روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 2

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «آرزو ملک زاده» در این صفحه: 22
  1. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    سلام استادِ عزیز.

    این دیدگاه،ردِّ پای منِ آرزو در روزِ چهارم هست در حالیکه من الآن روزِ شانزدهمِ سفرنامه هستم البته این دیدگاهم رو که قبلا نوشته بودم و به اشتباه در پاسخ به یکی از اعضای سایت ((البته در پاسخ به دیدگاهِ خواهرِ خودم اون هم به اشتباه انگاری دستم خورده😉😉😂😂😂))اومده نه بعنوانِ ردِّ پا 👣👣و تعهّدم که با اجازه تون کپی کردمش و دوباره میفرستم که ردِّ پام رو گذاشته باشم.

    ممنووونم که باعشششق کامنت هامون رو میخونین.دوووستتون دارم.😍😘

    💐💐به نامِ خدادندِ هدایتگرِ مهربان💐💐

    فَبِاَیِّ آلاءِ ربّکما تَکذّبان….

    پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید؟

    روزِ چهارمِ سفرنامه:

    به نامِ خدای مهربان.

    سلام.

    من سیّد حسینِ عباسمنش هستم و سپاسگزارِ خداوندم که به من فرصت داد تا به تو دوستِ عزیزم آرزوی عزیز یک پیامی رو برسونم.

    آرزو!

    توو کلِّ فایلهام باعشق و باتمام وجود فریاااااد میزنم که بابااااا داستان فقط همینه. باید به آرزو هات توجه کنی.باهوش باش کدوم خاطرات رو میخوای که دوباره توی زندگیت تکرارشه،اونهارو یاداوری کن.

    آقااا من اینکارو کردم و از راننده تاکسی بودن رسیدم یه بهشت فلوریدا. شادی هارو یادت بیار. زیبایی هارو ببین.واسه من شده‌ واسه توهم میشه. ساده نگذر از زیبایی ها؛ بخدا قرار نیست شق القمر کنی‌.قرار نیست آرزو.

    قرار نیست کارهای خارق العاده ی خیلی خاصی کنی که موفق بشی.

    بخدا که من فقط این کارهارو که بهت میگم انجام دادم.

    این راهی که بهت میگم رو رفتم.

    حواست رو جمع کن،خودم انجام دادم و نتیجه گرفتم و بخاطر همین احساس میکنم لیاقت این رو دارم که درمورد این موضوع صحبت کنم و تورو از خواب بیدارکنم.خداوند با زبان طبیعت با ما صحبت میکنه.

    طبیعت پراز درسه.توپارک میری از زیبایی هاش لذت ببر.آگاهانه تصدیق کن و تاییدکن زیبایی هارو.

    بخند،برقص و شادی کن.بخاطر نعمت هایی که خدا بهت داده و سپاسگزاری کن.

    نه فقط امروز، همیشگی باشه تمرین هات.

    توجه کن به زیبایی ها.آیا واقعا کرمی که درپیله بوده و پروانه شده زیبا نیست؟؟

    درسش برای تو اینه که اگر روی خودت کارکنی و بری توی پیله ت و تمرکز کنی روی خودت،روزه بگیری و فقط پروانه شدن رو(نتیجه) ببینی، یک پروانه ی زیبا میشی درهوای پراز زیبایی.

    پروانه همیشه درحال رقص و شادیه.این هم درس داره…

    شادی کن حالاکه تعه دادی ، یکبار برای همیشه تصمیم بگیر و انجام بده.

    یه ریست کن خودت رو و خودت رو خالی کن و بجاش پرشو از تایید و تحسین زیبایی ها و نکات مثبت.

    آگاهانه رنگارنگی گل هارو ببین.

    ببین….

    ببین آرزو.

    دیدن بانگاه کردن خیلی فرق داره.

    تاالان فقط داشتی زیبایی هارو نگاه میکردی اما نمی دیدی، بینا شو….

    وسط بدهی و مشکلات مالی هستی؛ به دارایی هات توجه کن.

    سلامتیت رو ببین.

    خیلی سخته اینکار؟چیزخوبی برای توجه و شکرگزاری نمی بینی؟

    خب ببین که چه چیزهایی هستن که اگه اونها هم نبودن، اوضاع چقدر بدتر میشد…!

    دستات،پاهات،چشم هات… چقدر می ارزه؟

    میتونی براش قیمت بزاری؟

    فبای آلاء ربکما تکذبان

    عاشق شو،عاشق خدا؛ خدایی که اینقدر زیباست.

    دریاها،آسمان،کوهای آلپ،آبشار بیشه، جنگل های آمازون،کویر لوت،آبشار نیاگارا و…و…..و…..

    دراینها نشانه های زیبا بودن خدا موج میزند.

    امروز ببین ازدل یک گلدان سخت سیمانی،گلی زیبا و بسیااااار ظریف رشد میکنه. این هم یه درسه برات که درهرشرایطی هرچقدر سخت میتونی رشد کنی.

    حیفه آرزو!

    ساده نگذر، ازپشت شیشه های کثیف، شیشه های پوشیده از تار عنکبوت و پشه های مرده زیبایی های دریاچه ی پردایس رو ببین.

    وقتی داری موهای خواهرزاده ی کوچولوت رو شونه میزنی و میبافی، شکرکن.ذوق کن

    ایمان محض در رفتارش رو ببین.

    نگران هیچی نیست حتی غذاش!

    آرزو، خدا قبل از به دنیا اومدنت وسایل مورد نیازت رو فراهم کرده.

    شیر رو به پستان مادرت جاری کرده.

    قبل از به دنیا اومدنت برات لباس و پوشک و اسباب بازی آماده کرده.

    آرزو…

    فبای آلاء ربکما تکذبان

    آرزو دقت کن.درهرچیزی زیبایی هست.درسردرگمی ها زیبایی هست.چراکه معبودی زیبا تورا پیدا میکند!

    درتنهایی زیبایی هست، چراکه معبودی همیشگی باتو همراه می شود.

    درطوفان زیبایی هست.دقت کن پس از طوفان آرامش هست.

    درتاریکی زیبایی هست.چراکه نور را درک میکنی.

    درنور زیبایی هست چراکه خدا نور است.

    نورُ علی نور…

    در رعد و برق زیبایی هست.چرا کع نویدِ بارانِ رحمت را میدهد.نویدِ فراوانی…

    پرنده ای ک تکّه چوبی در دهان دارد و لانه ای میسازد برای جوجه ی در راه.

    دردها زیبا هستند.چرا که پیامی هستند از طرفِ خدا.

    نگاهت رو درست کن آرزو.

    باعشق…سید حسین عباسمنش

    چقدر استادِ عزیزم زییییبا و و آسون،الماس هایی که از دهانت میریزه البته که چون از دل برمیاد بر دل میشینه این حرفها،

    به من کمک کردی استاد که قرآنی که سااااالهای ساااااله روی طاقچه ی خونه مون داره خاک میخوره رو بردارم و با کُدهایی که بهم دادی از نو با دیدِ جدید بخونم و غبار رو از دلم پاک کنم.

    سرااااسرِ قرآن،تمرکز بر داشته ها و تحسین کردنشون و سپاسگزاری هست:

    فبایِ آلاءِ ربّکما تکذّبان؟؟؟؟؟

    پس کدامین نعمتهای پروردگارتان را انکار میکنید…

    فامّا مَن اعطی والتّقی و صدَّقَ بالحسنی،فسنیسره للیسری…

    اما آنانکه انفاق میکنند((بخشیدنِ بخشی از دارائیها و اموالمون))

    و پرهیزکار باشند

    ((پرهیز از توجه ب ناخواسته ها))

    و زیبایی ها و نیکی هارا تحسین کنند

    ((باور کنند،شهادت بدن.توجه و تمرکز بر زیباییها و نکاتِ مثبت))

    برای آسانی ها آسانشان میکنیم…

    در همین چند آیه ،خداوند دعوتمون میکنه به فراگیریِ این آگاهی.

    استادِ عزیزم.

    نامه ی پُر از عشقت ب دستم رسید.عاشقانه تمامِ کلماتش رو خوندم و لذت بردم و بغض گلوم رو گرفت.

    میخوام بهت بگم که تونستی استاد.

    تونستی.

    صدای فریادت به گوشم رسید و بیدارم کردی از خوابِ غفلت.

    ممنونم.

    این هم ردِّ پای من در روزِ چهارمِ سفرنامه

    خداروشششکرررر

    من-یک-عباسمنشی ام😍

    خداروشششکرررر

    آرزومندِ آرزوهاتون، آرزو😍😊

    در پناهِ اللهِ یکتا👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    🌷🌼به نامِ پروردگارِ هدایتگرِ یکتا🌼🌷

    سلام به دوستانِ عزیزم.🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    سلام به استادِ عزیییزم.🌷

    سلام به مریمِ ناااز و شایسته م🌷

    الهی هههر کجای این عالَم که هستین،در پناهِ اللهِ یکتا

    شااااد….🤣🤣🤣

    ساااالم🏃‍♂️🏃‍♀️💪💪

    ثروتمند💲💱💱💲

    و سعاادتمند😊

    باشید….

    روزِ پانزدهمِ سفرنامه در این کلاسِ عااالی و فففوق العاده.خداروشششکررررر بابتِ این کلاس و استادش و شاگردانش.خداروشششکر بابتِ این لباسِ شاگردی.بابتِ این فضا ،این میزِ دانش آموزی که به من داده شد.

    خدایاشششکررررت.

    با اجازه ی استادِ گرامی ردِّ پای امروزم رو کنفرانس کنم:

    این فایل رو چندماهِ پیش ،یکی دو بار توو سایت دیده بودم و احساساتی شده بودم و کلّی خدارو شششکررر کردم که استاد به این نقطه از زندگیشون رسیدن و تونستن رویاهاشون رو زندگی کنن

    اما

    با هدایت به این فایل برای روزِ پانزدهمِ سفرنامه که این فایل رو دیدم تازه امروز میفهممش و کلی چیز دستگیرم شد.چون نگاهی که امروز دارم با چندماهِ پیشم کلی فرق کرده.

    خداروششکررر.

    این فایل واااقعا برای من که همچین شرایطی رو با تمامِ وجود لمس کرده بودم،دیوارِ اتاقِ سیمانی…،خونه ای که ظاهرش اصلا شبیهِ خونه نیست…

    برام مثلِ یک نَوید بود…

    یک سَنَدِ ممممعتبر و مممممحکم بَر تماااامِ آموزه های استاد.

    بَر تمااامِ گفته های استاد به من که:

    آرزو..

    ببین!

    من از کجاشروع کردم! ببین کجابودم! ببین الآن کجاهستم!

    *

    با این فایل انگار استاد داره با من حرف میزنه که آرزو من تونستم تو هم میتونی.فففففقط کافیه پا جای پای من بزاری.فقط کافیه کاری که من کردم رو تو هم با تمااامِ وجود انجام بدی.کافیه مثلِ من باور کنی.

    من باااور کردم آرزو.تو هم باید مثلِ من باور کنی.

    تحقیق کن توو فایل هام ببین من چیکار کردم تو هم مثلِ من عمل کن.

    ❤❤❤❤❤❤❤❤❤

    استاد.با تمااااامِ وجود آهی که لابلای حرف هاتون میکشین رو درک و احساس میکنم.

    و خداروشششکرررر میکنم که اییینقدر مممهربونین که این فایلهارو برای مُریدانی مثلِ من به اشتراک میزارین.

    خداروشششکر که باز هم این فایل رو دیدم .وااااقعا که این فایل مُهرِ تاییدی قققدرتمند و پپپرررررنگ بود برای من.

    چچچقدر این فایل به باور کردنِ من کمک میکنه.

    امروز احساس کردم چچچقدر ذهنم ساکت میشه با دیدنِ این فایل.

    چچچقدر جَسور تر شدم امروز.

    اینکه میبینم انسانی از دلِ یک تضادِ ووووحشتناک یک بذری رو کاشت.بذرِ امید و آرزو.اون هم درشرایطی سسسخت که کارِ هههرکسی نیست.واااااقعا دلِ شیر میخواد.

    وااااقعا اراده ی پولادین میخواد.

    اینها همه به حرف آسون میاد اما اینکه همچین شرایطی زندگیت باشه اوضاع فرق میکنه.اینکه باید منتظر باشی نوبت برسه بهت بری حموم بری سرویس بهداشتی،غذا پختنِ نوبتی…اینا به حرف آسونه…وااای خدای من شششکررررت.کی میدونه جزئیاتِش رو….

    الآن اگر کسی یه ساعت آب نیاد توو حموم کلی قاطی میکنه اینقدر که آدم ها ناشُکری میکنن.من خودمو بگم.

    مگه چچچند نفر هستن که حالشون رو توو هههرشرایطی خوب نگه دارن؟؟؟اما این مقایسه خیلی حقیره…خداروشششکرررررر.

    واقعا این فایل ارزشِ هزاااران بار نگاه کردن رو داره…

    دیدنِ این فایل چچچقدر به منِ آرزو کمک میکنه.

    دیگه سفر به دورِ آمریکا و سریالِ زندگی در بهشت برات بیشتر معنا پیدامیکنه.

    باید تمامِ سلول های بدنت بشه تمرکز بر نکاتِ مثبت.

    انگار دارم میبینمتون استاد، شما رو از بالاترین نقطه ی کره ی زمین…نقطه ی شروعِ شما و آغازِ حرکتی عظیم و قدررررتممممممند و کنارِ ساحل راه رفتن ها و نتایجی که آرااام آرام پدیدارشدن.

    بدونِ داشتنِ ههههیچ الگویی که بخواین فایلی از اون الگو رو هزااارااان بار ببینین تا باورسازی براتون بشه.

    خدای من از کجا به کجا…

    خدایاشششکررررت.

    از اعماقِ دردها و رنج ها شادی رو بیرون کشیدن و حفط کردنِ حالِ خوب.

    اینکه انتخاب کنین زندگیتون رو عااالی خلق کنین.

    اینکه انتخاب کنین پدری بشین که برای فرزندتون الگو بشین و به قولِ خودمون که میگیم قبول نکردین شرمنده ی زن و بچه از لحاظِ مالی نباشین.خداروشششکرررررر.

    احسنت به این انتخاب.

    انسانِ بزرگی که انتخاب کرد این راز رو با دیگران مممهربانانه و صمییییمی در میون بزاره و نخواد که این رازِ فراموش شده ی بشریّت رو همچنان راز نگه داره.

    درمیون بگذاره با آرزو که این پیغام رو به منِ آرزو بده که من رو ببین.از کجاشروع کردم؟؟؟

    من جدی نگرفتم شرایطی که داشتم رو و بهش بیتفاوت بودم.

    استاد شما توو این فایل داری با من حرف میزنی که:

    من در اجاقِ اون خونه ی سیمانی،اِیر فِرایِر رو مممیییدیدم که با یک دکمه ،۳ سوت برای خودم تخمه کَدو و پسته ی بوداده درست کنم.💪🤜

    من در تلویزیونِ اندازه ی کفِ دستِ اون اتاق،تلویزیونِ ۷۵ اینچی رو ممممییییدیییدم که با پسرم ایکس باکس بازی میکنیم و واسه هم کُری میخونیم.💪🤜

    من توو سقفِ چوبیِ در لفظ داغونِ اونجا،کلبه ی زیییبای چوبیِ رویایی رو وسطِ دریاچه ی پَرِدایس ممممییییددییییدممممم.💪🤜

    من در حمامِ اون خونه ی سیمانی،دریاچه ی پَرِدایس رو مممیییییدیدم.که باعشق و هیجان و رهاااایِ رهاااا بپرّم توو آب و واسه خودم شنا کنم.دریاچه ای که سه روز طول میکشه از این سَرش شنا کنی بری تا اون سَرش.💪🤜

    من توو پیکانِ دنده آرژانتینیم،بنز و آر-وی و سانتافه رو مممییییدییییدممممم.💪🤜

    من توو استکانهای داخلِ سینی،لیوانِ خاطره انگیزِ آبشارِ زییییبااااای نیاگارا رو مممممیدیدم.💪🤜

    من توو تَک اتاقِ سیمانیِ بندرعبّاس،خونه زیییبای (۸) اُتاقه ی منطقه ی زیییبای فلوریدای آمریکارو مممیییدیییدم.💪🤜

    ممن خونه ی آپارتمانیِ آسمان خراشِ تَمپا رو مممیییدیدم.💪🤜

    من توو کتونیِ جاییزه م که اووونقدر راه رفته بودم که کَفِ پاهام داغیِ آسفالت رو حس میکرد و کفِ کتونیم صااااف شده بود،کتونی های مااارک و اصل رو مممممممییییدیدم💪🤜

    بماند که این هایی که دارم

    ❤فراااتر از رویاهای من هستند❤

    اینها نتایجِ انسانیه که فراتر از رویاهاش رفته و رویاهاش رو داره زندگی میکنه.

    اوووه خدااااای مممن….استااااد…این فایل واااقعا مثلِ رَصَد کردنِ زندگیِ شما از نقطه ی شروع تا نقطه ی الآن هست و بهش رسیدین.

    این فایل چچچچقدر صداش بلنده.

    این فایل پپپر از باااااااوره.

    پپپر از مدده برای باورسازیِ من.

    که آرزووووو

    بااااور داشته باش.من خلق کردم تو هههم مممممیتونی.

    داره فففریااااد میزنه این فایل …چچچقدر داره به من کمک میکنه.چچچچقدررررر.

    پیام های عاااالی که شرایطِ تو هههههرچی که هست

    ،مهم نیست.

    باااور کن آرزو که تغییر میکنه این شرایطط اگر تو تغییر کنی.

    باور داشته باش.

    🛑🛑✔✔✔به رویاهات باور داشته باش🛑🛑

    برای من شده برای تو هم میشه.باور داشته باش.

    این باورِ من بود که آغازِ راهم شد.

    باورِ من بود که چنان قدرتی رو به پاهام داد برای حرکت…

    به ذهنم…به قلبم…هههمچین قدرتی داد که بتونم این زندگی رو خلق کنم…

    من آموخته هایی که توو فایلِ روزِ چهاردهم بهت گفتم رو باااور کردم.

    میگن یه شبه نمیشه به خواسته هات برسی نمیشه رهِ صدساله رو طی کنی ولی از اون نقطه به این نقطه رسیدن برای من که یک شَبه رسیدنه وگرنه بخوای با عقلِ ناقص حساب کنی چچچچقدر باید کار کنی یا چچچندساااال طول میکشید و یا چچچجوری یک انسان میتونه با حسابِ خودش تا بدست بیاریش.

    ببین اییییمان رو …ببین توحید رو….ایمانی که عمل آورد…

    رسیدنی که تمااااامِ حسای کتاب ها و معادلاتِ ریاضی رو بِهم ریخته.

    خداروششششکررر.

    چچچچقدر با دیدنِ این فایل براتون ذوق کردم.بااارها چشمام از ذوق پُر از اشک شد.خداروشششکرررر.

    باید مثلِ شما عمل کنم.شرایطِ الآنم دروغه…جدی نیست…گولشون رو نخورم..اینها نتایجِ فرکانس های قبلیه….

    خداایااشششکرررت.

    خدااای من….چچچقدر این فایل برام خبرِ خوووووبیه…😍😍😍

    اینکه شرایطِ الآنم نیز بگذرد….

    فقط کافیه از درون احساسِ شادی رو ایجادکنم…حالم رو خوب نگه دارم…ایمانم رو به خداوند حفظ کنم…

    امیدم رو حفظ کنم…دَووم بیارم….صبر کنم…

    یادآوری کنم که اللهُ مَعَ الصّابرین…این صبر،پاداشی بزرگ برام داره.این صبر،من رو سرشاااار از شووور و شوق خواهد کرد…من رو ممممیرسونه به این جمله ی استاد که بگم:

    منِ آرزو از رویاهام فرااااتر رفتم…..

    برای صابرین….

    باور کنم که من خلق میکنم با کانونِ توجهم….

    اینکه شرایطِ الآنم و تضادها به من کمک میکنه تا خواسته هام رو بببهتر بشناسم….

    خداروششششکررررر بابتِ اییینهمه آگاهی.

    استادِ عزیزم سپاسگزارم.

    خدای ممممهربانم سپاااااسگزارم.

    رااااستیییی من امروز تصمیم گرفتم یه کارِ جدید کنم و خودم رو تحسین کردم و اون کار،گذاشتنِ عکس توو پروفایلم بود.

    من یک عباسمنشی ام💪🤜👏👏👏

    آرزومندِ آرزوهاتون آرزو….👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    🌼🌸به نامِ اللهِ یکتا🌸🌼

    سلام و درود به استادِ عزیزم.

    سلام به بانو مریمِ شایسته ی عزییییززززم.

    سلااااام سسلااااام به همکلاسی های قشنگم.

    الهی در پناهِ اللهِ یکتا☝️

    شاااد

    سااالم

    ثروتمند

    و

    سعادتمند

    در دنیا و آخرت باشین.

    الهی آمین🙏

    خالق تو را شاااد آفرید….((حالت رو خوب نگه دار))

    آزااااادِ آااازاااد آفرید…((مجبور نیستی تابعِ شرایطی باشی که موردِ پَسَندت نیست))

    پرواااز کن تا آرزو…

    زنجیر را باور نکن…

    خداوند ماااه را در آسمانِ شب به من هدیه کرده.

    خداروشششکررررر.امشب ماه یک زیبااییِ دیگه داشت…یه روی دیگه ش رو بهم نشون داااد.اوووونقدر زیباست که خدا میدونه.

    قرصِ کاااااااملِ ماه رو دارم توو آسمونِ امشبم.

    خدایا شششکررررررت.🌕باااور کنید ههههمین رنگی.البته نه دقیقا اما چیزی که چشمِ نااامحدود میبینه کجاااااا و …..

    آسمان سیااااه و ماه به رنگِ نارنجی.

    الله اکبر

    روزِ چهاردهمِ این سفرِ پپپربرکت با همکلاسی های عاااالی و فففوق العاده:

    ما خالقِ زندگیِ خودمون هستیم…

    گفتگوی آرزو با استاد عباسمنش

    🌲استاد عباسمنش:

    ما خالقِ زندگی و شرایطِ زندگیِ خودمون هستیم.

    🌱 آرزو:

    استاد آیا واااقعا من هستم که زندگیم رو خلق میکنم؟

    🌲استاد عباسمنش:

    بله.

    🌱آرزو:

    آخه چطوری؟

    یعنی من هستم که کیفیتِ زندگیم اینی که هست باشه؟یا آدمی که بیماره،خودش بیماریش رو انتخاب و خلق کرده؟؟؟؟😮😮

    🌲باید بگم بله. با باورها…

    🌱باورها؟؟؟باور چیه؟؟؟

    🌲باورها همون چیزهایی هستن که تو بعنوانِ واقعیت در زندگیت میشناسی و قبولشون کردی.

    🌱یعنی چی؟

    🌲یعنی واقعیتِ هرکس با واقعیتِ کسی دیگه فرق داره.

    🌱باور چطور بوجود میاد؟

    🌲خب.در جهانی زندگی میکنیم که یک سِری قوانین داره.و تو با فرکانس هایی که به جهانِ هستی ارسال میکنی باورهات رو بوجود میاری و باورهات به شکلِ اتفاق…شرایط…آدم ها به زندگیِ تو میان و توی زندگیت پدیدار میشن.و شرایطی که الآن داری و چیزهایی که الآن توی زندگیت میبینی بخاطرِ فرکانس هایی هستند که قبلا ارسال کردی.

    🌱اما چطور؟چطور من این شرایط رو خلق کردم.؟اصلا این فرکانسی که میگین چطور ارسال میشه.؟

    من چطور فرکانس ارسال میکنم؟

    🌲جهان طراحی شده تا فرکانسِ تو رو دریافت کنه و اتفاقات و شرایط و زندگیِ شبیه به همون فرکانس های ارسال شده ی تو رو به زندگیت وارد کنه.فرکانس های تو با کانونِ توجّهت به جهان ارسال میشه‌.

    🌱کانونِ توجه؟

    🌲بله.به این فکر کن که داری به چی بیشتر توجه میکنی؟به چی نگاه میکنی؟چه حرفهایی رو میشنوی؟چه اخباری رو مرور میکنی؟به ههر موضوع که باارها و باااارها توجه کنی یک چیزی در درونِ تو ایجاد میکنه.یک چیزی در درونت متولد میشه و اون توجه،

    نوعی احساس ایجاد میکنه.

    🌱احساس؟این دیگه یعنی چی؟احساس چه ربطی به فرکانس و شرایطِ زندگیم داره؟

    🌲اتفاقا فرکانس و حساس بسیار بسیااار به هم ربط دارن.

    این احساسه که با جهان صحبت میکنه.زبانِ جهان،زبانِ احساسه. تو به یک سِری چیزهایی بااارها فکر میکنی و به موضوعاتی بااارها توجه میکنی حتی بعضا بصورتِ ناخودآگاه.

    بزار مثال بزنم:

    اگر به یک گُلِ زیبا توجه کنی یا به بازیِ بچه ها،ارتباطِ عاااشقانه ی دو نفر،یا دیدنِ دریا،چه احساسی بهت دست میده؟

    🌱خب خخخیلی احساسِ قشنگ و خوبی بهم دست میده.احساسِ خوب.

    🌲آره درسته.زبانِ جهان هم زبانِ احساسه و تو به چیزهایی توجه کردی که احساسِ خوب بهت بده،این رو به فرکانس ربط بده.تو با توجهت به اون موضوعِ زیبا داری احساساتِ خوب از خودت ساطع میکنی یعنی در اصل همون فرکانسِ خوب.

    و جهان این فرکانس رو دریافت میکنه و اتفاقات و شرایطِ مناسب و مُشابه با همون فرکانس هارو به زندگیت جاری میکنه.و تو با دیدنِ اون اتفاقِ قشنگ و تجربه ش،ذوق میکنی و احساست باااز خوب میشه و بااااز احساسِ خوبِت به جهان این پیام رو ارسال میکنه که این شخص بااازهم درخواستِ زیباییهای بیشتر و اتفاقاتِ خوب کرده.و همینجور اتفاقاتِ خوب پشتِ سرِ هم برات اتفاق میفته.در موردِ اتفاقاتِ بَد هم همینه.

    🌱آهاان.ببینید درست متوجه شوم؟من اگر به جدایی،بیماری و فقر که اییینهارو نمیخوام ،توجه کنم،حالم رو ،احساسم رو بَد میکنه.و این احساسِ بَد باعث میشه من فرکانسِ نادرست و نامناسب به جهان ارسال کنم ومن دارم این پیام رو میدم که بیشتر از این قبیل اتفاقاتِ بَد میخوام.درسته؟

    🌲دقیقا همینه.👏

    اگر بخوایم خلاصه و فرمول وار بگیم میشه:

    🛑حالِ خوب=اتفاقاتِ خوب

    🛑حالِ بَد=اتفاقاتِ بَد

    پس اگر باهوش باشی معلوم میشه که باید به چی توجه کنی.تا به خودمون در خلقِ زندگیمون ؛اون هم زندگی ای که پپپر از شاااادی و ثثثروت و زیییبایی و سلااامتی،و روابطِ عاااالی و خوشبختی و…باشه.

    بله همینطوره.

    🌱طبقِ قانونِ توجه به ههرچیز چه خوب چه بَد توجه کنم اتفاقِ هم جنس و شبیه به همون رو بوجود میارم.

    با توجه کردن به هرچیز،اون رو انتخاب✔ و به زندگیم دعوت میکنم.

    🌲مهم نیست کجای جهان باشیم،تعصب هارو کنار بزاریم…همه جای دنیا مالِ خداست.و برای مما آفریده شده.منتظر نباشیم شرایط عااالی بشه تا حرکت کنیم.کسیکه ذهنش رو به سمتِ درست تنظیم و تربیت نکنه،حتی اگر توو بهشت هم باشه زندگی براش تتتلخ میشه.

    کسیکه توی افغانستان باشه و ذهنش ثروتمند نباشه،

    چین هم بِره اوضاعش بَد خواهد بود…

    ژاپن هم بره همینطور…

    ترکیه هم بره همینطور…

    کانادا هم بره همینه…

    استرالیا یا آمریکا هم بره هههمینه.

    اما

    با توجه به اینکه این ممن هستم که زندگیم رو خلق میکنم

    ههرجای جهان که باشم از همون نقطه،حرکتی رو به رُشد رو آغاز میکنم که به زندگی و پیشرفتم و لذتِ بیشترم از زندگی کمک کنه.

    اما

    🛑یک چیزِ مهم و کلیدی و اصل و اساسی رو ننننباید یادت بره…

    🌱خب اون چیه؟؟

    🌲مممهمترنِ این حرفها در یک کلمه خلاصه میشه و اون((ایمانه)).

    که تعبیرِ دیگری به این کلمه هست و اون((باوره)).

    مثلِ ساختنِ هرچیزی که به ابزار نیاز هست،ساختنِ ذهنت هم ابزارِ خودش رو میخواد.

    اولین ابزار:گوشِ شنواست.

    تو اوّل باید بِشنوی.بشنوی این پیامِ خداوند رو که ماخالقِ شرایطِ خود هستیم.

    حالا که این جمله رو شنیدی ممهم تر اینه که بااااور کنی که وااااقعا من هستم که شرایطِ زندگیم رو خلق میکنم.

    واااقعا مهم باوره.اییینهمه توی دنیا،توو کشورِ همسایه،توو کشورِ خودمون..توو شهرهای خودمون‌….توو فامیلهای خودمون اتفاق میفته که آدم های زیادی موفق میشن و از صفر شروع میکنن و بقیه میبینن و حتی گذشته ی تلخ و سسسختِ اون فرد رو دیده بودن اما باااز هم باور نمیکنن که خودش خلق کرده.

    میگن نه باباا.اون شااانسش زده…واسش خدا خواسته و از این حرفا…

    و هنوووز هم این مسخره کننده ها هستن چون باور نمیکنن.

    فکر کن وقتی آدم ها باور کنن که خودشون هستن که زندگیشون رو خلق میکنن

    🛑 آیا کسی بیمار میشه؟

    🌱نه.

    🌲چرا؟

    🌱چون همه دوست دارن سلامت باشن و سلامتی میخوان.و توجهشون به سلامتیه و سلامتی رو خلق میکنن.

    🌲کسی فقیر میشه؟

    🌱نه.

    🌲کسی توو رابطه ش به بُن بست میخوره؟آیا اصلا کسی با خودش احساسِ گناه خواهد داشت؟

    احساسِ گناه به اینکه واااای وااااای من تا اینجای زندگیم چیکارها که ننکردمممم🙈🙈

    چه خرابی ها به بار نیاوردم….

    وقتی بدونه که خودش خالقه،این جمله براش مثلِ یک استُپ ✋ عمل میکنه.

    اینکه عه عه عه ،استُپ…استُپ…کجاااااااا……تا اینجای مسیر رو حالا یا با تقلید از دیگران یا به هههر شکلی این مدلی زندگیت رو جلو آوردی،

    حالا که میدونی تو هستی که شرایطت رو خلق میکنی،فکر کن ببین بااز هم مممیخوای به همین شیوه ادامه بدی؟؟؟؟؟؟

    نگران نننبااااش.

    نیااازی نیییست اییییینهمه مسیری که اومدی رو دُور بزنی….

    فقط تعهد 🤜🤝🤝 بده و تصمیم بگیر که ذهنت رو تغییر بدی و آمادگیت رو به جهان نشون بدی.

    خخخدا داره نگاهت میکنه.

    خااالقِ تو

    خدایی که تو رو شبیه به خودش آفریده.صفتِ خالق بودن رو از خدا به ارث بردی.

    جوووری زندگیت رو خلق کن که بهت افتخار کنه.

    🌲بِهِت گفتم حواست به کانونِ توجهت باشه…حواست به افکارت که دارن تکرار میشن بااااشه.

    حواست به نوعِ شکل گیریِ باورهات باشه…حواست به ورودی هات باشه….

    اما

    به یک چیز زیاد توجه نکن و کاری به کارش نداشته باش‌.

    🌱خب.اون چیه؟

    🌲اون ذهنِ نجواگره!!!!!!!!

    🌱ذهنِ نجواگر؟؟؟؟

    خب اون چی هست؟؟؟؟

    🌲ذهنِ نجواگر همان شیطانِ بدخواهِ کوبَنده ی وجودته.که اووونقدر صداش بلنده که تو صدای ندای درونت که همون خداست رو نمیشنوی.

    وقتی روی خودت کارمیکنی…وقتی واردِ مسیرِ موفقیت میشی…وقتی کم کم تمرینات رو انجام میدی…توجه به نکاتِ مثبت،شاد بودن…سخت نگرفتنِ زندگی،از تضادها درس گرفتن.

    وقتی خدا بهت این پیام رو میده که:

    تو خالقِ زندگیت هستی…

    حالا باید این کار ها و این تمرینات رو انجام بدی…

    و حااالِت رو خوب نگه داری،وقتی نتایج،آرام آرام خودشون رو نشون میدن….ذهنِ نجواگر یا همان شیطانِ درون سعی میکنه تو رو بکوبه…مممسخره ت کنه….بهت همش بگه این کارها بی فایده س و تو رو تحقیر کنه….و بگه تو مااالِ این حرفا نیستی و حالِت رو بَد کنه چون میدونه که حالِ بَد مساویه با اتفاقاتِ بد…

    پس

    باهاش بحث نکن و بهش توجه نکن و ادامه بده و کارِ خودت رو بکن.

    به مسیر اعتماد کن.

    به همه ی اتفاقات ،هههر اتفاقی که افتاد…ببین!!!هههر اتفاقی،هههر اتفاقی حتی اگر به ظاهر اون اتفاق بَد بود بگو:

    الخیرُ فی ما وَقَع…..

    به مسیر اعتماد کن….

    چند تا جمله ی خدا رو به یاد بسپار:

    🌷انّی قَریب.اُجیبُ الدّعوه الداع اذا دَعان.

    🌷یَعبُدونی فَقَط وَ فَقَط اُطلب المساعده.

    🌷علی بِذِکرِالله تطمئنُ القلوب.

    🌷صَدَّقَ بالحسنی.

    🌷الخیرُ فی ما وَقَع.

    🌷انَّ مَعَ العُسرِ یُسری،؛…فَانَّ مَعَ العُسر یُسری.

    🌷لا تقنَطوا مِن رحمه الله…

    این هم ردّ پای من.

    الهی ششششکرررررت.

    الهی و ربّی مَن لی غیرُک…

    آرزومندِ آرزوهاتون…آرزو 🙋‍♀️

    من یک عباسمنشی ام.🙌🖐

    در پناهِ خدا👋

    🌱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    🌷🌻به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مممهربان🌻🌷

    سلام و درود به استادِ فَهیم و خردمند.

    سلام به مریمِ عزیییزِ شایسته.

    و

    هم کلاسی های قدرتمند و خاااصّ و با اراده م.

    خداروشششکررر که توو این مسیر هستین و من هم باشما همسفر هستم.

    خدارو صصصدهزااار مرتبه شکر.

    فایلِ تدریسیِ روزِ سیزدهمِ این سفر مربوط میشه به چگونگیِ کمک به دیگران.

    همین همین هههمین کارِ شما همکلاسی های عزیزم که میاین و کامنت میزارین و از نتایجتون میگین بسیااار بسیااار بببسیااار به من کمک میکنه.

    اما در صورتیکه من بخوام…

    استادِ عزیزم!

    هروقت توو این سفرنامه ههر فایلی که مربوط به اون روز هست رو اسمش رو میبینم که چیه و در موردِ چی هست محتواش

    و اینکه متنش رو شروع میکنم به خوندن،

    سریع یه سری مثالها و نکته ها به ذهنم میاد که برای دیدگاهم بهشون نیاز دارم و سسسسریع واردِ یه کاغذ میکنم تا یادم نره و بعد میام و فایل رو نگاه میکنم و وسط های اون هم همینجور…

    اما

    نکته ی بسیااااار با ارزشی که در این هست اینه که توو فایل، یهو مثالهایی رو میزنین که شبیه به مثالِ من توو چک نِویسَمه و من اووووونقدر اوووونقدر ذوق میکنم که میبینم افکارم داره درست میشه و جَهت پیدامیکنه در مسیرِ درست اوووونقدر که شبیهِ شما که استاد هستین فکر میکنم و این نَوید رو به من میده که دارم مسیر رو درست میرم و خداروشکر میکنم بابتش…نه اینکه اینجوری فکر کنم یا دست و پام بلرزه و کنترلِ احساس نداشته باشم بگم وااااای وااااای استااااد اُ اُ اُستاد د د د داره ممممثلِ م م م من فففکررر می می می کنه…

    نشون میده که من دارم درست درک میکنم.خداروششکررررررررر

    خداروششششکررررر بابتِ این رُشدم.

    و طبقِ قانونِ سپاسگزاری بابتِ هههرچیزی اون رو گسترش میدی.خداروشششکرررر.

    من عااااشقِ این آگاهی هاهستم وچچچچجقدر دنبالشون توو کتابهامیگشتم.

    اوووووه توو مدرسه تا یه آخوندی رو میدیدم آخودنهایی که خب مافکرمیکردیم اینها همه چیزدان هستن به هرحال و خب الان میدونم که اونها هم تقصیری ندادن و همون قضیه ی تقلیدِ همگانی هست که مارو به تباهی میکشید… و اومدن که امام جماعتِ نمازِ مدرسه باشن،تاااا میدیدمشون توو زنگِ تفریح بیخیالِ بازی و استراحتِ اون لحظه میشدم و چچچچقدر دوستام مسخره میکردن منو و من بیتفاوت به اونها دنبالِ آگاهی ها بودم سسسسرییییع جلوشون رو میگرفتم و سوالاتم رو میپرسیدم در موردِ همین چیزهایی که اینجا پیداشون کردم. خداااروشششششکررررررر

    اماخب اون بنده خداها اونها هم ننننمیدونستن جوابِ هههمچین سوالاتی چیه اصلا.سوالاتی که مناسبِ نه سنِّ عددی و و نه سنّی که بخوام دنبالِ این جور مسائل باشم….

    و میگفتن دختر جان وقت ندارم باید برم….

    و این دختر جان مووووند با کلّی سوال و کنجکاوی های سرکوب شده که موکول شد به زمانی دیگر و اون زمان رسید…خدایاااششششکرررررت بخخخدااااا

    اما این عطش ههرگز نخوابید….

    خداروششششکرررررر…

    🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

    هر چه کویَت دورتر…دل،تنگ تر،مممشتااااق تر…

    هر روز مشتاق تر میشدم

    *

    یک تخمِ مرغ اگر از بیرون بشکنه جوجه ای که داخلِ اون تخم هست نابود میشه ولی اگر از درون بشکنه با تلاشِ خودش که بخواد بخواد زندگی کنه یک زندگی آغاز میشه…

    یا

    حتی کمکِ بیهوده برای اینکه پروانه زودتر از پیله ش بیرون بیاد،مممرگِ پروانه رو صصصد در صصصد تضمین میکنه و پروانه از بین میره.

    همونطور که باید بزاریم همه ی موجودات،روندِ طبیعیِ خودشون رو طِی کنن،درباره ی عزیزان و دوستانمون هم همینه.

    کسی که هنوز آماده ی دریافتِ این آگاهی ها نیست،

    من حالا هِی بخوام بگم بابااااا بیا فلان مسیر،ثروتمند میشی سعادتمند میشی و در حالیکه اون نخواد،نننمیشنَوه.

    دقیقا مثلِ یک معتادی که تا خودش نخواد و قبول نکرده باشه باور نکرده باشه که معتاد شده و داره بیراهه میره،سعی نمیکنه به مسیرِ درست برگرده.

    همونطور که من باخودم گ

    میگم که من باخودم میگم که من مسوولم،عزیزانم هم یک مَنی در وجودشون دارن که مسووله…منِ اونها هم مسوولِ زندگیِ خودشونه.

    من چند وقتی هست باوجودیکه خخخخیلی سسسسسسسخته ولی دارم تلاش میکنم فقط و فففقط انرژی بزارم رو تغییرِ خودم.عَوَضِ اینکه خرجِ یکی دیگه کنم که ننننمیخواد.

    و احتمالِ زیاد اینجوری کمک کنم بهشون که ببینن من رشد کردم همیییشه سلامتم همیشه توو کارهام موفّقم…

    اینجوری اون آدم خودش مممیاد میگه وات دوو یو دوو؟؟؟؟

    چیییکار داری میکنی آخه…..و خودش میاد توو مسیر اگر بخواد.

    خدا توو قرآن هم انگار همین رو میگه…

    یَهدی مَن یَشاء

    هدایت میکند هههرکس را که بببخواهد(یعنی خودِ اون فرد بخواد)

    یا

    یضِلُّ من یَشاء

    گمراه میکند هههرکس را که خخخخودش بخواد

    کلّا نُمِد…

    خودِ خدا هم تتتاااا من نخوام ننننمیتونه من رو کمک کنه

    خودِ شخص باید بخواد که تغییر کنه.بخواد که زندگیش رو خلق کنه.بخواد باااور کنه که اصلا ههههمچین مسیری ههههست .باید گوشِ شنوا و چشمِ بینا داشته باشه.ما ننننمیتونیم گوش و چشمِ کسی رو ببندیم یا بازکنیم…

    توی قرآن هم خداوند میفرماید که کورند و کَرَند…

    میگن زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند…

    من باید سرم توو لاکِ خودم باشه.

    شیطان پیشنهاد میده.

    خداهم پیشنهاد میده.

    هههیچ کدوم به زوووور من رو واردِ مسیرِ بدبختی یا خوشبختی نمیکنن.

    ما شنیدیم که اینجاییم.این فرصتِ شنیدن برای همه هست.

    من خوااااستم توو هم سن و سال هام بینِ رمان های عاشقانه ی پپپر از شکستِ عشقی و کتاب های مثبت اندیشی ،دوی رو انتخاب کنم.

    که بخوام روحم رو بزرگ کنم.

    این انتخابمون باعث شده استاد به ما بگه که با خخخخیلی ها تفاوت دارین….بگن که بچه ها آفرین که میخواین زندگیتون رو عوض کنین…آفففرین که هههمین الآن که دارین توو سایت میچرخین و دنبالِ آگاهی هستین ففففرسنگ ها با عَوام فاصله دارین…

    خداروششششکررررر…..

    برداشتِ بَد نشه خدایی نکرده…من خخخیلی از همکلاسی هام تعدادِ زیاد بچه ی قد و نیم قَد دارن و فقط فکرِ این هستن که مادرشوهر چی گفت و…این که منتظرن که یکی بیاد و باهاشون ازدواج کنه و ازلحاظِ مالی هم اوکی باشه و توو این طور فازها…

    و خودشون حاضر نیستن ذهنشون رو تغییر بدن….

    اینها و تولیدِ مثلِ صِرف هدفِ متعالیِ خداوند از خلق و انتخابِ انسان بعنوانِ اشرفِ مخلوقات نبوده…

    درسته من باید فرزندی داشته باشم درسته

    اما

    چی دارم که بهش یاد بدم؟؟؟؟

    باید خودم رو رشد بدم یا نه؟

    باید آگاه باشم یا نه؟؟؟

    باید بتونم از وجودِ خودم بیل گِیتس ها…

    عباسمنش ها….

    هاجرها….

    موسی هاااا….

    و

    و

    وبسازم و به این شکل به جهان خدمت کنم…

    اما کِی…

    وقتی خودم بزرگ شده باشم…

    دنیا مثلِ یک مهمانی توی یک رستوران هست که هههمممه جور غذای خوششششمزه هست برای هههمه جور آدم از هر قشر و قبیله ای و همه ی ما به این غذاها بصورتِ یکسان دسترسی داریم

    حالا من ببینم وقتِ غذاخوردنه و مثلا داداشم داره بازیگوشی میکنه و هِی بِدُوَم دنبالش که بیا غذاتو بخور…تایمِ غذاست و بیااا رستوران میبنده و اینجوری

    مثلا تایم تموم بشه و نه من غذام رو بخورم و نه برادرم…اینجوری به اون که کمکی نکردم هییییچ به خودم بیشتر ضرر رسوندم بماند که تلاش برای دیگری هم به جور حمایت کردن از اون فرده و این خیانتی ست اوّل به خودم…

    به قولِ معروف:

    چشمه باید از خودش چشمه باشه و بِجوشه….

    اینکه کسی رو که خوابیده رو میییشه بیدار کرد ولی کسی که خودش رو به خواب زده رو،هههرگز…

    نمیشه بیدار کرد

    پس

    نتیجه هم برای کسیکه تلاش میکنه با کسی که تلاش نمیکنه متفاوت خواهد بود‌

    این مصداقِ بارزِ همین موضوع هست :

    کسیکه حتی پولِ توو جیبیش رو هم از دیگری میگیره…

    به ما میگفتن غیرت اینه که رو خواهرت و زَنِت داد بزنی که موهاتو بزن توو و این چه لاکیه زدی و چچچرا زدی و از این قبیل بحث ها

    اما چچچقدر فراتر از این حرف هاست،غیرت داشتن روی خودمون.

    ارزشمندی رو در خودمون ایجادکردن….

    خودمون رو تربیت کردن…

    من احساس میکردم میتونم دنیارو نجات بدم…

    از خودگذشتگی هایی که کردم اووووووه.

    فکر میکردم میتونم جامعه ی خانواده م رو حداقل،

    نجات بدم اما اووووونهمه تلاش و دریغ از ذرّه ای نتیجه!!!!!!!!!….

    من عشقم این بود و هست که بتونم خانواده م رو بی نیاز کنم و در آسایشِ کااامل باشن ولی این شُدنیه در صورتی که مممن رشد کنم….

    پس باید روی خودم کارکنم و بعد این هدف رو تیک بزنم.

    اما چرا ما به حرف های شما بی برو برگرد گوش میکنیم و البته نتایجِ حاصل شده مون ،یه جور تحقیق و سند هست درباره ی آموزه های شما…

    چرا؟

    چون خودتون نتیجه گرفتین

    من

    چه مثبت

    چه منفی

    ننننمیتونم‌ به زوووور کسی رو خوشبخت یا بدبخت کنم…

    من خودم باید رشد کنم تا حححرفی برای گفتن داشته باشم.

    من باید خودم ماهیگیری بَلَد باشم تا بتونم به کسی یاد بدم..

    وگرنه به قولِ اِنجیل:

    یه کور چطور میتونه به یه کورِ دیگه کمک کنه….

    من اگر بیل زنم باغچه ی خودم رو بیل بزنم….

    چچچقدر با ندونم کاری هامون،عزیزانمون رو تنبل کردیم…

    با سرویس هایی که دادیم….

    اووونهمه از خود گذشتگی های بی موردمون…

    و فداکاری های بیجا و مُضِر…

    کمک کردن با سرویس دادن و فراموش کردنِ خودمون خخخیلی فرق داره…

    از نگاهِ قانون هم بخوایم بگیم اینها تضاد هست که مارو به چالش بکشونه تا رشد کنیم…

    درس هامون رو باید بگیریم بلا استثناء همه مون وگرنه با ماهی دادن به کسی بهش کمک نمیکنیم….

    و اگر به هههردلیلی روزی ما نباشیم،اون شخص قطعا

    یا

    از گرسنگی میمیره

    یا

    خخخیلی زرنگ باشه و بیدار شده باشه ،حالا که مارو نداره،دیگه مممجبوره که خودش ماهیگیری یاد بگیره…

    سسسسسخته

    سسسسسخته

    خخخخیلی سسسخته ولی ننننباید دخالت کنیم

    سسسخته ولی ننننباید حمایت کنیم….

    سسسسسخته چون ممکنه خواهرت باشه،برادرت باشه،عزیزت باشه…

    ولی سسسخته و نننمیتونی قانون رو زیرِ پابزاری…

    از ما حمایت نشده که الآن توو این مسیر هستیم…

    ما دنبالِ ماهیگیری بودیم که الآن اینجییم…

    ما بیدار بودیم که الآن اینجاییم…..

    ما غیرت داریم رو خودمون که الآن اینجاییم….

    ما تششنه ی موفقیت بودیم که الآن اینجاییم….

    خخواااااستیم رشد کنیم و به اینجاهدایت شدیم….

    ما تضادهارو فرصت کردیم…سسسختی هارو پلّه کردیم و داریم بالا میریم….

    پُل کردیم برای رد شدن از سختی ها….

    دنبالِ لقمه ی حاضری نبودیم…..

    چون

    انگار لقمه ی حاضری بهمون نمیچسبه….

    نه که واسه لقمه سختی بکشیم نع…

    مثلِ کشفِ یه غذای جدیده…به سبکِ خودت با دست پُختِ خودت…

    اگر غذا بدیم به پرنده ها اون هارو از طبیعتشون دور کردیم….

    اصلشون رو ازشون گرفتیم….

    چااق میشن و دیگه نننمیتوتن پرواز کنن….

    درباره ی ماهم همینه…طبیعت پر از درسه برامون که الهام بگیریم برای زندگیِ بهتر داشتن.

    مثلِ من خودم و همکلاسی ها چچطور به سایت هدایت شدیم؟؟؟

    اکثرا حتی همدیگه رو ندیدیم اما همه عباسمنش هستیم…و داریم توی یک مسیر قدم برمیداریم ..

    روی میزهای یک کلاسِ وااااحد نشستیم….

    آیا غیر از هدایتِ الله بوده.اینکه ما روزی خواااااستیم که از همه لحاظ رشد کنیم و هدایت شدیم وگرنه استاد ههههیچکس رو به زوووور دستش رو نگرفته بیاره توو مسیر….مگر خودِ طرف خواسته باشه….

    الآن استاد به مامیگه شما این کار رو نکن.چون تجربه کرده و دیده که نیتِ خیرِ ما ههههیچ کمکی به هههیچکس نمیکنه و معمولا رفته توو در و دیوار این کمک ها….

    به قولِ دعای آرامش در جلساتِ معتادانِ گمنام:

    خداوندا!

    آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه (دیگران) را که ننننمیتوانم تغییر دهم…

    شهامتی که تغییر دهم آنچه را مممیتوانم(فففقط خودم)

    و بینش و آگاهی ای که تفاوتِ این دو رابدانم….

    آمین

    آرزومندِ آرزوهاتون آرزو🌷🌼🌻👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    ❤🌼به نامِ خداوندِ بخشنده و مهربان🌼❤

    سلام.

    سلام.

    سلام به هم کلاسی های عزیزم.

    سلام به استادِ عزیییز و ممممهربونم.

    سلام به مریمِ عزیز و با محبّت و با عشقم.

    داشتم امروز باز به شکلِ لوگوی سایت نگاه میکردم که به چی شبیهه.

    من هههربار که نگاهش میکنم ، اون رو شبیهِ یک انسان میبینم که سرش رو پایین انداخته و کلّا سرش توو کتابیه که جلوی چشمانش بازه و محوِ آگاهی های فففوق العاده ی کتابِ هدایتگری شده.

    دقیقا نمیدونم چیه و دارم درست تشبیه میکنمش یا نه.

    ولی

    من این شکلی میبینمش.

    خودم رو در این لوگو میبینم که همش سرم توو کتابِ سایته و متوجهِ گذرِ زمان نمیشم.همش توو دیدگاه ها میگردم.توو حالِ خوبم.

    توو کلاسم.۶ دُنگ حواسم هست که خداوند داره از زبانِ استاد چی به من میگه.

    داره از زبانِ مریم جانِ شایسته چی به من میگه.

    داره از زبانِ هم کلاسی هام توو دیدگاه هاشون چی به مممن میگه.

    داره از قلمِ من چی میگه که واردِ دفترِ این سفرنامه کنم.

    وقتی توو کلاسم،توو کلاسم.خداروشششکرررر بابتِ این مسیر.

    بیییینهایت خداوندِ مممهربون رو شُکرررر.

    روزِ دوازدهمِ سفرنامه…

    تعدادِ روزهایی که من توو این کلاس ثبتِ نام کردم ۳۲۰ روز هست اما اگر بخوام منصفانه و صادقانه بگم شاید سرِ جمع ۳۰ روز باشه که بطورِ جدّی و مصمّم تصمیم گرفتم که صفحه به صفحه ی این آگاهی هارو آروم آروم ورق بزنم و فایل هارو دونه به دونه و با توجه و دقت گوش بدم و تمریناتش رو انجام بدم…

    محصولی که میتونم رو خریداری کنم((محصولی که خرید کردم خداروشکر کتابِ پپپر محتوا و ساااده و روانِ رویاهایی که رویا نیستند 😍😍😍)).

    اما چرا ۳۲۰ روزه که من عضوِ سایت هستم تازه ۳۰ روزه که میتونم بگم عضوِ واقعی هستم تازه ۳۰ روزه که جدّی گرفتم؟

    انگار یه دلیلش اینه که نجواهای شیطان برای کوبیدنمون و مسخره کردنمون همیشگیه و کارِ ما رو بی ارزش میکنه

    واسه همینه که من پراکنده عمل کردم.دو روز اومدم کلاس چهار روز غایب بودم.

    یا

    انگار برمیگرده به مممهم ترین و اساسی ترین قدمی که هههرکسی که واردِ این مسیر میشه باید در تغییرِ باورها و ساختنِ سبکِ جدید و درست هست برداره و اون ،خودِ ^^ باور ^^هست.

    باور به اینکه این واااقعا خودِ من هستم که باورهام رو شکل میدم چیزیرکه اون افراد باور ندارن…و اینکه خودم اتفاقاتِ زندگیم رو خلق میکنم.چیزی که اون افراد قبول ندارن…اینکه من با فرکانس هایی که به جهان میفرستم.با احساسم.با کانونِ توجّهم.

    یا شاید هم توو این مدتی که بصورتِ یک شاگردِ تازه وارد و گُنگ،انگار که گیج شده باشه با این تغییرِ مکان از مدرسه ی غم و ناراحتی و نگرانی و ترس و شرک و فقر به مدرسه ی شادی و آرامش و سعادت و توحید و عشق و خوشبختی.

    حالا تتااااابیاد با کلاسِ جدید،همکلاسی های جدید،با استاد،کتابهایی که آموزش داده میشه،نحوه ی آموزشِ استاد آشنابشه،اوّلش یه کم گیج میشه.اما یه کم که میگذره دستش میاد قِلقِ کلاس و اینکه باید درست درک کنه مطالب رو،قانونِ این مدرسه متعهّد بودنه.

    اینکه قبول و باور کنه چه بخواد چه نخواد بااااااید بپذیری که تو آرزو تو هستی که زندگیت رو خلق میکنی،باید بپدیری مسیرِ خوشبختی همینجاست….

    این منم که باید به گفته ها و اموزه های استادگوش بدم نه اینکه میرزا بنویس باشم فقط و جانِ کلام رو نفهمم…

    باید فرمولِ کشفِ قوانینِ جهان رو بَلَد باشم.

    باید اصلا باور کنم که این جهان همچین قوانینی رو داره.

    باید به درکِ درست برسم.

    اینکه من بعد از ۲۰ یا ۳۰ روز تَق و لَق کار کردن،الآن دارم جدی تر میگیرم کلاس رو بابتِ اینه که خخخسته شدم…بُریدم….با خودم طِی کردم

    گفتم آرزو

    یا مممحکم به این دژِ قدرتمند میچسبی و اینهمه تحقیر و فقر و نداری و عقب افتادن ها رو جبران میکنی

    یا

    به عذابی سسخت دچار میشی.

    عذابِ سخت شاید همینه که من اگرالآن یه فکری به حالِ این روزگاری که الآن دارم ،نکنم،بدتر از اینها رو تجربه خواهم کرد.

    صد در صد…

    پس قدمِ اول باورِ این مساله س که من خالقِ زندگیم هستم و کیفتِ آرزوی جدید نشون دهنده ی عملکردِ منه.وگرنه تعدادِ روزهای عضویت توو سایت مطرح نیست…ممکنه باشن شاگردانی که هزااران روزه عضو هستن ولی هنوز نتیجه ای حاصل نشده….

    اینجا سخنِ استاد به وضوح خودش رو نشون میده:

    ایمانی که عمل نیاورد حرفِ مفت است…

    عملکردِ من چیه…

    من باید اول این حرف هارو بشنوم…گوشِ شنوا داشته باشم…

    حالا قدمِ بعد چیه…

    حالا که این حرف هارو شنیدم،این شنیده هارو باور کنم…

    حالا که باور کردم اقدام کنم…

    این فایل هم همینه.مرور میشه به تمرین های روزِ اول که به عزتِ نفس و اعتماد به نفس ربط داره.

    بخاطرِ دو ساعت خوشیِ زودگذر و بیرونی،این وضعیت رو قبول کنیم و جزءِ اون ۴۰میلیون نفر باشیم و همینطور بخاطرِ همین عزتِ نفسه که قبول میکنیم جزءِ کلاسِ عباسمنش باشیم.

    مممن انتخاب میکنم….مممن مسوولم…..

    خدا هم کمک میکنه در هر دو صورت…

    کلَّا نُمِد

    هولاءِ هولاء…

    استاد احساس کرد نمیتونه اونجا بمونه..کلَّا نُمِد…هدایت رو درک کرد که روح نننمیتونه اونجا بمونه و از درون این روح ساخته شده…و گفت من مالِ اینجا نیستم…اینجا جای من نیست…

    و اون ۴۰ میلیون نفر هم همینجور … به اون سمت هدایت شدند…اونها هم کلّا نُمِد….

    استاد جان،شما خودت خواستی اونجا نباشی…

    اونها هم خودشون خواستن اونجا باشن…

    پس مممن انتخاب میکنم…

    و

    اینکه اهرمِ رنج و لذّت در وجودِ این افراد جابجاشده…لذت های زودگذر در مقابلِ لذت های همیشگی…

    اینجا معلوم میشه که باورهای منفی چچچی بر سرِ ما میارن…این علفهای هرز چطور ریشه مون رو اَصلمون رو ضعیف میکنن….

    این علف ها دورِ تنه ی ما پیچیدن…

    اینها مثلِ تارِ عنکبوت به اصلِ ما تنیدن…

    ما همیشه و هر لحظه باید یه قیچیِ تیز دستمون باشه و مُدام این علف هارو بچینیم…

    باید فکر کنیم.من همیشه فکر میکردم اونهایی که میرن پیشِ دعانویس و رَمّال،مثلا کار و بارشون رو رونق بدن،هیچ نگاه میکنن به سَر و وضع و زندگیِ اون دعانویس ها….؟؟؟؟؟؟؟؟

    اونها اگر بیل زن بودن باغچه ی خودشون رو بیل میزدن….

    اونها فقط باعثِ رشدِ شِرک میشن…

    اون شخصی که میره سراغِ انسانی هم نوعِ خودش برای گرفتنِ جادو،داره عزتِ وجودیِ خودش و خداش رو زیرِ سوال میبره..

    شیطان کار میکنه…قسم خورده حالمون رو بَد کنه…

    حالِ بَد از شیطانه…

    باید در هر لحظه پناه برد به خدا…

    من خودم رو در پناهِ خدا میبینم.

    من در پناهِ خداهستم که الآن اینجاهستم.شاگردِ این کلاس…

    الهی همیشه در پناهِ خدا باشیم…

    الهی همیشه بتونیم باورهای خوب بسازیم و تقویتشون کنیم…

    واقعا چه دعایی کامل تر از این که:

    خداوندا!

    ما را به راهِ راست هدایت فرما…

    به راهِ کسانیکه به آنها نعمت داده ای…

    نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای…

    و نه گمراهان…

    آمین…

    من یک عباسمنشی ام…😊🌷👣

    آرزومندِ آرزوهاتون، آرزو👋❤👩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    🌺🌺به نامِ خدایی که در این نزدیکی ست🌺🌺

    سلاااام.

    سلامی پپپر از احساس.پپپر از تپشِ قلب.پپپر از عشق.پپپر از هیجان.

    به استادِ عزیییزم

    به مریمِ قششششنگم

    به هم کلاسی هاس هم فرکانسی

    من آرزو،خدا رو در بی خدایی پیداکردم.درست وقتی که خداهای دیگه رو در دلم کُشتم.

    وقتی همه ی خداهای قلّابی رو قربانی کردم.خدایی که هههرچی بیشتر التماسش میکردم بیشتر حوصله ش سَر میرفت.عصبانی تر میشد انگار.

    من خدارو وقتی دستام رو به نشانه یتسلیم بالا بردم پیداش کردم.

    مریم جانم،استادِ عزیزم!

    کااملا احساست رو با تک تکِ سلول های بدنم درک میکنم که وقتی تممماااااااامِ تلاشتون رو کردین تا در قالبِ حقیرِ کلمات خواستین احساسِ واقعیتون رو بیان کنین و مممطمئنم که این جملات با وجودی که ایییینقدر تن و قلبِ آدم رو میلرزونه،اون چیزی نیست که احساسش کردین.

    کااااملا از اون نقطه ی این کره ی خاکی با خوندنِ این جملات،این واژه های طلایی،قلبم تند تند میتپه و انرژی و احساستون از آمریکا میاد ممیااااااااد و از لابلای شاخ و برگ های درختا و از جَو و لابلایِ ابرها میگذره و از توو دلِ سسسنگیِ کوه ها رَد میشه و میااااد مممیاااااد از تمااااامِ مرزها رَد میشه و تماااامِ دروازه های گوش ِ دلم رو میشکنه و صاااااف میره میشینه توو قلبم.

    من در تسلیم شدن خدا رو یافتم.

    وقتی پذیرفتم با تمامِ وجود و به معنای واقعیِ کلمه که من هههههیییییییچ قدرتی ندارم به تنهایی توی زندگیم.

    من بی خدا ههههههیچی نیستم.ههههییییییچی هم نیستم.

    و از همه کَس و همه چیز بُرییییدم.

    از همه کَس و همه چیز حتّی از خودم از آرزو قدرت رو برداشتم و گذاشتم روی خدای واقعی….

    کاش میشد وُیس کرد این دیدگاه هارو تا ببینین چه احساسی از این هِق هِقِ عاشقانه میباره.

    از همه نا امید شدم.

    از همه بُریدم.

    از همه کَندَم.

    توو تنهاییِ خودم فرو رفتم.

    از همه عالَم و آدم دست کشیدم.

    وقتی بُریدم…

    وقتی تسلیم شدم…

    وقتی دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم…

    وقتی توو تاریکی بودم…

    وقتی با احساسم خدارو فففریاااااد زدم….

    یه روزنه دیدم🌅🌄🌌🌠

    یه روشنایی…

    روشنایی و روزنه ای که ساااالهاااااست توی زندگیم دنبالش بودم…

    روزهایی که ابراهیم(ع) سِپری کرد واسه پیداکردنِ خدا اینجوری بود که ماه رو انتخاب کرد و بعد از اُفولِ ماه،گفت من نمیپرستم چیزی را که اُفول میکند

    و همینجور خورشید

    و همینجور ستاره ها

    و قدرت رو برداشت از همه و گذاشت روی نووورِ ممممطلق قدرتِ ممممطلق.نیروی برتر…

    انگار همینه مسیر…انگار باید اولش خداهای اُفول کننده رو دور بریزی ….

    انگار وقتی رئیسِ شرکتی که تا یه زمانی بهت حقوق میداده و حالا که اخراج شدی دیگه حقوقی در کار نیست،تو تازه میگی من نمیخوای رئیسی ((خدایی))رو که نیست میشه…

    و هزاااران خدای این شکلی که برای خودمون ساخته بودیم…

    من توو تنهایی خدای عظیم رو پیداکردم.خدایی که همیشه هههههست.همه جا…

    من اون تنهایی رو دوست داشتم چون من رو به خدا رسوند…اون تنهایی،یه جور تضاد بود توی زندگیم…

    خدایی رو بهم داد که نننمیدونستم باید کجا دنبالش بگردم

    کجا باید پیداش میکردم…

    نننمیدونستم کجاست…

    نننمیدونستم توو کدوم شهر باید دنبالش بگردم…

    ننمیدونستم توو کدوم کشوره؟؟؟

    توو کدوم آسمون یا توو دریا؟؟؟

    نننمیدونستم دردِ این خواستن رو؟این دردِ اذّت بخش رو به کککیییی باااید بگم؟؟؟؟؟

    در حالیکه فففقط خودش میدونست من چِمه

    خودش میدونست که چطور دردم رو درمون کنه

    کسیکه خودش درد و درمونم بود

    درد و درمونم هههست

    من واااقعا راهی جُز خدا نداشتم

    چرا که راهی حُز خدا نننبااااااید

    رااااهی جُز خدا نننشااااااید……

    احساس مسکردم منتظره که من بخوامش…

    انگار باید این رابطه رو شروع میکردم…

    انگار منتظر بود که من تلفن کنم

    بهش اجازه بدم که واردِ قلب و زندگیم بشه

    دلم،دلم بییییینهایت از نبودنش رنج میکشید..

    آه که چه دردِ شیییرییییینی…..

    واااای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی

    خدایی که گُم کرده بودمش توو پوچی،توو تاریکی،توو حالِ بَد،توو کوچه های تنهایی،توو آدم ها،

    امّا توو بی کسی پیداش کردم.

    انگار پایانِ اون خدا آغازِ این خدا بود…

    توو لحظه های آخر پیداش کردم.

    خوااااااستمش.

    و اون رو فریاااااد زدم.

    و به دادم رسید… تا دید تنهام…تاااا دید بی کَسَم به دادم رسید.

    مثلِ یک نووور توو تااااریکی…

    من مثلِ یک ماهیِ تشنه،دریایی مثلِ خدارو مممیییخواستم….

    رسید به دادَم.

    نزاشت تَلَف شم…

    داشتم نفس های آخرم رو میکشیدم و توو نفس های آخر صداش کردم.

    و دریا 🌊🌊🌊شد برام…

    خورشید و ماه شد توو تاریکیِ دلم…

    مثلِ یک ستاره🌟توو آسمونِ زندگیم درخشید

    انگار که بیمار بودم.بیماری که همه جوووور دارویی رو امتحان کرده باشه

    بیماری که پیشِ هرجور دکتری رفته باشه و ههیییچ دکتری نتونسته درمانش کنه و جوابش کردن…

    چون نننمیتونستن دردِ این بیمار رو تشخیص بدن تا بخوان درمان کنن..

    توو اوجِ نا اُمیدی،

    آخرین دکتر شد دوای درد…صداش رو شنیدم که گفت:

    بیا پیشِ خودم…

    درمونت دستِ خودمه….

    وقتی رسید من رو بغل کرد….

    روشنِ شبهام شد…

    بهم جون داد…

    بهم قدرت داد…

    منو بزرگ کرد…

    دستم رو گرفت…

    منو کشید بالا…

    من رو معشوقِ خودش صداکرد و من هم اون رو معبود صداش کردم.

    انتظار میکشیدم

    انتظاری سسسخت و دردناااااک

    اما این انتظار تموم شد….

    توو اوجِ نا اُمیدیم،روزنه ی امید شد….

    از همه امیدم رو برداشتم دادم به خودش…

    شد برام یه کلبه ی👋⛺⛺ اَمن توو کویرِ تتترسنااااکِ تنهایی و بدونِ خدایی و اومد و توی دلم موندگار شد….

    دیگه هههیچ جا دنبالش نگشتم…

    شد برام آب در کوزه ای که من گِردِ جهان میگشتم…

    ای قومِ به حج رفته کجااایید،کجااایید🙆‍♀️🙆‍♀️

    معشوق، هههمینجاست❤👧بیایید، بیایید

    معشوقِ تو همسایه ی دیوار به دیوار…

    در بادیه سرگشته شما در چه هوایید…

    گر صورتِ بی صورتِ معشوق ببینید

    هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

    به قولِ مولانا،

    خلق را تقلیدشان بَر باد داد….

    اون خداییی که توو ذهنم ساخته بودمش از تقلید کردن از رو دستِ دیگران برای خودم،نگاه میکردم ببینم کی چی میگه…کی چیکار میکنه تا منم انجام بدم…یه خدای ترسناک…یه خدای عصبی و خشن…یه خدای کینه ای…یه خدای بی رحم…

    اما حالا دارم تربیت میکنم خودمو ک یادِ خودم بندازم که خدای من خدای موسی و عیسی و یوسفه…

    خدای ابراهیم و هاجر…خدای مادرِ موسی که ههههرلحظه داره به من میگه

    لا تَخَف وَ لا تَحزَن…

    نترس

    نگران ننننبااااااش…

    من یکتا خدای تو ههههستم ههههمییییشه….تنها من رو بِپَرَست و تتتتنهااااااا از من یاری بخواه.

    خدایی رو میپرستم که چاره ی همه چیزِ منه…

    خدایی که به دستم تیشه داد تا به ریشه ی تمااااامِ بُت ها و باورهای منفی بزنم.

    تیشه به ریشه ی وعده های پووووچ و بی اساسِ شششیطان بزنم با تتتمرین…شیطانی که ففقط آدم رو میترسونه وهههرلحظه داره نجوامیکنه..

    خدایی رو بپرستم که داره یادم میاره راه و رسمِ کاشتنِ بذرِ عشق و شادی و دوستی و سلامتی و سعادت و خوشبختی و آرامش رو…

    خدایی که تووی آرامش باهات حرف میزنه.

    خدایی که فففقط وعده ی عشق و ثروت و فراوانی میده…

    میگه تتتنها از خودم بخواه تتتنها از خودم پیروی کن…

    تتنهاااا از خودم بخواه هههههرچی که میخوای.

    تنها به خودم پناه بیار…

    تنها من رو بپرست و به من ایمان بیار…

    صبور باش تا ببینی که چطور بزرگت میکنم.چطور از زیر به بالا میارمت…

    چطور از فرش به عرش میارمت…

    به شرطِ موندن توو مسیری که مممن راهنماش هستم…

    به شرطِ ایمان…تقوا‌…عملِ صالح…

    من تاااازه دارم این سه تا کلمه رو که جوابِ مممعروفترین سوالِ دینیِ توو مدرسه بود رو میفهمم…

    دیگه سعی کنم به اینکه درباره ی خوندن و نخوندن و خاک خوردنِ قرآن روی طاقچه کوتاهیی کردم فکر نکنم.((عزّتِ نفس و نداشتنِ احساسِ گناه))

    بپذیرم کسی مقصر نیست‌((عزّتِ نفس))..مممن مسوولم…

    به جای انرژی گذاشتن واسه گشتن دنبالِ مقصر،

    بگردم دنبالِ آگاهی های بیشتر و انرژی رو صرفِ کار روی خودم و باورهام کنم…((عزّتِ نفس))…

    سعی کنم آگاهی ها و قوانین رو اونجور که باید درک کنم توو زندگیم به کار ببرم تا بتونم بهتر زندگی کنم و جهان رو جای بببهتری برای زندگی کنم…

    آمین.

    در پناهِ خدای یکتا شاااااد باشیمممم😊😗😙😚🤗🤗🤗

    تکلیف و ردِّ پای 👣👣من در روزِ یازدهمِ کلاس.

    خدارو ششششکرررررر👋🌷👋🌷👋🌷

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    🌷🌼 به نامِ پروردگارِ هدایتگرِ مهربان 🌼🌷

    سلااام به هم کلاسی های عزیزم در سفرنامه ی صمیمی.

    سلاااام به استااادِ عزیییزم و سلام به مریم خانم گل.

    یک دَهه ی ۱۰ روزه البته😉😉 از این سفرِ زیبا برای من گذشت .خدایاشششکرررت که تونستم تا اینجا تو کلاس حاض بشم و اینهمه مسیر رو اومدم.

    و تونستم به لطفِ پروردگار،تکالیفم رو انجام بدم.

    میخوام امروز با اجازا ی استادِ عزیز،کمی از نتایجم براتون بگم.

    از وقتی که واردِ این مسیرِ زیبا توو این سفر شدم،تونستم با کمکِ استاد،هوشمندانه حواسم رو جمع کنم و نتایجم رو ببینم و تایید و تحسین کنم و توو دفترِ شکرگزاریم بنویسم و سپاسگزارشون باشم.

    نتایجی مثلِ اینوه مثلا :

    🛑از خونه اومدم بیرون و دیدم ک آسانسور دقیییقا همون جاییه که من هستم و لازمش دارم.توو همون طبقه جلوی پای من.و تایید کردم که آسانسور هم با من هماهنگه و البته بااارها تکرار شده.

    🛑تاکسی ازم کرایه نگرفته و انگار مسیرش بوده و من رو هم رسونده🤗🤗

    🛑مسوولِ بانک کارم رو بدونِ نوبت انجام میده.

    🛑هههر ماشینی ک من سوارش هستم،تااا به چراغِ قرمز میرسه چراغ سبز میشه و حتی چندباار به طرزِ عجیبی برای من ۲ تا ۳ ثانیه سبز مونده ثابت😍😍

    🛑پیشنهادِ کار بهم شد…

    🛑دوستِ جدید و هم فرکانسی پیداکردم که از شاگردانِ استاد هست🤗😍😍💪💪و به هم کمک میکنیم و از قوانین برای هم میگیم و توو انجامِ تکالیفمون به هم کمک میکنیم.

    🛑آهههااااان ایییینو بگم.از اونجایی که قرارشد عملکرد داشته باشیم و روی عزتِ نفسم کار میکنم ،یه مسافرتِ چندساعته دعوت شدم و رفتیم کنارِ یک درختِ مهربون که بتونیم از سایه ش استفاده کنیم.

    من زودتر رفتم و دیدم کلّی کیسه زباله زیرِ درخت هست و به جای غُر زدن،شروع کردم به زیباییهای اونجا توجه کردن و با یه نایلون اون قسمت رو تمیز کردن ک تمیز و آماده ش کنم برای خودم و همینجور ک داشتم ادامه میدادم یهو از زیرِ یکی از اون پلاستیک ها یه اسکناسِ هزار تومنی پیداکردم.اووونقدر ذوق کردم که حد نداره.هَنگ کرده بودم.گفتم خدااای ممن.افکار دارن کارمیکنن.این یک نشانه بود برام از آمدنِ پول.خدا من رو هدایت کرد.این یعنی خدا از جایی که فففکرش رو هم نمیکنیم به ما عطا میکنه.اینکه گنج توو خرابه هاست.شاید ظاهرِ زندگیم خراب باشه ولی وجودِ من یک گوهرِ باارزشه که با کار کردن روی خودم اون رو صیقل بدم و به یک شاااهکارِ هنریِ ساخته ی دستِ خودم تبدیلش کنم.این ها همه نشانه س.

    🛑بعد از اون دوباره به یک مسافرتِ ۳روزه به شمالِ کشور رفتم و کلی زیبایی دیدم.آسمونِ تمیز و ابرهای فلوریدایی.دقیییقا از همونایی ک استاد نشونمون میده.

    جنگل ها.درختای خوشششگل و زیبایی های جدیدتر.

    خداروشکر

    اییینها یعنی افکار برای ممن هم کار میکنن و برای هههرکسی که قانون رو رعایت کنه.

    شاید نتایجی که الآن گفتم بنظر کوچیک بیاد ولی قطعا برای استاد تازگی نداره این نتایج و قطعا با تمااامِ وجود این نتایج رو درک میکنن.

    و من فقط نباید کم بیارم.چون ذهنِ نجواگر همیشه آماده ی مسخره کردن و کوبیدنه و میگه:هه، اینها هم شد نتیجه؟؟؟؟؟

    و من باهاش بحث نمیکنم و دَووم میارم چون احساسم،به این مسیر،فوق العاده س.اینها نشانه ی نتایجِ بزرگتره.

    من دارم نتایجِ استاد رو میبینم و چشمام داره میبینه و نمیشه انکار کرد و به ذهنم میگم ببین استاد رو،من دارم پا جای پای یه کاردانِ راه بَلَد میزارم.

    استاد هم همین کارها رو کرده و حححتما این نتایج براش آشناست.

    بهش میگم که چچجندین ساااله که یِرخی زندگی کردیم و به حرفهای منفی و پپر از ترسِ تو گوش دادم و این شده نتیجه ش.حالا میخوام به سبکِ حدید کارکنم.

    برای تفاوتِ نتیجه باااید کارهای متفاوت انجام بدم و به حرفهای استاد مثلِ فرمانِ یک فرمانده گوش بدم.

    نتیجِ بچه ها توو کامنت هاشون هم شاهدِ عینیِ دیگه س برام.

    خدایاشششکررررت که قانون داره برام کار میکنه.👋

    درباره ی تمرینِ روزِ دهم:

    چرا بعضی از افراد بدشانس هستن؟

    داشتم به این فکر میکردم که ما آدم ها یک مِیلِ شَدید داریم به جاودانگی که توی ذهن و خاطره ها بمونیم.

    مثلا باارهاشده که دیدیم آدم ها روی درختها اسم مینویسن که من و فلانی و تاریخ میزارن.یا روی دیواره های غار،یا روی ستونِ پُل های بزرگ یا روی دیوارِ کوچه هاشون.

    انسان دوست داره دیده بشه بهش توجه بشه.دوست داره معروف بشه امّا معروف به چی؟؟؟؟

    هیتلر هم معروفه.

    چنگیزخانِ مغول.ترامپ.صدّام حسین….

    و همینطور بیل گیتس.دکتر شریعتی.سقراط.انیشتین.

    امّا ههر کدوم از اینها به چه چیزی معروف هستن؟

    جامعه رو کوچیکتر کنیم.آدم های توی فَک و فامیل دوستامون به چی معروف هستن؟

    بعضی ها توی فامیل به خوشرویی معروفن.بعضی ها به بداخلاقی..بعضیا به منظّم بودن…بعضیا به شاااد و شَنگول بودن…بعضی ها هم به حال بَد کُن…

    واقعا خخخیلی مهمه که وقتی میای توو یه جمع بگن به به آخ جون فلانی اومد یا که بگن اَه ای باباااا باز این اومد.

    استاد از این شعر توی صحبتهاشون زیاد استفاده میکنن و درست هم هست واااقعا:

    در جهان هرچیز،چیزی جذب کرد

    گرم،گرمی را کشید و سرد،سرد

    این یعنی کبوتر با کبوتر باز باز.

    این یعنی به یقین،آدم ها ی موفّق با موفّق

    آدم های غُر غُرو باهم

    مثبت ها باهم

    منفی ها باهم

    پای دردِ دلِ هرکسی بشینی شرایطی که خخیلی شبیه به شرایطِ تو هست رو برات تعریف میکنه…

    همه ی فامیل و همسایه ها و خانواده های محل،یک جور مشکلات رو دارن.فقط دُزِ بالا پایین داره.

    از یه جا به بعد میتدنی حتی حدس بزنی که الآن میخواد اینو بگه…حالا فلان مشکلش رو میخواد بگه…

    یا مثلا کارخونه دارها رو میبینی ک از مسائل و مشکلاتِ شبیه به هم برای هم تعریف میکنن و بقیه سرِ تایید تکون میدن…

    اینها کاملا نشون میده که به هرچیز توجه کنی تجربه ش میکنی.و تو هم میشی مثلِ همون هایی که پای حرف هاشون میشینی.

    البته یه وقتایی هم بعضی ها رو دیدم که از قصد و از روی عمد میان از مسائلِ بَد و قسمتِ بَدِ زندگیشون تعریف میکنن که نکنه یه وقت چشم بخورن…

    یا سرشون بَلایی بیاد که همین جمله ک آخرِ خنده گریه ست و….اینجور باورهای خُرافی…

    پس به قولِ مریمِ نازنین،با وجودی که میدونی که

    خودت

    با کانونِ توجّهت

    با وردی هات

    چیزهایی که میشنوی

    چیزهایی که میبینی

    خاطراتی که مرور میکنی

    داری اتفاقاتِ زندگیت رو خلق میکنی

    چطور جرآت میکنی که به ناخواسته هات توجه کنی

    بلید هههرروز بابتِ این آگاهیِ ناب خدارو شکر کرد.

    از وقتی توی این مسیر هستم،زیبایی هارو بیشتر حس میکنم و میبینم.با دقتِ بیشتر.

    با وَسواس.

    اصلا باید وَسواس به خرج داد.

    باید حواسم رو جمع کنم.اینکه دارم به چی توجه میکنم؟

    چی گوش میدم؟چی میبینم؟چی میگم؟چی رو دارم یاد آوری میکنم؟چقدر محتاط تر شدم؟چقدر بیخیال تر شدم؟چقدر دارم زندگی رو ساده تر میگیرم؟

    چقدر مهربانتر شدم؟چقدر بخشنده تر شدم؟چقدر حواسم به فرکانس هایی که دارم ارسال میکنم هست؟چقدر به خودم یادآوری میکنم که آیا چیزی که الآن دارم بهش توجه میکنم جزءِ خواسته هامه؟آیا این خاطراتی که دارم مرورشون میکنم رو دوست دارم باز دوباره توو زندگیم تکرار بشه و تجربه ش یا نه؟

    چقدر سپاسگزارتر شدم؟چقدر دارم روی باورِ توحیدیم کار میکنم که فففقط خداوند یاری دهنده ی منه و همه ی اتفاقاتِ خوووب و ریزِ درشت که داره برام میفته بخاطرِ اعتماد به خداست؟اینکه همه ی موفقیت ها رو از خداوند بدونم همه کمک های آدم هارو از خدا بدونم؟چقدر چقدر

    هذا مِن فضلِ ربّی

    شدم؟

    چقدر دارم زیبایی هارو تحسین میکنم؟

    چقدر دارم تایید میکنم زیبایی هارو؟

    چقدر متعهّد شدم که به خواسته هام توجه کنم؟

    امروز دارم برای خلقِ اتفاقاتِ عالی توی زندگیم چیکار میکنم و چیکار هایی رو نمیکنم؟

    چقدر متعهد هستم حالم رو خوب نگه دارم؟

    اینکه توو مسیر بمونم؟

    چقدر روی عزتِ نفس و اعتماد به نفسم کار میکنم؟

    چقدر دارم بینا میشم و پروانه های رنگی رنگی رو که توو دستِ باد میرقصند رو میبینم؟

    چقدر شادیِ کودکان دگرو بازی هاشون رو دارم میبینم و خوشحال میشم و شکر میکنم؟

    اَبرهای تکّه تکّه ی توو آسمون

    گل های زیییبای نازِ یخیِ توو گلدون

    میوه های خوشششمزه ی روی درختا

    سخاوتمندیِ درختِ توت

    موبایلِ توی دستم…

    عظمتی که توو دریاست…

    قطره های درخشانِ الماس گونه ی آب روی دریاچه ی پَرِدایسِ استاد…

    امنیتی که دارم

    سقفِ بالای سَرَم

    خوااابِ آاااروم و راااااحت…

    اووووووه

    نعمت های خداوند رو دیدن

    و در یک کلام

    چقدر صَدَقَ بِالحُسنی شدم؟؟؟؟

    آره باید وَسواس به خرج داد.چون تتتنها مسیرِ خوشبختی هههمینه.

    فارغ التحصیل شدن توو همین کلاس…

    به قولِ استاد:

    کَم کار کنی کَم نتیجه میگیری

    زیاد کار کنی((کارِ فیزیکی نه.کار روی ذهن و باورها))

    زیاد نتیجه میگیری…

    خدایاشششکرررررت.

    این هم ردِّ پای امروزم،روزِ دهم🤗🤗🤗

    خخخیلی برام ارزشمند هستین.

    در پناهِ خدای یکتا👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    🌷🌼🌻 به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌻🌼🌷

    سلاااامی به زیییباییِ اون غروبِ خوششششگلِ توی پَرِدایس که استاد توو اینستاگرام بِهِمون نشون داد.

    دیدیم که چطور خورشید🌅 و آسمون ⛅و دریاچه🌊 و ابرها☁️☁️ و جنگل🏞 و رنگ ها داشتن دلبری میکردن.فقط برونیِ نااااز رو کم داشتیم که این صحنه ی زیییبا و رویایی رو تکمیل کنه.

    من عاشششقِ اون رنگ بندی هستم که البته هم توو طلوع میشه دید و هم توو غروب.عااالی بود استادِ عزیز..ممنون.درسته استاد.این زیبایی کارِ یه نقّاشِ ححححرفه ایه. نقّاشی به نامِ خداوند.فرمانروای کلِ کیهان.خداروشششکر .

    چقدر ؛خالق، ما انسانهارو زیبا خلق کرده و قدرتمند که ایییینهمه زیبایی و عظمتِ آسمان و دریا توی چشمانِ کوچیکمون(کوچیک از نظرِ اندازه) جا میشه.

    خدایاشششکررت.

    به نامِ الله شروع میکنم دیدگاهِ روزِ نهمِ کلاسِ سفرنامه رو:

    من هم عاشقِ این جمله تون هستم استاد که میگین همه چیز خود به خود بوجود میاد.

    انگار وقتی رو خودت کار میکنی وقتی تصمیم میگیری خداهای مختلفِ زندگیت رو دیگه نَپَرستی،حالا میخواد پدر یا مادر باشه…فرزند باشه…همسر باشه…دوست باشه…رئیسِ شرکت….صاحب کار…مشتری ها…

    ایین هااااا همه خداهایی هستن که ما برای خودمون در نظر گرفته بودیم و بهشون وابسته میشیم و همین وابستگیِ عجیب بَلا سرمون میاره و فکر میکنیم از خالقِ ماست که زندگیمون داشته رو به تباهی میرفته…

    تَباهی همون بی خداییه.بی خدایی فااااااجعه س.

    اما

    وقتی همه ی این خداهای ناتوان رو دووور میریزی و در واقع به بی خدایی میرسی،تااااااازه خدای قدرتمند ،خدای یکتااا،خدای خاااالق،خدای لایقِ پرستش رو میبینی.

    وقتی مَن مَنیّت های زندگیت رو کنار میزاری خدا میاد.

    من،آرزو،توو بی خدایی،خدا رو پیدا کردم.رسیدم به جایی که دیگه از خدا هیچی نمیخواستم.چون پپپپر از ححححسرت بودم.پپپر از عُقده.پپپر از نرسیدن هااااا.دیگه کاری با خدا نداشتم.انکارش نننننمیکردم اصلا اصلا.چون مممممطمئن بودم یه خدای قدرتمند ههههست که همچین جهانِ زیبااایی رو خلق کرده.به اینکه خدا وجود داشت و زیبایی های جهان رو مالِ اون میدیدم،ذرّه ای شک نداشتم اما احساسِ گناه و کمبودِ اعتمادِ بنفس و عزتِ نفس اووووونقدر منو توو باتلاق پایین کشونده بود،اوووونقدر دست و پا میزدم تا خودمو بالا بکشم اما بیشتر فرو میرفتم.

    واااقعا اینکه استاد میگین:

    شرک در دلِ مومن مثلِ یک نقطه ی سیاه روی یک سنگِ سیاه در دلِ تاریکیست.وااااقعا همینه.

    واااااقعا جهان به احساس پاسخ میده .احساسِ شکرگزاری باید داشت من زبانی شکر میکردم ولی احساسم خوب نبود.توجهم رو نداشته هام بود.

    یقین داشتم که خدایی هست چون باهاش دعوا میکردم.دعوا میکردم چون میدونستم هست.

    اما

    .خدای من عادل نبود.

    خدای من بیمار بود.

    اذیت میکرد.

    میکوبید.

    ناتوان بود برای مممن وگرنه قدرتش رو شششک نداشتم.

    برای مممن کاری نمیکرد.

    یه خدای مغرور،کینه ای،خدای چچند شخصیتی،یه جا مهربون بود یه جا خشن….یه جاهایی هههرچقدر التمااااسش میکردم که یه کاری واسه زندگیِ من بکن ولی اهمیتی نمیداد.از یه طرف میگفت من از رگِ گردن بهت نزدیک ترم از طرفی اوووونقدر دوووور میشد که دیگه دیده نمیشد…

    یه جاهایی بود یه جاهایی نبود.

    همش فکر میکردم من ک آدمِ خوبی ام باید الآن یه حالی بهم بده برعکس حالمو میگرفت.

    تصمیم گرفتم بیخیالش بشم.چون اصلا معلوم نبود فازش چیه.بهش گفتم دییگه بهت رو نمیندازم.دیگه هیچی ازت نمیخوام.والا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم تا جنابعالی یه تکونی به زندگیِ ما بدی…یه جاهم ک میام اَدای متوکّل هارو دربیارم و زندگیم رو بسپارم بهت،میزنی بدتر خراب میکنی همه چیو…

    غرورم رو که از سرِ راه که نیاوردم…هههرچی ازت میخوام میگی نه…من رو آفریدی واسه حسرت خوردن؟؟؟؟واسه نظارتِ خوشی های بنده های از ما بببهترونت؟؟؟؟من ک یه جاهایی از خیلی ها بهتر هم هستم….

    خخخخخسته شدم……

    چچچجوریه که من نننمیرسم به هیچ جا؟؟؟

    بیشتر کارمیکنم که چراهنوز هشتم گرویِ نُهمه؟؟؟

    تو چچچچچیجور خدایی هستی؟؟؟؟

    من باااید چچچچییییکاااار کنم؟؟؟؟؟

    این هارو بهش گفتم و ۴ تا سوال اخرش پرسیدم و هم بیخیالِ خدا شدم هم خودم و زندگیم.خودکُشس کردم.

    نه با قرص،نه با پرت کردنِ خودم از بلندی…بلکه با تصمیمی که گرفته بودم یه جور خودکُشی بود.

    به قولِ استاد آااارام آاااراااام افسرده میشی…دیگه تصمیم گرفته بودم بیرون نَرَم و با کسی کاری نداشته باشم.تصمیم گرفتم کتابهای مثبت اندیشی رو دیییگه نخونم.چون هههیچ کمکی به من نکرد.

    خلاصه تصمیم گرفتم فقط نفس بکشم.

    بیخیالِ خداشدم ولی خدا نه…

    رابطه ی من با خدا به طناب رسید ولی پاااااره نشد…

    دلم خدا رو میخواست خدارو فففریاد میزد ولی من لجبازی کردم….

    درحالیکه الآن از روی نوشته هام میخونم میفهمم که واااقعا احساس حرف میزنه نه لجبازی های زبانی…

    نکته ای ک الان دارم از نوشته هام در میارم باز برمیگرده به تمارینِ این چچند روز که پای صحبتهای استاد نشستم:

    اینکه من در اوجِ ناراحتی ۴ تا سوالِ خوب از خدا پرسیدم.استاد میگن سوال های خوب بپرس.:

    🛑اینکه چطور رشد کنم؟

    این سوال رو پرسیدم و خدای مهربان در زمانِ درستش من رو هدایت کرد زمانی که من بتونم درک کنم.

    هدایت شدم به سایتِ استاد عباسمنشِ عزیز.

    مسیرِ جواب هاااا…جواب هااای درسسسست💪💪

    که مربوط میشه به باورهام به عزتِ نفسم…که در زمانِ درستش دوره های استاد رو به راااحتی میخرم و البته که فایلهای رایگان فراتر از یک فایلِ رایگانه و اییینقدر عاشقانه استاد توضیح میدن. و من خداروشکر بدونِ مقاومت اون ها رو میپذیرم.

    اینکه چرا هنوز هشتم گروی نُهمه و من فقط باید بیشتر از این ها خخخیلییییی بیشتر از اینها رو خودم و باورهام کار کنم.

    سوال از خدا پرسیدم که

    🛑 تو چیجور خدایی هستی؟باز هم از زبانِ استاد چچچقدر زیییبا خداوند به من جواب داد:

    فرمود:

    وَاذا سالک عبادی فانّی قریب…

    اُجیبُ الدّعوه الدّاع اذا دَعان…

    فلیستجیبوالِی و لیومنوابی لعلّهم یرشدون

    هروقت بندگانم از تو درباره ی من پرسیدند بگو من نزدیکم.دعای آنها را اجابت میکنم هروقت که درخواست کنند به من ایمان بیاورند و دعوتم را بپذیرند باشد که رشد کنند…

    اینجا خداوند مارو به یک رابطه دعوت میکنه.این مممنم که باید شروع کنم رابطه م رو.حتی توو رابطه برقرار کردن ههههم همه چیز رو به من سپرده.میگه تو بخوای من هستم.من همیشه هستم.همیشه دمِ دست هستم.کاری واجب تر از کارِ تو که بنده ی منی ندارم.از خخخودم ففففقط از خودم بخواه.هههر درخواستی داری از مممن بخواه و به خودم بگو.از همه بِبُر.به خودم بچسب.به ههههیچکس رو ننداز.به ههههیچکس محتاج نباش.

    الفقرا الی الله شو

    .من بهت عزت میدم.من تو رو آفریدم و به خودم آفرین گفتم.گفتم دَمَم گرم عجب چیزی خلق کردم..ممن عششقم رو بهت

    دادم.روووحم رو در تو دَمیدم..

    جلوی همه ایستادم.گفتم مممیخوام خلقش کنم.ششیطان رو از خودم روندم فففقط بخاطرِ تو.

    من خخخیلی تو رو دوست دارم نننمیتونی حتی اندازه ش رو تصور کنی اگر بدونی چچچچقدر تو رو دوست دارم اگر بگم از شدّتِ محبتی که بهت دارم قالب تُهی میکنی…

    جوون میدی…

    اُجیبُ الدعوه الداع اِذا دَعان…

    ممممن

    خخخودم اجابت میکنم فففقط درخواست کن…

    آخرین سوالم این بود که:

    🛑ممن باید چیکار کنم؟؟؟

    ایمان بیاور.

    تکرار کن باخودت از خوبیها بگو.

    روی باورهات کار کن.

    به خوبی ها توجه کن.

    صدَّقَ بالحسنی شو.

    تایید کن ایییینهمه زیباایی رو.

    اییینهممه ثروت و فراوانی رو.

    یاااد بگیر.

    تمرین کن.

    آگاهی کسب کن.

    خودت رو باور کن.

    زندگیت رو بساز هههمونجور که خودت میخوای و باور کن که همه چیز دستِ توعه.

    توو مسیرِ حقیقت بمون.

    کَم نیار.

    همه چیز رو رااااحت بهت میدم به شرطِ ایمان.

    به شرطِ باور.

    من بشم مخطب های شعرهات.

    من بشم مخاطبِ آهنگ هات.

    من رو بِپَرست.

    من رو ستایش کن.

    به من اعتماد کن.

    من رو دوست داشته باش.

    من رو توو وجودت احساس کن.

    تو با من به همه چیز میرسی.فقط با من.

    استادِ عزیز.

    توو این فایل به جوابِ سوالم رسیدم که چرا شما میگین اگر داری با من کار میکنی کتاب هارو بزار کنار.

    دقیقا همینه.کتاب ها ناقص هستن و به من این باور رو داده بود که باید کلّی سسسختی بکشم تا موفق بشم…

    خداروشششکر که شما هستین.

    دمِ خداتون گرم.

    ممنوووونم استاد.

    شما قشششسنگ هههر باوری رو میگردین دنبالِ ساااده ترینش.

    خداروششششکررررر.

    ننننمیتونم احساسم رو با جملات بیان کنم….

    خداروشششکر که خدا بهم جراتِ شششکستنِ خداهای ناتوان رو داد.تونستم در حدِّ خودم بُت شکنی کنم…

    استااااد!

    من آرزو بعنوانِ شاگردِ دوره ی ابتدایی

    از اینورِ کره ی زمین،از منطقه ی ۱۸ تهران انرژیم رو براتون میفرستم و ازتون تشکر میکنم.

    خدا رو چچچطور سپاسگزاری کنم ازش که لایقش باشه.

    با تمامِ وجود تشنه ی حقیقت هستم.

    ممنونم که خوندین استادِ عزیز:

    اونی که خدا رو نداره

    چچچی داره

    و

    اونی که خدا رو داره

    چچی نداره.

    از خدا طلبِ خدا دارم.

    دوستتون دادم.

    برامون دعا کنین ثابت قدم باشیم و بیایم از نتایجمون براتون بنویسیم.

    در پناهِ اللهِ یکتا

    شااااد و سلامت و خوشششبخت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین.👋👋👋🌷🌷🌷

    آرزو!

    اییینهارو باااارها باید تکرار کنی تا باورت بشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    💐🌺 به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مهربان🌺💐

    سلااام استادِ عزیییزم.

    سسلاااام مریمِ ناااازم.

    سلاام هم کلاسیهای مممهربون و خوش قلبم.

    به نامِ الله و با اجازه ی استاد،میام پایِ تخته و کنفرانسِ روزِ هشتم رو ارائه میدم.

    خداوندا!

    ما رو هدایت کن به راهِ راست.به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای!

    نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای!

    و نه گمراهان!

    آمین

    صفحه ی هشتمِ کتابِ سفرنامه:

    وقتی این صفحه رو باز کردم تتا ببینم چه فایلی رو باید ببینم،با دیدنِ این کلیپ،خخخخخخیلی منقلب شدم و حالم عجییییب دگرگون شد.

    این کلیپ وااای این کلیپ🙆‍♀️🙆‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

    اولین دلیلِ انقلابی ک در درونم شدبادیدنِ این کلیپ رو آخرش بهتون میگم.

    باید بگم که

    این کلیپ برای من مثلِ یک میکسِ بسیاااااار قققققدرتمند و عااااالی از تمااااااامِ آموزه های استاد درباره ی قوانینِ کیهانی در دوره هاشون هست.

    چه فایلهای دانلودی و چه دوره ها.

    اولِ کلیپ ، درباره ی مرسیدنِ سوالاتِ خوب از خودمون هست که برمیگرده به تمرینِ عزتِ نفس در روزِ اول.

    عزتِ نفس توو فیلم و سناریوی زندگیِ هرکدوم از ما که خودمون نویسنده وکارگردانش هستیم بعنوانِ بازیگرِ نقشِ اول هست.دو تا سوال اولِ این کلیپ ک من بهشون اینجوری جواب دادم:

    🛑زندگیمون دقیقا هههمون چیزیه که میخواستیم؟

    جوابِ آرزو:

    بله.همون چیزیه که میخواستم.

    🛑چقدر از خواسته هامون محقق شدن؟

    جواب:

    همه ی خواسته هامون محقق شدن.

    احتمالا شما باخوندنِ این جواب های به ظاهر بی رحمانه اولش یه کم شوکه بشین ولی اجازه بدین توضیح بدم با سَنَد.

    خودِ من وقتی این جواب رو به این دوتاسوال دادم ذهنِ هههمیشه نجواگرم شروع کرد حالا از این زاویه منو کوبیدن که عه عه عه آرزو!تو چطور میگی به همه ی خواسته هات رسیدی؟

    کوو پورشه ت؟

    کوو بنزت؟کوو خونه ای ک میخواستی واسه مامانت بگیری؟

    کوو آهنگی که ساختی؟

    کوو کتابی ک نوشتی؟

    و من بهش گفتم که من،سید حسینِ عباسمنشِ قبلی،

    سید حسینِ عباسمنشِ فعلی،بیل گیتس،استیوجتبز

    و

    و

    و

    ما همگی داریم خواسته هامون رو زندگی میکنیم.این رو از خودم نمیگم بلکه باتوجه به آموزش های استاد میگم.

    مگه این رو نمیگه استاد که طبقِ قانونِ فرکانس و توجه، انسان موجودی فرکانسیه و به ههرچیز توجه کنه،داره فرکانس میفرسته به جهان و این توجه و فرکانس ها یعنی دارم درخواست میکنم.

    و جهان هم به من پاسخ میده و شرایط و اتفاقات و آدم هایی رو شبیه به همون فرکانس واردِ زندگیم میکنه.

    برای ذهنم توضیح دادم که من ففقط با حرف نیست که بهبه خواسته م برسم،من زبونی میگفتم:پورشه میخوام.بنز میخوام….خونه میخوام ولی رفتارم چی بود؟؟؟؟

    اوووونقدر مینشستم با آب و تااااب از بدبختیام و نداری هام و نارو زدن های صابکار و فلان و فلان پیشِ این و اون دردِ دل میکردم و اووونقوگدر آهنگای چِرت و منفی گوش میکردم و احساسم از جهان درخواست کرد و بعد زندگیِ الآنم دقیقا درخواست های منه.

    ممکنه با دیدنِ یه پورش سوار حالم بد بشه و ممکنه حالم خوب بشه و این حالِ خوب و بَد نشون میده که به رویاهام میرسم یا نه.

    به رویاهام نه خواسته هام……

    وگرنه همیشه رویاهست…هههمیشه….

    اما در حدِ رویا میمونه.

    استادِ قبلی با فرکانس هایی ک میفرستاد،خواسته های مربوط به اون فرکانس رو تجربه کرد و زندگیِ الآنِ ستادِ فعلی،هههمون خواسته هاییه که بعد از تغییر فرکانسش رو ارسال کرد.

    درباره ی داشتنِ هدف و خواسته ی مشخصاینکه جهان مثلِ سیستمِ گوگل هست

    مثلا توی گوگل کلمه ی خونه رو سِرچ میکنی و برات هزاااران عکس از مدل های مختلف بالامیاره.ولی وقتی مینویسی یه خونه ی کلبه ایِ چوبی وسطِ یه جنگل.دقیقا میره عکسِ همون رو برات میاره.

    اینجا پس من یادمیگیرم باید خواسته م رو واضح باشه و بعد خودم رو با احساسِ خوب در اون خواسته ببینم و تجسم کنم.

    و باورکنم که شدنیه هههرخواسته ای.

    و خوب اینکه میتونم خواسته م رو تغییر هم بدم یا حتی حذفش کنم یا اضافه کنم.

    درباره ی قدم برداشتن برای خواسته هام:

    همین قضیه س که باید تکامل رو طی کنم.اینکه سنگِ بزرگ علامتِ نزدنه.اینکه نیاز به ابزاری خاص ندارم.مثلِ اون پسربچه ی توو فایل که بلند شد و حرکت کرد ((ایمانی که عمل آورد))وبا چسب قایقِ شکسته ش رو تعمیر کرد و به سمتِ خواسته هاش قدم برداشت. قدم های کوچیک که توی این فایل از زبانِ استاد می شنویم همون”” آرام آرام ِ “”خودمونه که استاد باااارها توو فایل هاشون اشاره کردن که آرام آرام رشد می کنیم و یا آرام آرام افسرده میشیم.این قسمت از صحبت های استاد توی فایل که فقط خودم هستم که دوست و یا دشمنِ خودم هستم،.این خودم هستم که جلوی خودم رو میگیرم.یادِ فایلِ مصاحبه با عباسمنش افتادم که خودشون روبه روی خودشون نشسته بودن و سوال جواب میکردن.

    قطعا بارها همین کاررو توو زندگیشون کردن؛کاری که ماهم باید بکنیم. یکبار مَردونه بشینیم روبه روی خودمون و توو چشمهای خودمون نگاه کنیم و بگیم: میخوای تغییر کنی یانه؟

    میخوای رشد کنی یانه؟

    و با خودمون اتمام حجت کنیم. به قول پیامبر:

    به حسابِ خودمون برسیم قبل از اینکه به حساب ما برسن.

    وگرنه همین آشه و همین کاسه.

    به خودم یادآوری کنم که باهمین چیزی که هستم شروع کنم.منتظر روزِ خاص یا فردی نباشم که بیاد تا شرایط رو برام فراهم‌کنه تا شروع کنم.چون اون روزِ خاص و اون فرد ههههیچوقت نمیاد.مرداب تا وقتیکه حرکت نکنه و جاری نشه هیچوقت به دریا نمیرسه و اگر تا آخر عمرهم صبرکنه ههههیچوقت دریا به سمت اون نمیاد. اونه که باید جاری بشه و برسه به رود و بعد برسه به رودخونه و از پسِ صخره ها ،دیوارهای سنگیِ مسیرش بگذره و پاک و پاکتر بشه و بعد به دریاچه و درانتها به دریا.

    برای مرداب،موندن و حرکت نکردن خیلی راحته همونقدر که فقیر موندن راحته! اینجوری مرداب با سنگی هم برخورد نمیکنه ولی باید آرزوی دریا رو هم فراموش کنه و باخودش به گور ببره.قبرستان پره از استعدادها و رویاهایی که شکوفا نشد‌.کتاب هایی که هیچوقت نوشته نشد،آهنگ هایی که هههیچوقت شنیده نشد.و همه و همه رفتن زیرخاک.مرداب باید حرکت کنه.اینجوری به دریا میرسه و این به دریا رسیدن فوق العادست.و ارزشش رو داره.

    اصلا مهم نیست کسی بگه:تو قبلا مرداب بودی که حالا به دریا رسیدی.مهم نیست قبلا چی بودی.مردم همیشه حرف برای گفتن دارن.کَر باش مثل اون قورباغه ای که توی چاه افتاده بود و تمام تلاششو میکرد بیرون بیاد و همه مسخره ش میکردن و از اون بالا داد میزدن که تو نمیتونی،بیخودی تلاش نکن چون غیرممکنه بشه بیای بیرون. و اون بیشتر تلاش میکرد.

    و وقتی رسیدبالا فهمیدن که قورباغه کر بوده و اصلا نمی شنیده و فکر میکرده دوستاش دارن تشویقش میکنن.

    کَر باش! همین مسخره کردن ها برای تو یه تشویق بشه و مُصِر تر بشی برای پیشرفت.

    من توی این فایل دیدم که استاد چقدر تمرین هارو برامون راحت کرده.من فکرمیکردم مراقبه،انجام کارهای عجیب و غریبه! اما وقتی فایلِ سریال زندگی دربهشت رو دیدم،استاد گفتن بادیدن بازیِ بچه ها دارم مراقبه انجام میدم.توجه کردن به شادیه دیگران…میتونه اینقدر راحت باشه انجامِ تمرین ها،فقط همّت میخواد و یه باورکه با انجامِ هههمین کارهای ساده نتایج عالی کسب میکنیم.

    و از اونجا که مغز پیچیده ست و دنبال مسائل پیچیده ست،این راه حل های ساده رو سخت می پذیرد.

    سختیه انجام تمرینات همینه و گوش ندادن و توجه نکردن به نجواهای ذهن که همش میگه:یعنی تو به گل و بلبل و آسمون زیبا و شادیه مردم توجه کنی ثروتمند میشی؟؟؟؟؟؟!!!!!! هه!!!!

    کلمه ی طلاییِ ایمان،اینجا خودش رو نشون میده و واردِ صحنه میشه.چیزی که به شدت،به شدت برای ادامه ی مسیر بهش نیاز داریم، ایمان به خود،ایمان به توانایی های خود و ایمان به خداوند به عنوانِ یک نیرویِ برتر و هدایتگر و قدرتمند که همیشه بامنه.یادآوری کنم به خودم که در دنیا ههههیچکس حتی ثروتمندترین و عارف ترینِ انسانها هم کامل نیستند.فقط ازمن بیشتر تمرین کردن و رو خودشون کار کردن.

    انرژی برای حرکت:

    همون اهرمِ رنج و لذتِ استاد است.یک موشک بخواد پرتاب بشه و حرکت کنه، بیشترین سوختش رو در همون لحظات اول برای بلندشدن از زمین مصرف میکنه اما وقتی از زمین بلند میشه اووووونقدر اوج میگیره که دیگه دیده نمیشه.

    این سوختِ اولیه ،همون رنج های منه برای حرکتم.رنج هام از فقر و نداری و اتفاقاتی که فقر درپی داره برام،سوخت منه،اشتیاقِ سوزان منه برای حرکت و اولش برای تغییر خیلی باید سوخت بدم،بها بدم،صبح زودتر بیدارشم کمی از دیروز بهتر و وقتی به این روند ادامه بدم،نتایج ازراه میرسن و من آرام آرام رشد میکنم و بعد از یه مدت اووووونقدر پله های زیادی رو بالا رفتم که دیگه جایی که بودم دیده نمیشه پله ی اول دیده نمیشه.قرار نیست آپولو هواکنم

    ،فقط باید برای امروز کمی شادتر بشم،بخشنده تر بشم،کمی آرام تر،باایمان تر،مهربان تر.

    استاد میگن ازخودم انتظار بیجا نداشته باشم.

    دکمه ای نیست که من رو تبدیل به یک آدم دیگه کنه یه شَبه‌.

    مسائل و سختی های مسیر بخشی از مسیر هستن و تضادها آمده اند تابه من کمک کنن تا بهتر پی به خواسته هام ببرم و باخودم بگم: عه!!! ازاین بهتر هم میشه؟

    میشه اینکارم کرد؟!

    میشه فلان خواسته روهم داشت؟

    مسیرِ دریا برای مرداب راحت نیست.اون باید رود بشه، باسنگ ها و صخره ها برخوردکنه.

    مسیرِ ازپیش تعیین شده ای وجودنداره.ممکنه خسته بشه،درد بکشه،اما نباید ناامیدبشه چون دریا منتظرشه و ارزشش رو داره.

    یه کم آرام تر بشم.یکم صبورتر،یکم شاددتر.مثل ریلِ قطار که اولش ریل رو یک میل جابه جا میکنن؛ تو اولش هیچ تغییری درمسیر قطار نمی بینی ولی بعدازمدتی که میگذره می بینی که مسیر قطار کلا تغییر کرده و این تغییر بسیااااارررر چشمگیره

    رشدِ من هم همینجوریه؛مثلِ رفتن از یه محل به محل دیگه،ازیه شهر ویاکشور به یک شهر یا کشور دیگه.مثل حرکت ازتهران به اهوازه که وقتی به اهواز برسم و سربرگردونم دیگه تهران دیده نمیشه و میفهمم که اوووووو چقدرراه اومدم و نقطه ی شروع من اصلا دیده نمیشه و این مصداقِ این جمله ی استاده که میگن

    من الآن دیگه هههیچ ربطی به گذشته ام ندارم…

    این خودش یه کار عجیبه در دنیایی که فقط ۲% از آدم هاش میخوان که انجامش بدن و باهمه فرق داشته باشن.عجیب نیست؟؟؟؟

    بسم الله…

    شروع کن…

    🏡🏘🏞🚘🛳🛫🌈🌍🌟🌎🌜🌏🌞

    👣👣

    👣👣

    👣

    👣

    در پناهِ خدا👋👋

    این رو اضافه کنم که انقلابی ک درمن بوجود اومد این بود که اَشکم رو درآورد و این صدا برام آشنابود.من تقریبا ۷ یا ۸سالِ پیش این صدارو بااارها شنیده بودم و باخودم میگفتم چچچقدر این آقاهه((استاد عباسمنش)) قشنگ حرف میزنه و چیزهایی میگه ک من باتمامِ وجود دوستشون دارم

    اما

    برای همون سالها موند و من نننمیدونم چی شد که از اون فرکانسِ استاد در اون سال خارج شدم اومدم توو فرکانس توو مدار ولی قطعا خودم ندانسته کارهایی کردم که از اوم مدار خارج شدم. البته که آگاهی های الآنم رو نداشتم و اصلا نننمیدونستم که اینجور چیزهارو درس میدن و قششنگ خودم رو باحرف های استاد آروم میکنم که من نمیدونستم…من نمیدونستم…

    اما باز اشکالی نداره.خداوند کمک میکنه.

    اما حالا که این کلیپ رو دیدم بغضم گرفت و خداروشششکر کردم که دوباره واردِ مسیر شدم.و چون اعتقاد داشتم که هههست یه مسیری و از خدا میخواستم،در زمانِ درستش من رو دوباره واردِ مسیر کرد و ناراحتِ اون ناکامی ها در اون سالها نیستم

    من الآن دارم تاازه میفهمم که اون موقع این کلیپ چچچچی میخواد بگه.

    خداروششششکررررر.

    در پناهِ خدا.

    طولانی شد؟؟؟؟؟؟؟؟😉😉😉🤗🤗 ممنووونم از صبوریتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2191 روز

    💐🌺به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مممهربان🌺💐

    سلااام استادِ عزیییزم.

    سسلاااام مریمِ ناااازم.

    سلاام هم کلاسیهای مممهربون و خوش قلبم.

    به نامِ الله و با اجازه ی استاد،میام پایِ تخته و کنفرانسِ روزِ هشتم رو ارائه میدم.

    خداوندا!

    ما رو هدایت کن به راهِ راست.

    به راهِ کسانی که به آنها نعمت داده ای!

    نه کسانی که بر آنها غضب نموده ای!

    و نه گمراهان!

    آمین

    صفحه ی هشتمِ کتابِ سفرنامه:

    وقتی این صفحه رو باز کردم تا ببینم چه فایلی رو باید ببینم،با دیدنِ این کلیپ،خخخخخخیلی منقلب شدم و حالم عجییییب دگرگون شد.

    این کلیپ وااای این کلیپ🙆‍♀️🙆‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

    اولین دلیلِ انقلابی ک در درونم شدبادیدنِ این کلیپ رو آخرش بهتون میگم.

    باید بگم که

    این کلیپ برای من مثلِ یک میکسِ بسیاااااار قققققدرتمند و عااااالی از تمااااااامِ آموزه های استاد درباره ی قوانینِ کیهانی در دوره هاشون هست.

    چه فایلهای دانلودی و چه دوره ها.

    اولِ کلیپ ، درباره ی مرسیدنِ سوالاتِ خوب از خودمون هست که برمیگرده به تمرینِ عزتِ نفس در روزِ اول.

    عزتِ نفس توو فیلم و سناریوی زندگیِ هرکدوم از ما که خودمون نویسنده وکارگردانش هستیم بعنوانِ بازیگرِ نقشِ اول هست.

    دو تا سوال اولِ این کلیپ ک من بهشون اینجوری جواب دادم:

    🛑زندگیمون دقیقا هههمون چیزیه که میخواستیم؟

    جوابِ آرزو:

    بله.همون چیزیه که میخواستم.

    🛑چقدر از خواسته هامون محقق شدن؟

    جواب:

    همه ی خواسته هامون محقق شدن.

    احتمالا شما باخوندنِ این جواب های به ظاهر بی رحمانه اولش یه کم شوکه بشین ولی اجازه بدین توضیح بدم با سَنَد.

    خودِ من وقتی این جواب رو به این دوتاسوال دادم ذهنِ هههمیشه نجواگرم شروع کرد حالا از این زاویه منو کوبیدن که عه عه عه آرزو!تو چطور میگی به همه ی خواسته هات رسیدی؟

    کوو پورشه ت؟

    کوو بنزت؟

    کوو خونه ای ک میخواستی واسه مامانت بگیری؟

    کوو آهنگی که ساختی؟

    کوو کتابی ک نوشتی؟

    و من بهش گفتم که من،سید حسینِ عباسمنشِ قبلی،

    سید حسینِ عباسمنشِ فعلی،بیل گیتس،استیوجتبز

    و

    و

    و

    ما همگی داریم خواسته هامون رو زندگی میکنیم.این رو از خودم نمیگم بلکه باتوجه به آموزش های استاد میگم.

    مگه این رو نمیگه استاد که طبقِ قانونِ فرکانس و توجه، انسان موجودی فرکانسیه و به ههرچیز توجه کنه،داره فرکانس میفرسته به جهان و این توجه و فرکانس ها یعنی دارم درخواست میکنم.

    و جهان هم به من پاسخ میده و شرایط و اتفاقات و آدم هایی رو شبیه به همون فرکانس واردِ زندگیم میکنه.

    برای ذهنم توضیح دادم که من ففقط با حرف نیست که به خواسته م برسم،من زبونی میگفتم:پورشه میخوام.بنز میخوام….خونه میخوام ولی رفتارم چی بود؟؟؟؟

    اوووونقدر مینشستم با آب و تااااب از بدبختیام و نداری هام و نارو زدن های صابکار و فلان و فلان پیشِ این و اون دردِ دل میکردم و اووونقوگدر آهنگای چِرت و منفی گوش میکردم و احساسم از جهان درخواست کرد و بعد زندگیِ الآنم دقیقا درخواست های منه.

    ممکنه با دیدنِ یه پورش سوار حالم بد بشه و ممکنه حالم خوب بشه و این حالِ خوب و بَد نشون میده که به رویاهام میرسم یا نه.

    به رویاهام نه خواسته هام……

    وگرنه همیشه رویاهست…هههمیشه….

    اما در حدِ رویا میمونه.

    استادِ قبلی با فرکانس هایی ک میفرستاد،خواسته های مربوط به اون فرکانس رو تجربه کرد و زندگیِ الآنِ ستادِ فعلی،هههمون خواسته هاییه که بعد از تغییر فرکانسش رو ارسال کرد.

    درباره ی داشتنِ هدف و خواسته ی مشخص:

    اینکه جهان مثلِ سیستمِ گوگل هست

    مثلا توی گوگل کلمه ی خونه رو سِرچ میکنی و برات هزاااران عکس از مدل های مختلف بالامیاره.ولی وقتی مینویسی یه خونه ی کلبه ایِ چوبی وسطِ یه جنگل.دقیقا میره عکسِ همون رو برات میاره.

    اینجا پس من یادمیگیرم باید خواسته م رو واضح باشه و بعد خودم رو با احساسِ خوب در اون خواسته ببینم و تجسم کنم.

    و باورکنم که شدنیه هههرخواسته ای.

    و خوب اینکه میتونم خواسته م رو تغییر هم بدم یا حتی حذفش کنم یا اضافه کنم.

    درباره ی قدم برداشتن برای خواسته هام:

    همین قضیه س که باید تکامل رو طی کنم.اینکه سنگِ بزرگ علامتِ نزدنه.اینکه نیاز به ابزاری خاص ندارم.مثلِ اون پسربچه ی توو فایل که بلند شد و حرکت کرد ((ایمانی که عمل آورد))وبا چسب قایقِ شکسته ش رو تعمیر کرد و به سمتِ خواسته هاش قدم برداشت. قدم های کوچیک که توی این فایل از زبانِ استاد می شنویم همون”” آرام آرام ِ “”خودمونه که استاد باااارها توو فایل هاشون اشاره کردن که آرام آرام رشد می کنیم و یا آرام آرام افسرده میشیم.

    این قسمت از صحبت های استاد توی فایل که فقط خودم هستم که دوست و یا دشمنِ خودم هستم،.این خودم هستم که جلوی خودم رو میگیرم.یادِ فایلِ مصاحبه با عباسمنش افتادم که خودشون روبه روی خودشون نشسته بودن و سوال جواب میکردن.

    قطعا بارها همین کاررو توو زندگیشون کردن؛کاری که ماهم باید بکنیم. یکبار مَردونه بشینیم روبه روی خودمون و توو چشمهای خودمون نگاه کنیم و بگیم: میخوای تغییر کنی یانه؟

    میخوای رشد کنی یانه؟

    و با خودمون اتمام حجت کنیم. به قول پیامبر:

    به حسابِ خودمون برسیم قبل از اینکه به حساب ما برسن.

    وگرنه همین آشه و همین کاسه.

    به خودم یادآوری کنم که باهمین چیزی که هستم شروع کنم.منتظر روزِ خاص یا فردی نباشم که بیاد تا شرایط رو برام فراهم‌کنه تا شروع کنم.چون اون روزِ خاص و اون فرد ههههیچوقت نمیاد.

    مرداب تا وقتیکه حرکت نکنه و جاری نشه هیچوقت به دریا نمیرسه و اگر تا آخر عمرهم صبرکنه ههههیچوقت دریا به سمت اون نمیاد. اونه که باید جاری بشه و برسه به رود و بعد برسه به رودخونه و از پسِ صخره ها ،دیوارهای سنگیِ مسیرش بگذره و پاک و پاکتر بشه و بعد به دریاچه و درانتها به دریا.

    برای مرداب،موندن و حرکت نکردن خیلی راحته همونقدر که فقیر موندن راحته! اینجوری مرداب با سنگی هم برخورد نمیکنه ولی باید آرزوی دریا رو هم فراموش کنه و باخودش به گور ببره.قبرستان پره از استعدادها و رویاهایی که شکوفا نشد‌.کتاب هایی که هیچوقت نوشته نشد،آهنگ هایی که هههیچوقت شنیده نشد.و همه و همه رفتن زیرخاک.

    مرداب باید حرکت کنه.اینجوری به دریا میرسه و این به دریا رسیدن فوق العادست.و ارزشش رو داره.

    اصلا مهم نیست کسی بگه:تو قبلا مرداب بودی که حالا به دریا رسیدی.مهم نیست قبلا چی بودی.مردم همیشه حرف برای گفتن دارن.کَر باش مثل اون قورباغه ای که توی چاه افتاده بود و تمام تلاششو میکرد بیرون بیاد و همه مسخره ش میکردن و از اون بالا داد میزدن که تو نمیتونی،بیخودی تلاش نکن چون غیرممکنه بشه بیای بیرون. و اون بیشتر تلاش میکرد.

    و وقتی رسیدبالا فهمیدن که قورباغه کر بوده و اصلا نمی شنیده و فکر میکرده دوستاش دارن تشویقش میکنن.

    کَر باش! همین مسخره کردن ها برای تو یه تشویق بشه و مُصِر تر بشی برای پیشرفت.

    من توی این فایل دیدم که استاد چقدر تمرین هارو برامون راحت کرده.من فکرمیکردم مراقبه،انجام کارهای عجیب و غریبه! اما وقتی فایلِ سریال زندگی دربهشت رو دیدم،استاد گفتن بادیدن بازیِ بچه ها دارم مراقبه انجام میدم.توجه کردن به شادیه دیگران…

    میتونه اینقدر راحت باشه انجامِ تمرین ها،فقط همّت میخواد و یه باورکه با انجامِ هههمین کارهای ساده نتایج عالی کسب میکنیم.

    و از اونجا که مغز پیچیده ست و دنبال مسائل پیچیده ست،این راه حل های ساده رو سخت می پذیرد.

    سختیه انجام تمرینات همینه و گوش ندادن و توجه نکردن به نجواهای ذهن که همش میگه:یعنی تو به گل و بلبل و آسمون زیبا و شادیه مردم توجه کنی ثروتمند میشی؟؟؟؟؟؟!!!!!! هه!!!!

    کلمه ی طلاییِ ایمان،اینجا خودش رو نشون میده و واردِ صحنه میشه.چیزی که به شدت،به شدت برای ادامه ی مسیر بهش نیاز داریم، ایمان به خود،ایمان به توانایی های خود و ایمان به خداوند به عنوانِ یک نیرویِ برتر و هدایتگر و قدرتمند که همیشه بامنه.

    یادآوری کنم به خودم که در دنیا ههههیچکس حتی ثروتمندترین و عارف ترینِ انسانها هم کامل نیستند.فقط ازمن بیشتر تمرین کردن و رو خودشون کار کردن.

    انرژی برای حرکت:

    همون اهرمِ رنج و لذتِ استاد است.

    یه موشک بخواد پرتاب بشه و حرکت کنه، بیشترین سوختش رو در همون لحظات اول برای بلندشدن از زمین مصرف میکنه اما وقتی از زمین بلند میشه اووووونقدر اوج میگیره که دیگه دیده نمیشه.

    این سوختِ اولیه ،همون رنج های منه برای حرکتم.رنج هام از فقر و نداری و اتفاقاتی که فقر درپی داره برام،سوخت منه،اشتیاقِ سوزان منه برای حرکت و اولش برای تغییر خیلی باید سوخت بدم،بها بدم،صبح زودتر بیدارشم کمی از دیروز بهتر و وقتی به این روند ادامه بدم،نتایج ازراه میرسن و من آرام آرام رشد میکنم و بعد از یه مدت اووووونقدر پله های زیادی رو بالا رفتم که دیگه جایی که بودم دیده نمیشه پله ی اول دیده نمیشه.قرار نیست آپولو هواکنم

    ،فقط باید برای امروز کمی شادتر بشم،بخشنده تر بشم،کمی آرام تر،باایمان تر،مهربان تر.

    استاد میگن ازخودم انتظار بیجا نداشته باشم.

    دکمه ای نیست که من رو تبدیل به یک آدم دیگه کنه یه شَبه‌.

    مسائل و سختی های مسیر بخشی از مسیر هستن و تضادها آمده اند تابه من کمک کنن تا بهتر پی به خواسته هام ببرم و باخودم بگم: عه!!! ازاین بهتر هم میشه؟

    میشه اینکارم کرد؟!

    میشه فلان خواسته روهم داشت؟

    مسیرِ دریا برای مرداب راحت نیست.اون باید رود بشه، باسنگ ها و صخره ها برخوردکنه.

    مسیرِ ازپیش تعیین شده ای وجودنداره.ممکنه خسته بشه،درد بکشه،اما نباید ناامیدبشه چون دریا منتظرشه و ارزشش رو داره.

    یکم آرام تر بشم.یکم صبورتر،یکم شاددتر.مثل ریلِ قطار که اولش ریل رو یک میل جابه جا میکنن؛ تو اولش هیچ تغییری درمسیر قطار نمی بینی ولی بعدازمدتی که میگذره می بینی که مسیر قطار کلا تغییر کرده و این تغییر بسیااااارررر چشمگیره.

    رشدِ من هم همینجوریه؛مثلِ رفتن از یه محل به محل دیگه،ازیه شهر ویاکشور به یک شهر یا کشور دیگه.

    مثل حرکت ازتهران به اهوازه که وقتی به اهواز برسم و سربرگردونم دیگه تهران دیده نمیشه و میفهمم که اوووووو چقدرراه اومدم و نقطه ی شروع من اصلا دیده نمیشه و این مصداقِ این جمله ی استاده که میگن

    من الآن دیگه هههیچ ربطی به گذشته ام ندارم…

    این خودش یه کار عجیبه در دنیایی که فقط ۲% از آدم هاش میخوان که انجامش بدن و باهمه فرق داشته باشن.عجیب نیست؟؟؟؟؟

    بپ

    بسم الله…

    شروع کن…

    🏡🏘🏞🚘🛳🛫🌈🌍🌟🌎🌜🌏🌞

    👣

    👣👣

    👣👣

    👣

    👣

    در پناهِ خدا👋👋👋

    این رو اضافه کنم که انقلابی ک در من بوجود اومد این بود که اَشکم رو درآورد و این صدا برام آشنابود.من تقریبا ۷ یا ۸سالِ پیش این صدارو بااارها شنیده بودم و باخودم میگفتم چچچقدر این آقاهه((استاد عباسمنش)) قشنگ حرف میزنه و چیزهایی میگه ک من باتمامِ وجود دوستشون دارم.

    اما

    برای همون سالها موند و من نننمیدونم چی شد که از اون فرکانسِ استاد در اون سال خارج شدم اومدم توو فرکانس توو مدار ولی قطعا خودم ندانسته کارهایی کردم که از اوم مدار خارج شدم. البته که آگاهی های الآنم رو نداشتم و اصلا نننمیدونستم که اینجور چیزهارو درس میدن و قششنگ خودم رو باحرف های استاد آروم میکنم که من نمیدونستم…من نمیدونستم…

    اما باز اشکالی نداره.خداوند کمک میکنه.

    اما حالا که این کلیپ رو دیدم بغضم گرفت و خداروشششکر کردم که دوباره واردِ مسیر شدم.و چون اعتقاد داشتم که هههست یه مسیری و از خدا میخواستم،در زمانِ درستش من رو دوباره واردِ مسیر کرد و ناراحتِ اون ناکامی ها در اون سالها نیستم.

    من الآن دارم تاازه میفهمم که اون موقع این کلیپ چچچچی میخواد بگه.

    خداروششششکررررر.

    در پناهِ خدا.

    طولانی شد؟؟؟؟؟؟؟؟😉😉😉🤗🤗 ممنووونم از صبوریتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: