روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 2

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سینا سبزواری» در این صفحه: 30
  1. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام خدای مهربان سلام به شما دوستان عزیزم سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز امروز رد پای روز بیستم منه خدا را سپاس میگم که توی این 20 روز تونستم فایل‌ها رو پیش ببرم و جا نزنم

    اما آیا همین تعهد کافیه همین قدر باید زمان بزاریم برای گرفتن نتیجه؟

    جالبه امروز یکی از دوستام رو دیدم که میگفت خداروشکر چن روز پیش دیگه بدبختیا تموم شد

    گفتم چی شده گفت کنکور رو دادم رفت

    داشتم ازش سوال میکردم که خب چقدر خوندی چطوری میخوندی و اینا..

    و یک چیزی گفت تلنگر زد بهم

    گفتش که من از 7 صبح میرفتم سالن مطالعه تا 11 شب و ناهار و همه چیم همونجا میخورد بعد این طرف اصلا علاقه ایی به درس نداره تازه ازش پرسیدم خب پس حتما باید خیلی خثب بدی کنکور و اینارو.. گفت ن بابا من استعدادش و ندارم و فلان اینا

    دوتا موضوع به شدت منو به فکر فرو برد

    1.

    طرف فکر کن فخاطر موضوعی که علاقش نیست و اونقدر هم شاید براش نتیجه نداشته باشه میره 16 ساعت تو سالن مطالعه و روی درس کار میکنه بعد من گفتم پسر من نصف این تعهد و تمرکز رو برای قوانین زندگی نمیزارم قوانینی که اگر کار کنم اینقدر در تمام جنبه ها من عالی میشم و مالی هم یکی از اوناست که اکثرا هم بخاطر همین کنکور رو میخونن و با خودم گفتم این نظم و تعهد رو من باید بیارم تو زندگیم

    2.

    فهمیدم چقدر آدما با ندونستن قانون به خودشون ضربه میزنن یعنی طرف اومده میگه من 16 ساعت درس میخونم اما استعداد ندارم و خراب کردم کنکور و فلان و اینا و من هرچی بهش میگفتم افرادی بودن با نصف درس خوندن تو هم قبول شدن قبول نمیکرد و میگفت شانس و پارتی و فلان و اینا

    و یک جورایی اون ترمز های ذهنیش قشنگ گاز دادن های فیزیکیش رو خنثی میکرد

    حالا کاری که من باید بکنم چیه؟

    باید مثل اون دوستمون یک لایف استایل درست داشته باشم و خودمو متعهد کنم به 16 ساعت کار مفید یا حداقل دیگه دوازده ساعت و انجام بدم (حتی دوازده ساعت رو هم انجام بدم خوشحالم چون کم کم. بهش اضاف میکنم)

    یک ویدیو امروز دیدم:

    میگفت شما بدنتون باید یک طوری باشه که 9 برین تو تخت تا 9.30 خواب باشین حداقل و اونجا دیگه تایمی هست که بدن کامل ریکاوری میشه و دیرتر بخوابین بدرد نمیخوره حتی دوازده ساعت و ساعت 3 نصف شب هم بعد از این قضیه شما اگر بیدار شین دیگه پر انرژی و قبراق هستین و بعد یک ویدیو دیگه بهش هدایت شدم که میگفت وقتی بیدار میشین سریع دستاتون رو به هم بمالین (مثل این مگسا:)) ) و همین باعث میشه پر انرژی تر بیدار شین

    من هنوز درست غلطیش رو نمیدونم اما قراره از فردا شب تست کنم(الان چون ساعت یازده هست دیگه) و خب با نتیجه ببینم چی میشه

    و این بحث خواب مشکل اساسی من بود واقعا. منو بینظم کرده بود

    و بعد ویدیو دلیل نتایج پایدار از استاد دیگه تیر خلاص رو زد امشب واقعا باید کارای یک تعهد جدی رو توی زندگیم بکنم و بدم این تعهد لامصب رو و زمان بزارم براش

    خدایا خودت هدایتم کن

    خدایا واقعا ازت کمک میخوام و میدونم هدایت میکنی

    خدانگهدار…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام تنها قدرت جهان

    سلام به همه عزیزان

    ردپا 19

    خب امروز میخوام درباره نشتی وقت صحبت کنم

    آره من به شدت وقتم رو الکی یواش یواش و کم کم هدر میدم و میندازم تو جوب و خودم متوجه نمیشم…

    یعنی خیلی تایم مفید خالی دارم و میتونم استفاده کنم اما بهره وریم ازون خیلی کمه

    حالا مشکل چیه مشکل تمرکز هستش یعنی من تمرکزم رو هزار بار همه جا میبرم مثلا همین امروز

    من میخواستم تمرین کشف قوانین و جلسه 2 انجام بدم اما هی بعد هر سوال میرفتم درگیر یک مسئله دیگه میشدم میرفتم به چیزای دیگه فکر میکردم و کلا باز کلی باید انرژی خالی میکردم تا مغزم برگرده به حالت اولش و میدیدم مثلا یک سوال رو که واقعا 10 دقه جواب دادنش کاری بیشتر نداشت رو یک ساعت طول دادم و واقعا چیز مزخرفی هست وقتی میبینی برخلاف تایم زیادی که داشتی خیلی کار کمی انجام دادی

    این رو میشت با یکسری شیوه ها درستش کرد

    مثلا من خودم تایمر گذاشتن رو دوست دارم

    یعنی مثلا دو ساعت تایمر میزارم میگم این دوساعت رو کامل میشینم پا کار و هیچکاری نمیکنم و وقتی تیک دو ساعت خورد باز برای استراحت مثلا ده دقیقه تایمر میزارم و بلافاصله بعد که خورد باز برای کار کردن تایمر میزارم

    ویژگی مثبت این کار اینه که:

    ذهن میدونه که یک تایمی داره برای فکر کردن به چرت و پرت (البته که با کنترل ورودی) یا حتی استراحت کردن در نتیجه اون تایمی که باید کار کنه و رو کار میکنه و وقتی تایمر رو میبینه سر جاش وایمیسته…

    اینو خلاصه خواستم بگم برای ردپای امروز

    الانم میرم یکم با ذهنم کلنجار میرم یعنی فکر نویسی میکنم حالا فکر نویسی چیه؟ اینه که مثلا من میخوام به یک موضوعی فکر کنم و هرچی که به ذهنم میاد رو مینویسم

    مثلا میخوام انگیزه ایجاد کنم برای هدفم پشت سر هم صحبت میکنم برای مغزم ک باید انجام بدی اگه انجام بدی فلان میشه ندی فلان میشه و بوم! قانعش میکنم انجام بده خیلی شیوه باحال و خفنیه

    مثلا برای پیدا کردن ترمز ها پشت سرهم از خودم سوال میکنم و جواب میدم و.. تا به جواب اصلی برسم و میرسم

    الان میرم فکر نویسی کنم درمورد یکسری مسائل و بعدم تمرین و شب و خواب..

    فعلا خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به همه دوستان سلام به استاد و خانم شایسته

    آقا داشت کم کم یادم میرفت ردپا بزارم امروز

    روز 18

    از بس درگیر دوره بودم این اتفاق افتاد

    یکی از مسائلی که من باید روش کار کنم بی نظمی خودم هستش

    یعنی من تا نظم رو و یک روتین درست و درمون رو توی زندگیم نیارم فایده نداره

    چون کارهام عقب میمونه اونطوری مخصوصا الان که دوره کشف قوانین رو شروع کردم برای انجام تمارینش باید منظم پیش برم و بادی به هرجهت نباشه زندگیم

    حالا به منظور این خواسته و دادن ورودی مناسب به ذهنم و ایجاد نظم در خودم دلم میخواد برم یوتیوب و افراد که زندگی با نظم و خیلی دقیق و عملگرایی دارن رو ببینم

    الان

    •فایل روز 18 رو میبینم

    •یک نکته به آرشیو خودم اضاف میکنم

    •یوتیوب منظم شدن و یاد میگیرم

    • و در آخر موقع خواب با خدا صحبت میکنم و میگیرم میخوابم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام خدای مهربان سلام به دوستان عزیز همسفری که دارن این کامنت رو میخونند

    روزشمار تحول زندگی من 17

    آقا متنی که خانم شایسته امروز برامون نوشته بود خیلی خلاقیت باحالی بود که یک آرشیو درست کنیم و هرروز یک نکته رو بنویسیم ازش از قوانین جهان و…

    فایل امروز هم فوق العاده بینظیر بود که کن واقعا وقتی خدا بهم گفت دیدگاه بنویسم براش واقعا چشمانم اشکی شده بود و چقدر اون کامنت کمکم کرد باورم نسبت به خدا خالص تر شه و حتما باید بارها و بارها اونو دوباره و دوباره بخونم تا همش یادآوری بشود به من که چه باورهایی باید داشته باشم از خدا

    امروز من متوجه یک تضاد شدم اونم اینکه: برخلاف میل باطنیم خیلی توی جمع ها آروم و ساکتم و واقعا دوست ندارم اینو اما بازم از اون احساس عدم لیاقت میاد این که یکسری پلن باید بریزم و روش کار کنم و بهبودش بدم

    آقا من که سی روز تعهد رو شروع کردم باید یکسری هدف ها بنویسم (امروز میخواستم بنویسم ولی نتونستم و شرایط جور نشد)

    امشب بعد این دیدگاه مینویسمشون

    من متوجه شدم که برای پرداخت بها برای اهدافم خیلی سست عمل میکنم و انگار اصلا اهمیت نمیدم به پرداخت بها، درست کردن خوابم، تمرکز صد در صدی روی تمرینات و…

    اما دیگه من باید درست حسابی کار کنم الکی بدرد نمیخوره به همین علت:

    فایل حاضری برای هدفت چه چیزی قربانی کنی رو میبینم و توی اون کامنت میزارم که آقا من قراره هر سی روز یک بار بیام و هدفام رو بگم و قربانی هاش رو به عنوان دفتر تمرین زیر اینجا پست بزارم و اینکار رو حتما انجام بدم

    تعهد شبانه:

    خدایا سپاسگزارم امروز رفتیم خونه مادربزرگم و کلی خندیدیم و خوش گذشت

    خدایا شکرت واسه اینکه تونستم یک کامنت فوق العاده زیر پست روز 17 ام بزارم که کلی درس برام داشت و تو بهم میگفتی که بنویسم

    خدایا سپاسگزارم که بهم ایده میدی که چیکار کنم مثل همین: دیدن فایل حاضری برای هدفت چه چیز قربانی کنی و…

    خدایا من امروز بیشتر تورو درک کردم ربوبیتت رو فهمیدم انرژی بودن و سیستمی بودنت رو درک کردم و عاشقتم عاشق این خدای جدید هستم.

    خدایا چقدر خوبه که هستی و احساست میکنم چقدر زندگی در کنار تو لذت بخشه

    خدایا کمکم کن تمرین هارو از فردا بهتر و سریعتر و راحت تر انجام بدم خدایا هدایتم کن..

    خداروسپاسگزارم که به من یک روز دیگه فرصت داد تا زندگیم رو زندگی کنم

    بریم هدف هارو بنویسیم و قربانی ها و…

    خدا هدایت میکنه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  5. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام تنها فرمانروای جهان

    سلام به همه عزیزان..

    روزشمار تحول زندگی من روز 16

    وای وای وای که من چقدر خوشبختم

    (ابن جمله ایی بود که امروز چندین بار گفتم و دلیل اکثرش بخاطر این سایت فوق العادست)

    بزار چندتا دلیل خوشگل که این جمله ها رو گفتم بگم:

    +خدا کمکم کرده تونستم دوره فوق العاده کشف قوانین رو بخرم که دوره بینظیریه و تازه هنوز جلسه اولم من و واقعا این دوره به قول استاد هدفش اینه ریشه ایی مارو به هدف هامون برسونه ریشه ایی حالمون رو خوب کنه نه اینکه سرمون رو توی برف کنیم

    +کامنت های بچه ها!!!!!! که اصن اقا چی بگم یعنی به قول استاد تمام کتب موفقیت رو بزاریم یک کفه ترازو کامنت های سایت عباسمنش دات کام رو بزاریم یک کفه ترازو.. کفه ترازویی که کامنت عباسمنش دات کام روش هست چندین تن سنگین تره… چقدر بچه ها فوق العاده اند، چقدر من تحسینشون میکنم، چقدر عالی هستن خیلی دوست دارم در فرکانسی قرار بگیرم که باهاشون بیشتر تعامل کنم توی کامنتا ازشون دیدگاه بگیرم و رفیق بشم باهاشون(یکی از چیزایی که خدا بهم الان گفت کد نویسی کن)

    شرح امروز

    همین الان که نوشتم شرح امروز ایده بهم داده شد که تمرین شبم رو توی ردپا هام ازین به بعد انجام بدم:))))))) خدایااااا مرسی بابت ایده فوق العادت. حتی همین که روزم رو شرح بدم تا یک دفترخاطرات و ردپایی بشه برای بعدا هم هدایت الله یکتا بود.

    ‘آقا امروز من صبح ساعت 4 گوشیم رو کوک کردم اما 5 بیدار شدم (امروز داداشم کنکور داشت) بعد که رفتم و دست و صورتم رو شستم اومدم توی بخش نظرات دوره اولین کامنتم رو بزارم که به نوعی تمرین بود (اینو بگم تو پرانتز به شدت کمالگراییم بهتر شده و اگر کامنت کم کیفیتی یا کد نویسی ضعیفی بکنم مغز بیخیالش نمیشه و عاشق بهبود شده و انگار یکی داره بهم میگه اگه ادامه بدی فوق العاده میشی توی کامنت گذاشتن، تمرین کردن، کدنویسی البته هنوز کمال گرایی یک نکته ایی امروز برام به وجود اورد که الان توضیح میدم)

    ‘وقتی اومدم شروع کنم به تمرین خیلی مغزم نسبت به انجام بی نقص و پرفکت بودن انجامش منو سوق میداد و همین علاوه بر اینکه کلی اتلاف وقت برام به وجود اورد کمی احساس بد هم در من شکل میداد و حتی نوشته هام رو بدتر میکرد (جالبه تحقیق کردن افرادی که کمالگرا نیستند نویسنده های بهتری هستند چون از ایده ها استفاده میکنند و همش دنبال پرفکت نیستند و نتیجه نهایی بهتر از شخص کمالگرا هستش)

    امروز فهمیدم یک ترمزی دارم در کامنت نوشتن و اون اینه که فرار میکنم انگار از کامنت طولانی گذاشتن و میترسم بزارم یعنی دقت کردم دیدم کلی حرف دارم برای گفتن ولی تا از یک حد میگذره میگم بسه و یهو مغزم استپ میکنه و نمیزاره بنویسم

    ولی توی این کامنت میخوام بشکنم این تابو رو و کامل شرح کنم روزم رو چون قراره آینده بخونمش و کلی عشق کنم از خودم و از مسیرم

    خلاصه توی تمرین کردن ازین به بعد تا جایی که بتونم سعی میکنم کمالگرا نباشم و واقعا میبینم تا جایی که ما این فکر زشت کمالگرایی رو پاک میکنم ایده های ناب بهبود میاد سراغمون

    یعنی امروز کلی ایده ناب بهم هی گفته میشد تا کارام سریعتر و پرفکت تر انجام بشه و وقتی نگاه میکنم میبینم پسر! چقدر کمالگرایی منو متوقف کرده بود خودم نمیدونستم یعنی اگر ما هرروز سعی کنیم بهبود گرا باشیم توی تایم خیلی کمی میتونیم کلی پیشرفت عالی تو هرزمینه داشته باشیم کوچیک و بزرگ مثل: همین کامنت گذاشتن، تمرین کدنویسی، کوش دادن دوره، بهبود در شغل و….

    خلاصه که خداروشکر هرروز آگاه تر میشم به کمالگرایی و اصل بهبود گرایی.

    یکی دیگه از ترمز هام که الان کشف کردم اینه که خیلی راحت نیستم که درمورد زندگیم مثل الان کامنت بزارم اما هرجور شده امشب این کامنت رو میزارم تا بشکنم این بت رو

    خلاصه کم کم مادرم و پدرم و داداشم حاضر شدند و داداشم رو رسوندن به سر جلسه اون تایم صبحی که تنها بودم آهنگ گذاشته بودم روی اسپیکر و میرقصیدم و بعدش صبحانه خوردم.(جالبه کمالگرایی یک جوری منو نگه داشته بود که هنوز توی بخش تمرین مونده بودم و نرسیده بودم به گوش دادن فایل)

    اقا دوباره همین الان که دارم کامنت مینویسم خدا بهم ایده داد که یکی از دفترچه هام رو مختص همین ایده های بهبود اختصاص بدم چون ممکنه یادم بره مثلا اگر ایده اومد که ازین به بعد چطوری کد نویسی کنم توی دفتر بنویسم یا اگر ایده اومد چطور کارهام رو سریعتر پیش ببرم بنویسم (بزار برم همین الان دفترچه رو آماده کنم و بعد بیام ادامه کامنت که اولا نشونه عملگراییم باشه دوما کمالگرایی رو توی نطفه خفه کنم که نگه نه بعد کامنت برو دفترچه رو آماده کن و توش ایده هایی که حین همین کامنت به ذهنم رسید و براتون نوشتم رو وارد کنم الان میام..

    خب آقا ما آماده کردیم دفترچه رو وقتی که دفترچه رو بستم و اومدم دوباره کامنت بزارم خدا یکی از ویژگی های مثبتی که این دفترچه داره رو بهم گفت و اون این بود:این دفترچه باعث میشه مغزت بیشتر دنبال بهبود و ایده باشه)

    خخدایا شکرت بریم سراغ ادامه شرح امروز

    خب یکم سرعت رو بیشتر میکنم و به اصل میچسبم چون باید تمرین رو هم انجام بدم

    بعد از اینکه شروع کردم دوره رو گوش بدم (بخش اول رو دوباره) تا دقیقه 16 گوش کردم و به شدت خوابم میومد و احساساتم بر منطق غلبه کرد و از ساعت 8 صبح فکر میکنم رفتم تو تخت و تا 11 خوابیدم(چیزی که اونقدر. دوست نداشتم که اتفاق بیفته اما ختما خیری توش بود) آقا من با این صدا بیدار شدم: سینا پاشو برو مغازه تا بابات بره دنبال داداشت (مغازمون نزدیک خونمونه و منم حوصله نداشتم واقعا اما اینقدر مادرم بهم گیر داد که دیگه خواب از سرم پرید) خلاصه یک ساعتی بودم تو مغازه و برگشتم و رفتم سراغ ادامه فایل، “با کلی اتلاف وقت که واقعا پاشنه آشیل بزرگی از من که بازم فکر میکنم ریشش کمالگرایی است”

    بعد فایل روزشمارم رو دیدم رویاهایت رو باور داشته باش 2 و غرق شدم در تحسین استاد عزیزم با این جملش منو شیفته تر کرد به خودش که:

    این فایل واقعا زحمت زیادی داشت درست کردنش یه طوری که من اصلا گفتم بیخیال بابا! ولی باز به خودم میگفتم اگر یک نفر هم با این ویدیو امید بگیره و باور کنه که میشود بازم ارزش داره

    داستان موتورشون که قدیما داشتن هم خیلی برام الهام بخش بود و وقتی گفت استاد که با اون وقتی که استاد گفت با موتور از قم رفتیم شمال و لذت میبردیم من اصلا کف کردم گفتم بابا تو دیگه کی هستی استاد! تازه موتوری که هزار بار تو راه خراب میشده ولی بازم اون عشق بود که استاد رو میکشونده عشق به گشت و گذار واقعا ایول! ماهم باید یاد بگیریم از استاد که الان هر شرایطی داریم ازش لذت ببریم و عشق کنیم باهاش هرچیزی که داریم!

    .. ادامه: خب وقتی فایل روزشمار تموم شد من حاضر شدم که برم موسسه. من با دوچرخه میرم موسسه و وقتی شنیدم استاد عزیزم گفت من با موتور قراضه رفتم شمال و.. و کلی لذت هم میبردم وقتی تو مسیر موسسه بودم غرق لذت و خدایاشکرت گفتن بودم با آهنگ های زیبایی که باهندزفری تو گوشم پخش میشد(خدایا شککرتتتت!)

    من صبح نوشته بودم که دوست دارم تو موسسه یک چیز خوشمزه بخورم این خواسته ام اینطوری محقق شد: شکلات خوردم تو موسسه و موقع برگشت خیلی جالبه داشتن شربت پخش میکردن مثیکه عید بوده امروز و من کلی تایید کردم قانون رو و گفتم اینا بخاطر درخواست منه همش (واقعا هم همینه)

    وقتی برگشتم که ساعتای 7.30 یا 8 شب بود دیدم تنهام تو خونه بلافاصله قبل از اینکه لباسم رو دربیارم اسپیکر رو زدم و گذاشتم اهنگای شاد پخش شه و با رقص لباسامو دربیارم بعدش دیگه اومدم توی سایت و برام ایمیل اومد که بچه ها کامنت گذاشتند(یه تعدادیش فکر میکنم موند که مطالعه نکردم و فردا میکنم) کامنتا مثل همیشه فوق العاده بود و وسط کامنت خوندن قلبم گفت که بیام ردپام رو بزارم و الان دارم مینویسم

    آرههههه پسر! خدایا شکرت واسه این زندگی و این سایت و این قوانین ثابت فوق العاده ات.

    ~~~~~~~~~

    تعهد شبانه

    خدایا شکرت امروز خیلی عالی تونستم بر ذهنم کنترل داشته باشم

    خدایا شکرت امروز تونستم جلسه یک رو دوباره ببینم

    خدایا شکرت توی موسسه با بچه ها گفتیم و خندیدیم

    خدایا شکرت که یک ایده خوب توی موسسه بهم گفته شد جهت تمرکز بیشتر روی کار

    خدایا شکرت که امروز توی راه شربت خوردم و این نشونه از قانون رو دیدم

    خدایا شکرت امروز بهتر کدنویسی شرایط دلخواه رو انجام دادم

    خدایا شکرت تونستم امروز صبح زود پاشم

    امروز خیلی بیشتر ایده هارو دریافت میکردم و بهشون عمل کردم و داره عضله عمل کردن به ایده های الهامی در مغزم بیشتر پیش میره

    امروز خیلی همه چیز عالی و با حال خوب پیش رفت

    اقا امروز این جمله رو تازه یکم بهش فکر کردم و درک کردم و دیدم پسر عجب جمله فوق العاده اییه

    همه ما به یک اندازه به نعمات/خداوند دسترسی داریم

    اینو حین دوچرخه سواری یکم درک کردم یادمه یک داستانی فکر میکنم حدودا یک سال پیش توی سایت خوندم و یکجورایی مغزم میگفت خب اون انجام داده شده ولی دیگه شانس داشته و…(امروز تازه فهمیدم که اینا ته ذهنم بوده ها!(خدایا شکرت) ) بعدش تو همون حین فکر کردن این صدا اومد به ذهنم. که همه ما به یک اندازه به نعمات دسترسی داریم یعنی اگر اون تونسته تو هم میتونی خدا که بین بنده هاش فرق نمیزاره و دلم میخواد فردا یک ساعت بشینم راجع به همین جمله فقط فکر کنم و مثال بیارم براش و منطقیش کنم(خدا بهم گفت همین الان) یعنی واقعا اگر ما یک باور مثل همین باور رو بنیادی کنیم تو ذهنمون کلی از قفل ها باز میشه منم میخوام اینو بندازم تو وجودم و این باور باعث میشه که وقتی دیدم کسی کار خارق العاده ایی کرده و چیز جالبی وارد زندگیش شده سریع به خودم بگم: برای اون شده برای منم میشه همه به یک اندازه به منبع دسترسی داریم! چقدر خوبه این جمله (ااستاد هم یک فایل با عنوان همه ما به یک اندازه به نعمات دسترسی داریم در سایت قرار داده)

    امروز تونستم یک ذره بهتر درک کنم قوانین جهان رو الان که دارم مینویسم عدد(18:18) رو روی دستگاه که به تلوزیون وصله دیدم و این یعنی نشونه!!! اره.(خیلی این روزا زیاد این اعداد جفت و میبینم اقا ازین به بعد میخوام هربار دیدم این جمله رو به این منظور ببینم که انگار داره بهم میگه ادامه بده، مسیر درسته، خدا باهاته و..)

    خداروشکر که هندزفریم اونقدر بلند هست که حین دوچرخه سواری موزیک گوش کنم(آقا من کلا هندزفری سیم دار میگیرم چون تایم زیادی رو هندزفری تو گوشم هست بیشتر فایل های استاد رو گوش میدم بعضی اوقات هم موزیک ولی بیشتر آهنگ بیکلام)

    امروز کامنتای فوق العاده ایی رو خوندم که اصلا منو مدهوش کرد از اینهمه خوب بودن بچه ها سایت و کلا امروز روز فوق العاده ایی بود

    خدایا شکرت برم یک سری وظایف که فردا باید انجام بدم رو بنویسم و بخوابم

    خداوند عاشق من است

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  6. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام خدای مهربان…

    امروز روز 15 ام روز شمارِ منه

    بله! نصف فصل اول رو رفتم خیلی سریع اتفاق افتاد.

    توی این 15 روز کلی بالا پایین داشتم از خودم کلی چیز کشف کردم یکسری روزا بخاطر کمالگراییم به شدت حالم بد میشد منتظر نتایج سریع بودم و نمیتونستم تحمل کنم وضع الانم رو و احساسم کلا خراب شده بود متوجه شدم این چیزیه که خیلی از افراد باهاش درگیر میشن وقتی دارن روی خودشون توی سایت کار میکنند و راجع بهش کامنت هم گذاشته بودن.

    الان روز 15 ام من درک کردم که باید از مسیر لذت ببریم کسیر زیبای خوشبختی مسیر زیبای کدنویسی زندگی به شرایط دلخواه حتی توی کامنت نوشتن هم امروز خیلی دارم نرم تر و راحت تر کامنت مینویسم

    روزای پیش هی نگران بودم که فلان نکته رو بگم یافلان چیزو نگم و… اما الان درک کردم که وقتی خودمون رو رها کنیم و هدایت بخوایم از خدا به زیباترین نحو اتفاق میفته خودش و کار ما میشه فقط لذت بردن و خلق کردن..

    دوره کشف قوانین فوق العادست دوستان..

    یعنی من موندم چطوری سپاسگزاری کنم از استاد و خانم شایسته بابت اپدیت این دوره.

    من دیروز تهیه کردم این دوره رو و هنوز جلسه یک رو فقط گوش دادم که اینقدر منو متحول کرده! و به این زودی ها هم از جلسه نمیگذرم تا نکته برداری نکردم و کامل درک نکردم ازین خبرا نیست که برم جلسه بعدی! و با خودم تعهد بستم گفتم زودتر از یک هفته نمیرم جلسه بعدی یعنی شروع جلسه بعدی باید روز شنبه هر هفته باشه و بقیه هفته رو توی همون جلسه میمونم تا: تمریناشو انجام بدمخلاصه بنویسم ازشراجب جمله هاش بشینم فکر کنم و لذت ببرم از مسیر چون متوجه شدم اگر من مثلا بیام یهو همه جلسات رو تند تند ببینم باز دوباره افسردگی وکمالگرایی میاد سراغم از طرفی برای انجام تمرینات گیج میشم و کلا هیچ کار نمیکنم…

    به خودم تعهد نوشتم: از هیچ کاری جهت بهترین دانشجو بودن این دوره دریغ نکنم

    میخوام یکی از تمرین انجام بده ترین و تامل کننده ترین و عملگرا ترین شاگرد دوره بشم

    توی دوره. گفته شد که کامنت های سایت کلا میتونه نقش دفتر تمرین رو داشته باشه..

    این یک جور ترمز بود برای من.. چون تمرین هارو من با اینکه دوست داشتم توی کامنتا انجام بدم ولی مغزم اجازه نمیداد و از احساس هایی نشات میگرفت مثل: کمالکرایی، عدم لیاقت، ترس از قضاوت و…

    اما باز دوباره میخوام تعهد بنویسم برای خودم که من تمرینات رو ازین به بعد توی سایت انجام بدم حتی تعهد هامم توی سایت بنویسم تا کم کم این ترس از قضاوت رو خاموش کنم

    خب بزار اول تعهد رو بنویسم و بعد بریم سراغ ادامه

    من سینا سبزواری متعهد میشوم به بخش کامنت های سایت به عنوان دفتر تمرین نگاه کنم و تمام تمرینات و تعهد هارو(تاجایی که قابل بیان هست) توی کامنت های سایت وارد کنم

    یک نکته دیگه وقتی که ما عجله نداشته باشیم و یکی یکی مسائل رو حل کنیم به طرز معجزه آسایی ایده های بهتری به ما میرسه یک جورایی مثل یک پارادوکس عمل میکنه

    هرچی بیشتر عجله داشته باشی دیرتر میرسی و هرچه کمتر عجله کنی و از مسیر لذت ببری سریع تر هم میرسی

    واقعا دارم این موضوع رو درک میکنم…

    من مثلا توی کامنت های قبلیم دوست داشتم عجله داشته باشم سریع نکات رو بگم و دوست داشتم کامنتام طولانی و با جزئیات هم باشه اما اتفاقی که میفتاد کلی از نکات جا میموند و منم از کامنتم راضی نبودم

    ولی امروز توی این کامنت روز 15 ام خیلی رها تر دارم کامنت میزارم، میزارم هرچی که بهم گفته میشه رو بنویسم و نتیجش هم صد در صد فوق العاده تره و من راضی ترم از این رد پا

    دوست داشتم از کارهای امروز بگم براتون(و البته برای خودم بیشتر):

    1. امروز میخوام تا ساعت 16 توی سایت باشم یعنی اول فایل روز 15 ام رو ببینم و اگر بعدش رسیدم کامنت بچه ها رو بخونم و کلا فعال باشم دیگه…

    2. ساعت 16 میخوام شروع کنم به دوباره دیدن فایل اول و یادداشت برداری اون(احتمالا یکم زیاد طول بکشه چون من ویدیو هارو هی استپ میکنم دربارش فکر میکنم و بعد پیش میرم و کلا میرم تو فکر و خیال)

    راستش رو بخواین امروز برنامه هام قرار نبود اینطوری پیش بره قرار بود به صورتِ دیگه ایی پیش بره چطوری؟: ممیخواستم 4 صبح بیدار شم و از 4 صبح تا 10 صبح درگیر دوره باشم و تمرین و اینا اما اتفاقی که افتاد این بود که من 10 صبح پاشدم!! دیسب چون ساعتای 1،2 خوابیدم برای همین وقتی ساعت 4 زنگ خورد اصلا انرژی نداشتم..

    من قبلا دوست نداشتم اعتراف کنم که برنامه هام داره بد پیش میره اما فهمیدم بعد از اینکه مسئله رو بپذیریم و پیداش کنیم و نریزیمش زیر مبل اون موقع میتونیم حلّش کنیم و منم این مسئله خواب رو صد در صد حل میکنم.(چون منم که دستور میدم شرایط و بدنم چطور پیش برود)

    بعد میخواستم ساعت ده به بعد تمرکزی بزارم روی کار و کسب مهارت اما امروز به دلیل اتلاف وقتی که صورت گرفت فقط میرسم توی سایت باشم و تمرینات دوره رو انجام بدم’که همینم خیلی قشنگ و لذتبخشه’

    به هر حال این ردپا رو گفتم بزارم و کارامو بگم و یاد آوری کنم که کامنت های سایت دفتر تمرین هستش

    راستی این تعهد بالایی هم که نوشتم رو برم توی google keep ذخیره کنم که همیشه باشه

    خدا یار و نگهدارتون

    فعلا….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  7. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام الله یکتا….

    خدایاااااااا شکرت

    روزشمار تحول زندگی من روز چهاردهم

    بلاخرهههههههههههه

    دوره کشف قوانین رو خریدم آخ همین الان خریدم اینقدر ذوق دارم که نمیدونم چیکار بکنم وای وای اومدم ردپا امروز رو بزارم و بعد فایل روز 14 رو ببینم و بعدم برم مقدمه کشف قوانین رو انجام بدم که البته یک بار انجام دادم قبل خرید دوره این تمرینشو حالا ببینیم چی میشه..

    مطمئنم نتایج عالی خواهم گرفت از این دوره من یک آدم دیگه ایی میشم اگر تعهد بدم تمرینات رو به نحو احسن انجام بدم و پیش برم خدا هم هدایتم میکنه صد در صد خودش قول داده بهم..

    هی توی این چندروز دو به شک بودم که بخرم یا نخرم ولی با دیدن نشونه ها مگه میشه سر تعظیم فرود نیاریم

    یک چیزیم بگم:

    خانوادم بفهمن دوره رو خریدم هیچی دیگه(خنده) یعنی هزارتا حرف بهم میزنن

    ولی مهم نیست من تا جایی که بتونم چراغ خاموش میرم..

    خب برم فایل روزشمار امروز رو ببینم بعدشم بریم مقدمه و کارایی که قراره بکنم خدایا شکرت

    بماند به یادگار 13 تیر 1402

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام فرمانروا جهان قدرت مطلق هستی

    آنکه با دست خود من را خلق کرد و عصاره عشق را در وجود من قرار داد و احساسات رو به من به عنوان نقشه راه عطا کرد…

    روزشمار سیزدهم

    یک جایی خوندم که: اگر ما انتخاب کنیم که به خداوند شک نداشته باشیم چی میشه؟

    و به شدت منو به فکر وادار کرد این که واقعا چی میشه اگه ما انتخاب کنیم دیگه شک نداشته باشیم…

    حتی همین الان که اینو نوشتم چند دقیقه رفتم تو فکر…

    اگر ما به خدایی که توی ذهنموم ساختیم شک نداشته باشیم دیگه کار جمعِ واقعا! به باور هایی که از خدا میسازیم اگر شک نداشته باشیم اجازه میدیم به جهان که اون باور رو برای ما اثبات کنه…

    چن وقتی میشه که به شدت شخصیت عرشیا عزیز (که استاد هم درموردش توی’نتایج دوستان از آموزه های استاد قسمت یک’ و همچنین گفتگو با دوستان قسمت 66 که خودش حضوری هست توی ویدیو) منو مورد توجه قرار داده این پسر خیلی میتونه الگو مناسبی برای من و شخصیت من باشه و چقدر تحسینش میکنم و دلم میخواد مثل اون در زندگیم عمل کنم و نه فقط در حد حرف و تحسین باشه… یکی یکی باید سعی کنم ویژگی هاش رو در بیارم و یکی یکی هم اجراییش کنم ویژگی های فوق العاده ایی که داره مثل:

    •توجه اش به نکات مثبت

    •تمرکز صد در صدی گذاشتن برای کسب مهارت و اطلاعات لازم کارش

    •رفتن توی دل ترس هاش

    •طی کردن تکاملش با این باور که سرعتش دست خودمونه (من عاشق این قسمت از گفتگو با دوستان قسمت 66 هستم)

    و ده ها ویژگی مثبت دیگه که داره.. این آدم واقعا مورد تحسین من قرار گرفته

    یک کار جالبی که کرده این بوده که اونقدر مطمئن بوده که موفق میشه با خودش گفته بزار ویدیو before بگیرم از خودم تا بعد از موفقیت before و after رو بزارم کنار هم(مثل استاد توی فایل رویاهایت را باور داشته باش)

    واقعا ما باید اینطوری رویاهامون رو باور داشته باشیم… این ایده رو خیلی دوست دارم عملی کنم.. از الان شروع کنم ویدیو های before رو بگیرم و موفقیتم رو ثبت کنم مثل همین ردپا هام که به جا میزارم برای خودم…

    یک نکته جالبی دیشب اتفاق افتاد من دیشب که داشتم ردپام رو مینوشتم از یک آهنگی صحبت کردم وتحسینش کردم و باهاش لذت بردم اتفاقی که افتاد این بود من با یک سایت فوق العاده آشنا شدم که پلی لیست های موزیک رو در اون دسته بندی کرده بودن هم ایرانی و هم خارجی ومثلا چندتا پلی لیست انگیزشی دارن که اصلا توش کلمه منفی گفته نمیشه و اینطوری هدایت شدم بهش…

    آقا یک چیز دیگه بگم:

    به شدت دوباره کمالگرایی داره من رو آزار میده و حالمو بد میکنه و پاشنه آشیل عجیب غریبی هست

    دیشب یک کامنت از حمید امیری عزیز خوندم که نوشته بودن: یک سوالی منو توی دوره شیوه حل مسائل خیلی درگیر کرد طوری که نتونستم دیگه کامنت بزارم از جلسه دو به بعدش که گفته بود:چه چیزی بیشتر از همه تمرکز شمارو میگیره

    یعنی چی موقعی که داری با انرژی مثبت حرکت میکنی انرژیت رو میخوره…

    این توضیحات حمید جان رو که خوندم رفتم که جواب بدم این سوال رو و منو یکی دو ساعت جواب بهش درگیر. کرد و اون این بود:روابط خانوادگی من

    ببین یعنی به شدت من در رابطه مادرم، برادرم، و پدرم یعنی جلوی این افراد من یک در صد هم خودم نیستم یک درصد هم عزت نفس ندارم و. کارایی که دوست دارم رو نمیکنم وقتی تنها هستم به شدت حالم خوبه و وقتی که اینا هستن انگار یک آدم افسردم و… توضیح دیگه که توی نت گوشیم نوشتم که باید حلش کنم ولی حل میکنم ث از نتایجم انشاالله میگم بهتون…(درواقع به این خاطر که ردپا بزارم)

    الان کاری که میخوام بکنم اینه که توی سایت دنبال کلمه کمالگرایی بگردم و ببینم بچه ها چه کامنت هایی راجع بهش گذاشتن.

    در پناه الله یکتا شاد و سربلند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام خدایی که میبخشد بی حساب و دوست میدارد مارو عاشقانه و بی چشم داشت…

    روزشمار تحول زندگی من روز دوازدهم

    إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ

    به یقین بازگشت (همه) آنان به سوی ماست،

    واقعا زندگی خیلی قشنگ میشود وقتی که ما با خدا همراه بشیم

    روی خودش حساب کنیم و نگرانی و ترس رو باهاش خداحافظی کنیم… به نشانه ایمان….

    اون موقع میدونی چی میشه؟ هر لحظه از زندگیت جشن میشه حتی لحظه هایی که ظاهرش قشنگ نیست. اون موقع دیگه از هرثانیه لذت میبری چون میدونی که این فرصت کوتاه زندگی هدیه زیبای خداوند به منه منِ بنده که عاشقانه این هدیه رو بهم داده

    مگه میشه خدا هدیه اش رنج و عذاب باشه؟ خدا مارو آورده توی زمین تا یک حالی بهمون داده باشه اگر استفاده نمیکنیم اگر رنج میبینم خودمون کردیم…

    خدا بارها توی قرآن گفته که من به کسی ظلم نمیکنم هرچی ظلم هست ما به خودمون میکنیم…

    چقدر دلم میخواد به اون درجه ایی برسم که مست خدا بشم نفهمم اصلا ناراحتی چیه غم چیه و درک کنم که کل این دنیا بازی بیش نیست.

    وَمَا هَٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ

    (64 عنکبوت)

    بابا لذت باید ببریم بخدا!

    از همین که دارم کامنت میزارم همین که دارم نفس راحت میکشم و همین که خدا رو دارم.. همین که درک کردم خودم زندگیم رو خلق میکنم همینکه عضو این سایت ارزشمند هستم خودش کلی شکرگزاری و عشق و لذت داره…

    همین که دارم با هندزفریم آهنگ به این قشنگی رو گوش میدم بزار یک قسمتی از متنش رو برات بنویسم:

    بروم، شادان به فلک دور از غم ها دور از همه کس

    ندهم، من ره به کسی در بزم یار من باشم و بس..

    شاد و بیباک

    با عشقی پاک

    بر این آب و خاک

    بپرم، ز جهان، چو هما به دل آسمـان

    به به، به این شعر زیبا میگه: برم با حالتی شاد به فلک و در بشم از همه کس و همه غم ها و کسی رو توی این حال و هوای خودم راه نمیدم و توی عشق خدا هستم و زندگی میکنم با خودم و همین هم بسه…

    ادامه شعر میگه:

    تپش قلب پر از امید من تپش زندگیه

    دل من، دیده من، دنیای من، همه تابندگیه

    شور من….

    چشمه ی….

    نور من…..

    زیباست حتما پیشنهاد میدم گوشش بدین و برین توی این موزیک زیبا غرق بشین..

    انرژیش بی نظیره..

    خدایا ازت سپاسگزارم مرسی که حالم اینقدر خوبه و پر از انرژیم که برم تیک بزنم کارارو

    چون :تپش قلب من پر از امید به زندگیه

    آره دنیا زیباست اگر طرز فکر زیبایی داشته باشیم…

    من خالق زندگیم هستم پس خوشگل خلق میکنم و خوشگل زندگی میکنم اون خودش هدایتم میکنه اون خودش میدونه کی باید بهم انگیزه بده اون خودش میدونه نشانه هاشو چطوری بفرسته که دریافت کنم و هدایتم میکنه

    یک جمله ایی از استاد امروز شنیدم که میگفت: هدایت اجازه دادنی هست یعنی خدا که به اجبار هدایت نمیکنه و البته که فرقی هم براش نداره که ما خواستیم به کدوم طرف هدایت بشیم ما با توجه به درخواستی که ازش داریم اگر هدایت بطلبیم ازش مارو هدایت میکنه فارغ از ازاینکه اون خواسته خوبه یا بد..

    کُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ ۚ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا

    خدا به خواسته من احترام میزاره هرچی میخواد باشه میخواد برام بد شه یا خوب بازم احترام میزاره دست منو باز گذاشته (همینشم قشنگه دیگه)

    خب یک چیزی هست که چندوقته دارم بهش فکر میکنم….

    بپردازیم بهش:

    خیلی خوبه که ما انرژیمون رو همیشه حفظ کنیم و انرژی داشته باشیم تیک بزنیم کارارو، روی باورامون کار کنیم و ناامید نشیم…

    اما چطوری؟ چطور انرژی همیشگی داشته باشیم..

    دلایل

    من به این نتیجه رسیدم که هرچی دلیل برای زندگی هرچی دلیل برای ساخت ثروت هرچی دلیل برای داشتن یک رابطه خوب و هرچی دلیل بیشتری داشته باشیم که باورامون رو باید تغییر بدیم این باعث میشه انرژی بگیریم…

    حالا دلایل میرن توی اهرم رنج و لذت تقسیم میشن دیگه.. یعنی من باید پول بسازم چون میخوام برم مسافرت دور دنیا _ چون سختی های زیادی باید تحمل کنم اگه بی پول باشم

    خب این دوتا دلیل شدن برای پول ساختن که یکیش لذته یکیش رنج یک وقتایی هست ما یک وقتایی هست یک فردی امکان داره بهت انرژی بده حال خوب تزریق کنه بهت و ببرتت به جلو.. مثلا میگه: افرین پسر ادامه بده تو میتونی تو لایقشی ولی…

    اگرم یک همچین کسی رو نداشتیم که انرژی بده چی… باید مغز رو جوری شرطی کنیم که خودش این حرفارو بزنه اون موقع است که ما شکست ناپذیر میشیم هیچی نمیتونه مارو متوقف کنه.

    حالا بحث اصلی:

    چی میشه اگر دلیل کارامون خدا باشه؟ خب اون موقع ما صد در صدِ خودمون رو میزاریم روی کار دیگه غیر اینه؟

    اما روشش چیه… واقعا ایده ایی ندارم

    میخوام دلیل کارهام بشه خدا.. خدایا ازت سوال میکنم:

    چه باوری در ذهن من باید ایجاد بشود که همه کارهام رو با توحید تلفیق کنم و دلیل کارهام بشی دلیل حرکتم بشی دلیل عشق به زندگی بشی؟

    …. وای میستم تا خدا خودش جواب رو با میلیاردها روشی که در دست داره بهم بده….

    واقعا این چیزیه که دنبالشم! یک حال خوب ابدی یک انگیزه ابدی یک احساس زندگی ابدی و خب این ها فقط با خودش تکمیل میشه

    خود خود خودش تنها چیزی که نیازه

    مثال هایی که به عشق خدا کاری انجام دادن خیلی زیاده و این عشق تموم نشدنیه اینقدر محو عشق شدن که دیگه خستگی و تشنگی و گشنگی معنی نداشته براشون..

    هدایت الله رو که دریافت کردم توی ردپا های بعدیم گزارش میدم..

    خداوند جواب میدهد

    خدایا شکرت بازم بخاطر این زندگی فوق العاده که به همه ما هدیه کردی….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    به نام الله یکتا

    قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَى

    فرمود: «ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد!

    روزشمار یازده

    خدایا شکرت

    اتفاق جالب و عجیبی ک اتفاق افتاده اینه که من دیشب بعد اینکه فایل روزشمار دهم رو گوش دادم بلافاصله یک چیزی توی قلبم بهم گفت ویدیو قانون جذب در قرآن رو گوش بدم(نمیدونستم این فایل، فایلِ روز یازدهم هستش) دانلودش کردم و تقریبا دوبار گوشش دادم خیلی خوب بود خیلی احساس خوبی بهم داد اینکه ردپا قانون در کتاب الهی اینقدر واضح هستش به من احساس قدرت میداد که قوانین الهی رو میدونم و دارم ایمانم رو به این قوانین تثبیت میکنم..

    اتفاقی که افتاده اینه که من با توجه به شرایط امروز نمیتونستم واقعا این فایل رو گوش بدم و فقط وقت داشتم ردپا بزارم از خودم بعد که رفتم فایل رو دیدم واقعا جا خوردم و از خداوند سپاسگزارم که منو دیشب هدایت کرد به این فایل تا فردا نگرانی نداشته باشم و به قول خودش غمگین نشم از اینکه فایل رو نرسیدم گوش کنم

    خواستم درمورد هدایتم امروز ردپا بزارم خلاصه دیگه

    ممنون استاد، ممنون خانم شایسته

    خدانگهدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: