روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
روز بیست و نهم:
درود به استاد عزیز و بانوی دوست داشتنی و خانواده صمیمی عباس منش
بزرگترین حسن آموزه های استاد این است که با اینکه به کرات از آیات و داستان های قرآن یاد می کند ولی هیچ گونه جهت گیری دینی و مذهبی خاصی ندارد و به سادگی می تواند قابل هضم و مفید برای هرکسی که تشنه و آماده دریافت آگاهی هست، باشد.
همان طور که مریم جان اشاره کردند “موضوع اصلاً آموختن نیست. موضوع «به خاطر آوردن» است. روحمان تمام این آگاهی را میداند. روحمان خود این آگاهی است. روحما موجودیتش را میشناسد. فقط این ذهنمان است که آن را فراموش کرده است. شنیدن و به خاطر آوردن این آگاهی، ذهن و روحمان را در هماهنگی و یگانگی قرار میدهد و تمام خواستههای زندگی ما در لحظات این هماهنگی محقق میشوند.”
و من در این سفر دارم هرروز و هر روز بیشتر گرد و غبار و پلیدی را از آینه وجودم پاک می کنم تا پرده از محفوظاتم برداشته شده و حقیقت را در آینه پاک وجودم به روشنی ببینم.. واقعاً هر چه بیشتر صدا و کلام استاد را می شنوم حتی برای صدمین بار بیشتر با خودم میگم آرره.. وااقعاا.. همینه… درسته … مثل اینکه آرام آرام داره به جانم نفوذ می کند.
شجاعت درونم بیشتر شده و برای خودم و وجودم بیشتر و بیشتر ارزش قائلم… کمتر اتفاقات و حوادث و دیگران وجودم را به تلاطم می اندازند و یا با سرعت بیشتری به آرامش میرسم… در حالیکه قبلا اصلاااا و ابدا چنین نبودم.. با اینکه هنوز هیچ پکیج تخصصی را خریداری و استفاده نکردم.
با فایل های رایگان این سفرنامه دارم زمین وجودم را شخم میزنم و پاکسازی و هموار می کنم… و آماده بذرپاشی استاد و نگهداری و مراقبت و برداشت خوشه خوشه برکت و نعمت و ثروت در تمام ابعادش می شوم.
ولی الان از همین حذف علف های هرز، از بیرون بردن قلوه سنگها و زیر و رو کردن خاک سرزمین درونم لذت می برم… و خودم میدونم چی داره میشه و چه چیزی انتظارش رو دارم… مطمئنم این موضوع برای همه کسانی که همراه هرروزه این سایت هستند نیز رخ داده و میدهد. حالابه نسبت های متفاوت … ولی مسیر درست است و هیچ راهی جز پاکسازی (کنترل ورودی های ذهن و پیدا کردن باورهای مخرب)، تهیه بذر مرغوب و مورد نیاز (باورهای قدرتمندکننده)، کاشت و داشت، نتیجه مطلوب را به همراه نخواهد داشت.
خدا را شاکرم از وجود پربرکت استاد و مریم جان شایسته و همه همراهان گلم که با خواندن کامنت هاشون ایمان من به درستی مسیر و اشتیاقم بیشتر و بیشتر می شود.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و هشتم:
چقدر میزان و جنس ترس هامون با باورهامون ارتباط مستقیم داره… این چندوقتی که دارم روی آموزه های استاد کار می کنم، در خودم شجاعتی را حس می کنم که قبلا به شدت کم بود. و همین کمبودباعث شده بود که مثل یک افلیج نتونم قدم از قدم بردارم..
دقیقاً دیدم که هر چه که بیشتر تمرکز می کنم روی باورهام خصوصاً باور فراوانی، حس و احساس رهایی بیشتری می کنم و در همین امتداد ترس هام کمتر و مقطعی تر شده… تازه دارم مثل یک کسی که داره میره فیزیوتراپی در حال تاتی تاتی کردنم.. برام مهم نیست که دیگران دارند میدوند و من نه.. میدونم روزی با قدرت و صلابت قدم بر خواهم داشت و سرعت میگیرم..
همین که ذهنم داره هر روز و هر روز بیشتر از باور کمبود فاصله میگیره خودمم احساس وسعت پیدا کردن و بزرگ شدن می کنم. و برکت و نعمت و فراوانی هم جاری تر.
حتم دارم پاشنه آشیل من و خیییلی از هم وطن هام همین باور کمبود هست.. با اینکه جهان که جای خود ایران پر از فراوانی و نعمت است ولی مدام نگران تمام شدن ذخایر نفت و گاز، معادن، آب، غذا و خیلی چیزهای دیگه هستیم ولی این حجم فرصت و نعمت را در اطرافمون در نظر نمیگیریم.
شاید ریشه در اجناس کوپونی و صف های طولانی نفت و کپسول و… الان با اینکه عموما صفی وجود نداره ولی بازم هول و ولا داریم.. حتی در سوار شدن به هواپیما… با اینکه خنده داره ولی قابل تامل هست که چه اثرات مخربی روی همه جنبه های زندگی مون داره و چه میزان نگرانی و اضطراب بی خود را به سمت ما روانه می کند. ولی گذشته را باید گذاشت پشت سر و با خودمون حمل نکنیم و خدا را شکر که در این مسیر داریم این وانهادگی را روز به روز بیشتر و بیشتر انجام میدهیم و به رهایی و آزادگی نزدیک میشیم.
چقدر فایل های هر روزه استاد و زندگیشون ما را بیشتر به این مسیر لینک میده و خدا را سپاسگزارم که مریم جان عزیز -برخلاف من- همیشه دوربین به دست هست و ما را در تجربه های شیرین زندگیتون شریک می کنند.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و هفتم:
باور.. باور… باور…
هرچی بیشتر ویس گوش میدم، هرچه بیشتر می خونم و بیشتر در خودم جستجو می کنم. سرنخ هر اتفاق خوشایند یا ناخوشایند در کل زندگیم میرسه به یک تجربه، به رشته گفتار و رفتار، به یک سلسله افکار و گفتگوهای درونی و در یک کلام به یک بااااورررر…
به هر باور خوبی میرسم که نتیجه بخش بوده برام، آن را یادداشت می کنم.
هر باور ضعیف کننده ای را که پیدا می کنم، باور قدرتمند کننده اش را جایگزینش می کنم .
لیستی 13 صفحه ای تهیه کردم که عموماً شبها قبل خواب و گاهی در طول روز می خونمش و به خودم متذکر میشم.. و با صبر و استمرار مطمئنم رد پای این باورها هر روز و هر روز عمیق تر بر روح و روان و کل وجودم حک خواهد شد…. و هر میزان باورها عمیق تر در درونم شکل بگیره میدونم نتایج برام روان تر و طبیعی تر و فراوانتر خواهد شد.
توی همین چندماه اخیر که دارم روی باورهام کار می کنم، آرامش، قدرت، شهامت، عزت نفس، نزول برکت، حذف آدم های سمی از اطرافم و….. را به وضوح شاهدم..
و باور کرده ام مسیر به قول استاد همین مسیر هست که می تونه ما را به زندگی دلچسب و شیرین و متعالی برسونه…
پس صبر می کنم و استمرار
و عمیقاً سپاسگزارم از شما استاد عزیز و مریم بانوی شایسته که با انعکاس زندگی و روزمرگی خودتون در طی سفر به دور آمریکا و خصوصاً زندگی در بهشت، اطمینان این مسیر را در ما بیشتر و بیشتر قوت می بخشید. و چه زیبا درس های توحیدتان را از طریق حتی بریدن یک درخت به ما منتقل می کنید.. شما درس نمی دهید بلکه شاگردانتان را مبتلا می کنید.
این شیوه تدریس مختص کسی است که به حکمت رسیده است.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و ششم:
“تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثناء نتیجه باورهای خودت هست.”
“توحید عملی یعنی رفتار کردن بر اساس این اصل و شرک یعنی رفتار کردن بر خلاف این اصل.”
چقدر این جمله درک و پذیرش صددرصدش دیدگاه آدم رو تغییر میده. چه صلحی در درون آدم ایجاد می کنه. آرامش. پذیرش. امید به اینکه همین طوری که خرابش کردم همین طورم می تونم درستش کنم.
از قدیم شنیدیم که”خودم کردم که لعنت بر خودم باد… ” شاید برای همین هست که از پذیرش این که خودم دخیل بودم در اتفاق رخ داده ، ما را به وحشت می اندازد. این یعنی مساوی بود با لعن و خود تخریبی خودمان. گفتگوهای درونی. شماتت و ناراحتی و افت بیشتر عزت نفس.. انگار برای فرار از اثرات مخرب بعدیش و خودتخریبی ها، مکانیسم مقصر کردن عالم و آدم و خدا را جایگزینش کرده ایم.
الان یاد گرفتیم که مسئولیت بپذیریم و باور داشته باشیم که حقیقتا خداوند تواب هست . بسیاااار توبه پذیر.
همیشه این تواب برام سوال بود و عمقی قبولش نداشتم. می گفتم مگه میشه؟ این که عدالت نیست.!
ولی استاد چه زیبا این مفهوم را برام باز کردند… گفتند طبق قانون فرکانس آینده تو رو فرکانس این لحظه به بعد تو رقم میزند…. پس اگر فارغ از هرجور گذشته ای که داشتم اگر تغییر کنم و فرکانس متفاوت و صحیحی را نسبت به قبل ارسال کنم، نتیجه می تواند هیچ ربطی به گذشته ما نداشته باشد… این یعنی همون توابیت خداوند که سیستمیک انجام می شود.
صدبار اگر توبه شکستی بازآ
صدبار اگر افت فرکانس داشتیم، باز می توانیم برگردیم و بالاتر و بالاتر بریم. ناامیدی در درگاه خداوند بزرگترین گناه است.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و پنجم:
درود بر جهان پر از فراوانی، به کهکشان ها و سحابی ها که قدرت بی نهایت خداوند را می رسانند و فراوانی را در سرحد اعلی صحه میگذارند.
سلام به استاد عباس منش عزیز که چشمان ما را بیشتر و بیشتر به روی این موهبت بارز خداوند باز کرد. و آرامش همیشه، واسه همه، همه چی هست را به روح و روان و زندگی ما جریان داد.
وقتی خودم و گذشته ام را بررسی می کنم به طور واضح ردپای این 3 باور مخرب “عدم فراوانی” و “عدم احساس لیاقت” و “ترس از پولدارشدن و مسئولیت و اثرات مخربش” را می بینم و هرجا نتونستم به موفقیتی برسم، نعمتی را جذب کنم، شرایطی را در آغوش بکشم، هرجایی که ضرر کردم، باج مالی یا عاطفی دادم، هرجا اجازه دادم کلاهم را بردارند، فقط و فقط از همین 3 باور ریشه داشته است.
چقددددرررررر اینها پاشنه آشیل من بوده اند. خدا را سپاسگزارم که سوار این قطار آگاهی شدم و اصلا و ابدا قصد پیاده شدن ندارم.. چرا که لمس کرده ام که پیاده شدن یعنی حرکت تدریجی و بی وقفه به سمت بیابان بی آب و علف. یعنی تشنگی، گرسنگی، گرما، تنهایی و رنج و هلاکت و…
تصویری از کهکشان ها را روی موبایلم گذاشتم و مدام می بینم که یادم باشه خدا چه کرده و اگر توکل و نگاه و اعتمادم به خدا باشه، باورهای درست و قدرتمند داشته باشم، سر خوان این چنین ربی مهمان ابدی خواهم بود..
باورها و ضرب المثل های مخربی چون “هر که بامش بیش برفش بیشتر ” را دارم یادداشت می کنم و با دخترم راجع بهش صحبت می کنم. خییییلی بیش از قبل در هر مساله و موقعیتی خودم را در اولویت قرار میدهم. قبلاً اولویت را دخترم قرار میدادم ولی الان میدونم که این محبت نیست و لطفی بهش نکردم. ولی اگر ببیند که مادرش احساس لیاقت می کند و خودش را در اولویت میگذارد، یاد میگیرد که باج ندهد، قوی باشد و خود را همواره در اولویت قرار دهد.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و چهارم:
سلام به همفرکانسی های عزیز و خانواده دوست داشتنی عباس منشی
خیییییلی خیلی اصل مدار و فرکانس جالب و مهم است. چقدر با روشنتر شدن این قانون جهان برام زیباتر شده حتی زشتی ها و سخت گیری هاش.
دیشب دوستم پرسید: به نظر شما قسمت بدجنس وسخت هستی کدوم هست؟؟
گفتم به طرز عجیبی بی عدالتی، بدجنسی، نازیبایی، محرومیت، سختی و…. نسبت به قبل به چشمم کمتر و کمتر میاد. بدجنسی و ناعدالتی را از هستی نمی بینم… دلم نسبت به کسانی که عقده و دلخوری نسبت بهشون داشتم روشنتر و بازتر شده. قرار نیست وقتی احساس می کنم تشابه فرکانسی بین ما نیست، باهاشون گرم و صمیمی بشم ، ولی دلم ازشون رهاتر داره میشه…. چون میدونم خودم کردم که…. و دخلی بر آنها نیست… همانطور که استاد در جایی گفتند: توی قرآن چیزی به نام حق الناس نداریم…
شاید اگر قبلا این را می شنیدیم برای ذهن قابل پذیرش نبود.. ولی الان که قانون مدار و فرکانس را با کمک آموزه های ناب استاد برامون بازتر و روشنتر شده چه زیبا از قربانی بودن دارم فاصله میگیرم.. و دست از شکوه و شکایت برداشتم حتی در درون خودم.
حتی وقتی بسته پستی ام خیییلی دیر به دستم رسید خودم متوجه شدم که از کجا آب می خوره.. و دوباره زمام توجه و تمرکزم را به دست گرفتم… و دو روز بعد برکتی برام رسید که خسارت قبل را پوشش داد…. دیگه میدونیم خوب و بد و زشت و زیبای زندگیمون از کجا آب می خوره… و انگشت مستقیما به سمت خودم و افکار و کانون توجه ام میگیرم و اصلاحش می کنم… به لطف و فضل پروردگا روز به روز به ثبات فرکانسی بهتری برسم. خدا را سپاس از وجود استاد عزیز و مریم بانوی جااان که این بستر را برای ما فراهم کردند… خوشحالم که همسفرتون هستم.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و سوم:
سلام به روی ماه همه شما عزیزان همسفر و درود بر استاد عزیزم و مریم بانوی شایسته
هدایت….
وقتی به این فایل رسیدم احساس کردم یک کوهی روی شانه هایم است.. یک حس عجیب و غریب داشتم. چند روزی درهم و سنگین بودم… یادم به این بیت شعر افتاد: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند.
و این شعر را با خودم تکرار می کردم. که تو اشرف مخلوقاتی. تو برگزیده هستی. خدا همه آفریده هاش را هدایت می کند ولی با تو ویژه رفتار می کند. می تواند تو را همچون سایر جانداران هدایت کند ولی این قدددرررر برایت قدر و ارزش قائل است که زمام و اختیار را به خودت واگذار کرده است. پس اجازه بده. بهش اجازه بده.. بهش اعتماد کن.. قلب تو دریافت کننده فوق العاده ای هست، خودت هم میدونی و حسش کردی. تجربه اش کردی… اجازه بده تو قلبت فریاد بزند نه نجوا کند.. عقل و منطقت را اجازه نده جلوتر از قلب پاکت که جایگاه خداست و گوش شنوای هدایت های رب است، حرکت کند. زمام امورت را به دست قلب نورانیت بده نه به دست چشم و عقل و منطقت. دیدی استاد و بانو شایسته را که چگونه از بدیهی ترین امور زندگی تا ناممکن ترینش را با هدایت به زیباترین و راحتترین شکل ممکن پیش برده و می برند. نتایج دوستانت را در سایت می خوانی. پس تو هم همراه شو.. همراهی قدر. به این کاروان سعادت و موفقیت بپیوند. تردید و تعلل نکن…
بارها و بارها و بارها تجربه اش را داشتی ولی شاید فکر می کردی که باهوشی و عاقلانه تصمیم گرفتی ولی این ندای خداوند بوده و قلب پاک و آیینه گونت. قدر بدان وجود ناب خودت را. همان طور که خداوند تو را لایق و شایسته آفریده
الان که دارم با خودم گفتگو می کنم و می نویسم بارم سبک تر شده و به خودم قول دادم گوشم را ببندم به روی نجواهای ترس و تردید، تا ندای هدایتی خداوند را بهتر و واضحتر بشنوم.. برکت باشد
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و دومم:
درود به زندگی و قوانینش و همه کسانی که زیبا زندگی کردن را دوست دارند و سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته که زیبا زندگی کردن را به ما نشون میدهند و برای ذهن ما بدیهی اش می کنند.
هر موفقیت و تغییری از یک تصمیم شروع میشه. منم یک زمانی تصمیم گرفتم که زندگیم را به یک سمت و سوی دیگه ببرم.. حالا چه جوریش را نمی دونستم و هیچ ایده ای نداشتم. چون تا اون زمان کلاس و دوره ای برای توسعه فردی شرکت نکرده بودم.. و اتفاقی هدایت شدم به یک سمینار موفقیت که ظاهرا یکی از شاگردان قدیمی استاد عباس منش هم بوده… و با اینکه پرداخت هزینه هاش برام راحت نبود ولی پذیرفتم که النگو بفروشم ولی برم. وقت و هزینه بذارم ولی دیگه مثل قبل زندگی نکنم. چون به شدت احساس خستگی و کوفتگی می کردم.. مسائل حل نشده، افسردگی، خشم، مشکلات مالی، مشکلات عاطفی، آلرژی فوق شدید که عملاً به درمان جواب نمیداد، سردرگمی و مبهم بودن آینده ام و… که هر یکی از آنها خودش به تنهایی می تواند انگیزه و احساس نیاز برای تغییر باشد..
تو سمینارها به تدریج و کااااملا به تدریج دونه دونه گره هایی را از من باز یا شل کرد..
تصمیم گرفتم به جای هزینه برای دکتر و آزمایش و لباس و آرایشگاه و…. برم روی خودم کار کنم. و از این محرومیتی که برای خودم گذاشتم خوشحال و راضی بودم. چون یک عقیده دارم: ” همیشه میگم اگر پولی را به راه صحیحی خرج نکنیم لاجرم به ستم در راه چیزی که نمی خواهیم خرج خواهیم کرد.” و همین به من انگیزه میداد که برای خودشناسی و ارتقا فردی ام هزینه کنم. و میگفتم وقتشه… جا نزن… مشکلی که داشتم این بود که در انجام تمرینات و پیاده سازیشون مقاومت درونی داشتم…. شاید دلیلش ترس بود.. شاید دلیلش عدم احساس لیاقت و عزت نفس بود. ترس از موفقیت. شرک . حرف و قضاوت مردم و….
تازه اونجا شنیدم و درک کردم که باید مسئولیت صفر تا صد زندگی و اتفاقاتش را بپذیرم و بدانم که هرچه هست خودم کردم. تمااااامممم…. احساس مورد ظلم قرار گرفتن، قربانی بودن و مقصر کردن این و اون را بلکل باااااید باید بذارمش کنار. کاااااملا… به حرف آسون بود وااااای که چه کار سختی بود. ولی شد. باید میشد راه دیگری نبود….. وهرچه این مرحله سخت تر و کندتر پیش بره و تمرکز از روی دیگران برداشته نشه، مسیر اصلاح و رشد و ارتقا فرکانسی هم کندتر خواهد بود.
یادمه همون ابتدای شروع سمینارهای موفقیت، اتفاقی با اسم استاد عباس منش آشنا شدم ولی ظاهرا خیییلی فرکانسم پایین تر از اینها بوده که جذبش نشدم. حتی با اینکه توی سایت عباس منش عضو شده بودم و مرتباً ایمیل دریافت می کردم ولی جذب چنین آموزه هایی نمیشدم. شاید از قدرت سادگی زیاد کلام استاد بوده. شاید فکر می کردم مشکلات من با این راه کارهایی که استاد میگن حل نشدنی نیست… درسته که اون مسیرهای علمی واقعا به من کمک کردن ولی انصافاً آموزه های استاد عباس منش چیز دیگه ای هست…. و البته که حقیقت ساده هست و گاهی از فرط همین سادگی ما ازش غافل هستیم. خداوند همه موجداتش را هدایت می کند، میشه گفت شانس همون مطابقت فرکانسی که حاصل کار روی باورهاست و بدشانسی همون افت فرکانس و باورهای محدودکننده و حال خراب ماست.
به هرحال چیزی را در این جهان مفتی نمی دهند، هرگاه چرخ دنده مون بهش جفت شه چرخ زندگی مون شیرین می چرخه. ولی اگر چرخ دنده هامون شکسته یا خراب یا زنگ زده باشه، جهان میگه شررررررمنده، برو اول خودت چرخ باورهات رو اوکیش کن، چرخوندنش با من…
خدا را سپاسگزارم که مدتی هست همراه و هم فرکانس با خانواده عباس منش شدم. و همین خودش نقطه عطفی در زندگی من هست و دارم می بینم که داره چرخ حال و زندگیم بهتر و راحتتر می چرخه.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیست و یکم:
سلااااام بر مریم جاااان عزیز و شایسته و استاد عزیزم و کل خانواده عباس منشی
وااااااای خداااای من…. کلی هیجان زده شدم از خوندن متن خانم شایسته عزززیز…. قلبم را به طپش بیشتر واداشت… ممنون از اشتراک تجربه و حس و حالتون با ما. چقدر از خوندن برگ سفرنامه محمد جان کیف کردم و اشک ریختم… خداااایا شکرررت.. موفقیت هر کدام از دوستان حس و حال عجیبی به من میده و تایید بیشتری بر صحت این راه.
کلی با این جمله تون حال کردم که گفتید: “وقتی باورهای قدرتمندکننده تری میسازی و وارد مدار بالاتری میشوی، تغییرات آنقدر وسیع و متفاوت میشود و زندگیات آنقدر زیبا و خواستنی میشود که، هیچ ربطی حتی به گذشتهی موفقات هم نداری.” (چه رسد به گذشته درب و داغونم)
از خودت مدام بپرس:” آیا میخواهم همین شیوه را ادامه دهم؟
یا اینکه میخواهم تغییری جدی ایجاد کنم؟
مهمترین نکتهای که این دوره فریاد میزد این بود که:
نمیتوانی هم این خواستههای جدید را داشته باشی و هم در همین موقعیت شغلی بمانی.
نمیتوانی همزمان هم بخواهی باورهایت را تغییر دهی و هم همان رفتارها و شیوه قبلیات را دنبال کنی.”
و دریک کلام باید هر لحظه از خودت بپرسی:
«آیا میتوانم به همان شیوهای باورهای جدیدم را مراقبت و تغذیه کنم که، یک مادر، نوزاد تازه متولد شدهاش را مراقبت و تغذیه میکند؟». این مهم ترین کار زندگی تو درباره پرورش باورهای نوپایت است.
من هم هر روز مدام به خودم میگم:صبا جاااان اگر می خوای چیزی به دست بیاری که تا حالا نداشتی، بااااید تبدیل بشی به کسی بشی که تا حالا نبودی” به قول استاد که گفتند ” من شخصیتم تغییر کرد”
بله ترس داره، اضطراب داره، گذر از بیابان داره، ورود به ناشناخته ها داره… بله …. ولی هرچی به ربت ایمان محکم تری پیدا کنی او تو را به بهترین مسیر هدایت و همراهیت خواهد کرد… پس نتررررس و حرکت کن
پس از گذر از 21 روز من هم مصمم تر شدم که این مسیر برکت را ادامه بدم و از باورها و دستاوردهای کوچک و نونهالم مراقبت کنم…. و این کار با عدم حذف آدم ها و موقعیت ها و باورها و افکار مخرب و سمی سخت تر و سخت تر خواهد شد… پس بزن آقا.. بزن.. تبر رو بزن
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.
روز بیستم:
سلام خدمت استاد عزیز و مریم بانوی دوست داشتنی
اتفاقا دیشب داشتم به این فکر می کردم که با اخراج افرادی که باعث هجوم احساس بد در من میشدن، چه برکت و جریان ثروتی (البته در همون حد و محدوده فعلی ام) را باعث شده… و این موضوع چقدر در ایجاد فضای ثروت ساز موثر میتونه باشه.
امروز صبح که فایل دوم استاد و نوشته را در مورد کنترل ورودی های ذهن و حذف آدم ها و عواملی که با ایجاد احساس بد، ترس، اضطراب و نگرانی از آینده و… را از مریم جان بسی شایسته خوندم، لینک شدم به افکار دیشبم.. و تاییدی بود برای مصمم تر ماندن در این مسیر.
وقتی استاد میگن “ببین چطور با همین شرایط حال حاضرت می تونی جذب ثروت را بیشتر کنی و درآمدت را 3 برابر کنی، و هر دلیلی که برای عدم تحقق آن آوردی همون پاشنه آشیلت هست.” حقیقتاً برای من اضطراب زا بود.
ولی با تفکرات دیشبم و نوشته های مریم بانو در این روز تصمیم گرفتم مجددا مراقبه بیشتری کنم روی گفتگوهای ذهنی ام. و واقعا این بار از ریشه بزنم افکار و افراد و شرایط و موقعیت هایی که در مسیر خلاف تعالی فرکانسی و ثروت در همه ابعاد مادی و معنوی ام هستند.
و از خداوند برای خودم و همه دوستان همسفر، یاری، هدایت و نشانه های شفاف و واضح برای سرعت بیشتر و نتایج بهتر خواستارم.
همواره زیر پرتو نور و الطاف الهی، سرشار از سعادت و ثروت باشیم.