روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
26. روز بیست و ششم_ چه کسی مالک توست؟
abasmanesh.com
وای که چقدر این فایل رو دوست دارم وای که چقدر استاد خصوصا آخرای فایل با عشق برامون داره داد میزنه و میگه اصل چیه، میگه مسیرش چی بووده وچطور عمل کرده. اصلا جنس دوست داشتن ها و کارای استاد و فایل ها رو ببین آخه فهیمه. اصلا ظاهرش چندتا جمله است وگرنه پشت اون جملات همون قدرت و نیرو و انرژی که میتونیم فقط با قلب مون حسش کنیم این جملات برای ایــن، روی زبان استاد جان میاد که فقط عقل مون با روح و قلب مون هماهنگ بشه. تا بذر توحید و باور کردن اینکه قدرت یکیه و اون یکـــی قدرت تمام زندگی رو در اختیار ما قرار داده رو در تمام ابعاد وجودمون در این دنیای مادی اون بذر رو بکاریم و هی بارورش کنیم و مراقبش باشیم. مراقب. پرهیزکار باشیم تا اون بذر آفت و گزندی بهش نخوره.
وای که چقدر قلب و روح و مغزم در این لحظه یک چیزی ورای کلمات رو حس کرد و میخوام همین احساس رو مراقبش باشم.
چون مالک آسمان ها و زمین منو مالک تمام زندگی خودم قرار داده…
اومدم چیزها و نکته هایی که دفتر خوشگلم نوشته بودم رو بنویسم و از خودم ردی بزارم اما انگار دیگه باید سکوت کنم…
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
25. روز بیست و پنجم_ باوری که تغییرش، درهایی از نعمت را به زندگی ام گشود.
abasmanesh.com
خدایا شکرت برای فرصت بودن در این مکانی که داره ریشه های منو قوی تر میکنه برای خلق زندگی دلخواهم.
خدایا شکرت برای انگیزه هایم برای رشد و یادگیری.
خدایا شکرت برای تمام امکانات موجودم.
^ هر کسی هرجایی هست جای درستشه. اینم باید به عنوان ذکر بارها و بارها برای خودم تکرار کنم.
^ استاد دراین فایل در بحث هجرت توضیحاتی دادند اینکه باید انسان به هماهنگی برسه و بعد هجرت کنه.
هجرت به این معنا نیست که برای اینکه اوضاع بهتر بشه بلکه بــرای پیشرفت هجرت کن.
مبدا تاریخ اسلام از زمان هجرت و حرکت پیامبر از مکه به مدینه هست و همین خیلی برامون درس داره خیلی…
^ هــجرت یعنی ایمان به خداوند. فقط با توکل میشه وارد دل ناشناخته ها بشی.
^ کسی که تا حالا ثروت رو تجربه نکرده نمیتونه، بگه از ثروت گذشتم.
^ یک مثال از داستان میرداماد استاد جان گفتن: تفاوت در اینه که من افسار اسب هام به گِل میخه و تو به دل.
^ باید به جایی برسیم که به بی نیازی برسیم.
^ وای که چه دیدگاه و باور مخربی هست که منم به شدت در وجودم احساسش میکنم اینکه: من اگر به ثروت برسم از خداوند دور میشوم.
^ اینقدر روی خودم میخوام کار کنم تا بشم یک الگو برای دیگران واینو دوست دارم…
این فایل به شدت پر از نکته و درس بود. اما درس و مشق های دیگه ام بود و نشد جوری که باید ته این فایل رو برای خودم و در حد ظرفم بکشم بیرون و براش بنویسم. اما در جهت بهبود گرایی هر روزم اومدم تا ردپامو در همین حد بنویسم.
===============================================
^ شیطان ذهن در باره این 3 باور اساسی، هیچوقت دست از تلاش برنمیدارد و همواره منتظر یک فرصت مناسب است.
باوری که میگه:
تو باید انسان خوب بمانی و اگر ثروتمند شوی از راه خدا و خوب بودن دور میشوی
باورهایی که ریشه در کمبود دارند.
باورهایی که ریشه در احساس عدم لیاقت دارند.
ثروتمند شدن معنوی ترین و تنها راه نزدیک شدن به خداست.
جهان همیشه رو به گسترش و نعمت ها هر روز و هر روز داره بیشتر میشه و همه چی همه جا هست و فراوانی در همه چیز تمومی نداره.
من لایق آفریده شده ام پس لیاقت همه چیزهای خوب را به فراوانی و ثروت دارم. خداوند آسمان ها و زمین را مسخر من کرده و به خلقت من احسنت گفت.
مــن خالق شرایط زندگی خودم هستم.
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
24. روز بیست و چهارم_ به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن
abasmanesh.com
^ هرکسی به یک جایی رسیده یعنی یک راهی هست که من بلد نیستم و اصلا این درست نیست که وقتی کسی به جایی رسیده بخواهیم به کسی اَنگ بچسبونیم یا متهم کنیم چون دزد بوده چون کلاهبردار بوده به جایی رسیده.
^ بخاطر باور نداشتن هست که اون زمان کشتی کریستف کلمب رو اون بومیان قاره آمریکا نتونستن ببینن. یعنی باور نداشتن و نتونستن ببینن. یعنی میشه گفت کور بودن برای دیدن این موضوع چون باورهاشون اینقدر کوچیک بوده که اصلا اون جسم بزرگ اون کشتی رو روی آب هم نتونستن ببینن.
^دیالوگ معروفی از فرار از زندان شائوشن: حتی به فرار از زندان هم فکر نکن حتی فکر کردن به فرار از زندان باعث مرگت میشه.ولی اون فرد این باور رو قبول نکرد و تلاش کرد و بالاخره در عین ناباوری همه افراد فرار کرد.
^ اگر یک فردی به موفقیت رسیده باید بیام بگن شــاید راهی هست که من بلد نیستم.
^ هر وقت موفقیتی رو دیدیم بگیم که این ثابت میکنه که مــیشود. پس حالا که میشود منم دنبال راهش میگردم و بهش میرسم چون میشود.
^ مثال استاد از تجربه شون در کلاسی که بودن باوری که استاد اون کلاس گفتن ولی استاد جان با باورهای درست در شروع کارشون در حوزه آنلاین به کامنت بالای 500 تا رسیدن.
^ با کسی که باورهای محدودکننده تر از ما داره هرچقدر بحث کنیم باعث میشه باورهای خودمون ضعیف بشه. پس بحث ممنوع
^ من میدونستم که شرایط رو خلق میکنم و در بحث اینترنت من وارد مداری میشم که به اون آدم های مناسب در حوزه آنلاین وصل میشم.
^ همین آشنا شدن ما با این سایت و شکل های مختلف نشان میده که باورهای استاد این کار رو کرده، خداوند این شاگردها رو برای استاد آورده،جهان این کار رو کرده.(واقعا “داستان هدایت” هر کدوم از ما در این سایت خیلی منحصر به فرد هست و بیشتر متوجه میشیم که خدا چقدر دست داره تا انسان ها رو به مسیر درست هدایت کنه.)
مثال استاد از اون کلیپی که 600 هزار بار در تلگرام دیده شده. اون کلیپ استاد جان دست به دست شده و چرخیده و جهان این کار رو برای استاد انجام داده و خدا میدونه چندین نفر از طریق همون کلیپ و همون کانال با سایت استاد آشنا شدن.
^ وقتــی یک چیزی رو نداری و میخوای داشته باشی، بایـد باورهاتو عوض کنی.
^ باید مواظب باشی باورهات خراب نشه، حتی وقتی یک استاد بازاریابی مطرح در ایران میگه. مواظب باش باورر محدودکننده از اون استاد درجه یک نگیری.
^ هر اتفاقی که برای یـکنفر می افته،به ایــن معناست که امکان داره که برای منم این اتفاق بیفته. هر اتفاق خوب، هر موفقیت، هر پیشرفت، هر درآمد، هر ثروت،…
^ وقتی مغزمون یک چیزی رو تجربه کرده و دیده که نمیشه میگه هیچ کس دیگه ایی نمیتونه و نمیشه.(گول ذهن نجواگرمون رو نخوریم.)
^ قبل از اینکه به اون حد رویاهاتون، به اون ویژن تون برسید رویاهای بلندتر و بزرگتر و قله های رفیع تر رو انتخاب کنید. این نکته ایی هست که باید رعایت کنم تا درجا نزنم و افت نکنم.
^ وقتی تو داری میگی مگه میشه اینقدر درآمد داشته باشیم، خودتو از اون درآمد محروم میکنی و از موفقیت دور میکنی.
بیایم باورهامون رو عــوض کنیم.
بیایم خواسته هامون رو بزرگتر کنیم.
بــه جای اینکه خواسته هاتو کوچیک کنی،بــاورهاتــو بزرگ کن.
^ تفاوت ها از باورها ناشی میشه.
^راه باور ساختن اینه موفقیت افراد رو تحسین کنی و قضاوت نکنیم و دیدن موفقیتها را تایید کنی و بگی که اگر برای اون شده برای من هم میشود.
^ باورهای متفاوت و فرکانس های متفاوت= نتایج متفاوت
^ هر حرفی رو بــاور نکنیم و هــر فکر و حرفی که تو رو محدود میکنه قبول نکن باور نکن.
===========================================
^ تفاوت نتایج افراد، تفاوت در باورهای آنهاست. تفاوت در نتایج افراد، تفاوت در نگاه آنها به دلیل نتایج است؛ تفاوت در عادت های شخصیتیِ قدرتمندکننده ای است که آگاهانه ساخته اند.
اگر نتایج متفاوتتری میخواهی، باید باورهای متفاوتتری بسازی و اگر میخواهی باورهای قدرتمندکنندهای بسازی، باید به ذهنــت متفــاوت تجزیه و تحلیل کردن را، آگاهانه بیاموزی.
^اگر او توانسته، پس من هم میتوانم!
^ متقاوت تجزیه و تحلیل کردن یعنی: دلیل تجارب نامناسب افراد را به باورهای محدودکنندهشان ربط بدهی و دلیل موفقیتهای عظیم افراد را به باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفریششان ربط بدهی و به این وسیله باورهایی هماهنگ با نتایج دلخواهت را بشناسی.
^ وقتی چیزی را نداری اما آن را میخواهی، وقتی خواستههایت را بزرگتر و فراتر از تصورات ذهنیات میبینی، باید به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر نمایی. باید به جای ناباورانه نگاه کردن به آن موفقیتها و قضاوت کردن درباره آن افراد، باورهای قدرتمند کنندهای را بشناسی که آن نتایج را رقم زده و سپس به ساختن آن باورها همت بگماری.
^ راه باور ساختن این است که:
به جای نقد موفقیت آن آدمها، تحسینشان کنی.
و به جای قضاوت آن موفقیتها، آنها را مهر تأییدی بدانی بر نقش باورهای متفاوت در تجربه شرایط متفاوت.
همین کارهای به ظاهرساده، باورهای قدرتمند کنندهای میسازد و نتایجی برایتان به بار میآورد که در نگاه افراد با باورهای محدودکننده، باورنکردنی و غیرممکن مینماید.
==========================
اولین قدم برای باورسازی، این است که:
بپذیری تمام اتفاقات زندگیات بدون استثناء نتیجه باورهای خودت است.
رسیدن به چنین حدّی از پذیرش، یعنی بستن راه تاخت و تاز نجواهای ذهن. وقتی هم راه نجواها بسته شود، راه تمام بهانه ها بسته میشود. این یعنی کنترل ذهن و شروع باورسازی و شروع حرکت به مدارهای بالاتر.
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
23. روز بیست و سوم_ توحید عملی قسمت 1
abasmanesh.com
متن این قسمت رو تقدیم به خودم در این بخش از سفرنامه میکنم.
راستی از سفر کوتاه دو روزه هم برگشتم…خدایا شکرت
یکتاپرستی یعنی بدانی نیرویی مطلق، که بدون اجازهاش برگی از درخت نمیافتد، صاحب و رئیس ات است. اگر بتوانی تمام لحظات زندگیات، به او اعتماد کنی و یکتاپرست بمانی، آنوقت همان میشود که خدا میگوید:
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
به نظرم تفاوت نتایج ما، تفاوت در میزان توانایی مان در اجرای توحید در عمل است.
اگر یکتاپرست باشی، نمی توانی به چیز دیگری وابسته شوی، زیرا یکتاپرستی آنقدر وابستهات میکند که دیگر فضایی نمیماند.
یکتاپرستی یعنی یقین بدانی هیچ چیز به قدر ذرهای، تأثیری بر زندگیات ندارد. یعنی باور کنی خداوند، همان که من، شما، موسی را هدایت کرد، عشق مسیح را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمد ص جمع کرد، به اندازهی ایمانم به او، حامیام میشود و به برکتش دسترسی مییابم.
یکتاپرستی یعنی درک قوانین خداوند و اجرای بی چون چرایشان. قوانینی که قدرت زندگی ات را در دست باورها و فرکانس های خودت گذاشته و توحیــد عملــی چیزی نیست جز “منطبق نمودن رفتارت در هر لحظه و در هر شرایطی، با قوانین خداوند”
قوانین که میگوید تمام اتفاقات زندگیات بدون استثناء نتیجه باورهایت است.
یکتاپرستی آرامش و سلامتی میشود در جسم و جانت، سرمایه اولیه میشود برای شروع کسب و کارت، جرات و جسارت میشود برای حرکت، عزت نفس میشود برای درک ارزشمندی و توانایی هایت و خوش بینی و امیدواری میشود تا قادر شوی آنچه را دیگران بحران میشمارند، فرصتی بدانی که برای رشد تو آمده است.
اگر ایمان بیاوری که تمام آنچه به دنبالش هستی، در توحید عملی است، آنوقت تمام سعی ات ساختن باورهایی می شود که تو را یکتاپرست تر، سپاس گزارتر و ایمان ات را راستین تر و پولادین تر نماید تا ذرهای شرک در وجودت راه نیابد.
زیرا شرک یعنی، قـــــدرت دادن به عوامـل بیـــرون از تو، برای خلق خواسته هایت. شرک یعنی تصمیم بگیری قدرتی که خداوند برای خلق زندگی ات بوسیله فرکانس هایت به تو داده است را نادیده بگیری و دو دستی آن را به عواملی بیرون از خود بدهی، که هیچ کنترلی بر آن نداری.
آدمهای کمی موفقاند، زیرا آدمهای کمی قادر به جاری ساختن یکتاپرستی در اعماق وجودشان شدهاند.
یکتاپرستی متعلق به یک مذهب خاص نیست. بلکه همان چیزی که یک روز به پشتوانهی آن، تصمیم به ورود به کالبد جسمانیمان گرفتیم. ورود به جهانی که هیچ شناختی از آن نداشتیم اما میدانستیم قدرتی در وجود ما و با ماست که همه راه حلها را میداند و حالا و برای همیشه، تنها کارمان این است که: به یادبیاوریم که باید عملا موحد باشیم.
============================================
^ اگر خواستهای در دلت زنده شده نشانهای است که میگوید:
توانایی لازم برای تحقق آن خواسته، زودتر از این آرزو آمده است.
^ «هدایت» کلید واژه لحظه به لحظه این سفر است و باید کم کم کلید واژهی تک تک لحظههای زندگی ما نیز بشود.
============================================
خدایا شکرت برای بودن در مسیر یادگرفتن توحید، در مسیر درک توحید و توحیدی عمل کردن
خدایا شکرت برای وجود این استاد توحیدی
خدایا شکرت برای اینکه منو خالق زندگی خودم آفریدی
خدایا شکرت برای اینکه به من چشمانی بینا دادی و منو بیناتر میکنی برای دید این مورچه های ریز شرک در وجودم.
من باید شرک هامو پیدا کنم خدایا ازت میخوام این مورچه های شرک رو به من نشون بده. خدایا منو بینا کن برای دیدن شرک های وجودم.
خدایا ازت میخوام و درخواست میکنم عاجزانه که منو پاک کنی از شرک ها و منو به خودت نزدیک و نزدیکتر کنی.
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
22. روز بیست و دوم_ آیا من خوش شانس هستم؟
abasmanesh.com
عجب فایلی بود و چه زمان جالبی برام اونم چهارشنبه صبح دیدم. در یک ویلا دوست عزیزی که در اختیارمون گذاشتن. بعد عروسی شب قبل اونجا خوابیدیم.اون عروسی برام خیلی درس داشت. اصلا واقعا آدم ها چقدر اصل رو بردن تو حاشیه و به فرع چسبیدن. اصلا برای اینکه به یک اصل برسن چقدر چسبیدن به فرع یا از یک عامل بیرونی کمک میگیرن و هی عوامل بیرونی زیاد شده هی زیاد شده و اصل قضیه لابه لای این همه فرعیات و حاشیه ها گم شده.چقدر هزینه،چقدر چشم و هم چشمی، یعنی 8 تا دیجی بود، بیشتر از 8 نفر هم گروه فیلمبرداری و عکس برداری از مجلس و عروس و داماد،… مثلا عروسی و جشن عروسی اصلا برای چی ایجاد شده؟ اصلا برگردیم به عقب تر دونفر چرا تصمیم میگیرن با هم زندگی کنن و برن زیر یک سقف؟… و یک همچین سوال هایی تو ذهنم تو عروسی میومد و جواب های خوبی هم ذهنم بهم میداد. اصلا دیدگاهم به همه چی یکجوری تغییر کرده که خودم میگم عجب فکرای خفنی میاد تو ذهنم.
جالبه توی یک عروسی در یکی از شهرهای مازندران من سر میز با خانمی نشستم که اهل مشهد بودن و صحبت های جالبی باهاشون داشتم و از مرگ عجیب و جالب و پر از درس پسرنخبه 23 ساله شون برام گفت و چقدر خودمو به یاد آوردم.
جالب بود توی اون عروسی اصلا جوری این دی جی ها جو میداد، سروصدا میکردن، نور پردازی و رقص نور بود که اصل شادی کردن با این حاشیه ها گم شده بود. اصل با هم بودن و شاد بودن بنظرم تو فرعیات دیگه ایی گم شده بود. خلاصه شب جالبی بود و کلی برام درس داشت و کلی شادی کردم و لذت بردم.
حالا میخوام از تجربه ی دیدن و گوش کردن این فایل در صبح چهارشنبه بگم.
از اینکه استاد جان از دیدگاه بعضی از دوستان و اطرافیان شون گفتن که “بعضی ها فکر میکنن استاد خوش شانس هست که زندگیش اینه، یا به این موفقیت ها و پیشرفت ها رسیده.” اما استاد جان چقدر قشنگ دیدگاه خوبشون رو با اشاره به قانون و درک درست از قانون به ما یاد میدن.
^ اینکه باید همیشه اینو به یاد بیاریم: ” تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورهای خودمان است”
^ اینکه استاد سال های خیلی قبل(قبل از آشنایی با قانون و عمل به اون) کلی هزینه داشتن در زندگی شون. ایشون هزینه می کردن به خاطر بیماریهای مختلف یا اینکه استاد اون زمان مجبور بودن گیربکس پیکان دنده آرژانتینی را تعمیر کنن تا دوباره بتوانن با آن مسافر کشی کنن.
^ یا اینکه مجبور بودن به خاطر بلاهای جور واجور هزینه کنن
از خرابی لوله فاضلاب خانه، شکستن وسایل و… که اونم فقط بخاطر باورهای محدود کننده و افکار بیمارگونه،جذب زندگیایشون میشد.
چقدر این فایل قشنگ بود و چقدر استاد جان هم مقاله قشنگی از محتوای این فایل نوشتن:
^ نگاهی به اطرافیانم انداختم و دیدم آنها هم هزینه میکنند:
آنها هم بخاطر بیماری، درد سر، ورشکستگی های شغلی، کلاهبرداری هایی که طمعشان آنها را قربانی کرده، وام های بانکیای که برای پرداخت قسط یک وام دیگر گرفتهاند، قسط پولهای نزولی که برای رفع موقتی مشکلاتشان گرفته اند، اجاره خانه، چشم و هم چشمی با دیگران و … در حال هزینه کردن هستند.
بعد نگاهی به زندگی ثروتمندان انداختم. متوجه شدم آنها نیز مانند من در حال پول خرج کردن هستند:
آنها پولشان را برای لذت بیشتر هزینه میکردند و من برای رنجِ کمتر.
آنها پولشان را برای خرید ملک هزینه میکردند و من به زور پولی برای پرداخت اجاره خانهام جور میکردم، آنهم بعد از اینکه روزهای طولانی به خاطر عقب افتادن اجاره، مجبور بودم طوری وارد خانه شوم که با صاحب خانه روبرو نشوم.
آنها پولشان را برای توسعه کسب و کار هزینه میکردند و من برای ضرر و زیان ناشی از رفتن از این شغل به آن شغل
آنها درآمدشان را برای مسافرت به جاهای زیبای دنیا مثل سفرهای آمریکا، اروپا، جزایر قناری، هاوایی، ماچوپیچو و … هزینه میکردند و من پولم را برای تعمیر گیربکس تاکسی پیکان دنده آرژانتینیام که هر روز به نوعی وسط خیابان خاموش میشد.
آنها برای خرید قایقهای تفریحی مجلل هزینه میکردند و من برای تعمیر ماشین لباسشویی یا بلاهای متعددی که بخاطر بودن در فرکانس و مدار نامناسب مرتب به آن برخورد میکردم.
آنها برای خرید هدیههای گرانبها برای مادر و همسر و فرزند و خانوادهشان هزینه میکردند و من آرزو داشتم که بتوانم یک گرم طلا به مادرم هدیه دهم یا همسرم را با هدیهای خوشحال کنم.
آنها برای خوردن بهترین غذا در بهترین رستورانها هزینه میکردند و من برای بیماریای که ناشی از خوردن یک غذای نامناسب و ارزان بود.
آنها زمانشان را برای بازی گلف، تنیس و … هزینه میکردند و من برای انتظار در صف اتوبوس، مترو، دکترهای جور واجور، بستری در بیمارستان و ..
زمان آنها برای ایدهپردازی برای گسترش کسب و کارشان هزینه میشد و زمان من برای گله و شکایت از اوضاع مملکت
آنها قهرمانِ زندگی فرزندان و فامیلشان بودند و من شرمندهی خانوادهام.
و به این اصل رسیدم که در هر صورت همه ی ما در حال هزینه کردن هستیم. اما مسئله این بود که من نمیخواستم برای اصل و اساسی هزینه کنم که منشأ اینهمه هزینهها (در حقیقت من نمیدانستم که منشأ مشکلاتی که همیشه در حال هزینه کردن برای آنها هستم،) باورهایم است. به همین دلیل برای همه چیز هزینه میکردم الا باورهایم.
^ تلاشهای من فقط صورت مسئله را پاک میکرد اما منبع مشکلات که باورهایم بود، مثل یک آتشفشان غیر فعال به کارش ادامه میداد و هر بار مشکلی بر مشکلات قبلیام میافزود تا برایش هزینه کنم.
برای همین با اینکه در طی سالها پول زیادی میساختم اما نه لذتی از آن پول میبردم و نه پساندازی داشتم. بلکه تمام درآمد من صرف هزینههایی میشد که نتیجه باورهای محدود کنندهام بود.
این مقایسه به من کمک کرد تا درباره هزینه کردن، تصمیمی جدی بگیرم و داستان دیگری برای هزینههای زندگیام بسازم؛
به همین دلیل تصمیم گرفتم مهمترین سرمایه گذاری زندگیام را با هزینه کردن برای ساختن باورهایم و تغییر برنامه ریزی ذهنم شروع کنم.
چون داستان باورها را فهمیده بودم و نمیخواستم بیش از این، هزینه خرابکاریهای آن باورهای محدودکننده را متقبل شوم.
یادم میآید حاضر بودم لقمه نان خشکی بخورم اما با آن کتابی بخرم. آن روزهایی که دوستانم زمانشان را برای حاشیههای بی منفعت صرف میکردند، من به شدت در حال هزینه کردن روی باورهایم و ساختن باورهای قدرتمند کننده جدید بودم
زندگی کنونی من حاصل همان سرمایهگذاریاست که برای باورهایم انجام دادم.
زندگی کنونی من در تمام جنبهها عالی است نه برای اینکه من شانس آوردهام، برای اینکه هزینه این زندگی را پرداخت کردم. برای همین به شما توصیه میکنم نگران هزینه کردن برای ساختن باورهایت نباش. زیرا این سودآورترین سرمایه گذاری زندگیات است.
و اگر الان این هزینه را نکنید، مجبوری هزینههای گزافی برای اتفاقاتی در زندگیتان بپردازی که حاصل همین باورهای محدود کننده است. از ورشکستگی و کلاهبرداری گرفته تا بیماری و …
=====================================================
هیچ شانسی در کار نیست، همه چی باوره، باور، باور…
باید به این اصل بیشتر بپردازم.
به باور ساختن بیشتر اهمیت بدم باور ساختن رو جدی تر یاد بگیرم متعهدتر عمل کنم.
باید بدونم دارم زمان و انرژی ام رو چطور هزینه میکنم؟ چقدر متمرکز روی هدفم روی خودم روی باورهام…
میدونم که همه چی تکامل میخواد اما پشتکار هم میخواد تعهد و توکل هم میخواد. خدایا همه آن چیزهایی که میخواد رو خودت به من بده، قدرت درک و عمل کردن رو هم بهم بده من مخوام فقط بندگی کنم و بقیه اش با خودت…نمیدونم چطوری من میخوام فقط بندگی کنم همینو بــس…
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
21. روز بیست و یکم _ چند برابر کردن درآمد در یکسال قسمت 3
abasmanesh.com
خب میرم سراغ سفرنامه امروزم که پر از تجربه جدیده، پر از رشده، الان دارم از شهر بومهن رد میشم. چقدر فراوانی چقدر ثروت چقدر زیبایی در این شهر میبینم.
بخند تا دنیا به روت بخنده
عاشقی کن که عاشقی قشنگه
دلم میخواد پرواز کنم و برقصم اینقدر که سرشارم…
امشب پیش همه عالم و آدم قلبمو بهت دادم
دلبر تماشایی من به عشقت افتادم…
واووو رسیدم رودهن…
_ بزرگترین مانع برای هر فردی، باورهایی است که ثروت را غیر معنوی و به ما میگوید که اگر ثروتمند شویم از خدا دور میشویم و تأکید میکند یا باید ثروت را انتخاب کنیم یا خدا را!!!
_ثروتمند شدن، معنویترین و خیرخواهانهترین کار دنیاست
_از خود بپرس: چگونه میتوانم با شغل، توانایی، مهارت و شرایطی که همین حالا دارم و فقط با تغییر نگرشی که تاکنون درباره رابطه خداوند با ثروت، درباره فراوانی ثروت در جهان و درباره دسترسی همه آدمها به منبع تمام نشدنی ثروت در جهان و درباره اینکه ثروتها و نعتمتها و فرصتها هر روز در حال بیشتر شدن هست، درآمدم را 3 برابر کنم؟
_تنها راه رسیدن به استقلال مالی، ساختن باورهای ثروت آفرین است.
=====================
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
20. روز بیستم_ چند برابر کردن درآمد در یکسال قسمت 2
abasmanesh.com
میخوام امروز فقط بگم شـــکر واسه هر چی که دادی و هرچی که ندادی شکر…
میخوام آواز بخونم و بگم میتونم تو ناامیدی به رویـــام دل ببندم.
شکـر واسه لحظه شادی…
هدفونم تو گوشمه بعد شنیدن صدای استاد جان رفت روی این آهنگ زیبای رضاصادقی عزیز. سرمن همیشه پایینـــه جلوت که سر بلندم
شکـــر واسه هرچــی که دادی و هرچــی ندادی شکـــر
واووو الان یک رزق رسید همین الان، این رزق یک پک از تعاونی ایران پیما به من رسید.
آها بگم الان در این سفر روحانی که روز بیست و یکم هستم ولی بخاطر شلوغ بودن های دیروزم نشد بنویسم، قبل خواب هم ردپا نذاشتم تا الان از فرصت استفاده کنم و دارم با گوشی قشنگم مینویسم.
دوباره سفر دارم میرم باورت میشه، اینبار دلیلش شادیــه، دلیلش دعوت شدن به یک عروسی هست. امشب خدا میخواد خاطره انگیزترین رو برام بسازه خودم سفارشش رو بخدا دادم چون من خالق زندگی ام هستم.
عروسی در فریدونکنار که تا حالا عروسی شمالی ها نرفتم و اولین تجربه منه و خیلی هیجان انگیزه. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت…
خب از همون روز بیستم بگم
در این روز که صبح یک ورزش مشتی کردم رفتم باشگاه. بعدش رفتم بازار و سخاوت مندانه اونم با کیفیت تر و بی دغدغه کلی خرید کردم.
حتی خدا هدایتم کرد به مغازه ایی که شلوار کتان کرمی رنگم رو با بهترین قیمت بخرم. کفش اسپرت زیبا و با کیفیت خریدم تا بهتر پیاده روی کنم و از پاهای قشنگم که اینقدر منو زیبا و راحت از اینور به اونور میبره ازشون سپاسگزاری کرده باشم تازه برای پاهای قشنگم یک جفت جوراب کرمی خوشگل هم خریدم.
تل و کش مو زیبای مرواریدی برای موهای قشنگ و پرپشت مشکی ام خربدم. راستی یک گیره قلبی هم خریدم. واقعا زیباست.
تاپ شورتک و تاپ قرمز با کیفیت و یک لباس بادی هم خربدم یاسی رنگ و چقدر خوش اندام بودنم رو نشون میده، اره بدن من لایق همچین لباس های زیبا و ارزشمند و باکیغیتی هست. خدایا شکرت چقدر خرید کردم.
واووو راستی یک هدیه جنس چوبی زیبا هم برای دوستانی که ما رو عروسی دعوت کردن و عروسی خودشون نشد بریم هم خریدم. به رسم ادب و یادگاری چون دفعه اول هست میریم خونه خودشون و طبق رسم دست خالی جایی نرفتن، اینم خریدم تا وقتی میرسم اونجا راحت باشم و کلی خرید و کارای دیگه که همش پول خرج کردم…(همسرم چند روز قبل چندتا از شهرهای شمالی برای کار رفته و اونم میاد همین شهری که من قراره برسم)
حالا اینا رو چرا نوشتم تا یادم باشه تا بگم ببین فقط تو با این خریدها خودتو بیشتر به مدار پول های بیشتر نزدیکتر کردی.
پول سراغ تو نمیاد تو باید بری سمتش. و درکی که از این فایل های روز شمار داشتم این بوده و بنظرم تلاشم رو کردم.
با احساس خوب خرید کردم و ایمان داشتم که چندبرابرش قراره برگرده.
من تمام سعی خودمو کردم دنبال جنس های با کیفیت باشم و درست و ثروتمدانه خرید کنم.
من پشت ویترن ها ومغازه هایی رفتم که پر از ثروت و نعمت بود.
من به پول دست آدم ها به حجم خریدهاشون، دقت کردم و فراوانی رو دیدم.
با اینکه بوهای خوشمزه میومد اما وسوسه نشدم تا به بدنم غذای اشغال و بی کیفیت بدم و بالای سی کیلومتر پیاده روی داشتم بیشتر از 9 ساعت بیرون از خونه بودم و یکجورایی فست 24هم رد کردم و بازهم انرژی داشتم.
خلاصه که باید بگم اینا مسیری که من برای تغییر باورهام، برای حس ارزشمندی و لیاقت، برای اینکه درآمد و ورودی مالی ام رو افزایش بدم انجام دادم و خیلی خوشحالم برای اینکه تصمیم گرفتم این سفر رو برم.
======================
_ما موجوداتی فرکانسی هستیم که در جهانی فرکانسی و پاسخگو زندگی می کنیم که کار آن پاسخ به فرکانس های ماست.
_ پس حالا که میدانی تمام ناخواسته های مالی تو، خروجیِ فرکانس هایی است که درباره موضوع ثروت به جهان فرستاده ای، باید از خود بپرسی که:
چطور میتوانم این فرکانسها را تغییر و فرکانسهایی ارسال کنم که هماهنگ با خواسته هایم باشد و نه ناخواسته هایم؟
هماهنگ با استقلال مالی باشد و نه نگرانی مالی
هماهنگ با فراوانی باشد و نه کمبود
هماهنگ با راحتی باشد و نه تقلاهای تمام نشدنی برای پرداخت هزینه ها
_ منشأ اصلی نامناسبترین ورودیها به ذهن هستند:
دوستان و اطرافیانی که اوقات زیادی را با آنها صرف میکنی. در حالیکه ذهن و باورهای منفی دارند، همیشه درباره نگرانیهایشان صحبت میکنند و همیشه با بدبینی به اوضاع و آینده نگاه میکنند.
تلویزیون و ماهواره
=======================
خب باید بگم چندساله که من این ورودی رو بطور خیلی خوبی کنترل کردم.
کلا تلویزیون نگاه نمیکنم چندین ساله، مگر گاهی فیلم سینمایی باهمسرم اونم رو لپ تاپ
برای دوستان هم باید بگم الان اونم خیلی خیلی تغییر کرده هم بخاطر اینکه مهاجرت کردیم، آدم ها عوض شدن، هم اینکه آدم های جدید که باهاشون ارتباط بیشتری برقرار میکنم آگاهانه است و جالبه دوستان قدیم هم که پیام میدن اصلا حرف های چرت و پرت و منفی نمیزنن. واقعا از این نظر ورودی هایی که دارم خوب کنترل شده.
بنظر خودم مسئله اصلی من در درون خودمه، درون افکار و تصمیم های خودمه. فکرهایی که تولید میکنم رو هم باید آگاه تر باشم بهشون.
خدایا شکرت برای این فرصت نوشتن…
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
19. روز نوزدهم_ چند برابر کردن درآمد در یکسال قسمت 1
abasmanesh.com
خدایا شکرت که منو به سمت خواسته هام هدایت میکنی.
خدایا شکرت که منو به سمت خواسته هام هر بار نزدیک و نزدیکتر میکنی.
خدایا شکرت که منو همواره در مسیر خواسته هام حمایت و هدایت میکنی.
^ مهمترین خواستهی من، بهبود وضعیت مالیام است.
در یک کلام به من بگو چکار کنم تا به استقلال مالی برسم؟
_ اولین قدم را برای ساختن باورهای قدرتمندکنندهای برداریم که ما را با نعمتهای بیشتر و زندگیای باکیفیتتر هممدار میکند.
پول انرژی هست
پول فرکانس هست
پول همه جا هست
پول هر جایی و در هر شرایطی بتونی باورش کنی هست و به سمت تو میاد فقط باید باورش کنی.
-من باید برم توی ریلی، توی مداری توی فرکانسی که پول هست. پول نمیاد سمت من، من باید به سمتش حرکت کنم من باید فرکانس هامو با اون هماهنگ کنم. باید باید یاد بگیرم که جلوی فرکانس هایی که منو از پول دور میکنه رو بگیرم و جایگزنش کنم با فرکانس ها و باورهای هم جهت با اون…خدایا شکرت که دارم قوانینت رو بهتر درک میکنم تا ثروتمند بشم خدایا از فضل خودت منو سرشار کن. منو غنی کن اینقدر که مثل خودت بی نیاز بشم و بگذرم از هرآنچه که باید بگذرم و اون وقت خیلی خیلی به خودت نزدیک میشم و به خودت نیازمندتر…خدایا دستمو بگیر و منو ببر به سمت جاهایی که پول و نعمت و لیاقت و ارزشمندی و راحتی و اسانی هست.
سلام مهناز جونم
سلام به تو دوست ارزشمندم
واووووو چقدر سورپرایز شدم. خداجونم شکرت…
امروز توی تمرین ستاره قطبی ام از خدا خواسته بودم سورپرایزم کنه حسابی شگفت زده بشم و الان شگفت زده شدم حسابی…
داشتن نقطه آبی رنگ
(بعد این همه مدت توی سایت سعی کردم مثل همون اولین کامنت هایی که نوشتم یا کسی روی دیدگاهم پیام میذاشت ذوق کنم و خوشحال بشم و برام تکراری نشه. و برای خودم اینجوری میبینم که من وقتی توی مسیر درست همون مسیر جاده جنگلی راحت دارم میرم و خیلی ها هم در این مسیر که ردپاها و آموزش های استاد رو دنبال میکنن مثل من هستن، یکی زودتر یکی دیرتر. یکی متوقفه یکی پرسرعت داره میتازه. خلاصه همه دارن میرن و خودمو تصور میکردم اگر در این مسیر درست حرکت کنم یکی از این بچه های نازنین رو میبنم و براش دست تکون میدم یا برام دست تکون میده و نقطه آبی رنگ برای من توی ذهنم مثل اینه که یک دوست عزیزی که با من هم مسیره دست تکون داده و من یعنی دارم درست پیش میرم که یکی رو دیدم و برام دست تکون داده و این دت تکون دادن همین داشتن نقطه آبی رنگه کامنت داشتن یا کامنت نوشتنه، دلم خواست بهت این تصورم رو بگم اگر گفتم برام دست تکون دادی توام خودتو در این جاده جنگلی زیبا تصور کنی و خوشحال بشی و ذهنت رو شرطی کنی و برات تکراری نشه. تا الان این روش برای من خوب جواب داده و هربار کلی ذوق میکنم از داشتن نقط آبی رنگ کنار اسمم در اتاق شخصی ام.)
اونم 5 تا نقطه آبی رنگ
اونم از یک دوست عزیز که یکجورایی خودم باعث شدم اینجا هدایت بشی و اینجا بیای و چقدر خوشحالم که هستی موندی و داری ادامه میدی.
سورپرایز شدم از تلاش هات، از پیام هات. از حرف هایی که میدونم ولی شاید لازم داشتم یکی بهم یادآوری کنه و تو شدی اون دست خدا که برام یادآوری کردی.
سورپرایز شدم چون اومدم الان تو سایت برای یک موضوعی و ذهنم رو رفرش کنم و بزنم روی “نشانه ی من” همین پیام جواب من بود وهمین نشانه ی من.
این سایت همه چی درسته. درست پیام بهت میرسه، ادم ها درست کارشون رو انجام میدن.اصلا این یعنی هدایت. این یعنی بهترین جای دنیا که آدم های ناب همه دارند برای بهبود خودشون که باعث رشد و بهبود توام میشه تلاش میکنن.
اصلا مهناز نمیدونم چطور توصیف کنم وبگم که تمام جملاتت برای حال اکنونم چــقــدر به موقع بود.تو در پاسخ به اون کامنت و اون روزم نوشتی ولی من مناسب هست برای اکنونم و این یعنـی خداوند اینگونه با من سخن میگوید. این یعنی خدا حواسش هست چطور جواب منو بده و با من حرف بزنه تا من متوجه بشم.
اینجایی که نوشتی:
فقط شروع کن خودش پیش بره نگران هیچی نباش
مینویسم یادم باشه.
ازت واقعا صمیمانه تشکر میکنم که نوشتی، که متعهدانه داری روی خودت کار میکنی و به منم کمک میکنی و منو هم اینقدر شگفت زده و خوشحال میکنی. نمیدونی چقدر سرشار از حس حضور خدا در قلب و تک تک لحظه هام هستم و خدا در قالب دوستانی مثل تو میاد و با من حرف میزنه و چقدر این توش نکته داره برام چقدر درس داره…چقدر باورهامو تقویت میکنه.
خدایا شکرت برای وجودت مهناز جونم
ممنونم که اینجایـی
برات از الله یکتا بهبودهای دائمی در درون وبیرون رو خواهانم
ارادتمندت فهیمه
سلام سلام سلام
سلام به تو دوست ارزشمندم مهناز جانم
دختر کولاک کردی،کولاک
من همینجا می ایستم و با افتخار برات دست میزنم.
واقعا از صمیم قلبم تحسین میکنم بارها که با هم قبلا حرف زدیم یا اینجا ردپای قشنگت رو میبینم گفتم ماشالله مهناز، آفرین بتو دختر. چقدر خوب داری عمل میکنی، چقدر خوب داری روی خودت با عشق کار میکنی، چقدر درکت بالاست، احسنت بهت مهناز.
خلاصه کولاک کردی و عجب طوفانی به پا کردی. چه کن فیکونی قراره بشه زندگی که قراره توسط باورها و نگرش ها و رفتارها و عادت های جدیدت بسازی. واقعا عالیه.
جالبه این سوال من و حسین هم بوده.به جواب هم رسیدیم ولی همین چند روز پیش که از سفر برگشتیم باز یادمون رفته بود. وقتی از فریدونکنار و عروسی برگشتیم حسین یکم پکر بود و دقیقا این فکر ذهنش رو مشغول کرده بود چطور میشه میثم خونه داره خونه ساخته و کارش فلانه و … من که یک زمانی اونا هیچی نداشتن و از اونا قبل تر بودم الان وضعم اینه و داشت میگفت از خودش راضی نیست و از این حرفا.تازه اونا از قوانین و باورها خبر ندارن.
نکته اول اینه که ما یادمون میره همین جایی که هستیم هم یک روز خواسته مون بوده و الان بهش رسیدیم.
اینکه بقول استاد جان با هربار بزرگتر شدن مون خواسته هامون هم بزرگ میشه
اینکه نباید عجله کنیم باید فقط از مسیر رسیدن به خواسته هامون لذت ببریم و اجازه بدیم طبق قانون تکامل و بدون عجله پیش بریم.
و مورد بعدی اینکه اصلا اینجور حرف ها که بقیه میزنن یا گاهی ذهن نجواگر ما رو درگیر این افکار میکنه.اصلا خوب نیستن. این قضاوت ها مقایسه کردن خودمون با بقیه اصلا خوب نیست.
و موضوع دیگه که من قشنگ متوجه شدم اون آرامش و حس لذت که ما با همین ظاهرا خونه ساده داریم اونا نداشتن. همش نگران و مضطرب. تازه مریض و استرسی. درگیر دادگاه و شکایت بازی. اصلا این آرامش رونمیشه با پول داشتن مقایسه کرد ما چیزهای ارزشمندتر داریم و چیزهایی رو هم بدست آوردیم باید اینا رو به یاد بیاریم باید یادمون باشه در طول مسیر تغییر اصل رو فراموش نکنیم. باید یاد بگیریم اصل از فرع رو تشخیص بدیم.
مهناز جان روی باورهای ثروت ساز خیلی کار کن
روی باورهای توحیدی خیلی کار کن.
سعی کن ترمزها رو بشناسی و پاتو از روی ترمزها برداری و بعد نتیجه بقول استاد جان بمب بمب اتفاق می افته.
آفرین که در طول مسیر کسب و کار شخصی خودت درس هاتو میگیری
عجله نمیکنی
بدون تیکه کردن به عوامل بیرونی مثل وام و بیمه میخوای پیشرفت کنی.
چقدر قشنگ نوشتی:
کار باید به راحتترین و لذتبخشترین و بی دردسرترین حالت ممکن باشه
و این باور قشنگیه و اینو حفظ کن و از خدا کمک بخواه از خدا هدایت بخواه تا تو رو به این جمله ایی که نوشتی نزدیک و نزدیک تر کنه. از خدا بخواه تا تو رو آسان کنه برای آسانی ها.
و اینکه گفتی:
“شاید باورت نشه ولی همین الان هم که داشتم تایپ میکردم یه مشتری مجازی اومد و میگه سفارش دارم در حالی که من مجازی رو چک نمیکنم اون بالای صفحه گوشیم پیامش باز شد”
چرا باورم میشه عزیزم، این قانونه. این یعنی توجه ات فرکانس هات اینقدر میتونه قوی بشه و اینقدر خوب جواب بگیری و سورپرایز بشی و چقدر خوبه که اینا رو میبینی.(این اتفاق ها رو برای خودت بنویس و شکرگزاری کن.) چقدر خوبه که به این اتفاق های ریز و درشت توجه میکنی واقعا خداروشکر برای این اتفاق های قشنگی که داری تجربه میکنی. این تازه اول راهــه…
سپاسگزارم برای خبرهای خوبت
سپاسگزارم برای وجود پر از تعهد و تلاشت
سپاسگزارم برای اینکه ردپاهای قشنگ از خودت میذاری و منو اینقدر خوشحال میکنی و باعث میشی چیز یاد بکیرم ازت. ممنونم که هستی واقعا…
پیش بسوی موفقیت و فراتر از آن…