روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 329
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-75.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2019-01-13 15:17:012022-02-28 08:12:28روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام تنها فرمانروای کل کیهان خدای مهربانم
سلام خدا جونم
سلام به استاد عزیزم ومریم جونم
سلام به همه دوستان معنوی ام در فایلهای سفرنامه
سلام به اولین فایل که در از آگاهی و توحید و نشانه است
سلام به تکاملی قدم برداشتنم
سلام به آگاهی ها وبزرگ شدن ظرفم
خدایا بینهایت سپاسگزارم
که مرا به این مسیر زیبا هدایت کردی
من هرروز باید روی خودم وباورها و فرکانسم عالی کار کنم
باید متعهد باشم که در این سفرنامه غرق شوم هر لحظه آگاهتر و پراز زیبایی ونعمت وفراوانی وثروت خدادادی باشم
منم که هرروز باید روی خودم کار کنم
خداوند هر لحظه هست منم که باید آگاهانه تر و بهتر و بهتر باشم
قوانین خداوند ثابت و پابرجاست
منم که باید قوانین را درک کنم
هرروز از هر نظر بهتر و بهتر عمل کنم
باور کنم که خدا برایم کافیست
فقط روی نیازم به خداوند باشد
از هر خیری از خدا به من برسد من سخت نیازمند وفقیرم
نگاهم فقط به خدا باشد همه چیز در دستان قدرتمند خداست
صاحب آسمانها و زمین و هرآنچه بین آنهاست مالک اصلی خداست
الهام جونم دختر خوب خدایی چه از خدایی خدا میخواهی
بگو فقط از خدا بخواه
منشأ اصلی تمام نعمتها و زیبایی ها و ثروتها خداست
چه میخواهی
سلامتی
ثروت
نعمت فراوان
روابط عالی
معنویت
سعادت
خوشبختی
چی میخوای بیا به خودم بگو
بخوان مرا تا اجابت کنم
دختر خوبم تو فقط قدم اول رو بردار بقیش بامن
تو هر بار که شخصیتت رو بهتر و توحیدی تر کنی
من تورا گسترش میدهم
وقتی تو داری در مسیر توحیدی و قانونمند خداوند
قدم برمیداری آرام باش و به من الله توکل کن امید داشته باش
الهام جونم دختر قوی ومتعهدم قوی باش . ایمان داشته باش که من همواره با تو هستم
من جواب تمام سوالات و مسائلت را میدانم
بخوان مرا تا اجابتت کنم
منم که اقیانوس آرام تو هستم دختر خوبم دلتو به من بسپارو آرام باش
صبور باش اصلا عجله نکن
رزق ونعمت خودشون دنبالت میان تو فقط نگاهت به من باشه
باورهای خوب رو تقویت کن
من تو را خالق زندگی خودت کردم دختر نازنینم ایمان داشته باش من همه کاره هستم وهرلحظه با احساس خوب مرا درک کن
همینطور که امروز صبح پراز ذوق و شوق بودی و هدایتت کردم به به فایل زیبا و توحیدی پس آرام باش و گوش وجانت را به من بسپار
من به تمام خواسته های تو پاسخ داده ام فقط دختر خوبم تو باید خودتو آماده دریافت کنی
من همواره بهت پاسخ میدهم
تو فقط شکر گذاری متوکل و در احساس خوب بمان
اونوقت میبینی اتفاقات خوب چطور در زندگیت جاری میشود بدون کارکردن فیزیکی وزور زدن
دختر قشنگم آرام باش و لذت ببر از تمام لحظات
از هر نفس لذت ببر
من نور آسمانها وزمینم
توجه و تمرکزم رو بزار روی نعمتهای خداوند در زندگیت و سپاسگزار داشته هایت باش
قدرت اصلی من خدا هستم
روی نیازم به من باشد نه غیراز من نه مخلوقات من منم که صاحب تمام مخلوقات هستم من درون تمام مخلوقاتم هستم
چه میخواهی از من بخواه دخترکم
خدایا شکرت سپاسسسسسگزارم
دوستون دارم الهام جون عزیز دردانه خداوند عالم
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند خوشبخت وسعادتمند باشید در دنیا و آخرت
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
24. روز بیست و چهارم_ به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر کن
abasmanesh.com
^ هرکسی به یک جایی رسیده یعنی یک راهی هست که من بلد نیستم و اصلا این درست نیست که وقتی کسی به جایی رسیده بخواهیم به کسی اَنگ بچسبونیم یا متهم کنیم چون دزد بوده چون کلاهبردار بوده به جایی رسیده.
^ بخاطر باور نداشتن هست که اون زمان کشتی کریستف کلمب رو اون بومیان قاره آمریکا نتونستن ببینن. یعنی باور نداشتن و نتونستن ببینن. یعنی میشه گفت کور بودن برای دیدن این موضوع چون باورهاشون اینقدر کوچیک بوده که اصلا اون جسم بزرگ اون کشتی رو روی آب هم نتونستن ببینن.
^دیالوگ معروفی از فرار از زندان شائوشن: حتی به فرار از زندان هم فکر نکن حتی فکر کردن به فرار از زندان باعث مرگت میشه.ولی اون فرد این باور رو قبول نکرد و تلاش کرد و بالاخره در عین ناباوری همه افراد فرار کرد.
^ اگر یک فردی به موفقیت رسیده باید بیام بگن شــاید راهی هست که من بلد نیستم.
^ هر وقت موفقیتی رو دیدیم بگیم که این ثابت میکنه که مــیشود. پس حالا که میشود منم دنبال راهش میگردم و بهش میرسم چون میشود.
^ مثال استاد از تجربه شون در کلاسی که بودن باوری که استاد اون کلاس گفتن ولی استاد جان با باورهای درست در شروع کارشون در حوزه آنلاین به کامنت بالای 500 تا رسیدن.
^ با کسی که باورهای محدودکننده تر از ما داره هرچقدر بحث کنیم باعث میشه باورهای خودمون ضعیف بشه. پس بحث ممنوع
^ من میدونستم که شرایط رو خلق میکنم و در بحث اینترنت من وارد مداری میشم که به اون آدم های مناسب در حوزه آنلاین وصل میشم.
^ همین آشنا شدن ما با این سایت و شکل های مختلف نشان میده که باورهای استاد این کار رو کرده، خداوند این شاگردها رو برای استاد آورده،جهان این کار رو کرده.(واقعا “داستان هدایت” هر کدوم از ما در این سایت خیلی منحصر به فرد هست و بیشتر متوجه میشیم که خدا چقدر دست داره تا انسان ها رو به مسیر درست هدایت کنه.)
مثال استاد از اون کلیپی که 600 هزار بار در تلگرام دیده شده. اون کلیپ استاد جان دست به دست شده و چرخیده و جهان این کار رو برای استاد انجام داده و خدا میدونه چندین نفر از طریق همون کلیپ و همون کانال با سایت استاد آشنا شدن.
^ وقتــی یک چیزی رو نداری و میخوای داشته باشی، بایـد باورهاتو عوض کنی.
^ باید مواظب باشی باورهات خراب نشه، حتی وقتی یک استاد بازاریابی مطرح در ایران میگه. مواظب باش باورر محدودکننده از اون استاد درجه یک نگیری.
^ هر اتفاقی که برای یـکنفر می افته،به ایــن معناست که امکان داره که برای منم این اتفاق بیفته. هر اتفاق خوب، هر موفقیت، هر پیشرفت، هر درآمد، هر ثروت،…
^ وقتی مغزمون یک چیزی رو تجربه کرده و دیده که نمیشه میگه هیچ کس دیگه ایی نمیتونه و نمیشه.(گول ذهن نجواگرمون رو نخوریم.)
^ قبل از اینکه به اون حد رویاهاتون، به اون ویژن تون برسید رویاهای بلندتر و بزرگتر و قله های رفیع تر رو انتخاب کنید. این نکته ایی هست که باید رعایت کنم تا درجا نزنم و افت نکنم.
^ وقتی تو داری میگی مگه میشه اینقدر درآمد داشته باشیم، خودتو از اون درآمد محروم میکنی و از موفقیت دور میکنی.
بیایم باورهامون رو عــوض کنیم.
بیایم خواسته هامون رو بزرگتر کنیم.
بــه جای اینکه خواسته هاتو کوچیک کنی،بــاورهاتــو بزرگ کن.
^ تفاوت ها از باورها ناشی میشه.
^راه باور ساختن اینه موفقیت افراد رو تحسین کنی و قضاوت نکنیم و دیدن موفقیتها را تایید کنی و بگی که اگر برای اون شده برای من هم میشود.
^ باورهای متفاوت و فرکانس های متفاوت= نتایج متفاوت
^ هر حرفی رو بــاور نکنیم و هــر فکر و حرفی که تو رو محدود میکنه قبول نکن باور نکن.
===========================================
^ تفاوت نتایج افراد، تفاوت در باورهای آنهاست. تفاوت در نتایج افراد، تفاوت در نگاه آنها به دلیل نتایج است؛ تفاوت در عادت های شخصیتیِ قدرتمندکننده ای است که آگاهانه ساخته اند.
اگر نتایج متفاوتتری میخواهی، باید باورهای متفاوتتری بسازی و اگر میخواهی باورهای قدرتمندکنندهای بسازی، باید به ذهنــت متفــاوت تجزیه و تحلیل کردن را، آگاهانه بیاموزی.
^اگر او توانسته، پس من هم میتوانم!
^ متقاوت تجزیه و تحلیل کردن یعنی: دلیل تجارب نامناسب افراد را به باورهای محدودکنندهشان ربط بدهی و دلیل موفقیتهای عظیم افراد را به باورهای قدرتمندکننده و ثروتآفریششان ربط بدهی و به این وسیله باورهایی هماهنگ با نتایج دلخواهت را بشناسی.
^ وقتی چیزی را نداری اما آن را میخواهی، وقتی خواستههایت را بزرگتر و فراتر از تصورات ذهنیات میبینی، باید به جای کوچک کردن خواسته ات، باورت را بزرگتر نمایی. باید به جای ناباورانه نگاه کردن به آن موفقیتها و قضاوت کردن درباره آن افراد، باورهای قدرتمند کنندهای را بشناسی که آن نتایج را رقم زده و سپس به ساختن آن باورها همت بگماری.
^ راه باور ساختن این است که:
به جای نقد موفقیت آن آدمها، تحسینشان کنی.
و به جای قضاوت آن موفقیتها، آنها را مهر تأییدی بدانی بر نقش باورهای متفاوت در تجربه شرایط متفاوت.
همین کارهای به ظاهرساده، باورهای قدرتمند کنندهای میسازد و نتایجی برایتان به بار میآورد که در نگاه افراد با باورهای محدودکننده، باورنکردنی و غیرممکن مینماید.
==========================
اولین قدم برای باورسازی، این است که:
بپذیری تمام اتفاقات زندگیات بدون استثناء نتیجه باورهای خودت است.
رسیدن به چنین حدّی از پذیرش، یعنی بستن راه تاخت و تاز نجواهای ذهن. وقتی هم راه نجواها بسته شود، راه تمام بهانه ها بسته میشود. این یعنی کنترل ذهن و شروع باورسازی و شروع حرکت به مدارهای بالاتر.
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
23. روز بیست و سوم_ توحید عملی قسمت 1
abasmanesh.com
متن این قسمت رو تقدیم به خودم در این بخش از سفرنامه میکنم.
راستی از سفر کوتاه دو روزه هم برگشتم…خدایا شکرت
یکتاپرستی یعنی بدانی نیرویی مطلق، که بدون اجازهاش برگی از درخت نمیافتد، صاحب و رئیس ات است. اگر بتوانی تمام لحظات زندگیات، به او اعتماد کنی و یکتاپرست بمانی، آنوقت همان میشود که خدا میگوید:
آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟
به نظرم تفاوت نتایج ما، تفاوت در میزان توانایی مان در اجرای توحید در عمل است.
اگر یکتاپرست باشی، نمی توانی به چیز دیگری وابسته شوی، زیرا یکتاپرستی آنقدر وابستهات میکند که دیگر فضایی نمیماند.
یکتاپرستی یعنی یقین بدانی هیچ چیز به قدر ذرهای، تأثیری بر زندگیات ندارد. یعنی باور کنی خداوند، همان که من، شما، موسی را هدایت کرد، عشق مسیح را در دل مردم انداخت و مردم را دور محمد ص جمع کرد، به اندازهی ایمانم به او، حامیام میشود و به برکتش دسترسی مییابم.
یکتاپرستی یعنی درک قوانین خداوند و اجرای بی چون چرایشان. قوانینی که قدرت زندگی ات را در دست باورها و فرکانس های خودت گذاشته و توحیــد عملــی چیزی نیست جز “منطبق نمودن رفتارت در هر لحظه و در هر شرایطی، با قوانین خداوند”
قوانین که میگوید تمام اتفاقات زندگیات بدون استثناء نتیجه باورهایت است.
یکتاپرستی آرامش و سلامتی میشود در جسم و جانت، سرمایه اولیه میشود برای شروع کسب و کارت، جرات و جسارت میشود برای حرکت، عزت نفس میشود برای درک ارزشمندی و توانایی هایت و خوش بینی و امیدواری میشود تا قادر شوی آنچه را دیگران بحران میشمارند، فرصتی بدانی که برای رشد تو آمده است.
اگر ایمان بیاوری که تمام آنچه به دنبالش هستی، در توحید عملی است، آنوقت تمام سعی ات ساختن باورهایی می شود که تو را یکتاپرست تر، سپاس گزارتر و ایمان ات را راستین تر و پولادین تر نماید تا ذرهای شرک در وجودت راه نیابد.
زیرا شرک یعنی، قـــــدرت دادن به عوامـل بیـــرون از تو، برای خلق خواسته هایت. شرک یعنی تصمیم بگیری قدرتی که خداوند برای خلق زندگی ات بوسیله فرکانس هایت به تو داده است را نادیده بگیری و دو دستی آن را به عواملی بیرون از خود بدهی، که هیچ کنترلی بر آن نداری.
آدمهای کمی موفقاند، زیرا آدمهای کمی قادر به جاری ساختن یکتاپرستی در اعماق وجودشان شدهاند.
یکتاپرستی متعلق به یک مذهب خاص نیست. بلکه همان چیزی که یک روز به پشتوانهی آن، تصمیم به ورود به کالبد جسمانیمان گرفتیم. ورود به جهانی که هیچ شناختی از آن نداشتیم اما میدانستیم قدرتی در وجود ما و با ماست که همه راه حلها را میداند و حالا و برای همیشه، تنها کارمان این است که: به یادبیاوریم که باید عملا موحد باشیم.
============================================
^ اگر خواستهای در دلت زنده شده نشانهای است که میگوید:
توانایی لازم برای تحقق آن خواسته، زودتر از این آرزو آمده است.
^ «هدایت» کلید واژه لحظه به لحظه این سفر است و باید کم کم کلید واژهی تک تک لحظههای زندگی ما نیز بشود.
============================================
خدایا شکرت برای بودن در مسیر یادگرفتن توحید، در مسیر درک توحید و توحیدی عمل کردن
خدایا شکرت برای وجود این استاد توحیدی
خدایا شکرت برای اینکه منو خالق زندگی خودم آفریدی
خدایا شکرت برای اینکه به من چشمانی بینا دادی و منو بیناتر میکنی برای دید این مورچه های ریز شرک در وجودم.
من باید شرک هامو پیدا کنم خدایا ازت میخوام این مورچه های شرک رو به من نشون بده. خدایا منو بینا کن برای دیدن شرک های وجودم.
خدایا ازت میخوام و درخواست میکنم عاجزانه که منو پاک کنی از شرک ها و منو به خودت نزدیک و نزدیکتر کنی.
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
22. روز بیست و دوم_ آیا من خوش شانس هستم؟
abasmanesh.com
عجب فایلی بود و چه زمان جالبی برام اونم چهارشنبه صبح دیدم. در یک ویلا دوست عزیزی که در اختیارمون گذاشتن. بعد عروسی شب قبل اونجا خوابیدیم.اون عروسی برام خیلی درس داشت. اصلا واقعا آدم ها چقدر اصل رو بردن تو حاشیه و به فرع چسبیدن. اصلا برای اینکه به یک اصل برسن چقدر چسبیدن به فرع یا از یک عامل بیرونی کمک میگیرن و هی عوامل بیرونی زیاد شده هی زیاد شده و اصل قضیه لابه لای این همه فرعیات و حاشیه ها گم شده.چقدر هزینه،چقدر چشم و هم چشمی، یعنی 8 تا دیجی بود، بیشتر از 8 نفر هم گروه فیلمبرداری و عکس برداری از مجلس و عروس و داماد،… مثلا عروسی و جشن عروسی اصلا برای چی ایجاد شده؟ اصلا برگردیم به عقب تر دونفر چرا تصمیم میگیرن با هم زندگی کنن و برن زیر یک سقف؟… و یک همچین سوال هایی تو ذهنم تو عروسی میومد و جواب های خوبی هم ذهنم بهم میداد. اصلا دیدگاهم به همه چی یکجوری تغییر کرده که خودم میگم عجب فکرای خفنی میاد تو ذهنم.
جالبه توی یک عروسی در یکی از شهرهای مازندران من سر میز با خانمی نشستم که اهل مشهد بودن و صحبت های جالبی باهاشون داشتم و از مرگ عجیب و جالب و پر از درس پسرنخبه 23 ساله شون برام گفت و چقدر خودمو به یاد آوردم.
جالب بود توی اون عروسی اصلا جوری این دی جی ها جو میداد، سروصدا میکردن، نور پردازی و رقص نور بود که اصل شادی کردن با این حاشیه ها گم شده بود. اصل با هم بودن و شاد بودن بنظرم تو فرعیات دیگه ایی گم شده بود. خلاصه شب جالبی بود و کلی برام درس داشت و کلی شادی کردم و لذت بردم.
حالا میخوام از تجربه ی دیدن و گوش کردن این فایل در صبح چهارشنبه بگم.
از اینکه استاد جان از دیدگاه بعضی از دوستان و اطرافیان شون گفتن که “بعضی ها فکر میکنن استاد خوش شانس هست که زندگیش اینه، یا به این موفقیت ها و پیشرفت ها رسیده.” اما استاد جان چقدر قشنگ دیدگاه خوبشون رو با اشاره به قانون و درک درست از قانون به ما یاد میدن.
^ اینکه باید همیشه اینو به یاد بیاریم: ” تمام اتفاقات زندگی ما حاصل باورهای خودمان است”
^ اینکه استاد سال های خیلی قبل(قبل از آشنایی با قانون و عمل به اون) کلی هزینه داشتن در زندگی شون. ایشون هزینه می کردن به خاطر بیماریهای مختلف یا اینکه استاد اون زمان مجبور بودن گیربکس پیکان دنده آرژانتینی را تعمیر کنن تا دوباره بتوانن با آن مسافر کشی کنن.
^ یا اینکه مجبور بودن به خاطر بلاهای جور واجور هزینه کنن
از خرابی لوله فاضلاب خانه، شکستن وسایل و… که اونم فقط بخاطر باورهای محدود کننده و افکار بیمارگونه،جذب زندگیایشون میشد.
چقدر این فایل قشنگ بود و چقدر استاد جان هم مقاله قشنگی از محتوای این فایل نوشتن:
^ نگاهی به اطرافیانم انداختم و دیدم آنها هم هزینه میکنند:
آنها هم بخاطر بیماری، درد سر، ورشکستگی های شغلی، کلاهبرداری هایی که طمعشان آنها را قربانی کرده، وام های بانکیای که برای پرداخت قسط یک وام دیگر گرفتهاند، قسط پولهای نزولی که برای رفع موقتی مشکلاتشان گرفته اند، اجاره خانه، چشم و هم چشمی با دیگران و … در حال هزینه کردن هستند.
بعد نگاهی به زندگی ثروتمندان انداختم. متوجه شدم آنها نیز مانند من در حال پول خرج کردن هستند:
آنها پولشان را برای لذت بیشتر هزینه میکردند و من برای رنجِ کمتر.
آنها پولشان را برای خرید ملک هزینه میکردند و من به زور پولی برای پرداخت اجاره خانهام جور میکردم، آنهم بعد از اینکه روزهای طولانی به خاطر عقب افتادن اجاره، مجبور بودم طوری وارد خانه شوم که با صاحب خانه روبرو نشوم.
آنها پولشان را برای توسعه کسب و کار هزینه میکردند و من برای ضرر و زیان ناشی از رفتن از این شغل به آن شغل
آنها درآمدشان را برای مسافرت به جاهای زیبای دنیا مثل سفرهای آمریکا، اروپا، جزایر قناری، هاوایی، ماچوپیچو و … هزینه میکردند و من پولم را برای تعمیر گیربکس تاکسی پیکان دنده آرژانتینیام که هر روز به نوعی وسط خیابان خاموش میشد.
آنها برای خرید قایقهای تفریحی مجلل هزینه میکردند و من برای تعمیر ماشین لباسشویی یا بلاهای متعددی که بخاطر بودن در فرکانس و مدار نامناسب مرتب به آن برخورد میکردم.
آنها برای خرید هدیههای گرانبها برای مادر و همسر و فرزند و خانوادهشان هزینه میکردند و من آرزو داشتم که بتوانم یک گرم طلا به مادرم هدیه دهم یا همسرم را با هدیهای خوشحال کنم.
آنها برای خوردن بهترین غذا در بهترین رستورانها هزینه میکردند و من برای بیماریای که ناشی از خوردن یک غذای نامناسب و ارزان بود.
آنها زمانشان را برای بازی گلف، تنیس و … هزینه میکردند و من برای انتظار در صف اتوبوس، مترو، دکترهای جور واجور، بستری در بیمارستان و ..
زمان آنها برای ایدهپردازی برای گسترش کسب و کارشان هزینه میشد و زمان من برای گله و شکایت از اوضاع مملکت
آنها قهرمانِ زندگی فرزندان و فامیلشان بودند و من شرمندهی خانوادهام.
و به این اصل رسیدم که در هر صورت همه ی ما در حال هزینه کردن هستیم. اما مسئله این بود که من نمیخواستم برای اصل و اساسی هزینه کنم که منشأ اینهمه هزینهها (در حقیقت من نمیدانستم که منشأ مشکلاتی که همیشه در حال هزینه کردن برای آنها هستم،) باورهایم است. به همین دلیل برای همه چیز هزینه میکردم الا باورهایم.
^ تلاشهای من فقط صورت مسئله را پاک میکرد اما منبع مشکلات که باورهایم بود، مثل یک آتشفشان غیر فعال به کارش ادامه میداد و هر بار مشکلی بر مشکلات قبلیام میافزود تا برایش هزینه کنم.
برای همین با اینکه در طی سالها پول زیادی میساختم اما نه لذتی از آن پول میبردم و نه پساندازی داشتم. بلکه تمام درآمد من صرف هزینههایی میشد که نتیجه باورهای محدود کنندهام بود.
این مقایسه به من کمک کرد تا درباره هزینه کردن، تصمیمی جدی بگیرم و داستان دیگری برای هزینههای زندگیام بسازم؛
به همین دلیل تصمیم گرفتم مهمترین سرمایه گذاری زندگیام را با هزینه کردن برای ساختن باورهایم و تغییر برنامه ریزی ذهنم شروع کنم.
چون داستان باورها را فهمیده بودم و نمیخواستم بیش از این، هزینه خرابکاریهای آن باورهای محدودکننده را متقبل شوم.
یادم میآید حاضر بودم لقمه نان خشکی بخورم اما با آن کتابی بخرم. آن روزهایی که دوستانم زمانشان را برای حاشیههای بی منفعت صرف میکردند، من به شدت در حال هزینه کردن روی باورهایم و ساختن باورهای قدرتمند کننده جدید بودم
زندگی کنونی من حاصل همان سرمایهگذاریاست که برای باورهایم انجام دادم.
زندگی کنونی من در تمام جنبهها عالی است نه برای اینکه من شانس آوردهام، برای اینکه هزینه این زندگی را پرداخت کردم. برای همین به شما توصیه میکنم نگران هزینه کردن برای ساختن باورهایت نباش. زیرا این سودآورترین سرمایه گذاری زندگیات است.
و اگر الان این هزینه را نکنید، مجبوری هزینههای گزافی برای اتفاقاتی در زندگیتان بپردازی که حاصل همین باورهای محدود کننده است. از ورشکستگی و کلاهبرداری گرفته تا بیماری و …
=====================================================
هیچ شانسی در کار نیست، همه چی باوره، باور، باور…
باید به این اصل بیشتر بپردازم.
به باور ساختن بیشتر اهمیت بدم باور ساختن رو جدی تر یاد بگیرم متعهدتر عمل کنم.
باید بدونم دارم زمان و انرژی ام رو چطور هزینه میکنم؟ چقدر متمرکز روی هدفم روی خودم روی باورهام…
میدونم که همه چی تکامل میخواد اما پشتکار هم میخواد تعهد و توکل هم میخواد. خدایا همه آن چیزهایی که میخواد رو خودت به من بده، قدرت درک و عمل کردن رو هم بهم بده من مخوام فقط بندگی کنم و بقیه اش با خودت…نمیدونم چطوری من میخوام فقط بندگی کنم همینو بــس…
سلام
من تازه این قسمت رو دیدم بارها از 7 مهر تا الان اومدم سایت و فایل هایی رو دانلود کردم و گوش دادم،متن هایی خوندم ولی این قسمت رو ندیده بودم
امروز بهم ثابت شد که این چند روزو خدا فقط میخواد با هر اتفاقی قدرتشو بهم نشون بده
و بگه تمرکزت رو بذار به اینکه من قدرت جهان هستی هستم ،باورم کن ،چندین بار تو این چند روز ،کن فیکونش رو که دو بار در قرآن آیه 82 سوره یس و چندین بار در فایل ها و متن های شما بهم تکرار کرد و گفت که طیبه باور کنی به قدرتم تمومه ،بگم موجود باش موجود میشه کافیه باورم کنی
اینو فهمیدم که خودم خالق زندگی خودم هستم ،درسته من از مهر ماه گوش میدادم به فایلا و میدونستم که افکارم و باورهام زندگیمو ساخته ولی انگار درک نکرده بودم
این چند روز با تکرار همه حرفای خدا برای من و پیدا کردن شرک مخفی که داشتم از ته دلم پل پشت سرمو شکستم و البته تو این مدت شرک هایی رو هم به توحید رسونده بودم که اونارم تو نظرات قبلا نوشتم و گفتم خدایا رب من میخوام توحیدی تر باشم ، ایمانم رو بهت، درمورد این موضوع که چند روزه هر از گاهی اتفاق به ظاهر بدو یادم میاد ،ازت میخوام ایمانمو قوی کنم و چگونگی رو دست تو بسپارم
به قول حرف استاد : اگر شد خوشحال میشم
اگر نشد ناراحت نمیشم خیر هست در هر دو صورت
ولی ایمان دارم بهت تا اینجا خیلی کمکم کردی از این به بعدشم بیشتر از همیشه کمکم میکنی سپاسگزارت هستم
از روز 19 آذر که من با اتفاق به ظاهر بد که تو نظرات هم نوشتم، قبل از اون در مورد باور ها و شرک کار میکردم از هر فایلی که نگاه میکردم و سعی میکردم یاد بگیرم و عمل کنم ولی این چند روز با اون اتفاق،به این رسیدم که ته ته خواسته ام شرک بود و به خواسته ام چسبیده بودم ولی نمیخواستم قبول کنم که چسبیدم بهش یه جورایی مقاومت داشتم
و من دیروز و امروز که قسمت تعهد به خواسته ها یا رها بودن نسبت به آن رو دو بار خوندم تصمیم گرفتم شرکم رو پل پشت سرم رو بشکنم و توحیدی عمل کنم
امروز دوباره با دقت خوندم کل قسمت تعهد به خواسته هارو کپی گرفتم رو کاغذ و از ظهر خوندمشون با هر بار خوندن یه انرژی تو بدنم حس میکردم و اشک میریختم و میگفتم خدا من دیگه به خودت میسپرم و بارها میگفتم کلیت خواسته ام اینه باور هامو میسازم و به قدرت تو، که تو این سه ماه بهم نشون دادی و خیلی زندگیم تغییر کرد میسپرم و چگونگی باتو
موقع خوندن همون آگاهیا به دلم افتاد که از لپ تاپم هم بگذرم ،تو این چند ماه که نوشتم براتون من با ایده ای که خدا از طرف زن عموم بهم داد ،رفتم و برای طراحی طلا و جواهر ثبتنام کردم
نمیدونم چی شد که اصلا به ادامه و مسائلی که ممکنه پیش بیاد فکر نکردم اونموقع فقط فکرم این بود که خدا ایده داده بهم زود برم ثبتنام کنم
الان داره خندم میگیره
من بعد چند جلسه کلاس فهمیدم که به لپ تاپ با سی پی یو نسل جدید نیاز دارم ، ولی لپ تاپ من قدیمی بود حتی تو کامپیوتر داداشمم نرم افزار طلا نصب نشد ، یه لحظه فکر کردم گفتم خدا من نمیدونم خودت منو تو این مسیر گذاشتی چگونگیشو خودت برام لپ تاپ بگیر پولش رو خودت از جایی که فکرشو نمیکنم میرسونی البته تو این بین من تلاش هم میکنم این حرفا رو دیشب میگفتم
امروز که متن تعهد به خواسته ها یا رهابودن نسبت به آن رو میخوندم و شکستن پل پشت سر یهویی لپ تاپ اومد به دلم که شنیدم یه صدا گفت هدیه بده لپ تاپتو بسپر به خدا خودش برات لپ تاپ میده
آخه آبجی من میخواست برای کار جدیدش لپ تاپ بگیره که فقط فیلم ذخیره کنه برای درساش بعد یهویی تصمیم گرفتم لپ تاپمو بدم بهش
گفتم حتما اینم پلیه که باید بشکنه آخه نمیتونستم از لپ تاپم بگذرم ولی ازش گذشتم امروز
بعد برداشتم سوالمو تو دفتر خودم و خدا نوشتم دقیقا سوالم این بود که خدا چه باورای قدرتمندی بسازم که توحیدی عمل کنم و شرک هام رو بهم بشناسون تا پلای پشت سرمو بشکنم
بعد یه سوالم داشتم گفتم خدا درمورد یه نوشته که میخوام در مورد اون اتفاق به ظاهر بد ، به کسی که میخوام بگم ،بگم که خدای واقعی رو از این سایت عمیق تر درک کردم و پیدا کردم و زندگیم تغییر کرد چیکار کنم بگم یا نگم ؟
رفتم تو قسمت نشانه ها دوبار زدم دیدم نشانه دیروزی هست
بعد اصلا متوجه نشدم نظرم جلب شد قسمت عکس بالای صفحه سایت که نوشته بود روز شمار تحول زندگی من روز 121 دوسه بار زدم رو عکس نیاورد بعد گفتم حتما این نشونه است رفتم تو جستجو نوشتم قسمت یک رو باز کردم که از اول ببینم
بعد که سوالو دیدم متحیر شدم گفتم خدای من این یعنی قدرت تو که نذاشتی چند ساعت از رو حرفم بگذره منو هدایت کردی اینجا تا جواب سوالمو بگیرم
خدا انگار داره دیگه قدرتشو بیشتر از قبل نشونم میده تا باور هام محکم تر بشه و قلبم آروم بگیره و شرک هام رو بشناسم و سعی کنم توحیدی عمل کنم
ولی هنوز جواب سوال دوممو نگرفتم
فایل رو گوش دادم
دوباره که متن رو خوندم به این قسمت رسیدم که میتوانی به عنوان رد پایی از مسیر این تحول ،تجربیات روزانه ات را در بخش نظرات بنویسی
اینو اینجوری درک کردم که خدا میگه اشکالی نداره بنویس براش که زندگیت با شناخت من تغییر کرد
و به من باور داشته باش باز به قدرت من باور کن و توحیدی عمل کن
هر بار به خودم یادآور میشم که قدرت فقط خداست
باز هم کمک میخوام ازش که کمک کنه توحیدی تر عمل کنم
و برای شما استاد عباسمنش و تیم خوبتون و همه دوستان در سایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و بهترین ها رو از خدا برای شما میخوام
الان دوباره ویرایش زدم
چون نظر دوست عزیز سارا رو دیدم و با خوندنش حس خوبی بهم داد
از اینکه :
میدانی خدا میخواهد از طریق تو خودش را تجربه کند؟
و : اینجا که گفت قانونمند باش
انچه نیست تو نخواسته ایی
بخواهید تا اجابت کنم شما را
و تکرار دوباره خدا که تو این چند روز کل حرفش بهم بود
وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
که میگه ازم بخواه ولی تو هم منو اجابت کن باورم کم ایمان داشته باش به رب
خدایا شکرت که بهم آگاهی هارو دادی و بهم یاد دادی عمل کردن بهش و توحیدی بودن و شکستن پل های پشت سرم رو تا بهت نزدیک تر بشم
امروز به لطف خدا و سخنان استاد فهمیدم از مشکلات حرف نزنم مثبت اندیش بشم چون بدنم آرام میشه به زیبایها نگاه کنم از خودم تشکر کنم به خودم و دنیام عشق بورزم
بیشتر با خدا حرف بزنم ذهنم رو خاموش کنم راستی امروز لباس های کهنه رو دور انداختم و با خود تکرار کردم افکار کهنه رو بیرون میریزم تا خدا هدایتم کنه
ظرف شستم و گفتم پاکسازی میکنم انرژی منفی رو
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
21. روز بیست و یکم _ چند برابر کردن درآمد در یکسال قسمت 3
abasmanesh.com
خب میرم سراغ سفرنامه امروزم که پر از تجربه جدیده، پر از رشده، الان دارم از شهر بومهن رد میشم. چقدر فراوانی چقدر ثروت چقدر زیبایی در این شهر میبینم.
بخند تا دنیا به روت بخنده
عاشقی کن که عاشقی قشنگه
دلم میخواد پرواز کنم و برقصم اینقدر که سرشارم…
امشب پیش همه عالم و آدم قلبمو بهت دادم
دلبر تماشایی من به عشقت افتادم…
واووو رسیدم رودهن…
_ بزرگترین مانع برای هر فردی، باورهایی است که ثروت را غیر معنوی و به ما میگوید که اگر ثروتمند شویم از خدا دور میشویم و تأکید میکند یا باید ثروت را انتخاب کنیم یا خدا را!!!
_ثروتمند شدن، معنویترین و خیرخواهانهترین کار دنیاست
_از خود بپرس: چگونه میتوانم با شغل، توانایی، مهارت و شرایطی که همین حالا دارم و فقط با تغییر نگرشی که تاکنون درباره رابطه خداوند با ثروت، درباره فراوانی ثروت در جهان و درباره دسترسی همه آدمها به منبع تمام نشدنی ثروت در جهان و درباره اینکه ثروتها و نعتمتها و فرصتها هر روز در حال بیشتر شدن هست، درآمدم را 3 برابر کنم؟
_تنها راه رسیدن به استقلال مالی، ساختن باورهای ثروت آفرین است.
=====================
سلام عزیزم
یه سوالی که همیشه ذهن منو درگیر میکنه و حتی اطرافیانم از من میپرسن و من نمیتونم پاسخشونو بدم اینه که تو از 11 سالگی کار کردی مستقل بودی چرا الان که 33 سالت شده حتی یه ماشین یا خونه برای خودت نداری ؟؟؟ چرا خونه پدرشوهرت زندگی میکنی ؟؟؟چرا شوهرت کار درست و حسابی نداره ؟؟؟
اینا تکراری ترین سوال تو زندگی منه
و این برمیگرده به باورهای درونی و قدیمی من که دقیقا همین ها رو قبلا درخواست کرده بودم و نمیخواستم بپذیرمشون
کسب و کار من نتیجه باور خودمه و اینکه من همش دنبال وام یا پول بزرگ بودم که بتونم کسب و کارمو بزرگ کنم ویا اینکه اگه من کار آماده کنم ولی کسی از من نخره چی میشه رو دستم میمونه
کی میخره این کارا دیگه قدیمی شده
واقعا همه این سوالا رو خودم از خودم میپرسیدم چرا هیچ پیشرفت قابل توجهی ندارم ؟ من حدود 7 ساله که کار مورد علاقمو انجام میدم اما سرعت رشدم خیلی کمه و این برمیگرده به همون باورای کهنه درون خودم وقتی که همکارامو دیدم که با همین کاری که من انجام میدم الان پیشرفت های چشمگیری دارن ماشینهای آخرین سیستم و زندگی تو کشورهای دیگه باور در وجود من شکل گرفت که خودمو و کار مورد علاقمو دست کم نگیرم و براش تلاش کنم چون سبک خاص خودمو دارم و به اندازه کافی تجربه کسب کردم
خدا رو شکر که دقیقا یکی از فایلهای استاد جواب یکی از سوالای اصلی من بود نسبت به وام که استاد گفته بودن هرگز وام نگیرین و من از اون روز تصمیم گرفتم تمام وام هامو تسویه کنم و خیلی هاشون تسویه شد و تعداد محدودی مونده که تا پایان سال 1402 تموم میشه
به اصرار مامانم خودمو بیمه کرده بودم که دلش خوش باشه اما همینم برای من باور محدود کننده است که دارم تلاش میکنم تسویه کنم و این هم به زودی انجام میشه
خدا رو شکر که باورهای من نسبت به پول روز به روز داره بهتر میشه حدود 3 ماه میشه که به طور جدی از آموزه های استاد استفاده میکنم و نتایج قابل توجهی نسبت به پول دریافت کردم
به طور اتفاقی دقیقا زمانیکه بسته اینترنت من تموم میشه سیم کارتم شارژ میشه و من نمیدونم از کجا اومد
پدرم یه دسته اسکناس بهم داد و من اصلا انتظارشو نداشتم
قبلا باید درخواست میکردم از همسرم برای فلان کار پول لازم دارم و کمترین مقدارو میگفتم برام واریز کنه که بهش فشار نیاد اما الان همسرم تا پول دستش میاد خودش زنگ میزنه و میگه عزیزم چقدر لازم داری و بیشترین مقداری که میتونه واریز میکنه برام
زمانیکه برای مشتری کار آماده کردم و تحویل داده بودم و مطمئن بودم که تا دو هفته دیگه سفارش نداره دقیقا دو روز بعد تماس گرفت و یه سفارش 2.5 میلیونی دادکه ظرف 4 روز تحویل دادم
خدا رو شکر میکنم که باور من نسبت به پول داره روز به روز بهتر میشه
شاید باورت نشه ولی همین الان هم که داشتم تایپ میکردم یه مشتری مجازی اومد و میگه سفارش دارم در حالی که من مجازی رو چک نمیکنم اون بالای صفحه گوشیم پیامش باز شد
در ادامه برای افزایش درآمدم اقدام جدی انجام دادم و یه ماه اومدم خودمو آزمایش کردم و گفتم من این مقدار پولی که در میارمو نمیخوام راضیم نمیکنه و خودمو به چالش کشیدم و تا جایی که میتونستم کار آماده کردم و بردم برای مشتری و مغازشو اشباع کردم و دیگه نتونست جواب منو بده و من اینجا فهمیدم که باید روش فروشمو عوض کنم و حتی محصولمو باید عوض کنم
کار تولیدی هر چقدرم که سفارش زیاد باشه یه جایی میرسه که اشباع میشه یا اینقدر سفارش بالا میره که توانایی تنهایی تولید کردنشونو نداری و نمیتونی پاسخ همه مشتریها رو بدی و درآمدت یه جایی ثابت و محدود میشه یا باید کارگاه تولیدی بزرگ داشته باشی و افراد بیان و کار تولید کنن و مدیریت کنی که من اصلا دوست ندارم یعنی درواقع حوصله دردسرای بعدشو ندارم به قول استاد آیندشو دیدم و مورد علاقه من نیست کار باید به راحتترین و لذتبخشترین و بی دردسرترین حالت ممکن باشه
نتیجه گیری من اینه که فعلا تا زمانیکه تمام وام ها و بدهی های من تسویه بشه به همون شیوه قدیم برای مشتری یه تعداد کار آماده کنم و بتونم تسویه هامو انجام بدم تا فضای ذهنم باز بشه و آماده بشه برای راحتترین و لذتبخشترین و کارآمدترین و بی دردسرترین کار ممکن در زمینه علاقه خودم که ایده اصلی اومده اما زمان اجراش بستگی به خودم داره . من گذاشتم برای بعد از تعطیلات نوروز که هم زمان کافی داشته باشم و با خیال راحت و بدون عجله تسویه هام انجام بشه و هم با سال جدید همزمان بشه و همراه بهار منم دوباره از اول جوونه بزنم و کار جدیدمو استارت بزنم و آگاهانه پیش ببرم و با تمرکز زیاد و سرعت رشد بالا ادامه بدم
سلام سلام سلام
سلام به تو دوست ارزشمندم مهناز جانم
دختر کولاک کردی،کولاک
من همینجا می ایستم و با افتخار برات دست میزنم.
واقعا از صمیم قلبم تحسین میکنم بارها که با هم قبلا حرف زدیم یا اینجا ردپای قشنگت رو میبینم گفتم ماشالله مهناز، آفرین بتو دختر. چقدر خوب داری عمل میکنی، چقدر خوب داری روی خودت با عشق کار میکنی، چقدر درکت بالاست، احسنت بهت مهناز.
خلاصه کولاک کردی و عجب طوفانی به پا کردی. چه کن فیکونی قراره بشه زندگی که قراره توسط باورها و نگرش ها و رفتارها و عادت های جدیدت بسازی. واقعا عالیه.
جالبه این سوال من و حسین هم بوده.به جواب هم رسیدیم ولی همین چند روز پیش که از سفر برگشتیم باز یادمون رفته بود. وقتی از فریدونکنار و عروسی برگشتیم حسین یکم پکر بود و دقیقا این فکر ذهنش رو مشغول کرده بود چطور میشه میثم خونه داره خونه ساخته و کارش فلانه و … من که یک زمانی اونا هیچی نداشتن و از اونا قبل تر بودم الان وضعم اینه و داشت میگفت از خودش راضی نیست و از این حرفا.تازه اونا از قوانین و باورها خبر ندارن.
نکته اول اینه که ما یادمون میره همین جایی که هستیم هم یک روز خواسته مون بوده و الان بهش رسیدیم.
اینکه بقول استاد جان با هربار بزرگتر شدن مون خواسته هامون هم بزرگ میشه
اینکه نباید عجله کنیم باید فقط از مسیر رسیدن به خواسته هامون لذت ببریم و اجازه بدیم طبق قانون تکامل و بدون عجله پیش بریم.
و مورد بعدی اینکه اصلا اینجور حرف ها که بقیه میزنن یا گاهی ذهن نجواگر ما رو درگیر این افکار میکنه.اصلا خوب نیستن. این قضاوت ها مقایسه کردن خودمون با بقیه اصلا خوب نیست.
و موضوع دیگه که من قشنگ متوجه شدم اون آرامش و حس لذت که ما با همین ظاهرا خونه ساده داریم اونا نداشتن. همش نگران و مضطرب. تازه مریض و استرسی. درگیر دادگاه و شکایت بازی. اصلا این آرامش رونمیشه با پول داشتن مقایسه کرد ما چیزهای ارزشمندتر داریم و چیزهایی رو هم بدست آوردیم باید اینا رو به یاد بیاریم باید یادمون باشه در طول مسیر تغییر اصل رو فراموش نکنیم. باید یاد بگیریم اصل از فرع رو تشخیص بدیم.
مهناز جان روی باورهای ثروت ساز خیلی کار کن
روی باورهای توحیدی خیلی کار کن.
سعی کن ترمزها رو بشناسی و پاتو از روی ترمزها برداری و بعد نتیجه بقول استاد جان بمب بمب اتفاق می افته.
آفرین که در طول مسیر کسب و کار شخصی خودت درس هاتو میگیری
عجله نمیکنی
بدون تیکه کردن به عوامل بیرونی مثل وام و بیمه میخوای پیشرفت کنی.
چقدر قشنگ نوشتی:
کار باید به راحتترین و لذتبخشترین و بی دردسرترین حالت ممکن باشه
و این باور قشنگیه و اینو حفظ کن و از خدا کمک بخواه از خدا هدایت بخواه تا تو رو به این جمله ایی که نوشتی نزدیک و نزدیک تر کنه. از خدا بخواه تا تو رو آسان کنه برای آسانی ها.
و اینکه گفتی:
“شاید باورت نشه ولی همین الان هم که داشتم تایپ میکردم یه مشتری مجازی اومد و میگه سفارش دارم در حالی که من مجازی رو چک نمیکنم اون بالای صفحه گوشیم پیامش باز شد”
چرا باورم میشه عزیزم، این قانونه. این یعنی توجه ات فرکانس هات اینقدر میتونه قوی بشه و اینقدر خوب جواب بگیری و سورپرایز بشی و چقدر خوبه که اینا رو میبینی.(این اتفاق ها رو برای خودت بنویس و شکرگزاری کن.) چقدر خوبه که به این اتفاق های ریز و درشت توجه میکنی واقعا خداروشکر برای این اتفاق های قشنگی که داری تجربه میکنی. این تازه اول راهــه…
سپاسگزارم برای خبرهای خوبت
سپاسگزارم برای وجود پر از تعهد و تلاشت
سپاسگزارم برای اینکه ردپاهای قشنگ از خودت میذاری و منو اینقدر خوشحال میکنی و باعث میشی چیز یاد بکیرم ازت. ممنونم که هستی واقعا…
پیش بسوی موفقیت و فراتر از آن…
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
20. روز بیستم_ چند برابر کردن درآمد در یکسال قسمت 2
abasmanesh.com
میخوام امروز فقط بگم شـــکر واسه هر چی که دادی و هرچی که ندادی شکر…
میخوام آواز بخونم و بگم میتونم تو ناامیدی به رویـــام دل ببندم.
شکـر واسه لحظه شادی…
هدفونم تو گوشمه بعد شنیدن صدای استاد جان رفت روی این آهنگ زیبای رضاصادقی عزیز. سرمن همیشه پایینـــه جلوت که سر بلندم
شکـــر واسه هرچــی که دادی و هرچــی ندادی شکـــر
واووو الان یک رزق رسید همین الان، این رزق یک پک از تعاونی ایران پیما به من رسید.
آها بگم الان در این سفر روحانی که روز بیست و یکم هستم ولی بخاطر شلوغ بودن های دیروزم نشد بنویسم، قبل خواب هم ردپا نذاشتم تا الان از فرصت استفاده کنم و دارم با گوشی قشنگم مینویسم.
دوباره سفر دارم میرم باورت میشه، اینبار دلیلش شادیــه، دلیلش دعوت شدن به یک عروسی هست. امشب خدا میخواد خاطره انگیزترین رو برام بسازه خودم سفارشش رو بخدا دادم چون من خالق زندگی ام هستم.
عروسی در فریدونکنار که تا حالا عروسی شمالی ها نرفتم و اولین تجربه منه و خیلی هیجان انگیزه. خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت…
خب از همون روز بیستم بگم
در این روز که صبح یک ورزش مشتی کردم رفتم باشگاه. بعدش رفتم بازار و سخاوت مندانه اونم با کیفیت تر و بی دغدغه کلی خرید کردم.
حتی خدا هدایتم کرد به مغازه ایی که شلوار کتان کرمی رنگم رو با بهترین قیمت بخرم. کفش اسپرت زیبا و با کیفیت خریدم تا بهتر پیاده روی کنم و از پاهای قشنگم که اینقدر منو زیبا و راحت از اینور به اونور میبره ازشون سپاسگزاری کرده باشم تازه برای پاهای قشنگم یک جفت جوراب کرمی خوشگل هم خریدم.
تل و کش مو زیبای مرواریدی برای موهای قشنگ و پرپشت مشکی ام خربدم. راستی یک گیره قلبی هم خریدم. واقعا زیباست.
تاپ شورتک و تاپ قرمز با کیفیت و یک لباس بادی هم خربدم یاسی رنگ و چقدر خوش اندام بودنم رو نشون میده، اره بدن من لایق همچین لباس های زیبا و ارزشمند و باکیغیتی هست. خدایا شکرت چقدر خرید کردم.
واووو راستی یک هدیه جنس چوبی زیبا هم برای دوستانی که ما رو عروسی دعوت کردن و عروسی خودشون نشد بریم هم خریدم. به رسم ادب و یادگاری چون دفعه اول هست میریم خونه خودشون و طبق رسم دست خالی جایی نرفتن، اینم خریدم تا وقتی میرسم اونجا راحت باشم و کلی خرید و کارای دیگه که همش پول خرج کردم…(همسرم چند روز قبل چندتا از شهرهای شمالی برای کار رفته و اونم میاد همین شهری که من قراره برسم)
حالا اینا رو چرا نوشتم تا یادم باشه تا بگم ببین فقط تو با این خریدها خودتو بیشتر به مدار پول های بیشتر نزدیکتر کردی.
پول سراغ تو نمیاد تو باید بری سمتش. و درکی که از این فایل های روز شمار داشتم این بوده و بنظرم تلاشم رو کردم.
با احساس خوب خرید کردم و ایمان داشتم که چندبرابرش قراره برگرده.
من تمام سعی خودمو کردم دنبال جنس های با کیفیت باشم و درست و ثروتمدانه خرید کنم.
من پشت ویترن ها ومغازه هایی رفتم که پر از ثروت و نعمت بود.
من به پول دست آدم ها به حجم خریدهاشون، دقت کردم و فراوانی رو دیدم.
با اینکه بوهای خوشمزه میومد اما وسوسه نشدم تا به بدنم غذای اشغال و بی کیفیت بدم و بالای سی کیلومتر پیاده روی داشتم بیشتر از 9 ساعت بیرون از خونه بودم و یکجورایی فست 24هم رد کردم و بازهم انرژی داشتم.
خلاصه که باید بگم اینا مسیری که من برای تغییر باورهام، برای حس ارزشمندی و لیاقت، برای اینکه درآمد و ورودی مالی ام رو افزایش بدم انجام دادم و خیلی خوشحالم برای اینکه تصمیم گرفتم این سفر رو برم.
======================
_ما موجوداتی فرکانسی هستیم که در جهانی فرکانسی و پاسخگو زندگی می کنیم که کار آن پاسخ به فرکانس های ماست.
_ پس حالا که میدانی تمام ناخواسته های مالی تو، خروجیِ فرکانس هایی است که درباره موضوع ثروت به جهان فرستاده ای، باید از خود بپرسی که:
چطور میتوانم این فرکانسها را تغییر و فرکانسهایی ارسال کنم که هماهنگ با خواسته هایم باشد و نه ناخواسته هایم؟
هماهنگ با استقلال مالی باشد و نه نگرانی مالی
هماهنگ با فراوانی باشد و نه کمبود
هماهنگ با راحتی باشد و نه تقلاهای تمام نشدنی برای پرداخت هزینه ها
_ منشأ اصلی نامناسبترین ورودیها به ذهن هستند:
دوستان و اطرافیانی که اوقات زیادی را با آنها صرف میکنی. در حالیکه ذهن و باورهای منفی دارند، همیشه درباره نگرانیهایشان صحبت میکنند و همیشه با بدبینی به اوضاع و آینده نگاه میکنند.
تلویزیون و ماهواره
=======================
خب باید بگم چندساله که من این ورودی رو بطور خیلی خوبی کنترل کردم.
کلا تلویزیون نگاه نمیکنم چندین ساله، مگر گاهی فیلم سینمایی باهمسرم اونم رو لپ تاپ
برای دوستان هم باید بگم الان اونم خیلی خیلی تغییر کرده هم بخاطر اینکه مهاجرت کردیم، آدم ها عوض شدن، هم اینکه آدم های جدید که باهاشون ارتباط بیشتری برقرار میکنم آگاهانه است و جالبه دوستان قدیم هم که پیام میدن اصلا حرف های چرت و پرت و منفی نمیزنن. واقعا از این نظر ورودی هایی که دارم خوب کنترل شده.
بنظر خودم مسئله اصلی من در درون خودمه، درون افکار و تصمیم های خودمه. فکرهایی که تولید میکنم رو هم باید آگاه تر باشم بهشون.
خدایا شکرت برای این فرصت نوشتن…
سلام فهیمه عزیزم من فایلها رو نگاه نکردم و فقط دارم پاسخ میدم
بهت تبریک میگم که خوب خرید کردی خرید کردن به خصوص برای خانوما یه مراقبه است یه روان درمانی یا تراپی هرچیزی که حالتو خوب میکنه و یکیش همین خرید کردنه که تمام حسای خوب فعال میشن حس اعتماد به نفس حس ارزشمندی حس اینکه تو لیاقت بهترینا رو داری و نگران نباش برو به سمت گرونترین و با کیفیت ترین و بهترین چیزایی که دوست داری داشته باشیشون و مطمئن باش و ایمان داشته باش چندین برابرش برمیگرده
ورودیها واقعا تاثیر گذارن من یه گروه دوستانه مجازی داشتم که یه ساله راه اندازی کردیم به بهانه کمک به همدیگه برای اینکه بتونیم تو یه پیامرسان ایرانی کسب و کارمونو مدیریت کنیم اما به سمت و سوی دیگری کشیده شد صمیمیت بین اعضا باعث شد که همه بیشتر از مشکلاتشون بگن تا از خوشیاشون و کسب و کارشون و من به تازگی و کاملا آگاهانه از دوستانم فاصله گرفتم و تمرکزی دارم روی اهدافم کار میکنم و باید بگم پیشرفت قابل توجهی هم داشتم واقعا خدا رو شکر میکنم که هدایت شدم دیگه اون گروه رو چک نکنم
فضای مجازی رو دیگه چک نمیکنم و میگم اگه کسی کار واجبی با من داشته باشه به من زنگ میزنه و فقط وارد سایت استاد میشم و آگاهی دریافت میکنم حتی با همسرم فیلم نگاه نمیکنم زمانیکه همسرم فیلم میبینه من کنارش میشینم و هندزفریمو میزنم و سریال های استاد رو نگاه میکنم
تی وی و رادیو هم که آگاهانه چند ساله کنار گذاشته شده
با اعضای خانوادم و کسانی که حضوری رفت و آمد داریم سعی میکنم که زیاد تو جمع نباشم به اتاق دیگه ای میرم و سرمو گرم کار دیگه ای میکنم یا میرم تو آشپزخونه خودمو مشغول میکنم که تو جمع نباشم
من مهمونیای خودمونی فامیلی و شب نشینی و دوستانه رو آگاهانه کنار گذاشتم چه تو خانواده خودم و چه خانواده همسرم حضور ندارم چون واقعا اذیت میشدم بعد از احوال پرسی هیچ صحبت دیگه ای رد و بدل نمیشه یا میره به سمت غیبت یا میره به سمت شبکه های اجتماعی و مسائل روز جامعه و اگه بخوای از اهدافت حرف بزنی و آگاهی بدی به بقیه مورد تمسخر و توهین قرار میگیری
مسیری که ما داریم طی میکنیم تا زمانی که به نتیجه قابل توجه و امن برسیم خیلی خیلی سخته اینکه همسو با مردم عادی نباشی و بتونی واقعا روی خودت تمرکز کنی و تازمانیکه اون نتایج مورد علاقتو خلق کنی تنهای تنهای تنها هستی و من که حتی همراهی همسرم رو هم ندارم از یه طرف میگم خوبه اشکالی نداره من به نتیجه برسم و خودمو به خودم ثابت کنم همسرم میبینه و با من همسو میشه ولی از طرف دیگه بعضی وقتا احساس تنهایی واقعا سخته ولی بازم به خودم امیدواری میدم و میگم ارزششو داره
بنام الله یکتا و بی همتا
به رســم ادب و احترام سلام…
====================================
19. روز نوزدهم_ چند برابر کردن درآمد در یکسال قسمت 1
abasmanesh.com
خدایا شکرت که منو به سمت خواسته هام هدایت میکنی.
خدایا شکرت که منو به سمت خواسته هام هر بار نزدیک و نزدیکتر میکنی.
خدایا شکرت که منو همواره در مسیر خواسته هام حمایت و هدایت میکنی.
^ مهمترین خواستهی من، بهبود وضعیت مالیام است.
در یک کلام به من بگو چکار کنم تا به استقلال مالی برسم؟
_ اولین قدم را برای ساختن باورهای قدرتمندکنندهای برداریم که ما را با نعمتهای بیشتر و زندگیای باکیفیتتر هممدار میکند.
پول انرژی هست
پول فرکانس هست
پول همه جا هست
پول هر جایی و در هر شرایطی بتونی باورش کنی هست و به سمت تو میاد فقط باید باورش کنی.
-من باید برم توی ریلی، توی مداری توی فرکانسی که پول هست. پول نمیاد سمت من، من باید به سمتش حرکت کنم من باید فرکانس هامو با اون هماهنگ کنم. باید باید یاد بگیرم که جلوی فرکانس هایی که منو از پول دور میکنه رو بگیرم و جایگزنش کنم با فرکانس ها و باورهای هم جهت با اون…خدایا شکرت که دارم قوانینت رو بهتر درک میکنم تا ثروتمند بشم خدایا از فضل خودت منو سرشار کن. منو غنی کن اینقدر که مثل خودت بی نیاز بشم و بگذرم از هرآنچه که باید بگذرم و اون وقت خیلی خیلی به خودت نزدیک میشم و به خودت نیازمندتر…خدایا دستمو بگیر و منو ببر به سمت جاهایی که پول و نعمت و لیاقت و ارزشمندی و راحتی و اسانی هست.
سلام به عزیز دلم فهیمه جان
از بچگی علاقه داشتم که خودم پول در بیارم تا بتونم هر چیزی که دلم میخواد بخرم
خدا رو شکر میکنم که پدر و مادرم هر دو هنرمند هستند و با هنر دستاشون به جهان کمک میکردن
من هم بر خلاف میل باطنی پدر و مادرم که دوست داشتن درس بخونیم و دانشگاه بریم کارمند بشیم تا حقوق بگیریم و بازنشستگی داشته باشیم
اما من از بچگی به هنر علاقه داشتم و اولین درآمد مستقل من در سن 11 سالگی بود که با بافتنی شروع کردم برای هر کلاه عروسک 10 تک تومن و بعد کار خمیری انجام میدادم اما خوب پیگیرش نبودم چون دسترسی به لوازمش سخت بود برام و به فکر فروش نبودم اما بزرگتر که شدم تو سن 17 سالگی برای خودم جعبه سازی میکردم که یهو با معرفی برادرم به دوستش وارد بازار شدم و لذت چک 100 هزار تومنی رو اون زمان چشیدم برای من خیلی زیاد بود و پر قدرت ادامه دادم درسمم میخوندم تا اینکه رفتم بازارای دیگه جالبه بدونی قدرت کلام و اعتماد به نفس من به قدری بالا بود که پامو تو هر مغازه ای که میذاشتم در جا سفارش میگرفتم 19 سالگیم با کمک دوستام تولیدی جعبه سازی زدم همزمان دفتر بیمه منشی بودم دانشگاهم میرفتم کلاس زبانم میرفتم گواهینامم گرفتم بابای عزیزم هم به من پول تو جیبی میداد و پول به سمت من سرازیر میشد من دیگه دنبال پول نبودم اون بود که به سمت من میومد مشتریها زنگ میزدن و سفارش میدادن
میخوام بگم باورت که درست بشه پول خودش به سمتت سرازیر میشه و اون هم به راحتترین حالت ممکن که هیچ سختی نداشته باشه و کارت بشه تفریحت که حتی لحظه شماری کنی جمعه بشه که وقت آزادت بیشتر باشه و کار بیشتری آماده کنی
وقتی به کاری که میکنی علاقه داشته باشی به راحتی آب خوردن میتونی ازش پول دربیاری
فقط بگرد ببین علاقت چیه اون کاری که ساعتها بهش مشغول بشی و گذر زمانو حس نکنی و تو رویاهای خودت غرق بشی و به حالت بی فکری برسی که نجواهای ذهنتو نشنوی و در طول روز لحظه شماری کنی که همه کارای خونه رو اوکی کنی تا یه زمان خالی اون وسطا پیدا کنی و بری تو دل کار
سلام به همه عزیزان
من تعهد میدم که بعد از دیدن هر فایل حتمن یک ردپا از خودم بزارم
الان که دارم این ردپا رو میزارم
خودم از کارم اومدم بیرون چون میخوام برای خودم کار کنم … دارم روی تخصص ام کار میکنم که حرفه ای بشم …در مورد کنترل ذهن باید بیشتر روی خودم کار کنم …همینطور در مورد سکوت کردنم…و بیشتر از همه به زیبایها توجه کنم
وهمینطور به نوشتن وردپا گذاشتن از خودم
خدایا من از تو میخوام رفتارم با حرفهای که میزنم یکی باشه..خدایا من اینبار میخوام عمل کننده باشم ..خدایا مرا یک دم به خودم وا نگذار