بارها از دوستان زیادی که تازه به جمع خانواده صمیمی ما پیوستهاند، شنیدهایم که میپرسند:
«میخواهم باورهایم را تغییر دهم و زندگیام را از نو بسازم. میخواهم برنامه نویس زندگیام باشم. میخواهم شرک های مخفی در وجودم را بشناسم و نگرش توحیدی را در عمل تمرین کنم و به پشتوانه ی این باورها خوشبختیِ دنیا و آخرت را تجربه کنم».
فقط باید از کجا شروع کنم؟»
۱۰۰ها فایل زندگیساز توسط استاد عباس منش تولید شده و در بخش دانلودها در اختیار مان قرار داده شده است. هر کدام از این فایلها، حکم ردپایی است برای درک اصل و اساس خوشبخت زندگی کردن در دنیا و آخرت.
در «روزشمار تحول زندگی من»، ما با دنبال کردن این ردپاها، قدرتی را از نو می شناسیم که خداوند در وجود همه ما قرار داده تا شرایط دلخواه را در زندگی مان خلق کنیم.
در مسیرِ این تحول، ما هماهنگ شدن با خداوند و تشخیص دادنِ الهامات و هدایت هایش را در عمل تمرین می کنیم.
بنابراین، اگر برای تحول زندگی ات کمر همت بسته ای، به خودت قول بده تا تعهدی غیر قابل مذاکره و بیبهانه برای عمل به آگاهی های هر روز داشته باشی.
می توانی به عنوان رد پایی از مسیر این تحول، تجربیات روزانه ات را در بخش نظرات بنویسی. یعنی هر روز یک نکته، تصمیم، ایده یا راهکاری که آموختهای را –در بخش نظرات فایل آن روز- به عنوان برگی از روزشمار تحول زندگی ات بنویس.
اگر این مسیر را با این جزئیات دنبال کنی، در پایان هر بخش از روزشمار تحول زندگی من،هی دید که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، بسیار فراتر است از محدوده محاسبات ریاضی یا تجسمات ذهنیات.
خواهی دید که بارها از شخصیت قبلی ات فاصله گرفته ای
اگر این مسیر را با همین جزئیات دنبال کنی، غیر ممکن های زیادی در زندگی ات نه تنها ممکن می شود بلکه بخشی از تجربه زندگی ات می شود؛
تعهد شما برای ماندن در مسیر این روزشمار و عمل به آگاهی هایی که در هر روز می آموزی:
مشتری به کسب و کارت میآورد؛
عشق در رابطهات میشود؛
سلامتی در جسم و جانت میگردد؛
و آرامشی وصفناپذیر و بیانتها در وجودت جاری می کند.
فقط باید در این مسیر بمانی و هدایت های خداوند را دنبال کنی.
هر فصل از این سفرنامه شامل ۳۰ روز است.
روز اول
عزت نفس مثل سنگر بانی تا دندان مسلح است در برابر نجواهای فلج کننده ذهن. از آنجا که هیچکدام از ما باورهای ۱۰۰٪ خالص نداریم، در نتیجه همیشه در معرض خطا و اشتباه و شرایط نادلخواه هستیم.
اگر “سنگربانی بهنام عزت نفس” در وجودت نباشد تا در مواقع سخت و نادلخواه که به خاطر اشتباهی بوجود آمده، افسار ذهنت را به دست بگیرد، ذهن آنچنان نجوایی به پا می کند و آنقدر آن خطاها را در نظرت بزرگ جلوه میدهند و آنچنان دلایلی منطقی برای لایق نبودنت ارائه میدهد و آنچنان باورهای مخرب و ترمزهایی قوی میسازد، که باور میکنی از عهدهی انجام هیچ کاری برنمیآیی!
اینجاست که آنهمه شور و شوقی که برایت رویاهایت داشتی، از بین می رود. زیرا میان خودت و آن رویای زیبا، خواه یک رابطه توام با عشق باشد، خواه یک کسب و کار سودآور، خانهای با امکانات عالی، زندگی در یک کشور عالی و … فرسنگها فاصله میبینی که هیچ چیز قادر به پر کردن آن فاصله نیست.
به همین دلیل است که: تمام موفقیتهای زندگی ما، روی پایهای به نام عزتنفس بنا میشود.
“احساس لیاقت و ارزشمندی”، مهمترین وجه از عزت نفس است. یعنی ساختن موفقیتها از عزتنفس شروع میشود و ساختن عزت نفس، از “تلاش برای ساختن باور احساس لیاقت”.
استاد عباسمنش همیشه تأکید ویژهای بر ساختن عزت نفس دارد. ایشان مهم ترین دلیل موفتیتهای خود در هر برهه از زندگیشان را، حاصل تلاشی میداند که، صرف ساختن جنبهای دیگر از عزت نفس خود داشته است.
موضوع این است که، هیچ انتهایی برای عزت نفس وجود ندارد. یعنی همیشه جنبهای از عزت نفس ساخته نشده، در ما وجود دارد که لازم است روی آن کار شود. به اندازهای که آن بخش کاملتر میشود، دستاوردهایمان نیز بزرگتر میشود.
روز دوم
زندگی آدمهای زیادی مدتهایت که یک جهنم واقعی است. آنها سالهاست در این جهنم مانده اند زیرا معتقدند این جهنم توسط فردی غیر از خودشان ایجاد شده. مثلا همسرشان به آنها خیانت کرده یا به ناحق قربانی پرخاشگری ها یا اشتباهات دیگران شدهاند و یا به طرق متعدد، مورد ظلم واقع شده اند.
طبیعتاً تغییر آنچه که فکر میکنی تو نقشی در ایجادش نداشتهای ، تقریباً غیر ممکن است. اما حقیقت این است که اگر این اصل جهان را بپذیری که میگوید:
«تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء بازتاب باورهای و فرکانس های خودمان است»، آیا موضوعاتی مثل خیانت، مورد ظلم واقع شدن، یا بخشیدن یا نبخشیدن فردی که آن را مقصر بدبختی خود میدانی و… همچنان برایت موضوعیت خواهد؟
آیا همچنان بخش اعظمی از انرژی، تمرکز، توانایی و زمانی را که باید صرف تحقق خواستههایت نمایی، صرف خواهی نمود تا ثابت کنی که مورد ظلم و خیانت واقع شدهای یا یک قربانی و مظلوم هستی؟!
اگر بدانی که، تمام تمرکزی که با هر دلیل، منطق و استدلال، صرف یافتن مقصر یا اثبات تقصیر میشود، یک فرکانس ناخواسته است که ناخواستهی دیگری را میسازد یا یک احساس بد است که اتفاق بدِ بعدی را خلق میکند، آیا باز هم “حق به جانب بودن” برایت مهمتر از “احساس خوب داشتن” خواهد بود؟!
اگرهمین فردی که “صاحب حق بودن” براش بسیار مهمتر از ”تجربه احساس خوب” است، موجودیت فرکانسی خودش و خاصیت فرکانسی جهانی را بشناسد که بدون استثناء به احساس او پاسخ میٔدهد، هرگز با هیچ دلیل، منطق و استدلالی، جرأت تمرکز بر ناخواستهها یا گلایه و شکایت از آنها را-حتی به درگاه خدا- نخواهد داشت.
اگر این اصل را بپذیری که تو بدون استثناء خالق زندگیات با فرکانسهایت هستی، همه حاشیههای زندگیات حذف میشود. آنوقت نمیتوانی عواملی بیرون از خود را موانعی بدانی بر سر راهِ خواستههایت یا عواملی بدانی برای دستیابی به خواستههایت. مگر توحید غیر از این است! آنوقت هدایت میشوی به مسیر اجرای توحید در عمل. همان مسیری که زندگیات را با توانایی و خاصیت خداگونهات خلق میکنی. همان توانایی که تو را همواره در زمان مناسب، در مکان مناسب قرار خواهد داد.
این فایل یکی از توحیدیترین فایلهایی بود که از استاد عباسمنش شنیدم. به نظرم باید “اجرای توحید در عمل” نام میگرفت.
دومین برگ این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز سوم
گرانبهاترین چیزی که از استاد عباس منش آموختهام، «رابطه میان توحید عملی و قانون فرکانس» است.
رابطه میان قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و تسلیم بودن در برابر ربّ.
همان اصلی که به یقین میگوید: فقط یک عامل زندگیات را در این دنیا و آن دنیا رقم میزند و آن، باورهای خودت است!
استاد عباسمنش، به گونهای توحید عملی را به من آموخته که آنرا، نه برای فرار از جهنم یا منتظر ماندن برای پاداش در جهانی دیگربکار گیرم، بلکه از آن برای ساختن بهشت دلخواهم در همین جهان بهره ببرم.
توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان
استاد عباس منش به گونهای معنای توکل و تسلیم بودن را به من آموخته که، بتوانم در شرایطی کانون توجهم را کنترل کنم و از درون به احساس خوب برسم که، اوضاع اصلاً مطابق میلم نیست.
استاد عباس منش به گونه ای ایمان به غیب را به من آموخته که بتوانم در شرایط نادلخوه، بیآنکه ایده یا راه حلّی داشتهباشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست، من از درون خود را به آرامش میرسانم با این اطمینان و یقین که، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم و آن شرایط، هرچقدر هم نادلخواه، به نفع من تغییر نکند.
هر فردی به این حدَ از یقین درباره قوانین برسد، قطعاً مهمترین کار زندگیاش را کنترل احساس و توجهاش قرار خواهد داد.
دومین برگ این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز چهارم
نزدیکترین فرکانس به فرکانس خداوند، “به معنای خالقی که میگوید باش و همان لحظه موجود میشود”، فرکانس سپاسگزاری است و راه سپاسگزار بودن، از مسیر تمرکز بر زیبایی های اطرافت، دیدن آنها و تحسینشان میگذرد.
تصمیم بگیر تا امروز زندگیآت را به «فقط تمرکز بر نکات مثبت» اختصاص دهی و فارغ از اینکه شرایط چیست، چه نگرانیهایی داری و چه ناخواستههایی برایت بوجود آمده و چه چیزهایی میخواهی اما نداری، تصمیم بگیر امروز بی خیال همهی آن نگرانیها و ناامیدیها شوی و فقط مشغول پیدا کردن اتفاقات و نکاتی در اطرافت شوی که دوستشان داری.
سپس تلاش کن فردا هم، دوباره «فقط برای یک روز»، این تصمیم را دوباره بگیری و عملی سازی.
به اندازهای به ویژگی خداگونه ان اقول کن فیکون نزدکتر میشوی که، میتوانی این مسیر را ادامه دهی.
زیرا جهان مثل آینه عمل میکند و کانون توجه تو را به تو بازمیگرداند.
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا.
به عنوان اولین قدم برای خلق یک اتفاق دلخواه، نکات مثبت امروز زندگیات را در بخش نظرات این فایل بنویس.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز پنجم
ما به پشتوانه موجودیت فرکانسی خودمان- به عنوان موجودی که خلق شده تا با باورها و فرکانسهایش، زندگیاش را خلق کند و به پشتوانه نیروی هدایتگری که درون همه ما هست و خیر و شرّمان را به ما الهام میکند- وارد جهانی شدیم که کارش پاسخ به فرکانسهای ماست.
هدف این جهان گسترش است و کارآمدترین ایدهاش برای گسترش، پاسخ به فرکانسهای ماست. ما دستان خداوند هستیم برای گسترش این جهان.
جهان هرکز از رشد باز نمیایستد. به همین دلیل نیز بشترین پاداشها را به افرادی میبخشد که رشد بیشتری ایجاد میکنند و راه ایجاد این رشد، ورود به مسیر اشتیاق و استقبال از تغییرات همیشگی است.
همیشه نقطهای در زندگیات است که نیاز به تغییر دارد.
همیشه بخشی از وجودت آمادهی رشد بیشتر است. همیشه بخش دیگری از تواناییهایت آماده ابراز وجود است و این کار فقط بهوسیله قدم برداشتن برای تحقق یک خواستهی دیگر، انجام میشود. از طریق استقبال از یک تغییر دیگر که، به راحتی میتوانی نشانههای آن را احساس کنی.
نشانههایی که زبان گویای خدای درونت است برای گسترش ظرف وجودت و آمادگی برای دریافت نعمتهای بیشتر و تجربه امکانات بهتر.
در بخش نظرات همین فایل، از خودت بپرس که چه جنبههایی از زندگیات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرشات میتوانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایدهای برای برداشتن اولین قدم داری!
دومین برگ این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز ششم
تنها راه ثروتمندشدن، شروع کار از امکانات و تواناییهایی است که در همین لحظه داری.
اگر عاشق آشپزی هستی و میخواهی آشپزخانه حرفهای و پردرآمدی داشتهباشی، اما به خاطر نداشتن سرمایه اولیه هنوز قدمی برنداشتهای، قانونش این است که کار را از آشپزخانه خانهات شروع کنی.
اگر عاشق طراحی لباس هستی و می خواهی یک طراح مد شوی اما به خاطر نداشتن امکانات، هیچ قدمی برنداشتهای، قانونش این است که کار را از اتاق خانهات و طراحی لباس برای خودت، اعضای خانواده و دوست و آشنا و با چرخ خیاطی سادهی مادرت شروع کنی.
اگر قانون تکامل را در مسیر اهداف و علائقات نادیده بگیری، نه تنها هرگز از انجام کار مورد علاقهات لذت نمیبری، بلکه کلاً قدمی برنمیداری زیرا فاصله بسیار زیادی میبینی میان «امکانات کنونی ات»، با «سرمایه مورد نیاز برای اجرای آن کار در ابعاد بزرگ».
زیرا سنگ بزرگ، همیشه علامت نزدن است.
ساختن کسب و کاری حرفهای و پردرآمد، نیاز به آموختن درسهای بسیار دارد که از مسیر حل مسائل و چالشهایی میگذرد که در طی مسیر با آنها مواجه میشوی و با حل آنها، کم کم ظرف وجودت را رشد میدهی.
وقتی قانون تکامل را در گسترش کسب و کار مورد علاقهات لحاظ میکنی و عجلهای برای رسیدن به نتایج خیلی بزرگ نداری، ذهنت آرام شده و با ساختار و خلق و خوی جهان در صلح قرار میگیری. در نتیجه جهان هم روی خوشش را به تو نشان می دهد و تو را به مدار ایدههاییهایی قابل اجرا هدایت میکند. ایدهها و الهاماتی که با امکانات و تواناییهای همان لحظه تو قابل اجراست.
یعنی فکرت خوب کار میکند چون درگیر پرداخت بدهیها نیست و طبق قانون، ذهن آرام همیشه ایدههای سودآور را جذب میکند. تمام افرادی که صاحب یک کسب و کار موفق هستند، بدون استثناء قانون تکامل را درک و عملی ساختهاند.??
در مصاحبه ای از جف بزوس شنیدم که میگفت:
ایدهی آمازون از اتاقی با کف سیمانی شروع شد. من روزها آنجا می نشستم و کتابها را بستهبندی و به اداره پست میبردم. این کار هم وقتگیر بود و هم زانوهام از نشستن روی زمین درد گرفتهبود.
یک روز که در حال گلایه بودم، دوستم به من گفت ما به یک میز بستهبندی نیاز داریم. شنیدن کلمه “میز بسته بندی”، از نظر من، هوشمندانهترین ایدهای بود که در تمام عمر شنیده بودم.
چون هم با امکانات آن لحظه من هماهنگ بود و هم مسائلم را حل میکرد. من به این ترتیب در روند پروسه حل مسائل، راه رشد کسب و کار را بهوسیله ایدههای ساده و عملی آموختم.
در بخش نظرات این فایل، داستان نقش اجرای قانون تکامل یا عدم اجرای این قانون رو در تجربیات زندگیت بنویس. این داستان ها به همه ما کمک میکند تا قانون تکامل را درک کنیم و به اجرایش متعهد شویم و از مزیت آن بهرهمند گردیم.
دومین برگ این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز هفتم
وقتی این فایل را گوش دادم، تصمیم گرفتم با آن، یک اهرم رنج و لذت برای کنترل ورودیهای ذهنم بسازم.
شما هم این کار را انجام بده .زیرا نتیجهاش آنقدر عالی است که واقعاً ارزشش را دارد.
من اهمیت زیادی به تغذیه جسمم میدهم. چون میخواهم جسمی سالم و پر انرژی و اندامی متناسب داشته باشم. به همین دلیل هرگز حاضر به خوردن غذای دستفروشها نیستم. هرگز به غذایی که رنگ، بو و مزهاش تغییر کرده، لب نمیزنم. حتی اگر احساس کنم آشپز آن غذا اصولاً آدمی با سلیقه نیست و به بهداشت فردی خود اهمیتی نمیدهد، آن را نمیخورم. زیرا نمیخواهم ورودی نامناسبی وارد بدنم نمایم.
اگر احساس کنم غذایی سمّی است حتی اگر خوش رنگ و لعاب به نظر برسد، هرگز به آن لب نمیزنم زیرا به بهای جانم تمام میشود. هر روز ساعاتی را به ورزش اختصاص میدهم چون میخواهم جسمی سالم و شاداب داشتهباشم.
حتماً شما هم همینقدر درباره غذایی که میخورید، وسواس به خرج میدهید. اما درباره ورودیهای ذهن چطور؟!
چقدر با وسواس مراقب آنچه هستی که ذهنت را تغذیه میکند؟! منظورم تمام آنچه است که میگویی، میشنوی، میبینی یا به یاد میآوری!
زیرا اینها همان غذاهای ذهن و باورهای تو هستند. به این ترتیب تو در هر لحظه بهوسیله آنچه میگویی، میشنوی، میبینی، به یاد میآوری یا به آن فکر میکنی، یا در حال قدرتمند کنندهتر ساختنِ یک باور قدرتمندکننده هستی یا در حال محدودکنندهتر ساختن یک باور محدودکننده.
از آگاهیهای این فایل، یک ایستگاه بازرسی برای ورودیهای ذهنت بساز. یعنی به این شکل، ذهن خود را شرطی کن که:
هر ورودیای که تو را غمگین یا نگران میکند و میترساند و در یک کلام احساس بدی به تو میدهد، دقیقاً درحکم همان غذای گندیده و سمّی است که حتی حاضر نیستی به آن نگاه کنی، چه برسد که بخواهی آن را بخوری!
هر زمان که به غذای سمّی، گندیده و بدبو، اجازه عبور از این ایستگاه را دادی و آن را خوردی، آنوقت اجازه داری تا ذهنت را نیز با ورودیهای نامناسبی مثل اخبار نامناسب، نگرانی درباره مشکلات کنونیات و ماندن در احساس بدی که هزاران دلیل برایش داری، تغذیه نمایی.
در بخش نظرات این فایل، ایدهی خلاقانه خودت را درباره اهرم رنج و لذتی که به این شکل برای کنترل ورودیهای ذهنت ساختهای، بنویس.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز هشتم
به نظرم این فایل نشانهای قوی برای هر فردی است که تصمیمات مهم خود را تا الان به تعویق انداخته. نشانهای آنقدر قوی که حتی نجواهای ذهن هم نمیتواند آن را انکار کند یا از اهمیتش بکاهد تا تو را قانع سازد تا بازهم تصمیمی قطعی نگیری.
صرف داشتنِ هدف، دنیای پیرامونت را شکل و رنگ تازهای میبخشد. اما زیباییِ این مسیر وقتی بیشتر میشود که به دنبال دلایلی قطعی و محکم میگردی تا آن اهداف را تحقق ببخشی.
این کار هیاهویی دروت به پا میکند و هرچه آن دلایل قویتر و بیشتر میشود، به آن هیاهو جان دوبارهای میبخشد و از دل آن، شور و اشتیاق، اطمینان و ایمانی زاده میشود که بخش وسیعی از تواناییهایت را بیدار میکند که از آن خبر نداشتی. حال آنکه دلیل وجود آنها، تحقق دادن به این خواسته است و بالاخره این شور و اشتیاق را به حدی از رشد میرساند که، تصمیم میگیری آن اهداف را از فضای ذهنی، به تصمیمی در دفترچهی اهدافت منتقل نمایی و برای تحققشان هر روز قدمی برداری.
فارغ از اینکه تا کنون اهداف زیادی در همان مرحله ذهنی متوقف مانده و حتی به دفترچه اهدافت هم منتقل نشده
یا با اینکه آن اهداف سالهاست به دفترچه اهدافت منتقل شده اما هرگز به مرحله اجرا در نیامده
فارغ از اینکه خیلی از هدفهات در همان اولین قدمها متوقف مانده و ادامه نیافته، یقیناً الان که این نوشتهها را میخوانی و این نشانههای واضح را میبینی، بهترین زمان است تا از پشت تصمیم های گرفته شده اما اجرا نشده، بیرون بیایی.
الان بهترین زمان هست تا دلایل خود را برای تحقق آن اهداف بیابی و با آن دلایل، سرنوشت ات را طراحی کنی.
به اهدافی که باید محقق نمایی و قلبت را آگنده از عشق ساخته، فکر کن.
به شرایطی که میخواهی داشته باشی و وجودت را سرشار ساخته، فکر کن.
به آدمی که میخواهی باشی و وجودت را گرسنهی برداشتن قدمی برای تبدیل شدن به آن فرد میکند، فکر کن.
و همین حالا متعهد شو که هر روز برایش قدمی بردار. چون بدون این تعهد هرگز تغییری رخ نخواهد داد. منظورم تعهدی است که غیر قابل مذاکره باشد و هیچ بهانهای نتواند آن تعهد را به تعویق بیاندازد یا از درجه اهمیتش بکاهد.
و هر روز جزئیات قدمی که برداشتهای را در دفترت یا در بخش نظرات این فایل بنویس و اجازه بده انرژی به خاطرآوردن جزئیات قدمی که امروز برداشتهای- انگیزه، ایمان و شور و اشتیاقت را برای برداشتن قدم فردا تغذیه نماید.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز نهم
من این فایل را تمرین «در صلح بودن با خودمان» مینامم. سوال خیلیهاست که چگونه باید با خودم در صلح باشم!
حتماً شما هم در میان فامیل و آشنا فردی را میشناسی که به طرز عجیبی رفتار و گفتارش بینقص است. بزرگان فامیل آن را مرد یا زن دانایی میدانند و از نظر ما آنقدر انرژی اش مثبت است که همه، حتی ناسازگارترین افراد فامیل، در مقابل او کرنش میکنند و آرامند. افرادی که هم خودشان به موقعاند و هم حرفهایشان. در یک کلام افرادی که همواره در زمان مناسب در مکان مناسباند.
اینها نشانههای واضح فردی است که با خودش در صلح است. یعنی توانسته مهمترین رابطهی زندگیاش را- یعنی رابطهاش با نیرویی که آن را خدا نامیدهایم- تا حدی خوب بنا کند. زیرا وقتی این رابطه شکل میگیرد، همه ارتباطات زندگی را مدیریت میکند.
دلیل اینکه این افراد در زمان مناسب در مکان مناسباند، این است که سکّان زندگی را به دست نیرویی سپرند که قادر است همه روابط ما با دنیای پیرامونمان را به بهترین نحو برنامهریزی و مدیریت نماید. نیرویی که درون همهی ماست و همه ما به یک اندازه به آن دسترسی داریم.
ساختن این رابطه به عنوان مهمترین رابطه زندگیمان، از «تلاش برای در صلح قرارگرفتن با خودت» آغاز میشود.
در صلح بودن با خودت یعنی، یافتن ارزشمندیات در آنچه که هستی، چهرهای که داری، پدر و مادر و شهر که در آن به دنیا آمدهای و… فارغ از اینکه دیگران تأییدش میکنند یا خیر!
در صلح بودن با خودت یعنی عدم اثبات ارزشمندی خودت حتی به خودت.
در صلح بودن با خودت یعنی، مهمترین دلیل ارزشمند بودن خودت را موجودیت فرکانسی خودت بدانی. موجودی که قادر است با فرکانسهایش زندگیاش را از دل هیچ، خلق کند.
موجودی که قادر است از دل ناخواستهها و تضادها، خواستههایش را بسازد و جهان را رشد دهد.
هر زیبایی که چشمانت میتواند تشخیص دهد و هر احساس خوبی که تجربه میکنی، نشانهای است از «درصلح بودن با خودت».
تک تک لحظاتی که می توانی موفقیتهای دوستی را تحسین کنی، به غریبهای کمک کنی، به عابری لبخند بزنی، از موسیغی ای لذت ببری، حسرت نداشتههایت را نخوری و برای داشتههایت سپاسگزار باشی، نشانههایی است از در صلح بودن با خودت.
هرچه ساعتهای بیشتری از روز و روزهای بیشتری از ماه و ماههای بیشتری از سال، این نشانهها را تجربه کنی، یعنی بیشتر با خودت در صلح بودهای. یعنی مهمترین رابطهی زندگیات مستحکم تر شده و نتیجه طبیعی این رابطه، هدایت نعمتها و برکتها به زندگیات است.
به عنوان تمرینی برای ساختن مهمترین رابطه زندگیات- که استاد عباس منش آنرا «هماهنگی میان ذهن و روح مینامد و در دوره عشق و مودت در روابط مفصلاً دربارهاش توضیح داده است»- دربارهی نشانه هایی بنویس که امروز برایت رخ داد و پی بردی دلیلشان، در صلح قرار گرفتن با خودت بوده است.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز دهم
علاقه ما به خاص بودن، متفاوت دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن، گاهی دردسرهایی برایمان ایجاد میکند و ناخواستههایی عجیب و غریب را سر راهمان قرار میدهد که هرجور فکر میکنیم، نمیتوانیم دلیلی قانع کننده برای آن اتفاقات نادلخواهی بیابیم که هر صدسال یک بار رخ میدهد آنهم فقط برای ما!
حقیقت این است که ناخواستههای عجیب و غریبی که پایه ثابت اتفاقات زندگی تو شده، از علاقهات به خاص بودن و متفاوت دیده شدن، نشأت گرفته است. مقصر نامرئیای که مدام آن را شماتت میکنی، علاقه تو به صحبت کردن درباره چنین وقایعی است!
ما موجوداتی هستیم که با فرکانسهایمان زندگی خود را خلق میکنیم. تمام آنچه که دربارهاش فکر میکنیم، صحبت میکنیم، میبینیم، به خاطر میآوریم، میشنویم و به آن علاقه داریم یا از آن متنفریم، یک فرکانس است که ارسال میشود و جهان قطعاً به آن پاسخ میدهد.
وقتی علاقه داشته باشی تا با صحبت کردن از اتفاقات عجیب و غریب در جمع دوستانت، توجه آنها را به خود جلب نمایی، متوجه نیستی که چگونه ندانسته با دست خود، درخواست ناخواستههای بسیاری را به جهان ارائه میدهی که از تجربهشان متنفری.
اگر در پی تجربهی اتفاقات دلخواه و دوست داشتنی هستی، باید خیلی مراقب و متعهد باشی که تحت هیچ شرایطی در این دام نیفتی.
راه پرهیز یا خروج از این دام، متعهد شدن به توجه کردن به خواستهها و زیباییهاست. یعنی باید متعهد شوی فارغ از اینکه چه شرایطی را تجربه کردهای، فقط آن بخش از آن تجربه برایت مهم باشد و آنرا به خاطر بسپاری یا دربارهاش صحبت کنی که، رخ دادن دوبارهاش را دوست داری.
به ترتیب است که آرام آرام از مدار ناخواستهها فاصله میگیری و آرام آرام به مدار خواستههای بیشتر و بزرگتر، نزدیکتر میشوی. زیرا فقط درخواست آنچه را به جهان ارسال نمودهای که تجربهاش را دوست داری.
برای امروز، آگاهانه کانون توجهات را تحلیل کن و درباره بخشی از آن بنویس و آن را به خاطر بسپار که به تو احساس بهتری بخشید. این راهکار خوششانس شدن است!
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز یازدهم
انتخاب من برای امروز یک فایل دیگر بود. اما نیرویی برتر مرا به سمت این فایل هدایت کرد تا چراغ راه یازدهمین روز سفرمان باشد.
ماجرا از این قرار است که، هنگام آماده کردن یک فایل دیگر، عنوان این فایل را دیدم و لحظهی ضبط این فایل را در ۴ سال پیش به یادم آوردم.
استاد عباسمنش همیشه عادت داشت پس از پایان ساعات اداری یا در ساعت استراحت همکاران، فایلهای خود را در اتاقی که مخصوص ضبط طراحی شدهبود، آماده نماید.
از قضا آن روز که ایشان قصد ضبط این فایل را داشت، من برای انجام کاری باید بیشتر در دفتر میماندم. آن روز ها به تازگی اما با عشق کارم را در دفتر گروه شروع کرده بودم. از سالها پیش استاد عباسمنش و قانون جذب را میشناختم اما زیاد با نحوه کار ایشان آشنا نبودم.
همچنان که سرگرم انجام کارهایم بودم، صدای ایشان را نیز از اتاق ضبط میشنیدم. اما پس از مدتی، نتوانستم هیچ کار دیگری انجام دهم. دنیایم زیر و رو شده بود. واقعاً دنیایم زیر رو شده بود و آنچه میشنیدم، قلبم و تمام وجودم را دگرگون ساخته بود. گویی تازه متولد شده بودم. انگار این خودِ خداوند بود که با آن واژهها با من حرف میزد و به من مژدگانی میداد. حتی الان که دربارهاش مینویسم نیز اشکهایم سرازیر شده و در قلبم آتشی بهپا شده که جنسش از عشق ناب است.
هیچوقت در زندگیام آدمی مذهبی نیودم. وقتی برای اولین بار با قانونی به نام قانون جذب آشنا شدم که نه تنها هیچ ارتباطی با مذهب و آن خدای قضاوتگرِ خشمگینِ، بدخلق و غم دوست که جامعه به من معرفی کرده بود نداشت، ، بلکه برعکس به من میگفت که میزان خوشبختی ام در زندگی، به میزانی است که میتوانم شاد باشم و لذت ببرم، بدون لحظهای درنگ عاشق و شیفتهی این قانون شدم. خوشحالم بودم که میتوانم خوشبختی را تجربه کنم بی آنکه نیازی به تحمل غم و غصه و اشک و زاری و التماس برای راضی کردن این خدای عصبانی، خشن و قضاوتگر باشد.
به عبارتی زندگی اندوه بار آدمهای مذهبیای که در اطرافم میشناختم، به من فهمانده بود که «شادی» جایی در دنیای مذهب ندارد. با اینکه برداشت من از «مذهب» و «خداوند به عنوان نیرویی که کیهان را هدایت میکند»، یک موجودیت و یکی بود، اما باز هم تصمیم گرفتم به جای مذهبی بودن، شادی را انتخاب کنم.
زیرا شادی، مهمترین عنصر وجود من بوده و هست. وجود من هیچگاه تحمل غم و نگرانی را نداشته. حتی زمانی که قانون را نمیدانستم و از پاداش این احساس با خبر نبودم نیز، «شاد بودن» برای من بهترین پاداش بود.
اما به هر حال، من در آن جامعه مذهبی رشد کردهبودم و رگههایی از احساس گناه- هرچند بسیار کم- گاهی درباره این انتخاب در وجودم ظاهر میشد و آزارم میداد. اما گرایش درونم به شادی آنقدر زیاد بود که حتی احساس گناه نیز نتوانسته بود مرا از ادامه این شیوه منصرف کند.
میتوانی تصور کنی که تمام زندگیات این جنگ درونی را داشته باشی و حالا بشنوی که، «خداوند»- همان نیروی برتری که همه جهان از آن خلق شده و هدایتگر تو در تمام لحظات است-، نه تنها منافاتی با شادیای که فکر میکردی آن را بر خداوند ترجیح دادهای، ندارد. بلکه دقیقاً خودِ شادی است که آن را انتخاب کردهای. این فایل نقطه آشتی من با کلام هدایتگر این نیرو یعنی قرآن است.
این فایل خود خداوند بود که با کلام استاد عباسمنش با من حرف زد و خیالم را برای همیشه راحت کرد و به من این درس بزرگ را داد که «احساس تو»، هرگز درگیر کلمات، واژه ها و آنچه جامعه آن را ارزش یا ضد ارزش دانستهاند، نمیشود. احساس تو همان نیروی هدایتگری است که اگر به او اعتماد کنی، تو را به مسیری هدایت میکند که، بدون شک سعادت دنیا و آخرت را برایت رقم خواهد زد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز دوازدهم
آدمهای زیادی مهمترین دلیل موفقیت را شانس و اقبال میدانند.
تنها این دسته از افراد، همواره در پی امتحان کردن شانسشان هستند.
تنها این دسته از افراد مشتری رمال ها و دعا نویسها هستند.
تنها این دسته از افراد روی هر چیزی حساب باز میکنند، الّا خودشان و قدرتی که خداوند برای خلق زندگی شان داده است.
تنها این دسته از افراد تلاش میکنند پولی در بانک بگذارند تا شاید در قرعه کشی برنده شوند.
تنها این دسته از افراد همیشه قربانی کازینوها و قمارخانه ها هستند.
تنها این دسته از افراد همیشه قربانی ترفندهایی به نام پونزی هستند. همان ترفندی که به شما قول سودهای غیر منطقی و غیر عقلانی یا تخفیفهای غیر منطقی و غیر عقلانی میدهد.
تنها این دسته از افراد ایدهشان برای ثروتمند شدن ازدواج با فردی ثروتمند است.
تنها این دسته از آدمها فکر میکنند زندگی آنها در دست شرایطی بیرون از آنهاست که هیچ کنترلی بر آن ندارند. به همین دلیل مثل برگی در باد همواره سرگردانند. همواره در اضطرابند و همواره نگرانند.
نگاه این آدمها به خودشان این است که:
«من که به صورت طبیعی لیاقت داشتن ثروت و توانایی خلق خواستههایم را ندارم، مگر اینکه اتفاقی رخ دهد و شانس در خانهام را بزند تا به آن خواسته برسم.»
به همین دلیل تنها راه رسیدن به خواستهشان را شانس و اقبال میدانند و از هر فرصتی برای امتحان کردن شانسشان استفاده میکنند و مهمتر از همه همیشه قربانی کلاهبردایهای جور واجور میشوند.
اما موفقیت شانسی نیست. ثروت یک شبه وارد زندگی شما نمیشود. خداوند یک گونی پول از آسمان برای شما نمیاندازد و هیچ شاهزادهای ای با اسب سفید از راه نمیرسد و یک شبه شما را به خواستههاتان نمیرساند.
زیرا سهم شما از ثروت و تجربه ی شرایط دلخواه، به اندازه باورهایتان است و باورها نیز یک شبه ایجاد نمیشوند.
زیرا ثروت یک امر ذهنی است. ابتدا ذهن شما باید ثروتمند شود. سپس آن ذهن ثروتمند شما را به سمت راهکارها، ایدهها و مسیرهای ثروتآفرین هدایت میکند. به همین دلیل است که مهمترین کار زندگی ما ساختن باورهایی است که قدرت کنترل زندگیمان را به ما میبخشد و به ما احساس آرامش و امنیت بیشتری میدهد.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز سیزدهم
افراد زیادی اصرار دارند تا فرشته نجات زندگی دیگران باشند. آنها به دنبال راهی هستند تا بتوانند به کمک هماهنگی با قوانین کیهانی زندگی همسر، فرزندم، دوست، برادر معتادم و… را تغییر دهند و به این شکل به جامعهشان کمک نمایند و بیخبرند از اینکه وقتی تلاش میکنند تا فرد دیگری را تغییر دهند، بیشتر از همیشه از مسیر رشد دور ماندهاند.
یادت باشد اولین قدم برای همراه شدن با قوانین زندگی، دست برداشتن از تلاش برای تغییر دیگران است.
یادت باشد که: «ب» بسمالله قوانین این است که:
تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء، نتیجه باورها و فرکانسهای خودمان است. تا زمانی که این اصل را درک نکنی، راهی به مسیر هماهنگی با قوانین نداری و وقتی این قانون را درک نمایی، دیگر تلاشی برای تغییر دیگران انجام نمیدهی زیرا میپذیری که هر فردی هم اکنون در جای درستش است. همان جایی که نتیجه باورهای خودش است. همان باورهایی که هیچ فردی به جز خودِ آن فرد، توانایی تغییرشان را ندارد.
باید ناتوانیات را درباره تغییر فردی غیر از خودت بپذیری، تا به آرامش برسی.
باید دست از تلاش برای فرشته نجات دیگران شدن برداری، تا نجات یابی.
باید دست از نگرانی درباره پدر و مادر، همسر و فرزند، خواهر و بردار برداری تا به خوشبختی، فرصت ورود به زندگیات را بدهی!
و مهمتر از همه باید به خاطر داشته باشی که همه ما به یک اندازه به منبع نعمتها و ثروتها دسترسی داریم و به یک اندازه به نیروی هدایتگر الهی متصل هستیم.
عزیزان شما اکنون در هر وضعیتی که هستند، هرچقدر هم نادلخواه، در جای درستی قرار دارند و به محض اینکه اراده کنند و آماده شوند، می توانند با تغییر باورهایشان، از آن شرایط به سمت شرایط دلخواه حرکت کنند.
بنابراین به جای تلاش بیهوده برای تغییر دیگری، این فرصت را به خودت بده. زیرا قانون خداوند «ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکیل» است. قانون خداوند «تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی» است. تو نیامدهای تا دیگری را تغییر دهی. تو آفریده شدهای تا عهدهدار امور خودت باشی.
پس با طبیعت خودت همراه شو.
برای ساختن زندگیای بهتر تلاش کن.
برای درک بهتر قوانین تلاش کن.
برای ساختن باورهایی قدرتمندکنندهتر تلاش کن.
برای بیشتر ماندن در احساس بهتر تلاش کن.
برای تجربهی شادی بیشتر تلاش کن.
طبیعیترین و خداگونهترین شیوه زندگی، شیوهای است که فرد به جای تمرکز بر تغییر دیگران، تلاش میکند تا با تمرکز بر آنچه که او را مدت زمان بیشتری در احساس بهتر نگاه میدارد، نسخه بهتری از خود بسازد. تنها افرادی توانایی زیستن به این شیوه را دارند که، این عدل خداوند را باور کردهاند که به همه ما توانایی خلق زندگیمان به وسیله باورهایمان را بخشیده است.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز چهاردهم
برخلاف سایر موجودات این سیاره، که مجبورند تابع شرایط باشند، ما خالق شرایطیم.
برخلاف موجوداتی که نسل در نسل با شکار موجودات دیگر، زندگیای تکراری را با خامخواری گذراندهاند، اجداد ما قانع نشدند تا شیوه زندهماندشان، فقط شکار باشد و حتی با وجود کمبود غذا، به بهانه نمُردن، خوردن گوشت بدمزه و خام را غنیمت به شمار نیاوردند. به همین دلیل آتش و آهن را کشف و شرایط خود را از غارنشینی به کوچ نشینی بهبود بخشیدند.
دوباره بر خلاف پرندگانی که نسل در نسل به خاطر زنده ماندن از شمال به جنوب و از جنوب به شمال کوچ میکنند، پدران ما به کوچ نشینی هم قانع نشدند زیرا نتوانستند بپذیرند که آب و هوا، تعیین کننده نوع زندگی و تغذیهشان باشد، در نتیجه هرجایی که دوست داشتند سکنا گزیدند و زمین را با کشاورزی بارور ساختند.
سپس اجداد ما به این حد از پیشرفت هم قانع نشدند و نپذیرفتند که بخشی از دستاوردشان توسط آفات و وقایع طبیعی به تاراج برود. یعنی به این شکل، ما هر بار با کنار نیامدن با شرایط نادلخواه و تلاش برای خلق شرایط دلخواه، همواره جهان بهتری برای خود ساختهایم.
چهرهای که جهان کنونی ما به خود گرفته، در پی میل شدید ما به بهتر کردن شرایط بودهاست. زیرا ما به یاد داشتهایم که ما خالق شرایط هستیم.
حمل و نقل راحتتر، هواپیماهای پرسرعت تر، ماشینهای ایمنتر و راحتتر، ساختمانهایی امنتر با امکانات دردسترستر، نحوه ارتباطات راحتتر، تغذیه بهتر، غذاهای بیشتر و سلامتتر، آب سالمتر و بیشتر، مرگ و میر کمتر و سلامتی بیشتر و در یک کلام تجربه آسایش بیشتر، نتیجه این ویژگی مان است که نتوانستهایم خودمان را با شرایط موجود وفق دهیم و محدودیتهایمان را بپذیریم و با آنها کنار بیاییم.
به همین دلیل هر بار خواستههای ما، تواناییهامان را رشد داده و توانمندیهای ما، جرأت و جسارتمان را برای خلق خواستههای بزرگتر، بیشتر نموده است.
این واقعیت ماست
این طبیعت ماست
این هدف خداوند از خلقت ماست.
پس، اگر پدران ما به آن شرایط نادلخواهِ به ظاهر تغییرناپذیر قانع نشدهاند و به واسطه ایمان به اینکه ما خالق شرایط هستیم، آن حجم عظیم از تغییرات را پدید آوردهاند، چرا ما با شرایط نادلخواه خود کنار بیاییم و خود را در تغییر آن ناتوان بپنداریم؟!
چرا باید همچنان به انجام همان شغلی ادامه دهی که نه علاقهای به انجامش داری و نه از عهده تأمین خواستههایت برآمده است؟
چرا همچنان در رابطهای ماندهای که نه عشقی به تو میبخشد و نه آرامش؟!
چرا همچنان در همان شهری زندگی میکنی که، تنها دلیل ماندنت این است که روزی در آن شهر متولد شدهای؟!
و هزاران چرای دیگر…
ما نسل پیشرفته همان آدمهایی هستیم که جهان را از غارنشینی به اینجا رساندهاند. قطعاً تغییر شرایطی که آنرا غیر قابل تغییر میدانی، سختتر از کاری نیست که پدران تو با آگاهیها و امکانات بسیار کمتر، از عهدهاش برآمدهاند.
هرگز محدودیت هایت را نپذیر زیرا تو تابع شرایط به دنیا نیامدهای، تو آمدهای تا شرایط دلخواهت را خلق کنی. هدف جهان گسترش است و ما دستان خداوند هستیم بر روی زمین برای گسترش جهان. به همین دلیل ساده و منطقی، جهان فرصتها و امکاناتش را برای حمایت فردی بسیج میکند که به رشد آن کمک کند و راه این گسترش، قانع نشدن به زندگی در محدودیتهاست.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز پانزدهم
به نظرم همین یک فایل، کل قوانین زندگی را که باید ۱۰۰۰ها کتاب دربارهاش خواند و سالها درباره اش به تحقیق پرداخت تا موفق به درک آن شد، به کمک چند تصویر ساده، به خوبی شرح داده است.
تصاویر سادهی این فایل، که گوشههایی از واقعیت زندگی استاد عباس منش فقط در کمتر از ۱۵ سال پیش در اتاقی سیمانی در بندرعباس است، در کنار تصاویری از زندگی کنونی ایشان در فلوریدای آمریکا، این پیام های مهم را برایمان دارد که:
اتفاقات و شرایط تغییر میکند، وقتی باورهای ما تغییر کند. پس به رویاهایت باور داشته باش.
زیرا باور، چنان قدرت عظیمی دارد که قادر است هر پیشبینی و حساب و کتاب ریاضی را نیز غلط از آب درآورد.
و مهمتر از همه، این کلید را در دستمان قرار میدهد که ، نقطه شروع تغییر آنجاست که، تصمیم میگیری فارغ از اینکه شرایط بیرونی زندگیات تا چه حد نابهسامان و خارج از کنترل تو است، از درون به احساس خوب برسی و خوشبین و امیدوار بمانی.
اما تنها زمانی از عهده انجام این کار برمیآیی که، باور کنی تو خالق زندگیات با فرکانسهایت هستی.
باور کنی تضادههایی که تا این حد تلخ، پیچیده و از حد تحمل خارج به نظر میرسند، نه تنها کمر به نابودیات نبستهاند، بلکه بخشی از برنامه جهان است تا بدانی دقیقاً چه میخواهی.
این شرایط خیلی زود تغییر میکند اگر نه تنها ناامید نشوی، بلکه به خاطر واضح شدن خواستهات، سرشار از شور و شوق شوی تا از انرژی آن تضاد، خواستههایت را محقق نمایی.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز شانزدهم
همه ما تجربه روابط عاشقانه را میخواهیم، دوست داریم همواره در سلامتی کامل باشیم، کسب و کاری فوقالعاده داشته باشیم، اعنماد به نفسمان بالا باشد و استقلال مالی و آزادی زمانی برای تجربه علائقمان را میخواهیم.
اما مسئله اصلی این است که، مطمئن نیستیم آیا داشتن تمام این خواستهها، شدنی است؟
آیا منطقی است که فردی در زندگیاش تمام این امکانات و نعمتها را با هم داشته باشد؟
چه راهی برای داشتن تمام این خواستهها با هم، وجود دارد؟
به عبارت دیگر، این خواستهها در وجود همه ما هست اما شور و اشتیاق و انگیزهای که موجب برداشتن قدمی برای تحقق آن خواسته گردد، زیرسایهی سنگین این تردید- که آیا اصولاً داشتن این خواستهها منطقی و ممکن است یا خیر- زندانی شده است.
اما مواجه شدن با الگویی که توانسته به چنین خواستههایی دست یابد، آن شور و اشتیاق محبوس شده را شعله ور میسازد تا بخواهیم برای تحقق آن خواستهها، قدمی برداریم.
وقتی داستان فردی را میشنویم که توانسته حتی با شرایطی بدتر از ما، به خواستهی مدنظرمان برسد، این ایمان در دلمان زاده میشود که اگر برای این فرد ممکن بوده، قطعاً برای من هم امکان پذیر است. فقط باید راهش را پیدا کنم.
و راهش این نگرش است که:
هیچ خواستهای آنقدرها بزرگ نیست که نتوانی به آن دست یابی. تنها چیزی که میتواند مانع تحقق رؤیایت گردد، باورهای خودت است. وگرنه همیشه توانایی لازم برای تحقق آن خواسته، قبل از وضوح آن خواسته در وجودت زاده میشود، تا از طریق تحقق آن رؤیا، به خودش فرصت بروز دهد.
یعنی اگر بتوانی شیوه نگرشات را درباره آن خواسته تغییر دهی، شرایط به گونهای تغییر میکند تا تو را به آن هدف برساند.
این فایل را ببین. سپس داستان رؤیاهایی را در صفحه نظرات همین فایل بنویس که:
مواجه شدن با آدمهایی که توانسته بودند به خواسته مدّ نظرتان برسند یا شنیدن داستان موفقیتهایت دیگران، ایمان و امیدی را در دلت زنده کرد تا رؤیایت را جدی بگیری و برای تحققاش قدم برداری.
به این ترتیب شما هم با به اشتراک گذاشتن داستان موفقیتات، الگویی باش برای تحقق رؤیای صدها انسان دیگر که،خواندن داستان موفقیت تو، ایمانی را در دلشان زنده میکند تا رؤیایشان را جدی بگیرند.
زیرا هیچ چیز در جهان معنویتر از این نیست که، با رسیدن به رؤیایمان این امید را در دل صدها نفر دیگر زنده کنیم که:
اگر ما توانستهایم، آنها نیز میتوانند.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز هفدهم
خیلی از همسفر بودن با شما لذت میبردم. خصوصا همسفرانی که هر روز نظراتشان را در سایت میخوانم. اما این سفر را آغاز کردم تا یک بار دیگر اصولی را مرور کنم که زندگیام را به معنای واقعی کلمه متحول نموده است.
میتوانستم خواستههایم را فراموش کنم، آنها را زیاده خواهی یا حتی غیرممکن و مال از ما بهتران بدانم و دست از دنبال کردنشان بردارم و در بهترین حالت، فقط خانم خانهداری باشم که مهمترین دغدغه زندگیاش، پرداختن به برنامه شام میهمانی فرد، تهیه یک لباس متفاوت برای میهمانی هفته آینده یا تغییر مبلمان برای کور کردن چشم این و آن باشد.
اما روحم همیشه فراتر از اینها را خواسته است. روح من نتوانسته در همان کلیشههایی متوقف شود که ۹۵٪ زنهای جهان متوقف شدهاند و این لطف الهی بود تا آن روزها با اینکه قوانین را نمیدانستم، ناخودآگاه سکّان را به قلبم سپردم تا راهنمایم باشد. راهنمایی که مرا به اینجا هدایت نموده و گاهی خواستههایم را به محض واضح شدن، محقق میکند و اگر اغراق نکنم گاهی حتی زودتر از وضوح.
مسیری که برخواستن در صبح هر روز از آن، مرا ذوق زده میکند، تا شور و اشتیاقم را در مسیر یک خواستهی دیگر ادامه دهم.
من یادگرفتهام که هدفهای بزرگ را با قدمهای کوچک اما مستدام بردارم.
من یادگرفتهام که باورهای قدرتمند کننده، حاصل یادآوری و تکرار نکات کوچکی است که هر روز درباره قوانین زندگی میآموزیم.
فقط راهش ادامه دادن است. راهش تکرار آنچه است که آموختهایم.
در این سفر ما چیزی نمیآموزیم، ما فقط هر روز یک نکتهی کوچک دیگر را به خود یادآور میشویم. زیرا «یادآوری»، کل قانون است.
اگر میخواهی همسفر خوبی باشی، نیاز نیست همه قوانین را بلد باشی. نیاز نیست باورهایت را یکشبه تغییر دهی. فقط کافی است از هر فایل از هر روز این سفر، یک نکته بیاموزی و تنها راه آموختنش این است که:
هر فایل را که گوش میکنی، درباره یک نکته از آن که در نظرت مهم آمده، یک متن (کوتاه یا طولانی هم فرقی نمیکند) بنویس.
من هر روز این متن را مینویسم و مثل همین حالا، آن را با شما در اینجا شریک میشوم و یک کوپی هم از آن در آرشیو خودم میسازم.
شما هم متن خودت را در بخش نظرات همان فایل با من و سایر همسفرانت شریک شو.
حتی میتوانی مثل من یک آرشیو هم درست کنی و یک کپی از آن نظر برای خودت داشته باشی و هرازگاهی نگاهی به آن بیندازی و آن روز از سفرت را مرور نمایی.
آنوقت یک سال دیگر، بی آنکه متوجه باشی، ۳۶۵ نکته را مرور کردهای و ۳۶۵ نظر درباره آن نکات نگاشتهای.
به نظرت این شگفت انگیز نیست که با همین شیوه ساده که به بازی و سرگرمی میماند، آرام آرام باورهای قدرتمندکنندهای بسازی که از عهده ممکن نمودن هر غیرممکنی برمیآید؟!
این کار شدنی است. اما رازش این است که برنامهات برای نوشتن یک نکته کوچک در هر روز، «باید غیرقابل مذاکره باشد».
یعنی هیچ برنامهای، هیچ مشغولیتی، هیچ فورس ماژوری، هیچ کار مهمی و هیچ عامل حیاتیای نتواند زمان اختصاص داده شدهات را برای نوشتن این نکته، تغییر دهد.
اگر وارد این سفر شدهای و میخواهی کار ناتمامی را به انجام برسانی که تا کنون نتوانستی، پس همسفر متعهدی باش و از همین امروز، «برنامه غیرقابل مذاکرهات» را اجرا کن. اگر بتوانی این کار را انجام دهی، نخستین پایهها و ریشههای متعهد بودن برای تغییر را در وجودت میسازی. تعهدی که موجب میشود با اجرای آموختههایت، قدرت کنترل زندگیات را به دست بگیری.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
باور ساختن شیوه عجیب و غریبی نمیخواهد. مرور همین نکتهها است که باورها را میسازد و خدا میداند تا پایان این سفر، نسخه جدید هر کدام از ما، چقدر خالص تر و هماهنگتر با اصلش بشود و چقدر خداگونهتر شویم.
فقط کافی است به برداشتن این قدمهای کوچک، تداوم ببخشیم و هر روز یک نکته دیگر از قوانین زندگی را، به آرشیومان بیافزاییم.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز هجدهم
همه ما به یک اندازه به منبع ثروت و نعمتی دسترسی داریم که هیچ پایانی بر آن متصور نیست. توانایی همه ما به عنوان موجودی که با فرکانسهایش زندگیاش را خلق میکند، به یک اندازه است.
شما در همان جهانی زندگی میکنی و با همان قوانینی سر و کار داری که همان افرادی زندگی میکنند که، آنها را موفقهر و ثروتمندتر از خودت میپنداری.
اما آنچه که تعیین میکند که:
کدام سفر را بروی و چه نوع تفریحاتی داشته باشی،
در چه محله و خانهای زندگی کنی،
از چه فروشگاهی خرید کنی،
چه جنسی با چه کیفیتی را تهیه کنی،
با چه اشخاصی رفت و آمد داشته باشی و چه خودرویی را سوار شوی و…
باور «احساس داشتن لیاقت» و «باور فراوانی» است.
در یک کلام، ۹۹٪ از مشکلات زندگی آدمها، از باور کمبود و باور احساس عدم لیاقت آب میخورد.
به خاطر این دو باور است که افراد زیادی به دنبال اجناس بیکیفیت، اما تخفیف خورده اند.
به خاطر این دو باور است که همیشه قبل از دیدن کیفیت جنس، به دنبال برچسب قیمت هستند و عامل تعیین کننده در خریدن یا نخریدن یک جنس، تجربه یا عدم تجربه یک موضوع، علاقه یا نیازشان نیست، بلکه قیمت آن است.
و غافلند از اینکه- این نوع تفکر- همیشه گرانترین بها را برای کم ارزشترین چیزها میپردازد. زیرا این تفکر همیشه هزینههایی روی دستشان میگذارد که، بارها بیش از بهای همان کالا اما با کیفیت عالی است.
افراد زیادی به خاطر خریدن کالای بیکیفیت اما ارزان، احساس برنده بودن را دارند در حالیکه بهای گزافی بابت درمان بیماریها یا هزینه تعمیر و نگهداریای میپردازند که، نتیجه مصرف همان کالای به ظاهر ارزان است.
راهش این است که:
به جای پایین آوردن کیفیت زندگی، باورهایت را قدرتمندکنندهتر نما.
به جای پایین آوردن توقعات از تجربه نعمتها، قوانین زندگی را درک کن و با آنها هماهنگ شو.
هر زمان رفتاری در خود مشاهده کردی که میخواهد به جای تلاش برای ساختن یک باور، کیفیت خواستهاش را پایین بیاورد، همانجا مچ ذهنت را بگیر و جهادی اکبر برای تغییر آن نوع نگرش راه بینداز.
تلاش ذهنی و تعهد فراوانی نیاز دارد تا مسیر تکاملی ساختن آن باور را طی کنی، اما ارزشش را دارد. زیرا به اندازهای که بتوانی این دو باور را قدرتمندکنندهتر نمایی، به همان اندازه زندگیات در تمام جنبهها، باکیفیتتر میشود.
به همین دلیل ساده و منطقی، سرمایهگذاری روی ساختن این دو باور، سودمندترین سرمایهگذاری زندگیات است.
اگر به کمتر از بهترین قانع نشوی، قطعاً جهان تو را به سمت بهترینها هدایت میکند و قانع نشدن به کمتر از بهترین، یعنی تعهد برای ساختن باورقدرتمند کننده و تغییر باور محدودکننده، به جای پایین آوردن کیفیت خواسته.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز نوزدهم
یکی از دوستان در ۱۸ام روز سفرمان نوشته بود:
«من میدونم کفش گرون کیفیت بهتری داره ولی از یک جهت درآمد بالایی ندارم. پس انتخاب دیگه ایی هم ندارم. حرف استاد کاملا صحیح ولی آگه استاد درآمد بالا نداشت حاضر به خرید اون ظرف های گرونقیمت میشد؟
پاسخ این است که:
استاد عباسمنش هم یک روز نه به خاطر درآمد کمش، بلکه به خاطر باورهای محدودکنندهاش، تنها انتخابش رانندگی با همان تاکسی دنده آرژانیتی بود که همه ما داستان دردسرهای تمام نشدنیاش را از بَر هستیم. اما تنها زمانی انتخابهای ایشان تغییر کرد که باورهای ایشان تغییر کرد و از آن مدار خارج شد.
مسئله این است که: انتخابهای محدود ما، حاصل باورهای محدود خودمان است. وگرنه همه ما به یک اندازه به منبع ثروت در جهان دسترسی داریم. اما جهان به این موضوع اهمیتی نمیدهد و قوانین خودش را دارد.
جهانی که در آن هستیم، مبتنی بر مدار و فرکانس است. یعنی هر کدام از ما در مداری همجنس با باورهایمان قرار داریم. به همین دلیل اتفاقات و شرایطی که تجربه میکنیم، هم اساس با باورهای ماست و ایدهها، راهکارها و چارههای ما برای مسائلمان در حدّ تجارب همان مدار است.
یعنی اگر باور داشتهباشی پول به سختی به دست میآید، این باور شما را در مداری قرار میدهد که در آن مدار اتفاقات، شرایط، ایدهها و وضعیت آدمها به گونهای است که به سختی میتوان پولی به دست آورد.
اگر باورت این است که ثروت محدود است، این باور شما را در مداری قرار میدهد و با اتفاقات، شرایط، ایدهها و وضعیت آدمهایی مواجه میکند که درباره تجربههاشان، انتخابهای بسیار محدودی دارند. تا به این ترتیب به شما ثابت شود که ثروت محدود است.
زیرا این قانون جهان است. زبان داد و ستد ما با جهان، زبان فرکانس است. هر اتفاق و تجربهای در این جهان، فرکانس مخصوص به خود را دارد و تنها زمانی میتوانی آن تجربه خاص را داشته باشی که با آن اتفاق همفرکانس شوی.
پول و ثروت نیز جدا از این قانون نیست. پول یک فرکانس و انرژی خاص است که برای تجربهاش باید با آن انرژی همفرکانس شوی. یعنی وقتی میتوانی ثروت را تجربه کنی که اول، از نظر فرکانسی با آن هممدار شوی.
هر کدام از ما در مداری از جنس باورهایمان قرار گرفتهایم. «تجربه مشکلات مالی»، نتیجه هممداری و همفرکانسی با فقر است. آنهم به خاطر باورهای فقرآفرین.
فرکانس فقر یعنی فرکانس درگیریهای مالی تمام نشدنی. یعنی مشکلاتی مالیای که همیشه درگیرشان هستی. یعنی دغدغههایی که هر ماه برای تأمین هزینههای مختلف داری و فارغ اینکه چقدر تلاشهایی مثل:
تغییر شغل، تغییر مکان، تغییر همسر، تغییر شکل بستهبندی کالایت، تغییر شیوه تبلیغات و هزاران ایدهی دیگر انجام میدهی تا ماه آینده یا سال آینده وضعیتات بهتر از این باشد، اما همچنان درگیر آنها ماندهای به این امید که سال دیگر اوضاع عوض بشود.
این قبیل راهکارها به این دلیل جواب نداده و هرگز جواب نخواهد داد که، هنوز در همان مدار ماندهای.
یعنی تا زمانی که در آن مدار هستی، هر تصمیم، ایده، راهکار و تلاشی که برای بهبود وضعیت مالیات انجام دهی، فارغ از اینکه چقدر جدی و سخت پیگر باشی، به بهبود وضعیت مالی ختم نخواهد شد.
تنها راه تغییر تجربهات از ثروت، خروج از این مدار و ورود به مداری است که ثروت آنجاست. همانگونه که اگر در قم زندگی میکنی، اما میخواهی بندرعباس را ببینی، تنها راهش خروج از قم و حرکت به سمت بندرعباس است.
راه تغییر مدار، تغییر فرکانس است و راه تغییر فرکانس، کنترل ورودیهای ذهن به منظور ساختن باورهای قدرتمندکنندهای است که اساس فرکانسهایمان را تشکیل دادهاند. پس ارزشش را دارد که برای تغییر این فرکانس، وقت، زمان و انرژی بگذاری و تلاشهای ذهنی انجام دهی. این همان کاریاس که استاد عباسمنش از زمانی شروع کرد که فقط یک راننده تاکسی در بندرعباس بود و مثل الان شما انتخابهایش بسیار محدود بود.
اما به مرور هرچه فرکانسها و باورهای ایشان قدرتمندکننده تر شد، محدودیتها کمتر و انتخابها بیشتر شد چون ایشان وارد مدار بالاتری شدند.
این کار برای شما و برای همه ممکن است زیرا همه ما موجوداتی فرکانسی با سیستم ذهنی یکسانی هستیم و در جهانی با قوانین یکسان زندگی میکنیم. همه ما توانایی تغییر باورهایمان را داریم. به همین دلیل همه ما توانایی تغییر تجربههامان را داریم.
برای پاسخ به مسئله این همسفر عزیز، ۱۹ امین روز سفرمان، قرار است اولین قدم را برای ساختن باورهای قدرتمندکنندهای برداریم که ما را با نعمتهای بیشتر و زندگیای باکیفیتتر هممدار میکند.
برگ امروز این سفرنامهات را در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که اعجاز همین کار به ظاهر ساده، چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند و چگونه ذهنت را با آگاهیهای برگ برگ این سفرنامه برنامهریزی میکند و در پایان سفر چه تحولی در تمام جنبههای زندگیات ایجاد کند و چه حجمی از نعمت و برکت را به زندگیات آورد و چگونه غیرممکنهای تمام جنبههای زندگیات را ممکن بسازد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیستم
تعهدی که در ۱۹امین سفر برای ۳ برابر کردن درآمدت نوشتهای، فقط یک جمله نیست که از یک سری کلمات تشکیل شده باشد. بلکه یک تعهد عظیم درونی و غیر قابل مذاکره است برای کنترل ورودیهای ذهنت.
زیرا تمام آنچه به عنوان ناخواسته و ناکامی مالی میشناسی، نتیجه فرکانسهایی است که از ورودیهای ذهنت آب میخورد. یعنی کافیاست ورودیهایی را بشنوی و در گفتگوهای ذهنیات تکرار کنی یا آگاهانه یا ناآگاهانه تأییدشان کنی که نتیجه فرکانسیشان، فقر باشد، آنوقت فارغ از اینکه چه تعهدی نوشتی، فارغ از اینکه چه میخواهی و چقدر تلاش میکنی، نتیجه فقط گرفتاریهای مالی بیشتر و فاصله گرفتن از مدار استقلال مالی است.
یکی از دوستان در روز ۱۹ام نوشته بود:
«یکی از ترمزها و باورهای محدودکنندهای که در خودم کشف کردم که برایم بدهیهای بسیاری ساخت، این بود که:
من در دوران نوجوانی وارد بازار کار شدم و یک جورایی خمس دادن برام سخت بود. اگر خانوادهام هم میفهمیدن که من خمس پرداخت میکنم به شدت مورد تمسخر قرار میگرفتم…»
مواجه شدن با این ورودیها موجب شده بود تا این باور محدود کننده در ذهن دوستمان ایجاد شود که:
اگر درآمدش خوب شود، مجبور است خمس پرداخت کند و این یعنی مورد تمسخر واقع شدن و این یعنی در نظر دیگران باهوش به نظر نرسیدن و…
در ادامه، دوستمان نوشته بود:
« وقتی سرسال که زمان پرداخت خمس میشد و متوجه میشدم که بدهکار هستم، به نوعی ته دلم خوشحال میشدم از اینکه حداقل خمس نمیپردازم. همینطور میگذشت تا حدود دوسال پیش با کوهی از بدهی مواجه شدم و به خود آمدم…»
از این جمله دوستمان که نوشته بود:
«آخه منی که سن زیادی نداشتم و کلی زحمت کشیده بودم برای پولم سخت بود برام که بخوام خمس پس اندازم رو پرداخت کنم…»، به خوبی میتوان دید که ورودیهای نامناسب و محدودکننده، چقدر زیرپوستی، باورهای مضمن و مخربی برایمان میسازد و به چه شکل ذهنمان را برنامه ریزی میکند.
هرکدام از شما به این شکل، در معرض ورودهایی قرار داری که ممکن است متوجه مناسب بودن یا نامناسب بودنشان هم نیستی. ذهنت مدام در حال پردازش این ورودیها و تبدیل آنها به یک سری فرکانسهاست و جهان در هر لحظه فارغ از اینکه تو چه خواستهای داری، به این فرکانسها پاسخ میدهد و آنها را به شکل اتفاق و تجربه، وارد زندگیات میکند.
فیلم هایی که میبینی، الگوهایی که انتخاب کردهای، کتابهایی که میخوانی، چیزهایی که در گفتگوهای روزمره خود با دیگران میشوی و … همه اینها معجونی در ذهن ایجاد میکند و فرکانسهایی را به جهان ارسال میکند.
تجربه تو از ثروت و استقلال مالی، نتیجه فرکانسهای غالبات است.
این قاعدهی بازیِ «چگونگی خلق زندگیات توسط ورودیهایی است که در معرض آن قرار گرفتهای».
یعنی اگر ورودی نامناسب باشد، قطعاً خروجی ذهن نیز نامناسب است. در نتیجه اتفاقاتی که تجربه میکنید هم، قطعاً ناخواستهاست.
بنابراین تغییر باور- به معنای همفرکانس شدن با ثروت، از تغییر ورودیهای ذهن شروع میشود.
همین امروز نگاه دوبارهای به ورودیهای ذهنت داشته باش و برنامهای عملی برای ورودیهای مناسب طراحی کن.
حرفهایی که میشنوی، آدمهایی که با آنها در ارتباط هستی، گفتگوهای ذهنی که مدام آنها را مرور میکنی، و همه آنچه که نتیجهاش احساس بد است را با جسارت از زندگیات حذف کن.
نه فقط آدمها و آنچه که با آنچه که تو میخواهی بسازی متفاوت است، بلکه آنچه که در ذهنت با خود مرور میکنی و نتیجهی احساسیاش، نگرانی، اضطراب، ترس، ناامیدی و در یک کلام احساس بد است و باورهای محدودکنندهای در ذهنت ایجاد میکند، باید حذف شود.
این یعنی برنامهریزی آگاهانه ذهن، برای تولید فرکانس خواستهها.
این همان تعهد غیرقابل مذاکرهای است که باید برای ۳ برابر کردن درآمدت به خود بدهی.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز بیست و یکم
نکته امروز سفر را با نظر مالک عزیز شروع میکنم?
من در 11 بهمن ماه سال 96 ماه تعهد افزایش سه برابری درامد داده بودم و اصلا یادم رفته بود تا اینکه با یادآوری این موضوع توسط خانم شایسته، دنبال اون تعهد گشتم و چون از اون موقع درامدها و هزینه هام رو ثبت میکنم فهمیدم درامدم به لطف خدا و اموزشهای بی نظیر استاد 5 برابر شده! بیش از چیزی که فکر میکردم…البته اینم بگم به مسیری هدایت شدم که تونستم دوره روانشناسی ثروت 1 رو هم کار کنم…مهمترین کاری که در این یکسال انجام دادم کنترل ورودیهای ذهن و بهترین کار کنار گذاشتن کامل تلویزیون و اخبار بود..تنها اهنگهای مثبت و فایلهای استاد رو گوش میکنم و به یک ثبات فرکانسی رسیده ام که باعث شده اغلب در احساس خوب باشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن این نکته، مهمترین نقطه عطف زندگیام و اتفاقاتی را به یادم آورد که مسبب آن، شرکت در کارگاه روانشناسی ثروت استاد عباسمنش در سال ۹۲ در بندرعباس بود. بعدها استاد عباسمنش، این دوره را به صورت بسیار حرفهایتر و کامل، به صورت آنلاین برگزار نمود که شما آن را به نام «روانشناسی ثروت۱» میشناسید.
تصمیم گرفتم این برهه از زندگیام را با شما همسفران دوستداشتنی، به اشتراک بگذارم.
از نظر من، این دوره اصل و اساس باورسازی را میآموزد. درست است که چگونگی ساختن باورهای قدرتمندکننده درباره ثروت را آموزش میدهد، اما آنچه گفته میشود فرمول است.
میتوانی با این فرمول، باورهای قدرتمندکننده درباره روابط، باورهای قدرتمندکننده درباره عزت نفس، باورهای قدرتمندکننده درباره سلامتی، باورهای قدرتمندکننده درباره هر خواستهای که بخواهی را بسازی.
حتی اگر من یک دانشآموز کنکوری بودم و علاقهام قبولی در کنکور بود و از آگاهیهای این دوره هم خبر داشتم، این دوره مهمترین درس آموزشیام در کنار سایر دروس مربوط به کنکور میبود و اگر دقیقاً به شیوه آن آگاهیها باورهای هماهنگ با خواستهام را میساختم، قطعاً رتبه برتر کنکور میشدم. منظورم از این مثال این است که این دوره به شما یاد میدهد که چگونه باورهای هماهنگ با خواستهات را بسازی.
تغییرات اساسی زندگی من با دوره روانشناسی ثروت شروع شد. بهتر است بگویم آشنایی من با قوانین زندگی، با شرکت در این دوره شروع شد. اولین بار که در این دوره شرکت کردم، به صورت یک کارگاه یک روزه در بندرعباس برگزار شده بود. آن روزها مدیر تولید و کنترل کیفیت یک شرکت در حوزه طراحی و ساختمان سازی بودم. میتوانم بگویم در آن حوزه در شهر بندرعباس، به بالاترین حد موفقیت رسیده بودم و نتایجی داشتم که مردهای هم رده من در آن رشته و آن شغل، نداشتند.
اما الان که به آن روزها نگاه میکنم، به وضوح میبینم، اگر تجاربی که پس از درک آگاهیهای دوره روانشناسی ثروت کسب کردم، از زندگیام حذف شود، دقیقاً زندگیام خالی میشود.
یعنی میخواهم بگویم هر چقدر هم موفقیت کسب کردهای، به آنها راضی نباش. زیرا وقتی باورهای قدرتمندکننده تری میسازی و وارد مدار بالاتری میشوی، تغییرات آنقدر وسیع و متفاوت میشود و زندگیات آنقدر زیبا و خواستنی میشود که، هیچ ربطی حتی به گذشتهی موفقات نداری.
شرکت در آن کارگاه یک روزه روانشناسی ثروت، به معنای واقعی کلمه به زندگیام جهت داد. انگار تا آن روز، روی نمیکت ذخیره در یک تیم عالی نشسته بودم و تنها پس از یافتن آن آگاهیها، دوره نیمکت نشینیام تمام شد و وارد جریان بازی شدم.
من تمام آن کارگاه را برای خودم ضبط کرده بودم. یادم میآید هر روز ۵ صبح بیدار میشدم، لب دریا میرفتم و در حین ورزش، فایل ضبط شدهی این کارگاه را گوش میدادم. به آنها فکر میکردم. به زندگیام در آن روزها و خواستههایی که داشتم، شغلی که در آن بودم و … و تکرار آن آگاهیها مرا مجبور کردهبود تا مرتب از خودم بپرسم:
آیا میخواهم همین شیوه را ادامه دهم؟
یا اینکه میخواهم تغییری جدی ایجاد کنم؟
و هر بار که دوباره آن آگاهیها را میشنیدم، مطمئنتر میشدم که باید تغییری وسیعتر از آنچه تا کنون فکرش را میکردم، ایجاد کنم. مهمترین نکتهای که این دوره فریاد میزد این بود که:
نمیتوانی هم این خواستههای جدید را داشته باشی و هم در همین موقعیت شغلی بمانی.
نمیتوانی همزمان هم بخواهی باورهایت را تغییر دهی و هم همان رفتارها و شیوه قبلیات را دنبال کنی.
در واقع تکرار آن آگاهیها که همراه با تعمق و تفکر بود و مرتباً تمام رفتارها و نگرشهایم را بازبینی میکرد و آن جایی که با آن آگاهیها همخوانی نداشت را به رخ من میکشید، هیاهویی درونم به راه انداخته بود و باورها و نگرش جدیدی در من میساخت.
نکته امروز سفر را با نظر مالک عزیز شروع میکنم?
من در 11 بهمن ماه سال 96 ماه تعهد افزایش سه برابری درامد داده بودم و اصلا یادم رفته بود تا اینکه با یادآوری این موضوع توسط خانم شایسته، دنبال اون تعهد گشتم و چون از اون موقع درامدها و هزینه هام رو ثبت میکنم فهمیدم درامدم به لطف خدا و اموزشهای بی نظیر استاد 5 برابر شده! بیش از چیزی که فکر میکردم…البته اینم بگم به مسیری هدایت شدم که تونستم دوره روانشناسی ثروت 1 رو هم کار کنم…مهمترین کاری که در این یکسال انجام دادم کنترل ورودیهای ذهن و بهترین کار کنار گذاشتن کامل تلویزیون و اخبار بود..تنها اهنگهای مثبت و فایلهای استاد رو گوش میکنم و به یک ثبات فرکانسی رسیده ام که باعث شده اغلب در احساس خوب باشم.
خواندن این نکته، مهمترین نقطه عطف زندگیام و اتفاقاتی را به یادم آورد که مسبب آن، شرکت در کارگاه روانشناسی ثروت استاد عباسمنش در سال ۹۲ در بندرعباس بود. بعدها استاد عباسمنش، این دوره را به صورت بسیار حرفهایتر و کامل، به صورت آنلاین برگزار نمود که شما آن را به نام «روانشناسی ثروت۱» میشناسید.
تصمیم گرفتم این برهه از زندگیام را با شما همسفران دوستداشتنی، به اشتراک بگذارم.
از نظر من، این دوره اصل و اساس باورسازی را میآموزد. درست است که چگونگی ساختن باورهای قدرتمندکننده درباره ثروت را آموزش میدهد، اما آنچه گفته میشود فرمول است.
میتوانی با این فرمول، باورهای قدرتمندکننده درباره روابط، باورهای قدرتمندکننده درباره عزت نفس، باورهای قدرتمندکننده درباره سلامتی، باورهای قدرتمندکننده درباره هر خواستهای که بخواهی را بسازی.
حتی اگر من یک دانشآموز کنکوری بودم و علاقهام قبولی در کنکور بود و از آگاهیهای این دوره هم خبر داشتم، این دوره مهمترین درس آموزشیام در کنار سایر دروس مربوط به کنکور میبود و اگر دقیقاً به شیوه آن آگاهیها باورهای هماهنگ با خواستهام را میساختم، قطعاً رتبه برتر کنکور میشدم. منظورم از این مثال این است که این دوره به شما یاد میدهد که چگونه باورهای هماهنگ با خواستهات را بسازی.
تغییرات اساسی زندگی من با دوره روانشناسی ثروت شروع شد. بهتر است بگویم آشنایی من با قوانین زندگی، با شرکت در این دوره شروع شد. اولین بار که در این دوره شرکت کردم، به صورت یک کارگاه یک روزه در بندرعباس برگزار شده بود. آن روزها مدیر تولید و کنترل کیفیت یک شرکت در حوزه طراحی و ساختمان سازی بودم. میتوانم بگویم در آن حوزه در شهر بندرعباس، به بالاترین حد موفقیت رسیده بودم و نتایجی داشتم که مردهای هم رده من در آن رشته و آن شغل، نداشتند.
اما الان که به آن روزها نگاه میکنم، به وضوح میبینم، اگر تجاربی که پس از درک آگاهیهای دوره روانشناسی ثروت کسب کردم، از زندگیام حذف شود، دقیقاً زندگیام خالی میشود.
یعنی میخواهم بگویم هر چقدر هم موفقیت کسب کردهای، به آنها راضی نباش. زیرا وقتی باورهای قدرتمندکننده تری میسازی و وارد مدار بالاتری میشوی، تغییرات آنقدر وسیع و متفاوت میشود و زندگیات آنقدر زیبا و خواستنی میشود که، هیچ ربطی حتی به گذشتهی موفقات نداری.
شرکت در آن کارگاه یک روزه روانشناسی ثروت، به معنای واقعی کلمه به زندگیام جهت داد. انگار تا آن روز، روی نمیکت ذخیره در یک تیم عالی نشسته بودم و تنها پس از یافتن آن آگاهیها، دوره نیمکت نشینیام تمام شد و وارد جریان بازی شدم.
من تمام آن کارگاه را برای خودم ضبط کرده بودم. یادم میآید هر روز ۵ صبح بیدار میشدم، لب دریا میرفتم و در حین ورزش، فایل ضبط شدهی این کارگاه را گوش میدادم. به آنها فکر میکردم. به زندگیام در آن روزها و خواستههایی که داشتم، شغلی که در آن بودم و … و تکرار آن آگاهیها مرا مجبور کردهبود تا مرتب از خودم بپرسم:
آیا میخواهم همین شیوه را ادامه دهم؟
یا اینکه میخواهم تغییری جدی ایجاد کنم؟
و هر بار که دوباره آن آگاهیها را میشنیدم، مطمئنتر میشدم که باید تغییری وسیعتر از آنچه تا کنون فکرش را میکردم، ایجاد کنم. مهمترین نکتهای که این دوره فریاد میزد این بود که:
نمیتوانی هم این خواستههای جدید را داشته باشی و هم در همین موقعیت شغلی بمانی.
نمیتوانی همزمان هم بخواهی باورهایت را تغییر دهی و هم همان رفتارها و شیوه قبلیات را دنبال کنی.
در واقع تکرار آن آگاهیها که همراه با تعمق و تفکر بود و مرتباً تمام رفتارها و نگرشهایم را بازبینی میکرد و آن جایی که با آن آگاهیها همخوانی نداشت را به رخ من میکشید، هیاهویی درونم به راه انداخته بود و باورها و نگرش جدیدی در من میساخت.
اید با همین ایمان نیز، ورودیهای ذهنت را کنترل کنی و ذهنت را با ورودیهای ثروتآفرینی مثل آگاهیهای دوره روانشناسی ثروت۱ تغذیه کنی. با تکرار آن آگاهیها، علف های هرز ذهنت را ریشه کن کنی و حصاری دور دانهی باورهای ثروتآفرین جدیدی که در حال شکل گرفتن هستند بکِشی تا، ورودیهای نامناسب قبلی، آن را لگد مال نکند.
و دریک کلام باید هر لحظه از خودت بپرسی:
«آیا میتوانم به همان شیوهای باورهای جدیدم را مراقبت و تغذیه کنم که، یک مادر، نوزاد تازه متولد شدهاش را مراقبت و تغذیه میکند؟». این مهم ترین کار زندگی تو درباره پرورش باورهای نوپایت است.
ایمان داشته باش بذری که در اولین روز این سفر کاشتهای، در طی این ۲۱ روز ریشههایی در اعماق وجودت دوانده است که اگر به تغذیهاش ادامه دهی، باورهای قدرتمندکنندهای میسازد و نتایجی را رقم میزند که سال دیگر هیچ ربطی به امسالت نداری. از دوره رانشناسی ثروت،۱ برای سرعت بخشیدن به این موضوع استفاده کن.
هر بار که به فایلهای روانشناسی ثروت ۱ گوش می دهم، دوباره مطمئن می شوم که این دوره آنقدر کامل، صریح و آشکار، اصل و اساس تجربه استقلال مالی را به آدم یاد می دهد که دیگر جای سوالی باقی نمی گذارد.
هر بار که با کمک این دوره مسئله جدیدی را در زندگی ام حل می کنم، به یقین می رسم که آموزش های این دوره فرمولی کارا به دستم داده که راهکاری تمام عیار برای همه مسائل زندگیام در همه دورانهاست.
حتی هر بار که نصفه و نیمه به هدفی میرسم و شروع به یافتن ارتباط میان آن نتایج و باورهایم، به همان شیوهای مینمایم که در این دوره آموختهام، به وضوح درمیابم که:
قانون ۱۰۰٪ جواب میدهد و باورهایی که ساخته ام، تا همین جای کار را جواب داده. پس اگر نتایج بزرگتری می خواهم، باید ایمان بیشتر و باورهای قدرتمند کننده تر و ثروت آفرین تر بسازم. به همین دلیل دوباره به تغذیه آن باورها ادامه میدهم.
این دوره مثل یک گنج تمام نشدنیاست که خیال آدم را برای همیشه راحت میکند.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز بیست و دوم
فارغ از اینکه تاکنون چقدر توانستهایم متعهد به کنترل ذهن و ساختن باورهای قدرتنمدکننده باشیم، بزرگترین نعمت زندگی ما و بزرگترین سپاسگزاری هر کدام از ما که اینجا جمع شدهایم، از خداوند در هر لحظه، «آگاه بودنمان از نحوه خلق اتفاقات زندگیمان است».
وگرنه افراد زیادی کل زندگیشان را کورکورانه پیرو باورها و نحوه تفکری هستند و از آن مشاوره میگیرند که اساسش بر کمبود، محدودیت، عدم لیاقت، ترس، طمع و شرک استوار است و متعجبند چرا دست به هر کاری میزنند خاکستر میشود؟
چرا حساب و کتابهایشان درست از آب در نمیآید و چرا ۸شان همیشه در گرو ۹شان است.
متعجند که چرا تمام عمرشان به پرداخت قسط و بدهی گذشته اما بدهیهایشان تکان هم نخورده.
متعجبند که چرا همیشه یک هزینه غیرمترقبه از راه میرسد و همه نقشههایشان را نقش برآب میکند. آنها به همه چیز فکر میکنند. همه عاملی را بررسی میکنند، هر احتمالی را در نظر میگیرند، به خاطر تغییر اوضاع هزینههای گزافی میکنند اما موضوع به تغییر باور که میرسد، زیاد آن را جدّی نمیگیرند.از نظر آنها موضوع باورها یک موضوع فانتزی است که اولویت چندانی ندارد به همین دلیل، بیآنکه متوجه باشند، عمر و پولشان صرف پرداخت بهای خرابیهایی میشود که، باورهای محدودکنندهشان به بار آورده است.
باورهای تو راهنمای زندگی توست.
باورهای تو خالق تک تک اتفاقات زندگی توست.
باورهای تو مشاور دائمی تو و منشأ تمامی ایدهها و راهکارهایی است که برای موضوعات مختلف داری. از مشاورههایی که به تو برای افزایش درآمدت دارد تا چگونگی بهبود روابطات و…
اگر مشاوری که همه امور زندگیات را به آن سپردهای، مشاور لایق و قدرتمندی نباشد، زندگی یک جهنم واقعی میشود.
آنوقت پول و عمر تو که باید برای لذت بردن از یک رابطه عاشقانه هزینه میشد، در راهروهای دادگاه و در مشاجرههای وحشتناک برای خلاص شدن از شر یک رابطه نامناسب هزینه میشود.
آنوقت پول و زمانی که باید صرف لذت بردن از یک غذای خوشمزه با تنی سالم هزینه میشد، صرف درمان بیماری و گذران وقت در بیمارستان میشود.
آنوقت پول و زمانی که باید صرف ایدهپردازی برای انجام کار مورد علاقهات و لذت بردن از انجامش میشد باید، صرف رفتن از این پاسگاه به آن دادگاه برای یافتن ردپای کلاهبرداری میشد که تمام سرمایه زندگیات را با یک وعده دروغین با تاراج برده است.
آنوقت پول و زمانی که باید صرف تهیه یک ماشین با کیفیت و لذت از رانندگی با آن میشد، صرف ماندن در جادهای در ناکجاآباد و پرداخت بهایی سنگین برای حمل با جرثقیل و سپس تعمیر موتور آن ماشین میشود که حتی از خود ماشین هم گرانتر است.
پس قضیه جدیتر از این حرفهاست. باید انتخاب کنی که میخواهی دنباله رو چه نحوه تفکری باشی و افسار زندگیات را دست چه باورهایی بدهی و چه نحوه نگرشی را به عنوان مشاور برگزینی.
اما خبر خوب این است که این مشاور قابل تغییر است. میتواند به مشاوری لایق بدل شود و با راهکارها و ایدههایش درهایی از نعمت و برکت به زندگیات بگشاید.
پس درباره هزینه کردن برای تغییر این مشاور دست و دلباز باش وگرنه مجبور به پرداخت بهایی سنگین بابت ویرانگریهای یک مشاور نالایق خواهی شد.
منتظر خواندن «۲۲ امین نکتهای» هستم که هر کدام از شما همسفران خوش ذوق، قرار است در سفرنامهات ثبت نمایی?
نکته مهم اینجاست که:
باورهای ما با همین تغییرات کوچک در رفتارمان شروع به تغییر میکند و یادآوری همین نکات کوچک اما به کرّار است که موجب میشود به تغییر عادتهای بیمارگونهی قبلی، مصمم بمانیم.
فقط کافی است به برداشتن این قدمهای کوچک، تداوم ببخشیم و هر روز یک نکته دیگر از قوانین زندگی را، به آرشیومان بیافزاییم.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته
روز بیست و سوم
«هدایت» کلید واژه لحظه به لحظه این سفر است و باید کم کم کلید واژهی تک تک لحظههای زندگی ما نیز بشود.
روز اول که قصد این سفر را کردم، اول لیستی از فایلها تهیه و تصمیم گرفتم یک روز تمام وقت بگذارم، لیستی از فایلها تهیه کنم، آنها را دستهبندی کنم، برای آنها متن بنویسم و در آرشیوم بگزارم و هر روز یکی از آنها را در کانال با شما به اشتراک بگذارم.
اما از همان روز اول، این سفر خیلی واضح به من گفت که میخواهد لحظههای منحصر به فرد خودش را داشته باشد. میخواهد سکّان به دست آن نیروی برتر باشد و میخواهد مسیر بعدیاش را، همین نیروی هدایتگر تعیین کند.
برای همین تمام عطای آن برنامه ریزی را به لقایش بخشیدم تا اجازه دهم خداوند همان نیروی هدایتگری که درون همهی ماست، همه ما را در هر روز از سفر، به آگاهیای هدایت کند که باید بشنویم و برکتش را بپذیریم.
و این نیرو همان خداست، همان سلامتی است، همان ثروت است، همان عشق است، همان آرامش است، همان اطمینان قلبی است و همان خوشبینی همیشگی است.
هروقت به این نیروی هدایتگر اعتماد کردی و توانستی هدایتش را به برنامه و شیوهای ترجیح دادی که ذهنت یک عمر با دلیل و منطق برایت چیده، بدان که توحیدی شدهای.
سهم تو از عشق، سلامتی، ثروت و آرامش، به اندازهای است که میتوانی توحیدی بشوی و توحیدی بمانی.
اولین بار که با تمام وجودم اساس توحید را درک کردم، جلسه دوم و سوم دوره روانشناسی ثروت۳ بود. برای من این دو جلسه مثل دستگاه تصفیهای میماند که با وسواس و ظرافت خاصّی، بدون خطا شرک را ذرّه ذرّه از وجودت جدا میکند. وجودت را خالص میکند و سکّان را به دست نیروی توحیدگرای درونت میسپارد.
زیرا شرک است که موجب شده، نیروی توحیدگرای درونت که همه راهحلها را میداند را، دست کم بگیری و تلاش کنی تا مسائل را به شیوه ذهنت حل کنی.
ذهنی که هیچ اساس قابل دفاعی ندارد و پشت ماسک «ترس» پنهان شده و تا زمانی قدرت تاخت و تاز دارد که ایمان نباشد.
ذهنی که همواره در حال حساب و کتاب کردن برای هر قدمی است که میخواهی برداری.
ذهنی که همیشه در حال جداکردن ممکنها از غیر ممکنهاست. معمولاً هم لیست ممکنهایش خالی است، حال آنکه ظرفیت لیست غیرممکنها همیشه تکمیل است. مثلاً میگوید:
«امکان ندارد بتوانی کسب و کارت را با تواناییهای همین لحظهات راه بیاندازی. پس باید برای جلب نظر رئیس فلان بانک کاری انجام دهی تا وامی بگیری»
«برای جذب همسر دلخواهت، باید فلان عمل جراحی زیبایی را انجام دهی زیرا به اندازه کافی زیبا و لایق نیستی»
«راه حل این مسئله فقط در دست فلان رئیس یا فلان مأمور دولت است»
«برای این خواسته باید این مدرک را از فلان دانشگاه بگیری»
«اوه!… این خواسته بزرگتر از آن است که بشود به آن فکر کرد»
«دور این یکی را خط بکش چون مال از ما بهتران است»
«عمراً عمرت به تحقق این یکی قد دهد»
«قبلاُها که دست کم بود شاید میتوانستی، اما الان فکرش را هم نکن»
اما نیروی هدایتگر درونت، بیرون و محدودیتهایش را نمیشناسد، بزرگی یا کوچکی خواسته برایش فرقی ندارد، برای او نه تنها دست زیاد نشده بلکه فرصتها هر روز در حال بیشتر شدن و جهان هر روز در حال ثروتمندشدن است.
نگاه او نگاه «ان معالعسر یسری است»و به تو این امید را میدهد که هیچ محدودیتی را باور نکن. زیرا اگر خواستهای در دلت زنده شده نشانهای است که میگوید:
توانایی لازم برای تحقق آن خواسته، زودتر از این آرزو آمده است.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیست و چهارم
جهان ما، مبتنی بر مدار و فرکانس است. یعنی به گونهای برنامهریزی شده تا تو را در مداری هماساس با باورهایت قرار بدهد تا اتفاقات، شرایط، آدمها و فرصتهایی هم اساس با باورهایت را تجربه کنی.
به زبان سادهتر جهان همیشه باورهایت را به تو ثابت میکند.
بنابراین وقتی در حال مثالآوردن از آدمهایی هستی که مشکلاتی شبیه به تو دارند، به سختی پول در میآورند و کار و زندگیشان به دلار و شرایط اقتصادی و سیاسی وابسته شده ، نه به دلیل است که اوضاع بحرانی است یا پول درآوردن سخت است یا جهان ما دچار کمبود ثروت، فرصت و نعمت شده است، بلکه دلیل حضور آن آدمها در زندگیات، باورها و نگرش مشابهتان با هم است که شما را هممدار گردانیده و سر راه هم قرار داده است.
وقتی ناباورانه به نتایج آدمهای مدار بالاتر نگاه میکنی و هر جور که با چرتکه باورهای محدودکنندهات حساب و کتاب میکنی نمیتوانی چنین نتایجی را باور کنی، نه به دلیل است که آنها از راههای نادرست به ثروت رسیدهاند یا شانس آوردهاند یا خداوند برایآنها خواسته و برای تو نخواسته است،
بلکه دلیل این تفاوت زیاد در نتایج، تفاوت زیاد در باورهایتان است.
داستان زندگی تک تک ما، داستان باورهایمان است.
شرایطی که الان در زندگیات تجربه میکنی، از میزان سلامتی، وضعیت مالی، روابطی که داری و مسائلی که درگیر آنها هستی، هرچقدر دلخواه یا نادلخواه، این را به تو میگوید که:
باورهایی که ساختهای تا همین جای نتایج را جواب داده است. اگر نتایج بزرگتر و متفاوتتری میخواهی، باید باورهای قدرتمندکنندهتر و متفاوتتری بسازی.
اگر تلاش میکنی تا دلیل این تفاوتها در زندگی خودت و افراد موفق را، به عواملی غیر از باورهایت ربط دهی، به این دلیل است که هنوز نتوانستهای نقش باورهایت را در خلق اتفاقات زندگیات بپذیری. وقتی هم عمیقا نپذیری که جهان فقط به فرکانسهایت پاسخ میدهد و تو را در مداری از جنس باورهایت قرار میدهد تا اتفاقات همجنس با باورهایت را تجربه کنی، قدرتی برای تغیر باورهایت نداری
اولین قدم برای باورسازی، این است که:
بپذیری تمام اتفاقات زندگیات بدون استثناء نتیجه باورهای خودت است.
رسیدن به چنین حدّی از پذیرش، یعنی بستن راه تاخت و تاز نجواهای ذهن. وقتی هم راه نجواها بسته شود، راه تمام بهانه ها بسته میشود. این یعنی کنترل ذهن و شروع باورسازی و شروع حرکت به مدارهای بالاتر.
وقتی قبول کنی که شرایط نادلخواه زندگیات نه بخت و اقبال بد توست و نه خواست خداوند، بلکه تماماُ در کنترل خودت است و به دست باورهای خودت ساخته شده، این امید در دلت ساخته میشود که:
پس میتواند به دست خودت هم تغییر کند.
اما اگر بپذیری که شرایط تو به دست دلار ساخته شده، امیدی برای تغییر شرایط نداری چون توانی برای کنترل دلار نداری. سپس
تغییر آنچه که بپذیری خودت آن را بهوجود آوردهای، بسیار آسانتر و امکان پذیرتر از آنچه است که، فکر میکنی نقشی در ایجادش نداشتهای.
این نکته مهم ۲۴ امین روز این سفر پربرکت است.
شما هم نکته امروزت را حتماً در بخش نظرات این فایل بنویس و یادت باشد که این نوشتن چه قدرتی دارد و چه نیروهای نامرئیای را در درونت بیدار میکند.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیست و پنجم
اگر میتوانی مثالهایی از افراد پیدا کنی که بعد از اینکه ثروتمند شدند، آدمهایی بیرحم و سنگدل شدند.
یا فردی را میشناسی که فکر میکنی به محض رسیدن به ثروت، خودش را گم کرد و آدم مغروری شد یا آدمهایی را در اطرافت به یاد میآوری که، دلیل از هم پاشیدن خانوادهاش یا خیانت به همسرش، ثروتمند شدنش بوده، نشانههایی قوی از یک باور بسیار خطرناک است که یکی از مهمترین دلایل نداشتن استقلال مالی است.
به عبارت دیگر، اگر احتمال یا دلیل تو برای رفتار نامناسب و غیرانسانی آدمها، «به ثروتمندبودنشان ارتباط دارد»، نشانهی محکمی است از این باور خطرناک که:
ثروت ما را از خدا، انسانیت و هر ویژگی خوب دور میسازد.
این باور، یکی از مُهلکترین حربههای شیطان است برای اینکه حتی به مدار ثروت، نزدیک هم نشوی.
برای همین است که اکثراً در آخرین لحظه همه چیز خراب میشود. در آخرین لحظه معاملهات انجام نمیشود یا درست در لحظهی به ثمر نشستن ایدهات، اوضاع به گونهی دیگری پیش میرود که دوباره اوضاع مالیات از همان حدّ همیشگی فراتر نرود و خلاصه همیشه یک جای کار درباره وضعیت مالیات بلنگد.
و هزاران معمای دیگری که میتوانی در آنها، ردّ پای این ترمز را پیدا کنی.
وقتی این ترمز بخشی از باورهایت باشد، اصلا مهم نیست که برای رشد کسب و کارت چقدر تلاش میکنی یا چقدر آدم خلاق و خوش ایدهای هستی. زیرا سکّان به دست این باور است و این باور به شدت تلاش میکند تا با دور کردن تو از ثروت، تو را همان آدم خوب همیشگی نگاه دارد.
یعنی حتی اگر به خاطر سایر باورهای خوبت، در فرصت مناسبی قرار بگیری، این باور در نهایت معادله را به گونهای تغییر میدهد که نتیجه، ثروت نباشد. این باور در کنار ۲ باور «احساس عدم لیاقت» و «باور کمبود»، مهمترین باورهای محدودکنندهای هستند که، باید برنامهای همیشگی برای اصلاحشان داشته باشی و از آنها غافل نشوی.
زیرا شیطان ذهن در باره این ۳ باور اساسی، هیچوقت دست از تلاش برنمیدارد و همواره منتظر یک فرصت مناسب است.
پس راهی نداری جز اینکه برای تغییر این باور جهادی اکبر به راه اندازی و خبر خوب این است که میتوانی کار را از آگاهیهای این فایل شروع نمایی.
این یادآوری، ۲۵ امین برگ سفرنامهام بود که آنها را با شما هم شریک شدم.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیست و ششم
این اصل که: «تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثناء نتیجه باورهای خودت است»،
بذر توحید است.
این اصل، دروازه هدایت به زندگیای است که تحت کنترل آگاهانهی خودت است نه قیمت دلار، نه رئیس بانک، نه قوانین دولتها و سیاستها.
این اصل، اساس «در صلح قرار گرفتن با تمامیت زندگی»است.
وقتی این اصل را باور میکنی، همه نگرانیهایی رنگ میبازد و همه تنشهایی اهمیتش را از دست میدهد که، آسایش را از تو ربوده بود.
وقتی این اصل را میپذیری، اول از همه به آرامش میرسی،
دیگر نگران از دست دادن آدمهایی نیستی که، از دست دادنشان را به معنای نابودی میدانستی.
دیگر نگران خلاص شدن از دست آدمهایی نیستی که بودنشان را عامل بدبختیات میدانستی.
دیگر تلاش نمیکنی تا آدمها را از خودت راضی نگه داری یا برای روز مبادا اعتبار جمع کنی.
زیرا دیگر روز مبادایی وجود نخواهد داشت وقتی باور میکنی- خداوند- آنکه رابطهات با او دائمی است، آنکه از رگ گردن به تو نزدیکتر است، آنکه جزئی همیشگی از او هستی، قدرت خلق زندگیات را تنها در دست باورهایت قرار داده و هیچ احدی هیچ قدرتی در زندگی تو ندارد.
اما بدون درک این اصل، راهی به سوی تجربه ثروت و فراوانی نداری.
بدون درک این اصل، در نگرانیای همیشگی زندگی میکنی.
بدون درک این اصل، راهی به مسیر توحید، یعنی همان مسیری که قادر میشوی خداگونه عمل کنی و مثل خداوند خالق باشی، نداری. زیرا این اصل سنت خداوند است و بدون شناخت سنت خداوند، راهی به سوی شناخت خداوند نداری.
توحید عملی یعنی رفتار کردن بر اساس این اصل و شرک یعنی رفتار کردن بر خلاف این اصل.
وقتی قیمت دلار تو را نگران میکند، وقتی از دست رفتن رابطهی عاطفیات تو را میترساند، وقتی تنها راه حل مسائل مالیات را در گرو مورد توجه قرار گرفتن توسط کارفرما، رئیس بانک و هر عاملی بیرون از خودت میدانی، وقتی نگران کم شدن مشتریهایت هستی، یعنی خودت و فرکانسهایت را هیچکاره میدانی و باور داری زندگی تو را دلار، فردی که عاشقش هستی، کارفرمایت و مشتریهایت رقم میزنند. در یک کلام یعنی مشرک شدهای.
اما هر زمان که منشأ رفتار و اعمالت این باور بود که: «زندگی من در دست باورهای خودم است»
و به خاطر این نگاه، نه ترسی داشتی و نه غمی، نه نگران نتیجه نهایی بودی و نه غصهی گذشته را خوردی، بدان که به اندازه ابراهیم، یکتاپرست شدهای.
این یادآوری، ۲۶ امین برگ سفرنامهام بود که آنها را با شما هم شریک شدم.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیست و هفتم
تک تک آنچه تجربه میکنی، خواه آنها را دوست داری یا نداری، خواه آنها را می خواهی یا نمیخواهی، حاصل فرکانسهایی است که خودت آگاهانه یا ناآگاهانه به جهان هستی ارسال نمودهای.
«درک قوانین زندگی» یا «بیاطلاع بودن از این قوانین»، تغییری در ذات تو که قدرت خلق کنندگی دارد، ایجاد نمیکند. زیرا تو همیشه یک خالق بودهای و خواهی ماند. اما احتمالاً به خاطر ناآگاهی از قوانین، اکثراً خالق شرایط نادلخواه بودهای. منظورم همان شرایطی است که از داشتنشان گله داری و هر بار دلیل آن شرایط را با مقصرهای متنوعی توجیه کردهای.
اما کشف قوانین زندگی، از تو خالق بهتری میسازد. زیرا به تو کمک میکند تا آگاهانه خالق شرایط دلخواهت باشی.
اصل و اساس این قوانین، که باید با تک تک سلولهای وجودت آن را بپذیری این است که:
تمام اتفاقات زندگی تو بدون استثناء، حاصل فرکانسهایی است که در هر لحظه به جهان ارسال میکنی. سیستم جهان را به گونهای طراحی شده که در هرلحظه به فرکانسهایت واکنش نشان دهد. این بهترین خبری است که میتوانی بشنوی. زیرا این نوید را به تو میدهد که، تو در هر لحظه این فرصت را داری تا از جایی که هستی شروع به حرکت به جایی نمایی که دوست داری باشی.
این تمام هدف و مأموریت این سفر است. سفر از شرایطی که هستی (حال هرچقدر خوب) به شرایطی که دوست داری و آرزو داری تجربه کنی.
این سفر به تو چگونگی ساختن فرکانس شرایطی را میآموزد که، دوست داری تجربه کنی. زیرا داد و ستد تو با این جهان فرکانسی، به وسیله فرکانس است. پیمون جهان برای مراوده با تو، فرکانس است. برای او هر چیزی یک فرکانس مشخص دارد. یعنی هر آنچه که بشود آن را در این جهان جسمانی تجربه یا حتی تصور نمود. اعم از:
سلامتی، بیماری، یک رابطه عاشقانه، دعوا و مشاجره، تلفن زدن به یک دوست، شرکت کردن در یک جشن، خریدن یک خانه یا ماشین، تجربه یک غذای خوشمزه، تنفر از یک غذای خاص، دیدن منظرهای زیبا، دیدن رابطهای زیبا، دیدن چهرهای زیبا، قضاوت درباره چهرهای نازیبا، همکار شدن با یک فرد خوش اخلاق یا بد اخلاق، ایده هایی که به ذهن ما می رسد، راهکارهایی که برای موضوعات مختلف داریم، داشتن فرزندی با ویژگی خاص، تجربه یک منظره ی دلپذیر، برخورد با یک موضوع نگران کننده، نگرانی از پرداخت هزینه ها، زندگی در یک محله زیبا و تمیز، شکایت از یک محله کثیف، آزادی زمانی برای انجام کارهای دلخواه، شکایت از نداشتن وقت آزاد، تجربه یک گفتگوی دوستانه، تحسین یک رابطه زیبا، حسادت درباره یک رابطه زیبا، تجربه سرماخوردگی، فرار از سرما نخوردن، مشاهده دعوای غریبه ها در خیابان، دیدن یک آهوی زیبا کنار جاده، لغو پرواز و…
این مثالهای فیزیکی و ملموس را بکار بردم تا بگویم منظورم همه آنچه که بشود آن را تجربه کرد یا به ذهن راه داد، دارای یک فرکانس مشخص است که جهان میتواند به راحتی آن فرکانس را اندازه بگیرد و با توجه به مقیاس و شدت فرکانسهایی که از شما دریافت میکند، اتفاقات مشابه آن فرکانس دریافتی را کنار هم بچیند و وارد زندگیات نماید. این برنامه پشت پردهی اتفاقات زندگیات است. همان اتفاقاتی که تا کنون دلایل متنوعی مثل شانس، سرنوشت، جو جغرافیایی و … برایشان آوردی.
«دریافت فرکانس و ترجمه ی آن به شکل اتفاق و تجربه» کل برنامه جهان است. دقیقاً تمام آنچه که همیشه و هر لحظه در جهان در حال رخ دادن است.
تو یک موجود فرکانسی هستی و وارد جهانی شدهای که به این فرکانسها واکنش نشان میدهد. آنچه جهان از موجودیتات می شناسد، فرکانس است. زبان داد و ستدت با جهان، زبان فرکانس است. پس اولین قدم برای تغییر هر شرایطی، تغییر فرکانس است. به همین دلیل از نظر من، دوره روانشناسی ثروت۱ ، استاد آموزش چگونگی تغییر فرکانس است.
آگاهیهای این دوره بی قیمت است و نهایتی برای درک آنها و بیشتر نتیجه گرفتن از آنها وجود ندارد. آگاهیهای این دوره به معنای واقعی کلمه نسل آدم را تغییر میدهد. یعنی چنین حدّی از تغییرات بنیادین در ژنتیک آدم ایجاد میکند. من این تغییر را با گوشت و خون و استخوانم لمس کردهام.
افراد زیادی هنوز نتوانستهاند راهشان را پیدا کنند. حتی آنها که فکر میکنند قانون باور را فهمیدهاند و اهمیت موضوع باور را تشخیص دادهاند نیز، نتوانستهاند ارتباط میان فرکانسها و باورها یا نحوه ایجاد یک باور و چگونگی تبدیل یک فرکانس به اتفاق را درک کنند. چون هنوز نفهمیدهاند که خودشان یک دستگاه فرکانس ساز و باور ساز هستند. چون هنوز نفهمیدهاند که مالک آنها، فرکانسهای خودشان است.
دستگاهی که در هر لحظه، به وسیله کانون توجهاش، به وسیله گفتگوهای درونیاش، به وسیله خشمها، نگرانیها، حسادتها، طمعها، تحسینها، امیدواریها، سپاسگزاریها و تمام آنچه در ذهنش میگذرد و در هر لحظه با آن درگیر است و در ذهنش میچرخاند و در گفتگوهای ذهنی یا فیزیکیاش به آنها پر و بال میدهد، در حال تولید فرکانس و در حال جهت دادن به زندگیاش است.
افراد زیادی از این اصل غافل شدهاند و به دلیل این غفلت، درگیر یادگرفتن مهارتهایی مثل هیپنوتیزم، هاله درمانی یا یک شیوهی جادویی برای تغییر باورهاشان هستند. اما فارغ از اینکه آنها به دنبال چه شیوهای هستند، جهان به شیوه خودش کار میکند. شیوهای که مدام به کانون توجه تو پاسخ میدهد.
به همین دلیل، باید برای کنترل کانون توجهات جهادی اکبر به راه اندازی. زیرا کانون توجه تو”، اسلحه قدرتمندی است که می توانی با کنترل آن، زندگی ات را بسازی یا با رها کردن آن، زندگی ات را نابود نمایی.
اولین قدم را با کنترل کانون توجه ات نسبت به موضوعات مختلف در هر لحظه شروع کن. تمام رخدادهای این سفر، از این نوشته، تا آنچه که در فایل هر روز میشنوی، آنچه که به عنوان برگی از سفرنامهات در قسمت نظرات مینویسی یا نوشتههای همسفرانت را میخوانی، تمام این ردپاهای به جا گذاشته شده، همان معجونی است که برای ساختن باور به دنبالش بودهای.
احساس خوبی که در این لحظات تمرکز، تجربه میکنی، نوید ساخته شدن ریشههایی را میدهد که ثمرهاش بیانتهاست. احساس تو، در هر لحظه میزان هماهنگی یا ناهماهنگی کانون توجهات را با آنچه که میخواهی، گزارش میدهد.
“احساس تو”، در هر لحظه به تو می گوید که چقدر میان ذهنت و روح (اصل و اساس خوشبختی در تمام جنبهها) هماهنگی وجود دارد و با این کانون توجه و با این جنس از فرکانس، باید منتظر ظهور چه نتیجه ای باشی.
یعنی با توجه به احساسی که از «توجه به هر موضوع خاص» تجربه می کنی، می توانی به این سوالات پاسخ دهی که:
آیا در حال ارسال فرکانس خواستههایت هستی یا فرکانس ناخواستههایت.
آیا رفتاری که الان انجام می دهی، ناشی از یک باور قدرتمند کننده است یا باوری محدود کننده.
آیا سکّان به دست ذهن است یا قلب.
آیا در حال قدرتمندکنندهتر ساختن یک باور قدرتمندکننده هستی یا محدودکنندهتر کردن یک باور محدودکننده؟
آیا در مسیر خواستههایت در حال حرکت هستی یا راه را برای ورود ناخواسته های بیشتر، باز کردهای؟
درک هیچ موضوعی، مهم تر از “درک رابطه میان ذهنت و روح” نیست. این مهارت را دوره عشق و مودت در روابط به خوبی به تو میآموزد. این دوره اول از همه خودت را به تو میشناساند و به تو خودشناسی میآموزد تا بتوانی مهمترین رابطه زندگیات یعنی «رابطه میان ذهن و روح» را بسازی. وقتی هم این رابطه ساخته شود، سایر روابط زندگیات را مدیریت میکند. رابطهات با ثروت، سلامتی، عشق، آرامش و …
«احساس تو»، یعنی آنچه در قالب خشم، نفرت، ناامیدی، نگرانی، حسادت، حسرت، طمع، انتقام، عشقورزی، امید، توکل، ایمان، تحسین، سپاسگزای و… تجربه میکنی، همیشه تو را از نوع این رابطه و فاصلهی فرکانسیای که میان ذهنت و روح وجود دارد، مطلع می کند.
هرچه احساس بهتری داشته باشی، یعنی این فاصله کمتر است و هر چه احساست بدتر باشد یعنی این فاصله در حال افزایش است.
هر چه این فاصله بیشتر باشد یعنی در حال ارسال فرکانس هایی به جهان هستی که نتیجه اش را دوست نداری. هرچه این فاصله کمتر باشد، یعنی فرکانس های قدرتمند کنندهتری را به جهان ارسال نموده ای که نتیجه اش ورود خواسته های بیشتر، به زندگی ات است.
هرچه این فاصله بیشتر باشد، از منبع ثروت و خوشبختی فاصلهی بیشتری داری و هرچه این فاصله کمتر باشد، یعنی خداگونهتر شدهای.
در یک کلام، کیفیت نتایج تو، بستگی تمام به میزان فاصله ذهنت از روح دارد. هرچه فاصله بیشتر باشد، کیفیت کمتر و هرچه فاصله کمتر باشد، کیفیت بیشتر است. برای همین است که میگویم آگاهیهای دوره عشق و مودت در روابط، مهمترین رابطهی زندگیات را شکل میدهد و مهم تر از همه، وقتی به شناخت کاملتری از این رابطه می رسی، یعنی به شناخت کامل تری از خودت رسیده ای.
این شناخت، کلید گنجی بیانتهاست و تو را قادر به تفسیر فرکانس هایی می سازد که در هر لحظه به جهان ارسال می کنی. آنوقت می توانی بر اساس این تفسیر، نتایجت را پیش بینی نمایی.
حتی میتوانی با تغییر آگاهانه و به موقع کانون توجهات و تغییر فرکانسهایت، از ظهور نتایج ناخواسته پیشگیری نمایی.
برای همین است که میگویم اعجاز خداوند، «در لحظه بودنش است». هر لحظه برای او متفاوت است. زیرا خاصیت قوانینش این امکان را به تو دهد تا فارغ از اینکه در این لحظه شرایط چیست، لحظهی بعدیات را به شکلی که دوست داری، بیافرینی. این یعنی احساس آزادیِ کنترل داشتن بر تمام جنبه های زندگی.
آگاهی فایل روز ۲۷ام سفر، به معنای واقعی کلمه زندگی ساز و هدایتگر است. این فایل زندگیساز و هدایتگر را بیش از حد جدی بگیر. حتماً دربارهاش بنویس و حتماً نوشتههای همسفرانت را نیز بخوان.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیست و هشتم
قانون خیلی سادهای وجود دارد که:
تو به یک اندازه توانایی تجربه فقر یا ثروت، کمبود یا فروانی را داری. اما اینکه وارد کدام مدار شوی و چه شرایطی را تجربه کنی، در دست باورهایت است.
قانون بسیار واضحی وجود دارد که تو در مداری از جنس باورهایت قرار میگیری و در آن مدار اتفاقات، شرایط و آدمهایی از جنس باورهایت را تجربه میکنی.
و قانون کاملاً ثابتی وجود دارد که: هرچه باورهایت قدرتمندکننده تر شود، ترسها و نگرانیهایت کمتر و هرچه ترسها و نگرانیهایت کمتر شود، نعمتهای زندگیات بیشتر میشود و هرچه نعمتهای بیشتری تجربه کنی، به باورهای قدرتمندکنندهات قدرت بیشتری میدهی و وارد مدارهای بالاتری میشوی که با نعمتهای بیشتری احاطه میشوی تا آنجا که آنقدر از مدار کمبود فاصله میگیری که هرگز راهی به سوی تجربهاش نخواهی داشت.
مثل قانون اول نیوتن که میگوید: اگر یک جسم در حال حرکت، با مانعی مواجه نشود، تا ابد به حرکت یکنواخت خود ادامه میدهد.
به دلیل وجود این قانون است که: اوضاع هر روز تا ابد بهتر و بهتر میشود.
پس چرا نمیتوانی این قانون واضح، مشخص و منطقی را باور کنی و بر اساس این اصل پیش بروی؟
چرا همواره به دنبال راهی هستی تا از عهدهی روز مبادا بر آیی؟
چرا همیشه نگران کم شدن، تمام شدن و از دست رفتن هستی؟
چرا باور به کمبود تا این حد در اعماق وجودت ریشه دوانده که حتی در لحظاتی که با نعمتها احاطه شدهای نیز، به جای لذت بردن از آن لحظه، نگران تمام شدنش هستی؟
حقیقت این است که هر روز منابع جدیدی از نعمتها کشف میشود و هر روز راهها و ایدههای سادهتری برای بهره برداری از منابع موجود، دسترسمان بوده، پدیدار میشود.
فراوانی و ثروت، حقیقت این جهان است. حقیقتی که میتوانی به وضوح در زندگی خودت ببینی که بسیار بهتر و راحتتر از پدربزرگت زندگی میکنی. حتی بهتر از ۵ سال قبل خود زندگی میکنی. پس چرا نمیتوانی با وجود اینهمه نشانهی واضح، فراوانی جهان را باور کنی؟
پاسخ ساده است. چون نتوانستهایم به اصل و اساس جهان که خوشبختی و فراوانی است، اعتماد کنیم. لذا به جای لذت از مسیر، نگران نتیجهایم. وقتی هم به این اصل اعتماد نکنیم یعنی به خدا اعتماد نکردهایم و وقتی هم به خدا اعتماد نکنیم تا ابد در ترس و نگرانی از کمبود، خواهیم زیست.
قانون ثابتی وجود دارد که: نمیتوانی در مسیر ثروت باشی و نگران هم باشی. نگرانی با ثروت همنشین نمیشود. نمیتوانی همزمان نگران وعده شیطان یعنی فقر و کمبود باشی و به فضل و برکت خداوند هم دسترسی داشته باشی.
الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ
شیطان وعده تهیدستى به شما مىدهد و به زشتیها وا مىدارد، ولى خداوند به آمرزش و فزونى نویدتان مىدهد که خداوند گشایشگرى داناست. (268بقره)
از نظر من، باور به فراوانی، توحیدی ترین باور است. زیرا معنای کامل اعتماد به ربّ و سیستمی است که بر این جهان مقرر شده. هرچه این باور عمیق تر شود، خداگونهتر میشویم.
هرچه این باور در تو ریشه بدواند، از شرک دورتر میشوی. چون نمیترسی، نگران نمیشوی و برای حفظ یک موقعیت، فرصت و یا یک آدم در رابطهات، برنامه نمیریزی. چون کمبود را باور نداری. چون وعده خداوند به فراوانی را باور داری:
همان وعدهای که به وضوح میگوید: اگر تمام درختان قلم شوند و دریاها مرکب، نمیتوانی فراوانی جهانم را بشماری.
و چه کسی قابل اعتماد تر از خداوند بر کلام خویش است؟!
سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا. «منزه است پروردگار ما که وعدههایش انجام شدنى است.»
برای همین است که اصل، «توحید» است و هر چیزی غیر از آن فرع است.
توحید، نگرانیهایت را از ریشه میخشکاند و خوشبینیای تمام نشدنی در اعماق وجودت ریشه میدواند. وقتی سکّان در دست این نگاه قرار بگیرد، زندگیات روی موجی از برکت، فراوانی و نعمت سوار میشود.
باور به فراوانی که مصداق توحید است، به تو کمک میکند برکت هر لحظه از زندگیات را تماماً تجربه و دریافت کنی، بی آنکه نگران تمام شدن یا از دست رفتنش باشی.
اما باور به کمبود که مصداق شرک است، ترسی ناتمام و همیشگی در وجودت قرار میدهد تا حتی در زیباترین لحظههای زندگیات هم، نگران موقتی بودن آن نعمت و از دست رفتنش باشی.
فراوانی قانون سادهای دارد. فراوانی یک امر ذهنی است. سهم تو از تجربه فراوانی در جهان، به اندازهای است که ذهنت آن را باور میکند.
محال است به فراوانی باور داشتهباشی اما آن را در زندگیات نبینی.
محال است به فراوانی باور داشتهباشی، اما همزمان نگران از دست رفتن فرصتها و نعمتها هم باشی.
فراوانی با آرامش همنشین است. فراوانی و نگرانی را نمیتوان یکجا جمع کرد. افراد زیادی میگویند من به فراوانی باور دارم اما همواره در ترس و نگرانی به سر میبردند. آنها مدام نگران از دست دادن شغلشان، کم شدن مشتریهایشان، خرابی بازار، از دست دادن رابطهی عاطفیشان و … هستند.
به میزانی که نگران آیندهات هستی، به میزان ترسی که از تمام شدن نعمتها و فرصتها داری و به میزانی که نگران بدست نیاوردن نعمتها و فرصتها هستی، به همان میزان از تجربه فروانی، فاصله داری. این معیار خوبی برای اندازه گیری «باور به فراوانی در ذهنت است».
میزان نگرانیات درباره از دست دادن یا بدست نیاوردن نعمتها، همان بخش ساخته نشدهی باور فراوانی است. به اندازهای که باور فراوانی در وجودت ساخته میشود، نگرانیهایت کمتر میشود و به همان اندازه وارد مدار نعمتها میشوی و با آنها برخورد میکنی.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته❤️
روز بیست و نهم
دوره راهنمای عملی دستیابی به آرزوها، برای من یادآور «از نو شناختن خداوند است».
شناخت حقیقت توحید و ادراک چگونگی اجرایش در عمل.
اگر آگاهیهای جلسات ۹ و ۱۰ این دوره را یکی از بزرگترین نقاط عطف زندگیام بنامم، اغراق نکردهام. چون برایم وصل شدن به اصلم را بازآفرینی کرد.
وقتی صحبت از آگاهیهای جلسه ۹ و ۱۰ این دوره میشود، جنس آگاهیها، یک عشق ناب میشود که وجود هر فردی با هر دین و مذهبی عاشق شنیدن و درک آن آگاهی میشود و آن آگاهی مثل نوشدارویی بر جسم و جانش مینشیند.
وقتی این آگاهی را میشنوی، آنچنان با روحت یگانه و هماهنگ میپنداریاش، که منطق قوی آن، ذهنت را به کلی خاموش میکند تا وجه بیشتری از این آگاهی را بشناسی و ابعاد وسیعتری از آن را به یاد آوری.
چون موضوع اصلاً آموختن نیست. موضوع «به خاطر آوردن» است. روحمان تمام این آگاهی را میداند. روحمان خود این آگاهی است. روحما موجودیتش را میشناسد. فقط این ذهنمان است که آن را فراموش کرده است. شنیدن و به خاطر آوردن این آگاهی، ذهن و روحمان را در هماهنگی و یگانگی قرار میدهد و تمام خواستههای زندگی ما در لحظات این هماهنگی محقق میشوند.
در پی سلامتی هستی؟!
این هماهنگی، سلامتی را به جسم و جانب باز میگرداند.
این هماهنگی، عشق را به روابطات باز میگرداند
در پی رونق و ثروت هستی؟!
این هماهنگی رونق را به کسب و کارت میآورد. برایت مشتری و بازار میسازد. برایت تبلیغ میکند و برایت همه چیز میشود.
تنها کار زندگی تو همین است: «تلاش برای بیشتر ماندن در این هماهنگی». تمام معجزات زندگی ما در همین لحظه هماهنگی رخ میدهد.
بالاترین فرکانسها در همین لحظه هماهنگی ارسال میشود.
حتی همین حالا هم، این هماهنگی ما را راهی این سفر شگفت انگیز نموده و دور هم جمع کرده. فقط خدا میداند که جادوی این هماهنگی، چه معجزاتی در زندگی تک تکمان رقم بزند، چه خواستههایی محقق شود و چه گسترشی ایجاد شود.
جلسات ۹ و ۱۰ این دوره حقیقت خداوند را به شما میشناساند.وقتی این حقیقت را دوباره به یاد آوری، ایمانی و یقینی در وجودت بیدار میشود که از عهده تحقق هر خواستهای بر میآید و هر آرزویی را برایت به آسانی محقق میکند.
یکی از مهمترین آروزهای زندگی من، با شنیدن آگاهیهای همین دو جلسه محقق شد. من آنقدر این آگاهی را باور کردم و آنقدر با آن هماهنگ شدم که شاید به فاصله کمتر از یک ماه، خواستهای در زندگیام محقق شد که سالها آرزویش را داشتم.
هر بار که این ۲ جلسه را میشنوم، ساعت ها با خودم خلوت می کنم، به فکر فرو میروم و درباره خواستهام جدیتر میشوم وقتی تحققش را اینقدر ساده و در دسترس و اختیار خودم میبینم.
آگاهیهای این دو جلسه، واقعاً لازمه زندگی تک تکمان است. آگاهیهای این دو جلسه ما را به خداوند، به منشأ ایدهها و راهکارهایی وصل میکند که هر ناممکنی را ممکن میسازد. محال است آگاهی این دو جلسه را بشنوی اما درباره خواستهات دست به کار نشوی و قدمی بر نداری.
این دو جلسه، مفهوم واقعی هممدار شدن با خواسته است. این دو جلسه مفهوم واقعی رهایی است.
حالا هر وقت خواستهای دارم، تمام تلاشم اجرای آنچه است که در این دو جلسه میشنوم. تمام تلاشم ساختن چنین جنسی از هماهنگی با خواستهام است و فقط خدا میداند که آن خواسته چقدر راحت وارد زندگیام میشود.
شما هم امتحان کن. این بزرگترین راز موفقیتهای بیشماری است که از زمان درک این آگاهی در زندگیام کسب نمودهام.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسته ❤️
روز سی ام
اگر بخواهم تمام آنچه از استاد عباسمنش آموختهام را در یک جمله خلاصه کنم و بگویم این جمله مثل چراغی، روشنی بخش راهم بوده و مثل قطب نما مانع گمراهیام شده، آن جمله این است:
«تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورهای خودمان است»
ما موجوداتی فرکانسی هستیم که وارد جهانی شدهایم که کار بی وقفهاش، پاسخ دادن به فرکانسهای ماست. حتی یک فرکانس کوچک هم بیجواب نمیماند و چیزی از قلم نمیافتد. اما این جهان ما را در مداری همجنس با فرکانسهای غالبمان قرار میدهد.
ما در شهرهای متفاوت زندگی نمیکنیم، ما در مدارهای متفاوت زندگی میکنیم و در آن مدارها با افراد، اتفاقات، ایدهها، راهکارها، فرصتها، شغل هایی همجنس با باورهای غالبمان احاطه شدهایم.
اینکه هر فرد در چه مداری قرار بگیرد را، باورهایش تعیین میکند.
روش خیلی سادهای وجود دارد که میتوانی مداری را بشناسی که در آن قرار گرفتهای.
به نحوه کسب درآمدت، میزان تلاش جسمانی که باید هر روز انجام دهی و نتیجهای که این تلاش جسمانی به شکل پول، آرامش، آسایش، کیفیت و احساس در دست داشتن کنترل زندگیات، برای تو به ارمغان میآورد، نگاه کن.
به چک و چانه زدن با مشتریهایت نگاه کن و سپس نگاهی هم به باورهایت بینداز.
ارتباط مستقیم میان این باور که، «پول درآوردن کار سختی است» و «میزان تلاش جسمانیای که هر روز برای کسب درآمد بیشتر به خرج میدهی» را پیدا کن.
ارتباط مستقیم میان این باور که «پول دست مردم نیست» و « تلاشت برای جور کردن یک وام دیگر یا علاقهات به خریدن اقساطی ملزومات زندگیات» را پیدا کن.
ارتباط میان باور «ثروت ساختن نیازمند داشتن توانایی و استعداد خاص است» و «راهکاری مثل، تلاش برای گرفتن یک مدرک دیگر یا کسب یک مهارت دیگر برای افزایش درآمدت» را پیدا کن.
ارتباط میان این باور که «پتانسیل و توانایی شغل من، همین میزان درآمد است» و «تلاشت برای بیشتر مأموریت رفتن، اضافه کاری بیشتر، یافتن یک شغل دیگر و …» را پیدا کن.
ارتباط میان این باور که «ثروت آدم را از خدا دور میسازد» و «انتقاد از ثروتمندان» را پیدا کن.
رابطهی مستقیمی میان راهکارها و واکنشهای تو برای تحقق یک خواسته و «باورهایت»، وجود دارد. زیرا باورهای تو اول در رفتارت، ایدههایت، راهکارهایت و عملکردت خود را نشان میدهند، سپس به شکل اتفاق، وارد تجربه زندگیات میشوند.
از طریق این مقایسه ساده، میتوانی ترمزهای ذهنی را پیدا و مچ ذهنت را بگیری.
ارزشش را دارد به جای راهکاریی مثل سختتر کار کردن، تغییر شغل، تغییر محل کار و … ، جهادی اکبر برای شخم زن ذهنت به راه اندازی. زیرا تا زمانیکه ذهن تو برای فقر برنامه ریزی شده باشد، هیچ تلاشی قادر به ورود ثروت به زندگیات نیست زیرا خروجی آن برنامه، هرگز نمیتواند ثروت باشد.
باورهای تو ذهنت را برنامه ریزی می کند. سپس این برنامه توسط مغز به شکل یک دستور صادر می شود و خودش را در نحوه نگرش و واکنش تو نسبت به مسائل زندگی ات و اقدماتی که برای کسب درآمد یا حل یک مسئله داری، نشان میٔهد و درنهایت به شکل، وضعیت مالی کنونیات در تجربه زندگیات ظاهر میشود.
تمام ایده ها و شیوه هایی که برای رسیدن به یک خواسته داری، نمود واقعی برنامهای است که در ذهنت نصب شده.
به همین دلیل، برای تغییر شرایط مالی ات، قبل از تغییر نحوه عملکردهایی مثل تغییر شغل، تغییر شهر، گرفتن یک مدرک دیگر، افزایش ساعات کاری، تبلیغات بیشتر، تولید یک محصول دیگر، تغییر قیمت محصول، تغییر شرایط فروش و هر ایدهی دیگری، باید تغییر را از یک مرحله قبل تر و اساسیتر یعنی تغییر برنامه ریزی ذهن آغاز کنی
یعنی با تغییر ورودیهای ذهنت، شروع به ساختن باورهای قدرتمندکنندهای نمایی که ذهنت را برای ثروت برنامهریزی میکند. سپس این ذهن ثروتمند شما را وارد مداری میکند و با ایدهها، راهکارها، آدمها و شرایطی احاطه میکند که نتیجهاش استقلال مالی است.
دوره روانشناسی ثروت۱، استاد برنامه ریزی ذهن برای ثروت است. این دوره یک شاهکار است که نه فقط زندگی خودت، که زندگی نسلت را برای ثروت برنامهریزی میکند. فقط باید با ذهنی باز سراغ آگاهیهایش بروی و اجازه دهی این آگاهیهای خالص، ذهنت را از نو برنامهریزی و آرام آرام با بالارفتن فرکانسات، تو را در مدار بالاتری قرار دهد.
مشتاق دیدن رد پای شما در این قدم از «روزشمار تحول زندگی تان» هستیم.
تقدیم با عشق- مریم شایسه❤️
نکته بسیار مهم:
هر فصل از سفرنامه شامل ۳۰ روز است.
پایان فصل اول سفرنامه
برای دیدن سایر فصل های «روزشمار تحول زندگی من» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD269MB22 دقیقه
- فایل صوتی روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 116MB22 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
30 . روز سی ام از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
من امروز صبح اومدم روز 29 رو نوشتم تصمیم نداشتم که روز سی ام رو ببینم و بنویسم
ولی الان یه نیرویی منو اینجا کشوند تا بیام و بنویسم
قبل از اینکه بخوام اتفاق امروزمو و درسی که ازش یاد گرفتم رو با رد پای پر از عشقم بذارم بگم که
خیلی خوشحالم از اینکه 30 روز متعهدانه پیش رفتم و همین نیروی هدایتگر منو هربار به اینجا هدایت کرد
از روزی که خواستم تحول زندگیم رو از روز شمار پر از عشق شروع کنم و تعهد دادم و خدا هر روز کمکم کرد و هدایتم کرد مثل الان که من میخواستم برم تو فایل هدایتی که تو قسمت روز 30 ام نوشته بودین بنویسم دوبار رفتم اونجا یه صدایی گفت نخونش و اونجا ننویس برگرد عقب و اینجا تو همین روز شمار بنویس دیدم با مقاومتم هی داره تکرار میشه گفتم چشم
برام جالب بود تاحالا اینجوری تکرار نشده بود برام
از صبح چند تا کار انجام دادم ،ولی هربار ذهنم کاری میکرد تا من تنبلی کنم و کارامو انجام ندم
مثلا وقتی بیدار شدم بعد نوشتن رد پای روز 29 ام
رفتم یه طراحی طلا و جواهرات طرح گردنبند و دستبند و گوشواره و انگشتر کشیدم که باز خدا طرحشو بهم الهام کرد و تا ظهر کاری نکردم هی میخواستم نقاشیامو بکشم ذهنم میخواست یه جورایی تنبلی کنم
تمرین کلاس رنگ روغنم هم بود باید انجام میدادم
بعد من یهویی دیدم بومو جلوم گذاشتم و سه پایه و همه وسایلا حاضره و دارم شروع به کار میکنم
گفتم یهویی ؟! آره یهویی
الان میگم چرا یهویی
تمرینامو دوتا مکعب بود کشیدم
یاد گیری رنگ روغن خیلی سخته ،ولی به خودم میگفتم تو دلم ،نه خیلیم راحته
این همه آدم تونستن و یاد گرفتن و تو یه سال چندین تابلو میکشن
حتی وقتی یاد استادم افتادم که در عرض 10 دقیقه یه مکعب رو با رنگ روغن کشید و محوش کرد
بعد به سرعت خودم نگاه کردم
گفتم ببین من یه ساعته نشستم ولی استاد زود تموم کرد
اینا همه حرفای بی ربط ذهن بود که میخواست منو گمراه کنه و خیلی چیزای دیگه هم میگفت تا منو به خیال خودش ناراحت کنه
ولی نه من دیگه خدارو دارم تو دلمه ، همراهمه
نمیذاره لحظه ای از مسیرش بیام اینور تر
یا اگه هم اومدم سریع دست به کار میشه و منو میاره به قلبم به منبع عشق که خودش حرفاشو بهم میزنه
و آرومم میکنه
و هی تکرار کردم که همه چیز اولش سخته و باید تکاملت رو طی کنی طیبه در یاد گیری رنگ روغن
بعد یادم آورد خدا که یادته سال 96 اولین باری که قلم و رنگ اکریلیک گرفتی دستت هیچی بلد نبودی و مثل خمیر جوری زدی رو سنگ و چوب رنگو که بلد نبودی ؟؟؟؟
و بعد با تمرین و تکرار و انقدر خودت نقاشی کشیدی و رفتی تو یوتیوب و اینستا فیلمای آموزش نقاشی دیدی هرجایی که بلد نبودی کار کنی و بالاخره الان که داری با اکریلیک تابلو بزرگ هم میکشی
همه اینا تکاملت بوده و تو طی کردی
اما الان برای رنگ روغن خیلی سریعتر تکاملت طی میشه
چرا سریعتر؟
چون که خدا همراهته ،خدارو پیدا کردی اجازه دادی هدایتت کنه و این یعنی همه چی رو راحت بدست میاری
راحت یاد میگیری و سریعتر یادگیریت پیش میره
و بعد اینا رو که به خودم تکرار میکردم میگفتم خدا خودش همه کار برام انجام میده و منو به هدف هام میرسونه کافیه که من تلاش کنم
بعد مادرم میخواست بره خونه خاله ام ،زنگ زد شام دعوت کرد چند روز پیشم دعوت بودن من به خاطر رنگ کردن تابلوم و کارام نرفتم ، ولی هی امروز باز ذهن با دلایلی که میاورد میخواست که منم برم و من میخواستم برم گفتم بعدا میام نقاشی و تمرینامو انجام میدم
بعد بلافاصله یاد حرف استاد افتادم که باز خدا یادم انداخت
که استاد میگفت من وقتی میرفتم مهمونی میدیدم چند ساعت گذشته و به من چیزی اضافه نشده اگر من الان اون چند ساعتو کارامو میکردم یا کتاب میخوندم چیزی یاد میگرفتم
یهویی گفتم نه من نمیام مادرم خودش رفت
گفتم میشینم نقاشیمو که قراره برای نمایشگاه بفرستن حاضر کنم که طرحش ریزه کاری زیاد داره
این بار خدا بهم یه طرح پر از ریزه کاری الهام کرده که هربار خودش طرحشو تغییر میده
همون نقاشیم که اسمش شجره طیبه ،درخت پاکیزه شد
بعد که مادرم رفت من اومدم کار خاصی نکردم هی به نقاشیم نگاه میکردم و میگفتم بذار بعدا رنگش میکنم ولی چند تا کار ریزشو انجام دادم بعد همینجوری نشسته بودم و به نقاشیم نگاه میکردم که باز یهویی دیدم رفتم نشستم پای نقاشیم
آره یهویی
چون یکم حس اینو داشتم که چیکار کنم طرحشو بلد نیستم واقعا چه کاری باید انجام بدم که به چشم بیان طرح حیوانات و آدمایی که تو طرح بودن گفتم خدا خودت طرحشو بگو من هیچی نمیدونم بعد یهویی دیدم دارم زمینه نقاشیمو که رنگ قرمز و صورتی بود دارم مشکی رنگ میکنم
بعد دیدم ساده شد اولش گفتم کاش قبلی میموند این ساده شد بعد گفتم باشه عیب نداره حتما خدا چیزی میدونه که من الان این رنگی رنگش کردم بعد دوباره رفتم دراز کشیدم و شاممو خوردم و اومدم باز نگاش میکردم نقاشیمو
تو دلم گفتم دیگه برم بخوابم فردا رنگش میکنم باید فکر کنم ببینم چیکارش کنم الان مشکی شد من چه شکلی آخه رنگش کنم زمینه رو که به حیوانات بیاد
داشتم میگفتم یهویی باز رفتم سمت نقاشیم و شروع کردم وقتی نصفشو که سیاه رنگ کردم دیدم داره تموم میشه
حالا جواب یهویی های امروزم :
گفتم وای ببین با حیرت گفتم فقط قدرت و نیروی ربّ صاحب اختیارم منو کشوند پای تابلو و کارامو انجام داد
خودشم من اصلا هیچ ایده ای برای چطوری رنگ کردنش نداشتم که دیدم چقدر ناز شد چیدمانش چقدر خاص تر از قبلش شد
همون لحظه گفتم فقط هدایت نیروی هدایتگر و به تابلوم نگاه کردم
و بعد دیدم اینجام و دارم مینویسم
چقدر قشنگه وقتی داشتم شاممو میخوردم یهویی خندم گرفت موقع سپاسگزاری از خدا،چشمامو بسته بودم یهویی از جلو چشمم رد شد مثل جرقه که dnaکد سلامتی که تو تک تک اجزای غذام هست الان دارن میرن با dna تک تک سلول های بدنم دوست بشن و با عشق شروع کنن کدای سلامتی رو اجرا کنن
اینو که گفتم شروع کردم به گریه کردن و خندیدن خیلی حس خوبی داشت
و امروز خدا که بهم گفت طیبه ببین بیشتر یادآوری کنم برات من دارم نقاشیاتو میکشم من دارم هدایتت میکنم من دارم همه کاراتو انجام میدم خیالت راحت سپردی به من
جوری همه کارات انجام میشن که فکرشم نمیکردی
امروز من ،تو دفترم با خدا ،خواسته هامو نوشتم البته دیروز دو تا خواسته و امروز یه خواسته و هر روز قراره براش بنویسم و مکتوب کنم
البته قبلا هم نوشتم ولی بازم براش نوشتم با جزئیات بیشتر که یاد گرفتم
تو اینستاگرام یه فایل از استاد دیدم که جواب سوالمو که هی میپرسیدم رو گرفتم که درمورد لوح محفوظ در قرآن بود
هی میگفتم آخه یعنی چی لوح محفوظ الان که فهمیدم نوشته هایی که مکتوب میشه و به واقعیت تبدیل میشه و این میشه همون سرنوشت ما که در اصل خودمون با باورامون و نوشته هامون رقم میزنیم
چقدر خدا عادل هست و عدالتش فوق العادست
الان یادم اومد هی میخواستم ورزش کنم اونم خدا هدایتم کرد و دیدم دارم ورزش میکنم
همه اینا نشونه ای از قدرت و عظمت خداست برای من
خدایا شکرت
خداروشکر میکنم که هر لحظه درحال هدایت هستم از ربّ صاحب اختیارم و عاشقشم
خدایا بینهایت شکرت خیلی دوستت دارم
برای تک تکنون عشق شادی آرامش سلامتی و ثروت بینهایت از خدا میخوام
سلام با بینهایت عشق
17.هفدهمین روز از روز شمار تحول زندگی من از جعبه شگفتی خدا
من دور روزه که فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو گوش میدادم اینکه از خدا پرسیدم چی برای من خوبه و دو روز پیش هدایتم کرد به سمت این فایل
امروز صبح که داشتم گوش میدادم همین فایل رو گفتم برم از سایت ببینم یه بار دیگه
همین که رفتم دیدم یه نفر نظر داده که امروز روز 17 قدمش هست گفتم عه ببین روز هفدهم منم هست ولی هنوز فایلشو نخوندم تو این 17 روز اکثرا شبا میخونم که دقیقا میبینم کارایی که اون روز انجام دادم یا سوال داشتم دقیقا مربوط به اون روزم بوده و درسایی که ازش یاد میگرفتم و سعی میکردم عمل کنم
بعد من از خدا پرسیدم که میشه بهم آرامش قلبی بدی مثل حضرت ابراهیم که هر بار با آرامشای قلبی ایمانش قوی تر شده بهت
یهویی نوشتم تو قسمت نظرات صفحه 74
رفتم پایینتر عدد 7 روز یکی از نظرات توجهمو جلب کرد
دوباره نظرو خوندم دیدم روز 17 ام روز شمارشون هست
پرسیدم خدا این یعنی چی ؟چی میخوای با تکرار 17 بهم بگی بعد متوجه شدم که باید زود برم روز شمارمو بخونم
من همه این کارا رو وقتی بیرون بودم و رفتم تا تابلوهومو تحویل نمایشگاه بدم انجام دادم
صبح داداشم برام اسنپ گرفت و رفتم چون نمیشناختم و راننده هم نمیشناخت یکم بد جایی نگه داشت گفت همینجاست منم پیاده شدم یکم جلو تر رفتم دیدم اونجا نیست ،بعد داشتم میرفتم تو دلم گفتم خدا تابلوم سنگینه کمکم کن
یهویی یه آقایی گفت میخواین کمکتون کنم سنگینه منم خوشحال انقد ذوق زده شدم گفتم خدا ایول بابا
قدرتمند من مرسی ازت نذاشتی حرفم تموم بشه بعد تا جلوی اون ساختمونی که میخواستم تابلومو تحویل بدم آورد و من خیلی خوشحال بودم معجزه خدا بود برام تو اون سربالایی که بود دست خدا اومد و از طریق اون فرد کمکم کرد بینهایت ممنونم ازش
بعد نشسته بودم که بیان تا تحویل بدم ،یکی یکی هنرمندا نقاشیاشونو آوردن همه قاب شده
گفتم خدا من قابش نکردم آخه ! و یه سری ذهنم با دیدن نقاشیا خواست شروع کنه به پایین آوردن من از مدار
زود هی تکرار کردم اصلا کاری با نقاشی بقیه ندارم ، من ارزشمندم نقاشیای منم منحصر به فردن
نقاشیای همه هنرمندا هم با توجه به هنر خودشون جای خودش قشنگه
منم و خدای خودم رب قدرتمندم که خدا نقاشیمو الهام و هدایت کرده طرحشو و این بزرگترین افتخاره برام که خدا کمکم کرده صفر تا صدشو
تکرار کردم که درسته قاب نداره کارت ،اینجور چیزا هم مهم نیست البته برای کیفیت کارم مهمه ها ولی خوب با توجه به شرایطم فعلا برای قاب گیری مقدور نبود
ولی خدا که بهت از آیه هاش قوت قلب داده و گفته بسپر به من
بعد منتظر موندم دیدم نیومدن ،کلاس طراحی طلا هم داشتم ،نقاشیامو سپردم به یه هنرمند که با نقاشیاش ،نقاشی منم تحویل بده
بعد با عجله اومدم از سمت جماران که اولین بارم بود میرفتم اونجا ،الان میخوام بنویسم خندم میگیره مثل همون لحظه
خیلی با مترو فاصله داشت ،خواستم با ماشین برم دیدم هیچ پولی ندارم
گفتم اشکالی نداره پیاده میرم از مسیر لذت میبرم و این روزای تکاملیم رو با لذت طی میکنم
گفتم خدا یکی رو میفرستی سوار ماشین بشم تا مترو تجریش ببرتم رایگان
بعد از نقشه گوشیم که مسیریابی زدم منو اشتباه از یه مسیر دیگه نشون داد منم ده دقیقه تقریبا اشتباه رفتم و دوباره برگشتم ولی میخندیدم و میگفتم اشکالی نداره خدا حتما میخوای یه چیزی یادم بدی
بعد دیدم یکم مونده به کلاسم زنگ زدم به استادم گفتم یکم دیر میرسم
بعد خلاصه با لذت از مسیر رفتم و رسیدم کلاسم
کلاسم که تموم شد قرار بود ببرم باز پفیلا بفروشم ،
بعد که رفتم همون جای قبلی تو پل طبیعت گفتم خدا خودت باز قدرتتو نشونم بده
همینو که گفتم یه نفر اومد و گرفت کلی ذوق کردم از خدا تشکر کردم
بعد یه لحظه دیدم هنوز فروش ندارم گفتم خدا به نظرت جامو عوض کنم؟
بعد یه لحظه یاد حرفای استاد افتادم که میگفت
مکان و زمان و عوامل بیرونی اصلا ربطی نداره
تو درونتو درست کن طیبه ،افکارت و درمورد فروش پفیلاهات کنترل کن و بسپر به خدا
بعد یکی دیگه فروختم و چون دیگه یکم دیر وقت بود میخواستم برگردم خونه که فردا میرم نمایشگاه به کارام برسم
بعد تو راه دستم نگه داشته بودم یه نفرم گرفت
اولش ذهنم خواست باز …
زود کنترلش کردم و گفتم شکر خدای من 70 هزار تمن فروش داشتمو خودم دوبسته پفیلا باز کردم میخوردم
بعد دیدم یه ساختمون هست تو پارک کلی بچه با پدر مادراشون همایش بود میومدن بیرون رفتم برای اولین بار پل پشت سرمو شکستم بدون هیچ معطلی گفتم پفیلا 20 تمن میخواین ؟
درسته نگرفتن ولی من احساس موفقیت بزرگی داشتم
من که خیلی ترس داشتم به آدما بگم پفیلا دارم نمیدونم چی شد یهویی شروع به حرف زدن کردم
بعد که دیگه برگشتم خونه
تو راه اومدم فایل روز 17 و ببینم یهویی دیدم همین فایل فقط روی خدا حساب کن
اینو که دیدم گفتم خدا میخواستی بگی ادامه بده خوب دوباره گوش بده
روی من حساب کن قدرت دست رب تو هست صاحب اختیار تو
یه شگفتی دیگه اینکه آدما بیشتر از قبل باهام مهربون تر حرف میزنن من تو مترو میخواستم ببینم کدوم ایستگاهه دو بار دقیقا تکرار شد برام بدون اینکه بپرسم بهم میگفتن کدوم ایستگاهه در صورتی که قبلا خودم میپرسیدم
درس امروزم از این فایل این بود که باز هم قدرت رو خدا بدونم و هر لحظه به خودم تکرار کنم که این اصل و مهم ترین چیزیه که برای من بارها داره تکرار میشه
و خدا هم هر بار داره به روش های مختلف که شگفتیاشو نشونم میده تکاملم رو طی میکنم با عشق
و بی نهایت ازش سپاسگزارم
امروز این هم برام ته دلم تکرار میشد انگار خدا با هر بار تکرارش میگفت که نچسب به خواسته هات بسپر به خدا تو تلاشتو کردی وظیفه چگونگی با خداست
ازش میخوام کمکم کنه که رهاتر باشم
خدایا شکرت بینهایت ممنونم
سلام با بینهایت عشق
16. شانزدهمین رور شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتانه خدا و رد پایی که میذارم
اول که خواستم بیام سایت تا اتفاقات و شگفتی های امروزم رو که خدا بهم قدرتشو نشون داد رو بنویسم
کنار اسمم بالای صفحه دایره ابی توجهمو جلب کردم
رفتم دیدم نظر برای دیدگاهم نوشته بودن ،خواستم که بخونم ، خدا به جای خوندن نظر دوستی که در فایل ظلم به خود در قرآن گذاشته بودم و مربوط به روز دوم از تحول زندگیم بود و برام پاسخی گذاشته بودن ، یهویی یه صدا گفت اول نظر خودتو بخون
وقتی خوندم فقط از هر سطر نوشته هام اشک ریختم
خدا دوباره بهم خیلی چیزارو یاد آور کرد تا بگه طیبه به من بسپر خیالت راحت
بعد اومدم اینجا رد پای روز 16 رو بنویسم
امروز که من بیشتر دارم سعی میکنم آگاهانه با خدا حرف بزنم و تکرار کنم که خدا قدرتمند ترینه و فقط خداست که برای من کار انجام میده ،در این بین خدا هم هر لحظه داره قدرتشو بیشتر نشونم میده
میخواستم موهامو شونه کنم ،هرچی گشتم شونه مو پیدا نکردم یهویی گفتم طیبه صبر کن خودت نه
بعد زود گفتم خدا تو قدرتتو باز بهم نشون بده میدونم قدرتمندی ولی با هر بار نشون دادن قدرتت حس خاصی بهم میدی که قلبم بیشتر آروم میشه همینو که گفتم نمیدونم چی شد یهویی چرخیدم سمت کمد و خم شدم تو قفسه کمدم دستمو گذاشتم رو پتویی که گذاشته بودم بعد به خودم اومدم گفتم خدا ؟ چی شد ؟
یهویی دیدم شونه ام کنار پتو که توقفسه کمد بود هست انقد کیف کردم گفتم ببین من داشتم همه جا رو میگشتم پیدا نمیشد همین که گفتم خدا تو بگو زود نشونم داد این یعنی قدرتمند ترین فقط خداست که برای من به سرعت کارامو انجام میده
بعد من چند روزه فایل داستان هدیه تولدمو گوش میدم که میگفت استاد به خواسته تون نچسبید ،وقتی رو خودتون کار میکنید جهان اطرافتونم تغییر میکنه و خود به خود به خواسته تون میرسید
خیلی ساده و راحت
بعد یهویی گفتم خدا تو بگو بعد این فایل کدوم فایلو گوش بدم که الان بیشتر به امروزم نیاز هست بشنوم و عمل کنم ؟بالا پایین که کردم دستمو گذاشتم رو یه فایل ،فایل فقط روی خدا حساب کن اومد
باز کردم گوش دادم تا شب و کل حرف خدا که از طریق استاد بهمون گفته این بود که :
قدرت
که زندگی تو متحول میکنه
اینکه خدای خودت رو قدرتمند بدونی
و بار ها تکرار میکردم من هم که خدا قدرت مند ترین خداست و توانایی این رو داره از جایی که به عقلم نمیرسه بهم بده
بعد من دیدم پیام اومده که تابلوهایی که قراره برای نمایشگاه ببرم باید با نایلون حباب دار و کارتن بسته بندی کنیم و ببریم فردا که تحویل بدیم تا بعد انقال بدن به نمایشگاه و جمعه برگزار بشه
حاضر شدم برم بگیرم تو پاساژ که میرفتم دیدم دست یه آقایی نایلون حباب دار هست خواستم بپرسم از کجا گرفته ولی نپرسیدم از مغازه ای که میشناختم رفتم و پرسیدم گفت فکر نمیکنم باشه باید برید یه منطقه دیگه از تهران بخرید این پاساژ نیست ندیدم
بعد گفتم خدا پس اون آقا گرفته بود از کجا گرفته کاش میپرسیدم بعد گفتم کاش نمیرفت ازش میپرسیدم
بعد که یکم راه رفتم دیدم داره میره دوییدم و پرسیدم آدرس مغازه تو پاساژو بهم گفت
اینو گفتم تا بگم بازم خدا قدرتشو بهم نشون داد که گفتم خدا کاش میپرسیدم یه کاری کن نره ببینم بپرسم همین که گفتم دور زدم پاساژو دیدم داره میره اینجا بود که کلی کیف کردم که قدرت فقط خداست همه کار برام میکنه
بعد همینجور داشتم درمورد فردا که روز نمایشگاهه فکر میکردم و میگفتم همونجور که خدا قدرتاشو بهم نشون داد و آیاتشو واضح باهام حرف زد فردا بهترین و ناب ترین و شگفتانه ترین روزم هست میسپرم به خودش و از لحظه ام لذت میبرم قدرت دست خودشه از این به بعدش با خداست
بعد گفتم خدا بازم برای آرامش قلبم باهام حرف میزنی ؟؟
رفتم قرآن و برداشتم و گفتم درمورد همه چیز تو زندگیم و فردا و مشتری و عشق و سلامتی و همه چی بهم بگو کمکم کن که آروم تر بشم
همین که قرآن و باز کردم دیدم آیه 24 سوره قصص که حضرت موسی به خدا گفته :
بار الها من به هر خیری که تو به من برسه محتاجم
کلی گریه کردم گفتم خدا به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم
هرچی تو بگی
الان که نوشتم هرچی تو بگی یه لبخند قشنگی اومد به لبم چه حس قشنگیه داشتنت خدا
ماچ بهت ماچ به بزرگی و عظمتت
داشتم توضیحات روز 16 خانم شایسته رو میخوندم
که نوشتن :
به این ترتیب شما هم با به اشتراک گذاشتن داستان موفقیتات، الگویی باش برای تحقق رؤیای صدها انسان دیگر
اینجا که رسیدم یه لحظه گفتم آخه من که موفقیت مالی هنوز نداشتم بعد بلافاصله گفتم موفقیت که رسیدن به یه هدف خاص نیست
یاد حرفای استاد افتادم و گفتم
من همین الانشم هر روز موفقم تو این مسیر
همین که ارزشمندی دارم و با خدا حرف میزنیم
همین که کلی اتفاقات شگفتانه خدارو دارم هر لحظه میبینم و حس میکنم که تو این سه ماه تو سایت نوشتمشون و حتی تو دفت من و خدا نوشتم
من موفق ترینم همین الان که با حال فوق العاده عالی دارم مینویسم
و به قول حرف استاد باید بار ها به خودم یاد اور کنم تا فراموش نکنم که سه ماه پیش چجوری بودم و الان چه تغییرات بزرگی از نظر خودم دارم
و خوشحال و سپاسگزارشونم از رب و صاحب اختیارم خدای یکتای خودم
دیشب فصل اول قسمت اول کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو دانلود کرده بودم خوندم با هر سطر خوندنش خودمو تو اون هتلی که سرسبز و کوهستانی بود تصور کردم چه منظره زیبایی داشت فوق العاده بود و به این قسمت که رسیدم :
که استاد گفتن کتابی که دارین میخونید درمدار موفقیت هستید که الان دارین میخونیدش
حس فوق العاده ای داشتم که خدا بهم اولین گام از گرفتن فایل هایی که بهاشون رو باید بپردازم و بهشون عمل کنم رو داده
راستش قبل دانلود به خودم گفتم حتما حرف هایی هست که استاد تو فایلای رایگان گفتن
ولی بعد گفتم نه طیبه وقتی هدایت شدی از طرف خدا به کتاب رویایی که رویا نیستند و بهت گفته که بگیرش پس صد در صد برای یادگیری و عمل کردنت به آگاهی هاش کلی مطالب داره
حالا حتی اگر تکرار هم بشه حرف های استاد شاید از فایل های رایگان درمداری نبودی که دریافت کنی و با تکرار در این کتاب قراره مدارت بالا تر بره و بیشتر عملگرا تر بشی
وقتی دیدم کتاب تمرین داره ذوق کردم آخه خیلی من به این جور تمرینا ذوق و شور و اشتیاق شدید دارم که انجامشون بدم تو این یکسالی که از پارسال پا تو مسیر آگاهی گذاشتم
با کتابایی که میخوندم سعی میکردم تمریناتشو انجام بدم و ذوق داشتم میدونستم که با انجامشون کلی تغییرات تو زندگیم میبینم
الان هم مشتاقانه تمرینات کتاب رو انجام میدم و میدونم که سرعت پیدا میکنه رفته رفته در رفتن به مدار های بالاتر در همه موارد زندگیم
در عشق ،شادی ،سپاسگزاری ،آرامش، دوست داشتن همه جهان هستی و ثرت و توحیدی عمل کردن و …
خدایا شکرت که امروز رد پای من در این سایت پر از آگاهی ثبت شد و ازت سپاسگزارم
که هدایتم میکنی و هر روز قدرتت رو بیشتر بهم نشون میدی تا باورم بیشتر و بهتر و قدرتمند تر بشه به قدرتمند بودنت و تسلیم بودنم و به رهایی رسیدنم هر لحظه کمک میکنی
بی نهایت شکرت بابت امروز و همه چی
دوستتون دارم با عشق طیبه
من این نوشته رو تو قسمت نظرات کتاب رویاهایی که رویا نیستند نوشتم چون دیدم شاید برای خیلیا نشون نده و ادامه روز شمار تحول زندگیم بود دوباره اینجا برای تحول روز 15 مینویسم تا ادامه حرفم باشه که چطوری هدایت کرد خدا من رو به سمت کتاب
05 دی 1402 در 21:44
مدت عضویت: 138 روز
سلام با بینهایت عشق
15 . پانزدهمین روز شمار تحول زندگی من و رد پای پبر از عشقم در این جعبه شگفتی خدا
نشانه امروز من ،کتاب رویایی که رویا نیستند فصل دو هست
من قبل اومدن به قسمت نشانه از خدا سوال پرسیدم و اولین بار بود که خدا در قسمت نشانه به من کتاب رو معرفی کرد
به خودم گفتم حتما تو کتاب آگاهی هست که با عمل کردن بهش زندگیمو تغییر میدم با افکار و فرکانسایی که میفرستم
بارها شده بود که تو این سه ماه دوره های کشف قوانین زندگی رو بارها بهم در هدایت نشانه گفته بود یا دوره دستیابی به رویا ها یا دوره عشق و مودت و حل مسائل ، ولی چون فعلا از نظر مالی نمیتونم دوره رو تهیه کنم و به گفته استاد که گفتن : باید با فایل های رایگان تکاملتون رو طی بکنید و وقتی درآمدتون به میزانی بود که به سختی نیفتین اونموقع دوره هارو خرید کنید
ولی فعلا با عمل کردن به فایل های رایگان شروع کنید تا مدارتون تغییر کنه
من از مهر ماه تا الان که 7 دی میشه سه ماه تمام هر روز صبح تا شب به فایلای رایگان گوش میدادم و سعی میکردم هم از مسیر لذت ببرم هم اینکه تلاش کنم تا عملگرا تر بشم من هر روز این سه ماه رو خودم رو موفق ترین دختر میدونستم نسبت به روز قبلم چون شاهد تلاشم و دیدن نتیجه ها بودم
ولی بازم تلاش میکنم تا تکاملم طی بشه و مدار به مدار پیش برم در مورد همه چیز
و بعد که منو به سمت روز شمار تحول زندگی هدایتم کرد من الان 15 روزه سعی میکنم عملگراتر باشم و به ایده هایی که خدا میگه عمل کنم
و تاحدودی تقریبا اتفاقاتو نوشتم تو روز شمار فصل اول
امروز من بسیار بسیار حال خوبی داشتم دیشب که خوابیدم شروع کردم آگاهانه به تکرار اینکه خدا قدرت جهان هستی هست و قدرت فقط از آن خداست و کلی باورهای قدرتمند کننده دیگه
نصف شب بیدار شدم یهو میدیدم درونم دارم تکرار میکنم یا ساعت 4 صبح امروز بیدار شدم داشتم تکرارش میکردم
بعد من صبح که بیدار شدم گفتم ببرم از نقاشیم عکس بگیرم تو عکاسی که وقتی زوم بشه روی عکسم و ایده ای که خدا چند شب پیش بهم داد که عکس کارامو تو سایت بذارم خواستم سایت باز کنم خرید دامنه داشت فعلا دست نگه داشتم
بعد صبح میخواستم که برای عکاسی از نقاشیم برم پیش خودم گفتم نقاشیمو عکس بگیرم که زوم کردن جزئیاتشم ببینن و بعد بهتر خرید کنن
من رفتم عکاسی ،عکسو گرفتن گفتم که وضوحش برام مهمه بعدش وقتی تو گوشیشون انتقال دادن وضوحش ناجالب تر از عکسی شد که خودم با گوشیم گرفتم
بعد داشتم تو دلم میگفتم طیبه چه ربطی به وضوح عکس داره فروش کارت ؟؟؟ بسپر به خدا خودش مگه بهت نگفته مشتری میفرستم تو آیه 82 سوره یس
که گفت بهت موجود باش بگه موجود میشه
همون لحظه یه صدایی شنیدم بهم گفت طیبه پاشو برو سپردی به خدا به اینجور چیزا فکرم نکن لینکه به جزئیات کارت نگاه کنن مشتریا یا هرچیز دیگه مهم کل نقاشیته که میبینن
قدرت رو خدا بدون ،خدا برات همه کار میکنه
بعد معذرت خواهی کردم از عکاس و اومدم خونه
بعد از ظهر شروع کردم به وارنیش زدن روی کارای نقاشیم و تموم شدن و تکمیل ، بعد ،از نمایشگاهی که قراره نقاشیم روز جمعه به نمایش گذاشته بشه تو الهیه برای فروش پیام دادن که قیمت کارتونو بررسی کردیم خیلی زیاد گذاشتین
بعد من یه لحظه داشت مدارم پایین تر میومد بلافاصله گفتم من به خدا سپردم
اولش میخواستم قیمت نقاشیمو کمتر کنم یکیشو با توجه به حرف استاد که گفته بودن تو فایلا که درآمدتون صفره انتظار نداشته باشین یهو بشه 100 میلیون میخواستم کمترش کنم
البته اینم اضافه کنم که من قبلا که پیج کاری داشتم فروش خوبی داشتم ،کارای ریز نقاشی رو چوب انجام میدادم و مشتریایی که ارزش کارمو میدونستن میومدن خیلی راحت برای یه آویز چوبی تقریبا 8 سانت که دو طرفش طرح داشت 600 واریز میکردن و میگفتن واقعا ارزشمنده و حاضرن پرداخت کنن برای نقاشیم این مبلغ رو
یه لحظه یادم افتاد موقعی که بقیه میگفتن قیمت کارت و کم بذار و من از خدا مشورت خواستم و خدا از بین اون همه آیه بهم آیه 82 سوره یس رو آورد و بهم قوت قلب داد و آرومم کرد که همون قیمتی که گذاشتم برای کاری که صفر تا صد کارم الهام و ایده خدا بوده و من همه شو صفر تاصدشو به خدا سپردم و کمکم کرد تا نقاشی بکشم
وقتی اینارو یادم آوردم گفتم خدا تو خودت گفتی باورم کن منم همون قیمتو برای نقاشیم گذاشتم
بعد گفتم بهم نشونه میدی که بقلبمو آروم کنی همین که نشانه مو زدم کتاب رویایی که رویا نیستند فصل دوم رو آورد توضیحاتشو که خوندم گفتم خدا میخواد بگه که مراقب افکارت و فرکانسات باش و باورت به من باشه
بعد گفتم خدا از قرآن هم راهنماییم کن من الان برای نقاشی دومم 274 میلیونو گذاشتم طبق تاییدت تو آیه 82 سوره یس
برای این یکی تابلوم هم باز یاد حرف استاد افتادم که میگفت کیفیت کارتون رو همیشه اصل قرار بدین
گفتم خدا من میدونم این نقاشیم چوب نئوپانش یکم تاب برداشته و یه تیکه اش خوردگی داره پشتش ولی نقاشیم واقعا کیفیتش خوبه
بهم بگو من چیکار کنم قیمتشو نصف کنم به خاطر کیفیت کارم ؟
بعد ازش کمک خواستم و قرآن و که باز کردم صفحه 525 سوره طور و اول سوره نجم بود شروع کردم به خوندم گفتم بهم درکشو بده که بفهمم منظورتو خدا
صفحه اول معنیشو خوندم رسیدم به آیه 48 و 49
نوشته بود باری ای رسول بر حکم خدا صبر کن که تو منظور نظر مایی و چون برخیزی به ستایش خدای خود تسبیح بگو 48 و از شبانگاه هم پاره ای به تسبیح خدا پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبیح خدا گو 49
وقتی این معانی رو خوندم اینجوری درک کردم که خدا بهم گفت تو قیمتی که گفتی به نمایشگاه تغییر نده و صبر کن و از تسبیح بگو متوجه شدم که میگه :
تو فرکانستو در سپاسگزاری نگه دار که بالاترین و نزدیک ترین فرکانس به خداست ،و به خدا باور داشته باش و شب و صبح سپاسگزاری کن
اینو متوجه شدم که نماز صبح رو هم بیدار شو و شکر گزاری کن
بعد تو آیه 10 و 11 سوره نجم :
گفت که پس خدا به بنده خود وحی فرمود آنچه که هیچکس درک آن نتواند کرد 10
آنچه دید دلش به حقیقت یافت و کذب و خیال نپنداشت 11
این آیات مربوط به معراج پیامبر بود
من اینو درک کردم که خدا بهم گفت من این مدت سه ماه بهت این همه الهام و هدایت کردم از طرح نقاشی گرفته تا هدایت مسیر زندگیت و کاریت و توحیدی عمل کردنت و …
و تو هر روز اینهارو دیدی و باورت داره تقویت میشه و به خودم گفتم آره و تاییدشون کردم و اشک ریختم از این همه نعمت خدا و سپاسگزارش هستم هر لحظه و به هرچی که تو این مدت معجزه بود واقعا برام دلم هم حقیقت یافت
من تو این سه ماه قدرت خدارو دیدم که وقتی ازش خواستم هدایتم کنه و کمکم کنه توحیدی عمل کنم واقعا هر روز خیلی کمکم میکنه به چشم میبینم و سپاسگزارشم
بعد که رسیدم به آیه آخر صفحه ایه 24 و 25 سوره نجم
آیا برای آدمی هرچه آرزو کند حاصل میشود 24
در صورتی که دنیا و آخرت همه ملک خداست 25
و بسیار ملک در آسمان ها هست که شفاعتش سودمند نیست جز به امر خدا و برآن کس که خدا بخواهد و از او خوشنود باشد 26
من از این آیان اینو درک و متوجه شدم که خدا بهم گفت تو خواسته تو به من گفتی ، در مسیر خواسته ات که فروش نقاشیات هست تلاش کردی و رنگ کردی و باورت به قدرت من باشه و ایمانت رو قوی کن و قوی نگه دار و چگونگی رو به من بسپر
و به قوانین درست عمل کن
مثل اون روزی که رفتی پفیلا بفروشی همه کاراشو کردی و با کلی ایمان رفتی و پل پشت سرتو خراب کردی و وایسادی تا بفروشی تو دل تاریکی شب که فقط چراغ یه تابلو روشن بود ،آدمارو میفرستاد سمت پفیلا و نگاه میکردن میپرسیدن چیه؟؟منم میگفتم پفیلا و قیمت میپرسیدن و میگرفتن
چقدر من اون لحظات حس بی نهایت عالی داشتم و سپاسگزارشم که بهم نشون داد که ببین طیبه قدرت من بینهایته تو اون تاریکی برات مشتری فرستادم
280 تمن فروختی و انقد از احساسم که فوق العاده بود و احساس ارزشمندی داشتم تصمیم گرفتم باز هم به خدا بسپرم و برم پفیلا بفروشم هفته ای چند بار که پول کلاسامو دربیارم
الان که معنیای قرآن و درک میکنم حس فوق العاده ای بهم میده اینکه لایق هم صحبتی با خدا شدم اینکه خدا به وضوح باهام حرف میزنه
اینکه سر نماز وقتی باهاش حرف میزنم هم میخندم هم گریه میکنم
اینکه بعد آرامشی که از هدایتم تو نشانه دریافت کردم و قرآن که تو ایاتش بهم ارامش قلبی داد زود رفتم و پیام دادم به نمایشگاه و گفتم همون قیمت باشه که گفتم بهتون
و من خواسته مو گفتم و رها میشم ازش
خدا باز هم قدرتشو بهم نشون میده من باور دارم چون خیلی قدرتشو تو این سه ماه دیدم
و بعد کار بعدی که انجام دادم اومدم اولین خریدم رو از سایت داشته باشم که کتاب رویاهایی که رویا نیستند بعد دیدم تو کیف پول به عنوان هدیه دارم و رایگان دو فصلشو گرفتم
بعد به خودم گفتم ببین طیبه تو این چند ماه چرا خرید نکردی با این هدیه رایگان بلافاصله گفتم اون موقع زمانش نبود
حتما الان باید این کتابو بخونم تا به آگاهی هاش عمل کنم و من از مسیر همچنان لذت میبرم و از داشته هام از این همه عشقی که تو مسیر دارم
و البته مهم ترینش که امروز سر نماز مغرب به خدا گفتم بزرگترین ثروت من داشتن تو بود خدا
اینکه میدونم تو قلبمی ،تو وجودمی ،انقدر برات با ارزشم که هر لحظه کمکم میکنی ، حست میکنم هر لحظه و اشک میریزم از این همه بودنت در خودم
این بزرگترین ثروتیه که دارم همه چی دارم من عشق دارم ،سلامتی دارم ،ثروت دارم ،با تو شادی دارم مثل بچه ها وقتی میرم بیرون کیف میکنم با هر چیزی که میبینم با هر حرفی که ته دلم باهات میزنم
عاشقتم خدا عاشقتم مرسی که خودتو به من دادی مرسی که دارمت عشق دلم
خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم بابت همه چی
بابت آگاهی های این سایت پر از عشق
بابت این همه دوستان آگاه و عالی
و اینکه همه جا هستی و انرژی که همه چیزو در برگرفتی و حست میکنم سپاسمندم بی نهایت
دوستتون دارم با عشق طیبه
سلام با بی نهایت عشق
15. امروز پانزدهمین روز از روز شمار تحول زندگی من هست از این جعبه شگفتی خدا
من امروز چند تا شگفتی داشتم و درسایی که از این شگفتی ها یاد گرفتم
امروز من قبل از اومدن به روز شمار تحول زندگیم ،هدایت شدم با توجه به درخواستم از خدا ،به نشانه ها و خدا به من کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل دو رو پیشنهاد داد
من توضیحاتشو خوندم و نظرمو نوشتم و بعد شگفتی های امروزمو اونجا نوشتم
بعد که نوشتم نظرمو ،رفتم کتاب رو تهیه کنم ،فصل یک و دو رو چون گفتم طیبه خدا اولین بار از نشانه ها کتاب بهت معرفی کرد که میتونی بخریش و توان خریدش رو داری و درمداری هستی که میتونی بخری
ولی اصلا به قسمت کیف پولم نگاه نکرده بودم که 100 هزار تمن هدیه دارم و میشه رایگان بگیرم
وقتی رفتم تو قسمت خرید دیدم رایگانه خیلی خوشحال شدم
بعد گفتم چرا من قبلا نگرفته بودم این کتابو بعد دوباره جواب خودمو دادم که طیبه اونموقع تو، تو مدار دریافت کتاب نبودی و داشتی با فایلای رایگان تمرین و عمل میکردی و الان که در مدار دریافت کتاب قرار گرفتی آگاهی هایی داره که بیشتر کمکت میکنه ،پس الان وقتشه بعد دو فصل رو زود دانلود کردم و بعد چون تو خونمون دستگاه کپی داریم رفتم فصل اول رو کپی گرفتم و الان میخوام شروع کنم به خوندنش
و فردا ان شاء الله فصل دوم رو کپی کنم و بخونم
وقتی الان اومدم که روز شمارم رو بخونم دیدم خانم شایسته عزیز دقیقا درمورد موضوعی که امروز خدا بهم گفت که رویاهات محقق میشه با این کتابی که بهم پیشنهاد کرد و دانلودش کردم ،کافیه باوراتو و قدرت دونستن من و عمل کردن به قوانین و حالتو خوب نگه داری در مسیر تکاملت لذت ببری و …
و الان که دیدم فایل مربوط به روز 15 رو
خیلی خوشحال شدم از این جهت که درست در مسیری هستم که دارم درست پیش میرم و خدا قشنگ و ساده و راحت و زیبا هدایتم میکنه به سمت خواسته هام
اینجا که خانم شایسته نوشتن :
زیرا باور، چنان قدرت عظیمی دارد که قادر است هر پیشبینی و حساب و کتاب ریاضی را نیز غلط از آب درآورد
یاد حرفای خدا با من افتادم که بهم آیه 82 سوره یس رو بارها نشونه داد تا بگه باور به قدرت من یعنی همین حرفی که خانم شایسته عزیز نوشتن و من الان دوباره نوشتمش
یاد جوان شدن زلیخا افتادم
که باور حضرت یوسف به رب و قدرت ربش انقدر زیاد بوده که میدونسته از خدا بخواد زلیخا جوان بشه در لحظه میشه
چقدر حس خوبیه هر بار که باخدا حرف میزنم بهش میگم کمکم کن منم انسانی توحیدی باشم مثل حضرت ابراهیم که رفیقت هست
کمکم کن و من هم سعیم رو میکنم و از مسیرم لذت میبرم
امروز خیلی خوشحالم که هر روز خدا شگفتی هاشو بهم نشون میده و آروم ترم میکنه ،و ازش سپاسگزارم بی نهایت
رد پامو گذاشتم الان برم با عشق کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو بخونم و لذت ببرم و شروع به عمل کردن به آگاهی هاش بکنم
ممنونم از خانم شایسته عزیز و استاد عباس منش و دوستانی که با نظراتشون که دستی از دستان خدا هستن برای من ، و عشق و سلامتی و ثرت و آرامش بی نهایت از خدا برای شما خواستارم
دوستتون دارم با عشق طیبه
سلام با بینهایت عشق
14. امروز روز چهاردهم از روز شمار تحول زندگی من و رد پایی که میذارم هست و جعبه شگفتی خدا
دیروز که داشتم مینوشتم یه لحظه به خودم گفتم چرا اتفاقات روزانه مو میام اینجا مینویسم ؟
با اینکه من تو دفتر خودم و خدا هر روز مینویسم همه اینا رو حتی با عشق بیشتر و باهاش حرفای خاصم میزنیم
ولی سوال شد برام یه لحظه گفتم آخه مگه روزانه اتفاقایی که برای من میفته یا من دارم تلاش میکنم برای توحیدی عمل کردن یا پیدا کردن یه سری باورا همه رو نیام و اینجا ننویسم
ولی بعد فکر کردم امروز درمورد گاز و ترمز که قبلا درموردش خونده بودم و میدونستم چیه
دوباره رفتم قسمت عقل کل
در مورد یه سری باورا که دوستان گفته بودن خوندم و یادداشت کردم تا من یه فایل بسازم و هر روز گوش بدم بهشون تا تبدیل به باور بشه
بعد الان میخواستم بیام روز 14 رو رد پامو بنویسم باز این سوالو کردم !
بعد که شروع کردم به نوشتن یاد قسمت عقل کل افتادم گفتم ببین تو برات سوال بود و خدا هداییت کرد اونجا از نظرات دوستان استفاده کردی که دستی از دستان خدا بودن و اومدن نوشتن تا تو یه روز بری نوشته شونو بخونی و تو این مسیر بهتر عمل کنی
حالا نوشته های تو ،تلاشایی که هر روز داری انجام میدی برای موفقیت هر لحظه ات نسبت به طیبه لحظه قبل و سعی و تلاشتو میکنی
این نوشته ها،که تو هر روز داری تجربه میکنی و سعی و تلاش میکنی ممکنه خیلیا که خدا هدایت کنه سمت رد پای تو
مثل تو که با خوندن نظرات دوستان این روزا بیشتر سعی در تغییر درست و لذت بردنت از مسیر میکنی
برای اون فردی که میخونه رد پاتو پس برای اون هم خیر میشه
پس بنویس و ادامه بده
امروز من رفتم یه فلش گرفتم تا از کلاسم ، نرم افزار طلا جواهرات و برام بفرستن تا ببینم نصب میشه یانه
داشتم به خدا میگفتم تو دفترم که خدا من نمیدونم در مقابل تو ضعیفم هیچی نمیدونم خودت ایده شو دادی منم عمل کردم الان لپ تاپشو خودت نمیدونم از کجا و چجوری برام میفرستی ولی من وظیفه ام اینه خواسته مو بهت بگم و به خودت بسپرم
تلاشمم میکنم ببینم که نصبش کنم اگر اینم نشه میرم کافی نت و میگم اگه بشه نصبش کنن من برم از اونجا تمرینامو انجام بدم تو فامیلامون همه لپ تاپاشون مثل لپ تاپ من سی پی یوش قدیمیه و نشد نصب بشه
ولی من همچنان امید دارم و تلاش میکنم براش
ظهر از نمایشگاهی که دوتا نقاشیامو برای اولین بار قراره به نمایش گذاشته بشه ،یه پوستر فرستادن تا عکسمو روش بذارم و اسمم بنویسم و تو پیجم بذارم
همه رو با عشق انجام دادم و به خدا گفتم خدا همونجور که تو تاریکی شب با چراغ یه تابلو اون همه مشتری برام فرستادی تا پفیلا ازم بگیرن
همونجوریم که درمورد قیمت نقاشیم که همه میگفتن گرون میذاری و…
من ازت سوال کردم که بهم نشونه بفرست تا بدونم این قیمتی که برای نقاشیم گذاشتم با توجه به کیفیت و زحمت کارم درسته ؟
قشنگ یادمه من قرآن و که باز کردم درموردش تو قسمتای نظرات نوشتم قبلا
هزاران بار از خودم میپرسم میگم بین اون همه آیات تو قرآن دقیقا اون صفحه رو با دستم باز کردم که آیه 82 سوره یس بود که خدا گفته بگه موجود باش موجود میشه
حتی درمورد یه خواسته ام از خدا پرسیدم تو بازه زمانی کوتاه دلم پر بود گفتم خدا آرومم کن به قلبم آرامش بده میدونم تو قدرت داری که همه کار برام بکنی
یه نشونه بفرست که دلم آروم بگیره
گفتم منو به یه مسجد میبری که ارومم کنی نماز ظهرمم بخونم
من رفتم بازم رو اعلام نماز که قضیه شو تو نظرات قبل کامل نوشتم دیدم نوشته صفحه 445 خیلی برام آشنا بود گفتم برم خونه نگاه میکنم قرآن و وقتی از مسجد میخواستم برم خدا قدرت قدمامو به سمت قرآن کشوند یهو گفتم بذار باز کنم ببینم کدوم سوره هست وقتی دیدم آیه 82 سوره یس
گریم گرفت میدونم اینو هم بارها به خودم یاد آور کردم
و اتفاقات بعدشو که خدا بهم گفت تو قسمت تعهد به خواسته یا رهابودن نسبت به آن
اینجا یادم داد که نچسبم به خواسته ام ولی باور کنم که در هر صورت برام خیره و قبول کنم و فقط به قدرت خودش بسپرم
این حرف خدا برای من قوت قلب داده و هزاران بار میگم به خودم که این یعنی خدا میگه طیبه تو قیمتی که برای نقاشیت 274 میلیون گذاشتی بذار
و باورم کن و چگونگی با من تو فقط تلاش کن به قوانین عمل کنی و احساست رو خوب نگه داری و آسون بگیری و رها باشی
من میدونم خدا بهم تو این مدت خیلی معجزه نشون داد در مورد شدن
همین پفیلا فروختن و من نمیدونستم کجا ببرم بفروشم یهویی گفت پل طبیعت
حتی نمیدونستم کجا وایسم تابلویی که دیدم روشنه یه صدایی گفت کنار تابلو وایسا
حالا مهم ترین قسمتش وقتی گفتم خدا من هیچی نمیگم خودت بگو مشتریا خودشون بیان
که میدونستم و تو فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم
همه چی خودشه ،رابطه خوب مشتری ،عشق،ثروت ،سلامتی و…
اون لحظه گفتم خدا همه چی خود تو هستی که همه جا رو در برگرفتی خودت هم مشتری باش برای من ،انقد به این باور داشتم که میفرسته
حتی خود آدما میومدن و میپرسیدن چنده و میگرفتن
و هر بار میگفتم خدایا کار خودته میدونم و سپاسگزارم
اینو بارها به خودم تکرار میکنم
و درمورد فروش نقاشیم هم میدونم فروش رفته من به خودش فروختم نقاشی خودشو که صفر تاصدش کار خودشه
میدونین چرا ؟چون من خواستم طرح اولیه نقاشیمو بکشم نتونستم
بعد فکر کردم دیدم من اون لحظه تو خودم نبودم هیچی نفهمیدم کل تابلوم در عرض شاید ده دقیقه خلق شد
الان میفهمم که استاد فرشچیان چی میگفت
که ازش پرسیدن تابوی ظهر عاشورا رو چجوری کشیدی
گفت که متوجه نشدم یه لحظه بلند شدم تابلورو گذاشتم جلوم و فقط کشیدم یهویی دیدم تابو ظهر عاشورا خلق شده در روز عاشورا
وقتی اینارو به خودم یادآور میشم بیشتر به عظمت و قدرت خدا پی میبرم و باورم تقویت میشه
میگم طیبه کاملا آروم باش و رها خدایی که بهت تو آیه 82 چندین بار به روش های مختلف گفته و تاکید کرده پس میشه خوبم میشه
به قول حرف استاد
گفتم به خدا شد ،تموم شد و رفت
منم به خدا گفتم و شد
و سپاسگزارم ازش و باز هم سعی و تلاشمو میکنم
برای بهتر شدنم نسبت به لحظه قبلم و عمل کنم به ایده هایی که خدا بهم میگه
و من امروز با درست کردن عکسم کنار پوستر ،خودم رو موفق ترین دیدم که تو سه ماه انقد پیشرفت داشتم
من روزی که رفتم موزه نقاشیارو دیدم عکس گرفتم چند تا با نقاشیا و به خودم قول دادم با تلاشم با ساختن باورهای توحیدی و عمل کردن به ایده هایی که خدا بهم میگه نقاشیای منم به زودی در بهترین موزه های دنیا خریداری میکنن و به نمایش گذاشته میشه
در بهترین و ناب ترین حراجی ها به فروش میرسه
و خدار وبی نهایت سپاسگزارم
و برای تک تک شما دوستانی که در این سایت هستین و استاد و تک تک کسانی که در این سایت پر ار عشق زحمت میکشن تا دستی باشن از دستان خدا که ما در این مسیر حرکت کنیم ،عشق بینهایت ،ثروت بینهایت،سلامتی بینهایت و شادی و اشتیاق شدید و آرامش بینهایت از خدا براتون میخوام
سلام تیما جان
الان دارم با اشک این نوشته رو مینویسم
شما که نوشتین :
بیام و از نتیجه تغییر ندادن تابلوم بنویسم
و یاد تک تک معجزات دیروزم افتادم و فقط میتونم بگم قدرت خدا رو چند برابر بیشتر دیدم ولا غیر
چند برابر بیشتر گفتم چون داشتم با خدا حرف میزدم هر بار میگم خدا من قبول دارم که تو قدرتمندی و من هم آفریدی که بیام و عشقم رو در این جهان هستی پیدا کنم که رفته رفته رشد کنم و به تکامل برسم و از مسیرت لذت ببرم
تو هم خودت قبول داری که انسانیم و در بعد مادی و بارها حرف استاد رو با خدا میگم که حضرت ابراهیم ازت نشونه خواست منم هر لحظه میخوام نشونه و قدرتتو بهم نشون بدی تا ایمانم بهت قوی تر و توحیدی تر عمل کنم با دیدن نشونه هات
هر وقت تا ذهنم میاد حرف بیهوده بزنه به خدا میگم که یه ذره دیگه ولی نه از بینهایت قدرتت ،بینهایت بازم نشونم بده تا باورم به توحیدی عمل کردنام قوی تر بشه
به قول حرف استاد تکامل یه شبه بوجود نمیاد حضرت ابراهیم هم انقد از خدا خواست و سوال کرد تا تکاملشو طی کرد برای همین سخت نمیگیرم و از مسیرش سعی میکنم لذت ببرم
و هر بار جوری ازش میخوام که باز قدرتشو نشونم بده که حتی مثلا من ماجراهاشو نوشتم در هر روز روز شمارها
به همدیگه وصلن جریانای روزانه من با خدا که نوشتمشون هر روزشو
یه بار گفتم خدا قدرت دست توعه من هیچی نمیدونم من شونه مو گم کردم بگو کجاست
همین که ساکت وایسادم یهو بدون ذره ای فکر برگشتم و دستم رفت تو قفسه کمد و گفتم خب خدا کجاست یه صدا گفت دقت کن یهویی دیدم کنار پتویی بود که تا کرده بودم تو کمد
و خیلی حرفای دیگه
که من از وقتی به حرفای استاد گوش دادم کنجکاو شدم و هی خواستم تو کارای کوچیکترمم از خدا هدایت بخوام و قشنگ شنیدم هدایتاشو
اول عشق خدا رو پیدا کردم و بعد دنباله ی علاقه شدیدی که از بچگی به نقاشی پیدا کردم ،از وقتی با این سایت آشنا شدم قدم هام رو برداشتم و معجزه خدا رو دیدم
دیروز که روز 18 ام تحول زندگیم بود معجزه شو درمورد تابلوم نوشتم
طیبه ای که تو هیچ نمایشگاهی شرکت نکرده بود و تو اولین نمایشگاهش با یه اتفاق به ظاهر بد ،معجزه شد برام
دوست داشتین درمورد تابلوم بخونید تو روز شمار 18
دیروز خدا توقعمو بالا تر برد دیگه الان حریصانه ازش همه چی میخوام البته همه چی رو دارم وقتی دارمشون برای چی بخوام به خاطر داشتنشون شکرش میکنم
من بعد اتفاق دیروز ، امروز رفتم کلاس رنگ روغن ثبتنام کردم که جریانشو تو روز 19 ام میرم الان بنویسم ، باز خودش پول ثبتنامشو ،وسایل و بوم و قلمو و همه چیو برام جور کرد
و تصمیم گرفتم برای هزینه های کلاسم بیشتر برم و پفیلا بفروشم
به خدا قول دادم و به خودمم قول داداشم تلاشمو بیشتر کنم برای باورهای قدرتمند کننده و هدف هام که حرکت کنم چون این روزا به این نتیجه رسیدم با قدم برداشتنام و به ایده هایی که خدا بهم داده عمل کردم معجزه هاشو نشونم داد
اینو که نوشتین :
حقا که تصویرگری
اشک ریختم ،گفتم تصویر گر خداست که دیروزمو ،هر لحظه مو داره به تصویر میکشه و منو شگفت زده میکنه و هدایت هاشه که من میام و اینجا مینویسم
خوشحالم از اینکه حس خوبی داشتین ،الهی برای شما هم تدریستون و هرآنچه که از خدا میخواین بینهایت بهترینشو بهتون عطا کنه
ثروت ،عشق ،سلامتی و آرامش و بهترین ها از همه شون بینهایت برای شما باشه
سلام مهلا جان
چه قشنگ بود اومدم تا نوشته خودم رو درمورد تحول زندگین که یک پاسخ اومده بود در این قسمت برام بخونم که اسم و فامیلتون توجهمو جلب کرد و نوشته تونو خوندم
اینم هدایت خداست که بیام و نوشته شمارو بخونم
اینجا که گفتین :
به قول استاد خیلیا اصلا تو اون مداری که شما هستید نیستند و دسترسی هم بهش ندارن
یاد حرف داداشم که دیروز بهم زد افتادم و چند روز پیشم گفت
من گفتم خدا کار منو درست کرد بهم طرح نقاشی الهام کرد قرآن و باز کردم تو آیاتش اینو بهم گفت
بعد داداشم گفت که طیبه این حرفارو برای خودت نگه دار ،به کسی نگو تو الان که باخدا حرف میزنی یه سریا با این حرفات اذیت میشن بگی ممکنه مسخره ات هم بکنن
ولی من دوست داشتم بگم درمورد خدا و حال خوبم
درسته داداشم از آگاهی های این سایت نمیدونه ولی وقتی بهش گفتم گفت میدونم که همه چیز باوره و به خدا بسپری زندگیتو خودش همه جا کارتو درست میکنه
حتی بهش اسم سایت استاد عباسمنش رو گفتم ولی بعد دیگه ادامه ندادیم
الان که حرفتونو دیدم یادش افتادم که درسته باید درمدار شنیدن حرفا قرار بگیریم تا بشنویم و عمل کنیم
براتون عشق و شادی و آرامش و سلامتی و ثروت بینهایت از خدا میخوام