روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 330

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 723 روز

    روز اول از روز شمار تحول زندگی من

    سلام به همگی دوستان و استاد عزیز

    در پیش نویس این فایل در مورد عزت نفس صحبت شده و من بارها این فایل رو گوش کردم و بارها تلاش کردم تا این چالش رو شروع کنم و نهایتا تا روز دوم پیش رفتم و دوباره عقب کشیدم و بارها و بارها…

    امروز تصمیم گرفت به طور جدی این چالش رو شروع کنم و واقعا برای من سخت است دقیقا سخت ترین قسمت این چالش برای من گذاشتن کامنت و رد پا بود که من رو از ادامه این چالش منصرف میکردم سه چهار روز است که دارم فایل روز اول را گوش می‌کنم تا بتوانم کامنتی مناسب به عنوان رد پای روز اولم ثبت کنم ولی امروز این کار را خواهم کرد

    اگر قرار باشه من چیزی از این فایل یاد گرفته باشم قطعا عزت نفس است و همین که من توانستم این کامنت رو بنویسم یعنی من تونستم قدم اول رو بردارم و میدونم که چیزی که باید خیلی روی آن کار کنم عزت نفس هست

    در ادامه استاد میگن شما نمی‌توانید زندگی کسی رو چه به سمت خوب یا بد تغییر دهید و من بعد از ورود به سایت مدتی که در این سایت جست و جو کردم با خودم گفتم اگر این چیزی که ایشون میگن درسته پس من با استفاده از این قانون زندگی خودم و خانواده ام رو تغییر میدم و ی جور خودم را ناجی آنها می‌دانستم و به این فکر کردم اگه من نمیتونم زندگی آنها را تغییر بدم پس چطور میتونم به آنها کمک کنم …من توانایی تغییر زندگی آنهارا ندارم اما توانایی تغییر و کنترل زندگی خودم را دارم و میتوانم با پیشرفت خودم به آنها کمک کنم

    میدونم که هنوز اول این مسیر هستم ولی مطمئنم این مسیر با استمرار و تلاش من هموار تر و زیبا تر میشه و من قطعا چیز های زیادی برای یاد گرفتن خواهم داشت و امیدوارم بتوانم در پایان این چالش بگم من آدم سی روز پیش نیستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    بنام الله یکتا و بی همتا

    به رســم ادب و احترام سلام…

    ====================================

    28. روز بیست و هشتم_ کمبود را باورنکن،حتی اگر پرفسور هاوکینگ آن را تایید کرد!

    abasmanesh.com

    خدایا شکرت برای این فایل های قشنگی که استاد ضبط کردند که باعث میشه درست فکر کنیم. باعث میشه گول منطق های ذهن رو نخوریم. منطق هایی که از کمبود میاد. و فقط کمبودها رو بهمون نشون میده.

    خدایا شکرت برای این حد از جسارت استاد عزیزم که میاد اینجوری دانسته های خودش رو با قانون ترکیب میکنه و بهمون یاد میده عملی که هر حرفی رو باور نکنیم. دلیل نمیشه چون فلانی خفنه، چون خیلی علمش زیاده حرف هاش درت باشه. حرفی که با قانون مغایره، حرفی که بهت احساس خوبی نمیده باور نکن. اون یک باور شیطانیه باور نکن…

    ^ هرچه به اطرافم نگاه کردم، همه‌اش فراوانی و برکت دیدم.

    به این نتیجه رسیدم که وقتی باور کمبود، حکمران ذهن بشود، حتی اگر پرفسور هاوکینگ هم باشی، خیلی سخت است که بتوانی نشانه‌ای خلاف آن باور و مبتنی بر فراوانی را بیابی.

    ^وقتی عینک کمبود را بر چشمانت زده‌ای، جز کمبود نمی‌بینی، به همین دلیل نـــگران و آشفتـــه می‌شوی.

    وای من باید این جمله رو یادم بمونه و از خودم هرزگاهی این سوال رو بکنم نمنه عینک کمبود یا هر عینک محدودکننده ایی رو به چشم هام زدم.حواسم باشه با چه نگاهی به مسایلم نگاه میکنم. عینک کمبود و نگرانی یا عینک فراوانی و امید

    ^ باور کمبود، اجازه نمی‌دهد این حقیقت را ببینی که:

    ثروت، نه تنها از دل هیچ، بلکه از دل چیزهایی ایجاد می‌شود که روزگاری دلیل اصلی فقر دانسته می‌شد. همه چیزهایی که روزگاری یک مشکل، مانع و محدودیت بود، الان تبدیل به یک نعمت شده.

    تـــا زمانـی کـــه به کمبود باور داری، نشانه‌های فراوانی در زندگی‌ات ظاهر نــمی‌شوند.

    ^روزگاری کویرهای جهان، سرزمین‌های بی منفعت و دور انداختی محسوب می‌شدند، اما الان حکم طلا دارند، زمین‌هایی که می‌توانند با زیر کشت رفتن توسط سلولهای خورشید، مهم‌ترین منبع تولید برق باشند. پس داشتن کویرِ بشتر، یعنی داشتن ثروتِ بیشتر و در اختیار داشتن بخش اعظم‌تری از نیروی خورشید!

    اینها معجزه باور کردن فراوانی است! معجزه ورود به فرکانس فراوانی!

    ^ کمبود را باور نکن حتی اگر بزرگترین دانشمند جهان، با بیان نشانه‌های کمبود، آن را تصدیق کند، آن نشانه‌ها فقط بخاطر باورهای آن فرد خاص است و نه واقعیت جهان.

    ^ بـاور بـــه فـراوانی، مهم‌ترین باور برای رسیدن به استقلال مالی است.

    ^ این جمله خداوند را خوب درک کنم که گفته:

    اگر تمام درختان قلم و تمام آبها مرکب شوند، هرگز نخواهید توانست نعمت‌های پروردگار را بشمرید.

    ====================================================

    وای که چقدر این مقاله ها یکی از یکی در خوب بودن و انتقال اگاهی از همدیگه سبقت میگیرن. واقعا سپاسگزارم مریم شایته عزیز برای دست به قلم شدن و این درک ها و جملات خوب و آگاهی بخشی که نوشتی:

    ^ مثل قانون اول نیوتن که می‌گوید: اگر یک جسم در حال حرکت‌، با مانعی مواجه نشود‌، تا ابد به حرکت یکنواخت خود ادامه می‌دهد.

    به دلیل وجود این قانون است که: اوضاع هر روز تا ابد بهتر و بهتر می‌شود.

    ^حقیقت این است که هر روز منابع جدیدی از نعمت‌ها کشف می‌شود و هر روز راه‌ها و ایده‌های ساده‌تری برای بهره برداری از منابع موجود‌، دسترسمان بوده‌، پدیدار می‌شود.

    فراوانی و ثروت‌، حقیقت این جهان است. حقیقتی که می‌توانی به وضوح در زندگی خودت ببینی که بسیار بهتر و راحت‌تر از پدربزرگت زندگی می‌کنی‌. حتی بهتر از 5 سال قبل خود زندگی می‌کنی. پس چرا نمی‌توانی با وجود اینهمه نشانه‌ی واضح‌، فراوانی جهان را باور کنی؟

    پاسخ ساده است. چون نتوانسته‌ایم به اصل و اساس جهان که خوشبختی و فراوانی است‌، اعتماد کنیم. لذا به جای لذت از مسیر‌، نگران نتیجه‌ایم. وقتی هم به این اصل اعتماد نکنیم یعنی به خدا اعتماد نکرده‌ایم و وقتی هم به خدا اعتماد نکنیم تا ابد در ترس و نگرانی از کمبود‌، خواهیم زیست.

    قانون ثابتی وجود دارد که: نمی‌توانی در مسیر ثروت باشی و نگران هم باشی. نگرانی با ثروت همنشین نمی‌شود. نمی‌توانی همزمان نگران وعده شیطان یعنی فقر و کمبود باشی و به فضل و برکت خداوند هم دسترسی داشته باشی.

    الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَهً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ

    شیطان وعده تهیدستى به شما مى‏دهد و به زشتیها وا مى‏دارد، ولى خداوند به آمرزش و فزونى نویدتان مى‏دهد که خداوند گشایشگرى داناست. (268بقره)

    از نظر من‌، باور به فراوانی‌، توحیدی ترین باور است. زیرا معنای کامل اعتماد به ربّ و سیستمی است که بر این جهان مقرر شده. هرچه این باور عمیق تر شود‌، خداگونه‌تر می‌شویم.

    هرچه این باور در تو ریشه بدواند‌، از شرک دورتر می‌شوی. چون نمی‌ترسی‌، نگران نمی‌شوی و برای حفظ یک موقعیت‌، فرصت و یا یک آدم در رابطه‌ات‌، برنامه‌ نمی‌ریزی. چون کمبود را باور نداری. چون وعده خداوند به فراوانی را باور داری:

    همان وعده‌ای که به وضوح می‌‌گوید: اگر تمام درختان قلم شوند و دریاها مرکب‌، نمی‌توانی فراوانی جهانم را بشماری.

    و چه کسی قابل اعتماد تر از خداوند بر کلام خویش است؟!

    سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا. «منزه است پروردگار ما که وعده‏هایش انجام شدنى است.»

    برای همین است که اصل‌، «توحید» است و هر چیزی غیر از آن فرع است.

    توحید‌، نگرانی‌هایت را از ریشه می‌خشکاند و خوش‌بینی‌ای تمام نشدنی در اعماق وجودت ریشه می‌دواند. وقتی سکّان در دست این نگاه قرار بگیرد‌، زندگی‌‌ات روی موجی از برکت‌، فراوانی و نعمت سوار می‌‌شود.

    ^ باور به فراوانی که مصداق توحید است‌،

    اما باور به کمبود که مصداق شرک است‌،

    ^فراوانی قانون ساده‌ای دارد. فراوانی یک امر ذهنی است. سهم تو از تجربه فراوانی در جهان‌، به اندازه‌ای است که ذهنت آن را باور می‌کند.

    محال است به فراوانی باور داشته‌باشی اما آن را در زندگی‌ات نبینی.

    ====================================================

    خدایا شکرت برای این اگاهی ها که منو به اصل خودم و اصل قوانین بیشتر آشنا میکنه

    خدایا شکرت برای نوشتن برگی دیگه از سفرم که منو آماده تر میکنه برای تحول زندگی ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    بنام الله یکتا و بی همتا

    به رســم ادب و احترام سلام…

    ====================================

    27. روز بیست و هفتم_ مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن

    abasmanesh.com

    خدایا شکرت برای این سکوت و این آرامش

    خدایا شکرت برای فرصت زندگی و خلق کردن

    خدایا شکرت برای اینکه هرچقدر اشتباه کنم منو از زندگی کردن سریع شیفت دیلیت نمیکنی، پاکم نمیکنی و بگی اشتباهات زیاد شد..خدایا شکرت برای اینکه میتونم قوانین رو درک کنم و برای عمل کردن و هربار بهتر درک کردن و عمل کردنش قدمی بردارم…قدم های کوچک اما متوالی و پیوسته. خدایا شکرت برای ایده ها و اگاهی هایی که بهم میرسونی تا در مسیر درست به خواسته هام قدم بردارم.

    فایل روز 27 ام چقدر لازم دارم هربار به خودم یادآوری کنم با اینکه بارها شنیدمش اما انگار چیزی نمیدونستم و چقدر اینبار قدری بهتر فهمیدم و درک کردم. خدایا کمکم کن به روزی برسم که یادگیری هام رو بتونم با تمام وجود زندگی کنم و تمام این مفاهیم تو ذهن و زندگی ام حک بشه.

    مفهوم فرکانس بعد از اینکه به این باور میرسیم که:

    تمام اتفاقات زندگی ما-بدون استثناء- حاصل فرکانس های خودمان است.

    حالا که این قانون و این جمله رو به اندازه تکاملم دوباره قدری به درکش رسیدم مسئله و چالش بعدی اینه که چطور فرکانس هامو تنظیم کنم؟ چطور فرکانس هم جهت با خواسته هامو ارسال کنم؟ و قبل همه ی این سوال ها باید به یک سوال اساسی تر هم پاسخ بدم. اینکه اصلا فرکانس چی هست؟ اصلا فرکانس رو چطور در زندگی درک کنم؟ آره تو علم فیزیک سال ها پیش با مفهوم فرکانس اشنا شدم و یک چیزایی همیشه ازش یادم هست. اینکه فرکانس از کلمه “frequency” گرفته شده. و به معنای “تکرار” هست.

    فرکانس یک پارامتری هست که باهاش پدیده هایی نوسانی و ارتعاشی رو تعیین میکنند و اندازه گیری میکنن.

    اینم یک تعریف علمی از فرکانس (اصلا نمیتونم وقتی میرم تو تحقیق و خودم به خودم یاد میدم سرچ نکنم.خوب یا بد. اینم یک روش یادگرفتنه دیگه.)

    _بَسامَد یا فِرِکانس برابر «تعداد رخداد یک رویداد تکراری» در «واحد زمان» است.

    خب حالا این واحد یا اصطلاح فرکانس در رابطه با موج و طول موج استفاده میشه .

    میشه گفت فرکانس یکی از مشخصه ها و ویژگی های یک موج محسوب میشه.

    و تعریف دیگه ایی از فرکانس در رابطه با موج اینه:

    فرکانس به جای بیان فاصله زمانی آمدن هر موج، تعداد موجی که در یک زمان مشخص آمده اند را مشخص می کند.

    و اینم یک قانون مهم و کلی هست که: هرچه فرکانس بیشتر شود، قدرت موج نیز بیشتر است.

    خب از موضوع علمی فیزیکی بیام بیرون. و برداشت خودم اینه که ما انسان ها هرکدوم موجی رو ساتع میکنیم. از طریق افکارمون که رقیق ترین شکل انرژی هستند و باورها و افکار غالب مون میشن موج هایی که ما به جهان میفرستیم.

    حالا خیلی ساده تر اینکه ما یکسری افکار و گتگوهای ذهنی رو در ذهن مون همیشه دارم میچرخونیم اگاهانه یا ناآگاهانه..

    _با مدیریت این گفتگوها و جهت دادن به آنها، تجربه ی زندگی مون را از اساس میتونیم تغییر بدهیم.

    وای که این جمله رو چقدر دوست دارم و برام جالبه اینکه:

    ^ مهم تر از همه آیا می دانی که این موضوع تنها کار زندگی تو به عنوان خالق شرایط خودت است؟!

    ^ همه تجارب زندگی ات، ساخته شده به دست فرکانس هایی است که در اثر تکرار همیشگی همین گفتگوهای ذهنی به ظاهر بی اهمیت، به جهان ارسال شده!

    بــرای درک کامل این ماجرا، خودت را مثل یک دستگاه تولید فرکانس ببین و جهان نیز مانند دستگاه مترجمی فرض کن که فرکانس های تو را دریافت و به شکل “تجارب زندگی ات”، ترجمه می کند.

    ^ تمام اتفاقات زندگی ات، چیزی جز ترجمه ای از فرکانس هایت نیست!

    باورها نه تنها گفتگوهای ذهنی ات، بلکه رفتار و عکس العمل ات را نیز در آن جهت پیش می برد.

    ^پس اگر از آنچه که تجربه می کنی، راضی نیستی، اولین گام برای تغییر، کنترل گفتگوهای ذهنی ات در جهتی است که تو را به احساس آرامش برساند و اولین گام برای این کار، کنترل ورودی های ذهن است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    7 . روز هفتم تحول زندگی من و رد پایی که از خودم میذارم

    من دیروز بلافاصله بعد از اینکه روز ششم رو دیدم و درمورد تکامل نوشتم ، به خودم گفتم قدم رو باید برداری

    زود با مامانم رفتیم و یه پفیلا ساز دستی گرفتم و ذرت و نایلون با پولایی که داشتم

    بعد اومدیم خونه با ظرف پفیلا ساز دو بار امتحان کردم پفیلارو که درست و خوب درست کنم

    قدم رو برداشتم الان قدم بعدیم درست کردنشون برای شروع کارم 50 بسته پفیلا و جمعه میبرم بفروشم

    پلی که چند ماهه به خاطر ترس و شرک هی عقب مینداختم میخوام بشکنم و خودمو به خدا بسپارم

    و بعد یکی یکی قدمایی که باید بردارم رو برمیدارم

    درمورد اهرم رنج و لذت من دیروز مفهوم درستی ازش نمیدونستم که بنویسم رفتم قسمت عقل کل و درموردش نوشتم که جوابا رو بخونم خیلی قشنگ توضیح ددده بودن یاد گرفتم و یه اهرم رنج و لذت برای ورزش نکردنم نوشتم

    درمورد ورزش نکردن تنبلی میکنم یه وقتایی یه ماه ورزش میکنم بعد یهو کنار میذارم

    اهرمی که برای خودم ساختم اینجوریه که :

    رنج :

    اگر من ورزش نکنم چی میشه ؟؟؟؟

    اگر من ورزش نکنم، تا 5 سال آینده ، روز به روز عضلاتم ضعیف تر و لاغر تر میشم و صورتم زشت و چروکیده و لاغر میشه و استخوان هام ناهنجار میشن و خیلی زشت میشه هیکلم

    به بیماری های مختلف دچار میشم و ترس همه وجودم رو فرامیگیره و افسرده میشم

    طوری که هیچ کس دیگه دوست نداره با من حرف بزنه و میگه دختر بی اراده و ضعیفی هستم و خیلی بد باهام رفتار میکنن و رد میکنن من رو از هر جمعی اگر ورزش نکنم اعتماد بنفسم پایین میاد و من دیگه نمیتونم تو جامعه حضور پیدا کنم و گوشه گیر میشم دیگه نمیتونم کار کنم و رفته رفته از بین میرم و از خدا دور میشم و میمیرم

    وقتی اینو نوشتم یه صدایی میگفت بسه دیگه نمیخوام بشنوم برام عجیب بود

    لذت

    اگر ورزش کنم چی میشه؟؟؟؟

    اگر من ورزش کنم هر روز جوانتر و جوانتر میشم و پر از انرژی و شاد و انقدر پوست صورت و بدنم صاف و شفتف میشه که هر وقت تو آینه خودمو نگاه میکنم از نرمی و لطافت و جوانی پوستم کیف میکنم

    من اگر ورزش کنم تا 5 سال آینده زندگیم هر روز زیبا تر میشه و روحیه ام برای انجام کار هام بیشتر میشه و عملگرا میشم و بسیار بسیار به خدا نزدیک تر میشم چون سرحال و حس خ بی بهم دست میده موقع ورزش کردن من هر لحظه عاشق تر شاد تر سپاسگزار تر و به خدا نزدیک تر میشم

    من اگر ورزش کنم تک تک سلول های بدنم کد های سلامتی رو با خوردن هر غذا که معجونی از همه ویتامین هاست به کل بدنم ارسال میکنن

    و من کاملا سلامت میشم

    من اگر ورزش کنم عضلاتم محکم و خوش فرم و زیبا میشن و اندامی زیبا دارم ،تغذیه ام مناسب میشه و خیلی سالم میشه غذا خوردنم

    حتی در ثروتمند شدن من هم تاثیر داره شادابی که بعد ورزش دارم بیشتر علاقه مند میشم کار کنم

    اگر من ورزش کنم اعتماد بنفسم بالا میره و ارزشمندی خودم رو بیشتر حس میکنم و با انسان هایی که ورزش میکنن و زندگی سالمی دارن بیشتر ارتباط برقرار میکنم و هر لحظه تلاگر میشم برای همه کارهام انرژی زیادی دارم

    من اگر ورزش کنم

    شادتر ،سلامت،عاشق تر ،ثروتمند تر ،مهربان تر ،زیباتر ،با ارزش و آرامش بیشتری دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    سلام با کلی عشق برای همگیتون

    روز ششم از روز شمار تحول زندگی من و رد پایی که از تکاملم برجا میذارم

    امروز که صبح بیدار شدم گفتم زود بیام روز ششم رو ببینم

    فایلی که سمتش هدایت شدم رو تا آخر خوندم

    همین لحظه بهترین زمان برای شروع هست

    بعد رفتم بیرون از اتاقم صبحانه بخورم یهویی تو دلم یه صدایی گفت پفیلا قرار بود ببری بفروشی چی شد ؟!

    وای یعنی درست زمانی که این متن و خوندم خدا بهم یاد آوری کرد حتی بهش فکرم نمیکردم اون لحظه

    این ایده رو هم خدا چند ماه پیش بهم داده بود هی گفتم برم بفروشم نشد

    ولی الان تصمیممو جدی و عملی میکنم و برای شروع فروش پفیلا قدم برمیدارم با پولی که دارم

    و باور دارم خدا کمکم میکنه

    این روزا دیگه یقین شده برام که هرچی میگم زود میشه بعد حاضر شدم رفتم نون بگیرم ،ته دلم گفتم خدا یه نون اضافه میگیرم میدونم فراوانیه و برای تو میگیرم خودت کسی که میخوای بهش بدم سر راهم بیارش

    همین که رفتم سمت خونمون یه نفر درست از روبروم میومد نون و دادم بهش

    قبلا میگفتم هر از گاهی پیش میومد ولی الان جدیدا هرچی میگم زود انجام میشه خدا داره همه کارامو انجام میده

    وقتی برگشتم خونه به مادرم گفتم من پفیلا درست میکنم و میبرم پارک میفروشم تا از سودش قلموها و بوم و هزینه کلاسایی که برای طراحی طلا و جواهرات شروع کردم بدم و میخوام کلاس رنگ روغن هم ثبتنام کنم و میدونم امروز که این متن رو خوندم خدا بهم راهشو نشون داد که به این خواسته هام برسم

    لپ تاپ هم برای کار طراخی طلا نیاز دارم باید براش تلاش کنم

    خب الان درمورد سوال بگم

    داستان اجرای تکامل من :

    در مورد فروش اسباب بازی تو پیج نقاشیم

    من پول زیادی برای خرید و فروش نداشتم ،یهویی گفتم لازم نیست که من حتما یه عالمه بگیرم بذارم تو خونه بمونه

    قبلا این کارو میکردم ولی بعد یهویی این ایده بهم داده شد اون موقع آگاه نبودم الان که فکر میکنم میبینم بله خدا بهم ایده شو داده

    بعد من شروع کردم رفتم از مرکز فروشای اسباب بازی از اون اسباب بازیایی که مد نظر مخاطب پیجم بود عکس میگرفتم و مینوشتم هر کس میخواد بگه اسم نویسی میکردم و تعداد به 12 تا میرسید میرفتم میگرفتم

    بعد من از کم شروع کردم بعد دیدم یهویی درخواست زیاد شد حتی 10 میلیونم میفروختم تعداد زیاد

    تکاملم تو فروش اسباب بازی اینجوری بود که اول خودم با پول خودم میگرفتم بعد ماه ها نگه میداشتم هرکس میخواست میگرفت بعد میدیدم که نه اینجوری نمیشه اسم نویسی رو شروع میکردم و پول ازشون میگرفتم و بعد میرفتم بازار اسباب بازی میگرفتم و میومدم با پست میفرستادم

    ولی بعد چون کارم منو راضی نمیکرد همه اش فکر میکردم یه چیزی سرجای خودش نیست

    فروش اسباب بازی که مخاطب خاص داشتم هم کمتر شده بود

    و بعد که من شروع کردم به تغییر خودم و بعد تصمیم گرفتم ترسمو کنار بذارم همه وسایلای کارمو دادم به یه نفر دیگه و از صفر شروع کردم که پشت سر هم ایده بهم داده شد و انجام دادم ولی فروش نقاشیام فعلا کاری نکردم

    ولی این چند روز تصمیم گرفتم نقاشیمو برمیدارم و میرم خودمو میسپرم به خدا و خدا منو هرجا برد تو خیابون گفت وایسا وایمیستم و هم پفیلا میفروشم هم نقاشیامو میذارم کنارم برای فروش

    در مورد نقش عمل نکردن به اجرای قوانین تکامل

    من این مدت که نقاشی رو کشیدم،الان که فکرشو میکنم میبینم من به ایده هایی که خدا بهم داد عمل نکردم

    یکی فروش پفیلا بود ،یکی نرفتن به هتل اسپیناس برای نشون دادن نقاشیم که خدا ایده شو به دلم انداخته بود و هدایتم کرد ، یا وقتی رفتم کلاس رنگ روغن استادم رو ببینم نقاشیم رو به یه مغازه نشون دادم خیلی پسندید گفت شماره دخترمو میدم باهاش هماهنگ کن که همکاری داشته باشین تو فروش تابلوهات که من تابلوهامو بدم تو تجریش مغازه شون بذارن و بعد درصد خودشونو بردارن از فروش کارم

    الان که بهش فکر میکنم میبینم یه ترس و شرکی مخفی در وجودمه که باید پل پشت سرمو بشکنم و حرکت کنم برای این ایده ها تا جواب بگیرم و مدارم تغییر کنه تا قانون تکامل من رو به مدار بالاتر ببره و ایده ها و هدایت های جدید بهم بشه

    الان خدا بهم تاکید کرد با این فایل که عمل کنی به این ایده ها میری جلو پس حرکت کن و به من بسپر

    من تصمیمو گرفتم این هفته میبرم و نتیجه شو میام باهاتون به اشتراک میذارم

    خدایا شکرت که روز شمار تحول زندگی رو سر راهم قرار دادی تا مصمم تر بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    علی عابدینی گفته:
    مدت عضویت: 2985 روز

    روز صفر ام.

    به نام خداوند بی همتا بی نهایت مهربان.

    سلام به همه سلام

    استاد عزیز سلام .خیلی ممنونم ازتون بابت فایل های هایی که آماده میکنید. من قبلا این فایل رو دیده بودم و دوباره نگاه کردم .خیلی دلم میخواهد به خواسته هام برسم و راحت تر ولی هنوز خیلی کار دارم.باید هرروز تا آخرین لحظه عمرم کار کنم.

    خیلی وقت ها وقت نمیکنم بیام نظربدم و بخونم ولی سعی میکنم بیشتر فعالیت کنم تا خودم رو شخم بزنم.

    الان که دارم این متن رو منویسم درگیری های زیاد و مشکلات زیادی دارم و بیشترش بنظر خودم با توجه به حرف هاتون و فایل ها وحصولاتتون که فهمیدم برمیگرده به شرک داشتنم به جاهایی که نرسیدم و حرکت نکردم و درجا زدم و حتی عقب رفتم. و بعضی جاها که توکل کردم و حرکت کردم و نترسیدم رفتم چلو و پیشرفت کردم.

    خیلی وقت ها شیطون یا ذهنم میگه که چی داری آخه؟چه موفقیتی داری مگه؟کو ماشینت کو خانه آنچنانی و کو سفرهای فلان و فلانت؟کو کو کو؟؟؟کجاست؟

    وقتی ذهنم این هارو میگه هی باهاش چیزهای دیگه میاد کاسبی بدترشده .مشتری نیست و فلان و…فلان

    ولی من سعی ام رو میکنم بهش توجه نکنم میگه ام درست میشه هون جور که خیلی چیزها درست میشه

    هنذفری میزارم تو گوشم فایل ها و محصولاتتون رو که گوش میدم صداهای ذهن یا شیطون درونم رو نمیشنوم یا خیلی کمتر و خیلی ضعیف تر میشه .

    یه وقت هایی یا بیشتر اوقات البته فعلا اینجوری هستش که فشار مالی باعث میشه حالم خراب بشه روحیه ام رو از دست بدم از مسیر دور بشم ولی باز سعی میکنم به جاده برگردم.

    ناخواسته ها باعث میشن نتونم خودم رو کنترل کنم ولی اون جاهای که یادم میارم که به قول استاد این ها اومدن تا بهت بگن چی میخواهی و باعث پیشرفتت بشن حالم خو میشه و بهتر میشه و حال خوب = اتفاقات خوب

    حداقلش وقتی شرایط بده ولی تو حالت خوبه تو وقتی حالت خوبه دیگه شرایط رو بدتر نمیکنی و بهتر میشه شراط و بهتر وبهتر…

    پاشنه آشیل من شرایط مالی هستش یهتر شده ولی همچنان بدهی ها و کم و کسری هایی دارم.هنوز نتونستم استقلال مالی داشته باشم ولی به امید خدا و با کمک تمرینات و فایل ها و تمرکز و توجه خودم سعی میکنم بهتر بشم .و موفق بشم

    استاد من موفقیت رو میخواهم اینطوری مثال بزنم که همین دیروز واسم اتفاق افتاد و اینطوری واسیه خودم باور پذیر میکنم…

    دیروز ساعت 5 صبح حلیم نذری میدادن . اط شبش خانومم گفته بود علی برو برام بگیر و من گفتم باشه.

    مثل همیشه گوشیم چندتا هشدار داره واسه ساعت های مختلف که خودم رو چک کنم…

    رو پنج بیدار شدم یکم این ور و اون ور کردم که ذهنم میگفت بی خیال برو بخواب و ولش کن و…

    ولی بیدار شدم .جلسه اول قدم چهارم هم تو گوشی گذاشتم و گوش میدادم …اقا راه افتادم و رفتم دیدم یا ابوالفضل صف زنونه چقدر شلوغه ….!!!! گفتم باشه رفتم جلوتر صف مردونه اااااا.صف مردونه چقدر شلوغ تره !!!!تهش کجاست پس …برگشتم خونه بچه ها هم خوابیدن.

    هی با خودم ور رفتم کلنجار رفتم گفتم برم نرم ذهن م میگفت نرو یه حلیمه دیگه مگه چقدر میخواهن حلیم بدهند مگه . کیلویی چنده…؟

    گفتم بخودم میرم فوقش نمیخوابم یکم …

    البته ظرف هم با خودم نبرده بودم دنبال ظرف میگشتم هی ذهنم میگفت ول کن بابا و این حرف ها .من یک شل میشدم و دوباره میگفتم نه.یه ظرف ورداشتم و رفتم بیرون دوباره دیدم صف ها طولانی تر میشه گفتم نهایت میخواهد حلیم نرسه به من رفتم ته صف .وایسادم هی آدم میومد وایمیستاد تو صف .

    هی دیدم صف داره میره جلو و تند تر و تندتر شد در عرض 20 تا 30 دقیقه شایدم زودتر نوبت به من رسید و گرفتم و رفتم.

    کلا حال نمیکنم برم صف وایسم و نزی بگیرم .همیشه میگم من محتاج نیستم که بخواهم نذری بگیرم و خیلی وقت ها از این و اون ور میرسه نزری ها.

    ولی دیروز صبح خدا گفت پاشو برو پاشو برو.

    من درک کردم که مسیر موفقیت اینطوری هستش. نگاه میکنی به صف طولانی و راه طولانی و هوای سرد و خوابت هم میاد و زورت هم میاد بلند شی.ذهنتم میگه ول کن بابا مگه چیه ولی با تمام این حرف ها تو ایمان داری بلند میشی به یه چیزی یا کسی ایمان داری بلند میشی و حرکت میکنی .

    خیلی وقت ها تو مسیر زندگی راه رو نمیبینیم ته جاده رو نمیبینیم و خیلی ها اول راه و خیلی ها وسط راه و بعضی ها نزدیکای ته راه از حرکت کردن دست میکشن و بی خیال میشن ولی اون های که تا نه میرن و نا امید نمیشن و ادامه میدن و هم از جاده لذت میبرن و هم از رسیدن به مقصد.امیدوارم که همه مون تا انتها از حرکت کردن دست نکشیم .

    جاتون خالی با اینکه من اصلا حلیم نذری خوشم نمیومد و دوست نداشتم گفتم من نمیخورم بچ ها میخورن.گفتم حالا یکم میخورم دیدم اااا چقدر خوشمزه هستش مثل حلیم هایی که میخریم هستش دو تا بشقاب خوردم سیر شدم خانم خورد .دخترم هم خورد پسرم هم خورد.خوشمزه بود واقعا .

    این طوری هستش هم ازمسیر وهم از نتیجه اش خودت لذت میبری و هم خانوادت

    ممنون از استاد عزیز

    انشاله همیشه استوار وثابت قدم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 726 روز

    سلام با عشق

    من پنجمین روز از تحول زندگیم رو مینویسم

    روزهای قبل فکر میکردم نمیشه دوباره اینجا نظر نوشت میرفتم در فایل دانلودی که هدایت میشدم اونجا مینوشتم الان دیدم دوستان چند بار نوشتن

    دیدم میشه دیگه اینجا مینویسم

    طیبه جونم عشق دلم ازت سوال دارم سوالی که مریم خانم شایسته در بالا نوشتن که از خودم بپرسم

    الان جنبه هایی که در زندگیم نیاز به تغییر داره :

    مهم ترینش که ، این روزا فهمیدم قدرت رو خدا بدونم و باورش کنم که در هر کاری در هرجایی در هر مساله ای کمکم میکنه و تنها خداست که من رو کمک میکنه و قدرت رو فقط خدا بدونم و یادم باشه هیچ کس قدرتی نداره

    خدا تنها قدرت هست که همه جارو در برگرفته و من هم هر لحظه به خودم یادآور بشم که بسپری بهش تمام خودت رو ، همه چی برات خیر هست در هر صورتی

    دومین چیزی که نیاز به تغییر دارم :

    شرک رو به توحید رسوندن

    که این رو هم این چند روز خدا یکی یکی داره نشونم میده وقتی این روزا از چیزی ترسیدم یا گفتم نه انجامش نمیدم یه صدایی بهم گفت الان وقتشه توحیدی عمل کنی به قدرت خدا ایمان داشته باش خودتو بسپر بهش

    اینکه پلای پشت سرمو یاد بگیرم به راحتی بشکنم

    توی این چند روز که تو نوشته هام از خدا خواستم بهم کمک کنه قدرتش رو نشونم بده تا باورهام رو تقویت کنم قشنگ با هدایت هاش با ایده هاش با صداهای ملایم و آرومی که میشنوم از قلبم قشنگ داره باهام حرف میزنه از همه روش هاش که بهم بگه طیبه قدرتمو ببین و من هر بار با خوشحالی و اشک شوق داره باورام بهش تقویت میشه

    همین که با قدرتش منو هدایت میکنه به سمت سایت تا نظرات رو بخونم این یعنی قدرت

    چند روز پیش من تو مترو وایساده بودم اول یه جا وایسادم بعد رفتم یه جای دیگه تو دلم گفتم کاش یه نفر زود پیاده بشه من بشینم تو دلم گفتم خدا تو بگو من اومدم اینجا وایسادم جای درستیه یهویی یه صدا شنیدم از دلم که برو سرجای قبلیت وایسا

    وای دقیقا دو ایستگاه بعد درست همونجا که گوش دادم و رفتم وایسادم یه نفر پیاده شد و من نشستم نمیدونین چه حس فوق العاده ای داشتم کلی کیف کردم میخندیدم بین اون همه آدم

    این اتفاقا رو که میبینم باورم بهش بیشتر میشه

    ولی باید سعی خودمو بکنم تا در مورد فروش نقاشیام به خدا بسپرم و پل پشت سرمو خراب کنم و برم تابلومو بردارم و هدایت بخوام ازش و عمل کنم به هدایتش چندین بار ته دلم اسم هتل اومده

    یه خواب دیدم شاید خنده دار باشه ولی خودمم کیف کردم دیدم دارم به رونالدو نقاشیمو میفروشم

    بعد که بیدار شدم اصلا حواسم به خوابم نبود همینجور داشتم به نقاشیم نگاه میکردم میپرسیدم خدا من نقاشیمو کجا ببرم بفروشم تو ازم بگیری مزدشو بدی از الان یهویی باز یه صدای آروم گفت هتل

    گفتم آخه کدوم هتل

    اصلا باز به هتل خاصی فکر نمیکردم

    یه لحظه خوابم یادم اومد تو اینترنت نوشتم رونالدو تمام عکساش تو هتل اسپیناس اومد

    همیشه عکسای ورزشیش میومدا ولی اینبار اسپیناس اومد گفتم خدا یعنی میگی ببرم هتل اسپیناس ؟؟؟

    فکر کنم یک ماه از خوابم گذشته هنوز نبروم هربار یه ترسی داشتم و میگفتم آخه چطوری ببرم ،حرف بزنم و کلی حرفای دیگه

    ولی الان که داشتم به سوال این قسمت جواب میدادم یادم اومد سعیمو میکنم و پل پشت سرمو و شرکمو میشکنم و میبرم هتل اسپیناس نقاشیمو

    یاد حرفای استاد میفتم به خودم میگم طیبه تا به ایده هایی که بهت میاد قدم برنداری ایده بعدی هدایت بعدی بهت گفته نمیشه و مدارتو بالاتر نمیبری قدم بردار به خدا بسپر خودش هتل گفته چگونگی با خودش تو فقط حرکت کن

    در جواب به این سوال

    فقط و فقط این موضوع توحیدی عمل کردن و باور کردن خدا و احساس خوب اتفاق خوب

    این موضوعات برام تکرار میشن و من شروع کردم چند روزه که اقدام عملی کنم برای توحیدی عمل کردنم

    الان یادم اومد قبلا نوشتم تو نظر فایل چشم زخم

    این ماجرا رو بارها به خودم میگم که طیبه

    چرا وقتی خواستی دعای حرز امام جواد رو که بسته بودی بازوی چپت دقیقا همون روز خواستی برش داری درمورد چشم زخم دونستی چشمت زخم شد

    حتی انقد ترسیدم زخم رو دیدم ولی بعد که دقت کردم و به فایلایی که همون روز گوش دادم و تصمیم گرفتم حرز رو بردارم از بازوم و قدرت رو فقط به خدا دادم و وان یکاد که تو خونه مون داشتیم همه رو برداشتم

    چشمم زخم شد در عرض فک کنم چند ساعت یه زخمی دراومد از اون زخما که میگن چند ماه طول میکشه خوب بشه

    بعد من گفتم این حتما یه چیزی میخواد بگه دقیقا مطلب درباره چشم زخم و بعد زخم در بیاد ؟؟؟دقیقا وقتی که من با خودم دودوتا چهار تا میکردم که نکنه بردارم گناه باشه

    ولی با توجه به آگاهی که گرفتم از اون فایل باورش کردم گفتم من شرک دارم باید توحیدی عمل کنم

    به خدا گفتم خدا خودت درستش کن

    باور نکردنی بود برام اونموقع وقتی به خدا سپردم در عرض سه روز محو شد اون زخم قرمز محکم

    الان هر بار میخواد ذهنم مقاومت بیاره زود میگم ببین خدا قدرتشو بهم نشون داد تو جریان چشم زخم

    بارها به خودم یادآور میشم و کمکی میشه برام تا قدم هام رو برای توحیدی عمل کردن بردارم

    و در همه موارد توحیدی عمل کنم و صبور باشم و تکاملم در مورد توحیدی عمل کردن رو طی کنم :

    در سلامتی ،عشق ،شادی و آرامش ،در روابطم با انسان ها و جهان هستی ، عشق ورزیدن به خودم و دیگران ،احترام و ارزشمند دونستن خودم و …

    و خیلی چیزای دیگه

    که اولین راس تمام باوراش اول تقویت باور توحیدی عمل کردنم میبینم و باور به رب

    و هر لحظه سعی و تلاشمو میکنم

    و خدا کمک میکنه بهم مطمئنم

    حتی در طول روز این چند روز بیشتر تلاش میکنم تا ورودی ذهنمو کنترل کنم تا بیشتر حالم خوب باشه و از احساسم اینو حس میکنم

    در مورد عشق هم سعی خودمو میکنم باز اول رب عزیزم و بعد به خودم هر لحظه با تک تک سلول های بدنم عشق بورزم و درموردش بنویسم این فوق العاده حالمو خوب میکنه وقتی مینویسم

    وقتی باهاش حرف میزنم فوق العادست حالم

    و باز هم امید دارم و باور دارم که این همه کمکم کرده تو این مدت و سپاسگزارشم و از این به بعد بینهایت کمکش بینهایت میشه و من بینهایت در برابرش تلاش میکنم و از مسیرم لذت میبرم تا تکاملمو طی کنم

    و طبق هدایتی که در بخش این فایل دیدم به صفحه

    که فایل تغییر شخصیت جسارت میخواد

    من جسارتمو میخوام به خودم و به خدا نشون بدم و عمل کنم در همون مداری که هستم عمل کنم تا مدارم بالاتر و بالاتر بره با هر قدم برداشتنم و از مسیر لذت بردنم و شاد و حال خوب داشتنم

    از خدا خواستم تو همه موارد زندگیم کمک کنه که نسبت به روز قبلم حتی چند دقیقه قبلم خوب عمل کنم و تقویت کنم هر لحظه همه رو

    خدایا بینهایت سپاسگزارم و برای همه دوستانی که اینجا هستن بینهایت ثروت ،سلامتی ،شادی آرامش و عشق و بهترینایی که خودشون میخوان روبراشون میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    بنام الله یکتا و بی همتا

    به رســم ادب و احترام سلام…

    ====================================

    26. روز بیست و ششم_ چه کسی مالک توست؟

    abasmanesh.com

    وای که چقدر این فایل رو دوست دارم وای که چقدر استاد خصوصا آخرای فایل با عشق برامون داره داد میزنه و میگه اصل چیه، میگه مسیرش چی بووده وچطور عمل کرده. اصلا جنس دوست داشتن ها و کارای استاد و فایل ها رو ببین آخه فهیمه. اصلا ظاهرش چندتا جمله است وگرنه پشت اون جملات همون قدرت و نیرو و انرژی که میتونیم فقط با قلب مون حسش کنیم این جملات برای ایــن، روی زبان استاد جان میاد که فقط عقل مون با روح و قلب مون هماهنگ بشه. تا بذر توحید و باور کردن اینکه قدرت یکیه و اون یکـــی قدرت تمام زندگی رو در اختیار ما قرار داده رو در تمام ابعاد وجودمون در این دنیای مادی اون بذر رو بکاریم و هی بارورش کنیم و مراقبش باشیم. مراقب. پرهیزکار باشیم تا اون بذر آفت و گزندی بهش نخوره.

    وای که چقدر قلب و روح و مغزم در این لحظه یک چیزی ورای کلمات رو حس کرد و میخوام همین احساس رو مراقبش باشم.

    چون مالک آسمان ها و زمین منو مالک تمام زندگی خودم قرار داده…

    اومدم چیزها و نکته هایی که دفتر خوشگلم نوشته بودم رو بنویسم و از خودم ردی بزارم اما انگار دیگه باید سکوت کنم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2192 روز

    بنام الله یکتا و بی همتا

    به رســم ادب و احترام سلام…

    ====================================

    25. روز بیست و پنجم_ باوری که تغییرش، درهایی از نعمت را به زندگی ام گشود.

    abasmanesh.com

    خدایا شکرت برای فرصت بودن در این مکانی که داره ریشه های منو قوی تر میکنه برای خلق زندگی دلخواهم.

    خدایا شکرت برای انگیزه هایم برای رشد و یادگیری.

    خدایا شکرت برای تمام امکانات موجودم.

    ^ هر کسی هرجایی هست جای درستشه. اینم باید به عنوان ذکر بارها و بارها برای خودم تکرار کنم.

    ^ استاد دراین فایل در بحث هجرت توضیحاتی دادند اینکه باید انسان به هماهنگی برسه و بعد هجرت کنه.

    هجرت به این معنا نیست که برای اینکه اوضاع بهتر بشه بلکه بــرای پیشرفت هجرت کن.

    مبدا تاریخ اسلام از زمان هجرت و حرکت پیامبر از مکه به مدینه هست و همین خیلی برامون درس داره خیلی…

    ^ هــجرت یعنی ایمان به خداوند. فقط با توکل میشه وارد دل ناشناخته ها بشی.

    ^ کسی که تا حالا ثروت رو تجربه نکرده نمیتونه، بگه از ثروت گذشتم.

    ^ یک مثال از داستان میرداماد استاد جان گفتن: تفاوت در اینه که من افسار اسب هام به گِل میخه و تو به دل.

    ^ باید به جایی برسیم که به بی نیازی برسیم.

    ^ وای که چه دیدگاه و باور مخربی هست که منم به شدت در وجودم احساسش میکنم اینکه: من اگر به ثروت برسم از خداوند دور میشوم.

    ^ اینقدر روی خودم میخوام کار کنم تا بشم یک الگو برای دیگران واینو دوست دارم…

    این فایل به شدت پر از نکته و درس بود. اما درس و مشق های دیگه ام بود و نشد جوری که باید ته این فایل رو برای خودم و در حد ظرفم بکشم بیرون و براش بنویسم. اما در جهت بهبود گرایی هر روزم اومدم تا ردپامو در همین حد بنویسم.

    ===============================================

    ^ شیطان ذهن در باره این 3 باور اساسی‌، هیچوقت دست از تلاش بر‌نمی‌دارد و همواره منتظر یک فرصت مناسب است.

    باوری که میگه:

    تو باید انسان خوب بمانی و اگر ثروتمند شوی از راه خدا و خوب بودن دور میشوی

    باورهایی که ریشه در کمبود دارند.

    باورهایی که ریشه در احساس عدم لیاقت دارند.

    ثروتمند شدن معنوی ترین و تنها راه نزدیک شدن به خداست.

    جهان همیشه رو به گسترش و نعمت ها هر روز و هر روز داره بیشتر میشه و همه چی همه جا هست و فراوانی در همه چیز تمومی نداره.

    من لایق آفریده شده ام پس لیاقت همه چیزهای خوب را به فراوانی و ثروت دارم. خداوند آسمان ها و زمین را مسخر من کرده و به خلقت من احسنت گفت.

    مــن خالق شرایط زندگی خودم هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مینو خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2101 روز

    به نام الله یکتا

    می خواهم برنامه نویس زندگیم باشم

    میخوام توحید رو در عمل اجرا کنم

    واقعا الان ودر این لحظه به خودم قول دادم اینبار متعهدانه تر این سفرو اغاز کنم ودر کنار دوره هام روزی یک فایل از این سفرو گوش بدم ویک ردپا برا خودم بزارم واقعا به مدت یک هفته از این فضا واز برنامه های خودسازی فاصله گرفتم دیدم انگار من هیچی بلد نبودم انگار نه انگار که من اون ادم بودم که قول داده بودم طبق چیزهای که از عزت نفس یادگرفتم عمل کنم والان به خودم تعهد دادم که هرروز بدون هیچ استرس ‌و عجله ای شروع کنم به تعهد دادن به خودم ودوباره خیلی عالی تر بیام تو مسیر وبیشتر از همیشه لذت ببرم و برکاتشو بچشم برا همین هر روز حتی اگر شکر گذاری هم بنویسم یک ردپا به جا میذارم

    واین سفرو ادامه میدم وذهنمو کاملا میبندم به این سفر واین مسیر خوشبختی

    واقعا لحظه ای باید از خودم غافل نشم واقعا اگه خودمو دوست دارم برا خودم ارزش قائلم باید افسار ذهنمو در دست بگیرم وهر لحظه با خودم در صلح باشم واین نقطه ای است که ذهنم شبیه روحم فکر میکنه

    مسیر دنیا خیر وبرکت

    سلامتی وثروتو نعمت هر لحظه داره می باره

    خدایا شکرت خدایا ممنونم مچکرم

    ممنونم استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: