روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 333

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهلا کیان گفته:
    مدت عضویت: 887 روز

    سلام بعد از حدود چندمین ماه دوباره اومدم توسایت و شروع کردم از اول سفرنامه رو سفرکردن و دوباره کامنت نوشتن البته تو این مدت اصلا دور نبودم از خدایی که پیداش کرده بودم ولی دلم میخواست خیلی منسجمتر ادامه بدم.

    این زندگی و این حالی رو که الان دارم تقریبا هیچکس درک نمیکنه به جز خودم این عشق بازی که من دارم با اون و باخودم و با زندگیم میکنم کسی نمی‌فهمه نیازیم نیست بفهمه چون به قول استاد خیلیا اصلا تو اون مداری که شما هستید نیستند و دسترسی هم بهش ندارن چند روز قبل یه آگاهی جالب به من رسید

    من تو فضای اینستاگرام به خاطر کارم پست و استوری میزارم،و اون روز متوجه شدم استوری های کاری من ممکنه تو پیج اول صدتا ویو بخوره و تو پیج دومم حدود دویستا،البته پیج تازه تاسیسه، ولی استوری هایی که در مورد مدح و ستایش خداوند یا دعاهایی که اون لحظه به قلبم میرسه رو میزارم یا شعرهای مولانا که جلال و بزرگیشو یادآوری می‌کنه حدود بیست تا و برام عجیب بود و تا حالا دقت نکرده بودم

    و جواب اینم به قلبم اومد که به قول استاد عده کمی در دنیا هستن که به دنبال تغییر خودشون و زندگیشون هستن و اونها حتی در مدار دیدن یک استوری هم قرار نمیگیرن و چقدر احساس بزرگی و لیاقت کردم که خداوند منو لایق و شایسته این دید که در مسیرش قدم بردارم صد هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      طیبه گفته:
      مدت عضویت: 721 روز

      سلام مهلا جان

      چه قشنگ بود اومدم تا نوشته خودم رو درمورد تحول زندگین که یک پاسخ اومده بود در این قسمت برام بخونم که اسم و فامیلتون توجهمو جلب کرد و نوشته تونو خوندم

      اینم هدایت خداست که بیام و نوشته شمارو بخونم

      اینجا که گفتین :

      به قول استاد خیلیا اصلا تو اون مداری که شما هستید نیستند و دسترسی هم بهش ندارن

      یاد حرف داداشم که دیروز بهم زد افتادم و چند روز پیشم گفت

      من گفتم خدا کار منو درست کرد بهم طرح نقاشی الهام کرد قرآن و باز کردم تو آیاتش اینو بهم گفت

      بعد داداشم گفت که طیبه این حرفارو برای خودت نگه دار ،به کسی نگو تو الان که باخدا حرف میزنی یه سریا با این حرفات اذیت میشن بگی ممکنه مسخره ات هم بکنن

      ولی من دوست داشتم بگم درمورد خدا و حال خوبم

      درسته داداشم از آگاهی های این سایت نمیدونه ولی وقتی بهش گفتم گفت میدونم که همه چیز باوره و به خدا بسپری زندگیتو خودش همه جا کارتو درست میکنه

      حتی بهش اسم سایت استاد عباسمنش رو گفتم ولی بعد دیگه ادامه ندادیم

      الان که حرفتونو دیدم یادش افتادم که درسته باید درمدار شنیدن حرفا قرار بگیریم تا بشنویم و عمل کنیم

      براتون عشق و شادی و آرامش و سلامتی و ثروت بینهایت از خدا میخوام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    امیر فکری گفته:
    مدت عضویت: 1998 روز

    سلام واحترام خدمت استادعزیز وخانم شایسته گل ممنون از زحمات بی وقفه شما

    این چندسالی که با خانواده بزرگ عباس منش اشنا شدم یک‌ مسئله رو به درستی درک کنم برای تغییر وتحول موضوع روانی وتغییر یک رفتار باید هرروز ومتدام کارهای جدیدی انجام داد وبه یک باره ویک سری عمل کردن نتیجه چشم‌گیری نداره واین روز شمار تحول زندگی یک روند هست که می تونه هرروز هروز تکرار شه وشاهد نتیجه عالی در زندگی روز مره باشیم پیروز پولدار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 721 روز

    سلام با بینهایت عشق

    17.هفدهمین روز از روز شمار تحول زندگی من از جعبه شگفتی خدا

    من دور روزه که فایل فقط روی خدا حساب باز کن رو گوش میدادم اینکه از خدا پرسیدم چی برای من خوبه و دو روز پیش هدایتم کرد به سمت این فایل

    امروز صبح که داشتم گوش میدادم همین فایل رو گفتم برم از سایت ببینم یه بار دیگه

    همین که رفتم دیدم یه نفر نظر داده که امروز روز 17 قدمش هست گفتم عه ببین روز هفدهم منم هست ولی هنوز فایلشو نخوندم تو این 17 روز اکثرا شبا میخونم که دقیقا میبینم کارایی که اون روز انجام دادم یا سوال داشتم دقیقا مربوط به اون روزم بوده و درسایی که ازش یاد میگرفتم و سعی میکردم عمل کنم

    بعد من از خدا پرسیدم که میشه بهم آرامش قلبی بدی مثل حضرت ابراهیم که هر بار با آرامشای قلبی ایمانش قوی تر شده بهت

    یهویی نوشتم تو قسمت نظرات صفحه 74

    رفتم پایینتر عدد 7 روز یکی از نظرات توجهمو جلب کرد

    دوباره نظرو خوندم دیدم روز 17 ام روز شمارشون هست

    پرسیدم خدا این یعنی چی ؟چی میخوای با تکرار 17 بهم بگی بعد متوجه شدم که باید زود برم روز شمارمو بخونم

    من همه این کارا رو وقتی بیرون بودم و رفتم تا تابلوهومو تحویل نمایشگاه بدم انجام دادم

    صبح داداشم برام اسنپ گرفت و رفتم چون نمیشناختم و راننده هم نمیشناخت یکم بد جایی نگه داشت گفت همینجاست منم پیاده شدم یکم جلو تر رفتم دیدم اونجا نیست ،بعد داشتم میرفتم تو دلم گفتم خدا تابلوم سنگینه کمکم کن

    یهویی یه آقایی گفت میخواین کمکتون کنم سنگینه منم خوشحال انقد ذوق زده شدم گفتم خدا ایول بابا

    قدرتمند من مرسی ازت نذاشتی حرفم تموم بشه بعد تا جلوی اون ساختمونی که میخواستم تابلومو تحویل بدم آورد و من خیلی خوشحال بودم معجزه خدا بود برام تو اون سربالایی که بود دست خدا اومد و از طریق اون فرد کمکم کرد بینهایت ممنونم ازش

    بعد نشسته بودم که بیان تا تحویل بدم ،یکی یکی هنرمندا نقاشیاشونو آوردن همه قاب شده

    گفتم خدا من قابش نکردم آخه ! و یه سری ذهنم با دیدن نقاشیا خواست شروع کنه به پایین آوردن من از مدار

    زود هی تکرار کردم اصلا کاری با نقاشی بقیه ندارم ، من ارزشمندم نقاشیای منم منحصر به فردن

    نقاشیای همه هنرمندا هم با توجه به هنر خودشون جای خودش قشنگه

    منم و خدای خودم رب قدرتمندم که خدا نقاشیمو الهام و هدایت کرده طرحشو و این بزرگترین افتخاره برام که خدا کمکم کرده صفر تا صدشو

    تکرار کردم که درسته قاب نداره کارت ،اینجور چیزا هم مهم نیست البته برای کیفیت کارم مهمه ها ولی خوب با توجه به شرایطم فعلا برای قاب گیری مقدور نبود

    ولی خدا که بهت از آیه هاش قوت قلب داده و گفته بسپر به من

    بعد منتظر موندم دیدم نیومدن ،کلاس طراحی طلا هم داشتم ،نقاشیامو سپردم به یه هنرمند که با نقاشیاش ،نقاشی منم تحویل بده

    بعد با عجله اومدم از سمت جماران که اولین بارم بود میرفتم اونجا ،الان میخوام بنویسم خندم میگیره مثل همون لحظه

    خیلی با مترو فاصله داشت ،خواستم با ماشین برم دیدم هیچ پولی ندارم

    گفتم اشکالی نداره پیاده میرم از مسیر لذت میبرم و این روزای تکاملیم رو با لذت طی میکنم

    گفتم خدا یکی رو میفرستی سوار ماشین بشم تا مترو تجریش ببرتم رایگان

    بعد از نقشه گوشیم که مسیریابی زدم منو اشتباه از یه مسیر دیگه نشون داد منم ده دقیقه تقریبا اشتباه رفتم و دوباره برگشتم ولی میخندیدم و میگفتم اشکالی نداره خدا حتما میخوای یه چیزی یادم بدی

    بعد دیدم یکم مونده به کلاسم زنگ زدم به استادم گفتم یکم دیر میرسم

    بعد خلاصه با لذت از مسیر رفتم و رسیدم کلاسم

    کلاسم که تموم شد قرار بود ببرم باز پفیلا بفروشم ،

    بعد که رفتم همون جای قبلی تو پل طبیعت گفتم خدا خودت باز قدرتتو نشونم بده

    همینو که گفتم یه نفر اومد و گرفت کلی ذوق کردم از خدا تشکر کردم

    بعد یه لحظه دیدم هنوز فروش ندارم گفتم خدا به نظرت جامو عوض کنم؟

    بعد یه لحظه یاد حرفای استاد افتادم که میگفت

    مکان و زمان و عوامل بیرونی اصلا ربطی نداره

    تو درونتو درست کن طیبه ،افکارت و درمورد فروش پفیلاهات کنترل کن و بسپر به خدا

    بعد یکی دیگه فروختم و چون دیگه یکم دیر وقت بود میخواستم برگردم خونه که فردا میرم نمایشگاه به کارام برسم

    بعد تو راه دستم نگه داشته بودم یه نفرم گرفت

    اولش ذهنم خواست باز …

    زود کنترلش کردم و گفتم شکر خدای من 70 هزار تمن فروش داشتمو خودم دوبسته پفیلا باز کردم میخوردم

    بعد دیدم یه ساختمون هست تو پارک کلی بچه با پدر مادراشون همایش بود میومدن بیرون رفتم برای اولین بار پل پشت سرمو شکستم بدون هیچ معطلی گفتم پفیلا 20 تمن میخواین ؟

    درسته نگرفتن ولی من احساس موفقیت بزرگی داشتم

    من که خیلی ترس داشتم به آدما بگم پفیلا دارم نمیدونم چی شد یهویی شروع به حرف زدن کردم

    بعد که دیگه برگشتم خونه

    تو راه اومدم فایل روز 17 و ببینم یهویی دیدم همین فایل فقط روی خدا حساب کن

    اینو که دیدم گفتم خدا میخواستی بگی ادامه بده خوب دوباره گوش بده

    روی من حساب کن قدرت دست رب تو هست صاحب اختیار تو

    یه شگفتی دیگه اینکه آدما بیشتر از قبل باهام مهربون تر حرف میزنن من تو مترو میخواستم ببینم کدوم ایستگاهه دو بار دقیقا تکرار شد برام بدون اینکه بپرسم بهم میگفتن کدوم ایستگاهه در صورتی که قبلا خودم میپرسیدم

    درس امروزم از این فایل این بود که باز هم قدرت رو خدا بدونم و هر لحظه به خودم تکرار کنم که این اصل و مهم ترین چیزیه که برای من بارها داره تکرار میشه

    و خدا هم هر بار داره به روش های مختلف که شگفتیاشو نشونم میده تکاملم رو طی میکنم با عشق

    و بی نهایت ازش سپاسگزارم

    امروز این هم برام ته دلم تکرار میشد انگار خدا با هر بار تکرارش میگفت که نچسب به خواسته هات بسپر به خدا تو تلاشتو کردی وظیفه چگونگی با خداست

    ازش میخوام کمکم کنه که رهاتر باشم

    خدایا شکرت بینهایت ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    تیما عبدی گفته:
    مدت عضویت: 672 روز

    روز اول از روزشمار تحول زندگی من

    امروز من که به لطف خدا بسیار خوب شروع شد. دنبال جواب هایی برای کسب و کارم می گشتم که خدا به دست یکی از دوستانی که فک نمی کردم اصلا جواب بده، جوابشو بهم رسوند. سپاسگزار خداوندم.

    منتظر خبر یک مشتری هستم تا به اولین درآمد کسب و کار خودم که با تعهد و یقین خودمو براش آماده کردم یعنی «مشاوره کسب و کار» برسم. سپردم به خدا که بهترین روزی رسانه و گنجینه های عالم در دستشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 721 روز

    سلام با بینهایت عشق

    16. شانزدهمین رور شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتانه خدا و رد پایی که میذارم

    اول که خواستم بیام سایت تا اتفاقات و شگفتی های امروزم رو که خدا بهم قدرتشو نشون داد رو بنویسم

    کنار اسمم بالای صفحه دایره ابی توجهمو جلب کردم

    رفتم دیدم نظر برای دیدگاهم نوشته بودن ،خواستم که بخونم ، خدا به جای خوندن نظر دوستی که در فایل ظلم به خود در قرآن گذاشته بودم و مربوط به روز دوم از تحول زندگیم بود و برام پاسخی گذاشته بودن ، یهویی یه صدا گفت اول نظر خودتو بخون

    وقتی خوندم فقط از هر سطر نوشته هام اشک ریختم

    خدا دوباره بهم خیلی چیزارو یاد آور کرد تا بگه طیبه به من بسپر خیالت راحت

    بعد اومدم اینجا رد پای روز 16 رو بنویسم

    امروز که من بیشتر دارم سعی میکنم آگاهانه با خدا حرف بزنم و تکرار کنم که خدا قدرتمند ترینه و فقط خداست که برای من کار انجام میده ،در این بین خدا هم هر لحظه داره قدرتشو بیشتر نشونم میده

    میخواستم موهامو شونه کنم ،هرچی گشتم شونه مو پیدا نکردم یهویی گفتم طیبه صبر کن خودت نه

    بعد زود گفتم خدا تو قدرتتو باز بهم نشون بده میدونم قدرتمندی ولی با هر بار نشون دادن قدرتت حس خاصی بهم میدی که قلبم بیشتر آروم میشه همینو که گفتم نمیدونم چی شد یهویی چرخیدم سمت کمد و خم شدم تو قفسه کمدم دستمو گذاشتم رو پتویی که گذاشته بودم بعد به خودم اومدم گفتم خدا ؟ چی شد ؟

    یهویی دیدم شونه ام کنار پتو که توقفسه کمد بود هست انقد کیف کردم گفتم ببین من داشتم همه جا رو میگشتم پیدا نمیشد همین که گفتم خدا تو بگو زود نشونم داد این یعنی قدرتمند ترین فقط خداست که برای من به سرعت کارامو انجام میده

    بعد من چند روزه فایل داستان هدیه تولدمو گوش میدم که میگفت استاد به خواسته تون نچسبید ،وقتی رو خودتون کار میکنید جهان اطرافتونم تغییر میکنه و خود به خود به خواسته تون میرسید

    خیلی ساده و راحت

    بعد یهویی گفتم خدا تو بگو بعد این فایل کدوم فایلو گوش بدم که الان بیشتر به امروزم نیاز هست بشنوم و عمل کنم ؟بالا پایین که کردم دستمو گذاشتم رو یه فایل ،فایل فقط روی خدا حساب کن اومد

    باز کردم گوش دادم تا شب و کل حرف خدا که از طریق استاد بهمون گفته این بود که :

    قدرت

    که زندگی تو متحول میکنه

    اینکه خدای خودت رو قدرتمند بدونی

    و بار ها تکرار میکردم من هم که خدا قدرت مند ترین خداست و توانایی این رو داره از جایی که به عقلم نمیرسه بهم بده

    بعد من دیدم پیام اومده که تابلوهایی که قراره برای نمایشگاه ببرم باید با نایلون حباب دار و کارتن بسته بندی کنیم و ببریم فردا که تحویل بدیم تا بعد انقال بدن به نمایشگاه و جمعه برگزار بشه

    حاضر شدم برم بگیرم تو پاساژ که میرفتم دیدم دست یه آقایی نایلون حباب دار هست خواستم بپرسم از کجا گرفته ولی نپرسیدم از مغازه ای که میشناختم رفتم و پرسیدم گفت فکر نمیکنم باشه باید برید یه منطقه دیگه از تهران بخرید این پاساژ نیست ندیدم

    بعد گفتم خدا پس اون آقا گرفته بود از کجا گرفته کاش میپرسیدم بعد گفتم کاش نمیرفت ازش میپرسیدم

    بعد که یکم راه رفتم دیدم داره میره دوییدم و پرسیدم آدرس مغازه تو پاساژو بهم گفت

    اینو گفتم تا بگم بازم خدا قدرتشو بهم نشون داد که گفتم خدا کاش میپرسیدم یه کاری کن نره ببینم بپرسم همین که گفتم دور زدم پاساژو دیدم داره میره اینجا بود که کلی کیف کردم که قدرت فقط خداست همه کار برام میکنه

    بعد همینجور داشتم درمورد فردا که روز نمایشگاهه فکر میکردم و میگفتم همونجور که خدا قدرتاشو بهم نشون داد و آیاتشو واضح باهام حرف زد فردا بهترین و ناب ترین و شگفتانه ترین روزم هست میسپرم به خودش و از لحظه ام لذت میبرم قدرت دست خودشه از این به بعدش با خداست

    بعد گفتم خدا بازم برای آرامش قلبم باهام حرف میزنی ؟؟

    رفتم قرآن و برداشتم و گفتم درمورد همه چیز تو زندگیم و فردا و مشتری و عشق و سلامتی و همه چی بهم بگو کمکم کن که آروم تر بشم

    همین که قرآن و باز کردم دیدم آیه 24 سوره قصص که حضرت موسی به خدا گفته :

    بار الها من به هر خیری که تو به من برسه محتاجم

    کلی گریه کردم گفتم خدا به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم

    هرچی تو بگی

    الان که نوشتم هرچی تو بگی یه لبخند قشنگی اومد به لبم چه حس قشنگیه داشتنت خدا

    ماچ بهت ماچ به بزرگی و عظمتت

    داشتم توضیحات روز 16 خانم شایسته رو میخوندم

    که نوشتن :

    به این ترتیب شما هم با به اشتراک گذاشتن داستان موفقیت‌ات‌، الگویی باش برای تحقق رؤیای صدها انسان دیگر

    اینجا که رسیدم یه لحظه گفتم آخه من که موفقیت مالی هنوز نداشتم بعد بلافاصله گفتم موفقیت که رسیدن به یه هدف خاص نیست

    یاد حرفای استاد افتادم و گفتم

    من همین الانشم هر روز موفقم تو این مسیر

    همین که ارزشمندی دارم و با خدا حرف میزنیم

    همین که کلی اتفاقات شگفتانه خدارو دارم هر لحظه میبینم و حس میکنم که تو این سه ماه تو سایت نوشتمشون و حتی تو دفت من و خدا نوشتم

    من موفق ترینم همین الان که با حال فوق العاده عالی دارم مینویسم

    و به قول حرف استاد باید بار ها به خودم یاد اور کنم تا فراموش نکنم که سه ماه پیش چجوری بودم و الان چه تغییرات بزرگی از نظر خودم دارم

    و خوشحال و سپاسگزارشونم از رب و صاحب اختیارم خدای یکتای خودم

    دیشب فصل اول قسمت اول کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو دانلود کرده بودم خوندم با هر سطر خوندنش خودمو تو اون هتلی که سرسبز و کوهستانی بود تصور کردم چه منظره زیبایی داشت فوق العاده بود و به این قسمت که رسیدم :

    که استاد گفتن کتابی که دارین میخونید درمدار موفقیت هستید که الان دارین میخونیدش

    حس فوق العاده ای داشتم که خدا بهم اولین گام از گرفتن فایل هایی که بهاشون رو باید بپردازم و بهشون عمل کنم رو داده

    راستش قبل دانلود به خودم گفتم حتما حرف هایی هست که استاد تو فایلای رایگان گفتن

    ولی بعد گفتم نه طیبه وقتی هدایت شدی از طرف خدا به کتاب رویایی که رویا نیستند و بهت گفته که بگیرش پس صد در صد برای یادگیری و عمل کردنت به آگاهی هاش کلی مطالب داره

    حالا حتی اگر تکرار هم بشه حرف های استاد شاید از فایل های رایگان درمداری نبودی که دریافت کنی و با تکرار در این کتاب قراره مدارت بالا تر بره و بیشتر عملگرا تر بشی

    وقتی دیدم کتاب تمرین داره ذوق کردم آخه خیلی من به این جور تمرینا ذوق و شور و اشتیاق شدید دارم که انجامشون بدم تو این یکسالی که از پارسال پا تو مسیر آگاهی گذاشتم

    با کتابایی که میخوندم سعی میکردم تمریناتشو انجام بدم و ذوق داشتم میدونستم که با انجامشون کلی تغییرات تو زندگیم میبینم

    الان هم مشتاقانه تمرینات کتاب رو انجام میدم و میدونم که سرعت پیدا میکنه رفته رفته در رفتن به مدار های بالاتر در همه موارد زندگیم

    در عشق ،شادی ،سپاسگزاری ،آرامش، دوست داشتن همه جهان هستی و ثرت و توحیدی عمل کردن و …

    خدایا شکرت که امروز رد پای من در این سایت پر از آگاهی ثبت شد و ازت سپاسگزارم

    که هدایتم میکنی و هر روز قدرتت رو بیشتر بهم نشون میدی تا باورم بیشتر و بهتر و قدرتمند تر بشه به قدرتمند بودنت و تسلیم بودنم و به رهایی رسیدنم هر لحظه کمک میکنی

    بی نهایت شکرت بابت امروز و همه چی

    دوستتون دارم با عشق طیبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حانیه اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    سلام من امروز یعنی 1402/10/6به جمع شما پیوستم خدارا شاکرم که باز هم مرا در این مسیر قرار داد از خدای خودم شاکرم که یکی از عزیزترین افراد زندگی را در مسیر امروزم قرار داد که این گروه را به من معرفی کنه ..من اصلا حال خوشی نداشتم توی ذهنم هزارتا فکر بود وهست ومرکز خودمو از دست داده بودم ولی به یاری خدا منم امروز سفر اولمون شروع کردم به خاسته ی خدا یکم حال خوشم برگشت احساس سبکی میکنم ….

    دست آورد من از این فایل این بود که من به هرچیزی توی این دنیا توجه میکنم به غیر از خودم برای همه چیز دراین دنیا وقت میزارم به غیر از خودم من برای تغیر خودم هیچ کاری نکردم استاد شما درست گفتین سخن امام علی ع را من اون دسته بودم وکه خیلی میدویدمو خیلی کار می‌کردم ولی سالم سوراخ بود چون من توجه واز خودم برداشتم توجه ی به خودم نمیکنم وقتی برای خودم نمیذاشتم ولی بارها شروع کردم بار ها بود خاسته بودم تغییر کنم ولی راهم اشتباه بود مسیرم اشتباه بود اما چند هفته ی هست که تو اوج حال بدی گفتم این بار باید مسیرم عوض بشه باید محکم قدمو بردارم چون من باااااااید بهترین حال خووش دنیارا داشته باشم باید از خودم راضی باشمو خودمو به خودمو خدای خودم ثابت کنم سپاس گذارم از خدای خودم که شماهارا درمسیر من قرارداد از خدای خوبم میخام تواین مسیر همراهیم کنو کنارم باشه و تنهام نزاره انشالله بهترین مسیر زندگیم از امروز باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 721 روز

    من این نوشته رو تو قسمت نظرات کتاب رویاهایی که رویا نیستند نوشتم چون دیدم شاید برای خیلیا نشون نده و ادامه روز شمار تحول زندگیم بود دوباره اینجا برای تحول روز 15 مینویسم تا ادامه حرفم باشه که چطوری هدایت کرد خدا من رو به سمت کتاب

    05 دی 1402 در 21:44

    مدت عضویت: 138 روز

    سلام با بینهایت عشق

    15 . پانزدهمین روز شمار تحول زندگی من و رد پای پبر از عشقم در این جعبه شگفتی خدا

    نشانه امروز من ،کتاب رویایی که رویا نیستند فصل دو هست

    من قبل اومدن به قسمت نشانه از خدا سوال پرسیدم و اولین بار بود که خدا در قسمت نشانه به من کتاب رو معرفی کرد

    به خودم گفتم حتما تو کتاب آگاهی هست که با عمل کردن بهش زندگیمو تغییر میدم با افکار و فرکانسایی که میفرستم

    بارها شده بود که تو این سه ماه دوره های کشف قوانین زندگی رو بارها بهم در هدایت نشانه گفته بود یا دوره دستیابی به رویا ها یا دوره عشق و مودت و حل مسائل ، ولی چون فعلا از نظر مالی نمیتونم دوره رو تهیه کنم و به گفته استاد که گفتن : باید با فایل های رایگان تکاملتون رو طی بکنید و وقتی درآمدتون به میزانی بود که به سختی نیفتین اونموقع دوره هارو خرید کنید

    ولی فعلا با عمل کردن به فایل های رایگان شروع کنید تا مدارتون تغییر کنه

    من از مهر ماه تا الان که 7 دی میشه سه ماه تمام هر روز صبح تا شب به فایلای رایگان گوش میدادم و سعی میکردم هم از مسیر لذت ببرم هم اینکه تلاش کنم تا عملگرا تر بشم من هر روز این سه ماه رو خودم رو موفق ترین دختر میدونستم نسبت به روز قبلم چون شاهد تلاشم و دیدن نتیجه ها بودم

    ولی بازم تلاش میکنم تا تکاملم طی بشه و مدار به مدار پیش برم در مورد همه چیز

    و بعد که منو به سمت روز شمار تحول زندگی هدایتم کرد من الان 15 روزه سعی میکنم عملگراتر باشم و به ایده هایی که خدا میگه عمل کنم

    و تاحدودی تقریبا اتفاقاتو نوشتم تو روز شمار فصل اول

    امروز من بسیار بسیار حال خوبی داشتم دیشب که خوابیدم شروع کردم آگاهانه به تکرار اینکه خدا قدرت جهان هستی هست و قدرت فقط از آن خداست و کلی باورهای قدرتمند کننده دیگه

    نصف شب بیدار شدم یهو میدیدم درونم دارم تکرار میکنم یا ساعت 4 صبح امروز بیدار شدم داشتم تکرارش میکردم

    بعد من صبح که بیدار شدم گفتم ببرم از نقاشیم عکس بگیرم تو عکاسی که وقتی زوم بشه روی عکسم و ایده ای که خدا چند شب پیش بهم داد که عکس کارامو تو سایت بذارم خواستم سایت باز کنم خرید دامنه داشت فعلا دست نگه داشتم

    بعد صبح میخواستم که برای عکاسی از نقاشیم برم پیش خودم گفتم نقاشیمو عکس بگیرم که زوم کردن جزئیاتشم ببینن و بعد بهتر خرید کنن

    من رفتم عکاسی ،عکسو گرفتن گفتم که وضوحش برام مهمه بعدش وقتی تو گوشیشون انتقال دادن وضوحش ناجالب تر از عکسی شد که خودم با گوشیم گرفتم

    بعد داشتم تو دلم میگفتم طیبه چه ربطی به وضوح عکس داره فروش کارت ؟؟؟ بسپر به خدا خودش مگه بهت نگفته مشتری میفرستم تو آیه 82 سوره یس

    که گفت بهت موجود باش بگه موجود میشه

    همون لحظه یه صدایی شنیدم بهم گفت طیبه پاشو برو سپردی به خدا به اینجور چیزا فکرم نکن لینکه به جزئیات کارت نگاه کنن مشتریا یا هرچیز دیگه مهم کل نقاشیته که میبینن

    قدرت رو خدا بدون ،خدا برات همه کار میکنه

    بعد معذرت خواهی کردم از عکاس و اومدم خونه

    بعد از ظهر شروع کردم به وارنیش زدن روی کارای نقاشیم و تموم شدن و تکمیل ، بعد ،از نمایشگاهی که قراره نقاشیم روز جمعه به نمایش گذاشته بشه تو الهیه برای فروش پیام دادن که قیمت کارتونو بررسی کردیم خیلی زیاد گذاشتین

    بعد من یه لحظه داشت مدارم پایین تر میومد بلافاصله گفتم من به خدا سپردم

    اولش میخواستم قیمت نقاشیمو کمتر کنم یکیشو با توجه به حرف استاد که گفته بودن تو فایلا که درآمدتون صفره انتظار نداشته باشین یهو بشه 100 میلیون میخواستم کمترش کنم

    البته اینم اضافه کنم که من قبلا که پیج کاری داشتم فروش خوبی داشتم ،کارای ریز نقاشی رو چوب انجام میدادم و مشتریایی که ارزش کارمو میدونستن میومدن خیلی راحت برای یه آویز چوبی تقریبا 8 سانت که دو طرفش طرح داشت 600 واریز میکردن و میگفتن واقعا ارزشمنده و حاضرن پرداخت کنن برای نقاشیم این مبلغ رو

    یه لحظه یادم افتاد موقعی که بقیه میگفتن قیمت کارت و کم بذار و من از خدا مشورت خواستم و خدا از بین اون همه آیه بهم آیه 82 سوره یس رو آورد و بهم قوت قلب داد و آرومم کرد که همون قیمتی که گذاشتم برای کاری که صفر تا صد کارم الهام و ایده خدا بوده و من همه شو صفر تاصدشو به خدا سپردم و کمکم کرد تا نقاشی بکشم

    وقتی اینارو یادم آوردم گفتم خدا تو خودت گفتی باورم کن منم همون قیمتو برای نقاشیم گذاشتم

    بعد گفتم بهم نشونه میدی که بقلبمو آروم کنی همین که نشانه مو زدم کتاب رویایی که رویا نیستند فصل دوم رو آورد توضیحاتشو که خوندم گفتم خدا میخواد بگه که مراقب افکارت و فرکانسات باش و باورت به من باشه

    بعد گفتم خدا از قرآن هم راهنماییم کن من الان برای نقاشی دومم 274 میلیونو گذاشتم طبق تاییدت تو آیه 82 سوره یس

    برای این یکی تابلوم هم باز یاد حرف استاد افتادم که میگفت کیفیت کارتون رو همیشه اصل قرار بدین

    گفتم خدا من میدونم این نقاشیم چوب نئوپانش یکم تاب برداشته و یه تیکه اش خوردگی داره پشتش ولی نقاشیم واقعا کیفیتش خوبه

    بهم بگو من چیکار کنم قیمتشو نصف کنم به خاطر کیفیت کارم ؟

    بعد ازش کمک خواستم و قرآن و که باز کردم صفحه 525 سوره طور و اول سوره نجم بود شروع کردم به خوندم گفتم بهم درکشو بده که بفهمم منظورتو خدا

    صفحه اول معنیشو خوندم رسیدم به آیه 48 و 49

    نوشته بود باری ای رسول بر حکم خدا صبر کن که تو منظور نظر مایی و چون برخیزی به ستایش خدای خود تسبیح بگو 48 و از شبانگاه هم پاره ای به تسبیح خدا پرداز و هنگام فرو رفتن ستارگان هم تسبیح خدا گو 49

    وقتی این معانی رو خوندم اینجوری درک کردم که خدا بهم گفت تو قیمتی که گفتی به نمایشگاه تغییر نده و صبر کن و از تسبیح بگو متوجه شدم که میگه :

    تو فرکانستو در سپاسگزاری نگه دار که بالاترین و نزدیک ترین فرکانس به خداست ،و به خدا باور داشته باش و شب و صبح سپاسگزاری کن

    اینو متوجه شدم که نماز صبح رو هم بیدار شو و شکر گزاری کن

    بعد تو آیه 10 و 11 سوره نجم :

    گفت که پس خدا به بنده خود وحی فرمود آنچه که هیچکس درک آن نتواند کرد 10

    آنچه دید دلش به حقیقت یافت و کذب و خیال نپنداشت 11

    این آیات مربوط به معراج پیامبر بود

    من اینو درک کردم که خدا بهم گفت من این مدت سه ماه بهت این همه الهام و هدایت کردم از طرح نقاشی گرفته تا هدایت مسیر زندگیت و کاریت و توحیدی عمل کردنت و …

    و تو هر روز اینهارو دیدی و باورت داره تقویت میشه و به خودم گفتم آره و تاییدشون کردم و اشک ریختم از این همه نعمت خدا و سپاسگزارش هستم هر لحظه و به هرچی که تو این مدت معجزه بود واقعا برام دلم هم حقیقت یافت

    من تو این سه ماه قدرت خدارو دیدم که وقتی ازش خواستم هدایتم کنه و کمکم کنه توحیدی عمل کنم واقعا هر روز خیلی کمکم میکنه به چشم میبینم و سپاسگزارشم

    بعد که رسیدم به آیه آخر صفحه ایه 24 و 25 سوره نجم

    آیا برای آدمی هرچه آرزو کند حاصل میشود 24

    در صورتی که دنیا و آخرت همه ملک خداست 25

    و بسیار ملک در آسمان ها هست که شفاعتش سودمند نیست جز به امر خدا و برآن کس که خدا بخواهد و از او خوشنود باشد 26

    من از این آیان اینو درک و متوجه شدم که خدا بهم گفت تو خواسته تو به من گفتی ، در مسیر خواسته ات که فروش نقاشیات هست تلاش کردی و رنگ کردی و باورت به قدرت من باشه و ایمانت رو قوی کن و قوی نگه دار و چگونگی رو به من بسپر

    و به قوانین درست عمل کن

    مثل اون روزی که رفتی پفیلا بفروشی همه کاراشو کردی و با کلی ایمان رفتی و پل پشت سرتو خراب کردی و وایسادی تا بفروشی تو دل تاریکی شب که فقط چراغ یه تابلو روشن بود ،آدمارو میفرستاد سمت پفیلا و نگاه میکردن میپرسیدن چیه؟؟منم میگفتم پفیلا و قیمت میپرسیدن و میگرفتن

    چقدر من اون لحظات حس بی نهایت عالی داشتم و سپاسگزارشم که بهم نشون داد که ببین طیبه قدرت من بینهایته تو اون تاریکی برات مشتری فرستادم

    280 تمن فروختی و انقد از احساسم که فوق العاده بود و احساس ارزشمندی داشتم تصمیم گرفتم باز هم به خدا بسپرم و برم پفیلا بفروشم هفته ای چند بار که پول کلاسامو دربیارم

    الان که معنیای قرآن و درک میکنم حس فوق العاده ای بهم میده اینکه لایق هم صحبتی با خدا شدم اینکه خدا به وضوح باهام حرف میزنه

    اینکه سر نماز وقتی باهاش حرف میزنم هم میخندم هم گریه میکنم

    اینکه بعد آرامشی که از هدایتم تو نشانه دریافت کردم و قرآن که تو ایاتش بهم ارامش قلبی داد زود رفتم و پیام دادم به نمایشگاه و گفتم همون قیمت باشه که گفتم بهتون

    و من خواسته مو گفتم و رها میشم ازش

    خدا باز هم قدرتشو بهم نشون میده من باور دارم چون خیلی قدرتشو تو این سه ماه دیدم

    و بعد کار بعدی که انجام دادم اومدم اولین خریدم رو از سایت داشته باشم که کتاب رویاهایی که رویا نیستند بعد دیدم تو کیف پول به عنوان هدیه دارم و رایگان دو فصلشو گرفتم

    بعد به خودم گفتم ببین طیبه تو این چند ماه چرا خرید نکردی با این هدیه رایگان بلافاصله گفتم اون موقع زمانش نبود

    حتما الان باید این کتابو بخونم تا به آگاهی هاش عمل کنم و من از مسیر همچنان لذت میبرم و از داشته هام از این همه عشقی که تو مسیر دارم

    و البته مهم ترینش که امروز سر نماز مغرب به خدا گفتم بزرگترین ثروت من داشتن تو بود خدا

    اینکه میدونم تو قلبمی ،تو وجودمی ،انقدر برات با ارزشم که هر لحظه کمکم میکنی ، حست میکنم هر لحظه و اشک میریزم از این همه بودنت در خودم

    این بزرگترین ثروتیه که دارم همه چی دارم من عشق دارم ،سلامتی دارم ،ثروت دارم ،با تو شادی دارم مثل بچه ها وقتی میرم بیرون کیف میکنم با هر چیزی که میبینم با هر حرفی که ته دلم باهات میزنم

    عاشقتم خدا عاشقتم مرسی که خودتو به من دادی مرسی که دارمت عشق دلم

    خدایا شکرت بی نهایت سپاسگزارم بابت همه چی

    بابت آگاهی های این سایت پر از عشق

    بابت این همه دوستان آگاه و عالی

    و اینکه همه جا هستی و انرژی که همه چیزو در برگرفتی و حست میکنم سپاسمندم بی نهایت

    دوستتون دارم با عشق طیبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      تیما عبدی گفته:
      مدت عضویت: 672 روز

      طیبه جان سلام. حال و زورت خوش

      من کامنت شما رو خوندم و غرق در شگفتی شدم. چه ارتباط زیبایی با خدا داری. چقدر هر لحظه ت پره از خدا و یادش و ایمانت بهش.

      خدا امروز به منم یه الهامی کرد که برای اینکه از بابت تدریسم خیالم راحت بشه، دو ساعت زودتر برم آموزشگاه و انجا تمرین تدریس کنم. الان که دیدم شما گام به گام کارت الهام بوده، با خودم گفتم تیما تو رو خدا این الهام رو دست کم نگیر که زندگی طیبه جان به چنین لحظه های نورانی و فرازمینی ای تبدیل شده. و اگر اون رسیده پس تو هم می تونی به شرط قدم های محکم و ایمان بی چون و چرا بهش برسی.

      ممنونم از اینکه این دقایق زیبات رو با قلم زیباترت برای ما ترسیم کردی. حقا که تصویرگری.

      و خواهش می کنم بعدا حداقل برای افزایش ایمان افرادی مثل من، بیا و از نتیجه «تغییر ندادن قیمت تابلوت” اینجا برامون بگو.

      شاد و خوش باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 721 روز

        سلام تیما جان

        الان دارم با اشک این نوشته رو مینویسم

        شما که نوشتین :

        بیام و از نتیجه تغییر ندادن تابلوم بنویسم

        و یاد تک تک معجزات دیروزم افتادم و فقط میتونم بگم قدرت خدا رو چند برابر بیشتر دیدم ولا غیر

        چند برابر بیشتر گفتم چون داشتم با خدا حرف میزدم هر بار میگم خدا من قبول دارم که تو قدرتمندی و من هم آفریدی که بیام و عشقم رو در این جهان هستی پیدا کنم که رفته رفته رشد کنم و به تکامل برسم و از مسیرت لذت ببرم

        تو هم خودت قبول داری که انسانیم و در بعد مادی و بارها حرف استاد رو با خدا میگم که حضرت ابراهیم ازت نشونه خواست منم هر لحظه میخوام نشونه و قدرتتو بهم نشون بدی تا ایمانم بهت قوی تر و توحیدی تر عمل کنم با دیدن نشونه هات

        هر وقت تا ذهنم میاد حرف بیهوده بزنه به خدا میگم که یه ذره دیگه ولی نه از بینهایت قدرتت ،بینهایت بازم نشونم بده تا باورم به توحیدی عمل کردنام قوی تر بشه

        به قول حرف استاد تکامل یه شبه بوجود نمیاد حضرت ابراهیم هم انقد از خدا خواست و سوال کرد تا تکاملشو طی کرد برای همین سخت نمیگیرم و از مسیرش سعی میکنم لذت ببرم

        و هر بار جوری ازش میخوام که باز قدرتشو نشونم بده که حتی مثلا من ماجراهاشو نوشتم در هر روز روز شمارها

        به همدیگه وصلن جریانای روزانه من با خدا که نوشتمشون هر روزشو

        یه بار گفتم خدا قدرت دست توعه من هیچی نمیدونم من شونه مو گم کردم بگو کجاست

        همین که ساکت وایسادم یهو بدون ذره ای فکر برگشتم و دستم رفت تو قفسه کمد و گفتم خب خدا کجاست یه صدا گفت دقت کن یهویی دیدم کنار پتویی بود که تا کرده بودم تو کمد

        و خیلی حرفای دیگه

        که من از وقتی به حرفای استاد گوش دادم کنجکاو شدم و هی خواستم تو کارای کوچیکترمم از خدا هدایت بخوام و قشنگ شنیدم هدایتاشو

        اول عشق خدا رو پیدا کردم و بعد دنباله ی علاقه شدیدی که از بچگی به نقاشی پیدا کردم ،از وقتی با این سایت آشنا شدم قدم هام رو برداشتم و معجزه خدا رو دیدم

        دیروز که روز 18 ام تحول زندگیم بود معجزه شو درمورد تابلوم نوشتم

        طیبه ای که تو هیچ نمایشگاهی شرکت نکرده بود و تو اولین نمایشگاهش با یه اتفاق به ظاهر بد ،معجزه شد برام

        دوست داشتین درمورد تابلوم بخونید تو روز شمار 18

        دیروز خدا توقعمو بالا تر برد دیگه الان حریصانه ازش همه چی میخوام البته همه چی رو دارم وقتی دارمشون برای چی بخوام به خاطر داشتنشون شکرش میکنم

        من بعد اتفاق دیروز ، امروز رفتم کلاس رنگ روغن ثبتنام کردم که جریانشو تو روز 19 ام میرم الان بنویسم ، باز خودش پول ثبتنامشو ،وسایل و بوم و قلمو و همه چیو برام جور کرد

        و تصمیم گرفتم برای هزینه های کلاسم بیشتر برم و پفیلا بفروشم

        به خدا قول دادم و به خودمم قول داداشم تلاشمو بیشتر کنم برای باورهای قدرتمند کننده و هدف هام که حرکت کنم چون این روزا به این نتیجه رسیدم با قدم برداشتنام و به ایده هایی که خدا بهم داده عمل کردم معجزه هاشو نشونم داد

        اینو که نوشتین :

        حقا که تصویرگری

        اشک ریختم ،گفتم تصویر گر خداست که دیروزمو ،هر لحظه مو داره به تصویر میکشه و منو شگفت زده میکنه و هدایت هاشه که من میام و اینجا مینویسم

        خوشحالم از اینکه حس خوبی داشتین ،الهی برای شما هم تدریستون و هرآنچه که از خدا میخواین بینهایت بهترینشو بهتون عطا کنه

        ثروت ،عشق ،سلامتی و آرامش و بهترین ها از همه شون بینهایت برای شما باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 721 روز

    سلام با بی نهایت عشق

    15. امروز پانزدهمین روز از روز شمار تحول زندگی من هست از این جعبه شگفتی خدا

    من امروز چند تا شگفتی داشتم و درسایی که از این شگفتی ها یاد گرفتم

    امروز من قبل از اومدن به روز شمار تحول زندگیم ،هدایت شدم با توجه به درخواستم از خدا ،به نشانه ها و خدا به من کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل دو رو پیشنهاد داد

    من توضیحاتشو خوندم و نظرمو نوشتم و بعد شگفتی های امروزمو اونجا نوشتم

    بعد که نوشتم نظرمو ،رفتم کتاب رو تهیه کنم ،فصل یک و دو رو چون گفتم طیبه خدا اولین بار از نشانه ها کتاب بهت معرفی کرد که میتونی بخریش و توان خریدش رو داری و درمداری هستی که میتونی بخری

    ولی اصلا به قسمت کیف پولم نگاه نکرده بودم که 100 هزار تمن هدیه دارم و میشه رایگان بگیرم

    وقتی رفتم تو قسمت خرید دیدم رایگانه خیلی خوشحال شدم

    بعد گفتم چرا من قبلا نگرفته بودم این کتابو بعد دوباره جواب خودمو دادم که طیبه اونموقع تو، تو مدار دریافت کتاب نبودی و داشتی با فایلای رایگان تمرین و عمل میکردی و الان که در مدار دریافت کتاب قرار گرفتی آگاهی هایی داره که بیشتر کمکت میکنه ،پس الان وقتشه بعد دو فصل رو زود دانلود کردم و بعد چون تو خونمون دستگاه کپی داریم رفتم فصل اول رو کپی گرفتم و الان میخوام شروع کنم به خوندنش

    و فردا ان شاء الله فصل دوم رو کپی کنم و بخونم

    وقتی الان اومدم که روز شمارم رو بخونم دیدم خانم شایسته عزیز دقیقا درمورد موضوعی که امروز خدا بهم گفت که رویاهات محقق میشه با این کتابی که بهم پیشنهاد کرد و دانلودش کردم ،کافیه باوراتو و قدرت دونستن من و عمل کردن به قوانین و حالتو خوب نگه داری در مسیر تکاملت لذت ببری و …

    و الان که دیدم فایل مربوط به روز 15 رو

    خیلی خوشحال شدم از این جهت که درست در مسیری هستم که دارم درست پیش میرم و خدا قشنگ و ساده و راحت و زیبا هدایتم میکنه به سمت خواسته هام

    اینجا که خانم شایسته نوشتن :

    زیرا باور، چنان قدرت عظیمی دارد که‌ قادر است هر پیش‌بینی‌ و حساب و کتاب ریاضی را نیز غلط از آب در‌آورد

    یاد حرفای خدا با من افتادم که بهم آیه 82 سوره یس رو بارها نشونه داد تا بگه باور به قدرت من یعنی همین حرفی که خانم شایسته عزیز نوشتن و من الان دوباره نوشتمش

    یاد جوان شدن زلیخا افتادم

    که باور حضرت یوسف به رب و قدرت ربش انقدر زیاد بوده که میدونسته از خدا بخواد زلیخا جوان بشه در لحظه میشه

    چقدر حس خوبیه هر بار که باخدا حرف میزنم بهش میگم کمکم کن منم انسانی توحیدی باشم مثل حضرت ابراهیم که رفیقت هست

    کمکم کن و من هم سعیم رو میکنم و از مسیرم لذت میبرم

    امروز خیلی خوشحالم که هر روز خدا شگفتی هاشو بهم نشون میده و آروم ترم میکنه ،و ازش سپاسگزارم بی نهایت

    رد پامو گذاشتم الان برم با عشق کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو بخونم و لذت ببرم و شروع به عمل کردن به آگاهی هاش بکنم

    ممنونم از خانم شایسته عزیز و استاد عباس منش و دوستانی که با نظراتشون که دستی از دستان خدا هستن برای من ، و عشق و سلامتی و ثرت و آرامش بی نهایت از خدا برای شما خواستارم

    دوستتون دارم با عشق طیبه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3369 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام بر استاد عباس‌منش عزیز و گرامی

    خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من توفیق داد در این سفر تحول زندگی به روز دوم برسم

    و به خودم افتخار میکنم و خودم را تشویق میکنم که دو روز است به تعهدم برای ادامه این مسیر زیبا پایبند و متعهد بودم خدایا شکرت

    و اما درسهایی که از روز دوم و این فایل آموختم و بایستی در هرلحظه از امروز و روزهای بعد بکار ببندم:

    آموختم که بهمان اندازه که من توانایی تغییر زندگی خودم دارم بهمان اندازه نیز از تغییر و تاثیر در زندگی دیگران ناتوانم ، پس تمرکزم را از روی دیگران برداشته و فقط روی تغییر زندگی خودم متعهد میشوم

    آموختم که بایستی تمام مسئولیت زندگی خودم را بپذیرم چون این من هستم که با افکار و باورها و کانون توجهم ، تمام اتفاقات و شرایط زندگی‌ام را خلق میکنم و هیچ کس ذره‌ای قدرت و تاثیر در زندگی من ندارد

    آموختم که خداوند تنها قدرت ونیروی حاکم بر جهان میباشد و من بایستی تنها و تنها برروی او حساب کنم و هرآنچه میخواهم را از او بخواهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 721 روز

    سلام با بینهایت عشق

    14. امروز روز چهاردهم از روز شمار تحول زندگی من و رد پایی که میذارم هست و جعبه شگفتی خدا

    دیروز که داشتم مینوشتم یه لحظه به خودم گفتم چرا اتفاقات روزانه مو میام اینجا مینویسم ؟

    با اینکه من تو دفتر خودم و خدا هر روز مینویسم همه اینا رو حتی با عشق بیشتر و باهاش حرفای خاصم میزنیم

    ولی سوال شد برام یه لحظه گفتم آخه مگه روزانه اتفاقایی که برای من میفته یا من دارم تلاش میکنم برای توحیدی عمل کردن یا پیدا کردن یه سری باورا همه رو نیام و اینجا ننویسم

    ولی بعد فکر کردم امروز درمورد گاز و ترمز که قبلا درموردش خونده بودم و میدونستم چیه

    دوباره رفتم قسمت عقل کل

    در مورد یه سری باورا که دوستان گفته بودن خوندم و یادداشت کردم تا من یه فایل بسازم و هر روز گوش بدم بهشون تا تبدیل به باور بشه

    بعد الان میخواستم بیام روز 14 رو رد پامو بنویسم باز این سوالو کردم !

    بعد که شروع کردم به نوشتن یاد قسمت عقل کل افتادم گفتم ببین تو برات سوال بود و خدا هداییت کرد اونجا از نظرات دوستان استفاده کردی که دستی از دستان خدا بودن و اومدن نوشتن تا تو یه روز بری نوشته شونو بخونی و تو این مسیر بهتر عمل کنی

    حالا نوشته های تو ،تلاشایی که هر روز داری انجام میدی برای موفقیت هر لحظه ات نسبت به طیبه لحظه قبل و سعی و تلاشتو میکنی

    این نوشته ها،که تو هر روز داری تجربه میکنی و سعی و تلاش میکنی ممکنه خیلیا که خدا هدایت کنه سمت رد پای تو

    مثل تو که با خوندن نظرات دوستان این روزا بیشتر سعی در تغییر درست و لذت بردنت از مسیر میکنی

    برای اون فردی که میخونه رد پاتو پس برای اون هم خیر میشه

    پس بنویس و ادامه بده

    امروز من رفتم یه فلش گرفتم تا از کلاسم ، نرم افزار طلا جواهرات و برام بفرستن تا ببینم نصب میشه یانه

    داشتم به خدا میگفتم تو دفترم که خدا من نمیدونم در مقابل تو ضعیفم هیچی نمیدونم خودت ایده شو دادی منم عمل کردم الان لپ تاپشو خودت نمیدونم از کجا و چجوری برام میفرستی ولی من وظیفه ام اینه خواسته مو بهت بگم و به خودت بسپرم

    تلاشمم میکنم ببینم که نصبش کنم اگر اینم نشه میرم کافی نت و میگم اگه بشه نصبش کنن من برم از اونجا تمرینامو انجام بدم تو فامیلامون همه لپ تاپاشون مثل لپ تاپ من سی پی یوش قدیمیه و نشد نصب بشه

    ولی من همچنان امید دارم و تلاش میکنم براش

    ظهر از نمایشگاهی که دوتا نقاشیامو برای اولین بار قراره به نمایش گذاشته بشه ،یه پوستر فرستادن تا عکسمو روش بذارم و اسمم بنویسم و تو پیجم بذارم

    همه رو با عشق انجام دادم و به خدا گفتم خدا همونجور که تو تاریکی شب با چراغ یه تابلو اون همه مشتری برام فرستادی تا پفیلا ازم بگیرن

    همونجوریم که درمورد قیمت نقاشیم که همه میگفتن گرون میذاری و…

    من ازت سوال کردم که بهم نشونه بفرست تا بدونم این قیمتی که برای نقاشیم گذاشتم با توجه به کیفیت و زحمت کارم درسته ؟

    قشنگ یادمه من قرآن و که باز کردم درموردش تو قسمتای نظرات نوشتم قبلا

    هزاران بار از خودم میپرسم میگم بین اون همه آیات تو قرآن دقیقا اون صفحه رو با دستم باز کردم که آیه 82 سوره یس بود که خدا گفته بگه موجود باش موجود میشه

    حتی درمورد یه خواسته ام از خدا پرسیدم تو بازه زمانی کوتاه دلم پر بود گفتم خدا آرومم کن به قلبم آرامش بده میدونم تو قدرت داری که همه کار برام بکنی

    یه نشونه بفرست که دلم آروم بگیره

    گفتم منو به یه مسجد میبری که ارومم کنی نماز ظهرمم بخونم

    من رفتم بازم رو اعلام نماز که قضیه شو تو نظرات قبل کامل نوشتم دیدم نوشته صفحه 445 خیلی برام آشنا بود گفتم برم خونه نگاه میکنم قرآن و وقتی از مسجد میخواستم برم خدا قدرت قدمامو به سمت قرآن کشوند یهو گفتم بذار باز کنم ببینم کدوم سوره هست وقتی دیدم آیه 82 سوره یس

    گریم گرفت میدونم اینو هم بارها به خودم یاد آور کردم

    و اتفاقات بعدشو که خدا بهم گفت تو قسمت تعهد به خواسته یا رهابودن نسبت به آن

    اینجا یادم داد که نچسبم به خواسته ام ولی باور کنم که در هر صورت برام خیره و قبول کنم و فقط به قدرت خودش بسپرم

    این حرف خدا برای من قوت قلب داده و هزاران بار میگم به خودم که این یعنی خدا میگه طیبه تو قیمتی که برای نقاشیت 274 میلیون گذاشتی بذار

    و باورم کن و چگونگی با من تو فقط تلاش کن به قوانین عمل کنی و احساست رو خوب نگه داری و آسون بگیری و رها باشی

    من میدونم خدا بهم تو این مدت خیلی معجزه نشون داد در مورد شدن

    همین پفیلا فروختن و من نمیدونستم کجا ببرم بفروشم یهویی گفت پل طبیعت

    حتی نمیدونستم کجا وایسم تابلویی که دیدم روشنه یه صدایی گفت کنار تابلو وایسا

    حالا مهم ترین قسمتش وقتی گفتم خدا من هیچی نمیگم خودت بگو مشتریا خودشون بیان

    که میدونستم و تو فایل رابطه ما با انرژی که خدا مینامیم

    همه چی خودشه ،رابطه خوب مشتری ،عشق،ثروت ،سلامتی و…

    اون لحظه گفتم خدا همه چی خود تو هستی که همه جا رو در برگرفتی خودت هم مشتری باش برای من ،انقد به این باور داشتم که میفرسته

    حتی خود آدما میومدن و میپرسیدن چنده و میگرفتن

    و هر بار میگفتم خدایا کار خودته میدونم و سپاسگزارم

    اینو بارها به خودم تکرار میکنم

    و درمورد فروش نقاشیم هم میدونم فروش رفته من به خودش فروختم نقاشی خودشو که صفر تاصدش کار خودشه

    میدونین چرا ؟چون من خواستم طرح اولیه نقاشیمو بکشم نتونستم

    بعد فکر کردم دیدم من اون لحظه تو خودم نبودم هیچی نفهمیدم کل تابلوم در عرض شاید ده دقیقه خلق شد

    الان میفهمم که استاد فرشچیان چی میگفت

    که ازش پرسیدن تابوی ظهر عاشورا رو چجوری کشیدی

    گفت که متوجه نشدم یه لحظه بلند شدم تابلورو گذاشتم جلوم و فقط کشیدم یهویی دیدم تابو ظهر عاشورا خلق شده در روز عاشورا

    وقتی اینارو به خودم یادآور میشم بیشتر به عظمت و قدرت خدا پی میبرم و باورم تقویت میشه

    میگم طیبه کاملا آروم باش و رها خدایی که بهت تو آیه 82 چندین بار به روش های مختلف گفته و تاکید کرده پس میشه خوبم میشه

    به قول حرف استاد

    گفتم به خدا شد ،تموم شد و رفت

    منم به خدا گفتم و شد

    و سپاسگزارم ازش و باز هم سعی و تلاشمو میکنم

    برای بهتر شدنم نسبت به لحظه قبلم و عمل کنم به ایده هایی که خدا بهم میگه

    و من امروز با درست کردن عکسم کنار پوستر ،خودم رو موفق ترین دیدم که تو سه ماه انقد پیشرفت داشتم

    من روزی که رفتم موزه نقاشیارو دیدم عکس گرفتم چند تا با نقاشیا و به خودم قول دادم با تلاشم با ساختن باورهای توحیدی و عمل کردن به ایده هایی که خدا بهم میگه نقاشیای منم به زودی در بهترین موزه های دنیا خریداری میکنن و به نمایش گذاشته میشه

    در بهترین و ناب ترین حراجی ها به فروش میرسه

    و خدار وبی نهایت سپاسگزارم

    و برای تک تک شما دوستانی که در این سایت هستین و استاد و تک تک کسانی که در این سایت پر ار عشق زحمت میکشن تا دستی باشن از دستان خدا که ما در این مسیر حرکت کنیم ،عشق بینهایت ،ثروت بینهایت،سلامتی بینهایت و شادی و اشتیاق شدید و آرامش بینهایت از خدا براتون میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: