روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 345 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدایی که در این نزدیکی است

سلام به استاد عزیز و مریم بانو زیبا و دوست داشتنی

خدایا شکرت که همیشه حواست به ما بنده هات هست ولی ما بی خبریم و متوجه لطف و توجهت نیستیم

خدا در هر لحظه و در هر کاری ما رو هدایت میکنه ولی ما نمیدونیم چون فکر میکنیم هدایت فقط مخصوص

پیامبرها و ائمه یا افراد خیلی خاص بوده و هست ولی خدا به همه ما انسان ها در هر شرایطی و در هر لحظه ای

هدایت میکنه .

من از زمانی که دبیرستانم تمام شد چون دوست داشتم مستقل باشم رفت سرکار ( شرکت برادرم که یه شرکت

نقشه برداری) هست مشغول شدم ، امروز از اون روز 21 سال میگذره تو این 21 سال بارها و بارها خدا به من

نشون داد که باید از اون شرکت جدا بشم ولی من ندیدم یا بهتر بگم نخواستم ببینم تازه میفهمم وقتی استاد

میگن تا چک و لغت ها رو نخوری متوجه نمیشی یعنی چی .

شرکت ما یکی از برندهای مشاور در کارهای نقشه برداری در سطح کشور هست ولی وقتی مدیرعامل مون تمرکزش

رو از روی کار اصلی برداشت و گذاشت روی کارهای دیگه و کار شرکت رو واگذار کرد به افراد دیگه شرکت سیر نزولی

گرفت و متاسفانه هنوزم هم ادامه داره و من میخواستم به اون کمک کنم برای همین حاضر نبودم از شرکت بیام بیرون

با اینکه بارها و بارها نشانه خارج شدن از شرکت رو خدا بهم نشون داد، 8 سال قبل یکی دیگه از شرکت ها که همرده

شرکت مون بود به من پیشنهاد کاری داد با مبلغی بالاتر حقوقی که دریافت میکردم ولی قبول نکردم گفتم من شرکت

داداشم رو ترک نمیکنم ، خودم این واحد رو ساختم و به اینجا رسوندم و آخرین بار 5 سال قبل وقتی شرکت اعلام کرد

دفتر نمایندگی تعطیل هرکسی میخواد کار بکنه بیاد تهران ، من اول مقاومت کردم برای موندن در دفتر نمایندگی و

زنده نگه داشتن دفتر ولی بلاخره تن به مهاجرت دادم ( این جنبه اش خیلی خوب بود چون رشد کردم و بیشتر خودم

و توانایی هام رو شناختم ) و آمدم تهران ، تو این 5 سال باز مثل سابق تلاش کردم دفتر و زنده نگه دارم گاهی می شد

ماها تک و تنها تو دفتر بودم و هیچ خبری از مدیر عامل و بقیه و نبود و انگار فقط واسه من شرکت و زنده نگه داشتنش

مهم بود در صورتی که اون شرکت برای من نبود ، و واقعا یه شرکت مریض شده بود و من غافل از این بودم که نمی تونم

به هیچ کس کمک کنم حتی برادرم . من تو این 7-8 ماه گذشته بیشتر با آموزش های استاد آشنا شدم ، فایل های رایگان

ها رو دائم گوش میدم و خدا بهم کمک کرد تا هدایت رو درک کنم و نشانه ها رو بفهمم ، و بلاخره خدا سیلی به من زد که

… فکر کنین یه بچه 20 ساله برگرده بزنه تو گوش مادرش و من همچین سیلی خوردم از طرف شرکت و اونجا بود که به خودم

گفتم دریا باید جدا بشی به هر قیمتی شده باید بیای بیرون تا کی باید برای کسی که خودش نمی خواد تلاش میکنی و خرداد

ماه امسال از اون شرکت آمدم بیرون و الان دارم برای خودم کار میکنم و اولین پروژه ام رو گرفتم و بس و دارم کار میکنم ، بدون وابستگی به کسی فقط توکل کردم به خدا و از خودش خواستم کمکم بکنه.

ما نشانه ها رو می بینیم ولی ازشون درکی نداریم و ساده رد میشیم ولی وقتی بدونیم خدا برای هر کاری به ما نشانه ای میده

. ما رو هدایت میکنه دیگه راحت از کنارشون رد نمیشیم با جون و دل قبول شون میکنیم .

خدا هست همین