الگویی مناسب برای کسب و کار

مفاهیمی که در این گفتگو مورد بررسی و توضیح قرار گرفته است:

  • شواهدی موثق درباره “عدم تأثیر عوامل بیرونی” در ساختن ثروت؛

عوامل بیرونی از قبیل: موقعیت جغرافیایی، اقتصاد مملکت، فرهنگ مردم و…

  • هربار مسئله ای را حل می کنی، این تجربه، ایمان شما را هم به حمایت های خداوند و هم به توانایی هایت بیشتر می کند؛
  • ایمان و باور چگونه ساخته می شود؛
  • همیشه برای هر مسئله، “راهکار” وجود دارد حتی اگر به نظر غیر قابل حل برسد؛
  • زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که عوامل حواس پرتی را از ذهن خود حذف می کنی؛
  • “هدایت”، برای افرادی قابل تشخیص است که ایمان خود را در عمل نشان می دهند؛
  • “کنترل ذهن”، کلیدی است که همواره درهای بسته را باز می کند؛
  • پاداش های خداوند برای کنترل ذهن (تقوا)، عظیم و پایدار است؛
  • نشانه کنترل ذهن؛
  • باورهایی برای کنترل ذهن؛
  • پر رنگترین نشانه درباره “راهکارهای هدایتگرانه خداوند” این است که: ، با شرایط و امکانات کنونی شما قابل اجراست؛
  • “رعایت قانون تکامل”، اصلی حیاتی برای پایداری نتایج است؛
  • پایه و اساس کسب و کار خود را بدون عجله، آرام آرام اما مستحکم بساز؛
  • ظرف وجود ما برای دریافت نعمت های بیشتر، به آرامی و با برداشتن قدمهای مستمر بزرگ می شود. پس عجله برای رسیدن به نتیجه ای بزرگ، فقط مسیر شما را سخت می کند؛
  • هرگز چنین چیزی به عنوان “موفقیت سریع و یک شبه”، وجود ندارد؛
  • “درآمد ساختن” را با همان امکانات، شرایط و مهارتی شروع کن که الان داری. سپس آرام آرام آن را رشد بده؛

برای درک جزئیات دقیق تر این مفاهیم و اجرای آن در زندگی، پیشنهاد می کنیم این فایل را بارها گوش دهید، از آن نکته برداری کنید و این نکته ها را در بخش نظرات با سایر دوستان خود به اشتراک بگذارید.

منتظر خواندن نوشته های تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر:

دوره روانشناسی ثروت 1

مطالعه نتایج دانشجویان از دوره های آموزشی استاد عباس منش (testimonial)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری الگویی مناسب برای کسب و کار
    575MB
    35 دقیقه
  • فایل صوتی الگویی مناسب برای کسب و کار
    34MB
    35 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 5
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام استاد نازنینم چقدر دلم برایتان تنگ شده بود، قره الأعینی بر دیدگانم جاری گشته و دیدنتان برایم همچون امر الهی چشم روشن دار شد.

    بخور بیاشام و چشم روشن دار

    پس از پیاده روی صبحگاهی و کارکردن روی فرکانسهایم و دست و پنجه نرم کردن با مهمترین طرحواره زندگی ام یعنی ترس از گناه و جذابیت دیدن این فایل چه به موقع و سر بزنگاه بر زندگی ام نازل شد.

    آن پرادایس زیبا،صدای چهچه پرندگان ،قوقولی قوقوی خروس های محل و بی محل صدای مرغابی ها ،آن فرکانس رضایت درونی تان آن جنگل و سرسبزی هایی که سالها آگاهانه کانون توجه مرا معطوف خویش کرده بود اینک جزئی از زندگی ام است.

    و چقدر لذت بخش است که اینقدر زیبا دقت فرکانسهایت در زندگی ات تجلی پیدا کرده است.

    دقت و زیبایی داستان اینجاست که تجربه این طبیعت زیبا را همان زمان هم مأنوس شده با فرکانس لوکس بودن میخواستم ، همان شد که مرغابی ها و مرغ و خروس ها دسترسی فرکانس به محل سکونت من نداشته و فقط از دیدن و صدا و تخم هایشان نهایت لذت و بهره وری را میبرم.

    ریخت و پاش هایشان برای همسایه ، لذتهایش برای من.

    این همان کدی بود که در هنگام دیدن پرادایس زیبا همیشه با خود تکرار میکردم ، در نتیجه آن را خلق کردم.

    این پیغام را زمانی مینویسم که در تکه ای از بهشتی مشابه با پرادایس شما با اندکی اختلاف ،زیر نم باران زیبای بهتری در روف گاردن نشسته ام، و بعد از 17 ساعت فستینگ کد بخور بیاشام چشم روشن دار را زده و عاشقانه برای بهترین استاد معنوی جهان ، پدری مقدس مینویسم.

    میدانید که من شب و روزم را به دیدن فایلهایتان بستم ، شب و روز تحسینتان کردم و در نتیجه از پرادایسی زیبا در امنیت و آرامش برایتان مینویسم.

    تحسین کردم مرضیه نازنین را که چه زیبا با وجود تمام موانع و تضادها مسیر الهی اش را طی کرده است. ایستاده کف زدن برایش کمترین کار دنیاست تقدیمش باد.

    خواندن کامنت این دختر قدرتمند مرا به یاد مسیر خودم انداخت. گرچه مسیر من متفاوت تر پیش رفت ، اما یادآوری اش سرشار از نشانه و هدایت الهی است.

    چند ماه قبل از پندمیک بود ،سلانه سلانه با قانون آشنا شده بودم و شیفته دبی فورد و کاترین پاندر و فلورانس اسکاول شین.

    خوره کتاب بودن از نوجوانی در من نهادینه شده بود، اما امان از مدار جهل و گمراهی که وقتی در آن قرار میگیری لاجرم کتاب‌هایت هم گمراهی و جهل بیشتر را برایت به ارمغان دارد.

    بامداد خمار ، شب سراب ،رمان های فهیمه رحیمی و دانیال استیل شب و روز نوجوانی ام را پر کرده بود.

    نتیجه هم که کاملا مشخص.

    چک و لگد ها که محکم شده بود و کمی مرا در مدار هدایت قرار داده بود و مشمول نگاه خاص خدا شده بودم، اصول کافی و مجمع البیان وتفسیر جامع و نمونه و علل الشرایع بود که روز و شبهایم را پر کرده بود.

    پیشرفت خوبی بود بخشی از تکاملم.

    اما وقتی توحیدت ایراد دار باشد قطع و وصلی ها امانت را بریده و تو را به جاده های خاکی میبرد که روزی به خود می آیی و میبینی همچون حمالی شده ای که فقط بار علم این کتب را حمل میکنی.

    با کلی زور و تقلا و ادا اصول بازی و زیر بار شرط و شروط رفتن ،رضایت همسر سابق را جلب کرده بودم تا بتوانم کسب و کار خود را در زمینه طراحی و دوخت لباس با مشارکت خواهرم در یکی از بهترین گالری های منطقه 1 تهران راه اندازی کنم.

    در پوست خود نمیگنجیدم ، رویایم به حقیقت پیوسته بود. اینکه یک بیزنس شخصی به صورت مستقل از مردان قوام زندگی ام داشته باشم، که آرزویش از نوجوانی همه وجودم را پر کرده بود.

    پدری داشتم بسیار مخالف با کارکردنمان برای دیگران ،و مادری که مینشست و بلند می‌شد و پدرم را مانعی میدید برای ادامه کارش در بنیاد مسکن در یک پست اجتماعی عالی.

    همان فرکانس ها جذبی در همسر سابق من نیز نمود پیدا کرده و خط قرمزی ساخته بود که شوخی اش هم امکان پذیر نبود.

    حرفشان تمام مدت این بود ،حاضریم تا آخر عمر نوکریت رو بکنیم ولی بمیریم اجازه نمیدیم زیر دست کسی کار کنی.

    آری درست میگفتن ، مدار من محصنات مومنات بود و جهل و گمراهی ام دلش میخواست مرا در مدار ملکت أیمانهم ببرد.

    روزی به خود آمدم و دیدم باورهای مادرم در ناخودآگاهم نقش بسته و در ذهنم از همسر سدی ساخته که فقط میخواهند مانع موفقیت و رشد و استقلال مالی من شوند.

    اما اینطور نبود تازه الان متوجه شده ام ، آنها مأمورین الهی بودند تا من در مدار محصنات مومنات باقی بمانم.

    همان که تاپ لول ترین زنان عالم را خدا در آن دسته قرار داده است.

    مدتی گذشته بود که خواهرم با توجه به تضادها و بچه داری که برایش دست و پا گیر شده بود اعلام انصراف کرده و من ماندم که چه تصمیمی بگیرم.

    باورهای بسیار مخرب در مورد کار خیاطی و عدم درک قانون تکامل و انتظار یک شبه درخت بیزنسم به بار نشستن یک طرف و از طرف دیگر فضای پر از شرک راضی نگه داشتن همسر سابق هم که مزید بر علت شده بود تا نتوانم نتیجه قابل قبولی بگیرم.

    نوشته های دبی فورد قلبم را پر از شور و شعف میکرد ، مخصوصا که میدیدم دنیای مد و پوشاک را رها کرده و پا در عرصه روانشناسی موفقیت گذاشته است.

    خواندن همان یک پاراگراف از کتاب شجاعتش کافی بود تا مرا مصمم کند برای یک تصمیم شجاعانه.

    فضای آشنایی با قانون ، خواندن کتابها آنقدر حالم را خوب کرده بود که انصراف خواهرم را نشانه ای دیدم و قلبم آرام گرفت تا دست از تقلا برداشته و در خانه ام آرام بگیرم و با توجه به اتمام فصل ،کلا محصولاتم را از گالری جمع کنم.

    چند ماه از جمع کردن کارهایم نگذشته بود که پندمیک شد و آن زمان بود که خیریت آن انصراف را درک کردم.

    در آن زمان بود که در یک فضای عالی و بدون دغدغه پر از سود در بورس تاخت و تاز میکردم و همزمان ایده نوشتن کتاب آموزش خیاطی ام را اجرا میکردم وخود را به سایت و دوره ها و قرآن بسته بودم.

    این روزها وقتی میگویید با توجه به شرایط حال حاضرتان، سعی میکنم حتما فرکانس مردان قوام زندگی ام را نیز در نظر بگیرم.

    نه اینکه مطیع و تسلیم محض آنها باشم ،اما سعی میکنم همچون سابق به اسم توحید پا روی قوامیت آنها نگذارم.

    این روزها با خود یادآوری میکنم عن تراض منکمهمان رضایت طرفین در تصمیمات مهم زندگی مشترک یا تجارت همان توحید عملی است که حتی در مورد شیر دادن بچه نیز به آن تأکید شده است.

    همان که کج فهمی اش تو را با صورت به دیواری محکم میکوبد.

    و اتفاقا هم شیطان عصیان گر از همین نقطه خودمحوری غیر توحیدی وارد شده تا تو را همچون خودش به اسم توحید به هبوط بکشاند.

    پارسال بود که با یکی از بهترین دوستانم به یکی از بهترین گالری های لباس تهران رفتیم ، همان که در آن زمان در تجسمهایم غرق شده و خود را هم چون آنها بیلبوردی میدیدم.

    بماند که همین نفیسه عشق بیلبوردی شدن به خاطر باورهای مخرب و احساس گناه هایی که از خانواده مذهبی اش در مورد زیبایی ها و جذابیت های طبیعی زنانگی اش به ارث برده است ،در کل زندگی اش پشت پرده ها خود را قایم کرده است نکند مردی شیفته اش شود و بار گناهش را نفیسه بر دوش کشد.

    و از همین روی بود که تصمیم گرفته بود عطای بیلبوردی شدن خود را به لقایش بخشیده و پشت پرده ها و حجاب‌ها خود را مخفی کرده و کمک کند همسر سابقش بیلبوردی شود.

    همان طرحواره ای که مرا همچون یوسف به دل زندان میکشاند و همسری جذب میکند که حتی اجازه نمیدهد اسمش روی لوگوی برندش بخورد مبادا نامش بلند مرتبه شود.

    اما قانون اینگونه کار نمیکند ، اگر قرار بر و رفعنا لک ذکرک باشد ، چنان نامت بلند مرتبه می‌شود که هیچ احد و ناسی نمیتواند جلویش را بگیرد.

    اگر امر الهی بر عزیز دل‌ها شدنت باشد ،پشت هر پرده و حجاب و زندانی خود را قایم کنی نور علی نوری در وجودت جاری شده و بچه و پیر و جوان و زن و مرد را شیفته و از خود بیخود میکنی.

    روزی به خود می آیی و میبینی در هر رده سنی مرد و زن شیفته تماشا کردن و صحبت کردن با تو هستند.

    اینها را هر بار میگویم ، اما تا سربرگردانده به خود می آیم و میبینم هنوز هم ترس از گناه جذابیت و میل به جذابیت امانم را چنان بریده که برایم گاز و ترمزی ساخته که جدالی است بر سر آن هر روز و هر لحظه.

    آنچنان که خود را ناسپاسی میبینم به در یک نگاه عزیز دل‌ها شدن، و ناراحت که چرا آقای مجرد ویلای همسایه با سگهایش مینشیند ،صندلی گذاشته و مرا در حال پیاده روی تماشا میکند و هزاران تلاش و تقلا برای جلب توجه من.

    آری در جهان برتری داده شدن را میخواهم و این هم وضعیت ترس ها و احساس گناه هایم نسبت به مورد توجه قرار گرفتن.

    به گالری سوییت دلچه باز میگردیم، دوست عزیزم مشغول خرید بود ، نیرویی مرا کنار پنجره کشاند، دیدن خیابان اقدسیه برایم یادآور پیاده روی های قانون سلامتی ام بود.

    گویی خدا مرا گوشه ای دنج کشاند تا به من یک یادآوری کند.

    حاضر بودی الان بهترین گالری لباس دنیا برایت بود اما از این حجابی که از قرآن و قوانین از چشمانت برداشتم و کن فیکون ها و اوتو العلم و حکمتی که تجربه کردی محروم میماندی ؟

    به صداقت وعده هایش یقین داشتم ، آنقدر که اگر قرار بر سر انتخاب بین بیزنسی هزار میلیارد در ماهی و بودن در مسیر نوشتن و نشر آگاهی های الهی باشد ،اگر باز هم برگردم به عقب باز هم همان تصمیم را میگرفتم و با همه تخصص و توانمندی و شرایط عالی باز هم اوتوالعلم و الحکمه قرآنیو نشر آن را انتخاب میکردم.

    همان که فضلا عظیما است و خیرا کثیرا

    ماه پیش بود برای تمدید قرارداد اجاره خانه ام به تهران رفتم ، مستأجر بینظیرش اولین هدیه در خانه ام و در مدار محصنات مومنات آرام گرفتن و از مسیر معماری انصراف دادن بود، برای تنظیم قرار داد حتی لازم نبود به جایی مراجعه کنم.

    از فضل الهی پدرم در مقام مشاور حقوقی در کنارم از طبقه دهم برج باغی لاکچری خانه خواهرم دکمه آسانسور را زده به لابی مجلل خود را رساندیم.

    مستأجر نیز در ساعت مقرر خود را به محل قرار که همان لابی بود رساند.

    همزمان صدای پیانو همسایه نیز شروع به نواختن کرد.

    در یک فضای لوکس و مجلل بدون کوچکترین اذیتی در اوج عزت و احترام به بهترین شکل قرارداد بسته شد ، بدون هیچگونه پرداختی برای حق مشاور ، پس از امضای قرارداد ،دکمه آسانسور را زده خود را به طبقه دهم رساندم ،مائده های آسمانی کریمانه روی میز چیده شده آماده ،من هم که به واسطه زن بودنم و پذیرش بارهای قاعدگی و زایمان شیردهی و زایمان هیچ اذیت و حمل سنگینی را بر دوش نمیپذیرم و به کمتر از رزق به غیر حساب رضایت نداده همانطور که مردان هرگز پایشان را در قاعدگی و بارداری و شیردهی و زایمان زنانه نکرده اند من هم پایم را از کفش مردان در می آورم عاشقانه به قوامیتشان احترام گذاشته و اجازه میدهم ذمه ای که بر گردنشان قرار گرفته را به بهترین شکل بر گردن بگیرند.

    به این فکر میکنم هر کسی را بهر کاری ساخته اند.که اگر به هر دلیل و برهانی نتواند جای خودش را پیدا کند با پرونده ای از این شاخه به آن شاخه پریدن های بی سرو ته مواجه شده و زمانش را به بطالت میگذراند.

    از همه عزیزانی که عاشقانه با پاسخ های الهی شان مرا هر روز مشتاق تر به نوشتن می‌کنند بینهایت قدردان و سپاسگزارم.

    دیدن و خواندن پاسخهایتان شور و شعف را در لحظاتم جاری میکند و مرا به نقطه لعلک ترضی میرساند.

    همان نقطه ای که راضی میشوم که از آن مسیر ها انصراف داده و درک قوانین و نشرش را انتخاب کردم.

    این روزها تمام تلاشم این است با احترام کامل به دیدگاه ها و سبک شخصی بقیه خود را رصدی کرده ببینم با توجه به عنصر وجودی و گروه خونی ام چه تجربه ای مرا راضی میکند.

    با احترام کامل به آقای تلگرام میبینم من شیفته مدار ملکهای سلیمانی و کاخهای بلورین هستم فارغ از نگاه بقیه

    پس کدهای زندگی لاکچری داشتنم را بیشتر ادامه میدهم.

    با احترام کامل به هرکسی که دوست دارد کارهایش را خودش انجام دهد خود را رصد کرده میبینم با نفیسه ای طرف حساب هستم که از بچگی آرزویش داشتن رباتی بوده که برایش حتی آب هم بیاورد و او درس بخواند و لذت ببرد. و باز هم همان فرکانس سلیمانی که آن تخت آورده شود کلمح بصر را ادامه میدهم.

    میدانید در این مدار تمام سعی ام این است فارغ از اینکه موفق ترین آدم های دنیا چه باور و عملکردی دارن دو چیز را در نظر گرفته و سپس آن دیدگاه را به خورد فرکانس هایم بدهم.

    1 -آیا جنسیتش با من یکی است؟

    2-آیا عنصر وجودی اش با من هماهنگ است؟

    مبادا خود را در قالب افرادی برده که خدا از همان ابتدا با نشانه هایی از قبیل تفاوت جنسیتشان ،تفاوت عنصر وجودی شان و تفاوت گروه خونی و هورمون هایشان بما فضل الله بعضهم علی بعض را فریاد زده و من خود را با یک اشتباه شناختی وصله ناجور و ناهماهنگ با طبیعت الهی کرده ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 86 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام ندای نازنین

    سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبتی که به بنده و کامنتهایم دارید.

    با عشق و ذوق و شوق برای عزیزانی چون شما مینویسم.

    ابتدا لازم است که یادآوری کنم ،صورتگر عالم ما را به أحسن ترین شکل صورتگری کرده است.

    فارغ از اینکه چه ظاهر و رنگ پوست و جنسیتی داریم ،ما سلیقه خاص خدا هستیم.

    همان که مشمول فتبارک الله أحسن الخالقین شده است.

    گویی پس از اتمام کار ایستاده و سرتاپایمان را با لذت نگاهی کرده و ایستاده برایمان کفی زده و ما را بدرقه جهان مادی کرده است.

    پس ابتدا با خودمان یادآوری کنیم خدا در دم و دستگاه خلقتش معمولی ندارد، کارش أحسن هست.

    حال چشمان من اگر صورتی را معمولی میبیند ، لازم است از خدا بخواهم مهرها را از چشمانم برداشته و نوری بر دیدگانم جاری کند تا با نگاه خریدارانه تری این شاهکار خلقت را به نظاره بنشینم.

    پس ابتدا لازم است با فتبارک الله أحسن الخالقینبودمان به صلح برسیم و دست از کفر ورزیدن برداریم.

    این ها را به نه عنوان کسی که با مورد توجه مردان قرار گرفتن به صلح رسیده است مینویسم، بلکه در جایگاه کسی مینویسم که دوست دارد با یادآوری این آگاهی های الهی، آن را به بند بند وجودش تزریق کرده تا نجوای محزون کننده شیطانی ام را که با احساس گناه دادن سعی میکند باز هم مرا در پستو ها و پشت پرده ها مخفی کند ساکت کنم.

    ابتدا لازم است متذکر شوم شاکله وجودی بنده برونگرا بوده است ،همچون یوسف از فضل الهی از همان کودکی همچون الماس در همه جمع‌ها اعم از خانواده ، مدرسه دانشگاه و خانواده همسر سابق درخشیده و مورد توجه خاص و عام بوده ام.

    پس نیاز من مورد توجه بودن و مورد تحسین قرار گرفتن و دیده شدن است و کودک درون من با ارضای این نیاز حالش خوب میشود و بسیار هم نیاز طبیعی و سالمی است تا وقتی که من از فضای حدود الهی و صلح درونی خارج نشده و به خاطر جلب توجه بقیه بر خلاف عرف و خط قرمزها و کبائر الهی رفتار نکنم.

    از همان کودکی بلندگوهای مدرسه به دست سر صف قرآن خوانده و در تالار مدرسه دکلمه هایی اجرا کرده ام و همیشه مورد تشویق و تحسین و ایستاده کف زدن.

    حال این نفیسه جلوه گر وقتی از بک زمانی به بعد به خاطر احساس گناه و ترس خود را در پستو و پشت پرده قایم میکند تا مورد توجه مردها نباشد مبادا به خاطر زیبایی کلام و صورتش مردها به گناه کشیده شوند و یا خودش سوتی دهد ،چه اتفاقی می افتد؟

    وقتی خود را با زنان پیغمبر اشتباه می‌گیرد و خود را به زور در قالب آنها جای می‌دهد آنچنان به خود سخت می‌گیرد که جهان هم با همسری متعصب و کنترلگر به او سخت می‌گیرد چه اتفاقی می افتد؟

    تنظیمات کارخانه به هم ریخته و از هماهنگی با شاکله وجودی اش که درخشیدن است خارج میشود.

    البته که همه آن کنترل گری ها لازم بوده است تا من به درک بهتر خود مراقبتی برسم و به اسم شجاعت و جسارت خود را وارد مدار حماقت و فضاهای نا امن نبرم.

    زیرا من خانم هستم و برای اینکه بتوانم در بخش خانواده،همسرداری و فرزندپروری بهترین خود را ارائه دهم امنیت مهمترین اصل برای من است ،به همین دلیل هم بار جهاد و قتال از دوش زن برداشته شده و با مقرر شدن مهریه ،نفقه و اجرت المثل و در خانه آرام گرفتن از طرف خدا فضایی امن به او داده شده است.

    پس شاید با شمایی که درونگرا هستید بسیار متفاوت باشم.

    اما زمانی که ما تک بعدی شده و درونگرایی مطلق و یا برونگرایی مطلق را در پیش میگیریم ، از اعتدال همان امر الهی خارج شده و چرخه طبیعی عملکردمان با مشکل مواجه میشود.

    اگر درونگرا هستید پس لازم است چاشنی برونگرایی را به عملکردتان اضافه کرده و یک بالانس رفتاری در نحوه عملکردتان ایجاد کنید.

    حتی حضرت مریم س هم که اصل درونگرایی در وجودشان آنقدر نقش بسته بوده که از اهلشان فاصله میگرفته و به مکانی شرقی میرفتند و حجاب‌ها بین خودشان و آنها قرار میدادند، به وارکع مع الراکعین امر میشدند.

    تعادل هست که وجوه شخصیتی انسان را زیبا و الهی میکند.

    قاطعیت نرم ویژگی و لازمه شخصیتی خانمی هست که دوست دارد هم در اجتماع باشد و با قدرت از فعالیت های اجتماعی بهره مند باشد و و هم در اوج عفت و پاکی و حدود الهی زندگی کند.

    قدرت نه گفتن، داشتن خط قرمزهای پر رنگ که تحت هر شرایطی از آن کوتاه نیاییم به ما کمک میکند در اوج زیبایی و دلبری بتوانیم در جهان درخشیده و از مورد توجه قرار گرفتن و تحسین شدن لذت ببریم.

    این نیاز طبیعی یک انسان است.

    میدانی چرا؟

    او اولین جمله ای که شنیده است، همان فتبارک الله أحسن الخالقین است

    گویی همیشه دلش برای تکرار آن زمزمه دلنواز تنگ است و مشتاق به تکرارش از بلندگوهایی که در دهان ها قرار گرفته و پیغام الهی را برایش تکرار میکند.

    زیبایی را همه تحسین می‌کنند ، گل زیباست همه محو تماشای زیبایی هایش می‌شوند و دهان به تحسینش باز می‌کنند.

    یک خانم خود آگاه خلق شده تا نور چشم باشد، حال من میخواهم به این خلقتم کفر بورزم و خودم را از صلح درونی خارج کنم ، خب به خودم ظلم کرده ام.

    من اگر فراموش میکنم که کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام می‌دهند الرحمن ودا خب به خودم ظلم میکنم.

    پرونده ایمان و عمل صالحم را بررسی میکنم و این را حق الهی ام میدانم که توسط خاص و عام مورد عشق و تحسین قرار بگیرم فارغ از جنسیت و سن و سالشان ، وعده اش محقق شده است.

    کفر ورزیدن را کنار گذاشته و با این حقیقت الهی در صلح قرار بگیریم.

    زیرا تا زمانی که من با این حقیقت در صلح نباشم مزاحمت جهان اطرافم را جذب کرده و در آخر همچون یوسف خودم برای خود زندانی ساخته تا در امان باشم.

    اما آیا برای من امانی آورد؟ هرررررگز

    چرا؟؟؟

    چون من از شاکله وجودی ام خارج شده و به جای کارکردن روی نقطه ضعف هایم ، که همان قاطعیت نرم داشتن بوده است ، قایم شدن پشت ترس‌هایم را انتخاب کرده بودم.

    خانمی که شل باشد، توانایی گفتن نه قاطعانه اما نرم را نداشته باشد، قطعا در اجتماع آسیب پذیر شده و گرگ درون آدم ها را بیدار میکند.

    لازم هست به یک صلح درونی با مردان قرار گرفته و از پیر و جوان و صالح و ناصالح آنها را قوام بدانیم.

    این همان نقطه ای است که همه ما خانم ها در آن ضعف داشته و از همین نقطه نیز به خودمان آسیب میزنیم.

    پدری دارم که به خاطر عشقش به من با ترس‌های یعقوب گونه اش از بچگی از مردها در ذهنم گرگی ساخته بود که به زن حامله هم رحم نمیکنند.

    حق داشت دختری داشت زیبا جذاب و بی پروا ، لازم بود اینگونه ترس را در دلش بیاندازد ، اما کودک درون من آن زمان درکی از این آگاهی ها نداشته و گرگ درون مردها را دیده است.

    اما از زمانی که سعی کرده ام فارغ از سن و سالشان آنها را قوام بدانم و در ذهنم تحسینشان کنم از قاضی و وکیل و هر قشری به تسخیر من درآمده و عشق بی قیدو شرطشان را نثارم کرده اند.

    قرار نیست همچون شنگول و منگول پشت درها قایم شده تا از گرگ ها در امان باشیم، قرار است روی صلح درونی ،قوام دانستن مردها، شجاعت و جسارت نه گفتن و روی خط قرمز ها تا پای جان ایستادن کار کرده و به میدان بازی برویم و بهترین خود را به عرصه نمایش بگذاریم.

    مهم است که ایمان داشته باشم وقتی من در مدار الهی باشم حتی ناصالح ترین مردها هم فقط فزت و رب الکعبهمن خواهند بود.

    الرجال قوامون علی النساء

    وقتی این باور در وجودمان نهادینه شوند همچون سلیمان ،شیطان صفت ترین مردها هم فقط می‌توانند به تسخیرمان در آمده رایگان در خدمت مان کار کنند.

    وقتی در مدار قانتات و صالحات و حافظات بودن هر روز بهترین خود را ارائه دهم ، لااااجرم همان مرد مزاحم گرگ صفت برای من همچون مومی میشود مسخر و رام در دست که خیرا کثیراییمیشود فراموش نشدنی.

    من ایمان به این قانون را به وضوح لمس کرده ام و لازم است هربار با خود یادآوری کرده و از دقت قانون لذت عالم را ببرم.

    البته که لازم است چاشنی پوشش مناسب هر مکان داشتن که استاد عزیزمان به بهترین شکل در 7 فایل بینظیر در مورد حجاب با ما به اشتراک گذاشتن را نیز به چهارچوب ها و اصول و استانداردهایمان اضافه کنیم.

    این مقوله بسیار گسترده ای است که تمام سعی ام را میکنم با هدایت الهی بیشتر در موردش بنویسم.

    برایتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  3. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلام ندای عزیزم سپاسگزارم از نگاه پر از عشق و محبتی که من دارید.

    بسیار از پاسخ آگاهی بخشتان لذت بردم.

    لازم دانستم با توجه به هدایت قلبی ام نکاتی را ابتدا به خودم و سپس به شما یاد آوری کنم.

    رب أغفرلی و لوالدی و ألحقنی بالصالحین و المتقین

    عبارت تأکیدی ام است، زیرا به وضوح دریافته ام همه باورها و الگوهای مخرب ذهنی که از والدین و آبا و اجدادم در ذهنم نقش بسته است، مرا در سیکل معیوب اتفاقات و شرایط نادلخواهی قرار داده است که همچون دنبی هر چند وقت یکبار سر و کله اش پیدا شده و لحظات زیبایم را مخدوش میکند.

    به این نتیجه رسیده ام تا آن الگوهای ذهنی که از خاطرات نازیبای کودکی در ذهنمان نقش بسته است پاکسازی نشود ، شفایی صورت نمیگیرد.

    و کل زندگی ات فقط تکرار یک سکانس با بازیگرهای مختلف میشود.

    لازم است شفا را در خانه کودکی تان جستجو کنید و طعم کن فیکون های الهی را تجربه کنید.

    اگر والدی حمایتگر نداشته اید ، خودتان بهترین والد حمایتگر خود شده و در عوض برای والدی که به خاطر فرکانسهایش قرین شیطان بوده است طلب مغفرت کنید.

    لازم است در اعماق قلبتان ، هر لحظه و هر لحظه او را به خاطر هر سوء استفاده و عدم حمایتگری و قوامیتش ببخشید و در ذهنتان به او حق بدهید. زیرا کسی که در جهل و گمراهی غوطه ور باشد نمیییییتواند بهتر از آن عمل کند.

    بخشش همان نقطه شفای درونی شماست.

    و تا وقتی که آن بخشش قلبی همان که خدا از آن به عنوان صفح یاد کرده است ،عمیقا اتفاق نیوفتد، لاجرم شما بدترین وجه مردان را جذب خواهید کرد.

    و همیشه چالش با مردان را تجربه خواهید کرد ، زیرا بوی خشم و کینه مهمترین مرد زندگی تان که همیشه از وجودتان پخش میشود ، شما را. در مداری قرار می‌دهد که خشم و کینه بیشتری از مردان تجربه کنید.

    زیرا با مهمترین مرد زندگی تان به هر دلیل که البته هم صد در صد حق دارید به صلح درونی و بخشش نرسیده اید و بار ذنوب آن خشم و کینه و آن خاطرات منفی را همواره ناخودآگاه آگاه به دوش میکشید.

    ویژگی صفح بودن را از خدا طلب کرده تا خدا نیز در لحظه هایتان جاری شده و رحمتش را بر شما تمام کند.

    فراموش نکنید، ابراهیم با همان پدر مشرک که به خاطر اطاعت نکردن ابراهیم از باورهای شرک آلودش قصد سنگسار کردن او را داشته و در نهایت او را طرد میکند، به مقام خلیل الله می‌رسد.

    وقتی ابراهیم با قالوا سلاما و استغفاری او را بازخورد می‌دهد و از او عزلتی پیشه کرده و از فرکانس ها و باورهایش برائت میجوید ،به سرزمینی برکت یافته منتقل شده و به او اسحاق و یعقوب داده میشود.

    شاید قرار بوده که همین پدر قرین شیطان موهبت زندگی شما شده تا با برائت جستن و عزلت پیشه مردن از فرکانسها و باورهایش و طلب مغفرت کردن شما هم در مدار خلیل الله شدن قرار بگیرید.

    ابراهیم بزرگ بازی کردن را یاد گرفته بود زیرا او موحد بود نه قربانی بقیه.

    شما یک بانوی قدرتمند هستید نه یک قربانی که توانستید با آن والد پا در مسیر توحیدی گذاشته و‌ مشمول نگاه خاص خدا شوید.

    برایتان قدرت بخشش و پاکسازی خانه ذهنی کودکی تان را از خدا طالب هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  4. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    الرجال قوامون علی النساء

    سلام به جناب آقای عطار روشن از شاگرد نمونه های سایت که برای همگی مان قابل تحسین هستید.

    چقدر فرکانس همراهی کردن و قوامیتتان برای همسر گرامی تان تحسین برانگیز است، خدا به شما عزت بدهد.

    شما لایق آن هدیه ارزنده هستید ، یک مرد صالح پاک لایق بهترین های دنیا و آخرت است.

    مبارک قوامیتان که آنقدر عالی با وجود تمام باورهای جاهلانه و متعصبانه عوام ،خالصانه به همسرتان کمک کردید بنیان ها و ارزش‌هایش را زندگی کند، و رویایش را زندگی کند.

    اگر هر زوجی یاد بگیرند فارغ از تفاوت‌هایشان به یکدیگر کمک کنند بنیان ها و ارزش‌هایشان را زندگی کنند به شرط اینکه آن بنیان و ارزش‌های طرف مقابل بر خلاف خط قرمزهای رابطه وطرفین نباشد، با همه تفاوت‌ها و به ظاهر ناهماهنگی ها آن رابطه همچون شیشه و سنگی میشود که در کنار هم در صلح و صفا زندگی کرده و به رشد و پیشرفت هم کمک می‌کنند و در ضمن همان رابطه به ظاهر متفاوت ،محلی برای یادگیری همدیگر میشود.

    همانطور که این روزها شما با دیدن عملکرد همسرتان مرز باورهایتان جابجا شده و همین دیدن مسیر رشدشان کلی به باورسازی شما کمک کرده است.

    علم زوج درمانی اعتقاد دارد، قرار نیست همیشه افراد در همه ابعاد و از همه لحاظ مشابه هم باشند، رابطه محل رشد است و افراد با وجود همه تفاوت‌ها قرار است مکمل هم شده و در کنار هم زندگی نزیسته یکدیگر را تجربه کنند.

    این تفکر عوام گونه که قرار بوده همیشه همه خانم ها در خانه نشسته و تنها کارشان رسیدگی به امورات

    خانه و فرزندان باشد فقط ما را در مدار حمیه الجاهلیه برده که از رابطه زندانی میسازد که نه خیری برای زندانی دارد و نه زندان بان.

    قوام یعنی بال پرواز ، حامی رشد ، برپا کننده زن در جهت رسالت دنیایی اش و وقتی مردی این ویژگی اش را از دست بدهد لاااااجرم خسره الدنیا و الآخره را تجربه میکند.

    در اینکه یک زن مولد ثروت است شکی نیست زیرا خالق قادر ، به او قدرت مولد خلیفه الله بودن را داده است، پس مولد پول بودن برای یک خانم آسان ترین کار در جهان است.

    حال یک مرد قوام به عنوان سرپرست خانواده بهترین کاری که می‌تواند برای خودش و رابطه اش انجام دهد، این است که همه جوره به این مولد ثروت کمک کرده و در مسیر خلق آرزوهایش او را یاری دهد تا خدا نیز او را یاری دهد. البته که آن آرزو ها نباااااااید به هیچ عنوان متزلزل کننده بنیان خانواده باشد و آنجاست که در قرآن هم به مرد هشدار داده شده که به هیچ عنوان در مقابل خط قرمزهای رابطه کوتاه نیاید و اقدامات لازم را انجام دهد.

    این حد از درک بالا و حمایتگری و قوامیت شما در مسیر رشد همسر گرامی تان قابل تحسین و تقدیر است.

    برای خانواده عزیزتان بهترین های دنیا و آخرت را آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  5. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2125 روز

    سلام به پاکیزه نازنین دختر خوش قلب و با ایمان و الهی سایت

    چقدر از خواندن کامنت پر از فرکانس ناب ایمان و توحیدت لذت بردم.

    با مکتوب کردن شعر زیبای لیلا مرا به سال 98 بردی ،یاد شب زیبایی که به این درک رسیده بودم با وجود همه نعمتها و خلق بیشتر خواسته هایی که آرزوی هر دختری است هیچ رضایت درونی نداشته و متوجه شده بودم نه تنها هیچ کدام از آنها تطمئن القلوب من نخواهند شد بلکه مرا مشرکی کرده بودند که هویت و ارزشمندی ام چنان به آن نعمتها گره خورده بود که بدون آنها نمیتوانستم زندگی کنم و با کوچکترین تغییری کمیت احساسی ام لنگ می‌شد و نا امید و زمینگیر و باج بده عالم و آدم.

    آن شب بود که مطمئن شده بودم همه آن افراد و اشیاء لاکچری که عصای زیر بغلم بوده و فقط نام آنها بر لبانم بود مصیبت زندگی ام شده اند.

    نه اینکه آنها بد باشند ، نههههه هنوز هم آنها برایم ارزش است.

    اما گره زدن ارزشمندی و هویت ام به حضور آنها و بدون آنها نتوانستن نفس کشیدن مرا به فرش کشانده بود و آرزوی مرگ در هر لحظه ام جاری و حاضر بودم همه آن لیلا ها را بگذارم و مرگ را در آغوش بکشم.

    عشق آن لیلا ها چنان خوارم کرده بود که مرا خر بنده ای کرده بود که کرامت انسانی اش با خاک یکسان شده بود.

    آن شب بود که در اوج نا امیدی از زندگی روی تخت ملکه وارانه ام اشکی در چشم از ته قلبم الهی و ربی من لی غیرک را فریاد زدم و به خواب رفتم.

    آن تخت ملکه وارانه که از بهترین برندها بود نتوانسته بود خواب آرام بدون قرص آرامبخش را به من هدیه دهد.

    کامنت الهی شما مرا به یاد همان شب انداخت و آغوش باز خدایی که مرا مشمول نجات الهی اش کرده و تواب الرحیم بودنش در زندگی ام جاری شد.

    چه مشتاقانه منتظر همان یک جمله من بود ، تا زمین و آسمان و هر آنچه بین آن بود را به تسخیر من درآورد تا مرا از فرش به عرش برساند و صد چو لیلا کشته در راهم کند.

    چه انتظاری کشید محبوبم تا به پاداش توابیتم ،دیگر همه قرص های زاناکس و آرامبخش دنیا را بر من حرام کرده و خودش آرامبخش لحظه هایم شده و مرا به خواب ناز فرو برد.

    شیرینی صداقت این شعر تا قیامت زیر زبانم جاریست.

    میدانی بدون خدا و توحید هیچ فضیلتی در هیچ نعمتی وجود ندارد.

    همان نعمتها برایت نقمت میشود اگر توحید از آن حذف شود.

    ‌ نتیجه این شد که زندگی الان من هیچ ربطی به آن روزهای پر از ترس و شرک من ندارد.

    در تکه از بهشت زندگی میکنم و کن فیکون طبیعی ترین و آسان ترین اتفاقات زندگی ام شده است.

    راضیه مرضیه فأدخلی فی عبادی فأدخلی جنتی در لحظات زندگی ام جاریست.

    مرده بودم زنده شدم و به پاداش ایمان و عمل صالح و تابوا و أصلحوا که توفیقش فقط از فضل الهی

    بود ، به من تولدی دوباره هدیه داده شد.

    چه خوب که تابوا و أصلحواکردی و محبوب خدا شدی چقدر رشد کردی دختر قدرتمند.

    افسوس که فراموش میکنیم توفیق دسترسی به مدار توحید و در مدار توابین ،بالاترین دست آورد دنیا و آخرت است.

    تو همین الان هم بالاترین نتیجه عالم را کسب کرده ای، الله یحب التوابین

    آس دل خدا شدن دست آورد کمی است ؟

    اگر فقط به نتایج مادی و اجتماعی و لوکیشن بود که نمرود و فرعون و قارون جز تاپ لول ترین افراد نتیجه در دست بودند.

    أنزل سکینه ایکه به قلبت نازل شده است و اینگونه تو را یومنون بالغیبکرده است ،سرآمد همه فتحا مبینا های عالم است که قریب است و آشکار و لاجرم دست آوردهای دنیای مادی را نیز برایت به همراه می آورد که مسئولیتش را صد در صد برای متقین خدا بر عهده گرفته است.

    همان تغییر لوکیشن ها ، همان غنائم کثیرا ها، همان باز شدن درها و ورود به حریم امن ها.

    در مقابل یاوه گویان بخند و ثابت قدم به مسیرت ادامه بده که همان یاوه سرایان روزی حسرت شرایط تو را خواهند خورد.

    و فراموش نکن سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور.

    مجنون وارانه در حزب الله بودن بهتر از عاقل بودن در حزب شیطانیست.

    حال خوب همه ماجراست ، در مقابل حمیت های جاهلین تقوای الهی پیشه کن که لاجرم طعم فتحا مبینا را

    خواهی چشید.

    ایمانت در دل شرایط به ظاهر غیر ممکن ستودنیست دختر پاکیزه.

    بارها برایم در پاسخ کامنت هایم با عشق نوشته بودی ، خود را موظف دانستم در تشکر از پاسخهایت و این کامنت زیبا که مرا به یاد شب معراجم انداخت پاسخی نوشته و برایت بهترین های دنیا و آخرت و فتحا مبینا را از خدا طلب کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای: