الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/05/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-05-13 07:57:332024-05-13 09:37:42الگویی مناسب برای کسب و کارشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلَىٰ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِیرٍ وَلَا نَذِیرٍ ۖ فَقَدْ جَاءَکُمْ بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
اى اهل کتاب فرستاده ما در دورانى که پیامبرانى نبودند مبعوث شد تا حق را بر شما آشکار کند و نگویید که مژدهدهنده و بیمدهندهاى بر ما مبعوث نشده است. اینک آن مژدهدهنده و بیمدهنده آمده است و خدا بر هر چیز تواناست.
========================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،سلام به استاد شایسته ی من ،سلام به تموم رفیق های نازنین غارحرا
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت و ثروت الله به جسم و جان وروح توحیدی عزیزتون
صداااای مارو میشنید از شمال ایران ،باااغ پدری همراه با نسیم خنک بهاری لا به لای درختان سر به فلک کشیده
تاچشم کار میکنه سرسبزی و زیبایی و دلبری طبیعت الله دیده میشه وصدای تسبیح جیرجیرک ها گوشم رو نوازش میده …
بی دغدغه و رها و با قلبی روشن نشستم ته باغ روی تپه ای از خاک و به انگشتانم اجازه میدم تا میتونه بنویسه و بنویسه و بنویسه …
ماه های نه چندان دور …وقتی میومدم باغ پدری،با خودم میگفتم بالاخره این انتقالی در بهترین زمان اتفاق میافته و من هروقت دلم بخواد میام اینجا …
حالا من اینجام ،در آزادی زمانی کامل …
اما نه برای موندن …
برای لذت بردن از روز های آخری که قراره تو شمال ایران باشم …و بعد رهسپار شدن به سمت جنوب …
برای ادامه ماموریت الهی …
آزاد و رها …سوار بر دوش خداوند …مثل همین پرنده ای که الان جلوی چشمم از روی زمین اوج گرفت و پرواز کرد …
چه کسی این پرنده رو توی آسمون حفظ نگه میداره؟
أَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِی جَوِّ السَّمَاءِ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
آیا به پرندگان که در فضای آسمان، رام و مسخّر [فرمان او] هستند، ننگریستید که آنها را [از سقوط به زمین] جز خدا نگه نمی دارد؛ یقیناً در آن [وصفی که پرندگان دارند] نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست برای گروهی که ایمان دارند.
الله ای که تک به تک پرنده هارو از سقوط نجات میده،آیا اشرف مخلوقاتش رو تنها میزاره؟
وای بر من اگر جایی از حرکت بایستم و نگرانی ها و اضطراب ها من رو از پیشرفت بازنگهداره …
وای بر من اگر پا به پای آهنگ هدایت جهان ،پیش نرم و با بند های مخفی شرک،پاهام رو ببندم و در راه رسیدن به الله جهاد نکنم …
امروز تو مطالعه ی قرآن به یک آیه برخوردم که چند ثانیه من رو میخکوب کرد،شاید بارها و بارها این آیه رو خونده بودم،اما این بار یک کلمه ازین آیه برام هی دست تکون میداد که منو ببین…منو ببین ….
وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا
و هر کس که کارى شایسته کند چه زن و چه مرد اگر مؤمن باشد به بهشت مىرود و به قدر آن گودى که بر پشت هسته خرماست به کس ستم نمىشود.
خدای بزرگ …
تو چقدر قشنگی …تو چقدر دلنشینی …چقدر شیرینی …
چطور ممکنه انقدر قشنگ …انقدر منطقی بخوای یک موضوعی رو برای مردم زمانه ی محمد جا بندازی که دقیقا بفهمن منظورت چیه !!!
نقیر: خال یا فرو رفتگى کوچکى است در پشت هسته خرما
پیشنهاد میکنم برید سرچ کنید خودتون ببینید نقیر کجاست!!!
فکرشو بکن،یک اربابی هست،کل این کیهان و کهکشان رو داره مدیریت میکنه،اراده کنه میتونه جهان رو کن فیکون کنه،هیچ برگی بدون اجازه ش به زمین نمیفته،تمام عالم به تسبیحش مشغولند …اربابی که توی سوره فصلت میگه :
ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ﴿١١﴾
آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود، پس به آن و به زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانبردار آمدیم.
داریم درمورد این قدرت صحبت میکنیم !!!!
بعد همچین قدرتی میاد به من انسان ضعیف کفور جهول که قدرت مدیریت یک نفسش رو هم نداره!!!
میگه اندازه ی گودی پشت هسته ی خرما به شما ظلم نمیشه و شما پاداش اعمالتون رو حتما میگیرید !!!!
خداوکیلی آدم با این خدا ،با چه ایمانی میره توی دل ترس هاش؟با چه ایمانی حرکت میکنه؟با چه ایمانی باورهای محدود کننده ش رو قلع وقمع میکنه و به مسیرش ادامه میده ؟؟؟؟
دست نذار رو دلم آی دلم خونه
من خدا رو دارم اینطور که نمی مونه
این زمستونم میاد و میره
بهار میاد و خونه رو میتکونه
الهی خنده مون اسیره غم نشه
سفره ی دلمون الهی جمع نشه
وقتی که دلتنگی امیدت کم نشه
خدا همون لحظه دلتنگه بنده شه
استاد تموم آگاهی های این فایل به کنار ،همین یک عبارت همین یک کلید ،یکبار دیگه من رو از ظلم به خودم و درگیر همزات شیطان شدن نجات داد.
توانایی دیدن امکانات کنونی
یک نگاه به خودم کردم یک نگاه به امکانات در دسترسم بعد دیدم ای بابا ،من چرا حواسم به این همه کمک و نعمت و رحمت الله نبود ؟چرا منتظر یک امداد بزرگ غیبی بودم ؟چرا دنبال کمک جایی بیرون از خودم میگشتم ؟
خدا شاهده شبیه این ادم های که زمین خوردن و تموم سر و بدنشون خاکی و زخم وزیلیه ،دستمو گذاشتم روی زانوی خودم و یک یا الله گفتم و دوباره بلند شدم…
خدا میدونه چه بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد،خدا میدونه چقدر من رها شدم ،چه نفس توحیدی تازه کردم …
استاد من پامو کرده بودم توی یک کفش که حتما قبل اینکه برم کیش باید اونجا خونه رو بگیرم !!!!
حالا ازونطرف فامیلمون عین یک فرشته ی فرستاده شده از طرف خدا اصرار میکرد تو بیا چند روز خونه ی ما باش،باهم میریم خونه میبینیم …
منم خب یک اخلاقی دارم به شدت سختمه مزاحم کسی باشم،اونم چند روز …
دیگه آخرین تماس با پسرداییم به اینجا ختم شد که یکبار دیگه اسم خونه رو بیاری ؟گوشی رو روت قطع میکنم !!!!
بعد من یک لحظه با خودم نشستم روی میز مذاکره ،گفتم سعیده ،نَمَه؟چته دختر ؟چرا فکر میکنی این پسرداییت هست که داره بهت پناه میده ؟
مگه خدا نگفته ملک آسمون ها وزمین از آن منه؟
نکنه انتظار داری خدا برات ازون بالا خونه بندازه پایین ؟
خب خدا از طریق دستانش بهت کمک میرسونه دیگه …
سنگ بزرگ علامت نزدنه،نمیخوای تکاملت رو طی کنی،برای همین چک و لگدی میشی …
آروم باش ،به جای بیکاری کمالگرایی سیستم رو روی اصل بهبود گرایی که از استاد شایسته یاد گرفتی ستاپ کن!
در زمان مناسبش هدایت میشی به خونهی خودت !
وای که چه باری از روی دوش من برداشته شد …
این ازین …
موضوع دوم،حضور دخترها بود ،که حالا با این دوتا چیکار کنم ؟چه جوری روزهای اول کارم حواسم به اینا هم باشه؟
ازونطرف همه اصرار میکردن الان میخوای بری دختر هارو نبر تا حساب کتاب اونجا دستت بیاد ،مستقر شدی ،استیبل شدی بعد دخترا بیان !!!
و من از روی تجربه ی قبلی ،میگفتم نه اصلا ،اینا بدون من نمیمومن،اون دفعه که بدون اینا رفتم ،هم پدر خودشون رو دراوردن،هم پدر منو !!!
ای پدر این تجربه بسوزه که نمیزاره آدم درست الهامات رو دریافت کنه!!!
استاد بعد این فایل گفتم بیام ببینم برای این مسئله چه امکانات کنونی در دسترس دارم ؟!
بعد انگار خدا بهم گفت چرا انقدر مقاومت میکنی؟ فقط تو مخلوق منی؟ بچه هات مخلوق من نیستن ؟من نمیتونم ارومشون کنم؟چرا به جای توانایی های من،باز داری روی عقل خودت حساب باز میکنی؟
منم گفتم چشم،اصلا سکان دست تو !!!
من نه هیچی بلدم نه هیچی میدونم …
اصلا وقتی فرمون رو ول کردم دادم دست خدا،مشکلات رو برام شکلات کرد!!!به راحتی آب خوردن !!!
خیلی آسون و غیرقابل باور و غیر قابل انتظار ،نیلا نیکا قبول کردن فعلا پیش پدر و مادرم بمونن تا من برم و خونه رو آماده کنم برای اومدنشون…
استاد خداشاهده ،یک بار تریلی دیگه از روم برداشته شد…
همینجوری من مدار به مدار سبک میشدم و میومدم بالا …
مونده بود یک موضوع !
مدیرعاملم از روند آموزشی رضایت کامل داشت و ازم خواسته بود دیگه اول خرداد جزیره باشم ،درحالیکه من باید یکسری کارهارو قبل رفتن انجام میدادم و نمیدونستم چه جوری این حجم از کار رو میدیریت کنم هم زمان اول خرداد جزیره باشم ….
گفتم سعیده بسم الله!مدیرعامل کیه؟مدیر عامل خداست!
اولا قرارتون یک ماه آموزش بوده نه دوهفته !
بعدشم تو شرایطتت رو توضیح بده،با شخصیتی که از ایشون شناختی مطمئنا مخالفت نمیکنه ،ولی در هر صورت حتی اگر مخالفت کرد تو باید حرفت رو بزنی وگرنه عزت نفست تو خالیه !!!
استاد با همین اهرم رنج و لذت ذهنی ،یک پیام با احترام کامل نوشتم که به این دلایل شاید من نتونم اول ماه جزیره باشم اما تموم سعیم رو میکنم نهایتا هفته ی اول خرداد خودمو برسونم…
استاد میخوام عین متن پاسخ مدیرعاملم رو اینجا بنویسم …
سلام،به باور من در اصل شما باید آماده باشید،چه از نظر علمی ،چه از نظر امکانات و آرامش فکر،هروقت دیدید از هرلحاظ آماده هستید خبر بدهید
یک لحظه یک لحظه!!!!!
استاد من همون پرستاری ام که تا همین ٣ ماه پیش برای این دو سه روز در ماه مرخصی بگیره،باید از هدنرسش خواهش میکرد،که حق خودش رو با منت بهش بده!!!بعد تازه همکاراشم غرغر کنند چرا تو مرخصی داری!!! بعد تازه از مرخصی میومدی تیکه کنایه ها شروع میشد …الی ماشاءالله ….
این انسان شریف توحیدی که شده مدیر عامل من،از کجا پیداش شد؟من چه جوری بهش وصل شدم؟
آره استاد !!!!
کار خوبه خدا درست کنه !!!!سلطان محمود….. کیهههه؟؟؟
استاد توانایی دیدن امکانات کنونی یکبار دیگه باطری توحیدی من رو فول شارژ کرد برای ادامه ی مسیر …
برای ساختن زیر بنای زندگی با خشت به خشت توحید …
توحید …
عشقی که بزرگترین سرمایه ی زندگیم شد …
استاد سپاسگزاری از شما و استاد شایسته به کلمات نمیاد …
دعا میکنم یک روز با نتایج پایدار و ملموس…مثل نتایج مرضیه جان ،لبخند رو روی لباتون ببینم …
شما دست خدا شدید و زندگی من رو کن فیکون کردید…و من هم تموم تلاشم رو میکنم کمک کوچکی باشم برای گسترش این جهان توحیدی …
برای ایمان بیشتر به الله ای که نور آسمون ها و زمینه …
أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿6٢﴾
آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.
الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿6٣﴾
آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.
لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۚ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿64﴾
آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است در کلمات خدا هیچ دگرگونی نیست؛ این است کامیابی بزرگ.
وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿65﴾
و گفتار مخالفان، تو را غمگین نکند؛ زیرا همه عزت و توانمندی برای خداست؛ او شنوا و داناست.
درود الله بر بر بندگان صالح خداوند …
دوستون دارم از عمق جانم …
قلب های رنگی رنگی رو همراه با نسیم خنک بهاری شمال براتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه …
در پناه نور آسمون ها و زمین باشید… خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ
یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ
و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و خداوند به هر چیزی داناست.
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ ﴿6١﴾
چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسی گفتند: حتماً ما به چنگ آنان خواهیم افتاد.
قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ ﴿6٢﴾
موسی گفت: این چنین نیست، بی تردید پروردگارم با من است، و به زودی مرا هدایت خواهد کرد.
فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ ۖ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ ﴿6٣﴾
پس به موسی وحی کردیم که عصایت را به این دریا بزن.پس [دریا] از هم شکافت و هر پاره اش چون کوهی بزرگ بود.
وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِینَ ﴿64﴾
و آن گروه دیگر را [هم در آنجا] به دریا نزدیک کردیم،
وَأَنْجَیْنَا مُوسَىٰ وَمَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ ﴿65﴾
و موسی و هر که با او بود، همه را نجات دادیم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ ﴿66﴾
آن گاه آن گروه دیگر را غرق کردیم.
إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَهً ۖ وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ ﴿6٧﴾
بی تردید در این سرگذشت عبرتی بزرگ وجود دارد، و بیشترشان مؤمن نبودند.
وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ ﴿6٨﴾
و یقیناً پروردگارت همان توانای شکست ناپذیر و مهربان است.
=======================================================================================
خدای عزیز و شیرین و قدرتمندم،تو که هیچ وقت خسته نمیشی،احساساتی نمیشی،خوابت نمیبره،گمراه نمیشی،فراموش نمیکنی،تو که بی نیاز مطلقی،تو که پناه عالمی،تو که ارباب تمام جهانی،تو که نگرانی نداری،تو که درگیر همزات شیطان نمیشی،تو که منِ انسان رو باعشق خلق کردی و به ضعف من آگاهی…آره خدا…خودِ خودِ تو…بر جسم و جان و روح ضعیف من از قدرت خودت ببار و اجازه ی وصل شدن صادر کن،که من به نور تو،به صلات تو برای هر لحظه از زندگیم فقیرومحتاج و نیازمندم،خدایا اگر تو کمکم نکنی،اگر دستمو نگیری،اگر هدایتت رو نفرستی،اگر دریا رو باز نکنی،من هم جز غرق شدگانم…خدایا از قدرت عصای موسی…بر دستان ما و بر استواری قدم های ما ببار…و کمکمون کن در مسیر توحید،ثابت قدم بمونیم.
رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش عزیزم،استاد ممنونم که از پشت ابرها درومدی و با کلام الاهیت بر جسم و جان وروح ما تابیدی و یکبار دیگه نور خدا رو برقلبمون جاری کردی.
سلام به استاد شایسته جانم و سپاس فراوان برای تک به تک فعالیت های معنوی شما در این غار حرا.
سلام به تموم رفیق های نازنین غارحرای من ….
سلام و سلامتی و نور ورحمت الله به جسم و جان و روح توحیدی ارزشمندتون.
مینویسم و مینویسم و مینویسم و نگران طولانی شدن کامنت نیستم،مثل نگران نبودن طولانی شدن نمازم….مثل نگران نبودن هرچه بیشتر قرآن خوندن …مینویسم و به هر شعشعه ی نور الله،تشنه م…
یکبار دیگه،خداوند منت سرم گذاشت و من رو در زمان درست هدایت کرد.وقتی من که دیگه توانی در برابر شلیک های موشک شیطان و نجواهای ذهنم نداشتم.وقتی احساس کردم دیگه اینجا آخر خطه و بیشتر ازین از دستم برنمیاد…وقتی از ته قلبم به بی عقلی خودم اعتراف کردم و صداش زدم:
آهای خدا…کجایی؟من هیچی نمیدونم،من هیچی بلد نیستم،من هیچ آشنایی ندارم،من هیچ توشه ای ندارم،پس کجایی؟چرا صدات نمیاد؟چرا کمک هات رو نمیفرستی؟چرا باهام حرف نمیزنی؟خدایا اگر فکر کردی که من به کسی رو میزنم و از کسی درخواست میکنم به غیر از تو،سخخخخت در اشتباهی!خودتو نشون بده!
وقتی صبح دفترم رو باز کردم و براش نوشتم:
ایاک نعبد و ایاک نستعین
اهدنا الصراط المستقیم
من قربانی هیچ شرایطی نیستم،من خالق زندگیمم
من خدایی دارم که از رگ گردن به من نزدیکتره و هر لحظه در حال اجابت منه
من خدایی دارم که خالق آسمان ها وزمینه،و کیهان و کهکشان هارو مدیریت میکنه
من خدایی دارم که هیچ وقت دیر نمیکنه
من خدایی دارم که گفته من به بندگانم نزدیکم،و دعای دعاکننده رو اجابت میکنم
من خدایی دارم که گفته هرکس برای من کنترل ذهن کنه،من براش راه خروج باز میکنم و از جایی که فکرش رو نمیکنه بهش روزی میدم
من خدایی دارم که گفته با هر سختی آسونیه
من خدایی دارم که من رو روی دوشش سوار کرده
من خدایی دارم که هر لحظه درحال هدایت منه،نگران منه،عاشق منه،منو دوست داره همینجوری که هستم،خدا منو قضاوت نمیکنه
من خدایی دارم که رب العرش العظیمه،خدایی که گفته هرکسی غیر از من رو صدا بزنیداونها اگر باهم جمع بشند قدرت خلق یک مگس رو ندارند،و اگر مگس چیزی ازشون بگیره نمیتونند پسش بگیرند.
خدای من خدایی که هرجا دستم به شاخه نرسه،برام شاخه رو میاره پایین
خدایا توحید یعنی یک قدرت وجود داره،اونم شمایی…از قدرت کن فیکونت به من ببار….
نوشتم و نوشتم و نوشتم….
و وقتی وارد سایت شدم دیدم ماه م از پشت درومده و کمک الله رو برام رسونده…
فایل رو صبح دیدم…بهتر شدم…اما توی فرکانس فهمش نبودم…
اما الان…با همون کلید اول فایل،پیغام خدا رو دریافت کردم.
توانایی دیدن امکانات-کنونی
استاد من امروز دوباره هدایت شدم به جلسه 1 قدم 6،شاید صدبار قبلا بهش گوش داده بودم اما امروز تازه داشتم درکش رو مزه مزه میکردم…اونجایی که شما گفتید:
وقتی فهمیدم هدایتی هست،حرکت کردم…وقتی حرکت کردم هدایت رو دریافت کردم!
بچه ها،من حرکت کردم،بعد هدایت رو دریافت کردم
ایمان؛ایمان،ایمان،ایمانی که حرکت بیاورد،ایمان است،ایمانی که حرکت نیاورد،حرف مفت است
وحالا شما توی این فایل یک بار دیگه با کلام الاهیتون به جسم و روح خسته ی من که چند روز درگیر همزات شیطان و نجوای ذهن بود نور باریدید:
همیشه و تو هر شرایطی،اگر شما به خداوند ایمان داشته باشید و اگر باورهای خوبی داشته باشید،اگر کنترل ذهن داشته باشید،اگر فکر نکنید دیگه راهی نیست،همیشه راه هایی هست که به ما گفته میشه و هدایت میشیم و خیلی خیلی مسیر برای ما ساده پیش میره،درحالیکه برای بقیه خیلی سخت داره پیش میره
وقتی باور داریم خداوند در همه حال،در همه حال میتونه به ما کمک کنه،فارغ از شرایط بیرونی،خداوند مسخر کرده آسمان ها و زمین رو برای اینکه بتونم زندگیم رو اونجوری که بخوام رقم بزنم
استاد الان 867 روزه من وارد سایت شما و دانشجوی شما شدم و به الله قسم نه بعد از چند ماه،نه بعد از چند هفته،نه بعد از چند روز،از همون روزی که وارد سایت شدم من معجزه های خداوند رو دریافت کردم و از مسیر نتیجه دیدم،از همون اول به خودم قول دادم برای خودم رد پا بزارم و مسیری که اومدم رومشخص کنم،از همون اول سعی کردم تموم هوش و حواسم رو بدم به شما،هرچیزی که میگید گوش بدم و به هرچیزی که میفهمم طبق توانم عمل کنم و خیلی شفاف و روشن هم مسیری که اومدم توی کامنت هام مشخصه…
اما باز توی شرایط جدید،ذهن چه جوری،چه جوری هاش رو شروع میکنه…نمیشه نمیشه هاش رو شروع میکنه…
انگار توان خدا تا همینجا بود…انگار خدا منو تا اینجا اورد گفت بقیه ش با خودت،دیگه از دست من برنمیاد….
حالا بشین دوتا دوتا چهارتا کن با مغز محدودت که چه جوری میخوای این همه مسئله رو حل کنی….
یکی دو روز پیش که همینجوری درگیر دودوتا چهارتای مغز محدود و پوز خند های شیطان و نجواهای ذهن خودم بودم،دفترم رو باز کردم و براش نوشتم ببین خدا …اصلا هر معجزه ای که توی زندگیم تا الان رقم زدی رو بیا بزاریم کنار!
اصلا بیا اون أَلَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ رو هم بیخیال شیم،من میخوام بشم اون تک سلول توی دل مادرم!
بیا منطقی باهم بشینیم پای میز مذاکره!
اون موقع که من تک سلول بودم،عقل داشتم مگه؟هوش داشتم مگه؟توانایی داشتم مگه؟پول داشتم مگه؟کار داشتم مگه؟
مگه مدیریت همه چیز با شما نبود؟
مگه بهم جای گرم و نرم ندادی؟
مگه با جفت بهم غذا نرسوندی؟
مگه تک به تک سلول هام رو نساختی؟
مگه هر اعضای بدنم رو با هدایتت شکل ندادی؟
هوم؟مگه این کارهارو من انجام دادم که الان دارم روی عقل محدود خودم حساب میکنم؟
اگر تو همون خدایی،اگر این سعیده هم یک دونه سلوله!
پس به قول استاد عرشیانفر من میخوام بشینم همینجا،هییییچ کاری نکنم!ببینم میخوای چیکار کنی!
استاد شما تو جلسه ی 4،قدم 5 میگید:اینجاهاست که آدمی که روی خودش خوب کار کرده میتونه تفکر الخیر فی ما وقع رو توی عمل اجرا کنه،وگرنه که زیر فشار ذهن آدم خوردمیشه!99/9 درصد آدم ها نمیتونند ذهنشون رو کنترل کنند،برای همین 99/9 درصد آدم ها نمیتوند بهشت رو توی این دنیا تجربه کنند.
استاد اعتراف میکنم این چند روز داشتم زیر فشار ذهن خورد میشدم،اما گیوآپ نکردم،اما ادامه دادم،اما نزاشتم ترس ها بر من غلبه کنه،نزاشتم تسلیمم کنه و میدونم بزودی پاداش ها از همه طرف میرسه!
من باید حرکت کنم تا در ها باز بشه….
اگر برگردم و به یادم بیارم کجاها ایمان نشون دادم و حرکت کردم و چه جوری درها باز شد،دیگه نمیزارم انقدر ذهنم بهم فشار بیاره…
استاد احساس میکنم تازه یک قطره از دریای آیه ی الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ رو میفهمم.
ایمان به غیبی که حرکت میاره…ایمانی که میگه من حرکت میکنم،خدا کمک هاش رو میفرسته…ایمانی که به چیزی که توی دست های خداست و نمیبینه، بیشتر از امکاناتی که خودش داره و میبینه توکل میکنه ….
اگر یادم بیاد کجاها تونستم این مفهوم رو در عمل اجرا کنم و پاداش هاش رو دریافت کردم مثل:
وقتی بهم گفت بچه هاتو بفرست پیش پدر و مادرت ومن فرستادمشون بدون هیچ اثری از انتقالی
و بعد درها باز شد و از ناکجاآباد جایگزین انتقالی برام پیدا شد!
وقتی دانشگاه انتقالی من رو بخاطر همتراز نبودن جایگزین رد کرد و من گفتم الخیر فی ماوقع…
و بعد کمک الله رسید که کویرت رو رها کن تا هدایتت کنم…رها کردم و از دفتر دانشگاه زنگ زدن و گفتن انتقالی شما بدون جایگزینه…
وقتی کارهای اداری انتقالی طول کشید و من گفتم حتما خدا پلن بهتری داره و من صبر کردم.
وقتی به جای icu فرستادنم اورژانس کودکان و همه گفتن بدبخت شدی و من گفتم الخیر فی ماوقع
و ندای الله رسید که اینجا سکوی پرتاب توعه…بپر تا من بغلت کنم…
وقتی من انصراف از کارم رو اعلام کردم و پریدم در حالیکه هیچی از قدم بعدی نمیدونستم…
و خدا بغلم کردو هدایتم کرد و گفت برو کیش…
وقتی بی توشه و بی آشنا و بی کس و بی پلن رفتم جزیره …درحالیکه هیچی نمیدونستم…
و یاری الله رسید و من رو به بهترین مدیر عامل دنیا وصل کرد ….
با تموم این تجربیات !
حالا من چرا باید نگران ادامه ی مسیر باشم؟چرا حواسم به این نکته ی طلایی نبود؟
توانایی دیدن امکانات-کنونی
من با همین امکانات حرکت میکنم و دستم رو میزارم توی دست مدیر کیهان و کهکشان ها …
من به خدایی توکل میکنم که استادم ازش میگه:
من کاری به توانایی انسان ندارم،من دارم درمورد توانایی انرژی صحبت میکنم که انسان رو خلق کرده،اگر دستتو بزاری توی دست اون،دیگه چه جوری حرکت میکنی؟
یکبار دیگه،باطری توحیدیم رو فول شارژ میکنم و به حرکتم ادامه میدم و ایمان دارم درها بزودی باز میشه…از کجا؟از جایی که به عقل محدود من نمیرسه….
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا،وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
استاد عزیزم،از روشنی قلبم ازت سپاسگزارم و دعا میکنم من در زمان لانچ دوره تون …با شما هم مدار باشم و روح تشنه م،از آگاهی های جدیدتون سیراب بشه…
دوستون دارم بینهایت…
و به امید دیدار روی ماه شما و استاد شایسته در بهترین زمان و مکان
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم [که مردم را] به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.
سلاااام رضوان جاااانممم
خانم اجازه؟ ما کی بیایم امیدیه موهای مارو ببافی؟از الان نوبت !
ببین آخرش نیومدی نیومدی !خودم دارم میاااام جنووووب!
رضوان ولی خداوکیلی به این خدا بگو امسال بخاطر من یکم شعله زیرِ جنوب روکم کنه :) من عادت ندارم ،سریع ته میگیرم:))))
رضوان جاااانم،خدا میدونه چقدر برات خوشحالم
داستان شروع کار تو،داستان همون شعر قشنگی که استاد همیشه میخونه:
تو خود پای در راه بنه و هییییچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد
یک پیشنهاد از روشنی قلبم،یک تمرکز لیزر فوکس بزار روی فایل های دانلودی ثروت،اصلا فقط گوش کردن بهشون مدار ثروتت رو بالاتر میبره…اونوقت مشتری ها خوودشون به قول پاکیزه جان کرووور کرووور پیدا شون میشه …
دوستت دارم و منتظر خوندن ردپاهای بعدیت هستم.
بوووس به کله ت
واینجاست که شاعر میگه:
داااارم میاااام پییییشت
جاااده چه هموااااره
هوا چقدر بوی عطر توووورو دااااارررره
سلام به برادر عزیزم آقا عادل
آقااا پااارسال دوووست امسال آشنا!کجایی؟!
دلمون برای آب انگورهای سر کلاس لیاقت تنگ شده:)))
انشالله با لانچدوره ی جدید، یکبار دیگه هممون سر کلاس دورهم جمع بشیم و مثل دوره ی احساس لیاقت،قدم به قدم لذت ببریم و از استاد یاد بگیریم…
اومدم براتون بنویسم که بینهایت تحسینتون میکنم این پیشرفت با تکامل و صعودیتونرو و از خداوند براتون برکت وثروت و نعمت بیشتر طلب میکنم.
الهی که در کنار خانواده ی عزیزتون،همیشه غرق احساس عمیییق خوشبختی باشید.
تو خوووودت نمره ی بیییستی
تو مثل هیچکسی نییییستی
دختررر قشنگ ونازم،پاکیزه ی دل انگیزم سلاااااام به روی ماهت
تا رسیدم به اسم خودم استپ زدم بیام برات بنویسموبگمممم تو خود نتیجه ی محضی !
نتیجه روشنی قلبه!
نتیجه عشق خداونده!
نتیجه این همه مهربونیه!
نتیجه این همه تسلیم هدایت بودنه!
اومدم برات بنویسم ابراهیم خلیل الله از داشتن پیروانی مثل تو،؛بسیاااار خرسنده…
توبی نظیری دختر …
هرجا کامنتت هست،عشق خدا هست،نور خدا هست،عطر خدا هست …
پاکیزه… همه چیز توحیده،همه چیز …
بقیه ی نتیجه ها خودش میاد…خود به خود اتفاق میفته…
تو اصل رو پیدا کردی،اصلی که 99درصد آدم ها ازش بی خبرند…
این بزرگترین نتیجه ی زندگیته!
اومدم بهت بگم عاااااشقتم و دلم بزودی زوووود ببینمت !
بووووس به کله ی مبارکِ مثل ماهت کروووور کروووور
سلام به برادر عزیزم آقاسید حسن
سلام وسلامتی و نور و عشق ورحمت الله به شما بنده ی توحیدی الله
خداروشکر اول صبح،کامنت شما روزی من شد.
خداروصدهزار مرتبه شکر برای تموم موفقیت هاتون،بینهایت تحسینتون میکنم.
این استمرار در مسیر ،این نورورحمت وفراوانی الله نوش جان شما و خانواده تون
الهی که بقیه مدارهارو تصاعدی طی کنید.
سپاسگزارم که کامنت نوشتید و الهی که همیشه نور الله به تموم ابعاد زندگیتون بباره.
درپناه حق
سلام به برادر عزیزم آقا افلاطون
هِوااااای سَررررر،چطوری پسر؟؟؟
بینهایت برام تحسین برانگیزی،تموم نتایجت…هرکامنتی که میزاری رو با ایمیل میخونم،از نتایج موفقیت مالیت…از رابطه ی فوق العاده ت…از اجرای دقیق قانون سلامتی،از بهبود بیماری عزیزدلت با قانون،از شروع دوره ی مقدس دوازده قدم…از این همه تمرکزت روی قانون و توحید…
نمیدونم باور میکنی یا نه،داشتم درس میخوندم،احساس کردم خوابم میاد،یکم چشامو بستم توی خواب و بیداری یک کامنت ازت دیدم و خودمو در حال جواب دادن به کامنتت…بیدار شدم اومدم توی سایت دیدم نقطه ی آبی ها آزاد شدند و یکیش شمایی…
ما توی این سایتو با اموزش های استاد دیگه داریم یاد میگیریم حتی از بعد زمان و مکان خارج بشیم :)))))
خلاصه شه هواررره دار!
یک تقلب از جلسه 4 قدم 5 که فکر کنم هنوز بهش نرسیدی:
به 2 تا شرط:
اگر مدت هاست حالت خوبه!
و داری روی خوودت کار میکنی!
هر اتفاقی بیفته در راستای رسیدن به خواسته هاته!هر اتفاقی یعنی هر اتفاقی!
بزودی همیان زر رو توی این مسئله ی به ظاهر تضاد پیدا میکنی….
وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارت برادر عزیزم
در کنار عزیزدلت،همیشه غرق احساس عمیق خوووشبختی باشی…
به امید دیدارتون در بهترین زمان و مکان
داداش اسدالله عزیز ،سلام
خوندن کامنت شما،شد تمرین ستاره ی قطبی امشب من…
ازت ممنونم که انقدر قشنگ مینویسی،انقدر روون وراحت و پر مغز …
احساسم شدیدا منو کشوند برای نوشتن برای شما،ازون طرف ذهن خسته و بدوبدوبخواب که فردا درس داری ها…
گفتم برم سروقت قرآن!
اگر نشونه ای دیدم و خدا از نورش چیزی به من بخشید یعنی من میتونم بنویسم …
میدونی بهش چی گفتم ؟گفتم همبگو بنویسم ،هم یکچیزی بزار کف دستم ببرم براش …
و این ایه ی بینظیر قرآن شد نشانه ی من …و هدیه ی الله برای شما …
وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ ۖ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ ۖ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ
نوش جانِ قلب سلیمت برادر توحیدی زاگرس نشین من
به امید دیدار شما و روی ماه خانواده ی قشنگتون …در بهترین زمان ومکان ….
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
داداش علی عزیزم سلاااام
خداروشکر که یکبار دیگه سعادت یک نقطه ی آبی داشتم ازتون…
ازتون ممنونم بی نهایت،اسم جدیدم رو هم دوووست داشتم :)))
من هنوز شمالم داداش علی،دارم یک خیز بلند برمیدارم …بار و بندیلمرو جمع کنم بپرم با منجنیق به سمت جنوب…
تورو به خدا اون بارون رو نگه دار تا من بیام …یا هدایتش کن سمت جزیره….
ما شمالی آدمیم،به گرمای جنوب عادت نداریم،سریع ته دیگ میشیم بخدا:))))
دعا میکنم در بهترین زمان ومکان ببینمتون….خداروچه دیدی؟شایدم وعده ی دیدار ما شد فرودگاه کیش …
بیام به استقبال خانواده ی قشنگتون و باهم بریم ادامه ی ماجراجویی….
خدا هیچ وقت دیر نمیکنه
بینهایت ازتون ممنونم و براتون بهترین هارو در مسیر ماجراجویی آرزومیکنم…
در پناه نور آسمون ها وزمین باشید و قلبِ فراوانِ فراوان
سلام به قشنگترین مامان سمانه ی دنیا ….
سلام به دلنشین ترین حافظ کوچولوی جهان…
حافظی که بوی بهشت میده… بوی خدا…
دلم پر میکشه اون دستای کوچولوش رو ببوسم…
خداروصدهزار مرتبه شکر که صحیح و سلامت در کنار همید،مطمئنم این مامان توحیدی کار درست ،قراره یک حافظ شیرازی دیگه تحویل جامعه توحیدی بده(چشمان قلبی بسیااااار)
دوستت دارم سمانه ،بی نهایتِ بینهایت
مراقب خودت و فرشته کوچولو باش.
بوس به کله ی مبارک هردوتاتون کرووور کرووور