الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 24

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1293 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    یَا أَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلَىٰ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِیرٍ وَلَا نَذِیرٍ ۖ فَقَدْ جَاءَکُمْ بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

    اى اهل کتاب فرستاده ما در دورانى که پیامبرانى نبودند مبعوث شد تا حق را بر شما آشکار کند و نگویید که مژده‌دهنده و بیم‌دهنده‌اى بر ما مبعوث نشده است. اینک آن مژده‌دهنده و بیم‌دهنده آمده است و خدا بر هر چیز تواناست.

    ========================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم ،سلام به استاد شایسته ی من ،سلام به تموم رفیق های نازنین غارحرا

    سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت و ثروت الله به جسم و جان وروح توحیدی عزیزتون

    صداااای مارو می‌شنید از شمال ایران ،باااغ پدری همراه با نسیم خنک بهاری لا به لای درختان سر به فلک کشیده

    تاچشم کار می‌کنه سرسبزی و زیبایی و دلبری طبیعت الله دیده میشه وصدای تسبیح جیرجیرک ها گوشم رو نوازش میده …

    بی دغدغه و رها و با قلبی روشن نشستم ته باغ روی تپه ای از خاک و به انگشتانم اجازه میدم تا می‌تونه بنویسه و بنویسه و بنویسه …

    ماه های نه چندان دور …وقتی میومدم باغ پدری،با خودم میگفتم بالاخره این انتقالی در بهترین زمان اتفاق می‌افته و من هروقت دلم بخواد میام اینجا …

    حالا من اینجام ،در آزادی زمانی کامل …

    اما نه برای موندن …

    برای لذت بردن از روز های آخری که قراره تو شمال ایران باشم …و بعد رهسپار شدن به سمت جنوب …

    برای ادامه ماموریت الهی …

    آزاد و رها …سوار بر دوش خداوند …مثل همین پرنده ای که الان جلوی چشمم از روی زمین اوج گرفت و پرواز کرد …

    چه کسی این پرنده رو توی آسمون حفظ نگه می‌داره؟

    أَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِی جَوِّ السَّمَاءِ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

    آیا به پرندگان که در فضای آسمان، رام و مسخّر [فرمان او] هستند، ننگریستید که آنها را [از سقوط به زمین] جز خدا نگه نمی دارد؛ یقیناً در آن [وصفی که پرندگان دارند] نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست برای گروهی که ایمان دارند.

    الله ای که تک به تک پرنده هارو از سقوط نجات میده،آیا اشرف مخلوقاتش رو تنها میزاره؟

    وای بر من اگر جایی از حرکت بایستم و نگرانی ها و اضطراب ها من رو از پیشرفت بازنگهداره …

    وای بر من اگر پا به پای آهنگ هدایت جهان ،پیش نرم و با بند های مخفی شرک،پاهام رو ببندم و در راه رسیدن به الله جهاد نکنم …

    امروز تو مطالعه ی قرآن به یک آیه برخوردم که چند ثانیه من رو میخکوب کرد،شاید بارها و بارها این آیه رو خونده بودم،اما این بار یک کلمه ازین آیه برام هی دست تکون میداد که منو ببین…منو ببین ….

    وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا

    و هر کس که کارى شایسته کند چه زن و چه مرد اگر مؤمن باشد به بهشت مى‌رود و به قدر آن گودى که بر پشت هسته خرماست به کس ستم نمى‌شود.

    خدای بزرگ …

    تو چقدر قشنگی …تو چقدر دلنشینی …چقدر شیرینی …

    چطور ممکنه انقدر قشنگ …انقدر منطقی بخوای یک موضوعی رو برای مردم زمانه ی محمد جا بندازی که دقیقا بفهمن منظورت چیه !!!

    نقیر: خال یا فرو رفتگى کوچکى است در پشت هسته خرما

    پیشنهاد میکنم برید سرچ کنید خودتون ببینید نقیر کجاست!!!

    فکرشو بکن،یک اربابی هست،کل این کیهان و کهکشان رو داره مدیریت میکنه،اراده کنه می‌تونه جهان رو کن فیکون کنه،هیچ برگی بدون اجازه ش به زمین نمیفته،تمام عالم به تسبیحش مشغولند …اربابی که توی سوره فصلت میگه :

    ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ﴿١١﴾

    آن گاه آهنگ آفرینش آسمان کرد، در حالی که به صورت دود بود، پس به آن و به زمین گفت: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانبردار آمدیم.

    داریم درمورد این قدرت صحبت میکنیم !!!!

    بعد همچین قدرتی میاد به من انسان ضعیف کفور جهول که قدرت مدیریت یک نفسش رو هم نداره!!!

    میگه اندازه ی گودی پشت هسته ی خرما به شما ظلم نمیشه و شما پاداش اعمالتون رو حتما میگیرید !!!!

    خداوکیلی آدم با این خدا ،با چه ایمانی می‌ره توی دل ترس هاش؟با چه ایمانی حرکت میکنه؟با چه ایمانی باورهای محدود کننده ش رو قلع وقمع می‌کنه و به مسیرش ادامه میده ؟؟؟؟

    دست نذار رو دلم آی دلم خونه

    من خدا رو دارم اینطور که نمی مونه

    این زمستونم میاد و میره

    بهار میاد و خونه رو میتکونه

    الهی خنده مون اسیره غم نشه

    سفره ی دلمون الهی جمع نشه

    وقتی که دلتنگی امیدت کم نشه

    خدا همون لحظه دلتنگه بنده شه

    استاد تموم آگاهی های این فایل به کنار ،همین یک عبارت همین یک کلید ،یکبار دیگه من رو از ظلم به خودم و درگیر همزات شیطان شدن نجات داد.

    توانایی دیدن امکانات کنونی

    یک نگاه به خودم کردم یک نگاه به امکانات در دسترسم بعد دیدم ای بابا ،من چرا حواسم به این همه کمک و نعمت و رحمت الله نبود ؟چرا منتظر یک امداد بزرگ غیبی بودم ؟چرا دنبال کمک جایی بیرون از خودم میگشتم ؟

    خدا شاهده شبیه این ادم های که زمین خوردن و تموم سر و بدنشون خاکی و زخم وزیلیه ،دستمو گذاشتم روی زانوی خودم و یک یا الله گفتم و دوباره بلند شدم…

    خدا می‌دونه چه بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد،خدا می‌دونه چقدر من رها شدم ،چه نفس توحیدی تازه کردم …

    استاد من پامو کرده بودم توی یک کفش که حتما قبل اینکه برم کیش باید اونجا خونه رو بگیرم !!!!

    حالا ازونطرف فامیلمون عین یک فرشته ی فرستاده شده از طرف خدا اصرار می‌کرد تو بیا چند روز خونه ی ما باش،باهم میریم خونه میبینیم …

    منم خب یک اخلاقی دارم به شدت سختمه مزاحم کسی باشم،اونم چند روز …

    دیگه آخرین تماس با پسرداییم به اینجا ختم شد که یکبار دیگه اسم خونه رو بیاری ؟گوشی رو روت قطع میکنم !!!!

    بعد من یک لحظه با خودم نشستم روی میز مذاکره ،گفتم سعیده ،نَمَه؟چته دختر ؟چرا فکر می‌کنی این پسرداییت هست که داره بهت پناه میده ؟

    مگه خدا نگفته ملک آسمون ها وزمین از آن منه؟

    نکنه انتظار داری خدا برات ازون بالا خونه بندازه پایین ؟

    خب خدا از طریق دستانش بهت کمک میرسونه دیگه …

    سنگ بزرگ علامت نزدنه،نمیخوای تکاملت رو طی کنی،برای همین چک و لگدی میشی …

    آروم باش ،به جای بیکاری کمالگرایی سیستم رو روی اصل بهبود گرایی که از استاد شایسته یاد گرفتی ستاپ کن!

    در زمان مناسبش هدایت میشی به خونه‌ی خودت !

    وای که چه باری از روی دوش من برداشته شد …

    این ازین …

    موضوع دوم،حضور دخترها بود ،که حالا با این دوتا چیکار کنم ؟چه جوری روزهای اول کارم حواسم به اینا هم باشه؟

    ازونطرف همه اصرار میکردن الان میخوای بری دختر هارو نبر تا حساب کتاب اونجا دستت بیاد ،مستقر شدی ،استیبل شدی بعد دخترا بیان !!!

    و من از روی تجربه ی قبلی ،میگفتم نه اصلا ،اینا بدون من نمیمومن،اون دفعه که بدون اینا رفتم ،هم پدر خودشون رو دراوردن،هم پدر منو !!!

    ای پدر این تجربه بسوزه که نمیزاره آدم درست الهامات رو دریافت کنه!!!

    استاد بعد این فایل گفتم بیام ببینم برای این مسئله چه امکانات کنونی در دسترس دارم ؟!

    بعد انگار خدا بهم گفت چرا انقدر مقاومت می‌کنی؟ فقط تو مخلوق منی؟ بچه هات مخلوق من نیستن ؟من نمیتونم ارومشون کنم؟چرا به جای توانایی های من،باز داری روی عقل خودت حساب باز میکنی؟

    منم گفتم چشم،اصلا سکان دست تو !!!

    من نه هیچی بلدم نه هیچی می‌دونم …

    اصلا وقتی فرمون رو ول کردم دادم دست خدا،مشکلات رو برام شکلات کرد!!!به راحتی آب خوردن !!!

    خیلی آسون و غیرقابل باور و غیر قابل انتظار ،نیلا نیکا قبول کردن فعلا پیش پدر و مادرم بمونن تا من برم و خونه رو آماده کنم برای اومدنشون…

    استاد خداشاهده ،یک بار تریلی دیگه از روم برداشته شد…

    همینجوری من مدار به مدار سبک میشدم و میومدم بالا …

    مونده بود یک موضوع !

    مدیرعاملم از روند آموزشی رضایت کامل داشت و ازم خواسته بود دیگه اول خرداد جزیره باشم ،درحالیکه من باید یکسری کارهارو قبل رفتن انجام میدادم و نمیدونستم چه جوری این حجم از کار رو میدیریت کنم هم زمان اول خرداد جزیره باشم ….

    گفتم سعیده بسم الله!مدیرعامل کیه؟مدیر عامل خداست!

    اولا قرارتون یک ماه آموزش بوده نه دوهفته !

    بعدشم تو شرایطتت رو توضیح بده،با شخصیتی که از ایشون شناختی مطمئنا مخالفت نمیکنه ،ولی در هر صورت حتی اگر مخالفت کرد تو باید حرفت رو بزنی وگرنه عزت نفست تو خالیه !!!

    استاد با همین اهرم رنج و لذت ذهنی ،یک پیام با احترام کامل نوشتم که به این دلایل شاید من نتونم اول ماه جزیره باشم اما تموم سعیم رو میکنم نهایتا هفته ی اول خرداد خودمو برسونم…

    استاد می‌خوام عین متن پاسخ مدیرعاملم رو اینجا بنویسم …

    سلام،به باور من در اصل شما باید آماده باشید،چه از نظر علمی ،چه از نظر امکانات و آرامش فکر،هروقت دیدید از هرلحاظ آماده هستید خبر بدهید

    یک لحظه یک لحظه!!!!!

    استاد من همون پرستاری ام که تا همین ٣ ماه پیش برای این دو سه روز در ماه مرخصی بگیره،باید از هدنرسش خواهش میکرد،که حق خودش رو با منت بهش بده!!!بعد تازه همکاراشم غرغر کنند چرا تو مرخصی داری!!! بعد تازه از مرخصی میومدی تیکه کنایه ها شروع میشد …الی ماشاءالله ….

    این انسان شریف توحیدی که شده مدیر عامل من،از کجا پیداش شد؟من چه جوری بهش وصل شدم؟

    آره استاد !!!!

    کار خوبه خدا درست کنه !!!!سلطان محمود….. کیهههه؟؟؟

    استاد توانایی دیدن امکانات کنونی یکبار دیگه باطری توحیدی من رو فول شارژ کرد برای ادامه ی مسیر …

    برای ساختن زیر بنای زندگی با خشت به خشت توحید …

    توحید …

    عشقی که بزرگترین سرمایه ی زندگیم شد …

    استاد سپاسگزاری از شما و استاد شایسته به کلمات نمیاد …

    دعا میکنم یک روز با نتایج پایدار و ملموس…مثل نتایج مرضیه جان ،لبخند رو روی لباتون ببینم …

    شما دست خدا شدید و زندگی من رو کن فیکون کردید…و من هم تموم تلاشم رو میکنم کمک کوچکی باشم برای گسترش این جهان توحیدی …

    برای ایمان بیشتر به الله ای که نور آسمون ها و زمینه …

    أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿6٢﴾

    آگاه باشید! یقیناً دوستان خدا نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.

    الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ﴿6٣﴾

    آنان که ایمان آورده اند و همواره پرهیزکاری دارند.

    لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۚ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ ﴿64﴾

    آنان را در زندگی دنیا وآخرت مژده و بشارت است در کلمات خدا هیچ دگرگونی نیست؛ این است کامیابی بزرگ.

    وَلَا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ ۘ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعًا ۚ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿65﴾

    و گفتار مخالفان، تو را غمگین نکند؛ زیرا همه عزت و توانمندی برای خداست؛ او شنوا و داناست.

    درود الله بر بر بندگان صالح خداوند …

    دوستون دارم از عمق جانم …

    قلب های رنگی رنگی رو همراه با نسیم خنک بهاری شمال براتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه …

    در پناه نور آسمون ها و زمین باشید… خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند، و خداوند به هر چیزی داناست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 178 رای:
    • -
      سید مصطفی حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1729 روز

      سلام سعیده خانم عزیز

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      امروز از خدا هدایت خواستم منو صاف آورد سر کامنت شما

      کامنت توحیدی که خدا داشت باهم حرف میزد می‌خوام خونه بخرم با دوستانم صحبت میکنم مضطرب میشم با خوندن کامنت شما آروم شدم جنس کلامتون خداییه

      خدا در زمان مناسبش من رو هدایت می‌کنه همون طور که قبلاً هم در شرایط سخت تر دست منو گرفته

      یاد منتقلی خودم افتادم از جنوب به خراسان بزرگ واون موقع برای خونه باید میومدم خودم رو معرفی میکردم خونه میگرفتم بعد خانواده رو می‌آوردم که یک ماه زمان میبرد روال این بود همه دوستان همکاران این کار رو میکردند

      طوری شد که عشقم ام توی دیوار خونه پیدا کر قرار شد دوست من که سال پیش منتقل اون شهر بود بره خونه روببینه که انجام شد دوستم رفت خونه رو دید و مبلغ بیعانه رو ریختم وقرارداد بسته شد تا وسایل رو ببریم والباقی مبلغ رو پرداخت کنیم کارها برام آسون انجام شد

      تصور میکردم که خونه گرفتم وپشت سر ماشین اسباب کشی تا یه مسیری باهاش میرم خونه ای که تمیزو روبراهه همه چیز از قبل مهیا شده بود خدایه که کارها رو انجام میده باید روی دوش خدا بشینم که کارهام آسون انجام بشه

      گفتید دارید می‌رید کیش جنوب ایران پیش مردمان خونگرم جنوب،که فوق العاده هستند خاک جنوب گرمه وپاگیر میشید

      چند سالی تو جنوب ایران زندگی کردم مردمان خونگرم ونازنینی داره امیدوارم موفق باشید براتون بهترین ها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      حمید معدندار گفته:
      مدت عضویت: 999 روز

      به نام الله یکتا

      سلام به خانم شهریاری گرامی

      اول این رو بگم :دم شما گرم واقعا لذت بردم ، واقعا تحسینتون میکنم بابت شجاعتی که دارید ، بابت کنترل ذهنی که دارید ، بابت قدمهایی که برداشتید ، بابت ارتباط خوبی که با خدا برقرار کردید همه و همه این کارهایی که انجام دادید و تغییراتی که در خودتون بوجود آوردید عااالی بودن و تبریک میگم بهتون و براتون بهترین ها رو از خداوند میطلبم.

      بریم سراغ کامنت فوق العاده تون و برداشتهای من از این کامنت:

      چه احساسی دارم با این کامنت ، باورتون نمیشه که الان یچیزی ته دلم گفت برو تو سایت و یه نگاهی به کامنتای این فایل بنداز ، همینطور که داشتم چک میکردم اسم شما رو دیدم و از اونجایی که خیلی وقته میبینم که نتایج خوبی گرفتید و جزو بچه های فعال سایت هستید خدا هدایتم کرد به خوندن این کامنت پر از توحید شما

      یعنی خدا میخواد بهم بگه حمید حرکت کن ، شروع کن ، نترس من پشتتم

      چند روز قبل اتفاق جدیدی برام افتاد و یه جورایی هم به موضوع این فایل ربط داشت هم به موضوع توحید مرتبط بود رو بصورت کامنت نوشتم و باز خداوند هدایتم کرد که بگه داستان اصلی یه چیزه که باید روش کار کنی و بهتر بشی و اونم توحید و ایمان و توکل به خداونده ، انگار داره هر روز نشونه هاش رو میفرسته که همین رو بگه ، واااای خدایا ازت متشکرم

      خانم شهریاری عزیر انقدر خوب نوشتی و خوب عمل کردی که مات و مبهوت موندم مخصوصا اون آیه هایی که آوردید و برداشت خودتون از اون آیه ها و گفتگوی ذهنی تون خیلی تاثیر گزاره

      این قسمت :

      أَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ مُسَخَّرَاتٍ فِی جَوِّ السَّمَاءِ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ ۗ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

      آیا به پرندگان که در فضای آسمان، رام و مسخّر [فرمان او] هستند، ننگریستید که آنها را [از سقوط به زمین] جز خدا نگه نمی دارد؛ یقیناً در آن [وصفی که پرندگان دارند] نشانه هایی [بر توحید، ربوبیّت و قدرت خدا] ست برای گروهی که ایمان دارند.

      و البته این برداشتی که از سخن خداوند داشتید و بصورت گفتگو ذهنی با خودتون انجام دادید بهترین قسمتش بود و من رو کلی به فکر فرو برد:

      الله ای که تک به تک پرنده هارو از سقوط نجات میده،آیا اشرف مخلوقاتش رو تنها میزاره؟

      وای بر من اگر جایی از حرکت بایستم و نگرانی ها و اضطراب ها من رو از پیشرفت بازنگهداره …

      وای بر من اگر پا به پای آهنگ هدایت جهان ،پیش نرم و با بند های مخفی شرک،پاهام رو ببندم و در راه رسیدن به الله جهاد نکنم …

      دارم به خودم میگم آره قانون همینه باید مثال بیاری از قرآن ، در موردش با خودت حرف بزنی تا هم برای ذهنت منطقی بشه هم نجواهای ذهنت رو آروم کنی

      اما از اونجایی که انسان فراموش کاره و هنوز باور و یقین پیدا نکرده که تنها راهش همینه و اینه که جواب میده ، همین الگوهاست که منطقی میکنه و ببین طی یکی دو سال گذشته که با سایت آشنا شدی و رو خودت کار میکنی ، ورودی هات رو کنترل میکنی ، فیلم ، سریال ، اخبار رو نگاه نمیکینی مگر اینکه فیلمی رو بشناسی که باورهای مناسبی داشته باشه و باز با مردم بحث نمیکنی و به بدبختی ، گرانی و….توجه نمیکنی در عوض داری به چیزایی که دوست داری داشته باشی توجه میکنی و رو باورهای قدرتمند کننده کار میکنی ، احساست رو خوب نگه میداری و ذهنت رو کنترل میکنی ، یسری اتفاقات تغییر کرده و خوب شده ولی تو مسائل مالی پس چرا نتایج اونقدر تغییر نمیکنه

      آره مشکل همینجاست ترس شِرک و نداشتن توکل به الله وهّاب ، نگرانی از آینده و غم وناراحتی و احساس بد از گذشته ( لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ)

      یعنی اونجایی که باید قدم برداری و شجاعت نشون بدی هزار تا فکر میاد که نکنه نشه ، نکنه مسیرم اشتباه باشه نکنه متضرر شم ، نکنه مشتری نیاد و ….

      این رفتارها یعنی اینکه حمید به اندازه کافی خداوند رو نشناختی و روی خدا حساب نمیکنی و میخوای همه کارها رو با عقل خودت انجام بدی و نمیخوای که خداوند کمکت کنه ، در اصل به زبون میاری ولی باور قلبی و یقین نداری چون اگر باور داشتی ناراحت ، نگران نمیشدی ، احساست بد نمیشد ، دودل نمیشدی و ترسها تو رو در بر نمیگرفت و اینها تماما شِرک و شِرک والسّلام

      خانم شهریاری از شما ممنونم بابت این کامنت خوبتون که کلی درس برای من داشت و اما من یاد گرفتم که چطور از آیات قرآن درس بگیرم و با خودم صحبت کنم ، با توکل به خداوند ذهنم رو آرام کنم و قدم بردارم ، عمل کنم ، حرکت کنم با توکل به خداوند .

      این کامنت رو اینجا نوشتم تا هم تعهدی برای خودم ایجاد کنم هم رد پایی باشه از خودم که هر وقت برگشتم به اینجا ببینم که چقدر تغییر کردم و چقدر عمل گرا بودم

      از خداوند میخوام که همیشه هدایتمون کنه ، اول خودم رو هدایت کنه ، که بیشتر توکل کنیم بهش و حضورش رو بیشتر احساس کنیم و فقط وفقط از خودش کمک بخوایم و بتونیم تو مسیری که داریم هدایت میشیم شجاعت به خرج بدیم و قدم برداریم با این باور که من قدم برمیدارم و خداوند برکت میده ، هدایتم میکنه ، درها رو باز میکنه برام ، خداوند همیشه حامی وپشتیبان منه

      در پناه حق موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      منیژه حکیمیان گفته:
      مدت عضویت: 950 روز

      سلام خواهر توحیدی من

      خدا قوت از این همه تلاشت واقعا تحسینت میکنم که از کار پرستاری بیرون آمدی ووارد مسیر جدیدی شدی مشیری که در آن آزادی زمانی ومکانی ومالی دارید

      من هم مثل شما کارمند دانشگاه علوم پزشکی هستم در آزمایشگاه کار میکنم

      بارها به خودم میگم این همه سال کار کردی از خوابت از وقتت از تفریحت گذشتی یه مسافرت میخوای بری تا جایگزین نباشه اجازه نداری بری بیا الان یه تصمیم محکم بگیر ودست به کاری بزن که برایت آزادی از هر نظر داشته باشه ولی امان از این ترس که در وجودم رخنه میکنه که حالا میخوای چه کاری انجام بدهی 22 ساله کارت آزمایشگاه بوده چه هنری داری چه ایده ای داری واین نجواها مرا متوقف میکنه برای همین شجاعتت را تحسین میکنم اینکه تصمیم گرفتی وبهش عمل کردی

      هر روز از خدا میخوام یه ایده ای بهم الهام کنه تا بتونم علاقه ام را پیدا کنم وبا شجاعت پا در راه بگذارم

      سعیده عزیز اطمینان دارم در مسیر جدیدت روز به روز موفق تر میشوی وبا مهاجرتی که انجام داده ای وبر ترسها وشک هایت غلبه کرده ای خداوند هادی هر لحظه هدایتت می‌کند وخدای وهاب ورزاق بهترین روزی ها را نصیبت می‌کند

      از صمیم قلب برایت موفقیت روز افزون خواستارم خودت و دخترهای گلت را به دستان قدرتمند خداوند می‌سپارم در پناه حق باشید

      بیا وباز هم از نتایج عالیت برایمان بگو

      خیلی خیلی دوستت دارم خواهر مهاجرم

      بوس به کلت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1278 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «حم» (حم)

      «تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ» (وحیی است از جانب [خداى‌] رحمتگر مهربان.)

      «کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» (کتابى است که آیات آن، به روشنى بیان شده. قرآنى است به زبان عربى براى مردمى که مى‌دانند)

      «بَشِیرًا وَنَذِیرًا فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ» (بشارتگر و هشداردهنده است. و[لى‌] بیشتر آنان رویگردان شدند، پس آنان نمى‌شنوند)

      «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ» (و گفتند: «دلهاى ما از آنچه ما را به سوى آن مى‌خوانى سخت محجوب و مهجور است. و در گوشهاى ما سنگینى و میان ما و تو پرده‌اى است؛ پس تو کار خود را بکن ما [هم‌] کار خود را مى‌کنیم.»)

      «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَىٰ إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ ۗ وَوَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ» (بگو: «من، بشرى چون شمایم، جز اینکه به من وحى مى‌شود که خداى شما خدایى یگانه است. پس مستقیماً به سوى او بشتابید و از او آمرزش بخواهید. و واى بر مشرکان.»)

      ——————————————————

      اربابم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم ، مرا به مدار توحید و یکتاپرستی هدایت کن و تو برای هدایت و یاری بر بندگانت کافی هستی.

      ——————————————————

      سلام و درود فراوان به سعیده نورانی پروردگارم ، انسان ارزشمند و اهل ایمان. ایمانی از جنس انبیأ الهی، ایمانی از جنس حرکت و اقدام عملی. ایمانی از جنس مهاجرت.

      الهی که در پناه رب العالمین حال دلت عالی عالی عالی باشه و قلب نازنینت نورانی باشه و دائماً به جریان هدایت وصل باشی.

      اینجاست که حافظ شیرازی میگه :

      (در وهم می‌نگنجد کاندر تصور عقل ؛ آید به هیچ معنی زین خوبتر مثالی)

      (چون من خیال رویت جانا به خواب بینم ؛ کز خواب می‌نبیند چشمم به جز خیالی)

      شاید زیاد به کامنت مربوط نباشه ولی خداییش شعر قشنگی بود. البته از این جهت که هیچ راه ارتباطی نیست به جز این کامنت ها که ازت خبر بگیرم ، پس می‌تونه ربط داشته باشه. توی کامنتت نوشته بودی خرداد میای جنوب. باور کن بهترین زمان برای اومدن به جنوب از دیماهه تا نهایتاً آخر فروردین و بعد از اون یه تابستون داریم به مدت 8-9 ماه (نامبرده چند دقیقه پیش ماشین رو جابجا کرد دماسنج ماشین زده بود 47 درجه) . اصلاً منطقی نیست توی این فصل بیای جنوب. اصلا منطقی نیست مثل منطقی نبودن قربانی کردن فرزند توسط پدر. مثل منطقی نبودن ساختن کشتی وسط کوه؛ مثل منطقی نبودن انداختن کودک شیرخوار توی رود نیل، مثل منطقی نبودن فرار به طرف دریا ، مثل منطقی نبودن عهدنامه ای که توسط موریانه خورده شد، مثل منطقی نبودن 12 چشمه از دل تخته سنگ. مثل غیر منطقی بودن زمانی که تحت تعقیب هستی بجای فرار کردن بری توی غار؛ جریان هدایت هییییچوقت برای ذهن منطقی انسان منطقی نیست، تا وقتی منطقش تا لحظه حصول نتیجه آشکار نشه. و وقتی آشکار شد محصولی جز ایمان و شگفتی برای اهل ایمان نداره که خدایا چطور ممکنه این همه ابر و باد و مه و خورشید و فلک رو چیدمان کنی تا این نتیجه رو برای من حاصل کنی.

      نمی‌دونم توی این لحظه که برات کامنت مینویسم کجایی، یا این لحظه ای که داری میخونیش کجایی. ولی میدونم که جریان هدایت هیچوقت اشتباه نمیکنه. شاید من توی ایمانم سستی بورزم، ولی جریان هدایت همیشه درسته.

      «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثًا»

      یه حسی از دیشب داره اصرار می‌کنه برات کامنت بنویسم و هر بار نجواها میاد که کامنت بنویسی و چی بگی. اعتراف میکنم همین الان هم داره نجوا می‌کنه : «خب که چی حالا ؟! خب اینا رو نوشتی خب الان چی شد؟! تو میخوای دیگری رو تحسین کنی درحالیکه خودت هیچ غلطی تو زندگیت نکردی» و …

      ذهنه دیگه. هر کاریش کنی نجوا میاد سراغش. برای من این مدلی نجوا میاد . برای موسی پیامبر اون مدلی که بعد از 12 چشمه و شکافتن دریا و مَنّ و سلوا و سایر موارد ، وقتی میره کوه طور به خدا میگه «خدایا خودت رو نشونم بده ببینمت». ( روحت شاد موسی خوب بهانه ای دستم دادی که به استناد حرکتهایی که زدی از خداوند درخواست های عجیب بکنم ؛ خداییش اگه موسی تو ژاپن مبعوث شده بود بجای عصا با شمشیر سامورایی دریا رو میشکافت)

      چند روز پیش طبق روال همیشگی که ذهن نجوا میکرد رفتم دفتر 12 قدمم رو برداشتم و چکاپ فرکانسی قدم اولمو خوندم ، اون روزی که بیش از 93 میلیون بدهی داشتم به بانک جوری که یک سوم حقوقم رو میدادم قسط بانک … و دیدم الان فقط یک دهم اون مقدار بدهی برام مونده و حتی تواناییش رو داشتم همون لحظه با یک پرداخت همه رو صفر کنم.(البته میدونم همین هم تکامل میخواد) گفتم خدایا شکرت بخاطر این همه تغییر. سایر موارد چکاپ فرکانسیو میخوندم خنده ام می‌گرفت و به خودم (در گذشته) دیسلایک نشون میدادم،که اصلا اینجوری که میگی نیست.

      ولی خب آیا ذهن من بیخیال شد بنظرت ؟؟ نه به هیچ‌وجه ، گفت خب که چی اگه راست میگی فلان کن و چنان کن، اگه راست میگی مثل فلانی و فلانی عمل کن.

      ذهن همینه، لحظه ای از نجوا کردن دست برنمیداره، ولی شکر به درگاه خدایی که هر بار ولوم صدای خودش رو بالاتر میبره و نور تصویر خودش رو بیشتر می‌کنه.

      ——————————————————

      وقتی هدایت خواستم برای نوشتن کامنت ، هدایت شدم به سوره مبارکه فصلت. یکی از چهار سوره ای که سجده واجب داره.

      چه زیباست این وعده خداوند به اهل ایمان که میگه:

      «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» (بی تردید کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، برای آنان پاداشی همیشگی است)

      یا اونجا که میگه : «وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ» (و کسانی را که ایمان آورده و همواره پرهیزکاری می کردند، نجات دادیم)

      یا این آیه زیبا و امید بخش که میگه:

      «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد)

      این آیه مصداق بارز کارهایی هست که شما تو این مدت انجام دادین و حرکت کردین. بینهایت این شجاعت و ایمان و عملگرا بودنت رو تحسین میکنم

      ——————————————————

      «وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (و اگر وسوسه ای از سوی شیطان تو را تحریک کند؛ به خدا پناه ببر؛ بی تردید او شنوا و داناست)

      نجواها هست ، همیشه هست، برای همه، همین لحظه که حس میکنم دارم کامنتمو تموم میکنم نجوای شیطان بشدت داره ذهنمو میخوره که اینا چیه نوشتی، پاکش کن، اصلا این چیزایی که نوشتی برای سعیده اهمیتی نداره. خودش اینا رو بهتر از تو می‌دونه.

      توی کامنتت یه کلمه ای رو گفته بودی بنام «نقیر» اون فرو رفتگی خیلی کوچیکی که پشت هسته خرماست، ما جنوبی ها با «نقیر» و «قطمیر» آشنایی داریم ولی من با عینک قانون بهش نگاه نکرده بودم. نقیر جاییه که هسته خرما از اونجا ریشه میزنه و سبز میشه. قطمیر هم اون پوست نازکی هست که روی هسته خرما قرار داره. اونقدر نازک که فکر کنم اگه 4-5 تا قطمیر رو روی هم بذاری میشه اندازه ضخامت یه برگ کاغذ. اینم از برکات توحیده، چیزی که هزاران بار از بچگی تا الان دیده بودم ولی بهش توجه نکرده بودم ، الان به نگاه جدیدی بهش نگاه میکنم.

      غیر خدا مالک قطمیر هم نیست. حالا هر جایگاهی که داشته باشه و ظاهراً هر چقدر قدرت داشته باشه. مالکیت مطلق از آن خداست. خداوند به اندازه نقیر هم به بنده اش ظلم نمیکنه چون اساساً خداوند «الرحمن الرحیم» هست، کسی که مطلق فقط و فقط کارش بخشش و بخشایشگریه ، چطور می‌تونه ظلم کنه. ظلم محصول دوری از صفات رحمانیت و رحیمیت خداست. هنوز دیوونه این صفات «الرحمٰن الرحیم» هستم ، مخصوصاً اینکه بینش «و» نذاشته و هر دو صفت رو با «ال» بیان کرده (مطلق و محض) و به صورت یک کلمه ترکیبی بیان شده؛ فکر نکنم هیچ انسانی بتونه به منتهای درک این «الرحمن الرحیم» برسه. در اوج سادگی کلمات می‌تونه جهانی بی انتها باشه. هر چقدر ظرف وجودمون گسترده تر بشه مفاهیم و معانی بیشتری ازش دریافت میکنیم . در اوج مهربانی و رحم و بخشش عام ، ویژه و خاص هم میبخشه ، و در اوج نهایت بخشش خاصش بخشندگی عام هم داره. رحمانیت محض ترکیب با رحیم بودن مطلق (به الله قسم نمیفهممش ، مثل یه دایره است ، از هر جهتی میری می‌رسی به همون نقطه اولی که میگی اول و آخر نداره ، دائمی و همیشگیه)

      راستی جهت شوخی و خنده «این کامنت شاید یه کمی طولانی بشه ، پس هر موقع فرصت داشتی بخونش»

      تا یادم نرفته ، این کامنت رسول جان رو هم بخون. برای من خیلی هدایت و درس داشت. انگار خداوند از طریق دست و زبان و قلب نازنین این انسان توحیدی داشت بهم درس میداد.

      abasmanesh.com

      ——————————————————

      از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات میخوام. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق و متنعم باشی و از جریان سراسر نور هدایت رب العالمین بهرمند باشی.

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1293 روز

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَهٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا ۖ وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَهٌ ۖ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

        و کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، مژده ده که بهشت هایی ویژه آنان است که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است؛ هرگاه از آن بهشت ها میوه ای آماده به آنان دهند، گویند: این همان است که از پیشْ روزیِ ما نمودند، و از میوه های گوناگون که شبیهِ هم است، نزد آنان آورند؛ در آنجا برای ایشان همسرانی پاکیزه [از هر آلودگی] است؛ و در آن بهشت ها جاودانه اند.

        ===================================

        حمیدِ حنیف عزیزم،سلام

        سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت و ثروت الله به جسم و جان و روح توحیدی و قلب سلیمت

        صدای من رو می‌شنوی از جزیره ی زیبای توحیدی کیش

        دیگه از نسیم خنک شمال لابه لای برگ های درخت آلوی باغچه ی پدری خبری نیست که همراه کامنتم برات بفرستم که در گرمای جنوب به کارت بیاد:)

        آلردی خودم وسط این گرمام:)

        اما نقطه ی آبی شما ،مثل همون نسیم خنک شمال،در بهترین زمان و مکان به دستم رسید.کامنتت رو چندبار خوندم،مطمئنم باز هم میخونمش،نور الله از خط به خط کامنتت به جانم نشست،ازت ممنونم.

        میتونم بگم این نقطه‌ی آبی پربرکت،نتیجه ی تلاش دیشبم برای کنترل ذهن بود،از پسش برنمیومدم،از تکنیک سامورایی استفاده کردم،یک بالشت زیر سر،یک بالشت روی سر،کشیدن پتو تا خرتناق جهت تاریکی محیط(آخه تو خونه همه بیدار بودن)بعدشم خوابیدم که فقط ذهنم ساکت بشه و جایزه ش هم امروز دریافت کردم.خداروصدهزارمرتبه شکر

        ازت ممنونم که برام نوشتی،خیلی دلم میخواست توی سایت کامنت بنویسم اما توی فرکانسش نبودم،اما کامنت شما فرکانس منو آسانسوری آورد بالا،پاشدم ٢رکعت نماز شکر خوندم بعدشم وقتی هدایت خواستم برای نوشتن کامنت،الله با آیه ٢5 بقره مهر تایید رو چنان کوبید که دیگه تعلل جایز نبود.

        پس از الان بهت هشدار یک کامنت طولانی رو میدم که بعداً نگی نگفتی،چرا وقتمو گرفتی :))) می‌خوام دق و دلی یک هفته کامنت ننوشتن رو سر شما دربیارم ،قربه الی الله :)

        حالا از کجا شروع کنم ؟!

        آها از همین دیشب …

        دیشب که از محل کارم برمیگشتم داشتم به جلسه 4 روانشناسی ثروت گوش میدادم،استاد در مورد ایمان و عمل حرف میزنه که وقتی روی باورهات کار میکنی،شما هدایت میشی به یک عمل درست،نه اینکه بشینی توی خونه و منتظر یک کیسه پول بمونی و از پیامبر مثال میزنه که وقتی اوضاع سخت میشه نمیگه خدایا من بهت ایمان آوردم خودت شرایط رو درستش کن،پیامبر هجرت کرد،مگه هجرت کردن کم کاریه؟مگه هجرت کردن آسونه ؟

        همین جمله‌ی استاد باعث شد من یک نفس توحیدی تازه کنم،میدونی چرا؟به قول استاد من یکم ازونور خر افتادم !یعنی توی توحید عملی خیلی به خودم سخت گیرم و اصلا حق اعتراض و نگرانی رو می‌خوام از خودم بگیرم و دلم میخواد همیشه حالم عالی باشه !

        بعد نشستم با خودم فکر کردم استاد میگه مگه مهاجرت آسونه؟پس سعیده تو که هم مهاجرت کردی،هم دست خالی اومدی،هم تک و تنها اومدی،هم وارد یک شغل دیگه ای شدی که هیچی ازش نمیدونستی،بابا وا بده دختر،این همه فشار ذهنی رو داری تحمل می‌کنی باز از خودت ناراضی هم هستی؟!از خدا که پنهون نیست،از شما هم پنهون نباشه یکبار دیگه دستامو باز کردم و خودمو بغل کردم و از خودم تشکر کردم که با این همه تغییر و فشار ذهنی،دارم ادامه میدم.

        نه اینکه به خودم حق بدم و اجازه بدم نگران باشم،نه ،استاد تو جلسه 4 قدم 6 میگه :نگرانی توی هیچ حالتی،به شما کمک نمیکنه

        اما من واقعا به خودم سخت گیرم ،حتی همین الان،دارم دو دوتا چهارتا میکنم ،اصلا لازمه این هارو بنویسم؟نکنه حرفای من کسی رو نگران کنه؟فکر کنن مسیر سخته؟

        پس برای هر عزیزی که این کامنت رو میخونه با تاکیید این جمله‌ی استاد رو مینویسم:مسیر ترسناک هست،اما اصلا سخت نیست

        ترسناکه که موسی با قومش برای فرار از فرعون بره تا لب دریا…اما خدا دریا رو برای موسی میشکافه

        ترسناکه که مریم پاکدامن با یک بچه بغل بره توی شهرش…اماخدا نوزاد رو به حرف میاره

        ترسناکه که اقوام و فک وفامیلت با منجنیق بندازنت توی آتیش… اما خدا آتیش رو گلستان می‌کنه

        میدونی؟

        خدا هیچ وقت دیر نمیکنه

        بزار یک خاطره برات تعریف کنم از همین دوسه شب پیش:)))

        چندتا عامل ذهنی باهم فشار روانی رو زیاد کرده بود گفتم اوکی بزار یکم پیاده روی کنم بزارم اشکام بیاد ،قطعا آرومتر میشم،همینجوری با خدا هم حرف میزدم یکم سرش غرغر هم میکردم و ازین حرفا :(

        وسط اشک های من و دعوای من و خدا دیدم یکی صدام می‌کنه ،خداروشکر شب بود و تو تاریکی خیلی صورتم مشخص نبود،دیدم یک آقایی گوشیش رو آورده سمت من میگه ببخشید میشه از ما یک عکس بگیرید؟اونطرف هم رفیقاش وایسادن…

        حالا منو تصور کن یک دستم به گوشی یک دستم به صورتم که این اشک هارو پاک کنم اینا نفهمن:))) توی دلم داشتم میگفتم ای تو رووحتون:))) اینجا جای عکس گرفتن آخه :))) آدم قحط بود منو صدا زدین :)))

        تا بیام اوضاع رو جمع و جور کنم،لو رفتم !

        دیگه شروع شد:خانم چیزی شده؟خانم از دست ما کمکی برمیاد؟خانم معذرت میخوایم ببخشید مزاحمتون شدیم ،خانوم تورو خدا اگر کمکی از دست ما برمیاد بگو

        هیچی دیگه :) مگه قانع میشدن؟خنده و گریه م قاطی پاتی شد:) دیگه عکس رو گرفتم و گوشی رو دادم و الفرار ….

        یکم که رفتم جلوتر،نشستم روی صندلی با خودم فکر کردم آره …آره خدا هیچ وقت دیر نمیکنه …خدا حتی دلش نمیاد اشک های منو ببینه…این بندگان خدارو هم مأمور کرد که منو ازون وضعیت دربیارن… Middle of November….

        میدونی چی می‌خوام بگم؟

        اینکه حتی همون لحظه که من داشتم با خدا بحث میکردم و ازش گله داشتم و سرش داد و بیدار میکردم کجایی پس؟ اون داشت تلاش می‌کرد که یک جوری حال منو خوب کنه…

        وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ

        و ما انسان را خلق کرده‌ایم و از وساوس و اندیشه‌های نفس او کاملا آگاهیم که ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم.

        خدا به همه‌ی ما کمک کنه از شر نفس خودمون در امان بنویسم و در مسیر درست استقامت بورزیم …

        مثل همون آیه‌ی قشنگی که برام نوشتی …

        بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

        =====================================

        از احوالات ما اگر پرسیدی،حالمان خوب است،در حال تلاش برای اجرای ایمان و توحید در عمل …

        تلاش برای سپردن نگرانی ها به الله و توجه به نکات مثبت بینهایت جزیره …

        دیروز داشتم میفرستم سر کار،یک ماشین فورد از کنارم رد شد،چشام قلبی شد،نگاه کردم دیدم راننده ش یک دختر هم سن و سال منه،چشام قلبی تر شد!

        ببین نمیدونی چقدر ثروت و نعمت اینجا هست که اصلا از دیدنشون شگفت زده میشی …

        بعد یاد حرف های استاد تو دوره ی احساس لیاقت میفتی که همین که من به دنیا اومدم،یعنی لیاقت همه ی چیز های خوب دنیارو دارم …بهترین خونه ،بهترین ماشین،بهترین رابطه،بهترین ….

        اینجا از همه چیز هست،زیاد هم هست!

        یعنی تو اگر نخوای به نکات مثبت توجه نکنی هم نمیتونی…

        چه برسه به من که آگاهانه به نکات مثبت توجه میکنم و از دیدن همه زیبایی و ثروت و عشق لذت میبرم.

        انگار خدا منو فرستاد اینجا تا ببینم و باور کنم که آدم هایی هستند که از همه چیز بهترینش رو دارند …به راحتی …

        این واژه ی به راحتی برام الان ملموس تره،میدونی چرا؟

        برای این شغلی که به راحتی به دستش آوردم و هنوز وقتی بیلبوردهای تبلیغاتی سرتاسر جزیره رو میبینم که داره محصولات شرکت رو تبلیغ می‌کنه خودم شگفت زده میشم خدایا من کجا و این شرکت و این مدیرعامل کجا؟

        بار اولی که بهم الهام شد بیام کیشو من بدون اینکه قدم بعدی رو بدونم اومدم …با عقل خودم میگفتم نهایتش اینکه توی یک فروشگاهی فروشنده بشم …کارگری کنم چه می‌دونم …به خدا میگفتم اگر تو بگی برو کارگری کن من میرم ولی تو بگو…اونم می‌گفت آروم باش من بهت میگم چیکار کنی !

        و الان شدم مدیر فروش شرکتی که انحصاری توی کل ایران فقط دست مدیرعامل منه،هروقت بخوام میرم سرکار،هر فروشگاهی که دلم بخواد میرم سر میزنم،بعد میرم اونجا میشینم بیکارِ بیکارِ …که اگر یک سوالی پیش بیاد من راهنماییشون کنم …

        همه بهم احترام میزارن،ازم پذیرایی میکنند،با انسان های ثروتمندی کار میکنم که بینهایت با شخصیت و محترمند.

        متراژ مغازه شون،از خونه ای که در توان من هست اینجا رهن کنم بیشتره!!! اما مدام اینو می‌شنوم :سعیده جون چیزی لازم نداری؟سعیده جون چایی میخوری ؟سعیده جون خسته شدی برو استراحت کن!!!!

        این شرایط رو چه جوری میشه با شرایط اورژانس کودکان مقایسه کرد؟

        بزار از مدیرعاملم بهت بگم،به قول استاد دیدی یک آدم ثروتمندی توی بازار هست که از روی ظاهرش کسی نمی‌فهمه این خیلی پولداره؟دنبال شوآف نیست و یک ثروتمند واقعیه …

        من وقتی رفتار بقیه رو در مقابل مدیرعاملم میبینم تازه میفهمم خدا منو کجا آورده…

        مثلا دیروز که اومده بود فروشگاه،یکی اونجا با ترس و ارز صداش زد و گفت میشه فقط چند دقیقه وقتتون رو بگیرم؟بعد با استرس داشت براش توضیح میداد که کار من اینه،میتونم اینجوری براتون تبلیغ کنم و …

        بعدم ایشون گفتن حالا توضیحاتت رو بفرست من ببینم بهت خبر میدم…

        یا یک خانومی اومد دِرل به دست…اومد توی فروشگاه تابلو های شرکت رو وصل کنه …

        بعد یک نگاه میکنم به خودم،یک نگاه به صندلی پادشاهیم،به محیط کارم،به سِمَتَم توی شرکت،به ارتباطم با مدیرعامل،به این شغلی که صفر تا صدش رو خدا فراهم کرد…

        میگم خدایا تو داری با من چیکار می‌کنی ؟منو ببخش که ضعیفم ،منو ببخش که درگیر نجواهای ذهنم میشم ،منو ببخش که حواسم از معجزه هات پرت میشه و می‌خوام مسائل رو با عقل خودم حل کنم …

        امان از انسان که ناسپاس و عجول و ضعیف خلق شده…

        الان که دارم برات مینویسم،دوتا چمدونم کنارمن،تموم دار و نداری که از شمال به همراه خودم آوردم…برای مهاجرت به سمت ارباب …

        محمدحسین ازم پرسید چه جوری میشه به سمت خدا مهاجرت کرد؟خیلی به این سوالش فکر کردم،دیدم من واقعا در جایگاهی نیستم که بتونم این جمله ی ابراهیم خلیل الله رو تحلیل کنم …نهایتش بتونم روی پروفایلم ازش استفاده کنم.

        من از خونه و خانواده و کار و بچه گذشتم و با دوتا چمدون به دنبال یک الهام مهاجرت کردم …اما مهاجرت من کجا و مهاجرت ابراهیم کجا،دعا میکنم یک روزی واقعا بتونم جا پای ابراهیم بزارم …دعا میکنم یک روزی مثل ابراهیم انقدر نتیجه توی دستم باشه که بتونم عشق خدارو فریاد بزنم …

        =====================================

        وقتی میخواستم برات کامنت بنویسم هزارتا موضوع توی سرم می‌چرخید تا بهت بگم،اما تا همینجاش که یک ساعت طول کشیده ،احساس میکنم هیچی رو ننوشتم …

        جریان هدایت داره قطع میشه و من نمی‌خوام کامنتم ارسال نشده باقی بمونه…

        ازت ممنونم که برام نوشتی،ممنونم که کمکم کردی بالاخره به فرکانس فعالیت در سایت دسترسی پیدا کنم.

        دعا میکنم این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه و بنفیتی هم برات داشته باشه.

        در پناه الله مهربان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 123 رای:
        • -
          اشرف پورعینی گفته:
          مدت عضویت: 803 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          باسلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز وسلام خدمت شما دوست گرامی همکلاسی مهربون خانم شهریاری محترم

          قربونت برم خانم شهریاری

          رفتی جنوب دلم خیلی تنگتر شده برات انگار قبلنا نزدیکم بودی به خداوند متعال سپردمت امیدوارم این آووازه ی هنر تو جهانی باشه

          شما انسان بزرگی هستید که استاد عباس منش شما را به

          جهانیان هدیه داده یعنی

          هنرمندید شما خانم سعیده که من هر وقت کامنت شما رو میخوانم شما همه جوره هنرمندی میباره ازتون قربون اون خدای عزوجل برم کهمارو در جایی قرار داده که بهترین هارو ملاقات میکنیم

          سعیده ی عزیز استاد خسته نباشی دلاورشما به درسهای معلمت خوب گوش میدهی خوب عمل میکنی شما سزاوار تحسین هستید وخداوند هم شمارو تحسین میکنه عزیزم آخه منی که بیگانه ام باتو ولی انگاردلمرو باخودت بردی سعیده ی عزیزم خدای مهرگستر میخواد شمارو در جای جای خودش نشون بده به بندگان خودش تااز شما الهام بگیرند

          ولی اون نوشتهات اونقدربااین که رفتی قربت و نشستی روصندلی پادشاهیتوبی قرارم برات بااین همه حرف خلاصه بگم چه قدر خندیدم دختر شما از چارلی چاپلین هم بیشتر کمودین هستید یه روزی توی خون‌های همه ی مردم

          دیده میشی بااین هنرهایت سعیده ی ماه

          شما برای من الگو هستین ولی کار منو فقط خداوند میتونه آسان کنه

          از استاد عزیزم تشکر و قدردانی میکنم برای تربیت شاگردانی مثل شما واینجمله هامو با اشکام دارم مینویسم واز خانم مریم دانشمندشایسته که خییییلی

          زحمت میکشه تشکر میکنم وازخداوندمیخوام

          همه ی قشنگیهارو درانتظرتون قرار بده بزرگواران برای همه ی همکلاسیهام وبرای خودم

          سلامتی وسعادتمندی دنیا وآخرت راآرزومندم

          خداحافظ همگی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          الهام رمضانپور گفته:
          مدت عضویت: 1404 روز

          سلااامممم سلاامممم سعیده نورااانی، ای فرشته نجات.

          عاقاااا کجایی دقیقاا کجایی

          سعیده ینی هرروز ایمیل چک میکنم که سعیده کامنت گذاشته بخونم روحم تازه بشه..میدیدم خبری نیست.امروز به ذهنم رسید روی یکی از کامنتات ، کامنت بذارم کجایی دختر ، ببین بیاا دلمون ترکبد چند وقته ما رو دگرگون نکردی.

          ببین وقتی ایمیل چک کردم و دو تا کامنت ازت اومده بود اصلاا بال در آوردم..سعیده قشنگمم سعیده شجاع برامون بنویس .

          یادته گفتی دوست داری به گسترش توحیدی جهان کمک کنی، خوب همینه دختر…داری کمک میکنی وقتی مینویسی.

          نمیدونی چند نفر مثل منو به قرآن هدایت کردی نمیدونی چقدر با تک تک جملاتت به خدا نزدیکترمون کردی…نمیدونی چقدرر حال ما رو توحیدی میکنی وقتی از الهامات خدا مینویسی..من و ما برو بچ سایت بی صبرانه منتظر ستاره قطبی منتظر اتفاقات شگفت انگیز زندگیت هستیم

          که الگومون بشی

          که حالمون خوب بشه

          که قوانین برامون ثابت بشه

          که بگیم خدای سعیده خدای ما هم هست

          کارگردانی خدا حرف نداره…مطمئنم ی روزی از ثروت و عشق بی نهایت میای مینویسی..سعیده دوستت دارممم و برات هرروز تجربه های خدایی رو آرزو میکنم.

          در پناه فرماروای کیهان باشی دوست خوبم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
          • -
            حمید امیری Maverick گفته:
            مدت عضویت: 1278 روز

            سلام و درود به شما خانم رمضانپور گرانقدر؛ امیدوارم در پناه رب العالمین حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.

            زیر فایل «حجاب در قرآن» برام این کامنت رو نوشته بودین

            abasmanesh.com

            ولی گزینه پاسخ رو نداشت، دیگه گفتم اینجا براتون پاسخ بنویسم.

            وقتی محصولات تون رو چک کردم دیدم به لطف الهی تا قدم یازده رو کار کردین. و این خیلی تحسین برانگیزه.

            قبل از هر چیز بگم من خودم هنوز کارمند هستم و از شغل کارمندی جدا نشدم که بخوام در مسیر علایقم حرکت کنم. پس من اصلا فرد مناسبی نیستم، و صلاحیت اینو ندارم که شما رو راهنمایی کنم. از طرفی حتی توی دوازده قدم شما یک قدم از من جلوتر هستید.

            پیشنهاد میکنم کامنت های 6ماه یا یکسال گذشته خانم شهریاری رو دنبال کنید. مخصوصاً کامنت های اصلی شون (پاسخ ها به بچه ها رو تمرکز نذارید) به جواب سوالتون می‌رسید.

            من از خودم فقط میتونم یه مثال بزنم. من وقتی که تازه دوازده قدم رو شروع کرده بودم شرایط کاریم بسیار بسیار فشرده بود و همیشه سرمون شلوغ بود و هر هفته چندتا زنگ میخورد ، هر روز استندبای داشتیم و البته منم کلی وقت باقیمانده رو توی مجازی هدر میدادم. از وقتی دوازده قدم رو شروع کردم توی همون ایستگاه آتش‌نشانی ، با همون شغل با همون سمت شغلی ، اونقدر سرم خلوت شده که روزی چند ساعت فایل گوش میدم یا کامنت مینویسم یا توی سایت فعالم.

            من نه شغلم عوض شده نه محل کارم. همون آتش‌نشان ، همون شیفت همون ساعت کاری فقط باورهام تغییر کرده. حتی نمی‌دونم کدوم باورها چطوری تغییر کرده.

            اگه دارید دوازده قدم رو کار میکنید باید جواب بده.

            آیا توی محل کار خودتون کسی هست از شما حجم کاری کمتری داشته باشه. آیا در مورد دانشجو بودن لابلای زمان درس و دانشگاه هیچ زمان خالی ندارید؟ زمانی که از خونه تا محل کار میرید، یا توی مسیر دانشگاه هستین. توی زمانهای خالی ، روی 12 قدم تمرکز. بذارید قطعا جواب میده.

            حتی من قدم های اولی (فکر کنم تا 5) صحبتهای استاد رو توی دفتر مکتوب میکردم. بعد دیدم من بخاطر اینکه همش نگرانم زمان رو از دست بدم و برای نوشتن عجله میکنم، و همش استرس دارم و حالم بده، بیخیال نوشتن توی دفتر شدم. (نوشتن برای تأثیرگذاری بیشتره ، خب من بجای نوشتن ده بار بیشتر گوش میدم ، و نوشتن رو میذارم برای هر موقع شرایطشو داشته باشم) الان میشه که هر جلسه رو حداقل بالای 10-15 بار گوش میدم.

            اگه تمرکز بذارید روی دوازده قدم ، جهان عوامل حواس پرتی و اتلاف وقت رو از شما دور میکنه، خداوند به زمان شما برکت میده.

            اگه اهل تلویزیون و فضای مجازی هستید مخصوصاً اینستاگرام، پیشنهاد میکنم این دوتا بزرگوار رو حذف کنید. نمیگم کمش کنید نه مطلقاً حذف کنید. چند روز ذهن خودخوری می‌کنه بعدش متوجه میشید اصلا چرا تا الان از اینها استفاده می‌کردین، شما اصلا نیازی بهشون نداشتید.

            اینها چیزی بود که به ذهنم رسید خدمتتون بگم و هر چند تاکید میکنم من نمیتونم در مورد چیزی حرف بزنم که براش نتایج ندارم.

            اون حجم کاری بسیار بسیار زیادی که اینقدر کم شده و من بیشتر زمانم رو دارم فایل گوش میدم، اینو میتونم بگم، و شما فرکانس منو دریافت میکنید ، چون این نتیجه حاصل شده.

            کارمندی به شما باورهای محدود کننده میده ، ولی یه سوال رزاق و وهاب و غنی و کریم و رحیم صفت کیه؟؟

            همون کارها رو درست می‌کنه. چه ازش سوال بپرسید و چه درخواست کنید جوابتون رو میده.

            امیدوارم کامنتم براتون مفید بوده باشه.

            در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

            «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
            • -
              الهام رمضانپور گفته:
              مدت عضویت: 1404 روز

              سلام و درود آقای امیری عزیزم.

              از پاسخ کامل و جامع شما سپاسگزارم..ممنونم که برای پاسخ حتی چک کردید من چه محصولاتی رو خریدم..اره تلویزیون قطعه، اینستا رو چندین ساله حذف کردم..قدمها رو ی بار تا 11 رفتم ولی در شروع اشنایی من با استاد بود و من تشنه بودم قدم بعدی چیه..تند تند قدمها رو گوش میکردم و چون تکامل نداشتم فک میکردم بالاخره در یک قدم استاد کلید اصلی موفقیت رو میگه..در حالی کل بازی توحید و توکل و تمرکز بر نکات مثبت و احساس خوشبختی در لحظه است..من حتی احساس خوشبختی و سپاسگزاری از آنچه دارم روتازه دارم میفهمم…الان قدمها رو مجدد شروع کردم که با دقت بیشتر گوش کنم و کامنتا بخونم اما فرصتم کمه..اون تایم طلایی رو دوست دارم سپاسگزاری بنویسم و گاها یک ساعت طول میکشه..فایلها رو در مسیر دانشگاه بیشتر گوش میکنم..یه تایمی حتما برای قران میذارم روزانه…ولی خوب دلم میخواد روزی حداقل 4_5 ساعت کار کنم..همیشه از خدا توفیق زمان خالی میخوام..هدایت به شغلی که زمانم بیشتر خالی باشه..

              خداوند همه ما رو هدایت کنه.

              ازتون ممنون و سپاسگزارم برادر عزیز و توحیدی من

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          انسیه زمانی مهر گفته:
          مدت عضویت: 703 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          سلام رب من خدای یکتای من

          دیشب گفتی سایت را مثل بک شخص محترم در نظر بگیر وبرایش نامه بنویس و امشب گفتی اینجا بنویس پس خودت زبانم شو برای آنچه که باید باشد

          سلام سعیده عزیزم هر وقت پیامی از شما دریافت میکنم منتظر یک معجزه معنوی در زندگیم بوده ام سعیدی عزیزم امروز به قدر درگیر نجوا بودم که نکند دارم راه را اشتباه میروم آخر اینجا انقدر همه چیزش ساده است که گاهی آدم نگران می‌شود نکند اشتباه میکنم

          سعیده عزیزم این سایت و کامنت هایش جدیدا برای من مثل یک شخصیت شده اند

          شخصیتی گرم و صمیمی مهربان وساده و پراز حس آزادی

          سعیده جان این سایت یک شخصیت دارد باید آن را شناخت و به آن احترام گذاشت من جدیدا متوجه شده ام که تمام اشیاء عالم برای خود شخصیتی دارند چون برای خدا ارزشمند هستند

          سایت عزیز و محترم شما مثل یک دریای مواج هستی که دورن شما پر از لولو مرجان است پراز نعمت و رحمت

          پس کدامین نعمت پروردگارتان را انکار می‌کنید

          دریای مهربان و عمیق وپراز انوار اللهی لطفا بهترین نعمات و کامنت های لولو گونه خود را به من ارزانی بدارید

          سعیده عزیزم کامنت شما دقیقا همان مرواریدی است که این دریای نعمت به من ارزانی میکند البته وقتی فشار ذهن زباد می‌شود و من را درگیر نجوا می‌کند

          استاد نازنینم استاد اللهی من سپاسگزارم به خاطر ایجاد این نعمت اللهی

          خدایا شکرت به خاطر این فرصت مغتنم واین رد پا دراین دریای رحمت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
        • -
          جواد یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2743 روز

          سلام بر خواهر راه دورم سرکار خانم شهریاری

          الله اکبر این همه شکوه…

          میدونین الان داشتم در حین خوندن کامنتتون که حدود بالای یکساعت طول کشید به آلا هم شیشه میدادم صبحانه شو بخوره چون مامانش دیشب بیدار بوده داره استراحت میکنه من ورداشتم با آلا اومدیم تو پذیرایی و کامنت خوندن

          دیشب پاسخ شما در کامنتم رو خوندم و ضمن سپاس از محبت خواهرانه تون امروز اینور وقت آزاد دارم براتون بنویسم حالا نه به زیبایی قلم شما که هر چی میری پایینتر میگی خدا کنه تموم نشه اما اون چیزایی که به ذهنم میاد از هدایت رو مینویسم

          داشتم به آلا نگاه میکردم اونم در عالم خودش بود با خودم گفتم دو بار خدا در قران گفته این کودک رو من به زبون آوردم و صحبت کرده

          و هر دو بار هم در اثبات بی‌گناهی یک نفر بوده از بس که این پاکه و معصومه خدا از این موجود استفاده کرده چون مظهر پاکی در انسان احتمالا همون دوران کودکی و نوزادیه چون راه به راه داغ به داغ از تو تنور خدا میاد و الله اکبر همه چیش هم تکمیل حتی موهاش

          یعنی اگه خود خدا بخاد ظهور کنه در یه پدیده ای اون پدیده تولد یه انسانه

          اما

          یه شعری هست میگه این نیاز مریمی بوده است و درد

          کان چنان طفلی سخن آغاز کرد

          به نظرم خیلی هم تکمیل نیست این شعر

          تو دعای ماه رجب میگه یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه

          گاهی نیازی هم سوال نمیشه اما اون از روی رحمت میبخشه

          یه شعر دیگه ای هست میگه تا نگرید طفل کی نوشد لبن

          ولی من امروز واقعا نگریید و براش لبن آوردم خورد حس کردم گرسنشه و بدون درخواست بهش دادم

          گاهی اوقات شما میری جایی بعد یه نفری مثلا دوستتونه بعد همینجوری قدم میزنی میرین میرسین رستوران

          میگه بیا بریم یه چیزی بخوریم

          بدون درخواست شما

          بدون نیاز شما

          بدون فکر و سوال شما

          یا مثلا وقتی بارون میاد اون خار و گیاهان توی کویر که اگه ماهها بهش آب نرسه هم زنده است هم آب میخوره اون گیاه و حیوون دیگه هم که بدون آب نمیتونه بمونه هم آب میخوره تحننا منه و رحمه

          به هر حال کارساز ما به فکر کار ماست

          چون مصرع بعدش یادم نیست میگم اگه ما هی تو کارش کِرم نریزیم

          الان اونایی که دارن کامنتتون رو میخونن میگن خوش بحالش افتاده تو سرسره آسونیا و د بگاز

          اما قطعا برای شما هم نجواها هست در اسکِل بزرگتر که اونایی که تو مدار شما نیستند درکش نمیکنن

          اما

          من پایه همه رسیدن به مقصد ها رو البته به راحتی نه با زور زدن، تسلیم شدن میدونم

          چند روز پیش کامنت دوستی رو میخوندم تو سایت ، ایشون مواد رو ترک کرده بودند و خیلی هم اوکی بودند و ابایی هم نداشتند بگن من قبل این بودم

          بعد دوستی ازشون پرسیده بودند شما چجوری ترک کردی

          گفته بود با تسلیم شدن

          و بعد هم تکاملی

          ولی اول اون تسلیم بودنه هست

          اون کرم نریختنه

          اون چوب رو انداختنه

          من عموی بابام ، قافله شتر داشتند قدیما

          بعد پسرش میگفت بابام گفته یه شبی تو برفها راه رو گم کردم با شترها

          اول بدو به اینور به اونور برف جاده رو پوشونده بوده و خلاصه میگه افسار شتر رو دور گردن شتر میندازه و میره ته قافله رو یک شتری میشینه و تو همون حالت خواب و بیداری بعد چند ساعت میبینه شتر در خونشون میخاد بشینه

          نکات

          اولا گفتم برف رو به میون بیارم یه کم ته قلبتون خنک بشه

          دوم تسلیم شدن

          سوم شنیدن ، دریافت و قبول هدایت

          چهارم عمل کردن به هدایت حتی با ترس از گم کردن راه

          پنجم اعتماد کردن به شم اون حیوون

          ششم خوابیدن

          هفتم رسیدن به مقصد

          هفت شهر عشق را …

          نمدونم چرا اینها رو گفتم ولی گویا لازم بود

          و لکن الله رمی

          والله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

          بقول خدای حمید حنیف

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1278 روز

          بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

          «وَاتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِاللَّهِ مِن شَیْءٍ ذَٰلِکَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ» (ﻭ ﺍﺯ ﺁﻳﻴﻦ ﭘﺪﺭﺍﻧﻢ ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﻭ ﺍﺳﺤﺎﻕ ﻭ ﻳﻌﻘﻮﺏ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺍم ، ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺷﺮﻳﻚ ﺧﺪﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻴﻢ . ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﻓﻀﻞ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻣﺎ ﻭ ﺑﺮ ﻣﺮﺩم ﺍﺳﺖ ، ﻭﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﻨﺪ (٣٨ یوسف)

          ——————————————————

          سلام و درود فراوان سعیده جان

          خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک نتایج طلایی که کسب کردی. لایق دریافت شون هستی. وعده خداوند حق و حقیقته که اهل ایمان و توحید رو پاداش بده. مدار توحید مدار اوج گرفتنه و مدار شرک مدار فرو رفتن و نابودی.

          کامنتت بسیار خوب و عالی بود و از خوندنش لذت بردم. منو ببخش بخاطر فرکانس غیر مثبت این لحظه ام که مطمئنم ردپاش توی کلماتم پیداست. از درگاه خداوند برات آرامش و فرکانس مثبت میخوام و الهی که همیشه از پارازیت های منفیِ فرکانسی به دور باشی.

          در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی و از نتایج طلاییت برامون بنویسی.

          «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1293 روز

            بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

            لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

            هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می‌کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می‌مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید «حزب اللّه» پیروزان و رستگارانند.

            =====================================

            سلام به آتش نشان ابراهیم نشان،حمید حنیف

            سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربانم رو از روشنی قلبم برات میفرستم الهی که در زمان مناسب به دستت برسه ،دعا میکنم همون انرژی که من رو دعوت کرد به نوشتن و گفت با آیه ٢٢ مجادله شروع کن،کمکم کنه تا با انرژی خودش بنویسم.

            تولدت مبارک حمید عزیزم،ازت سپاسگزارم که به ندای أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ شهادت دادی و پا به زمین گذاشتی و با قلب سلیمت و آگاهی های بینظیرت،و علم قرآنیت کمک کردی جهان جای بهتری برای زندگی باشه.

            شاید خودت ندونی اما خداوند بر قلب من گواهه،بارها و بارها از کامنت هات درس گرفتم،مسیر توحیدیم رگلاژ شد و به نور الله نزدیکتر شدم،تو این ٢سال و نیم ،بارها و بارها خسته شدم و فکر میکردم دیگه مسیر جواب نمیده و میخواستم گیوآپ کنم و بعد یک جمله از شما،یک آیه قرآن ،یک تحلیل قرآنیت،در بهترین زمان و مکان به دستم رسید و نتنها من رو از گیوآپ کردن نجات داد که با منجنیق پرت کرد تو بغل خدا…

            امیدوارم یک روز بتونم این لطف و محبتت رو جبران کنم،هرچند کمک های توحیدی ،با هیچ چیز قابل جبران نیست.

            بزار یک داستانی رو برات تعریف کنم که چند روز پیش مدیرعامل توحیدی عزیز و شریفم برام تعریف کرد.

            ماجرا ازینجا شروع شد که داشتیم درمورد کار صحبت می‌کردیم و من بهشون گفتم من بینهایت از کارم از محیط کارم راضیم و دارم تموم تلاشمو میکنم که بهترین خودم رو ارائه بدم و امیدوارم شما ازم راضی باشید،لطفا هر انتقاد سازنده ای که فکر میکنید باید بدونم رو حتما بهم بگید تا از همین ابتدا آجر ها رو درست بچینم.

            بعد ایشون این داستان رو تعریف کرد که من خلاصه ش رو برات مینویسم:

            توی یک منطقه ای ،یک آدمی راهشو توی بیابون ها گم میکنه،خسته و گرسنه و تشنه و در حال مرگ میرسه به یک روستای کوچیک که یک خانم و آقایی اونجا زندگی میکردن،اون خانم و آقا تنها داراییشون یک بز بوده که برای نجات این مرد گمشده میکشنش و بهش رسیدگی میکنندو اون رو از مرگ نجات میدن.

            وقتی اون مرد حالش خوب میشه،به اون آقا و خانم میگه من پادشاه فلان کشورم،اینجا گیر افتاده بودم و شما جون منو نجات دادید،هر وقت هرکاری داشتید و کمکی خواستید بیاید پیش من.

            سال ها میگذره ازین داستان و اون خانم و آقا به یک مشکلی برمیخورند و یادشون میاد که یک پادشاهی بهشون همچین قولی داده بوده،بعد پامیشن میرن کشور اون پادشاه و بهش میگن ما فلانی هستیم،این مشکل رو داریم و اگر میشه بهمون کمک کنید.

            پادشاه هم بهشون میگه شما برید فردا بیاید تا من بهتون جواب بدم،بعد وزیرش رو صدا میزنه که سال ها پیش همچین داستانی برای من پیش اومده ،به نظرت من چه کمکی میتونم به این زن و مرد بکنم که جبران اون محبتشون بشه؟

            وزیر بهش میگه: اگر از من می‌پرسی من میگم باید تموم دارایی هات و ملک و املاکت رو بهشون بدی.

            پادشاه تعجب می‌کنه میگه بابا اونا یک بز برای من کشتن،چرا من باید کل داراییم رو بهشون بدم؟

            وزیر میگه:چون بز تموم دارایی اونا بودو اون ها تموم داراییشون رو بهت بخشیدن

            مدیرعاملم با تعریف کردن این داستان کاملا منظورش رو بهم رسوند،امیدوارم که من هم منظورم رو درست بهت رسانده باشم تا بدونی ارزش کمک هایی که در زمان و مکان مناسب بهت میرسه با هیچ چیز قابل جبران نیست.

            دعا میکنم شروع سال جدید زندگیت،شروع ساخت سریال زندگی در بهشتت باشه،همیشه آسون باشی برای آسونی ها،همیشه در زمان و مکان مناسب باشی،و جهانت سرشار از انسان های شایسته باشه که در هر زمینه بهت کمک میکنند.

            دعا میکنم در پناه تنها پناه عالم،از نجوای ذهن و جن و انس و شیطان در امان باشی و حالت دلت عالی باشه،قلبت پر از نور الله باشه و جنگل رویاهایی که رویا نیستند به زیبایی هرچه تمام تر سر از خاک بیرون بیاره.

            خیلی حرف هست برای گفتن،ولی انشالله در تلگراف های بعدی،این کامنت فقط حاوی تبریک صمیمانه ی تولدت از روشنی قلبم پیچیده شده در گرمای سنگین جنوب:) برات ارسال میشه،از محیا مال کیش.

            در پناه نور آسمون ها وزمین باشی همیشه خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

            اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ ۖ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ ۖ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

            خدا نور آسمانها و زمین است. مثَل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى باشد، آن چراغ درون آبگینه‌اى و آن آبگینه چون ستاره‌اى درخشنده. از روغن درخت پربرکت زیتون که نه خاورى است و نه باخترى افروخته باشد. روغنش روشنى بخشد هر چند آتش بدان نرسیده باشد. نورى افزون بر نور دیگر. خدا هر کس را که بخواهد بدان نور راه مى‌نماید و براى مردم مثَلها مى‌آورد، زیرا بر هر چیزى آگاه است.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1278 روز

              بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

              «إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ» (ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺧﺪﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ؛ ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺧﺪﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﺪ) (14حج)

              ——————————————————

              سلام و درود فراوان به سعیده جان عزیزم. ازت بی‌نهایت سپاسگزارم بخاطر کامنت ارزشمندت و تبریک تولد.که یک دنیا برام ارزشمند بود.

              این سومین باره که دارم تلاش میکنم کامنتتو جواب بدم امیدوارم که به انتها برسه.

              اعتراف میکنم وقتی کامنتتو خوندم اولش قیافه ام از تعجب شبیه همون بز پادشاه شده بود. هنوز هم تو تعجبم.

              ازت متشکرم.

              ——————————————————

              وقتی هدایت خواستم از قرآن که با کدوم آیه شروع کنم هدایت شدم به صفحه 333 سوره حج و دیدم آیاتش همه شگفت انگیز و پر از درس توحیده و واقعاً انتخاب یک آیه به تنهایی سخته. در کل خودت هم میدونی سوره حج چقدر مملو از نشانه و هدایت و امیده.

              ——————————————————

              ازت متشکرم بخاطر توصیفت در مورد کامنت های من، با اینکه خودت میدونی اعتبار همه شون با الله ست. من از خودم هیچی نیستم و هیچی نمیدونم. «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ» خودمو مصداق این آیه میبینم. فکر میکنم دارم روی خودم کار میکنم در حالیکه هنوز توی کنترل ذهن مسئله دارم.

              ازت بی‌نهایت سپاسگزارم و امیدوارم که از گرما و شرجی جنوب حسابی لذت ببری.

              سلام و درود و دعای خیر منو از فاصله نه 1600 کیلومتری که از فاصله 550 کیلومتری پذیرا باش. (کم کم داریم به مرحله ای از گرمای جنوب میرسیم که کولرها نه تنها جواب نمیده که سوال هم میپرسه، مخصوصاً کولر ماشینی که 10 دقیقه تو آفتاب مونده باشه؛ ولی لذت‌بخش خخخخ)

              الهی که بی‌نهایت متنعم و ثروتمند باشی. الهی که بی‌نهایت دستاوردهای طلایی کسب کنی. چون لایقش هستی. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی سعیده جانم.

              «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
        • -
          لیلای افسانه ای گفته:
          مدت عضویت: 867 روز

          سلام به بانوی توحیدی عزیز

          سعیده جان می‌دونم که نیازی به تعریف نداری ولی واقعا انقد قشنگ می‌نویسی واز خدا حرف میزنی که آدم دوست داره فقط نگات کنه ببینه بعدش چی میشه

          سعیده جان به دوستی مثل شما خیلی احتیاج دارم،چقدر قوی هستی دختر دوستت دارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عاطفه گفته:
        مدت عضویت: 593 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        به نام خداوندی که (بسیار بیش از درک و فهم ما) مهربان و بخشنده است.

        لاحَولَ وَ لا قُوَّهَ إِلّا بِالله

        هر دگرگونی و نیرویی، تنها به دست خدا است.

        سلام به حمید جان امیری برادر توحیدی و ارزشمندم و هر عزیزی که چشمان گرانبهایش را بر این مرقوم می لغزاند.

        من در این وادی مبهم و رازآلود هستی به دنبال فهمی از حقیقت نامیرای آفرینش کورمال کورمال دستم را به هر سو میکشم شاید دستم به دستگیره یا به چراغی بر بخورد و مرا از این بی تعادلی و ناهماهنگی از این تاریکی و جهل نجات دهد! تا مفری باشد و معنایی دقیق برای زندگیم. چه بسا درست به مثابه داستان فیل و تاریکی حضرت مولانا در این کنکاش ها و دست ساییدن ها گاهی دستم هم به پای فیل خورده و انگار کرده ام که چه ستون محکمی! و به به که یافتم! و چه و چه! حال آنکه سایت جناب استاد عباسمنش و آموزه های توحیدی ایشان همان پرتو نوری است که بر پیکر این فیل تابیده میشود. محتوای این سایت در این بحر مواج برای من حکم کشتی کروز اگر نداشته باشد حکم قایق هاکلبری فین را دارد که تن کوبیده از موج و از تک و تا افتاده ام را دمی بر روی آن می اندازم و نفسی چاق میکنم و دوباره در جستجوی آن عشق در دانه سر فرو میبرم و دست میسابم تا کجا سر برکنم! الله اعلم

        در حقیقتِ کشتی نوح بودن این سایت و آموزه های آن شکی نیست اما فرسنگها فاصله است بین حقیقت تا واقعیت! من به هزاران دلیل پیدا و پنهان هنوز گرفتار واقعیت ها و تحلیل ها و بندها و شرک ها و … هستم لذا عینیت ظرفی که آورده ام میشود همان قایق هاکلبری فین عزیز! که هرکه نان از عمل خویش خورد! هر چند که اعتراف میکنم در آغاز سایت برایم هیچ نبود و بعد تکه چوبی شد مثل همانی که در تایتانیک، جانِ رز عزیز را نجات داد تا … الان که قایقی شده به دست ملوانی کاربلد (هاکلبری جان را میگویم) و امید دارم که به زودی با گذر از کشتی کروز به کشتی نوح راه یابم و شاهد باشم که خداوند منِ مرده را زنده میکند. به این رسیده ام که این زنده شدن تدریجی است و باید روند و تکاملش را طی کند و البته امیدوار به تسریع آن به مدد کاتالیزورهایی که خداوند برایم مقدر میسازد.

        القصه اینکه آمدم بگویم حمید جان در این اوضاع و احوال که شرحش به قدر کفاف رفت شما اولین کسی بودید که من از طریق فعال کردن ایمیلم کامنت هایش را دنبال میکردم تا تسریع دهنده ام باشین در درک درست تری از این فیلِ در تاریکی! و حقیقتا که نور، نور می آورد! من با دنبال کردن شما با سعیده جان و رسول جان و سایر عزیزانی آشنا شدم که هر کدام از کامنت های طلایی و 5 ستاره شان میانبری است در کوتاه و تسهیل کردن این مسیر. عجب حالی و سیالیتی و پروازی که با خوانش هر کامنت نصیبم میشود! بارها استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته گرامی به اهمیت کامنتهای شما عزیزان تاکید داشته و دارند و چقدر این پند دقیق و بجا و کارساز است.

        (در تایید صحبت شما در زمان نوشتن سطر به سطر این کامنت کسی در ذهنم بلند میگفت آخه اینا چیه نوشتی! پراکنده! بی ربط! وقت گیر! و من هر بار به ایشان گوشزد کردم که حضرت ادعا ساکت باش لطفا بذار دو کلمه با این آدم حسابیا اختلاط کنم که این عزیزان سخن از زبان من میگویند).

        بسیار متنعم و سپاسگزار خواهم بود اگر بدانم پیشنهاد شما و سایر عزیزان در خرید اولین محصول از سایت چه خواهد بود. آن محصولی که نرم و نازک بیش از همه به جانتان نشسته و در کلامتان پیداست.

        شما و همه عزیزان درخشان این سایت مانند ستاره ها که زینت بخش آسمان و راهنمای زمینیان هستن آذین این سایت آسمانی و راهنمای خاکیان افلاک طلبی چون من هستین.

        تمام جسم و جانتان را به خدا میسپارم در پناه الله یکتا روز به روز پالایش شده تر و به اصل نزدیک تر باشید و کامتان شیرین باشد از حمد و ثنای احد واحد.

        یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ

        آمین یا رب العالمین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1278 روز

          سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوار و گرانقدر و بسیار ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون. الهی که در پناه رب العالمین حالتون خوب و مثبت و عالی باشه.

          بسیار بسیار کامنت ارزشمند و بی نظیری بود و بینهایت تحسینتون می‌کنم. کاملاً مشخصه اهل مطالعه و ادبیات هستید. خدارو صد هزار مرتبه شکر.

          خداوند در سوره واقعه آیات 25-26 عباراتی بسیار لذت‌بخش رو به کار می‌بره : «لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا» ؛ «إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا» (ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﻴﻬﻮﺩﻩ ﺍﻱ ﻣﻰ ﺷﻨﻮﻧﺪ ، ﻧﻪ ﻛﻠﺎم ﮔﻨﺎﻩ ﺁﻟﻮﺩﻱ) ؛ (ﻣﮕﺮ ﺳﺨﻨﻲ ﻛﻪ ﺳﻠﺎم ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﻠﺎم) یکی از بشارتهایی که خداوند به اهل ایمان میده اینه که خداوند اونها رو در محیطی (بهشتی) عاری از هرگونه کلام گناه آلود قرار میده و هر آنچه دریافت میکنن کلامی توحیدی و زیبا و مثبته.

          چقدر شبیه میدونم این توصیف قرآن رو به کامنت های سراسر توحیدی سایت.

          چند روز پیش این رو توی کامنت برای یکی از دوستان نوشتم. فعالیت های اعضای خانواده توحیدی عباسمنش شباهت زیادی داره به نورون های مغزی ، همه با هم با رشته هایی از نور در ارتباط هستن و با این ارتباط بعنوان جزئی از یک کل به گسترش مفاهیم توحیدی کمک میکنن.

          اگه بخوام توصیه کنم با کدوم دوره های استاد شروع کنید شاید درست نباشه چون من نگاه خودم رو میگم ولی جریان هدایت هر شخصی رو به فراخور ویژگی های خودش و آمادگی ظرف وجودش هدایت می‌کنه. از خداوند بپرسید و ازش بخواین هدایتتون کنه کدوم دوره رو شروع کنید. (و مطمئن باشید خداوند بهتون پاسخ میده ، یه فایل یا یک نشانه یا یک کامنت یا یک آیه قرآن… خیلی شخصی بهتون خواهد گفت ؛ اونقدر شخصی بهتون میگه اگه یک پاسخ یکسان رو به ده نفر بده ممکنه هر کدومشون یه هدایت متفاوت ازش بگیرند ؛ فقط ویژگی هدایت اینه که آرامش بخشه، احساس اضطراب و عجله توش نیست)

          من ابتدای ورودم با کتاب های الکترونیکی شروع کردم. «چگونه فکر خدا را بخوانیم» و شش فصل کتاب «رویاهایی که رویا نیستند» ، لینکش رو براتون میذارم اینجا.

          abasmanesh.com

          پیشنهاد میکنم اگه خواستید دانلود کنید، پرینت کنید خیلی بهتر و موثر تر میتونید بخونید.

          و در ادامه فایلهای دانلودی رو زیاد میدیدم. روزی چند ساعت. نشانه های روزانه منو هدایت کرد به شروع دوره دوازده قدم ؛ یا بهتره بگم «گنجینه دوازده قدم» ؛ یکی از مهمترین قوانینی که استاد توی سایت بهمون آموزش میده قانون تکامل هست. اینکه یک شبه نمیشه تغییر کرد. تغییر باید آهسته و پیوسته باشه . همون چیزی که توی دوره دوازده قدم اجرا شده. دوره دوازده قدم خلاصه همه دوره هاست ، ثروت ، عزت نفس، لیاقت ، حتی قانون سلامتی ، هر قدمش کلی آموزش داره که خلاصه همه اونها حول مدار توحید میچرخه، هر قدم یه جلسه قرآنی داره، همینو بگم که اگر ده بار 12 قدم رو کار کنید بازم از نتایجش متعجب میشید. اینقدر آروم آروم تغییر میکنید که وقتی برمی‌گردید چکاپ فرکانسی قدم اول تون رو میخونید خودتون شگفت زده میشید که الله اکبر چطور ممکنه من اینقدر تغییر کرده باشم و خودم متوجه نشده باشم.

          تکامل دوره دوازده قدم باعث میشه خیلی ساده در مدار سایر دوره ها هم قرار بگیرید و به راحتی وارد پروفایل تون بشه. تهیه دوره ها هیچ ربطی به شرایط مالی شما نداره. اوایل همش میگفتم کاش شرایط مالی بهتری داشتم بتونم روانشناسی ثروت رو بخرم ولی هر چقدر بیشتر روی خودم کار کردم دیدم وقتی شما تکامل رو طی می‌کنی در مدار دریافت آگاهی ها قرار میگیرید و دوره ها دنبال تون میان. دوره ها سر راه شما قرار میگیرن و براحتی توی پروفایل تون میشینن.

          اینها تجربه شخصی من بود. هر کدوم از دوستان ماجرای خودشون رو بگن یه ماجرایی متفاوت رو خواهید شنید. خداوند خیلی شخصی هدایت می‌کنه‌.

          براتون از درگاه خداوند بینهایت نعمت و ثروت و آرامش و فراوانی رو درخواست میکنم. همواره شادکام و سلامت باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
          • -
            عاطفه گفته:
            مدت عضویت: 593 روز

            سلام سلام سلام با نور با شور با سور به شما برادر عزیز.

            ارزنده و ارزشمند شما هستین،

            که هر متنی از شما خوندم سبب غبطه خوردنم شد چون به حمد الله و المنه این قلم و تراوشات توحیدی و جانانه نشان از درونی عمیق و بارور و مومن دارد که از کوزه همان برون تراود که در اوست.

            ممنون از محبت وافری که به بنده داشتین همیشه شنیدن تحسین برای انسان در هر سطح و جایگاهی خوشاینده ولی شنیدن این تعاریف ذوقی مضاعف برام به همراه داشت چون از طرف کسی هست که کلامش با قران انس گرفته و عطرآگینه. این بوی خوش به مشام من هم رسید و مفرح ذات شد. سپاس و عشق برای خداوندی که اینچنین بندگان راهنما و صاحب نظری رو و سر راهم قرار میده.

            کامنتها رو با تاخیر دارم پاسخ میدم چون بسیار پر مشغله بودم و دوست داشتم با توجهی زیبنده شان این مکان پاسخ بدم. بار اولی که کامنت شما رو خوندم با اینکه آخر شب بود و چشمهام از خستگی باز نمیشد ولی همین که شروع به قرائت کردم حس شیرینی منو در برگرفت و باعث شد غلتی بزنم و دستم رو زیر چونه ام بذارم و بارها کامنت شما رو بخونم و تمام این مدت لبخند رو لبم باشه و اون لحظه عمیقا امیدوار بودم این موج مثبتی که ایجاد کردین با فرکانسی بسیار بسیار بالاتر به جان سبز شما بشینه انشالله

            به چه آیات شگفت انگیزی برای توصیف فضای سایت اشاره کردین قیاس دیالوگ های سایت به این آیات البته که بشارت دهنده و بسیار خوشاینده و انشالله که همینطور باشه اما از طرفی این قیاس وظیفه ما رو خطیرتر میکنه در سنجش کلام و حتی نیت پشت کلام که به سهولت برای عزیزان پیدا میشه! در اینکه مبادا این اعلام حضور و نظر، با این رقص تماشایی که بپا شده هماهنگ و در هارمونی نباشه و مهمتر از اون گیرنده های تربیت شده و حساس شاگردان ممتاز مکتب حضرت استاد این عدم توازن رو هر چند هم که ناچیز تمیز و تشخیص دهند! با این حال با توکل به خداوندی که بهترین وکیل در همه امور هست و ستار العیوب براتون مینویسم امیدوارم که اگر غل و غشی هم هست که حتما هست با نوشتن این کلمات پاک و شسته بشه و صاف و پاکیزه به گوش جان شما برسد.

            هم اسم برادرم هستین حمید جان و برایم برادری کردی که البته به جز این هم انتظار نمیرفت.

            با حوصله، دقت، دلسوزی، شفقت و عملی و کاربردی برایم نوشتین ک بی نهایت و با مهر سپاسگزارم.

            12 قدم! نه یک قدم یا دو قدم! 12 قدم پی در پی! 12 مرحله! 12 شهر عباسمنش! چه اسم با مسمایی نه؟! برای چندمین بار هست چه با کمک نشانه چه با تحلیل به این دوره میرسم! و حتما بی دلیل نیست که سعیده جانم هم به این دوره اشاره کردن و در یکی از فایل های به گمانم سفرنامه مریم بانو جان هم 12 قدم رو پیشنهاد دادن! به مدد یاری رب تردید و دو دلی رو کنار میزنم و با ذکر بسم الله الرحمن الرحیم که هست کلید در گنج حکیم اولین قدم رو برمیدارم و قدم اول رو با اعتماد خریداری میکنم مخصوصا که فایل نشانه ای که با راهنمایی شما از سایت گرفتم من رو به فایل “الگو برداری از افراد موفق” قسمت 1 راهنمایی کرد! نمیگم باورتون نمیشه چون حتما بارها و بارها از طریق فایل نشانه به هدایت های صریح و آشکاری هدایت شدین! ولی برای من واقعا این هدایت ها باور نکردنیه! و هر بار شگفت زده میشم و انگشت به دهن که چطور میشه حتی با عنوان یک فایل هم پاسخ هدایتت رو به روشنی دریافت کنی! حمید جان فایل هدایتم داره مستقیم میگه از افراد موفق الگو بگیر! الله اکبر! شما رو داره میگه سعیده جان رو داره میگه! من الان چی باید بگم به جز یه چشششم غرا و استاد پسند!

            گوشزد خرید کتابها هم چقدر به جا بود! قبول دارید که نسبت به دورهها، کتاب ها نمیگم که مغفول ماندن اما کمتر دیده شدن یا شاید من کمتر ازشون شنیده باشم! چه حیف! و این نکته که پرینت بگیرم! تجربه خواندن تعداد زیادی کتاب چاپی و الکترونیک و یا شنیدن کتاب صوتی مرا هم به این نقطه اشتراک با شما رسونده که اگر فهم دقیق تری رو جویا بشیم باید از کتب چاپی استفاده کنیم! علت علمیش رو نمیدونم ولی به شخصه در دست گرفتن کتاب، بوییدنش و گاهی بوسیدنش! خط کشیدن ها و هایلات کردن ها و تاریخ زدن ها و گاهی چیزکی به ظاهر بی ربط در گوشه کناری یادداشت کردن و …. برام به شدت دلرباست و شاید همین لذات درک از مطلب رو هم بالاتر میبره! الله اعلم

            به تکرار از اینکه تجربیات گرانبهاتون رو در اختیار بنده گذاشتین بی اندازه قدردان و سپاسگزارم انشالله که شکر نعمت به جا بیارم و استفاده کنم. از جنس شما برای همه ما بیش باد.

            حسن ختام این کامنت هم باشد تقدیم شهدی نوشین از حضرت مولانا که برازنده محفلی است که استاد عباسمنش بی نظیر با این شکوه و تجلی گرد هم آورده اند.

            این چه مجلس چه بهشت این چه مقام است اینجا

            عمر باقی رخ ساقی لب جام است اینجا

            دولتی کز همه بگذشت ازین درنگذشت

            شادئی کز همه بگریخت غلام است اینجا

            چون در آیی به طربخانه ما با غم دل

            همه گویند مخور غم که حرام است اینجا

            ما ورای فلکیم از بر ما گر بروی

            برو آهسته که جام و لب بام است اینجا

            نیست در مجلس ما پیشگه و صف نعال

            شاه و درویش ندانند کدام است اینجا

            چو صف عود همه سوخته و گرم رویم

            بجز از زاهد افسرده که خام است اینجا

            چند پرسی چه مقام است کمال اینکه تراست

            این مقامی که نه منزل نه مقام است اینجا

            یا حق

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
            • -
              لیلای افسانه ای گفته:
              مدت عضویت: 867 روز

              سلام عاطفه جان چقدر زیبا می‌نویسی ،براتون امتیاز دادم اما کاش ستاره هایش بیشتر بود بیشتر میدادم واسه همین دلم خواست بیشتر تبریک و تحسین براتون بفرستم ،این مسیر خیلی عالیه داشتن دوستانی مثل شما خیلی عالیه من از خدا دوستان خوب و عالی خواستم امیدوارم بفهمم ودرک کنم،خلاصه شما هم از کسانی هستین که دوستدارم همیشه نگاهتون کنم،

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          جواد یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2743 روز

          سلام و درودی بیکران به خدمت آن خواهر مسمّا به عاطفت و مهر

          مراتب تقدیر اخویتان در تحسین نوشتار مکتوب و مرسوله بی نقصتان در منور کردن دیدگانمان به نور ایزدی پذیرا باشید و اما بعد

          اگر احوالات سایر اعضای خانواده را جویا گردید کماکان در این رودخانه خروشان قوطه وریم و هر از گاهی قلوپی از این آب را بر خود حلال کرده و با سطل و تور و سبد آبکش و آستر و توری مرغی حتی ، در حال برداشت آب از این خوان نعمت هستیم غافل از اینکه خود بودن در این رودخانه نعمتی است که تا قطعی اینترنتمان و یا در جایی بی آنتن ماندن قدر ندانیم همچنان که ماهی

          اما

          شهید شریعتی چنین گفت در کتاب کویرش که دوست داشتن بمعنای شنا کردن است و عشق فنا شدن

          و البته طعم شنا کردن خوشتر بوَد

          به زعم من

          نقل به مضمون

          و چه بسیارند حسرتهایی که در از دست دادن لذتهای کوچک در حسرت رسیدن به لذتهای بزرگ بر قلبمان روان شده است

          اما

          کامنتی نوشتم در پاسخ به خواهر مهاجرم بخوانید و ادامه دهید و آب زنید راه را تا اینکه خود راه بگویدت که چون باید رفت …

          و السلام علی عبادالله الصالحین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
          • -
            عاطفه گفته:
            مدت عضویت: 593 روز

            سلام و تحیات وافره بنده رو هم شما پذیرا باشید جناب جواد خان یوسفی عزیز

            به راستی که حضور خلوت انس است اینجا و دوستان روشن ضمیری چون شما همگی جمعند.

            چه تعبیر خوشی از این بحر مواج داشتین چه بجا و نیکو! چقدر ذهنیت من رو این کلام تغییر داد به راستی که برداشت من از آن دریا کجا و دریافت شما از این بحر کجا! احسنت که حیلت رها کرده و از عاشقانیان. جواد عزیز این تعبیر و تفسیر نشان میدهد که چقدر جای کار دارم! منو بسیار به فکر فرو بردید اما با اعتماد به الطاف آن کارساز بنده نواز، گوش هوش به پیغام اهل رازی (استاد و مفاخری که شما باشین) میسپارم و سبک و رها و بدور از هر چرایی و چگونگی، مقاومت نمیکنم و جاری میشوم.

            به چه نقل جانانه ای هم مرا متذکر شده اید!!!

            جواد عزیز برادر ستودنی من کامنتتان درس ها بسیاری برای من داشت آنقدر که باید ساعتها و روزها بر روی بازپروریم کند و کاو کنم تا بتوانم پاسخ درخوری ارائه دهم! همینقدر بدانید که یکی از پاشنه آشیل های مرا به درستی نشانه رفتید که نشان از تسلط شما به این موضوعات و مباحث دارد! واقعا کلمه کم میاورم در وصف حالم از خواندن کامنتتان! یک جور حس عجیب از مواجه شدن با خود!

            سپاس از یاری و مددی که رساندین و چراغی که برافروختید.

            در پناه راهنمای باقی همیشه دستگیر و یاری رسان باشید دوست بسیار خوب من.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1293 روز

          عاطفه ی عزیزم سلام

          خوندن دوباره ی کامنت شما شد،آخرین تمرین ستاره ی قطبی امشب من و انرژی مضاعفی به من داد برای نوشتن و تحسین کردن و فرستادن نور‌و عشق و مودت الله از روشنی قلبم برای توی نازنین

          دختر چطور انقدر خوب مینویسی؟چطور انقدر قشنگ با کلمات بازی میکنی؟بینظیر بود بینظیر …

          نمیدونی چقدر لذت بردم،درود الله بر این توانایی بی حد وحصرت…

          عاطفه جانم ازت سپاسگزارم که در کامنتت از من به نیکی یاد کردی…اینجاست که الله میفرمایند…فبما رحمه من الله لنت لهم… من کجا و این همه نور و عشق کجا …؟

          ازت سپاسگزارم رفیق غارحرای من

          برات نوشتم تا هم تحسینت کنم،هم ازت تشکر کنم و هم به عنوان کسی که از قعر جهنم خودش رو بالا کشید و‌تونست توی همین دنیا بوی بهشت رو احساس کنه بگم،دوره ای که من رو از جهنم خود ساخته نجات داد،دوره ی مقدس دوازده قدم بود که هنوز که هنوزه بعد از 2سال ونیم،وقتی بهش گوش میدم ازش درس های جدید میگیرم.

          ضمن اینکه من با دوازده قدم عاشق و‌دیوونه‌و‌سرگشته ی قرآن شدم،و‌این عشق رو حاضر نیستم با هیچ چیز عوضش کنم.

          امیدوارم کامنتی که با تبعیت از احساسم برات نوشتم،بنفیتی هم برات داشته باشه.

          دوستت دارم و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.

          درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشی همیشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
          • -
            عاطفه گفته:
            مدت عضویت: 593 روز

            سلام به سعیده بانو جان

            اوقاتت سرشار از عشق و آرامش و شادی

            چه افتخاری بانو جان ممنون که تازه وارد نوازی کرده و رسم میزبانی و بزرگی را به جا آورده و بنده را مورد تفقد قرار دادین.

            در مورد تمرین ستاره قطبی شنیده ام ولی نمیدانم چطور تمرینیست انشالله که روزی به زودی من هم در این حال از شما یاد کنم.

            ممنون از تحسین و تشویق اشتیاق آورت عزیز دلم قطعا هر چه هست از لطف پروردگار یکتاست و الا من هیچ ندارم به جزء اظهار عجز و بندگی به درگاه آن کریم بنده نواز، من که مالک یک سلول از بدنم نیستم قطعا مالک این کلمات هم نیستم هر کداممان در هر چه که خوب به نظر می رسیم قطعا آینه دار اوصاف حق هستیم.

            شرط انصاف این بود که به ذکر نام زیبایت در کامنتی خطاب به عزیز دیگری بسنده نکرده و بی واسطه این عرض ارادت را به گوش علیه مخدره میرساندم از این بابت عذر تقصیر دارم.

            سعیده جانم من هم دارم عاشق قران میشوم شروع کرده ام به تفسیر و اواسط سوره مبارکه آل عمران هستم! همینقدر نوپا! و کو تا کوی یار!

            به مدد همه هدایت هایی که گرفته ام از جمله راهنمایی شما من هم از 12 قدم شروع خواهم کرد انشالله.

            خواهر جان همزمان که در حال نگارش این کامنت بودم نوتیفیکیشن تقویمم مرا از مناسبت امروز که “دحول الارض” هست مطلع کرد! اولین بار بود که این عنوان رو میشنیدم و در موردش کنجکاو شدم کامنت رو نیمه کاره رها کرده تا سر از مناسبت دحول الارض درآورم! طبق روایات دحوالارض برابر با بیست و پنجم ذیقعده، روزی است که آب‌ها کنار رفتند و فرش خاک از زمین کعبه، گسترش آغاز کرد.

            نازعات:30

            وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا

            و زمین را بعد از این [مرحله] گستراند [جدایی از خورشید، و سرد و آماده شدن آن برای حیات].

            از امیر مومنان، امام علی علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنجم ذیقعده بود.»

            سوای اینکه چقدر این تاریخ با حقیقت ماجرا همخوانی دارد یا شان نزول آن چه بوده که فرع قضیه است آنچه که برایم اصل آمد خود موضوع شگفت انگیز آیه است حال چه منظور پیدایش کره زمین باشد چه ظهور اولین خشکی در دل یک کره آبی!

            سعیده جان من نه اینکه قلم روان و خلاقانه ای داشته باشم واقعیت حداقل به چشم خودم که نمی آید (شاید از بس ذهنم پر از گنجینه های روان و سلیس و پر نغزی از اهل قلم است که مرقومات من در برابرشان مثال مشق شب طفلی تازه به مکتب رفته می نمایاند) علی ایحال با اینکه مالک چیزی نیستم اما دیده شدن و تحسین شدن همان هم برایم خوشایند و لذت بخش است! با اینکه حتی همین ودیعه الهی هم یک شبه حادث نشده و در پی تمرین و ممارستی متمادی حاصل آمده! حال تصور کن پروردگارمان، این عالم علم نیاموخته، این پدیدار کننده خلقت از عدم آن زمان که کره زمین را در آسمانها میغلتانده تا در این مدار مستقر کند یا آن زمان که خشکی را از دل آب (الله اکبر از این تضاد!) بیرون آورد به چه اندازه خود را مستحق حمد و ثنا میدانسته! و آیا هیچ دلیلی بالاتر و بهتر از این میتوان سراغ داشت که انسان را آفرید تا شکوه این خلقت را دریابد و به فراخور ثنا گو باشد! و آیا بشر در طول قرن ها از عهده این شکر به در آمده است! و یا خواهد آمد؟!

            الله اعلم

            سعیده جانم در خصوص مهاجرتت به کیش هم که حتما مبارک و میمون است این تجربه شخصی را به اختصار با شما به اشتراک بگذارم که من سال 96 بعد از اینکه در آزمون دکترا برای مصاحبه دعوت شده بودم در اقدامی به واقع انقلابی که بیشتر آن هم تحت اراده و کنترل من نبود و به نوعی تحت فشار عوامل بیرونی مجبور به تصمیم گیری شدم همه چیز را رها کردم و از شهرستان، از خانه امن پدری به تهران مهاجرت کردم و در کاری که هیچ ارتباطی با تحصیلاتی که عمرم را برایش داده بودم نداشت مشغول به کار شدم و هم زمان از صفر تحصیل در رشته جدیدی را آغاز کردم و … و چه رها کردن هایی را که تجربه نکردم! تمام بند ناف هایم را زدم و هر بار آنقدر درد میکشیدم که حتی برای اشک ریختن هم جایی نداشتم و مفرم شده بود زیر دوش حمام!! اما به لطف خدا امروز در جایگاهی هستم که کوچکترین رنجی از بابت آن همه رها کردن نمیبرم و اگر بارها این مسیر را برگردم حتما همین تصمیمات را خواهم گرفت (البته با تغییراتی جزئی جهت تسریع در دستیابی های) برای همین دقیقا شما رو در این نقطه ای که هستین درک میکنم چون آن را لمس و زندگی کرده ام و خوشحالم که با افتخار این نوید را به شما میدهم که آینده برای شما به روشنی نور هست و نور و نور انشالله.

            با تجدید سپاس بابت کامنت بسیار مفید و اثربخشت و با آرزوی رسیدن های توامان و خوشی های پی در پی برای شما و خانواده زیبایتان.

            در پناه لطف حق متنعم از نعمت های دنیوی و اخروی باشید و باشیم انشالله

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          جمال خسروی گفته:
          مدت عضویت: 1280 روز

          سلام عاطفه جان

          سلام وصد سلام

          مطالعه کردم ودوباره از اول خوندم

          وگفتم خدایا برای این زیبا بانوی ایرانی چه بگویم

          چه‌ نبویسم .

          فقط گفت بگو قربونت برم خیلی جملات نابی کناردهم چیدی چیدن جملاتت عالی بود .تخسینت میکنم

          قابل تحسین بود

          سپاسگذارم هستی بودنت زیباست مایه آرامشی

          سپاسگذارم هستی ومکتوب میکنی ….

          سپاس بیکران

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            عاطفه گفته:
            مدت عضویت: 593 روز

            سلام به شما دوست نازنین و پر مهرم

            انشالله که همواره آینه دار جمال خسرو خوبان باشید.

            سپاسگزارم از محبتی که بی دریغ بر من روا داشتید.

            بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست

            بر روی و سر چو سیل دوان تا بجوی دوست

            خود اوست جمله طالب و ما همچو سایه ها

            ای گفت و گوی ما همگی گفت و گوی دوست

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          رسول خانکی گفته:
          مدت عضویت: 1127 روز

          هود

          وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

          ﻧﻬﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﺩﺍﻧﺶ ﺧﺪﺍﺳﺖ ، ﻫﻤﻪ ﻛﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ; ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻨﺪﮔﻲ ﻛﻦ ﻭ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺗﻮﻛﻞ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ، ﺑﻲ ﺧﺒﺮ ﻧﻴﺴﺖ .(١٢٣)

          سلام و درود به عاطفه عزیز

          دوست الهی و همفرکانسی

          امیدوارم که در حال خوش معنوی و نور الله یکتا و بندگی خداوند وهاب باشی

          وای چقدر وقتی پروفایِت را دیدم ذوق کردم از اینکه وارد دوره بینهایت مقدس و این گنجینه عظیم شدی

          عاطفه عزیزم

          بعد از یکسال و 9 ماه از خرید دوره مقدس 12 قدم هنوز این نفس توحیدی استاد جان تازه ای در این کالبد و وجودم تزریق میکنه و نیاز دارم تا ابد این آگاهی هارا جرعه جرعه نوش جانم کنم.

          کاملا فایلهای استاد عزیزم فرکانسی هستند و هر بار یه چیز جدیدی ازشون یاد میگیرم

          مخصوصا جلسه های قرآنی که

          منو به شخصه مدهوش میکنه.

          بسیار بسیار تبریک میگم به شما خواهر عزیز و بزرگوارم.

          امیدوارم با ورود به این دوره بینظیر بهترینها را تجربه کنی.

          مطمئن هستم سال بعد وقتی چکاپ فرکانسی را می‌بینی کاملا متعجب میشی از این همه تغییر

          از ورود این همه نعمت و برکت تو زندگیت

          و چقدر این بها پرداختن برات ارزشمنده

          و یه ورژن جدید از شما ارائه میده.

          بهترینها را برات ارزومی‌کنم.

          درود بر شما.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        لیلی اسفندیاری گفته:
        مدت عضویت: 1867 روز

        سلام حمیدخان عزیزمون.

        امیدوارم حال دلتون عاااالی باشه .

        آقا باز شما یه نکته طلایی گفتید و حال من دگرگون شد .

        صبح کامنتهای سعیده جانم را داشتم میخوندم در همین فایل ….

        وااای خدایا پاشنه آشیل لعنتی قدیمیم آمد سراغم : مقایسه مقایسه مقایسه مقایسه نتایج خودم با اعضای سایت و الخصوص خانمها

        حالم داغون شد با اینکه از وقتی که خیلی متعهدانه دوره نازنین کشف قوانین زندگی رو شروع کردم خداییش حالم هر روز بهتر از روز قبله . این دوره استاد جانمون بینظیره بینظیر و مثل روز برام روشنه که نتایج فوق العاده ای قراره ازش دربیارم . به خدای قدرتمند مهربانم قسم مثل روز برام روشنه

        و کامنت شما در جواب به سعیده جان گلم دوست عملگرای توحیدی زیبای ماهم:

        ” ذهن همینه، لحظه ای از نجوا کردن دست برنمیداره، ولی شکر به درگاه خدایی که هر بار ولوم صدای خودش رو بالاتر میبره و نور تصویر خودش رو بیشتر می‌کنه. ”

        بدون شک این قسمت رو برای منم نوشتید . بدون شک . چون حالم خیلی خیلی خوب شد و دوباره لبخند به لبم برگشت .خیلی خیلی ازتون ممنونم برادر گلم.

        اوههههه من به کمک خدا دوتایی اینقدر تغییر و موفقیت و استقامت و نتیجه و صبر و مهربانی و درایت داشتم که ذهن بی انصافم رو میشه راحت ساکت کنم.

        خیلی دلم خواست با کلمه ها ازتون تشکر کنم نه فقط ستاره ها .

        مراقب خودتون و خوبی هاتون باشید . در پناه خدای مهربان قدرتمند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1278 روز

          بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

          «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ» (طه 131)

          ——————————————————

          سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم. الهی که حال دلتون عالی و مثبت باشه و در هر لحظه به خداوند متصل باشید.

          ممنونم بخاطر کامنت ارزشمند تون ، خیلی عالی بود ، مخصوصاً توجه به پاشنه آشیل مقایسه؛ مقایسه کردن تقریباً یکی از قوی ترین پاشنه های آشیل تمام مردم جهانه، مردم در موارد بسیاری خودشون رو مقایسه میکنن ، استاد عباس منش توی دوره احساس لیاقت مفصل در مورد این موضوع صحبت میکنه ولی تاکید هم می‌کنه که حتی خود استاد عباس منش هم با این همه موفقیت و نتایج طلایی داره روی این موضوع روی خودش کار می‌کنه. حتی توی قرآن چند بار به پیامبر گفته شده چشم به نعمتهای دیگران ننداز که ما توی زندگی چی بهشون عطا کردیم. یکبار توی سوره طه و یکبار توی آیه 88 حجر. ما توی هر زمینه ای توی موضوع مقایسه خوب عمل کنیم توی یه موضوع دیگه ممکنه خودمون رو مقایسه کنیم. مقایسه در ظاهر و جذابیت، مدل ماشین و خونه ، میزان موفقیت ،میزان محبوبیت و شهرت ، میزان علم و دانش ، میزان تلاش ، نوع روابط و و و هزاران موضوع دیگه. شاید مثلا من توی زمینه ظاهر خودم رو با کسی مقایسه نکنم ولی توی روابط مقایسه کنم. یا توی روابط اکی باشم توی شرایط مالی مقایسه کنم. اونجا استاد خیلی عالی توضیح میده که مقایسه حتی باعث انگیزه آدم برای تلاش هم بشه بازم مخرب و آسیبزاست چون این انگیزه انگیزه مثبت نیست. ما ممکنه خودمون رو با افراد بهتر از خودمون مقایسه کنیم و افسرده بشیم، یا با افراد پایین تر از خودمون (توی اون موضوع) که مغرور بشیم و بازم دست از رشد و تلاش برداریم.

          بهترین حالت مقایسه ، مقایسه الان خودمونه ، با دیروز مون، با گذشته مون. همین که بهتر شدیم همین که رشد کردیم این بهترین خبره.

          این موضوع مقایسه نکردن اونقدر می‌تونه مهم باشه که اگر این آیه قرآن (131 طه) رو بررسی کنیم، حتی از وجه مقایسه میشه بهش نگاه کرد و تحلیلش کرد، که این کار چقدر فرکانس آدم رو از شکرگزاری به سمت کفران نعمت می‌بره.

          من خودم بشدت توی این زمینه پاشنه آشیل دارم.

          اگه برگردم خودمو با گذشته داغونم مقایسه کنم بارها و بارها میتونم شکرگزاری کنم بخاطر اون همه تغییر مثبت، ولی وقتی خودمو با بقیه مقایسه میکنم فقط باعث فرکانس و احساس منفی میشه.

          اگه به همین آیه ابتدای کامنت هم نگاه کنید خداوند به پیامبر (و در واقع به همه ما) تذکر میده که نگاهتون رو از بیرون بردارید و برگردید به خودتون. این عبارت «وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَىٰ» عملاً داره اشاره می‌کنه به نعمتهایی که توی زندگی خودمون ازش بهرمند هستیم. چیزی که همین الان آلردی توی زندگیمون موجوده و ما ازش غافلیم و شکرگزارش نیستیم.

          (این صحبت‌هایی رو توی کامنت برای شما نوشتم ، باور کنید من خودم اونی هستم که تشنه این صحبتهاست، من خودم نیاز دارم بنویسم و تکرار کنم، تا بیشتر یاد بگیرم؛ این کامنت ها دفتر مشق منه ، بینهایت مشتاقم خودم بهتر و بهتر بشم و اصلا قصد ندارم بقول استاد بلندگو دست بگیرم و اینا رو بگم ولی بهش عمل نکنم. بینهایت مشتاقم این آگاهی ها باورهای غالب ذهنم بشه و توی عمل و رفتار من بشینه)

          ——————————————————

          در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

          «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    دنیا گفته:
    مدت عضویت: 882 روز

    خدایا من واقعا ازت سپاسگزارم واقعا زندگی خوی دارم اینکه هروز دارم اگاه تر میشم باید هزاران مرتبه ازت متشکر باشم اینکه تصمیم گرفتم راه بقیه رو نرم متفاوت فکر کنم متفاوت عمل کنم و متفاوت نتیجه بگیرم

    خدایا من ازت خواستم منو به مسیر درست هدایت کنی ایرپاد و ازم گرفتی گوشیمو ازم گرفتی از اهنگای نامناسب دورم کردی از ادم هایی که منو از مسیر دور میکردن کلا از زندگیم خارج کردی اینا هدایت نیست پس چیه؟ خدایا اینا تویی همه ی این نشونه ها نشون میدن که تو وجود داری نزدیک مایی و دوسمون داری خدایا تو روشنایی و نور زندگی منی

    چندین بار نوشته بودم که با ایمیل خودم وارد سایت بشم و با لبتاب تو سایت کامنت بزارم انقدر کامنت بزارم که همه ی ادمایی گه تو مسیر من هستن راهنماییم کنن خودم ایده بگیرم نزدیک تر بشم به همه چی به استاد به قانون به بچه های سایت

    با گرفتن گوشیم منو به لبتاب نزذیک تر کردی الان هم تو سایت هستم هم لبتابم رو که چند وقته دلم میخواد درست کنم درست کردم همیشع دوست داشتم با لبتاب تایپ کنم که الان نصیبم شد

    خدایا وقتی تو بچینی… تو همه چیو کنارهم قرار بدی مطمئنا اون تجربه بهترین تجربه هرکسی میشه

    خدایا من حاضرم اونقدری بها بپردارم که تو هدایتگر من باشی

    خدایا…من اماده عمل کردن به هرچیزی هستم…خوندن کامنت های بقیه که به این همه از نتایج بزرگ رسیدن به من انگیزه خییلییی زیادی میده که حرکت کنم

    چون منم دلم میخواد خوب زندگی کنم

    مثل استاد طعم واقعی زندگی رو بچشم

    همه چی به بهترین شکل تجربه کنم

    اونقدری روی خودم کار کنم که یع شخصیت بزرگ داشته باشم اونقدری باورای خوب و فدرتمند بسازم پول بسازم ازادی زمانی و مکانی بسازم….

    که یروزی بدون اینکه به قیمت ها نگاه کنم هرچی دلم میخواد بخرم

    چیز دیگه ای که من متوجهش شدم اینکه دلیل نقاشی نکردن من مدرسس..ینی اونجوری که فهمیدم من دلیل دنبال نکردن نقاشیم رو انداختم گردن مدرسه ینی یک عامل بیرونی

    بعدگوش کردن به دوره ثروت فهمیدم که نباید یک عامل بیرونی رو مقصر بدونیم چون اونی که شرایط زندگیش رو رقم میزنه خودش و باوراشه

    ینی چون من باور داشتم که مدرسه میتونه منو از مسیر علاقم دور کنه…این موضوع اتفاق افتاد

    چون هرکسی باوراشه که اتفاقای زندگیشو رقم میزنه

    پس برای اینکه این باور مخرب رو از ذهنم پاک کنم و از بین ببرم بایذ یک باور دیگه جایگزینش کنم باوری مثله…..مدرسه هیچ تاثیری بر زندگی من ندارع درسته من به رشته ای که اتخاب کردم علاقه ندارم اما میتونم ی زمان هایی رو خالی کنم که برای چیزی که دوسشدارم زمان بزارم

    من به رشته کامپیوتر علاقه ای ندارم؟؟

    و وقت نمیکنم نقاشی کنم؟

    میام جای اینکه غصه بخورم من از نقاشی دور شدم و غصه بخورم سر اینکه بقیه بهم میگن نقاشیتم که ول کردی

    یه زمان هایی رو خوداگاه خالی میکنم…و هرچقد کم و بد دست به قلم میشم و یچیزی میکشم تمرین میکنم

    هروز که حداقل 5 دیقه این کا رو انجام بدم میبینم که چقدر پیشرفت کردم

    منی که میگفتم نه نمیشه باید مدرسه تموم شه باید رشتم عوض شه مدرسم عوض شه نمیدونم خلاصه میخواستم یچیزی تغییر کنه که من تغییر کنم

    دقیقا مثل اون حرف استاد که میگفت بعضی ها میخوان یجوری بشه که جهان به شکل قانون های اونا دربیاد نه اونا به شکل قانون جهان

    حالا جدا از اینکه من با هر روز چند دقیقه نقاشی کردن بعد یه مدت میبینم چقدر پیشرفت کردم

    در مداری قرار میگیرم که خدا منو هدایت کنه شایداصلا خدا یکاری کرد یه کسایی رو سمتم فرستاد دست هایی رو سمتم دراز کرد که من کلا مشفول کار و علاقه خودم بشم

    پس باید باورامو درست کنم انگشتم رو از روی عوامل بیرونی بردارم و ذهن خودم رو درست کنم

    وقتی خدا ببینه که تو در مسیری که دوست داری هستی و هرکاری برای رسیدن بهش میکنی با اینکه حتی رشته ات رشته ای که میخوای نیست ینی داری بها میپردازی

    و اینجور جاهاست که باید نشون بدی چقدر به خدا ایمان داری و برای عمل کردن به این ایمان حاضری چقدر بها بپردازی

    خدایا منو هدایت کن به مسیر درست هدایت کن پیش ادم های مناسب و هم مدار با من در بهترین زمان و در بهترین مکان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    رضا ملتفت گفته:
    مدت عضویت: 1988 روز

    به نام خداوند رحمتگر مهربان

    سلام به استاد عزیزم، سلام به خانم شایسته عزیز و دوست‌داشتنی و سلام به دوستای عزیزم در خانواده صمیمی عباس‌منش، امیدوارم حال همگی عالی باشه.

    استاد جان، چقدر این فایل فوق‌العاده بود، چقدر الگوی مناسبی به ما معرفی کردید، تحسین میکنم مرضیه خانم عزیز رو که توی کشور افغانستان که اینقدر مقاومت هست درباره تحصیل و کار خانم‌ها، درحالیکه بیماری شروع شده بود، کسب و کارش رو شروع کرد، تازه بعد از اینکه دولت مرکزی افغانستان سقوط میکنه، باز هم با کنترل ذهن و تمرکز روی آگاهی‌های دوره روانشناسی ثروت 1 و اینکه عوامل بیرونی کوچکترین تاثیری روی زندگی من ندارن و همه چیز به افکار و باورهای خودم ربط داره، تونست این ایده الهامی رو دریافت کنه که بره سراغ فروش لباس‌های قدیمی افغانی و خیلی سود کنه، واقعا چه بهونه‌ای میتونم داشته باشم برای اینکه حرکت نکنم و توجیه کنم شرک و بی‌ایمانی خودم رو که آقا، با این وضعیت اقتصادی نمیشه، با این خانواده و دولت و کشوری که توش هستم نمیشه. تحسین میکنم مرضیه عزیز رو که اینقدر زیبا هدایت شد و از کوچکترین امکاناتی که داشت بهره‌برداری کرد و به پدرش گفت شما که دوچرخه داری، بیاید محصولات من رو به دست مشتری‌ها برسونید و من هزینه ارسال محصولات رو به شما میدم، واقعا چه الگوی بی‌نظیری، چقدر تحسین میکنم مرضیه عزیز رو که با ادامه دادن این مسیر هر بار که شرایط سخت شد، به یاد گذشته افتاد و ایمانش قوی‌تر شد که من این کارها رو انجام دادم، پس حالا که شرایط به ظاهر سخت شده من باز هم میتونم موفق بشم و این شرایط راه داره و میشه موفق شد، چون یه بار برای من اتفاق افتاده، پس دوباره هم میشه.

    من یاد گرفتم که همیشه راه هست، باورهامون رو باید درست کنیم و محدودیت فقط توی ذهن ماست.

    نکته اینه که وقتی باور کنیم که شرایط و عوامل بیرونی روی زندگی ما تاثیر ندارن اونوقت احساس آرامش داریم و ما هدایت میشیم به سمت ایده‌ها و راهکارهای کارآمد و پولساز.

    چقدر مرضیه خانم الگوی مناسبی بود برای من که همه عوامل بیرونی رو یکجا جمع کرده بود، یک خانم، توی کشور افغانستان، در شروع کارش بیماری پندمیک اتفاق افتاد، سقوط کشور و همه این اتفاقات که به ضرر بقیه بود، برای این خانم خوب شد و بعد به آسانی مهاجرت کرد به کانادا. چیزیکه بقیه وقتی میخواستن فرار کنن از کشور، به بال هواپیما آویزون شدن که برن از اون کشور.

    استاد جان، درباره مدیر تلگرام، پاول دورف صحبت کردید، چقدر نکته‌های طلایی رو توی اون مصاحبه بیرون کشیدید، تحسین میکنم پاول دورف عزیز رو که اینقدر زیبا تکاملش رو طی کرد، اول گفتید که از ایشون پرسیدن خونه و هواپیما و کشتی نگرفتی؟ گفت نه، چون تمرکزم میره به اون سمت، من نیازی ندارم، من عاشق تلگرامم و دارم روی اون کار میکنم، چقدر برای کانون تمرکزش ارزش قائله و چقدر از زندگیش لذت میبره و چقدر توی کارش بهترینه، پرسیدن چقدر تبلیغات کردی برای این پیامرسان؟ گفت: هیچی، ما یک سنت هم تبلیغات نکردیم، پس این یک میلیارد نفر کاربر از کجا اومده؟ پاسخ میده از کار خوب و تبلیغ دهان به دهان چرا توی سهامی عام نیومدی؟ چون میخوام کنترل و قدرت کامل پیام‌رسان تلگرام دست خودم باشه، (این نشون میده که با کسی شریک نشده)، در ادامه میگه ما یه جمع سی تا پنجاه نفره هستیم و همه ایده‌های تلگرام هم مال خودمه و همیشه هم از بقیه پیامرسان‌ها شش سال جلوتر هستیم و من یه بار به مارک زاکربرگ گفتم: آقا چه خبره، برای فیسبوک مثلا چند هزار نفر کارمند داری، این کار رو میشه با 20 یا 30 نفر هم جمع کرد.

    استاد جان چقدر زیبا درباره این موضوع صحبت کردید: اینکه من با قرض و وام و شریک شدن و تبلیغات کردن مشکل دارم، همون مسیری که خودم رفتم، با هر امکاناتی که الان دارید شروع کنید، روی باورهاتون کار کنید، توکل کنید به الله یکتا، عوامل بیرونی تاثیری روی زندگی شما ندارن، بعد ادامه میدی، شاید به ظاهر از دید بقیه رشد کسب و کارتون آروم باشه، اما پایه مستحکمی دارید می‌سازید و از مسیر لذت میبری و ثروت و نعمت هم وارد زندگیتون میشه.

    استاد جان، چقدر اون مثالتون قشنگ بود که یه سری سرمایه‌گذار میان توی یه شویی و از میون کسب و کارهای مختلف انتخاب میکنن که سهام کدوم رو بخرن، اون آقا توی کار مغازه فلافلی بود و از غذای گیاهی استفاده میکرد، توی اون شو میگفت من توی سال اول مثلا 15 تا شعبه زدم، بعد قراره اینقدر شعبه دیگه بزنم و در ادامه برسونم مثلا به 50 شعبه و من میخوام 5 درصد از سهام شرکتم رو به مبلغ دو میلیون و پونصد هزار دلار بفروشم، اونها هم یه مشورتی کردن و چقدر جالب که هرکسی که ثروتمند شده میدونه بازی چیه، گفتن: این روندی که شما طی کردی خیلی سریعه و این خیلی خطرناکه، اون فرد گفت نه، من اهل عملم، اهل حرکت کردنم و سدها رو بشکون و برو جلو. گفتن اکی، شما هر کاری دوست داری انجام بده، ما نیستیم توی این بازی، یکی از مجری‌ها هم گفت این آقا من رو یاد یه فردی انداخت که توی همین شو شرکت کرده بود و ایشون هم خیلی زود شعبه‌های زیادی تاسیس کرده بود و تکامل رو نخواسته بود رعایت کنه و پنج سال بعد ورشکست شد و نابود شد کلا.

    من به یاد صحبت استاد درباره سایت بامیلو افتادم که این سایت مثل دیجیکالا محصولات رو آنلاین میفروخته و اینها شروع کردن با سرعت زیاد خودشون رو گسترش دادن و بعد نتونستن از پس هزینه‌هاشون بربیان و قبل از اینکه اعلام ورشکستگی کنن، وسایلشون رو جمع کردن و الان از یه جایی خیلی کوچکتر میخوان به حیات خودشون ادامه بدن. که باز هم مربوط به عدم درک قانون تکامل میشه.

    استاد جان ممنونم به خاطر این فایل فوق‌العاده، خانم شایسته عزیز، ممنون و سپاسگزارم به خاطر توضیحات عالی، فیلمبرداری این قسمت و کاری که روی سایت انجام میدید، دستتون طلا.

    خدایا شکرت چقدر پرادایس زیبا شده، چقدر همه جا، همه درخت‌ها سرسبز و فوق‌العاده هستن، چه آسمونی، چه ابرهای قشنگی، چقدر دریاچه پرادایس قشنگ و آرومه، چه هوای مطبوعی، چه استاد بی‌نظیری، چه خانم شایسته بی‌نظیری که زیبایی‌های این بهشت فوق‌العاده رو برامون میگیره، خدایا شکرت، استاد جان تحسین میکنم این احترامی که به خانم شایسته میذارید رو، چقدر شما دو نفر فوق‌العاده هستید، تحسینتون میکنم، من عاشقتونم، استاد جان چه لباس سفید رنگ فوق‌العاده‌ای پوشیدید، تحسین میکنم این اندام فوق‌العاده و بی‌نظیری که ساختید رو، خدایا صد هزار مرتبه شکرت که به همین زودی‌ها خبر دوره جدید استادم رو میشنوم.

    بابت آگاهی‌های این فایل فوق‌العاده و زحماتی که برای این سایت الهی می‌کشید ازتون ممنون و سپاسگزار هستم.

    امیدوارم همه دوستای عزیزم در پناه خدای بزرگ همیشه شاد، سلامت، ثروتمند، زیبابین، عاشق و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    امیر فدایی گفته:
    مدت عضویت: 431 روز

    درود بیکران خدمت استاد عزیزم جناب اقای عباس منش و دوستان عزیزی که این کامنت رو میخونن،اولا بینهایت خدا رو سپاسگذارم که در مسیر قرار گرفتم و شاکر خدا هستم که شما رو سر راه من گذاشت،اینم بگم که من مدت خیلی کمی هست که با شما آشنا شدم،ولی میدونستم و اینو فهمیده بودم که یه قانونی تو این جهان وجود داره برای سلامتی و ثروت و خوشبختی و ……کتاب های زیادی هم خونده بودم و اعتقاد به ذهن و باور این ها داشتم و همیشه هم دنبال این بودم که این راه رو پیدا کنم،که خدا به صورت کاملا اتفاقی چند تا از کلیپ های شما رو در تلگرام سر راه من گذاشت و اینم بگم من به اون کلیپی که شما درباره خدا صحبت میکنین و میگین خدا با آدم ها حرف میزنه،با نشانه،با قلب با احساس اعتقاد دارم و خیلی وقت ها هم از همین طریق هدایت شدم ،و از روزی که با شما و سایت شما آشنا شدم و کلیپ های شما رو گوش می‌کنم خدا خودش میدونه که چقدر حالم عالیه و هر روز و هر روز دارم کلیپ های شما رو گوش می‌کنم و ده ها جلد دفتر دارم که همه چیز رو یادداشت می‌کنم از موفقیت های کوچیک و اتفاقات روزانه و حال و احساس خوب و بعضی از کلمات خیلی دلنشین شما،فقط و فقط و فقط میخاستم بینهایت ازتون سپاسگذاری کنم استاد ‌و به خودم قول دادم که این مسیر رو تا آخر عمرم هر روز و هر روز برم،و اینم بگم که معجزات خیلی قشنگی هم داره برام اتفاق میوفته،بینهایت بینهایت ازتون ممنونم استاد عباس منش عزیز قول میدم تا چند سال دیگه دیگه بیام همسایه تون بشم تو امریکا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    فریده گفته:
    مدت عضویت: 831 روز

    سلام بر دوستان عزیزم در سایت استاد عباسمنش

    خداوندرو هر روز و هر لحظه سپاسگزارم که در کنار شما هستم،هر روزی که استاد یک فایل جدید میزارن من انگاری از ذوق پر درمیارم و سریع نگاهش میکنم

    شاید فرصت نکنم کامنت بزارم و حتی کامنت همه دوستان رو بخونم اما اینقدر من برخلاف گذشته با خودم در صلح هستم که هر روز از خدا میخوام تا لحظه مرگ من اینقدر فرصت داشته باشم که از این آگاهی ها بیشتر و بیشتر دریافت کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 755 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    استاد شما میگین الگوی مناسب پیدا کنید و دنبال الگوی مناسب باشید امروز آمدم ولنجک و یه برج رویایی دیدم توی ولنجک بعد رفتم سوال پرسیدم گفتم آغا این برج چندتا واحد داره گفت 60تا گفتم که هر واحد چند قیمته گفت که هر واحد متری 500میلیون و هر واحد 450متر هست بعد حساب کردم دیدم که هر واحدش میشه تقریبا 5میلیون دلار آمریکا بعد حساب کردم دیدم کل واحد هاش میشه 14میلیارد دلار آمریکا بعد حساب کردم اگه بخوای این برج رو بخری توی ولنجک کاملا با جاش بخری 20میلیارد دلار آمریکا میشه بعد گفتم خدایا چقدر ثروت الله اکبر فقط یه برج و واسه دوستانی که میخان توی اینترنت تحقیق کنند در مورد برج اسمش گرند پارک زعفرانیه هست …

    اصلا استاد شاخک هام تکون خورد این حد از ثروت و نعمت فقط توی 8000متر که در مقیاس جهانی هیچی نیست چقدر ثروت وجود داره چقدر نعمت وجود داره استاد از پارک وی که وارد مقدس اردبیلی شدم تا پای کوه 1000تا برج فقط وجود داره فقط توی زعفرانیه مگه یکی دوتا هست…

    خیلی ایمانم قوی تر شد که بابا افرادی هستن توی برج های زندگی میکنن که 5میلیون دلار قیمت داره خب این آدمی که توی این چنین برجی زندگی می‌کنه حتما خیلی موفقیت های بزرگ دیگه هم داره حتما یه کسب و کار بی نظیر هم داره پس اگه اینا تونستن چرا من نتونم …منم میتونم آنقدر خوشحالم که نگو استاد خیلی خوشحالم خیلی زیاد چون دارم میبینم که میشود …الله اکبر

    عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      فاطمه کدخدا گفته:
      مدت عضویت: 2115 روز

      چه هماهنگی جالبی حسین اقااا

      من امروز جلسه اول ،قدم چهارم رو گوش میکردم ،استاد دقیقا داشتن در مورد این موضوع صحبت میکردن

      بحث ثروت رو از اینجا شروع کردن که ثروت یک موضوع ذهنی ست که به هیچ یک از عوامل بیرونی بستگی نداره

      اول قانون ذهن و قانون جهان رو توضیح می دن ،و بعدش کامل توضیح میدن که چه جوری یک ذهن ثروت مند رو در خودمون ایجاد کنیم

      در ادامه همین منطقی کردن و پیدا کردن الگو های ثروت رو باز میکنند و میگن که حتما حتما باید دنبال منطق و الگو ها باشیم ،تا برای ذهن باورپذیر بشه که میشه ثروتمند شد ،ثروتمند شدن امکان پذیره

      ومن امروز صفحه ها از این فایل نوشتم و قراره این نوشته ها رو بارها و بارها بخونم و مثل شما دنبال الگوها برای ذهنم باشم تا باورپذیر بشه ،وقتی باورپذیر میشه ایمان بیشتر میشه و این ایمان منجر به عمل میشه و این عمل خودش نتیجه به همراه میاره ،دوباره این نتایج باورپذیری بیشتری ،وقتی دوباره باور میکنی دوباره حرکت میکنی و این روند همچنان ادامه پیدا میکنه ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حسین دانش خواه گفته:
        مدت عضویت: 755 روز

        به نام خداوند بخشنده مهربان

        سلام به فاطمه خانم عزیز

        دقیقا همون چیزی هست که شما میگین دقیقا ذهن ما الگو پیدا می‌کنه و الگو میگیره و هرچقدر الگو نشون ذهنمون بدیم کار راحت تر میشه آغا کار واسه ذهنمون راحت تر میشه استاد اگه واقعا نتیجه بسیار بزرگ گرفتن چون رفتن تو دلش رفتن خاکشو خوردن اصلا قانون یا باور ها یه شبه عوض نمیشه نیاز داره به استمرار و تکرار و تعهد وگرنه اگه غیر از این بود همه شده بودن استاد عباس منش یا شده بودن ایلان ماسک اما ذهن من نیاز داره به دیدن الگو های مناسب تا آخر عمر و من هم قدم چهارم هستم و سپاس گذارم که برای من کامنت نوشتین

        خداوند به شما ثروت و نعمت و برکت و همه چیزهای خوب رو بده انشالله

        سپاس گذارم در پناه الله یکتا باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2842 روز

    به نام خداوند عظیم و بی انتها

    سلام به دو استادان عزیز و دوستان گرامی

    استاد عزیز شما مثل همیشه دنبال نکات مثبت و استخراج کردن نکات ریز و درشت اما طلایی در صحبتها و دیدگاه آدمهای موفق و حسابی هستید

    منم چندتا نکته طلایی و مرزهای باریک از صحبتهای شما و تجربه های خودمو اینجا میگم

    همیشه از خداوند هدایت میخوام که بتونم خودم عمل کننده باشم و با احساس قلبیم بیام اینجا کامنت بذارم

    یکی نکات طلایی در این فایل گفته میشه که اون بنده خدایی که شعبه های زیاد در آمریکا زده و میگه«من اقدام میکنم و تند تند میرم و سدها رو میشکنم میرم جلو»

    همین جمله خودش نشونه ای از مرزهای باریک بین عملکرد براساس باورهای درست یا صرفا فقط اقدام فیزیکی براساس باورهای نادرست و انگیزه های احمقانه

    متاسفانه یکی از برداشت های اشتباه ما که منم بارها ناآگاهانه ازش ضربه خوردم فکر میکنیم حرکت کردن و ایمان داشتن یعنی فقط حرکت فیزیکی و ظاهری اما مهمتراز اون اول باید ببینیم چه حد از قدرت درونی در وجود ما هست که بر اون اساس حرکت فیزیکی و عملکرد انجام بدیم و حالا منظورمم این نیست که دیگه صبرکنیم تا یه عمر بگذره تا درون ما شاید قوی بشه نععع بلکه ما با همون حد از نتایجی که میگیریم هرروز باید تلاش کنیم تا باورهامون رو بهبود ببخشیم و قوی تر کنیم

    آیا منطقه جغرافیایی در موفقیت موثره

    چندماه قبل یکی از همکارهام که هم شاگرد هم که بودیم در حرفه کاریم رفته کانادا پریشب براش ویس فرستادم گفتم راستی قرار بود اونجا باشگاه باز کنی چکار کردی؟گفت ببین سجاد اینجا این رشته خودمون رو زیاد پسند نمیکنن بیشتر دنبال فلان رشته ها هستند و…. بعد همون موقع استاد واقعا و عمیقا به یاد صحبتها و باورهای شما و اینجا افتادم که ببین وقتی کسی باورهای نادرست داشته باشه حتی اگر در بهترین کشور دنیا هم که بره بازم شرایط براش خوب نیست چونکه داره باورهاشو با خودش حمل میکنه

    و من دیگه هیچی بهش نگفتم فقط گفتم ای خدا واقعا اینکه میگن همه چی بستگی به باور داره و اصلا ربطی به شرایط کشوری،مشکلات و عوامل بیرونی نداره واقعا هم همینطوره چون وگرنه این دوست من الان باید در کانادا که دیگه با آمریکا تقریبا در یه سطحه اما بازم داره همیچین حرفا و شرایطی رو تجربه میکنه پس این به من ثابت میکنه که مهم فقط*

    باور

    باور

    باور

    چونکه مثل اینکه این قسمت بیشتر درمورد مرضیه عزیزه که دیگه در بدترین و سخت ترین کشور و شرایط ممکن تونسته فقط با ساختن باورهاش یه عالمه ثروت بسازه و اتفاقا مهاجرت کنه به همون کشوری که دوست من یکروز قبل بهانه آورده و میگه نمیشه

    مرضیه خانم عزیز واقعا بهت تبریک و خداقوت میگم دمت گرم که این حد از تعهد رو در خودت ایجاد کردی و تونستی در واقعیت موفقیت کسب کنی

    واقعا خداروشکر میکنم از اینکه بهترین خانواده دنیا رو دارم

    نکته طلایی بعدی

    مدیر تلگرام نرفته هواپیما،ماشین و…بگیره نه اینکه این چیزها بد باشه من خودم بشخصه این چیزهارو خیلی دوست دارم در زندگیم داشته باشم چونکه خیلی بهم احساس خوب و ثروتمندی میده اما مغز اصلی حرف مدیر تلگرام میگه برا کسی مثل من باعث حاشیه و حواس پرتی تمرکزم میشه پس من نمیخوام و نمیگیرم که به بقیه نشون بدم و بگم من چقدر آدم خفنی هستم

    شعاف نمیکنه

    واقعا همچین آدمهایی چقدر شخصیت های قوی و حسابی دارن که اصلا دنبال خودنمایی و تایید گرفتن از دیگران نیستند

    میگم ولی بازم این ویژگی همه آدمها نیست اما ایشون بخاطر نحوه انتخاب تفکرات و تمرکزی که داره براش اینجوری مناسب تره

    نکته طلایی بعدی

    مدیر تلگرام به مارک زاکربرگ سازنده فیسبوک که اینقدر موفق و مشهور در دنیاست اما میگه آقا چخبره که چندهزار نفر کارمند برا کار گرفتی منم کار منم‌ مثل کار تو و در همین رنج کاریست اما من نهایتا 50نفر کارمند بگیرم

    یعنی اینکه من نوعی در کار خودم اگه میبینم افراد حتی مشهور و موفق در دنیا هستند اما هزینه و کار برا خودشون سخت کردن اما من نپذیرم و نگم چونکه حالا اونا آدمهای معروف و موفق هستند پس حتما دیدگاهشون هم درسته نععع بلکه من میتونم با تکامل و ساخت باورهای درست خیلی راحت تر و کم هزینه تر از اونا نتیجه بگیرم و موفق بشم

    مثلا صدها نفر افراد که از شاگردهای قدیمی تر و با تجربه تر و پولدارتر از من که شاگردهای استاد خودم بودن و سالهاست در کشورهای مختلف دنیا زندگی میکنن اما از این رشته من هیچ نتیجه ای نگرفتن که هیچ بلکه رفتن سراغ کارهای دیگه

    من بجای اینکه به اونا نگاه کنم و بگم ببین حتی اونا هم نتونستند بلکه نگاه میکنم به همکارهایی که در همین کشور یا هرکشور دیگه نتیجه گرفتن نگاه میکنم یا اگر حتی کسی هم نتیجه بزرگی نگرفته باشه من بشم اولین نفر در این حوزه چونکه من منطق ساخت این باور دارم در شغل قبلی که حتی علاقه هم بهش نداشتم اما تونستم کلی نتایج خوب بسازم پس در این کار خودم که خیلی بیشتر و عظیم تر میتونم بسازم

    مثل همیشه از دوتا استادان عزیز و دوستان عزیزم ممنون و خداروشکر میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      مانلیا گفته:
      مدت عضویت: 1599 روز

      سلام سجاد عزیز

      چهههه قدر از کامنتت لذت بردم

      خیلی با دقت مسائل رو باز کردی

      اول از همه

      اون موضوع اول که ما به اندازه ی باوری که داریم باید حرکت کنیم نه اینکه جو زده بریم جلو درحالیکه واقعا اون باوره ساخته نشده تومون و یجورایی میگیم حالا بریم ببینیم چی میشه … من واسه خودم یه کثال میزنم توی این مورد همیشه

      میگم خیلی ها میگن عه حضرت ابراهیم با ایمان به خدا رفت توی اتیش و گلستان شد و هیچ اسیبی ندید … پس ما هم اینکارو کنیم بریم در دل اتش و ایمان داریم که خدا کمکمون میکنه … در حالیکه واقعا سیر تکاملی اون فرد نشون میده هیچ وقت از ایمان به خدا چیزی نفهمیده و فقط بدون باور داره اقدام فیزیکی میکنه … و نتیجه اش که میاد و اون افراد اسیب میبینن میگن عه پس خدا جواب نداد … واقعا خیلی نکته ی مهمیه که صرف انجام یک عمل فیزیکی نشون دهنده ی این نیست که باورش در ما وجود داره … چون اون افراد با ترس یا به قول خودت با انگیزه های توخالی و احمقانه با دنبال سریع نتیجه گرفتن دنبالشن نه اون باور و ایمان …

      اون داستانی که درباره ی دوستت تعریف کردی منو یاد خودم انداخت … گاهی وقتا ته ذهنم میبینم میاد بهم میگه اخه تو اون سبک هنری که دنبالشی طرفدار نداره تو این موقعیت جغرافیایی چطور میخای بهش برسی و … اما با کامنتتون باز بهم یاداوری شد که من فقط باید باور بسازم و اجازه بدم خدا منو هدایت کنه … مثال ازاده رو میزنم برای خودم که توی امریکا یه بیزنسی داشت که خیلی کم طرفدار بود اما اون بهترین خودشو ارائه داد و همیشه مشتری های خاص میومدن براش … ممکنه تعداد اون مشتری ها در کل کم باشه تو اون فرهنگ و کشور ولی ما روی باورامون خوب کار کنیم همونایی که طرفدارشن همه میان پیش ما هدایت میشن پیش ما … همونجور که برای استاد عباسمنش هم اتفاق افتاد … تعداد کسایی که مثل ما توی این حوضه علاقه مند باشن خییلی کمه شاید ما یک درصد جامعه هستیم … ولی همه ی ما یک درصد ها هدایت شدیم به سمت استاد و همین یک درصد چندین هزار نفره چرا ؟ چون جهان فراوانی هست حتی با نیم درصد جمعیت یک کشور یا یک فرهنگ یا یک مکان جغرافیایی خاص میشه به ثروت بی نهایت رسید چون فراوانی هست توی این دنیا … حتی در شغل های خاص هنرخای خاص اینقدر ادمها و افراد زیادی وجود دارن که عاشق همون هستن … فقط باور مارو میخواد که باور کنیم هدایت میشن سمتمون …

      یه باور دیگه ای که دارم سعی میکنم بسازم برای خودم اینه که اگه این شغل و این سبک خاص هنر من توانایی ثروت سازی بی نهایت رو نداشت پس اصلا خدا و جهان اجازه نمیداد عشق و علاقه اش و فکرش ایده اش به من خطور کنه …

      اگر مشتری های فراوان و هاص خودمو نداشتم نمیذاشت این راه رو ادامه بدم و استعداد و عشقش رو بهم نمیداد … حالا که داده حتما درش ثروت و فراوانی هست که داده … اگه تصویرش رو تو ذهنم گذاشته پس لاجرم مقدر شده از قبل و وعده ی ما اینک اندر منزل هست …

      این فقط باور مارو میخواد و تکرار الگوهایی مثل ازاده ، استاد عباسمنش و … که از کاری که به ظاهر خیلی پرطرفدار نیست تونستن ثروت فراوان بسازن … هی باید این الگو ها و این باور هارو تکرار کنیم همین .

      من دقیقا نمیدونم رشته ورزشیه شما چیه فقط میدونم رزمیه ولی برات کلی ارزوی موفقیت دارم پسر

      من خودم ژیمناستیک و پارکور رو دارم ادامه میدم به عنوان ورزش و عاشقشونم … عاشق نیم وارو ، عرب ، اسکلوپ ، تایتانی ، وارو ، نیم پشتک ، پشتک ، و حتی توماس ، ایرفلیر ، هد استند ، بالانس ، و …

      ایشالله توی این رشته خاص خودت در سطح جهانی ببینمت :)))

      از کامنتت کلی کیف کردم دمت گرم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سجاد طبسی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 2842 روز

        به نام خدا‌وند هدایت ها

        سلام به نگار خانم عزیزم خیلی ممنون از اینکه وقت گذاشتی برا خوندن کامنتم مدتها بود که ازت بیخبر بودم واقعا خیلی خوشحالم از حضور گرم و ارزشمندت

        این حرکتهای آکروباتی رو که اینجا گفتی بیشترشون رو من انجام میدم و رشته ورزشی من جیت کان دو سبک بروس لی هست و استادم امضاء کتاب و یه چمدون که اون زمان خود فرد بروس لی شخصا بعنوان یادگاری داده به استادم هنوز داره چونکه استادم استادش مستقیما پیش خود بروس لی در آمریکا اون زمان آموزش دیده و حتی بروس لی اسم استادمو اون موقع همراه با هدیه دادن اون یادگاری ها به زبان چینی نوشته و بهش یادگاری داده و من الان نماینده استان خودم کرمان و بقیه استان های جنوبی کشور در این رشته هستم اگه یه وقت خواستی جهت آشنایی با این رشته یا آشنایی بعنوان هم خانواده بودن این سایت باهام تماس بگیری تو گوگل سرچ کنی کتاب فراتر از ورزش کتاب من میاد بالا و از اون موسسه بنام ارشدان میتونی شماره تماس منو بگیری البته فکرکنم در همون گوگل هم شماره تماسم باشه

        واقعا خیلی خوشحال شدم از حضورت و خیلی خوشحال میشم هم با شما هم با هرکدوم از دوستان این سایت بصورت مستقیم ارتباط و ملاقات داشته باشم

        موفق و پیروز باشید و منم آرزوی موفقیتهای بیشتر شما رو در کار خودت دارم

        و فکر کنم شما هم مربی رقص یا موسیقی بودین البته درست یادم نیست

        در پناه خداوند مهربان باشی دوست عزیز.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    عاطفه معین گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    بنام خدای بخشنده مهربان

    سلام به استاد جانم ،مریم عزیزم و بچه های مثبت اندیش و موفق سایتمون .

    تا چشم کار می‌کنه همه جا پر از زیبایی و عطر خداست، کلبه ی چوبی زیبا ،دریاچه ی بی نظیر درخت های سر به فلک کشیده و سبز ،اسمان آبی و ابرهای سفید پفکی که پخش آسمون شدند ،

    چقدر زیباست

    سرشار از آرامش شدم ،سرشار از عشق خداوند ،

    خدای زیبای من ،خدای زیبا آفرین من سپاسگزارتم

    که چشم های بینا دارم ،موبایل و اینترنت دارم ،

    به سمت آدم های خوب هدایت شدم و می تونم این همه زیبایی رو ببینم،لذت ببرم و بگم خدایا منم میخوام اینارو از نزدیک تجربه کنم .تازه از این بهترش رو می‌خوام از این عالی ترش رو می‌خوام ،چون من لایق عالی ترین ها هستم ..

    چقدر ایمانم با دیدن این فایل ارزشمند

    و این زیبایی ها قوی تر شد

    چقدر حال دلم عالی تر شد

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت .

    استاد جانم چه اندام زیبایی ساختید ،

    چه خوش تیپ شدید ،دمتون گرم.

    با صحبت های که کردید و قدم هایی که این دوستمون برداشتند یاد خودم افتادم ،

    دقیقا توی روزهایی که همه از بیماری و کساد بودن کاسبی صحبت می کردند (حتی همسر خودم )

    من یه ایده به ذهنم رسید ، من بی نهایت به آشپزی علاقه دارم و تعریف از خود نباشه ( به گفته اطرافیانم دست پخت بی نهایت عالی دارم ،از غذا و سالاد گرفته تا دسر و کیک ساده و خامه ای..)

    ایده اومد که یه بیرون بر خونگی راه بندازم ،

    با این شرایط که : من تو شهر یزد آشنا و فامیل ندارم

    کسی رو زیاد نمی‌شناسم

    دوستام هم در حد سه چهار نفر هستند.

    بخدا گفتم من قدم بر میدارم نتیجه با خودت ،

    تو واتساپ یه گروه تشکیل دادم و اون چند تا دوستم رو اضافه کردم و چندین عکس از غذاهایی که قبلاً پخته و دیزاین کرده بودم رو گذاشتم ..

    صبح که از خواب بیدار شدم و به گروه سر زدم دیدم گروه چهار پنج نفره من تبدیل شده به حدود 50 نفر ..وای خدای من دوستام هر کسی که میشناختن رو به گروه اضافه کرده بودند و کلی از دست پختم تعریف کرده بودند و خداوند کار خودش رو کرده بود ،

    هر روز همون غذایی که میخواستم برای خودم و همسرم درست کنم رو اضافه تر می کردم و مشتریش رو خدا می رسوند ،می اومدن در خونه و ازم تحویل می گرفتند …

    مگه میشه از خدا کمک خواست و رو برگردونه؟

    مگه میشه با ایمان قدم برداشت پا روی ترس ها گذاشت و نتیجه نگرفت!!

    همه چیز به باور و ایمان بستگی داره …

    الان به لطف خدا کارو کاسبی خودم رو دارم و کنار همسرم با لذت داریم پیش میریم و هر روز به ثروت مون اضافه میشه

    هر روز راه باز تر میشه .. چرا باز تر میشه ؟

    چون ما دست خدا رو باز گذاشتیم

    چون من به خدا میگم من نمی‌دونم …ولی تو هم میدونی و هم می تونی

    چون دست در دست خدا دارم پیش میرم ،

    به خودم تعهد دادم که هر روز روی خودم کار کنم و یه کم از روز قبلم بهتر بشم ،

    اگاه تر

    قوی تر

    با ایمان تر

    متمرکز تر

    هدفمندتر

    بابت این فایل ارزشمند و عالی ازتون ممنونم استاد ،

    همه‌ی فایل های شما ارزشمند هستند ولی مثل همیشه خدا بهم گفت این یکی رو هم ذخیره کن و هفته ای چند بار گوشش بده و خوراک مغزت کن عاطفه جونم، بنده حذچرف گوش کنم

    منم میگم چشممم اربابم من بندگی میکنم و دست تو رو باز میذارم تا نعمت های بیشتری وارد زندگیم کنی .

    سپاس از مریم جانم که فیلم برداری کرد و صدای زیباش ، حرف های پر مغز و قشنگش بهم آرامش داد

    خدای من صد هزار مرتبه شکرت .

    خدانگهدار تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    به نام خداوند روزی دهنده ی من حیث لایحسب و عزت دهنده ی بی منت

    سپاسگزارخداوندم که باردیگر برمن منت نهاد و به من فرصتی داد تا دوباره این قسمت از آگاهی های ناب الهی رو گوش فرابدم و به خودم یاداوری کنم که قدرت فقط از آنِ خداست ولاغیر و هیچ کسی به جز خداوند قدرتی برزندگی من ندارد نقطه سرخط.

    استادجان ازتون سپاسگزارم که سخاوتمندانه چکیده ی کل محصولاتتون رو تو فایلهای دانلودی بدون اینکه هیچ منتی سرکسی بذارید بادوستان هم مدارتون به اشتراک میذارید

    نتیجه ی مرضیه جانِ عزیز ازکابل چنان الگوی محکمی برای من شد،که نخوام برای انجام هیچ کاریم بهونه بیارم و به عوامل بیرونی قدرت بدم

    بااینکه میدونم قدرت دادن به عوامل بیرونی یک شرک بزرگیه،اما متأسفانه سالیانه ساله اونقدر غرق در دنیای شرک زده زندگی کردیم که تابیاییم ریشه ی اون رو ازبین ببریم یه مدت زمانی رو نیازداریم

    چقدر زیبا مرضیه جان بیان کردند،بااینکه تو دوران پندمیک مغازه ها همه میبندن اما باکنترل نجواهای ذهنش روی روانشناسی ثروت با ایمان کارمیکنه و ایمان در عملش رو نشون میده و این رو باتمام وجودش باور میکنه که هیچ عامل بیرونیی بر زندگیش یاکسبوکارش تأثیر وقدرتی نداره،حرکت میکنه و طی مسیر باتوجه به شرایطی که داشته خدا بهش این الهام رو میکنه که بادوچرخه ی پدرشون اجناس رو به دست مشتری برسونه،و همین ایده ی الهی باعث میشه که پدرشون هم به یک درامد عالیی دست پیداکنه،جوری که چندبرابر حقوق کارگریش پول میسازه!

    خدایاشکرت چقدر لذت میبرم از ایمان یهمچین افرادی که انقدر خوب درعمل خودشون رو نشون میدن و هیچ بهونه ای نمیارن از اینکه من جنسیتم خانم هست،یااینکه سنم کم یازیاده،یااینکه موقعیت جغرافیاییم مناسب نیست

    چقدر ماادما بابهونه ی همین چندمورد بی حرکت موندیم ونخواستیم حرکت کنیم، واقعا چقدر موقعیتها رو از دست دادیم بخاطر این محدودیتهایی که ذهنمون تو توهمات خودش برامون درست کرد و حرکت نکردیم،خدایابه بزرگواریت قسم میدم که من رو ببخش و درهرلحظه هدایتم کن به سمت مسیردرست،مسیر صداقت،مسیر رشد،مسیری که رضایت تو در اون باشه و نه رضایت بنده ی تو…

    بسیاربسبیارتحسین میکنم مرضیه ی عزیز رو که اونقدر باایمان حرکت کردن که خداوند هم پاداش ایمانش رو میده و درامدش روزانه به 400تا500دلار امریکا میرسه!آفرین به شما مرضیه جان که اون موقعی که دولت افغانستان در حال سقوط بوده،شما بازهم قدرت رو از عوامل بیرونی گرفتید،و باتوجه به تجربیات گذشتتون اینبار جهاد اکبر برای کنترل ذهن بیشتر راه میندازید و بااینکه هم وطنانتون در حال فرار بودند،ولی شما تو همون شرایط به ظاهر ناجالب وسخت،از هدایتهای خداوند باحرکت کردنتون کمک میگیرید،و به جای اینکه خودتون رو ببازید،و بگید اینباردیگه نمیشه یاکاری ازمن برنمیاد،اتفاقا باایمان بیشتر حرکت میکنید و اجناس سنتی به دست هموطنانتون میدید تا به‌عنوان یادگاری ازکشورتون داشته باشند،آفرین به شما و این ایده ی الهام بخشی که به اجرا گذاشتی

    اینجاست که مرضیه جان یک مسئله رو تودوران پندمیک حل کرده،پیشرفت کرده،یک قدم به جلو برداشته،نه تنها اون مسئله رو حل کرده وجواب داده بلکه یک ایمان ویک اعتماد بنفسی رو درون خودش ساخت که وقتی شرایط افغانستان به جایی میرسه که درحال سقوطه اینبار ظرف مرضیه ی عزیز ازدرون بزرگ شده،شخصیتش قوی شده،و دیگه به این راحتی نمیتونه زمین بخوره چون ایمانش رو از قبل درعمل نشون داده،چون دیگه میدونه همون الگوی ثابت وبدون تغییرِ کنترل ذهن،وتوجه نکردن به ناخواسته ها در شرایط به ظاهر ناجالب افغانستان دوباره جواب میده و حتی پاداشش بزرگتر از این خواهد بود که درامد پونصد دلاری درروز میسازه

    حالا پاداشش چیه؟خیلی راحت به کشور کانادا مهاجرت میکنه!واقعا که این دختر بسیار قابله تحسینه،آفففرین به این الگویی که سد محدودیتهای ذهنی رو شکستی

    استادِعزیز واقعا حالادرک میکنم که اگر ادم توهررشرایطی که باشه و به خداوند ایمان داشته باشه،و بتونه باورهای خوبی بسازه،نترسه وبا هدایتهایی که میشه حرکت کنه،اون وقت پاداشها از راه میرسن

    چقدر این باورها باعث قوت قلب آدم میشه که بگیم:

    رزقو روزی همه ی ما دست خداونده ونه هیچ عامل بیرونی

    شرایط بیرونی نمیتواند برای ما تصمیم بگیره و قدرت فقط از آن خداوند است

    خداوند درهمه حال داره به ما کمک میکنه

    مهم نیست چه کسی تواین دولت داره کارمیکنه،مهم اینه که منم که دارم شرایط زندگیمو میسازم

    باورکنیم که خداوند زمین و آسمانها را مسخر ماکرده،تا زندگیمون رو اونجور که میخوایم رقم بزنیم

    باورکنیم که قدرت خلق زندگیمون به صورت صد درصد دست خودمونه

    اون وقت دیگه نجواهای شیطانی،محدودیتهای ذهنی،هیچ عامل بیرونی مثل اینکه من یک خانمم،یا سنم زیاده،یا موقعیت جغرافیاییم خوب نیست،تأثیری نداره

    استادجان بی نهایت بار شمارو تحسین میکنم که باشرایط به ظاهر ناجالب زندگیتون،ایمانتون رو درست کردید و حرکت کردید و تقصیر رو گردن عوامل بیرونی ننداختید،و ایمان به یقین داشتید که خداوند پاسخ خواهد داد،و پاداش تقوای هر انسانی رو خواهد داد واقعا تحسین برانگیزه این حد از کنترل ذهن و این حد از ایمان به غیب خدایاشکرت

    کنترل ذهنی که نشونش احساس خوب وآرامش باشه،نتیجش میشه،سلامتی،عشق،ثروتی بیشمار،و کلی خیروبرکتهای دیگه تو زندگی

    من باید این رو به ذهنم بفهمونم که تو هر مداری هستم دسترسی دارم به افراد،ایده ها،شرایط وموقعیتهایی که با من هماهنگه

    من باید بدونم اگر تو مدار پنج ملیون تومان هستم ایده ی صدملیونی بهم الهام نمیشه

    و وقتی که باورهامو تغییر بدم شکل فکر کردنم هم درمورد مسائل مالی ومحدودیتها تغییرمیکنه

    اگه تو ذهنم این باشه که نمیشه تواین وضعیت اقتصادی وتواین شرایط کشور پول بسازم،یا بگم پارتی ندارم،یاسرمایه ی اولیه ندارم،اولا که شرک ورزیدم،دوما که باعث میشه هیچ حرکتی نکنم

    هیییچ محدودیتی نیست جزاینکه ذهنم اون رو بُلدمیکنه،من باید بتوانم ذهنمو آرام آرام تغییر دهم تا شرایطم تغییرکنه،آدمهای اطرافم تغییرکنن،اگر بتوانم خودم رو تغییردهم همه چیز تغییرخواهند کرد

    واقعا که کامنت مرضیه جان باعث شد تردید هامون کمتر بشه،باعث شد بیشتر باور کنیم که حتی توشرایط به ظاهرناجالب همیشه یه راهی هست

    همونطور که پیامبرا تو سخت ترین زمان خداوند درها رو براشون بازمیکنه

    اما به شرطی خداوند درهای رحمتش رو بازمیکنه که ورودی ذهنمو کنترل کنم،صبح تاشب باآدمایی که همیشه مینالند و میگن اوضاع خرابه،همنشین نشیم اون وقت شرایط بر وفق مرادمون خواهد شد

    مریم جان به نکته ی مهمی اشاره کردید،اینکه ما وقتی میخوایم یه کاریو انجام بدیم باید بتونیم باهمون امکانات و شرایطی که داریم شروع کنیم و نخوایم ذهنمونو درگیر این کنیم که سرمایه نداریم یا با چک ووام میتونیم کاریو راه اندازی کنیم

    همونطور که برای همه ی ماواضحه بسیاری از کارخانه های ایران ازدست فروشی یاحتی دوره گردی شروع کردند،یعنی باهمون شرایطی که داشتند حرکت کردند

    واقعا نسل جدید بقول استادعزیز آمپولی شده و میخوان یک شبه ره صدساله رو پیش برن

    چقدر ازین دست آدما تو همه جای دنیا پیدامیشه که جوگیر میشن و میخوان یک شعبه رو تو یک سال به پنجاه شعبه برسونن!

    من باید این رو بدونم که اگه میخوام پول بسازم وموفقیت کسب کنم،باااید ظرفم رو بزرگ کنم،بااید ببینم باشرایط حال حاضرم میتونم چه کاری انجام بدم،بعد قدمهارو بردارم

    عجله کردن و حرص زدن و ثابت کردن موفقیت به دیگران باعث میشه من تو هیچ کاری موفقیت کسب نکنم که هیچ بلکه باعث سقوطم توهمه ی کارهامیشه

    احسنت به مدیر تلگرام که اینقدر متمرکزانه و داره تومسیر علاقش کارمیکنه و هیچ تبلیغی هم نکرد چون این باور رو تو ذهنش ساخته که وقتی کارش رو خوب انجام بده،دهان به دهان خوب بودن کارش میچرخه و این خودش یه تبلیغ براش میشه

    و بسیار تحسین برانگیزتره این فرد که شرکتش رو سهامی نکرد،برای اینکه میخواست شرکتش دست خودش باشه و خودش کارهای شرکتش رو انجام بده

    خداهم تواین مسیر رهاش نمیکنه و پاداش ایمان در عملش رو میده و هربار باهدایت شدنش به ایده های کاربردی تلگرامش رشد میکنه

    وبایک تیم بیست سی نفره الان به جایی رسیده که یک میلیارد یوزر روزانه داره!!واقعا این فرد تحسین برانگیزه افرین به این همه علاقه ای که ایشون داره و این پاداشی که نصیبش شده

    آفرین به این فردی که تکاملشو طی کرد و آروم آروم رشد کرد و عجله ای نکرد

    و در آخر دمِ استاد عزیزوگرانقدرم گرم و هزاران آفرین به ایشون که باطی کردن تکاملشون الان سایتشون شده بزرگترین سایت موفقیت تو دنیا⁦⁦( ˘ ³˘)⁩

    عاشقتونم ودر پناه الله یکتا میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوندی که هرچه دارم از آن اوست.

    من هنوز فایل و ندیدمش اما فقط مطالبی که بالای فایل نوشته شده بود با عنوان فایل و خوندم چقدرررر نکات فراوانی دلشت برای یادگیری ،

    به نظرم همین نوشته هارو باید چند بار خوند ، دیگه خود فایل که شنیدن و دیدنش جای خود داره ،ذوق دارم برای گوش دادن و یادگرفتنش پس میذارم یه موقعی که خوابم نمیاد و سرحال و تشنه ی یادگیری هستم شروعش میکنم ،

    چقدر این مطلب نکته ی خوب و مهمی داشت :

    زمانی هدایت های خداوند را دریافت می کنی که عوامل حواس پرتی را از ذهن خود حذف می کنی

    امسال خیلی خیلی خیلی باید دقت کنم ، حواسمو جمع کنم و متمرکز تر عمل کنم ، همین قدر هم که امسال متمرکز تر شدم و دارم اروم آروم ولی پیوسته جلو میرم خیلی نتیجه دیدم باید بیشتر و بیشترش کنم به امید الله مهربانم .

    خدایاشکرت که صبح جمعه با حس خوب شروع شد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: