الگویی مناسب برای کسب و کار - صفحه 27

764 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 756 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    استاد دو روز میشه کار خودم رو شروع کردم و به طرز عجیبی خیلی راضی و خوشحالم قلبم خیلی راضی هست و آنقدر حالم خوبه که صبح ها ساعت 4یا 5بیدار میشم تا 9صبح روی سایت و دوره دوازده قدم کار میکنم و 9صبح میرم سرکار تا 10شب کاری که برای خودم هست و همش دارم چیز های جدید یاد میگیرم و همش دارم یا آدم های جدید آشنا میشم .نحوه برخورد با مشتریان .دارم جاهای جدید یاد میگیرم .در مورد ملک دارم کلی اطلاعات کسب میکنم.کار کردن با اپلیکیشن های جدید رو یاد گرفتم.جای خابم رو عوض کردم.اصلا شماره های توی گوشیم عوض شدن .و خیلی خوشحالم خیلی زیاد …

    یه الگو هم دارم که همکار خودم هستن ایشون دیروز میگفتن من هم آمدم توی این کار صفر بودم و الان توی تهران خونه اجاره کردن و ماشین خریدن کلا 1سالی هست آمدن توی این کار بیشتر نیست و آنقدر موفق شدن و خیلی برای ذهنم باور پذیر تر شد بعد این دوست من اتفاقا از بچه های سایت هست و الان هم داره دوره دوازده قدم رو که قبل خریده بوده باز دوباره استارت زده و داره از قدم اول گوش میده و فقط میتونم بگم خداروشکر

    دیروز خودش باهام آمد رفتیم یه ملک بازدید کردیم کلی چیز بهم یاد داد و کلی حرف در مورد قانون زدیم و …

    استاد همه اینارو گفتم تا برسم به اینجا که وقتی با تمام وجود حرکت میکنی راضی هستی یا قلبت ازت راضی هست الان که دارم با تمام وجودم حرکت میکنم و تلاش میکنم (تلاش در وج مثبتش) خیلی از خودم راضی هستم و هدایت هامو دنبال میکنم و خیلی راضی هستم خیلی زیاد …

    عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  2. -
    فرشته گفته:
    مدت عضویت: 1463 روز

    سلام به استاد عزیزم و همراهان خوب سایت عباس منش ️️

    من فرشته هستم ،27 سالمه

    حدودا سه سال از تاریخ آشناییم با این مسیر زیبا و پیدا کردن شما میگذره

    بارها میخواستم براتون بنویسم ولی نشد

    تا اینکه این فایل رو امروز دیدم و گفتم بهتره منم تجربه خودم رو درباره استفاده از آگاهی ها و هدایت هاتون بنویسم .

    در اوایل این سفر من درآمدم تقریبا صفر و به قول خودتون میگفتم که مگه میشه از درآمد صفر به درآمد های بالا رسید ، دست و پا شکسته شروع کردم روی خودم کار کردن .

    بعدبا توکل بخدا و مهارت ها و علایقی که داشتیم ، توی یه نقطه خیلی خلوت از شهرمون یه مغازه اجاره کردیم و یه کارگاه شیرینی پزی راه انداختیم با خواهرم ،ما فر حرفه و دستگاه های حرفه ای نداشتیم تنها داراییمون یه تسر کوچیک و یه میز کار و یکسری وسایل های خیلی ابتدایی بود ،خواهرم باقلوا پخت میکرد و منم می‌بردم تو نمایشگاه ها با چای و قهوه می‌فروختم .

    توی زمستون بود هوا خیلی سرد ولی از شوق اینکه روزی پونصد تومن دارم فروش انجام میدم در پوست خود نمیگنجیدم و تک تک حرف های شما رو در ذهنم تکرار میکردم که دیدی میشه از صفر هم به درآمد رسید… .

    بعداز گذشت دوماه ، من سال ها در رابطه ای بودم که نمی‌تونستم جدا شم چون توقع داشتم اطرافیانم به من کمک کنن و باز توکل کردم و به راحتی جدا شدم ، با لباس تنم و بدون مهریه برگشتم خونه پدریم .

    چقدر قشنگ خدا برای ما بهترین مشتری هارو می‌فرستاد توی همون مغازه کوچیکی که توی یه نقطه دور از شهر داشتیم

    گاهی وقتا یه آدم هایی ازمون خرید میکردن و سفارشات شرکت هایی داشتیم که اشکمون درمیومد از ذوق …

    به هر تضادی برمی‌خوردم شاید اولش ناراحتش میشدم ولی با حل کردنش قدرت بیشتری بهمون میداد.

    بیش از این متن رو طولانی نکنم و به طور خلاصه بگم که :

    به لطف خدا وسخنان زیبای شما

    ما الان صاحب یه مجموعه کافه و تولیدی شیرینی هستیم و با اختلاف از پرفروشترین کافه های شهرمون رو داریم با ‌یه تیم قوی و متعهد….

    به دست آورد های بزرگی رسیدیم

    از شغلی که عاشقش هستیم ،داریم ثروت می‌سازیم، البته که این شروع مسیر خواهد بود …

    خیلی پول ساختن لذت بخشه….

    قربونتون برم که شما و خانم شایسته عزیز بهترین الگو ی ما توی زندگیمون هستید️️️️️️

    خدارو شکر میکنم که من و با شما آشنا کرد … ️️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      محمد خدیوپور گفته:
      مدت عضویت: 1433 روز

      سلام فرشته عزیز چقدر لذت بردم از خوندن کامنت شما آفرین به توکل شجاعت وجسارتی که به خرج دادی وواست آرزو میکنم انشاالله در این مسیر هروز بهتر وثروت مند تر وشاد تر پیش بری آرزوی بهترین ها دارم برات انشاالله درآیند6 از موفقیت های بیشمارت بیشتر بشنوم خیلی لذت بردم از کامنتت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فریبا ترابی گفته:
    مدت عضویت: 3112 روز

    سلام دوستان

    یکی از باورهای اشتباهی که من تونستم بیرون بکشم : همیشه پدر مسئولیت خرج و مخارج زندگی دختر و خانواده را به عهده دارد. من کار نمیکنم از پدرم پول تو جیبی میگیرم ، پدر وظیفه داره به من پول توجیبی بده یا پدر وظیفه داره مرا سروسامان بده ، پدر باید به من سرمایه بده تا کاری را شروع کنم و هزاران دلیل و مدرک در اطرافم پیدا میکردم که فلانی چون به جایی رسیده حتماً بابای خوب و مسئولیت پذیری داره و چون باور کردم جهان هم از همین جنس باورها به من نشان میداد و همین باعث میشد پدرم را زیرسوال ببریم که چرا مسئولیت پذیر نیست؟

    ولی در این فایل مرضیه جان به ما نشان داد چطوری نه تنها از پدرش پول نمی گرفت بلکه برای پدرش کاری جفت و جور کرد که از درآمد قبلی نه تنها بیشتر بود بلکه شاید پدر بزرگوار مرضیه جان از دخترش هم حقوق می گرفت و دیگه سرکار قبلی نرفت

    من نمی فهمم …. وقتی در تلویزیون خودمان افعانستان را می دیدم همه ی بانوان را زیرنقاب نشان میداد حالا یک بانوی ازرشمند از یک سرزمین ارزشمند و رنج دیده یک کاری را شروع کرد که نه تنها درآمدش به واحد پولی افعانستان محاسبه نمیشه بلکه به دلار محاسبه میشه …….. و چه بسا الهام بخش بانوان دیگر هم بوده.

    شجاعت این خانم و اما و اگرهای ذهن ……. فقط کافی بود به دلایل ذهنش گوش بده و بگه : امکان نداره … ولی چون به حرف خدا ، به حرف ربّ ، گرداننده جهان گوش کرد…. خداوند هم دل پدر را به رحم آورد که از دخترم حمایت کنم تا به جایی برسه و چون برای رضای خدا گام برداشت (چون از همان اول نه درآمدی بود … نه کسب و کار درست و حسابی بود ) خداوند هم مرضیه جان را تبدیل به دست خدا برای پدرش کرد و پدرش را تبدیل به دست خدا برای دخترش

    ممنونم عزیزانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2075 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام استاد عزیزم ، مریم جان شایسته و تمام دوستان الهی من در سایت منحصر به فرد عباس منش

    یک فایل هدایتی ، چقدر در جمله به جمله استاد و قدم به قدم مرضیه عزیز ایمان جا داشت

    من این دیدکاه رو قبلا مطالعه کرده بودم بنطر من الگو گرفتن از این رفتار و دیدگاه برخوردی مرضیه خانم عالی و بی همتا هستش

    تحسین میکنمتون و بهتون درد میفرستم ، شما به ما معنای ایمان داشتن به لطف خدا و توانایی خود رو نشون دادید

    آره ، قانون همینه وقتی بلدش باشه لحظه به لحظه روز و شبت پر میشه از معجزه که از نگاه خودت باید اتفاق بیفته و از نگاه دیکران چقدر خوش شانسه ، حتما حتما گنج پیدا کرده

    بقول استاد هیچکس مسیری که طی کردیم زو نمیبینه ، ذهنیتی که ساختیمو در نظر نمیگیره و اسم نتایجمون رو میزاره مورد خاص

    اینحاست که تفاوت های تفکری خودش رو نشون میده

    خدای من شکرت که در مرحله درک و عمل به قوانین جهانت هستم

    خدای من شکرت که هر روزم پر از معجزات توست

    همگی در پناه الله مهربان ، شاد ، ثروتمند ، سلامت و تندرست باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    فرشته کوهستانی گفته:
    مدت عضویت: 1318 روز

    بنام الله یکتا

    سلام بر خوبانم

    سلام بر عزیزانم

    درود و تبریک به اراده و آگاهی و عمل بموقع مرضیه جان

    واقعا تحسین میکنم که شما در شرایط بشدت در ظاهر سخت …تونستید کنترل ذهن بکنید و خودتون رو سوای از شرایط کشور و خانواده به موفقیت در سطح قابل تحسینی برسونید

    من به شخصه با وجود حضور در شهری عالی و شرایط خانوادگی عالی …باز نتونستم ذهنیتم رو از فقر به ثروت برسونم

    با وجود اینکه برادر میلیاردری دارم …

    اما هنوز نمیتونم ذهنم رو جوری برنامه ریزی کنم که بتونم درک کنم که برای ثروتمند شدن نیازی به داشتن ارثیه ی پدری و پدر ثروتمند نیست

    ما همه به یک اندازه به نعمت های خداوند دسترسی داریم

    خوشحالم که دارمتون عزیرانم

    از خداوند میخوام همیشه یک فرد توحیدی و با ایمان باشم

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1581 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم جان

    استاد جان شما همیشه میگید که عوامل بیرونی هیچ تاثیری نداره. اینو بارها توی فایل‌های مختلف گفتید و حتی داستان زندگی خودتونو با بزرگواری گفتید تا همه متوجه بشن که در هر جایگاهی باشیم میتونیم تغییر کنیم و موفق بشیم

    من حتی روانشناسی ثروت 1 رو خریدم وهمه‌ی باورهای اشتباه در مورد ثروتمند شدن رو گوش دادم و واقعا درست بود که تقریبا بیشترشو من داشتم که تقریبا همه رو عوض کردم جز باور فراوانی که هنوز میدونم وجود داره

    حالا اصلا اینهمه مطالب رو گفتم که اینو بگم، استاد جان شما همه‌ی باورهای محدود کننده رو گفتید که مهمترینش عوامل بیرونی هست. عوامل بیرونی خودش شامل خیلی از موارد میشه که در فایل‌های مختلف در موردش توضیح دادین..

    حتی یادمه در یک فایلی گفتید که در مورد چاقی و لاغری و حتی جسمی هم ما باورهای جبر گونه داریم که فکر میکنیم ژنتیک تاثیر داره

    حالا همه‌ی اینها رو گفتم که اینو بگم

    یک عامل بیرونی هست که هیچکس در موردش حرفی نزده، اما مهمتر از تمام عوامل دیگه‌ست

    تاثیر ستارگان

    تاثیر ستاره‌ها بر انسانها بسیار زیاد هست و هر زمان که هر انسانی در هر جای دنیا متولد میشه، جایگاه ستاره‌ها در اون زمان بر اون نوزاد تاثیر میذاره و علت تفاوت در رفتار انسانها هم همینه که همه‌ی انسانها منحصر بفرد هستن، رفتارهای متفاوتی دارن

    و من وقتی علم نجوم و ستاره‌شناسی رو مطالعه می‌کردم اینطور بود که ستاره‌ها از زمان تولد یک پتانسیل‌ها رو برای ما فعال کردن. میگن در چارت تولد همه چیزهایی که یک انسان میتونه داشته باشه رو نشون میده. یعنی ثروت در چارت تولد مشخصه که این بچه وقتی به دنیا میاد در چارت تولدش علائم ثروتند شدن هست‌. یا این آدم در چارت تولدش علائم شهرت و موفقیت داره‌. یا این آدم در چارت تولدش فقر و مشکلات مالی نشون میده.‌. بطور کل میخوام بگم علم آسترولوژی‌ و نجوم این رو میگه که هر انسان با یک پتانسیل خاص به دنیا میاد و تمام این ثروت و شهرت و فقر یا حتی مرگ پدر و مادر یا حتی بیماریها و همه و همه رو نون میده. این علم میگه هر چیزی از زمانیکه به دنیا میایم برای ما مشخص شده

    حالا ما فقط میتونیم تلاش کنیم اما چارت تولدمون رو نمیتونیم تغییر بدیم. مثلا ممکنه خیلی تلاش کنیم اما همیشه در فشار مالی باشیم یا برعکس با توجه به چارت تولد

    حالا من سوالم از شما اینه استاد جان، با توجه به اینکه آسترولوژی و نجوم یک علم هست و وجود داره، آیا بازم همه ثروت و شهرت و موفقیت به باور های ماست؟

    استاد عزیزم شما تاحالا چارت تولدتونو دیدین؟ آیا اینو میدونید که ثروت و شهرت در چارت تولدتون هست یا نه؟

    شاید اگر چارت تولدتونو بگیرید نشانِ ثروت در اون هست و در یک ترانزیت سیارات باعث فعال شدن ثروت در اون تایم شده باشه

    من فقط تنها شبهه‌ای که دارم و تنها عامل بیرونی که فکر میکنم تاثیر داره اینه

    چون وقتی آسترولوژها چارت تولد آدمهای ثروتمند رودرآوردن و همه میگن این افراد مشهور و ثروتمند، در چارت تولدشون شاکله‌ی ثروت وجود داره

    استاد عزیزم با توجه به اینکه شمارو بینهایت قبول دارم و عاشق افکار و قدرت و اراده و عقل و دانایی و باور های درست شما هستم، اینو مطرح کردم که اگر صلاح میدونید در این مورد هم صحبت کنید. واقعا دلم میخواد بدونم نظر شما چیه

    چون شما در مورد موضوع مهمی مثل قانون سلامتی، با مطالعات و اراده فوق‌العاده‌تون، قانون رو بدست آوردین و به اینهمه آدم کمک کردید و حتی جهشی در این زمینه ایجاد کردید.‌ حالا در این مورد هم من میخوام نظر شمارو بدونم چون این موضوع علمِ ستاره‌ها و تاثیرشون بر انسان از دیرباز بوده و حتی تمام دانشمندان و حتی شعرای ما منجم هم بودند..

    و در آخر اینو بگم منو خواهرم همیشه تا ابد دعاگوی شما هستیم و با تمام وجود دوستتون داریم و بعد از آشنا شدن با شما خیلی تغییر کردیم و هر روز صحبتهای شمارو گوش میدیم. تا ابد خیر و ثروت و برکت و نعمت و سلامتی و عمر با برکت ان‌شالله در زندگیتون روان باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مینا کاشی گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    به نام رب العالمین

    سلام براستاد عزیزم

    سلام بر مریم جان و مرضیه عزیز بخاطر کامنت پر از انرژیش و دوستان عزیزم در این سایت

    میخواستم ماجرایی که دقیقا یک روز بعد از این فایل برام پیش اومد را براتون تعریف کنم. که خداوند از آدم میخواد که ایمانش را در عمل ثابت کنه.

    حالا هرکسی به هر طریقی . مهم اون اعتماد به رب العالمین هست که داره عمل میکنه . بقیه چیزهای ما فقط اعتقاد است.

    همه انسان های روی زمین اعتقاد دارند چون در ذات همه ما گرایش به خدا هست. اما اعتماد به خدا یه چیز دیگه است.

    همون جمله معروف استاد :

    In God we trust

    هفته پیش دقیقا یه صبح زیبا که من با شادی دخترم را با دوستاش بردم مدرسه اخرین روز مدرسه بود و کلی برنامه و گفتم هر وقت کارتون تموم شد به من زنگ بزنین بیام دنبالتون.

    برگشتم خونه و همسرم هم حالش خوب بود و لباس پوشیده آماده برای رفتن به سر کارش. یکدفعه قبل رفتن دیدم یه لیوان یه مایعی را نوشید و چند لحظه نشست و چیزی نگفت. بعد از چند دقیقه گفت نمیدونم چرا حالم بد شده . گفتم این چی بود خوردی گفت آبغوره بود. گفتم ناشتا آبغوره خوب حالت را بد کرده.

    سریع براش یک لیوان شربت با بهارنارنج درست کردم یک کمی خورد گفت نه خیلی حالم بده. قفسه سینه ام میسوزه.

    سالها قبل همسر من استنت قلب گذاشته بودند.

    گفت به من یک قرص نیتروگلیسیرین بده . سریع یکی بهش دادم کمی دراز کشید گفتم عجله که نداری کمی استراحت کن بعد برو.

    بعد از چند دقیقه گفت نه حالم یه جوریه یکی دیگه بخورم. گفتم اجازه بده یا از اورژانس بپرسم یا از یکی از دوستانم که پزشک عمومی ولی در بیمارستان قلب است بپرسم.

    حالا همسرم هم میگفت نه نگران نشو مال همین آبغوره است و منم اصرار که نه من باید بپرسم.

    زنگ‌زدم به دوستم و ماجرا را گفتم و او گفت اشکال نداره یکی دیگه بده یکی از قرص های قلبش را هم گفت بده . و گفت از حالش به من خبر بده.

    بعد از چند دقیقه که این کارها را کردیم همسرم گفت نه خوب نشدم. مثل همون دفعه قبل هستم و قفسه سینه من سنگینه.

    زنگ زدم به دوستم گفتم بیا خودت با همسر من صحبت کن ببین حالش چجوریه. تو پزشکی.

    و بعد از صحبت دوستم به من گفت مینا رامین را ببر نزدیکترین درمانگاه و یک نوار قلب بگیر و سریع برای من بفرست.

    من هم بدون لحظه ای درنگ حرکت کردیم چون احساس کردم یه چیزی هست.

    و تمام مدت میگفتم خدایا تو منو هدایت کن.

    سریع رفتیم درمانگاه نزدیک خونه و اونجا گفتم مورد اورژانسی سریع یه نوار قلب بگیرید.

    و همه بیمارهای اونجا که منتظر نوار قلب بودند به راحتی اجازه دادند ما کارمون انجام بشه. و من فقط خدا را صدا میزدم.

    اینها منتظر دکتر اورژانس بودن من بدون اینکه فکر کنم فقط نوار قلب را گرفتم و وارد مطب یه دکتر شدم و گفتم لطفا اینو برای دکتر من بخونید

    اون دکتر در حالی که بیمار داشت سریع نوار قلب را دید و گفت باید سریع آمبولانس بیاد.

    گفتم دکتر اینو برای دکترم بخون اونجا پرونده داره.

    سریع با دوستم تماس گرفتم تنها جمله ای که شنیدم این بود مینا سریع رامین را بیار اورژانس بیمارستان من هماهنگ میکنم.

    درمانگاه گفت باید امضا بدی که خودت میبری گفتم بگین کجا را امضا کنم .

    و چه ادم های نازنینی سر راهم بودند یه کسی که خدمات اونجا بود با ویلچر همسر من را تا ماشین رسوند.

    و گفتم خدایا از کدوم مسیر برم تو رانندگی کن.

    و یکدفعه دیدم توی همت هستم در حالی که مسیر من همیشه از حکیم بود.

    واقعا خدا رانندگی کرد در صبح که همه جا ترافیک صبحگاهی هست فقط خدا رانندگی کرد.

    همسرم میگفت مینا یواش نگران نباش آروم برو.

    من در حالی که فلاشرها روشن بود و یه دستم بیرون میگفتم خدا داره ما را میبره.

    نمیدونم این جملات توی اون لحظات سخت از کجام در میومد.

    وقتی به در اورژانس بیمارستان رسیدم فقط نوار قلب را بالا آوردم در باز شد و گفت سریع برو.

    دم در اورژانس انگار دوتا فرشته ایستاده بودند من فقط ماشین را رها کردم و کفتم اورژانسی.

    سریع رامین را بردند داخل. فقط گفتن این قبض ورود به اورژانس را پر کن و پرداخت کن .

    من نمیفهمیدم چیکار میکنم در حالی که داشتم امور اداری که در اون شلوغی اورژانس، خدا داشت انجام میداد را میکردم یه آقایی از پرسنل اونجا گفت من مواظب ماشینت هستم . چون من همون وسط رها کرده بودم شیشه ها پایبن و …

    گفتم آقا اگه مزاحمت راه داره این سوئیچ را بگیر ببرش کنار. گفت نه من مواظبم مریضت که انتقال پیدا کرد بیا ببر جلوتر پارک کن بعد از انجام کارهات بیا ببر بیرون از بیمارستان.

    من نمیدونم این فرشته از کجا اومد . من از کسی درخواست نکرده بودم اما اونا بودند.

    تا من بیام مدارک را بدم همسر من را برده بودند توی اتاق عمل. فقط وسایلش را به من دادند.

    تازه گفتن برو پذیرش و پذیرش بیمارستان را بگیر.

    تازه انگار پی ببرم موضوع خیلی جدی تر از این حرفها هست.

    سریع ماشینم را کمی جلوتر بردم و رفتم پذیرش و کارها را انجام دادم و برگه ها را دادم اصلا اون لحظه از من پولی هم نگرفتن .

    من ماشین را بردم بیرون و از اون آقا اون فرشته تشکر کردم و برگشتم.

    یک لحظه به خودم اومدم که پشت در اتاق عمل ایستادم و حالا خودم بودم . تا اون موقع همه کارها را یکی دیگه داشت میکرد.

    اون من نبودم اگه من بودم هیچ یک از کارها را نمیتونستم .

    مگه میشه توی این حال رانندگی کرد اونم توی شلوغی صبح .

    مگه میشه کنترل ذهن کرد . و نگران نبود.

    اما همه را خدا انجام داده بود و من ناخودآگاه به همسرم گفته بودم که خدا داره میبره.

    حالا نفسم بند اومده بود و در پشت اون اتاقی که همیشه کارها زود انجام میشد طولانی شده بود. و هر بار میپرسیدم میگفتن هنوز نیومده.

    من فقط خودم را میدیدم که دارم سوره حمد میخونم و میگم به خدا من نمیدونم تو باید الان توی اتاق عمل اینکار را انجام بدی.

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اونجا مسئول گفت چرا اینجوری هستی. گفتم این فرق داره . اورژانسیه.

    و تنها چیزی که میخوندم سوره حمد بود و ایاک نعبد و ایاک نستعین.

    حالا به خدا میگفتم یه نشونه بهم بده داره کارها خوب پیش میره.

    اما خدا داشت باهام حرف میزد اما چون اون لحظه من آشفته بودم هیچ صدایی نمیشنیدم . آروم نبودم .پس صدای خدا را هم نمیشنیدم . فقط درخواست میکردم.

    بعد از زمانی طولانی بعد از چند بار زنگ زدن بالاخره وقتی زنگ‌ زدم که حالش را بپرسم فقط گفتند همین الان آوردن بیرون .

    من نمیدونستم چه اتفاقی افتاده فقط شنیدم اومد بیرون. گفتم خدایا شکرت . خدایا شکرت

    بعد دوباره نجواها اومد یعنی چی شده؟

    به خدا میگفتم من هیچی نمیدونم من فقط میخوام خبر خوش بشنوم.

    حالا در این حین دخترم زنگ‌زد که مامان میایی دنبالمون با صدای شاد . و من نمیدونستم چی بگم فقط گفتم ویونا مامان بابا سرماخورده اوردمش بیمارستان تا سرم بزنه . به مامان دوستت زنگ بزن

    منم باهاش هماهنگ میکنم برو خونه مامان جون.

    مغزم کار نمیکرد چی میگم فقط باید انجام میدادم سریع به مامان دوستش زنگ زدم و گفتم اینجوری شده لطفا ویونا را ببرید خونه مامان بزرگش. خودش بلده.

    و یکدفعه دیدم تلفنم زنگ خورد یه شماره ناشناس. و جواب دادم یه صدای ضعیف . گفتم بله .

    رامین بود با گوشی کسی زنگ میزد گفت نگران نباش من حالم خوبه همه چیز خوب پیش رفت‌.

    خدا پاسخ داده بود شاید زودتر هم گفته بود. من چون نا آروم بودم نمیشنیدم.

    بعد از لحطاتی منو صدا کردند که میتونم برم چند لحظه ببینمش.

    وقتی رفتم فقط گریه کردم گریه شادی و بلند بلند میگفتم خدایا شکرت خدایا شکرت.

    و همسرم هم گریه میکرد و گفت که دکتر گفته اگه شاید یکربع دیرتر رسیده بودید معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد.

    و اصلا هم ربطی به آبغوره نداشته اون خودش نشونه برای ما بوده . شاید اگه اون آبغوره خورده نمیشد و همسر من میرفت بیرون توی مترو و یا هر جای دیگه نمیدونم چی میشد.

    اما خدا خودش در اون لحظه خودش را نشونم داده بود. و چقدر دستان مهربونش را در جای جای این لحظات برام رسونده بود.

    همه جا خودش بود اصلا همه چیز خودش بود.

    همسرم گفت یه لحظه در عمل آنژیو چشمانم سیاه شد و گفتم دکتر من دارم میرم گفت نه نه نگران نباش این موضوع پزشکیه . و آرام باش و نترس.

    چون استنت قبلی به رگ چسبیده بوده و این اتفاق افتاده بوده و حالا باید یک استنت بزرگتر میزاشتن که هم اون را پوشش بده و هم به این رگ وصل بشه.

    و خدا را شکر که این استنت جواب داد . خدا را شکر که دستان خدا این عمل را انجام داد .

    و خدا را شکر که خود خدا ما را سریع رسوند.

    من در لحظه لحظه این ماجرا خدا را میدیدم.

    چه دکتر نازنینی بود و چه مهربانانه برام توضیح داد. و چقدر از کارش راضی بود.

    و چقدر من در درونم از خدای خودم بخاطر این دستان مهربان تشکر کردم .

    چقدر از دوستم تشکر کردم که بدون توضیح اضافی به من حالم را خوب نگه داشت تا من با اطمینان برسونمش بیمارستان.

    چون آمبولانس هرجا خودشون جا بدهد میبرن و من باید میبردمش بیمارستان قلب که پرونده داشت. تا وقتی تلف نشه برای گرفتن گزارش. توی سیستم گزارش کارهای قبل بود. و نیازی به کار اضافه ای نبود.

    و همسر من را بردند سی سی یو و چهار روز بعد مرخص شد یعنی همین دو روز پیش.

    و جالبه بگم وقتی همون روز برمیگشتم خانه از حکیم برگشتم حدود دوساعت در ترافیک بودم چون نمایشکاه کتاب بود و من یادم نبود.همون لحظه گفتم خدایا چجوری تشکر کنم که تو منو بردی همت تا اونجا ترافیک نباشه. من که اصلا یادم نبود.

    واقعا اعتماد به خدا همه کارها را میش میبره تا به خودمون اعتماد میکنیم همه چیز بهم میریزه.

    کاش بتونیم توی همه لحظاتمون این اعتماد را داشته باشیم .

    من اینقدر هول بودم که فقط برم اصلا از ویز استفاده نکردیم و وقتی نزدیک بیمارستان بودم نمیدونستم اورژانس از کدوم طرفه به همسرم میگفتم اونم اینقدر حالش بد بود لوکیشن پیدا نمیکرد.

    پس یعنی چی فقط خدا میبرد. خدا برام همه چیز شد. خدا ما را در دستانش گرفت و برد. خدا در دستانش با مهربونی کامل عمل را انجام داد . خدا گروه فرشتگانش را در تمام لحظات برام فرستاد.

    من با این عقل مگه بیشتر از 100 مترم را میبینم . من اصلا فکر نمیکردم که کجا بهتره . آمبولانس تجهیزات داره. نه انگار خدا میگفت و من انجام میدادم . در اصل اونم خدا انجام میداد.

    من روی شونه های خدا بودم و تماشاگر بودم.

    این‌ماجرا را برای خودم بارها و بارها تکرار کردم.

    دیروز رفتم اون درمانگاه تا از اون دکتر و پرسنل تشکر کنم. خدا را شکر اون دکتر شیفتش بود و رفتم تشکر کردم و قشنگ یادش بود و گفت چه ریسکی کردی خودت بردی و آفرین. و تو دلم گفتم خدا برد.

    گفت هر لحظه حیاتی بود و اگه امبولانس میبرد شاید زمان زیادی صرف میشد تا بفهمن چه کارهایی باید انجام بشه.

    من فقط تشکر کردم و عذرخواهی که بی اجازه وارد اتاق شدم و درحینی که بیمار داشتید درخواست کردم با دکترم صحبت کنید. و چقدر شما خوبید که قبول کردید و برای دکتر توضیح دادید.

    من اینا را اینجا نوشتم تا هم برای خودم و هم برای هرکسی که میخونه یاداور این بشه در هر امری ایمان به خدا جواب میده.

    مرضیه جان در اون شرایط بحرانی مملکتش تونست به خدا توکل کنه و نتیجه گرفت و پیش رفت. و برای ما ردپایی گذاشت تا یادمون باشه فرقی نمیکنه کجا باشیم در چه شرایطی باشیم در چه مملکتی و با چه امکاناتی. اگه از خدا فقط از خودش درخواست کنیم تمام راه ها را هموار میکنه‌

    من در همین شهر شلوغ تهران در همین جا که همه در حال نالیدن هستند در همینجا که همه میگن دکترها کار نمیکنن و پرسنل کار نمیکنه و ….همه چی خرابه وقتی از خود خود خدا خواستم تمام پرسنل ایستاده بودند برای من کار کنند.

    آخه مگه داریم دو تا پزشک دم در ایستاده بودند و رامین را بردن داخل اورژانس. اینا اگه دست خدا نیستند پس چی هستن؟

    مگه داریم پرسنل از ماشین من مراقبت کنند تا من بیام.؟

    دکتر عالی یه دکتر خیلی خیلی خوب که همه کلی دوست دارن با این دکتر عمل بشن اونروز آنکال بود و عمل را انجام داد. اینا دستان خدا نیستند. پس کی هستند. اینا فرشته های خدا نیستند؟

    من اگه ایمان نیارم اگه اعتماد نکنم دیگه باید خیلی خیلی …. باشم .

    دیگه خدا چجوری خودش را بهم ثابت کنه از این قشنگ تر . از این واضح تر .

    با خوردن یه لیوان آبغوره همسر من را توی خونه نگه داشت. اینا وسیله نیستن پس چی ان؟

    من از استاد عزیزم واقعا ممنونم بخاطر این سایت الهی بخاطر کلام الهی که همیشه با آرامش از دهان شما خارج میشه.

    استاد عزیزم شما هم دستان و فرشته خداوندی تا به ما یاد بدی ایمان آوردن را .

    همون جمله معروف را: ” ما به خدا اعتماد داریم. ”

    و همین یک جمله ما را بس است اگر اعتماد کنیم.

    سپاسگزار شما هستم که میدونین چه کامنتی کجاها به درد ما میخوره و اونو درس ما میکنید.

    من خودم کامنت مرضیه جان را خونده بودم و خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم اما این کجا و اون کجا.

    وقتی شما با این جزئیات تعریف میکنید و تمام نکات مهم را بیان میکنید فکر کنم خود مرضیه جان هم نمیدونستن دارن چه رفتاری میکنن.

    خیلی خیلی دوستتون دارم

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 121 رای:
    • -
      عادل مولانی گفته:
      مدت عضویت: 1646 روز

      سلام بر مینا خانم عزیز و با ایمان

      آفرین به این درجه از ایمان و توکل و عمل

      کامنت شما بیش از اندازه حالمو خوب کرد و منو به وجد آورد

      واقعا این توکل و اعتماد به خدای مهربان چه کارها که نمیکنه و چه فرشته هایی سر راه آدم قرار نمیده تا دربست در خدمت بنده با ایمانش باشن

      این تداوم ایمان و اعتماد به رب رو برای خودم و شما و همه بچه های سایت از خداوند خواستارم و برای همسر عزیزتون نیز صحت و سلامتی آرزو میکنم

      خدا همیشه یارو نگهدارتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 661 روز

      باسلام خدمت شما دوست عزیزم مینا خانم

      انشالله هرجا هستید حال دلتون عالی باشه

      از کامنت شما لذت بردم واز توکل وایمانتون

      وبغضم گرفت با خواندن کامنت شما یاد اتفاق یکماه پیش ک برای خودم رخ داد افتادم

      اما یکماهه خیلی درگیر روزمرگی شدم واز فرشته ای ک خدا بهم هدیه داد مراقبت کردم وقت نذاشتم بیام کامنت بذارم واما الان کامنت شما نشانه ای شد برای نوشتن کامنت من

      ازخدا خیلی تشکر کردم اما جا داره کامنت بذارم برای تشکر از خدایم ک همه بخانن

      من با قانون باردار شدم بارداری جوری بود ک خودم خاستم من سالم وفرزندم سالم هدف سال 1402 من بود وجنسیتش من از خدا پسر خوشگل خاستم توی کامنتها خیلی نوشتم اما الان فروردین 1403 آمده بود وقت زایمان رسیده بود.

      دوهفته مانده ب موعد زایمان حس عجیبی داشتم شبی گریه کردم توی حیات مهمانم مادرم وخانواده از شیراز مشهد اومده بودن گفتم خدایا من هیچی نمیدونم تو میدونی خستم از انتظار پسرم را بسلامت دنیا بیار

      روز بعد درد زایمانم شروع شد کم بود رفتم بیمارستان عمومی باهمسرومادرم خیلی خدا خدا میکردم توقلبم حاضرنبودم باکسی صحبت کنم همش ساکت بودم انگار خدا داشت با من صحبت می‌کرد من را آرام می‌کرد

      یکساعت بستری شدم دکتر گف موقه زایمانت خیلی نزدیکه اما تا شب وفردا فرصت داری شیفتی ک من رفتم چقدر خوش،اخلاق بودن چون شیفت قبلی چندتا خانم زایمان کرده بودن ک همراهاشون برای مادرم کلی از نکات منفی ونارضایتی از بیمارستان تعریف کرده بودن منو مرخص کردن گفتن فعلا برو خونه تو راه برگشت هرچی مادرم گف بیمارستان بدی هست وداشت تعریف می‌کرد فلان بلا سر خانما آوردن من ب خدا میگفتم خدا کمکم کن همش بغضم گرفته بود هرچی میگفتن مادر و همسرم گفتم ن بیمارستان خوبیه چقدر هم خوش اخلاقن وهرچی میگفتن من ساکت وآرام بودم هیچ حرفی نمیزدم حتی میخاستن بهم ترحم کنن ک دستتو بگیریم کمکت کنیم بلند بشی راه بری غذا بخوری اجازه نمی‌دادم دوست داشتم فقط ساکت باشم وتنها باشم خلاصه برگشتیم خونه ومادرم هرکاری کرد غذا بخورم نخوردم رفتم توی اتاق گرم خوابیدم خیس عرق شدم ودرد داشتم کمی

      عصر شد مادرم حیات خونمو می‌شست وخدا با من حرف می‌زد خودش گف تو اتاق گرم بخاب خودش گف برو ب گلهای باغچه وگلدونات آب بده یک حسی با من بود خدا فقط میدونه وشما بچه های سایت الهی

      دم غروب شد مادر همسرم آمد مادرم ومادرهمسرم پیشنهاد دادن برو دوش بگیر رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون از حمام نتونستم موهامو خشک کنم خیلی حال عجیبی داشتم خدای من فاصله دوش گرفتنم تا زایمانم فقط نیم ساعت شد تو خونه بودیم من احساس کردم پسرم داره دنیا میات وبا حالت جیغ وفریاد کمکم کن خدا که پسرم داره دنیا میات همسرم هل شد برادرم مادرم ومادرهمسرم اینقد هل شدن ک چیکار کنیم همسرم بدو رفت توکوچه هرچی تماس گرفت ماشین پیدا نشد خداونددستانش رو فرستاد

      همسایمون ماشینش روشن کرده برای تفریح باخانواده برن بیرون

      خیلی انسان خوبیه همسرم ک هرگز اهل درخواست نیس اما زبان ب سخن میاره واز همسایه درخواست میکنه فقط مارو برسون بیمارستان اون هم ماشینو دم در میاره خیلی سریع همسر وبرادرم مرا بغل میکنن وتوی ماشین میذارن وماشین باسرعت حرکت میکنه ویک دقیقه نمیشه پسرم توی ماشین دنیا میاد ک مادر وبیشتر همسرم تعجب میکنن اصلا اون لحظه خدا بهم گف چیکار کن صدای گریه ی بچه ب گوش هممون توی ماشین رسید ک شوهرم گف میریم بیمارستان خصوصی سریع رسیدیم بی سیم زدن دکترا اومدن پای ماشین ومن وبچه رو بردن داخل زایشگاه چقد آرام بی صدا چقد احساس امنیت کردم من تو بغل خدا بودم از من وفرزندم محافظت کرد تا چندروز وهنوز بهش فکر میکنم چون شوهرم وبرادرم گفتن ما هل شدیم موندیم چطور تونستیم تورو بذاریم تو ماشین خدا بهشون توانایی داد وب من میگف چی بگم چیکار کنم

      شیفت شب بود بیمارستان تمام دکتروپرستارا بالاسرم بودن وگفتن امشب فقط تورو داریم اینجا زایمان کردی وچقدر بهم رسیدگی کردن ب من وبچم مادرم اومد پیشم با خوشحالی پیشانی من رابوسید وگفت تبریک میگم عزیزم بابت پسر نازت

      وچقدر عالی پسر من بین همه نوزادان از همه لحاظ سالم بود وچقدر زود همون روز مرخص شدیم ازبین همه نوزادانی ک قبل از پسرم تو بیمارستان بودن پسرم زردی نگرف اصلا

      دوهفته زودتر با وزن مناسب دنیا آمد

      افرادی ک من از خدا خاستم کنارم بودن بعد از زایمان

      چقد خداوند از طریق دستانش کارای خونم رو انجام داد

      هزینه بیمارستان بصورت هدیه از طرف دست خداوند واریز شد

      حتی مخارج منو بچه برام واریز شد بصورت هدیه

      تا الان از خدا تشکر میکنم همونی شد ک من میخواستم چون من نوشته بودم چی میخام

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        مینا کاشی گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام فاطمه جان

        تولد پسر عزیزت مبارک

        چقدر بهت تبریک میگم بخاطر این شجاعت .

        استاد بارها و بارها گفتند که روی شونه های خدا بنشینید و لذت ببرید و متاسفانه ما فقط بعضی وقت ها اینکار را میکنیم.

        بیشتر اوقات روی عقل خودمون کار انجام‌میدهیم . در حالی که عقل ما فقط چند متر جلوتر را به ما میگه اما خدا دانا و توانای جهانیان رب العالمین همه چیز را میدونه . چرا همیشه از خودش نخواهیم.

        و این پسر گل شما این فرشته از طرف کیه؟ خدا بهش همه چیز داده حتی جای تولدش را هم خودش تعیین کرده.

        اما ما خیلی اوقات میخواهیم دخالت کنیم و بگیم اونجوری که من میخوام بشه.

        ما باید خالص بشیم و این خیلی سخته. ما باید مثل ابراهیم که گفت فقیرم به تو . بگیم هر جور تو صلاح میدونی چون صلاح ما را خودش میدونه و به ما میگه . همون هدایت که استاد میفرمایند.

        امیدوارم در پناه خدای مهربان عشق واقعی را تجربه کنید.

        و این روزها درک میکنید که چجوری خالصانه پسرتون را دوست دارید و بی توقع عاشقی میکنید.

        مادری و پدری کردن یکی از خالص ترین عشق هاست.

        و من به شما تبریک میگم که عاشق شدید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نورا افضلی گفته:
        مدت عضویت: 1642 روز

        سلام فاطمه عزیز

        بنده خوب وموردعنایت خدا

        باخوندن کامنت سراسرتوحیدی وهدایت هاویاری دادن های خداوندمهربون ومقتدرت، خیلی لذت بردم وازاینکه باقانون باردارشدی ودرتمام دوران بارداری ات باخدارفیق بودی وخداهم چقدددرزیبا وباکمترین دردوبه شیوه ای عالی کمکت کرد زایمان کردی خیلی لذت بردم وازاینکه فرزندپسری سالم وخوشگل باسلامتی خودت به دنیاآوردی خیلی برات خوشحالم ومادرشدنت روازصمیم قلبم بهت تبریک میگم امیدوارم همچنان باتوکل برخدای مهربون ومقتدروعزیزپسرخوشگل وسالمت روبزرگ کنی وازتک تک لحظات شیرین درکنارهم بودنتون لذت ببری و عشق مادروفرزندی درکنارعشق زیبای الهی روتجربه کنی دوست عزیزوهم فرکانسی من . همواره درپناه یکتای بی همتاوپروردگارآسمانهاوپروردگارزمین وپروردگارجهانیان شادوسلامت وثرونمند باشی

        «ولله الحمد رب السموات ورب الارض رب العالمین »

        پیروزباشی دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 2962 روز

    خدایا شکرت برای این فایل و امید و انگیزه ای که مجدد گرفتم

    خدارو شکرت برای قلبم که اماده ی دریافت این اگاهی ها هست

    خدایا شکرت که توکل من به خدای مهربانم است

    خدایا شکرت که خدایی وهاب و رزاق دارم

    خدایا شکرت که من به راحتی و بسیار ساده پولدار شدم و هستم

    خدایا شکرت من بدون کمک خاصی از بیرون فقط، خداوند منو هدایت کرد به سمت مشتریهای عالی و قدر شناس

    خدایاشکرت من از حمایت و هدایت خداوندم برخوردارم

    خدایا شکرت من فقط روی خدا حساب باز میکنم

    خدایا شکرت من در آمدم هر روز بیشتر و بیشتر میشود

    خدایا شکرت پولدار شدن برای من امری طبیعی است

    پولدار شدن در خون من و در رگهای منه خدایا شکرت

    خدایا شکرت من قابل نفوذوتاثیر گذار هستم

    خدایا شکرت من لایق و ارزشمندم

    خدایا شکرت من خوش، شانس و خوش روزی ام

    خدایا شکرت از درو دیوار مشتریهای دست به نقد میاد برای من

    خدایا شکرت امسال بهترین سال زندگیا منه و بیشترین فروش رو دارم

    خدایا شکرت من همواره از هر نظر و هر جهت سالم تر پولدار تر و خوشحال ترم

    خدایا شکرت ذهن من ایده های خوبی برای پولدار شدن در کسب و کارم رو داره

    خدایا شکرت من به طرز معجزه آسا معروف ومشهور شدم و کارم توسعه پیدا کرد

    خدایا شکرت من میدانم خدای من رحمان و رحیم و بخشنده و مهربانه

    خدایا شکرت من از هر نظر و هرجهت حالم

    خوبه و روابطی شگفت انگیز و بسیار عاشقانه با خانواده ام و دوستانم دارم ـ

    من در فرکانس عشق برکت ثروت نعمت و فراوانی ام

    خدایا صدها بار شکرت من عاشق خودم و زندگی ام هستم

    اولین قدم برای اینکه به جایی برسی، این است که تصمیم بگیری دیگر جایی که هستی نباشی…

    سپاس از ذهن آرام و نگاه زیباتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  9. -
    مهلا کیان گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    سلام

    نمی‌دونم کامنتم مربوط به این قسمت میشه یا نه ولی دلم میخواست اینو بگم که چقدر تغییر کردم ،همونطور که همه شنیدید آقای رئیسی فوت کردن.

    قسم میخورم اگه قبلاً بود خوشحال میشدم از اینکه خوب به سزای کارش رسید یا اینکه اره. اینا ظالمن یا ازاین حرفا،ولی الان انقدر خوشحالم از اینکه باورهای تغییر کرده ،تا من این خبر رو شنیدم ناراحت شدم نه برای آقای رییسی برای اینکه ما از مرگ یک نفر دیگه خوشحال شدیم،کاری ندارم که اون کی بود وچیکار کرد،مهمترین نکتش اینه واسم که من دیگه قدرت رو تو دستای کسی جز خداوند نمی‌بینم و اگه من از این شرایط راضی نیستم ،من باید تغییرکنم من باید مکانمو عوض کنم،و جالبه واسه مرور این حرفا زور نزدم،از همون صبح که شنیدم اولین جملات این بود که اونم این انسان بود و از مرگش خوشحال نشدم و مردم فک میکنن که اره یکی بهتر خدا کنه بیاد سر جاش،در صورتیکه تو ذهن من قدرت از آن خدای من است وبس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  10. -
    فاطمه سليمى گفته:
    مدت عضویت: 1770 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته و دوستان نازنینم

    خدا رو شکر که در مدار دریافت آگاهی های این فایل ارزشمند قرار گرفتم

    به به پارادایس زیبا و منظره های شگفت انگیزش

    استاد چه خوب شد بعد از مدتی اومدین جلو دوربین حسابی دلمون براتون تنگ شده بود

    مریم جان چه خوب میشد اگر شما رو هم میدیدیم، باز هم خدا رو شکر که صداتو شنیدیدیم و چه نکته مهمی رو یادآوری کردی

    بیشتر از 5-6 بار این فایلو دیدم و گوش کردم

    دیروز صبح در حالی گوش کردم که خیلی از شرایطی رو که استاد درباره پارادایس تعریف می کرد خودم داشتم تجربه می کردم

    در اطراف باغچه پیاده روی می کردم همه جا سبز سبز و با طراوت و زیبا بود دیشب هم بارون اومده بود  و بوی عطر گیاهان در فضا پیچیده بود صدای آواز  پرنده ها هم از هر طرف به گوش می رسید و هوا بس دلپذیر بود، اصن یه وضعی خخخخ

    خدا رو بینهایت شکر بر این نعمت

    از مرضیه عزیز بسیار سپاسگزارم که با نوشتن کامنتش  و نتایجش باعث شد ایمان ما بیشتر بشه و سند محکمی باشه تا باز هم بما ثابت بشه که

    قانون جواب میده

    من هم می توانم (به شرط این که درست عمل کنم)

    و توضیحات عالی و ارزشمند استاد که باعث  تقویت  ایمانمون و کمتر شدن شک و تردیدهامون میشه

    ما باید با باورهای درست قدم برداریم

    عوامل بیرونی هیچ تاثیری بر زندگی ما ندارند

    از خدا هدایت و کمک بخوایم

    از فرصت هایی که جلو چشم ماست استفاده کنیم

    با همون امکاناتی که در اون لحظه داریم شروع کنیم

    کوچکترین امکاناتمون رو ببینیم و استفاده کنیم

    درگیر قرض و وام نشیم

    تکاملمون رو طی کنیم

    ایده هایی که بما الهام میشه رو عملی کنیم

    ذهنمونوکنترل کنیم نترسیم ناامید نشیم

    همیشه راهی هست

    هر بار که مسئله ای رو در زندگیمون حل می کنیم و قدمی رو به جلو برمیداریم  نه فقط مسئله همون وقتمون حل میشه بلکه در ما اعتماد بنفس ایجاد می کنه و باورمون رو تقویت می کنه و ایمان مارو بیشتر می کنه

    که برای حل مسائلی که در آینده ممکنه بوجود بیاد این بیشتر شدن ایمانمون خیلی کمکمون می کنه

    ظرفمون بزرگتر میشه، شخصیتمون قویتر میشه

    تو هر شرایطی اگر به خداوند ایمان داشته باشیم و باورهای خوبی داشته باشیم اگر نترسیم و کنترل ذهن داشته باشیم اگه فکر نکنیم که دیگه راهی نیست…همیشه راه هایی هست که بما گفته میشه که هدایت میشیم و مسیر خیلی ساده برای ما پیش میره در حالی که برای بقیه داره خیلی سخت پیش میره

    باور داشته باشیم که رزق و روزی من دست خداونده

    و در همه حال میتونه بمن کمک کنه، فارغ از شرایط بیرونی

    خداوند قدرت خلق زندگیمو بمن داده و زمین و آسمان ها رو مسخر من کرده تا بتونم زندگیمو اون جوری که میخوام رقم بزنم

    وقتی که تو مسیر درست هستیم وقتی که ذهنمونو کنترل می کنیم، که نشونه اش احساس آرامشه، وقتی که با کنترل ذهن با باورهای درست به آرامش برسیم اونوقت خدا راهها رو بما الهام می کنه ایده هایی متناسب با شرایطمون و داشته هامون و مداری که در اون هستیم بما الهام می کنه

    وقتی که ما باورهامونو بهتر می کنیم آرام آرام شکل فکر کردن ما در مورد مسائل و در مورد محدودیت ها تغییر می کنه، و درک می کنیم که محدودیتی وجود نداره و ما در ذهن خودمون این محدودیت ها رو ساختیم

    اگر بتونیم ذهن رو آروم آروم و بصورت تکاملی تغییر بدیم اون وقت شرایط و موقعیت ها و ایده ها تغییر می کنه افرادی که با اونها در ارتباط هستیم و مشتری ها تغییر می کنن یعنی به مدار بالاتر صعود می کنیم

    همیشه راه هست

    بشرط اینکه باور داشته باشیم ایمان داشته باشیم و ورودیهامونو کنترل کنیم

    هر کدوم از ما از هر کجا که هستیم برای قدم اول امکانات کافی رو داریم، اگر ذهنمون درست باشه، و اگر ذهنمون درست نباشه هر چقدر هم شرایط خوبی داشته باشیم باز هم بهانه میاریم و میگیم تا فلان جور و فلان شرایط خاص نباشه نمیتونم کار کنم

    از قدم های کوچیک آرام  شروع کنیم

    اینکه یک شبه به موفقیت بزرگ برسیم فقط یک توهمه

    جهان اینجوری عمل نمی کنه

    ظرف وجود ما باید بزرگ بشه، و این کار یک شبه اتفاق نمی افته آروم آروم بزرگ میشه

    خدا رو سپاسگزارم برای دریافت این آگاهی های ناب

    خدا رو شکر که از وقتی که با استاد آشنا شدم سعی می کنم بشکل عملی آموزش ها و آگاهی ها رو در زندگیم اجرا کنم

    خدا رو شکر که روی بهبود خودم کار می کنم تا بهترین ورژن خودمو ارائه بدم طرز فکر و شخصیتم خیلی تغییر کرده و همچنان و تا وقتی که زنده هستم باید روی بهبود شخصیتم کار کنم

    خدا رو شکر که آثار تغییر شخصیتم رو در زندگیم می بینم از ارتباط صمیمی تر و عاشقانه ترم با خدای مهربانم تا پیشرفت وضعیت مالی و سلامتی و روابط خیلی خوبی که با اطرافیانم دارم

    خدا رو شکر که سعی می کنم کوچک ترین نعمت هامو هم ببینم و بخاطرشون سپاسگزار باشم

    سپاسگزار استاد عزیز و مریم بانوی نازنین هستم

    سپاسگزار دوستان عزیزم هستم برای کامنتها و دیدگاه های زیبا و مفیدشون که افق وسیعتری رو در برابر من قرار میده

    در پناه رب العالمین خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 66 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1280 روز

      سلام فاطمه جان

      عصر زیبای دارم

      سرکارم تازه تعطیل کردم .کارم رو به عشق کامنت خوانی سریع تعطیل نمودم کارم جوشکاری درشرایط، سخت است ….خیلی هم خوشحالم خدایا شکرت

      سپاسگذارم دوست عزیزم بابت دانای وکمال ادب واحترام فروانی که درون جملات شما آرام وزیبا چیده شده بودند من سپاسگذارم دوست خوبم

      جملات در میان کامنت هایت عشق دارن امید واشتیاق دارن ومن سپاسگذارم هستی وبودنت رو تحسین میکنم…

      سپاسگذارم که هستم وچنین لحظات نابی رو دارم تجربه میکنم

      سپاسگذارم

      وقتی که ما باورهامونو بهتر می کنیم آرام آرام شکل فکر کردن ما در مورد مسائل و در مورد محدودیت ها تغییر می کنه، و درک می کنیم که محدودیتی وجود نداره و ما در ذهن خودمون این محدودیت ها رو ساختیم

      اگر بتونیم ذهن رو آروم آروم و بصورت تکاملی تغییر بدیم اون وقت شرایط و موقعیت ها و ایده ها تغییر می کنه افرادی که با اونها در ارتباط هستیم و مشتری ها تغییر می کنن یعنی به مدار بالاتر صعود می کنیم

      همیشه راه هست

      بشرط اینکه باور داشته باشیم ایمان داشته باشیم و ورودیهامونو کنترل کنیم

      هر کدوم از ما از هر کجا که هستیم برای قدم اول امکانات کافی رو داریم، اگر ذهنمون درست باشه، و اگر ذهنمون درست نباشه هر چقدر هم شرایط خوبی داشته باشیم باز هم بهانه میاریم و میگیم تا فلان جور و فلان شرایط خاص نباشه نمیتونم کار کنم

      از قدم های کوچیک آرام شروع کنیم

      اینکه یک شبه به موفقیت بزرگ برسیم فقط یک توهمه

      جهان اینجوری عمل نمی کنه

      ظرف وجود ما باید بزرگ بشه، و این کار یک شبه اتفاق نمی افته آروم آروم بزرگ میشه

      خدا رو سپاسگزارم برای دریافت این آگاهی های ناب

      خدا رو شکر که از وقتی که با استاد آشنا شدم سعی می کنم بشکل عملی آموزش ها و آگاهی ها رو در زندگیم اجرا کنم

      خدا رو شکر که روی بهبود خودم کار می کنم تا بهترین ورژن خودمو ارائه بدم طرز فکر و شخصیتم خیلی تغییر کرده و همچنان و تا وقتی که زنده هستم باید روی بهبود شخصیتم کار کنم

      خدا رو شکر که آثار تغییر شخصیتم رو در زندگیم می بینم از ارتباط صمیمی تر و عاشقانه ترم با خدای مهربانم تا پیشرفت وضعیت مالی و سلامتی و روابط خیلی خوبی که با اطرافیانم دارم

      خدا رو شکر که سعی می کنم کوچک ترین نعمت هامو هم ببینم و بخاطرشون سپاسگزار باشم

      سپاسگزار استاد عزیز و مریم بانوی نازنین هستم

      سپاسگزار دوستان عزیزم هستم برای کامنتها و دیدگاه های زیبا و مفیدشون که افق وسیعتری رو در برابر من قرار میده

      در پناه رب العالمین خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        فاطمه سليمى گفته:
        مدت عضویت: 1770 روز

        سلام به دوست خوبم آقا جمال

        سپاسگزارم که کامنتمو خوندین و براش پاسخ نوشتین

        من هم مثل شما عاشق خوندن کامنتهای بسیار زیبای دوستان عزیزم هستم وقتی شروع به خوندن می کنم گذشت زمان رو احساس نمی کنم

        خیلی شما رو تحسین می کنم که اینقدر با احساس عالی و انرژی مثبت فوق العاده ای با عشق در جواب دوستان می نویسید تحسین می کنید و حال خوب رو گسترش میدید

        سپاسگزار خداوندم برای وجودتون

        سپاسگزار شما هستم که برامون می نویسید

        بهترینها رو برای شما آرزو می کنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: