وقتی صحبت از قانون جذب می شود، تصورِ بسیاری از افراد این است که قانون جذب یک موضوع فانتزی است که می گوید باید خوشبین باشیم. آنها خوشبینی را اینگونه تفسیر می کنند که خودمان را گول بزنیم و اگر اوضاع زندگی بر وفق مرادمان نیست، خودمان را فریب داده و بگوییم “خیلی هم اوضاع عالی است”. یا اگر در حال تجربه چیزی هستیم که نمی خواهیم، با تلقین ،خودمان را مجبور به پذیرشِ آن موضوع کرده و وانمود کنیم که این همان چیزی است که می خواهیم.
اما این یک برداشت کاملا اشتباه از قانون جذب است.
ما به شما پیشنهاد می کنیم به هر موضوعی و اتفاقی در زندگی تان از زاویه ای نگاه کنید که احساسِ خوبی به شما بدهد. این بزرگترین قانونِ حاکم بر هستی است و ما نام آنرا “مثبت اندیشی و تمرکز بر نکات مثبت” می گذاریم. این نگاهی است که به شما قدرت می دهد.
وقتی از قانون جذب صحبت می کنیم، منظورمان یک قانونِ طبیعی مانند قانون گرانش است که همواره و همیشه و همه جا و برای همه، به یک شکل عمل می کند و هر فردی در هر جایی از این قانون فقط و فقط یک نتیجه را خواهد گرفت. ممکن است افراد متفاوت باشد اما قطعا نتیجه یک است.
این موضوع به ما می گوید که جهان بر اساسِ قوانینی بدون تغییر اداره می شود. چه شما از این قوانین آگاه باشید و چه نباشید، این قوانین در هر لحظه زندگی شما را رهبری می کنند. امادرک و بکارگیری آگاهانه این قوانین، شما را بر اتفاقات زندگی تان مسلط می کند.
این قانون می گوید:
شما در هر لحظه از زندگی تان با توجه کردن به هر چیزی، فرکانسی به کائنات ارسال کرده و اتفاقات و تجربیاتی از جنسِ همان فرکانس ها را به زندگی تان دعوت می کنید.
بعنوان مثال اگر شما اکنون د رحال فکر کردن به بدهی تان هستید و بخاطر آن احساس بدی دارید، در حال ارسال فرکانسی معادل “درخواستِ بدهی بیشتر” به کائنات هستید. بنابراین چیزی نیز که در آینده تجربه خواهید کرد، بدهی بیشتر است.
از زمانیکه این قانون را درک نمودم، شروع به تحقیق برای یافتنِ نشانه های بیشتر این قانون در جنبه های مختلف بوده ام. با افرادِ موفقِ زیادی مصاحبه کرده و جزئیات این قانون را از موفقیت هایشان استخراج نموده ام. دیدگاه های متفاوتی را بررسی کرده ام و نتیجه ی حاصله این است که:
ممکن است افراد موفق از کلماتِ متفاوتی استفاده نموده باشند، اما چیزی که در تمام آنها مشترک بوده است، یک قانون است که یک نتیجه را به دنبال دارد و آنهم “موفقیت ” است. بنابراین جهان به کلمات شما کاری ندارد. جهان بر اساس فرکانسِ شما عمل می کند و فرکانسِ شما حاصل باورهایی است که درباره هر موضوعی در ناخوآگاه تان دارید.
این مصاحبه، حاصل دو نگاهِ متفاوت به یک قانون است که یک نتیجه را به دنبال دارد. زیرا اصل و اساس همواره و در هر شکل، اسم و قالبی اصل است و جواب می دهد.
مهندس شعبانعلی با نگاهی منطقی و من با نگاهی کوانتومی، دو بعد متفاوت قانون ِجذب را بررسی و پاسخ هایی ارائه می دهیم که به نتیجه ای یکسان می انجامد. چون قانون همواره یکی است.
با ما همراه باشید…
سید حسین عباس منش
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذب27MB60 دقیقه
سلام به استاد عباسمنش
خب میرم سراغ ادامه ی این فایل
موضوع این بود که یکسری اتفاقات به ظاهر بد میفته اما اگه بتونیم احساسمون رو و زاویه دیدمون رو نسبت بهش خوب کنیم، ختم به خیر میشه و به نفعمون هم میشه…
من همونطور که گفتم در این مورد درک کاملی ندارم و فکر میکنیم اتفاق به ظاهر منفی یچیزیه که خارج از فرکانس های من جهان برام ایجاد کرده… در صورتی که اینطور نیست، هرچیزی، هرررررررچیزی که برام رخ میده بخاطر فرکانس های خودمه و جهان یا خدا هیچگونه انتخابی برای من یا هیچکس دیگه نداره…
حتی تضاد یا یا امتحان و ابتلا به قول قران هم تماما خلق خودمه و قانون جهانه البته؛ یعنی هرکسی به این تضاد ها برمیخوره و البته که تنها هدف این امتحانات رشد و پیشرفت و کمک به انسانه، نه ضرر و آسیب…
امتحان اصلا نه بده نه خوب…این رو باید بارها به خودم بگم، امتحان نه بده نه خوب، نوع نگاه منه که تعیین میکنه چی رقم بخوره
من ایرادم اینه که حس میکنم این امتحانات اتفاق بده، یعنی من احساسم خوب باشه هم این اتفاقات میفته و بلا سرم میاره، درصورتی که اینجوری نیست… هیچ بلایی نیست… مثال های قرانیش رو بررسی میکنیم حالا:
مثال اول حضرت یوسف بود که توسط برادراش به چاه انداخته شد، و حسادت های زیادی بهش شد… اما این اتفاقات باعث شد که اتفاقا اون بشه عزیز مصر، یعنی ناخواسته برادراش باعث شدن یوسف بشه عزیز مصر با اون کارشون، و ممکن بود اگه این اتفاق برای یوسف نمیفتاد، هیچوقت اون نمیشد عزیز مصر….
نکته ی اول در این داستان اینه که به یوسف آسیب و ضرر خاصی وارد نشد، یعنی آسیبی که بگیم بلا بوده و دائمی بوده و گریبان گیرش شده اتفاق نیفتاد براش… یچیز موقتی بود که در نهایت خیلییییییی به نفعش شد…. حسادت های برادراش و به چاه انداختنش بلای خاصی نبود، یعنی آسیب و ضرر عظیمی نزد بهش…یچیز موقت بود که در نهایت رفع شد و هیچ مشکلی هم پیش نیاورد برای یوسف…
پس در داستان حضرت یوسف هم اتفاقات به ظاهر منفی یک بلای قطعی و اسیب به یوسف نبوده، یچیز موقتی بوده که بعدشم کلا رفع شد بعلاوه اینکه یه عالمه به نفعش شد… عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد… پس دشمن ها و افراد حسود نمیتونن ضرر دائمی و آسیب واقعی بزنن به کسی… به قول استاد عباسمنش که همیشه تاکید داره: اتفاق به “ظاهر” منفی… یعنی ظاهرش منفیه، اصلش منفی نیست… یادمون باشه همیشه، نکته ی خیییییییلی مهمیه بنظرم، که وقتی در مسیر درست هستیم، ممکنه اتفاق های به ظاهر منفی بیفته، اما این اتفاقات به “ظاهر” منفیه، و واقعا بلا و مصیبت خاصی نیست، یک بلای قطعی نیست، ظاهرش منفیه فقط، بازم تاکید کنم، ظاهرش منفیه، ظاهرش منفیه، ظاهرش منفیه، نه باطنش… میتونیم با نگاه خوب کاملا به نفعمون کنیم جوری که بعد ها سپاسگزارش باشیم… این ویژگی تضاد ها یا همون ابتلائات هست… ممکنه برای خیلیامون از جمله خودم ایم ترمز و ترس ایجاد بشه که من تو مسیر درست هستم و احساسمم خوبه، اما بلا سرم میاد! اینجوری نیست… اول باید بدونیم که هر اتفاقی در راستای خواسته های ماست… دوم اینکه در 90 درصد اوقات اتفاقات هم ظاهرش هم باطنش مثبته… سوم اینکه بعضی اوقات اتفاقات ظاهرش منفیه فقط، و با نگاه خوب به نفعمون میشه کاملا…. و بلا نیست، و ضرر جدی و دائمی نیست، چیزیه که تهش ما راضی هستیم و خوشحال میشیم و ثروت بیشتر، سلامتی بیشتر، قدرت بیشتر، ایمان بیشتر، نصیبمون میشه… نه اینکه بخواد سلامتی و ثروت رو از ما بگیره… شاید “ظاهرا” اینجوری نشون بده، اما با نگاه مثبت در نهایت عالی میشه برای ما…. بازم بگم اتفاقات به “ظاهر” منفیه، نه در باطن منفی…
موضوع بعدی حضرت ابراهیم بود، برای حضرت ابراهیم دوبار اتفاق افتاد جوری که یادمه… بار اول که حضرت ابراهیم رو بخاطر ایمانش و اعتقاد متفاوتش میان که نابودش کنن و در اتش بندازنش و از بین ببرنش، یعنی دشمنانش میان که نابودش کنن و به قول خودشون از بین ببرنش، اما چه اتفاقی میفته؟
اول اینکه ظاهر این اتفاق منفیه، یعنی در ظاهر میبینیم که حضرت ابراهیم اسیر شده و میخوان بندازنش تو اتیش و بسوزوننش…
اما اتفاقی که میفته اینه که حضرت ابراهیم رو در اتش میندازن، اما اتش براش گلستان میشه و هیچگونه اسیبی بهش نمیرسه، و هیچ بلایی سرش نمیاد، بازم تاکید کنم، سر حضرت ابراهیم هیچ بلایی نیومد… هیچیش نشد…
و سوم اینکه با این اتفاق، ایمان حضرت ابراهیم هزاران هزار برابر شد… یعنی وقتی بندازنت تو اتیش و اتیش به اذن خدا برات گلستان بشه، چقدررررررر ایمانت قوی تر میشه؟ چقدرررررر قدرتمندتر میشی… چقدر جایگاهت بالاتر میره….
اینجوری شد که این اتفاق به “ظاهر” منفی، به نفع حضرت ابراهیم شد…
1.این اتفاق ظاهرش منفی بود فقط
2.بلایی سرش نیومد
3.خیلی هم به نفعش شد
مورد بعد حضرت ابراهیم هم امتحانش در مورد فرزندش بود، خدا بهش میگه که فرزندت رو در راه من قربانی کن، و حضرت ابراهیم میره و اقدام میکنه برای اینکار:
بازم نکات این واقعه:
این امتحان ظاهرش منفیه واقعا، ظاهر میگه که داری میری فرزندت رو قربانی کنی و بکشی… و بی فرزند میشی
اما حضرت ابراهیم با انجام اینکار و نگاه خوب به این اتفاق، ایمان عملیش رو نشون میده و انجامش میده اما در نهایت در لحظه ی اخر، در این ازمایش سربلند میشه و فرزندش هم قربانی نمیشه… هم ایمانش دوباره ثابت شد و هزاران بار بیشتر شد، هم در ازمایش سربلند شد و هم فرزندش زنده موند
1.ظاهر این اتفاق منفی بود درسته، اما با نگاه خوب و درست هیچ منفی ای اتفاق نیفتاد
2.اسیب و بلایی سر حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل نیومد
3.این اتفاق به نفعش شد و ایمانش خیلی قوی شد و از ازمایش سربلند بیرون اومد و این ازمایش باعث شد جایگاهش هم در دنیا و هم در اخرت هزاران بار عالی تر بشه
اینا مثال های قرانیش هستن، ابتلائات خداوند یا همون تضاد ها به هیچ عنوان بلایی سرمون نمیاره، ظاهرش ممکنه منفی باشه، اما فقط ظاهرش منفیه، اما با نگاه درست و خوب بینهایت خیر و منفعت درونش وجود داره، و در نهایت هیچگونه اسیب و ضرری به تو نمیرسه…این ویژگی ابتلائات و تضاد هاست، ظاهرش منفیه…
اما وقتی احساس بدی داشته باشی، اتفاقات هم ظاهرش هم باطنش منفیه….
اما اگه احساس خوبی داشته باشی، ممکنه تضاد هایی برات رخ بده اما بدون که فقط ظاهرش منفیه…
به قول اقای شعبانعلی، هیچ اتفاقی به خودی خود معنایی نداره، مگر معنایی که تو بهش وصل میکنی… و اینکه برای موفقیت راهی جز این نداری که به اتفاقات معنای خوب بدی… و هیچ رویدادی نمیتواند نتیجه ی بد داشته باشه، مگر اینکه تو بهش اجازه بدی…
حتی ممکنه اتفاق به ظاهر مثبت بیفته، ولی به دلیل باور و نگاه نامناسب، در نهایت شر بشه برای ادم… اتفاقات هیچ معنایی نداره در ابتدای امر… اما نهایتا و در اخر، باورها و نگاه ما هست که تعیین کننده ی نتیجش و معنای اون اتفاقه…
به قول استاد عباسمنش نباید به صورت خیلی منطقی نگاه کنیم و بگیم که فلان اتفاق بد بود و نمیشه که خوب باشه… نباید اینجوری نگاه کنیم، باید کمی متافیزیکی تر نگاه کنیم و باور داشته باشیم هر اتفاقی میتونه خیر بشه… و واقعا پتانسیلش رو داره…
مصداق دیگه ی قرانیش مفهوم حزن هست که در تمام موارد و به تمام پیامبرها میگه که محزون نشید… یا در مورد یونس میگه با غضب و خشم رفت و فکر کرد بهش تنگ نمیگیریم!
یعنی یونس فکر کرد چون پیامبره از این قانون مستثنی هست ولی اینطور نیست، این قانون هیچ گونه استثنایی قائل نمیشه…
و تمام موارد حزن با لا میاد یعنی غمگین نباش، و یک بارش که بدون لا میاد و با لِ میاد، میگه که شیطان میخواد غمگین کنه شمارو…
نکته ی بعدی بحث عدل در جهانه… در این جهان برخلاف نگاه خیلی ها، همه چیز سرجای خودشه، عدل کامل وجود داره و به هیچکس هیچ ظلمی نمیشه و نشده و نخواهد شد… چون هر فرد خالق صد در صد زندگی خودشه و هیچکس نمیتونه خالق شرایط یکی دیگه باشه، در این شرایط همه چیز بر پایه ی عدل استواره… و همه چی سر جای درستشه…
باید بتونیم عدل در جهان رو ببینیم ودرک کنیم و خالق بودن خودمون رو متوجه بشیم تا به صلح با جهان برسیم و بتونیم بسازیم زندگیمون رو… کسی که بتونه عادل بودن جهان هستی و خدا رو ببینه و درک کنه میتونه باور کنه که مسئول صد در صد زندگیشه… و خالق کامل زندگیشه….
من مسئول همه ی اتفاقات زندگیمم… من ایجادشون کردم، نه کسی دیگه…این نگاه یعنی همون توحید
و یک نکته ی دیگه در مورد بحث روابط
اگه میخوایم یک رابطه ختم به خیر بشه، یعنی به بهترین حالتش برسه، یا اگه بهترین حالتش کات شدن رابطه هست به کات شدن برسه یا اگه بهترین حالتش اشتی هست به اشتی برسه، تنها کار که باید کنیم اینه که روی ویژگی های مثبت اون طرف تمرکز کنیم، هر روز بشینیم لیستی از ویژگی های خوبش رو لیست کنیم، این کار به این معنی نیست که اون طرف ویژگی منفی نداره، بلکه به این معنیه که ما روی ویژگی های مثبتش تمرکز کنیم… و اگه اینکارو درست انجام بدیم و به احساس خوبی نسبت به اون فرد برسیم، به صورت مستمر، اون رابطه به طرز عجیبی خوب میشه و درست میشه و به سمتی میره که برای ما عالیه…
یعنی اون فرد برای ما جوری تغییر میکنه که ما دوست داریم… ایم حالت وقتی رخ میده که به صلح برسیم با خودمون، به هرترتیبی احساس خوبی داشته باشیم نسبت به اون و نسبت به خودمون…
و در نهایت به قول فیلم جنگجوری درون، احمق واکنش نشون میده و جنگجو عمل میکنه… خودم این فیلم رو دیدم خیلی زیباست واقعا.. خیلی احساس آرامش و احساس خوبی میده…
پس باور کنیم که خودمون داریم زندگی خودمون رو رقم میزنیم، به قول قران هر چیزی به شما اصابت میکنه بخاطر چیزیه که از پیش فرستادید و خدا به هیچکس ظلم نمیکنه… بخاطر چیزی که از پیش فرستادیم… شرایط اینجوری رقم میخوره…
اینم بگم استاد نمیدونم چرا سه تا کامنت قبلی من همون لحظه تایید شد و فکر کنم یک تغییراتی دارید میدید توی سایت… هر روز بهتر از دیروز!
سلام به استاد عزیز و گرامی
مصاحبه ی شما با مهندس شعبانعلی
در مورد اینه که قانون جذب و مصداق هاش از نظر کاملا مادی هم قابل اثباته و میشه درکش کرد… یعنی کاملا نمود منطقی و علمی و فیزیکی هم داره این قانون…
یکی از نکاتی که تو این فایل گفته شد و خیلی مهمه اینه که فرکانس و افکار غالبه که تعیین کنندست در این قانون، نه فرکانس و افکار موقت و لحظه ای… یعنی باید جوری تغییر کنیم که فرکانس های جدید و دلخواه بشن غالب
این قانون میگه که هرچیزی که توجه تورو جلب کنه و تو بهش توجه کنی باعث میشه در اینده ی تو اتفاق بیفته، اینده ی نزدیک…
یا به تعبیری دیگه، هرچیزی که روش حساسیت داشته باشیم برامون اتفاق میفته، ممکنه به دروغ خیلی حساس باشیم و خیلی عصبانی بشیم ازش… این باعث میشه بیشتر دروغ بشنویم…
در کل یعنی هرچیزی که باعث بشه توجه ما به سمت چیزی جلب بشه، این یعنی بازم در اینده ای نزدیک از اون دست اتفاق برای خودمون رقم میزنیم…
این قانون میگه تمام اتفاقات زندگی من بدون هیچگونه استثنایی، توسط خودم خلق میشه… حتی اینکه کلیدم رو گم کنم هم دلیلش خودمم…حتی اگه از اون دسته کلید، یدونه از کلید هام گم بشه بازم بخاطر فرکانس منه… یعنی تمام اتفاقات، تمااااام اتفاقات دلیلش فرکانس خودمه نه هیچ چیز دیگه ای…
اقای شعبانعلی چه مثال جالبی زدن، میگه که اگه من توجهم همیشه روی مثلا دزدی باشه، این باعث میشه رفتارهایی از من سر بزنه به صورت ناخوداگاه که جاذب دزد هاست…یعنی من چون همیشه توجهم روی دزدیه، باورم کم کم این میشه که من در جامعه ای از دزدها زندگی میکنم و اگه تو خیابون راه برم، وسایلم رو سفت میچسبم و اگه دزدی هم باشه، میاد از من دزدی میکنه چون میگه حتما چیز باارزشی داره که انقدر سفت چسبیده بهش…
نکته ی دیگه این فایل این بود که خداوند یا جهان هیچوقت قضاوتی نمیکنه در مورد درخواست ها، یعنی هردرخواستی باشه قبول میشه و داده میشه به فرد، اگر که در مدار دریافتش باشه… اینم همون بحث سیستمی بودن و عادل بودن خدا و داشتن اختیار تام توسط انسان هست…
خداوند یک سیستمه که داره جواب درخواست هارو به هرکسی میده، چون باعث گسترش جهانه، و اصلا مهم نیست که به نفع ماست یا به ضرر ما، هرچیزی که باشه به ما داده میشه…
نکته ی بعد اینه که مرحله ی درخواست اگاهانه نیست اغلب موارد، ما به تضاد ها میخوریم و خواسته ها درون ما شکل میگیره خود به خود حتی شاید بدون اینکه متوجه باشیم، و بعد به مقداری که احساسمون خوبه و به منبع وصل هستیم، به همون مقدار درخواست های ما به ما داده میشه و ما میرسیم به خواستمون… حتی بدون اینکه کار فیزیکی خاصی کنیم…
نکته ی خیلی مهمی که مهندس شعبانعلی اشاره کردن اینه که انسان قوی کسیه که قبل از اینکه به تضاد بخوره برای خودش خواسته ایجاد کنه و به سمت خواسته ش حرکت کنه… چقدر مهمه اینکار… یا همون موضوعی که همیشه میگید اینکه هر روز بهتر از دیروز باشیم و قبل از سخت شدن شرایط بهتر کنیم اوضاع رو یا در بهترین شرایط تغییر کنیم… اینجوری لذتبخشه تغییر، اینجوری آسونه تغییر… و اینجوری جهان دیگه تضاد نمیده بما…
و قطب نمای دیگه ای جز احساس درون ما قرار داده نشده، و اگه احساس خوبی داریم مطمئن باشیم که در مسیر درستی هستیم…
وقتی این حقیقت رو باور میکنیم که من هستم که شرایطم رو خلق میکنم، دیگه مسئولیت همه رو باید به عهده بگیریم و طبق این قانون حرکت کنیم، یعنی اینکه شاید مثلا یک اتفاق به ظاهر منفی بیفته برای ما، منی که میدونم خالق زندگیم هستم، میتونم با نگاه مثبت بهش، با نگاهی که احساس خوبی بهم میده، به اون شرایط به ظاهر منفی نگاه کنم و اگه اینکارو کنم اون داستان به نفعم میشه و ختم به خیر میشه، ولی اگه نتونم حالم رو خوب کنم، نه تنها اون اتفاق بد میشه، بلکه زنجیره ای از اتفاقات بد برام میفته، چون میرم تو احساس بد…
در واقع نگاه ما به مسائل هست که تعیین میکنه چه نتیجه ای بگیریم، به قول استاد عباسمنش که اتفاقات مهم نیستن، باور تو مهمه…
یعنی واکنش منه که نشون میده ایا من واقعا کنترل زندگیم رو میخوام دستم بگیرم یا نه، و در نگاه خیلی پیشرفته تر، قانون میگه که اتفاقاتی که برات میفته هم در راستای هدف هاته… یعنی در مسیر پیشرفت هر اتفاقی بیفته، اون همون اتفاق خوبه هست و اگه بتونی حالت رو خوب کنی دروازه ای از اتفاقات عالی به روز باز میشه و اگه نتونی اینکارو کنی برات شر میشه…
یعنی من نوعی اگه خواستم سلامتی جسمی کامله، خواستم ارامشه، خواستم استقلال و ازادی مکانی و زمانیه، خواستم توحیدی شدن و ایمان قویه،و یا خواستم هرچیز دیگه ای هست، اتفاقات به ظاهر منفی ممکنه بیفته که تنهاااااااااااا هدفش اینه که من رو به اون خواسته هام برسونه…یعنی اتفاقات به ظاهر منفی که میفته، تضمین کننده ی خواسته های منه، هدفش اینه که خواسته هام رو بهم بده… هیچ هدف شری نداره با خودش… اصلا این اتفاقات به ظاهر منفی چیزی نیست که جهان انتخاب کنه و بخواد حال منو بگیره یا چیزی خارج از فرکانس من بهم بده… اصلا اینجوری نیس که این اتفاقات به ظاهر منفی، چیزی خارج از فرکانس من باشه، دقیقا همون چیزیه که من با فرکانس هام گفتم… یعنی اتفاقات به ظاهر منفی میخواد منو به چیز دلخواهم برسونه و هدفش کاملا بهتر کردن شرایط و بیشتر کردن سلامتیم و ثروتم و ارامشم و اعتبارم و ایمانمه…
استاد من تو این مورد هم اشکال دارم و باید خیلی فکر کنم بهش… تو درک موضوع اتفاقات به ظاهر منفی من مشکل دارم و درکم خوب نیست هنوز…
به نام خدا
واقعا چقدر چقدر چقدر درک استاد شعبانعلی از این قانون بالاست و چقدر خوب میتونه وفق بده با مثال ها و تعاریف مادی….
و میبینیم که همیشه نتیجه یکیه….ممکنه با تعاریف و کلمات متفاوتی استفاده بشه اما اصل داستان یکیه و اینجا دیدیم که دقیقا منظور دو طرف یک موضوع بوده….
و چقدر این قانون گسترده هست و به نظر من نباید که منتظر باشیم افراد دیگه ای این قانون رو تایید کنن تا ما باورش کنیم….خیلی خوبه اگه بقیه تاییدش کنن چون باور ما قوی میشه و منطقی تر میشه برامون…اما اینکه منتظر باشیم کسی این قانون رو باور کنه و تایید کنه و بعد ما قبولش کنیم و استفاده کنیم این کاملا اشتباهه….حالا این مصاحبه برای چندین سال پیشه….اما الان که اینهمه وقت گذشته دیگه کم کم برای همه مشهوده و خیلی از افراد موفق هم به وضوح دارن از این قانون استفاده میکنن و ردپای این قانون همه جا هست و خیلی واضحه….فقط چشم های بیا و درک و دقت میخواد…
نکات خیلی خوبی رو توی این فایل بهش اشاره کردید واقعا….اینکه حتی اگه کلیدمون گم میشه بخاطر فرکانس های ماست….
اینکه اگه رابطه ای خراب میشه، تنها راه درست کردن اوضاع اینه که رو نکات مثبت طرف مقابل تمرکز کنیم و حالمون خوب بشه….چون خیلی موقع ها ما روی نکات مثبت افراد تمرکز میکنیم و حالمون خوب نمیشه، خب این کار نمیکنه….
اینکه اگه اتفاق به ظاهر بدی بیفته، ما میتونیم با دیدگاه متفاوتی که به ما احساس خوبی میده نتیجه رو عوض کنیم و اگه اینکارو کنیم صد در صد نتیجه عوض میشه و به قول آقای شعبانعلی، امکان نداره با دیدگاه مثبت نسبت به یک اتفاق به ظاهر بد، نتیجه ی بدی بگیریم…. و واقعا امکان نداره ما احساسمون خوب باشه و اتفاق بدی بیفته و اگه اتفاق بدی افتاد میتونیم با دیدگاه خوبی که احساس خوبی میده به ما نتیجه رو کاملا به نفعمون کنیم….چون جهان انعطاف پذیره و تغییر میکنه و شرایط و اتفاقات سالید نیستن….
اینکه قانون ۳ مرحله داره
درخواست و جواب و دریافت
درخواست به دلیل اینکه به تضاد میخوریم تقریبا خود به خود انجام میشه و به قول آقای شعبانعلی، آدم زرنگ کسیه که قبل از خوردن به تضاد به فکر باشه
مرحله جواب توسط جهان همیشه مثبته، یعنی تمام درخواست های ما چه منفی چه مثبت قبول میشه و اکسپت میشه….هیچ قضاوتی نداره خدا نسبت به ما….
و مرحله مهم مرحله ی دریافته که بستگی به احساس ما داره…
یعنی اگه احساس خوبی داشته باشیم، و در هماهنگی باشیم، دریافت انجام میشه و به خواستمون میرسیم…
و حتی اگه احساس بدی داشته باشیم به خواسته های بد میرسیم، یعنی به همون ناخواسته ها میرسیم و جذبشون میکنیم….
نکات بسیار ارزشمندی گفته شد توی این فایل….
اینکه افرادی که رابطه ی نامناسبی دارن وقتی رابطشون رو قطع میکنن، و با فردی دیگه وارد رابطه میشن، دقیقا همون اتفاقات رو تجربه میکنن فقط ظاهر و اسم اون فرد عوض شده….این مثال رو خیلی دیدم خودم و تجربش هم کردم….چون فرکانس اون فرد باعث ایجاد اون رابطه شده و وقتی با همون فرکانس بد وارد یک رابطه دیگه بشه همون داستان ها تکرار میشه….
اینکه هرکسی در جایی هست جای درستشه…هیچکس بهش ظلمی نشده….هر فردی بخاطر فرکانس های خودشه که در هر شرایطی هست….هیچکس نمیتونه به کسی ظلم کنه و حق کسی جایی نیست….
این باورها و این دیدگاه ها باید هر روز و همیشه تکرار بشه تا نتایج خوبی بگیریم از زندگی ….هرچقدر این دیدگاه ها تکرار بشه به نفع ماست….
همیشه و همیشه باید این افکار و باور ها و قوانین رو تکرار و مرور کرد و دنبال تاییدش بود و دنبال مصداق هاش بود و در عمل استفاده کرد…اینجوریه که میتونیم شخصیت بهتری از خودمون بسازیم…