مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذب - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/1970/01/absmanesh-shabanali7.jpg
400
510
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-01 00:00:002020-08-28 09:23:47مصاحبه استاد عباس منش با مهندس شعبانعلی درباره قانون جذبشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
از امروز صبحمو با شما استاد بزرگ شروع میکنم به لطف خدای مهربون اتفاقای خوب خواهد افتاد🙏
(هر جا از کلمه من استفاده میشه، منظور هدایت رب)
سلام استاد عزیزم
نمیدونم چطور بگم این داستان و خوب حالا میگم
اول اینکه بگم چقدر خوبه توی یک سایتی که تمام ابعاد زندگیم داره رشد میکنه میتونم بنویسم سلاااااااااااام
میتونم بنویسم استاد عاشششششقتم
میتونم با مدیر فروش تو یک سفر صد روزه دوره آمریکا اینقدر احساس نزدیکی کنم، که هر چند روز یک بار تو خواب ببینمشون و با هم صحبت کنیم خرید بریم و حتی تو خواب میرم خونه تمپا و اتاق مایک که خالی بده به من و ایشون رفتن خرید
از لایوها ،از آپدیت روانشناسی عزت نفس و ثروت ،از لحظه به لحظه هدایتم با این سایت توسط ربم
من امروز اومدم 4 تا فایل رایگان عزت نفس رایگان و بفرستم ،برای یک عزیزی که بهم الهام شد،که این هدایت خداوند بود، و من خیلی اتفاقی اومدم (منظورم هدایتی) و دیدم زده مصاحبه با مهندس شعبانعلی ،گفتم خدایا من زیر و رو سایت و میدونم ،این فایل نبود،اصلا چشم هام شده بود 4 تا
حالا بگم داستان چیه من حدود 1 ماه پیش ، تصمیم گرفتم دوره MBA یکساله سایت ایشون و برم، و اینقدر شوق و ذوق داشتم که فقط خدا میدونه،انگار کار کردن های این 3 سال با این دوره MBA قراربود ترکیب بشه،با دید تکامل، و من و به سمت هدفم بزرگترین business woman ,هدایت کنه
خلاصه من اینقدر شوق و ذوق داشتم که انگار گمشده ای پیدا کردم
و واقعا خوب درک بهتری از چیزهایی که یاد گرفتم ،بهم داشت میداد،اما داشتم از کار کردن روی خودم کم کم دور میشدم،و انگار یک ذهن خیلی خشک و منطقی داشت در من شکل میگرفت،با اینکه 3 سال من تلاش کردم قانون انرژی و دریافت درک کنم و عمل کنم، واصل زندگی لذت بردن و یاد بگیرم
و این نکته هم بگم، طبق همین مصاحبه هم ، هر دو در یک مسیر ، ولی با دو تا دیدگاه متفاوت ، دیدگاه من به مسیر عباس منش ، اون مسیری که سرسبز با سوت و بلبل و لذت ، حالا اون یکی مسیر ، هر کس هر دیدگاهی میتونه داشته باشه
خلاصه ، اینکه من از 29 february تا 29 march تو سایت ایشون اکانتم و فعال کردم، و گفتم اگر اوکی بود یکساله رو ادامه میدم، خلاصه اینکه ما باید تمرینات و انجام میدادیم ، برای هر درس و نظر هم مینوشتیم ، خلاصه اینکه بعضی از نظرات من با قوانین سایت ایشون همخونی نداشت
مثلا نباید مینوشتیم سلااااااااام و ………..
خلاصه میخواهم اصل و بگم، و اکانت من در سایت ایشون کاملا بلاک شد، فکر کنم یک هفته هم نشده ،بود که من اکانتم و فعال کرده بودم، البته این هم بگم من 1 سال یا بیشتر سایت ایشون و میشناختم ،ولی فعالیتی نداشتم.
خلاصه اون روز که بلاک شد اکانت من ، من واقعا یک شوک برام ایجاد شده بود، تا حالا چنین اتفاقی برام نیفتاده بود،مثل کسی که از دانشگاه و عشق و همه چیش اخراجش کرده باشند،(نمیدونم چقدر میتونم احساس اون روز م و انتقال کنم) چون میگم من واقعا عاشق MBA هستم و مطمئنم نظریه ای که تو ذهنم هست ، جایزه نوبل و میبره ، وتغییر بزرگی در جهان ایجاد میکنه
خلاصه از استاد عباس منش داستان تضاد و یاد گرفتم ، و با اینکه واقعا شوک بودم ، منتظر نشونه ها بودم، والان از اون موضوع حدود یک ماه میگذره، و هر چقدر من جلو میرم، بیششتر میفهمم در مسیر بودن و هدایت یعنی و وصل بودن یعنی چی
اول اینکه من از مسیر عباس منش داشتم دور میشدم، دوم اینکه من قرار نظریه خودم و با دیدگاه نازنین بهرامی ،در مورد بیزینس ها ، کاربردی کنم، و این سیستم یکساله کاملا داشت ، من و از مسیر دیدگاهی خودم ،برای به نتیجه رسوندن نظریه خودن دور میکرد، و بعد از اون به من خوندن کتاب هایی و مسیری الهام شد، که اصلا فکرش و نمیکردم ، و مطمئنا این هدایت ربم بود ، و خداوند به شدت برای بنده خویش کافی است.
و این اتفاق اگر من اون 3 سال و روی خودم کار نکرده بودم، درکم به این اتفاق و هدایت بعدش برام غیر قابل درک بود
واما مهندس شعبانعلی بسیار انسان موفق و فرهیخته و فوق العاده ای هستن، و همیشه به عنوان یک شاگرد از اموزه های ایشون هر جا که احساس نیاز داشته باشم ، استفاده میکنم
و اما من عاشق استادم سید حسین عباس منش هستم .
و رب من سپاسگزارم ، نمیدونم الان در طول روز چقدر از روزم و فقط کلمه سپاسگزارم روی زبونم جاری
استاد عباس منش عزیزم دوست دارم.
وچقدر خوشحالم و سپاسگزارم که این سایت مثل آمریکا آزادی حرف اول و میزن.
عاشششقتونم
سلام بسیار عالی عالی عالی
با عرض سلام و خدا قوت ..
چیزی که من از دیدن این فایل مشترک میخوام بیان کنم اینه که صحبتهای استاد …..مثالهای استاد ……….بسیار بسیار رسا …شیرین …. ساده …و در نهایت ساده بودن که برای تمام قشر افراد جامعه قابل فهم هست بسیار بسیار قدرتمند و واقعی هست …….مثالهایی میزنه که موضوعات روزمره هست ….
و ادم وقتی که استاد صحبت میکنه ………..احساس میکنه جای دیگه این صحبتها رو شنیده یعنی درون خودش باهاش خیلی احساس اشنایی و راحتی میکنه و بهتر میپذیره ….
اما صحبتهای مهندس زیاد واضح نیست و یه جورایی گنگ هست …
و دلیل اینکه استاد عباس منش اینقدر صحبتهاش بر دل مینشیند به خاطر شیرین بودن بیانش هست و هم اینکه از خودش مثال میزنه ….یعنی چیزی هست که لمسش کرده توی زندگیش …..باهاشون زندگی کرده …….
از کتابهای دیگه …..صحبتهای نویسندگان دیگه رو ……………مثل مهندس بازگو نمیکنه …
بلکه خودش یه سبکی ابداع کرده برای اموزش دادن ……
مخصوصا زمانیکه این اموزه هارو با قران هم مطابقت میده بیشتر مهر تاییدی میشه که بر دل افراد مینشیند …..
و وقتی که صحبت از فرکانس در قران میکنه و میگه که خداوند بارها و بارها در قران به این موضوع اشاره کرده …
و این موضوع رو باز میکنه برای مهندس انگار عجیب بود …و عجیب هم باید باشه چون استاد اولین کسی هستن در جهان که به موضوع فرکانس در قران پی بردن و به نوعی میشه گفت که این کشف رو انجام دادند …
چیزی که ۱۴۰۰سال پیش خداوند در کتاب قران گفته بود و کسی متوجه این موضوع نشده بود ….
متشکرم از استاد عزیزمون که این گفتگوی دونفره رو ترتیب دادن تا ما بیشتر و بیشتر به داشتن چنین استادی به خودمون ببالیم و افتخار کنیم ….
و بی دلیل نیست که شاگردای استاد اینقدر زیاد تحت تاثیر حرفهاش قرار میگیرند انگار انرژی رو لمس میکنی ….
و این مطلب رو به روشنی روز شما توی این فایل میبینی …..
یه سرو گردن استاد بالاتره ………
متشکرم از استاد عزیزم با این حد از توانایی ……….
با تشکر………..
فایل دوم : مصاحبه استاد عباسمنش با استاد شعبانعلی
اصلی ترین موضوعی که من از این فایل درک کردم و در واقع پاسخ به ابهامی بود که در ذهنم بود و خداوند به بهترین شکل ممکن من رو به این فایل هدایت کرد ؛ این آگاهی بود که
” در مرحله ی سوم درخواست که مرحله ی دریافت هستش ، ما زمانی به خواسته مون میرسیم که فرکانس هامون هم جهت باشه با خواسته هامون .
احساس ما به ما نشون میده که ما در مسیر درست هستیم یا در مسیر غلط .
اگر من در طول روز حالم خوب باشه ؛ شاد باشم ، خوشحال باشم ، عشق و شور و نشاط و آگاهی و لذت و هیجان داشه باشم من دارم خود به خود به سمت خواسته ام حرکت میکنم . بدون اینکه بخوام کار فیزیکی براش انجام بدم . ”
فرق هست بین فهمیدن و درک کردن .
به اندازه ای که جمله های بالا رو درک کنم و عمل کنم بهش نتیجه میگیرم و ظرفم رو بزرگ میکنم و اتصال بیشتر و قوی تری رو با خدای خودم برقرار میکنم و قلب خودم رو برای دریافت الهامات خداوند بیشتر باز میکنم .
من یا ثروتمند میشم یا میمیرم .
تمام
مینا ثروتی 😊
به نام خدای مهربون،رزاق و وهاب من
عرض سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته نازنین و تشکر میکنم بابت آپدیت فایلها
فایل قبلی و این فایل ارتباط تنگاتنگی باهم داشتند و دقیقا مکمل هم بودند .از تمام صحبتهایی که انقدر صمیمانه بین دوعزیز انجام شد میشد فهمید که چقدر نقش عزت نفس مهمه .در عین صمیمیتی که حکم فرما بود نه اثباتی در کار بود نه حس برتری و در کمال احترام هر دو عزیز دیدگاه خود را مطرح کردند.من چند ماه پیش فیلم راز رو دیدم و خیلی خیلی جالب بود و اون موقع با این قانون اساسی که اصل زندگی هر انسانی هستش آشنا شدم و در این گفت و گو خیلی از مسائل برای من باز شد .
امروز دقیقا من بایک موضوع روبرو شدم که دقیقا ناخواسته ی من بود اما بجای اینکه شکایت کنم و غر بزنم اعراض کردم و حس و حال خودم رو خوب نگه داشتم این ادا درآوردن نبود خود خودم بودم و دقیقا تمرکز و توجه خودم رو به یکی از داشته های زندگیم گذاشتم و اصلا به اون موضوع به ظاهر منفی توجهی نکردم و برداشت بدی ازین اتفاق نداشتم .در زندگی حداقل من خیلی وقتها وقتی به تضادها برمیخوردم زود از کوره در میرفتم و حس و حالم بد میشد اما باور کنید الان که به اون اتفاق به ظاهر بد گذشته نگاه میکنم چقدر هم خیر بود و من چقدر رشد کردم اگر اون اتفاق نمی افتاد من هیچ وقت رشد نمیکردم و خواسته های من واضحتر نمیشد.چقدر مهندس شعبانعلی خوب گفتن برای من این جمله طلایی بود و ازشون میشه الگو گرفت که از دید ایشون هیچ اتفاق بدی وجود نداره یعنی هیچ برداشت بدی وجود نداره و من یاد گرفتم که اگر این دید و باور در زندگی من، بشه طبیعت و یک روند عادی ،چقدر حال من خوب میشه و ذهنم بجای درگیر شدن با افکارات منفی ،پر از ایده برای خلق فرصتهای بیشتر خواهد شد.
استاد گفتن تکرار یک سیکل منفی در زندگی برمیگرده به باورهای ما .من دقیقا این مسئله رو داشتم و یک روز متوجه شدم این مسئله درونی هست و به خودمن بر میگرده و کسی مقصر نیست و من تعهد دادم که مسئولیت تمام اتفاقات و شرایط ،آدمهایی که وارد زندگیم میشن،درآمدم ،کسب و کارم را بعهده بگیرم و باور اینکه هیچ عامل بیرونی در زندگی من نمیتونه دخالت داشته باشه مگر اینکه خودم اجازه بدم . از استاد ممنونم چرا که من سالهای سال دیگران رو مقصر میدونستم بابت اتفاقات تلخ زندگیم و فکر میکردم دیگران میتونن تاثیر گذاری بیش از حد داشته باشن و ازاین باور مخرب خیلی ضربه خوردم.
خدارو سپاسگزارم بابت این قانون که به مانند یک دفترچه راهنمای زندگی در همه جنبه هاست و چه خوشبختی ها و سعادتهایی که هر روز منتظرن که ما اجازه ورود اونها رو به زندگیمون بدیم.
دوستون دارم
با سلام خدمت استاد عباس منش و گروه بی نظیرشون از وقتی که با این سایت آشنا شدم واقعا عالی است و دارم روی باورهای خودم و قانون جذب دارم کارمیکنم .تشکر از تلاش بی نظیر شما در بالا بردن آگاهی کسانی که به دنبال تغییر هستند.
درود خدمت همه مخصوصا آقای عباسمنش و مهندس شعبانعلی
بسیار گفتگوی عالی و تاثیرگذاری بود فقط من تقریبا 15 دقیقه یکبار خسته میشدم میومدم یه هوایی میخوردم و دوباره ادامه کار
این گفتگو نشان داد بینهایت دیدگاه در جهان وجود داره و هر کسی یک جور باور ها و عقاید داره و از این بینهایت دیدگاه خیلی ها منظور و سر منزلشان مثل همه زیرا ریشهء باورهایشان مثل هم بوده بسیار از این گفتگو درس گرفتم و فیلم ها و کتاب هایی که در این گفتگو به آنها اشاره شد یادداشت کردم
در پناه خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
زهرای زیبای خدا 🌹
سلام ودرود خدمت استاد عزیز ،
ابتدا در مورد نام خداوند بگم ،من معلم ابتدایی هستم،یک معلم با عشقی الهی به شغلم و تک تک دانش آموزانم به لطف خداوند،
در یک سری از فایلهای استاد میدیدم که هر دفعه با عشق بسم الله الرحمن الرحیم میگن وسوار ماشین میشن ،از اون به بعد من هم کلاسمو همین گونه شروع کردم وابتدای فایلها وشروع کلاسم همیشه نام خدا را نوشتم وگفتم
مدتی طول نکشید که تمام بچه ها ی کلاسم ابتدای کلامشون شد نام خدا وانرژی این نام فضای بسیار دل انگیزی ایجاد کرد از شنیدن نام خدا از زبان بچه ها به وجد میومدم و کلاسی دارم یکپارچه عشق وصمیمیت
فکر میکنم استاد کلامشون خالصانه وبا انرژی الهی هست وبه همین دلیل تاثیر عملی میگذاره !!
خداراهزاران بارشکر که من هم به سهم خودم عشق را تکثیر کردم!!
ودنیای کوچک وبهشت کلاسم را با روشنگریهای استاد عزیز م زیباتر کردم 🙏🙏🌹🌹💗💗
واماااااقسمت بعد 🌹🌹👇👇
صحبتهای شما وآقای شعبانعلی بسیار جذاب بودوآگاهی های زیادی ازدل این صحبتها استخراج کرد م که چقدر کاربردی بود .
خداوند مهربان راسپاسگزاررررم بخاطر اینکه هدایت شدم به سمت شنیدن این مصاحبه
سپاس بخاطر این همه آگاهی وانرژی که در جمله جمله ی صحبتهای شماست
هرکسی شاگرد مکتب استاد عباسمنش شده باشه میتونه درک کنه انرژی عجیبی را که طی شنیدن ودیدن فایلها آدم رو درگیرخودش میکنه
جریانی از انرژی در وجود آدم شروع به چرخش میکنه و آدمو وصل به خدا میکنه احساس آرامش حاکم میشه ..الله اکبر 🌹🌹🌹
لبتان خندان ودلتان شاد وبایاد خداوند آرام💙
PART 1
متن کامل فایل ارزشمند “مصاحبه ی استاد عباسمنش با مهندس شعبانعلی” تقدیم به دوستان عزیز هم فرکانسی:
استاد عباسمنش: به نام خدای مهربان
امروز در خدمت استاد شعبانعلی هستیم که یه جورایی خیلی خیلی ازش تاثیر گرفتم. خیلی خیلی دوست دارم که بیشتر نظراتشو بدونم. صحبت های خیلی قشنگی تو کلاساش می کنه. خیلی خودمونیه. خیلی خودشه و از دیدگاه من یه آدم موفق و دوست داشتنیه.
میخوای یه توضیحی بدی در مورد حالا کلاس هاتو، کارتو، …
مهندس شعبانعلی: نمیدونم چی توضیح بدم که مفید باشه. ولی به هرحال من تقریبا 10 ساله روی حوزه ارتباطات و مذاکره کار می کنم و طبیعتا ضمن اینکه درگیرم تو خیلی از مذاکره های داخلی و خارجی، تو قراردادها، تو خرید و فروش ها، در عین حال همیشه هم تعداد زیادی دانشجو داشتم که راجع به همین حوزه باهاشون حرف زدم.
شاید یه کم از فضای شما و قانون جذب و این بحثا دور باشه، ولی خودم این دغدغه رو داشتم که یه بار راجع به یه همچین موضوعی صحبت بکنم حتما برای بقیه.
استاد عباسمنش: محمدرضا از اون دوستای عزیزمونه که توی کار خودش خیلی موفقه. یعنی الان شما کلمه ی مذاکره رو هر جوری توی گوگل سرچ کنید چندتا لینک اول مال خودشه.
و حالا می خوایم از دیدگاه قانون جذب به این قضیه نگاه کنیم و ببینیم اصلا تعریفش چیه؟ استفاده میکنه؟ نمیکنه؟ یا اگر استفاده داره می کنه چطور اگر استفاده کنه بهتر جواب می گیره؟ میخوای یه توضیحی در مورد قانون جذب بدی؟
مهندس شعبانعلی: ببین من تقریبا بین آدمای دیگه برداشت خودمو دارم میگم. یعنی اینکه حالا چقدر به ذهن کسانی که اصلا این قضیه رو مطرح کردن نزدیکه یا دوره یه بحث دیگس.
ولی من به عنوان یه آدم حرفی که می فهمم از یه همچین قانونی اینه که به هر حال تو اعتقاد به این داشته باشی و فکر به این بکنی که چیزی که تو فکر می کنی، هدفی که تو میذاری و آینده یا مسیری که تو برای خودت ترسیم میکنی کمک می کنه تا اتفاق ها و رویدادهای اطراف همسو با تو بشن، هم راستا با تو بشن و به تو کمک کنن برای اینکه به اون هدفت برسی.
واقعیتش اینه که من بیشتر از اینکه به یک واقعیت عجیب و غریب فرامادی معتقد باشم در قانون جذب، معتقدم که می شود تبیین های علمی تری هم براش پیدا کرد.
شاید در واقع قانون جذب بیان ساده ی یه سری چیزاییه که حالا به شکل علمی تر قطعا بشه مطرحش کرد و بررسیش کرد.
استاد عباسمنش: بعد خودت چجوری ازش استفاده کردی؟
مهندس شعبانعلی: من خودم از اون آدماییم که به شدت اعتقاد دارم که تصویری که تو معمولا می سازی برای سال های بعدت، برای ماه های بعدت و برای ادامه ی زندگیت، عملا داره اون آینده ی تو رو خلق می کنه.
نمیگم شرایط محیطی بی تاثیره. قطعا تاثیر داره. شرایط محیطی میتونه روند رشد و پیشرفت آدمو تند یا کند بکنه. اما فقط میتونه سرعتشو تغییر بده. عملا به نظر من قانون جذبه که جهت رو تعیین میکنه. یعنی نگرشه که جهت رو تعیین میکنه.
بنابراین من به این اعتقاد دارم که وقتی که تو میذاری و فکر میکنی که من میخوام در سال های آینده به کدوم مسیر برم؟ چه نیازهایی دارم؟ چه خواسته ای دارم؟ چه تصویری برام ایده آله؟ خیلی خیلی خیلی زیاد کمک میکنه که عملا مسیر پیشرفتت به اون جهت باشه. شاید دیر یا زود ولی قطعا اون مسیر رو طی میکنی.
استاد عباسمنش: خیلی قشنگ در موردش صحبت میکنی.
قانون جذب یه جورایی میگه جهان از انرژی تشکیل شده و یه مدیری هست این وسط که حالا اسمشو میتونیم خدا بذاریم یا نیروی برتر یا کائنات یا هر چیزی، که به طرز غریبی انرژی های مشابه رو هم جهت میکنه با همدیگه و درواقع انسان ها هم اتفاقاتی که تو زندگیشون رخ میده فقط به دلیل فرکانس هاییه که اونا به جهان هستی ارسال می کنن.
یعنی قانون جذب میگه بدون هیچگونه تلورانسی و 100 درصد و یقینا تمام اتفاقات زندگی شما از اینکه مثلا کلیدت امروز گم میشه یا رابطه ی عاطفیتو از دست میدی، خودت به زندگی خودت دعوت میکنی. ولی ممکنه این ناخودآگاه باشه. یعنی یه سری باورهایی تو ذهنت باشه که داره این اتفاقات رو به وجود میاره.
هرچند که این مقاوت های خیلی زیادی هم داره. یعنی خیلیا میگن که نه! مگه من خودم میخوام که بی پول باشم؟ یا مثلا بدبخت باشم؟ یا مریض بشم؟ مطمئنا من خواسته ام اینه که مثلا ثروتمند باشم، یا سالم باشم، یا موفق باشم. پس چطور این اتفاق میفته؟
قانون جذب میاد توضیح میده میگه اون چیزی که تو میخوای مهم نیست. یا اون چیزی که تو میگی مهم نیست. حتی اون تصویری که تو میسازی هم زیاد مهم نیست. اون باورها و عقایدی که درونی تو وجود توئه داره درواقع آینده ی تو رو رقم میزنه.
در واقع خیلی در مورد فرکانس غالب صحبت میکنه، نه افکار لحظه ای. مثلا ممکنه من یه روزی به یه چیزی فکر کنم و یه هفته بعد به یه چیز دیگه ای فکر کنم. یا مخالف اون فکر کنم. در ولقع افکار غالب من داره زندگیمو رقم میزنه. نظرت چیه در این مورد؟
مهندس شعبانعلی: ببین باز من طبیعتا به خاطر نوع بک گراندم، علاقه ی خاصی که به هرحال به حوزه ی علوم انسانی و روانشناسی و اینها دارم، یه تفاوت خیلی جدی با تو دارم. من خیلی مادی نگاه می کنم به همه چیز. یعنی نمی تونم بپذیرم چیزی غیر از چیزی که می بینم وجود داره. ولی جالبش اینجاست که با این نگرش اختلاف نظری در نتیجه با تو ندارم. یعنی با وجود اینکه اصولمون باهم فرق داره ته حرفمون یکیه.
من نگاهم اینه که قانون جذب یه سری مکانیزم های مادی ای داره که اگر میبینی آدمای زیادی قبولش دارن یا بر اساسش زندگی میکنن، این به آدمای مادی هم خیلی کمک می کنه.
مثلا یکی از بحث هایی که ما سالیان سال توی روانشناسی شناختی داریم اینه که حجم اطلاعاتی که در طول روز یا در طول زندگی ما، از طریق سنسورهای مختلف یعنی بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و همه ی اینها، به ذهن ما میرسه و به مغز ما میرسه ، واقعا زیاده و غیر قابل تصوره. و مغز ما انسان ها در طول سالیان سال یاد گرفته که اینا رو فیلتر کنه. چنانچه که مثلا من و تو هیچوقت تو خیابون که رد میشیم مثلا پلاک ماشین هایی که از جلومون رد میشن رو به ذهن نمی سپریم. در عین اینکه می بینیم همه رو.
این نشون میده که یه مکانیزم هایی در طول سالیان در مغز ما درست شده که وظیفه اش این شده که اطلاعات رو فیلتر کنه. به قول تو اصلا این ناخودآگاه ذهنمونه. خیلی وقت ها من نمیدونم چی داره فیلتر میشه، چی داره فیلتر نمیشه.
من فکر می کنم آدمی که متمرکز مشخص میکنه و به قول تو نه به صورت لحظه ای، یه لحظه میاد و میره، آدمی که در بلندمدت یه تصویر ذهنی ای داره، یه خواسته ای داره و اون خواسته، خواسته ی غالبشه، خواسته ای که در کوتاه مدت تغییر نمی کنه و در بک گراند تمام تصمیم ها و افکارش هست آروم آروم داره ذهنش رو جهت میده که برخلاف اون رویه ی غالب که مغز خودش تصمیم میگیره که خوب من اینو میخوام، اینو نمیخوام، من این اطلاعات رو لازم دارم یا لازم ندارم، مغز یه جورایی تصمیم بگیره که خوب من چیا رو واقعا لازم دارم.
من فکر می کنم که به هرحال همه ی ماها آدم های موفق و ناموفقی که داریم تو جامعه زندگی می کنیم، چه تو این کشور، چه تو هر کشور دیگه ای در معرض اطلاعات یکسانی هستیم و خیلیامون در معرض فرصت های یکسانی هستیم.
اما اون چیزی که ممکنه یک نفر رو به یه آدم موفق تبدیل کنه و من نوعی رو به یه آدم شکست خورده، بیشتر اینه که ما اصلا اطلاعات متفاوتی از این محیط گرفتیم. هیچکدوم ماها انقدر توانایی نداریم که تمام این اطلاعات رو بگیریم.
من فکر می کنم این نگرش، نگرشی که تو معتقدی من یک تفکر غالب، یک هدف غالب، یک نگرش غالب، حالا تو اسمشو بذار انرژی غالب یا هر چیزی داشته باشم، چیزی که به صورت لحظه ای تغییر نکنه، دوام داشته باشه، روش تمرکز داشته باشم، به صورت دائمی مدام با خودم ریویوش بکنم، عملا به نظر من یه جور انقلاب کردن بر ضد اون روند طبیعی هست که مغز داره.
مغز خودش میخواد برای ما تصمیم بگیره ولی اینجا ما داریم سعی می کنیم که در واقع ناخودآگاهمون رو در کنترل بگیریم و به نظر من خود به خود نتیجه اون میشه که تو گفتی.
وقتی ذهن انسان با تمام توانش متمرکزه که از بین تمام اطلاعاتی که در محیط وجود داره اونایی که به دردش میخوره و در راستای هدفشه فیلتر بکنه و هر چیزی که به در نمیخوره رو کنار بذاره، چرا انسان نباید با اون قدرت عجیبی که داره بتونه به هدفش برسه؟ اصلا مگه می تونه نرسه؟
استاد عباسمنش: خیلی قشنگ اینو توضیح دادی. یه موضوعی که من خیلی در موردش فکر کردم و بهش رسیدم اصلا تو قانون جذب یا کلا تو این بحث های این چنینی هست مثلا میگن آقا فکر توئه که داره اتفاقات رو به وجود میاره. مثلا افکار تو اعمال تو رو به وجود میارن. من خیلی به این قضیه فکر کردم که این کلمه ی فکر رو چه جوری باید معناش کنیم؟ چون خیلیا فکر می کنن که این “فکر” یه کاریه مثل ایکیوسان بشینن یه گوشه ای یا یوگا کار کنن یا مراقبه کنن، اون وقت دارن به چیزی فکر می کنن.
بعد من خودم از اون آدمایی ام که از این قانون زندگیم عوض شده. یعنی تقریبا چیزی نبوده که من بخوام و بهش نرسیده باشم. و البته هرروز خواسته های بیشتر و دوباره دریافت های بیشتری هم هست.
ولی تو قانون جذب من متوجه شدم که این فکر نیست. حالا یا ترجمه ی فارسیش این نیست. باید بگیم توجه. ما در هر لحظه می تونیم به هرچی که بخوایم توجه کنیم و اتفاقی که می افته اینه که اونچه که کانون توجه ما رو به خودش جلب می کنه، اون چیزیه که در آینده ی ما دوباره اتفاق می افته.
من این مثال رو می زنم چون هم برای من و هم برای تو زیاد اتفاق می افته. مثلا توی کلاست یه دانش آموزی، یه دانشجویی داری که خیلی تخسه، خیلی اذیت میکنه. بعد اگه تو به اون موضوع توجه کنی، یعنی تو فکرت این اتفاق بیفته که عجب آدمیه، چقدر حرف میزنه، چقدر دخالت میکنه، چقدر اصول اجتماعی رو بلد نیست، چقدر آی کیوش پایینه، خوب؟ اگه اینو تو ذهنت هی مرور کنی احتمال اینکه از این جنس دانشجو تو کلاس های دیگرت هم باشه خیلی زیاد میشه و دقیقا این اتفاق رو خودت به وجود آوردی.
ممکنه تون بعدا بیای بگی نه، شانسی این اتفاق افتاد ولی اگه دقت کنی یه رابطه ی تنگاتنگی هست بین چیزایی که تو حساسیت داری نسبت بهشون و چیزی که برات اتفاق می افته.
مهندس شعبانعلی: میتونم اینو بفهمم ولی بازم باید با مکانیزم های خودم بفهمم قاعدتا.
من با مکانیزم های خودم معتقدم که در واقع وقتی که روی پارامترها اینطوری حساس میشی عملا کمک می کنی که شرایط شکل گیری اونها در محیط زیاد بشه.
ببین مثلا میگم (باز میگم من با نگاه مادی صرف دارم نگاه میکنم به قضیه) فرض کن که من به دزد حساسیت دارم. و فرض کن به دلیل این نگرشی که دارم ودغدغه ی دائمی دارم و به قول تو (من به نظرم تعبیر توجه خیلی تعبیر بهتری از ذهن و فکره) تمام توجهم به این قصه هست. جدا از اینکه دزدی های بیشتری رو می بینم، چون دارم بهش توجه می کنم. جدا از اینکه در اخبار دزدی های بیشتری رو می خوانم، رفتارهایی هم که انجام میدم جاذب دزدهاست.
به چه معنا؟ من کیفم رو ریلکس نمی گیرم و راه برم. چون به نظرم دارم در جامعه ای از دزدها حرکت می کنم. کیفم رو می چسبونم به خودم محکم و راه میرم. مطمئن باش اگر دزدی هم در اون خیابون باشه و بخواد دزدی بکنه وقتی به آدما نگاه می کنه و میبینه کی کیفشو محکم تر گرفته، سراغ من میاد.
میخوام بگم حتی بدون اینکه بخوای کمک بگیری از مکانیزم های خیلی عجیب و غریب میشه کاملا منطقی نگاه کرد که واقعا آدمی که مرکز توجهش رو روی سرقت و دزدی و ناامنی میذاره، قطعا سرقت و دزدی و ناامنی رو بیشتر از سایر افراد جامه تجربه می کنه.
شاید به خاطر همینه که حالا در قانون جذب یا در ادبیات هایی از این جنس خیلی تاکید میکنن که حواستون باشه به چیزایی که توجه میکنید چون این توجه عملا اون محیط رو برای شما خلق می کنه.
شبیه همین رو قطعا در حوزه های دیگر هم میشه مطرح کرد. یعنی “توجه” چجوری در یک تعاملی بین من و محیط باعث میشه که محیط شبیه اون چیزی بشه که من فکر میکنم. حالا بیان های دیگری هم ازش میشه پیدا کرد. حالا شاید یه جای دیگه ای تو گفتگومون بهش برسیم. این توجه ها باعث میشه که من دغدغه های خودمو project کنم رو تو، و روی تو و اطرافیانم ببینم.
من چون خودم تو ذهنم خیلی دغدغه ی خیانت مثلا دارم هرکسی رو می بینم با این صفت ارزیابی میکنم و می بینم و این میشه که باز من احساس می کنم در دنیایی از انسان های خائن دارم زندگی می کنم.
استاد عباسمنش: دقیقا! من مثلا تو مشاوره های خودم خیلی این اتفاق افتاده که مثلا خانمه اومده، بعد اینا به جدایی دارن میرسن، بعد اومدن مشاوره گرفتن، بعد میگه که من دلیلی که میخوام از این آقا جدا بشم اینه که این آدم به من خیانت کرده. بعد وقتی که برمی گردیم به گذشته متوجه میشیم موقعی که این خانمه فکر می کرده طرف داره بهش خیانت می کنه واقعا این اتفاق نیفتاده و خیانت واقعی موقعی اتفاق افتاده که یکسال بعد از اینکه خانمه مدام داشته به این موضوع فکر می کرده یا حداقل می تونم بگم که از این موضوع می ترسیده.
یعنی مثلا تو جامعه ای زندگی کرده که گفتن آقا مردا اینجورین. بعد این خانمه هی مدام به این فکر کرده. هی مثلا موبایل آقا رو چک کرده. شاید مثلا اگر اون آقا به مامانشم فرستاده باشه عزیزم، ولی چون مامانش شمارش سیو نبوده این مثلا فکر کرده باشه که خیانته.
مهندس شعبانعلی: زمینه سازی میشه برای اون آدم.
استاد عباسمنش: آفرین! بعد می بینیم که اون اتفاقه که اون ازش می ترسیده یکسال بعد از اینکه این انرژی ها رو فرستاده رخ داده.
در واقع تو قانون جذب ما میگیم که تو از هرچی بترسی سرت میاد. اینکه از هرچی بترسی سرت میاد فقط به این دلیله که تو به اون موضوع بیشتر فکر می کنی.
یه موضوعی که خیلی من روش مانور می کنم، من همیشه میگم که (حالا از خود محمدرضا هم میخوام که این کار رو انجام بده) به خوش شانس ترین فردی که توی اطرافیانت می شناسی فکر کن. افرادی که خیلی خوش شانس باشن، حتی میتونم بگم خرشانس باشن. نمیخواد بگیشون فقط توی ذهنت تصور کن.
من اون آدم رو نمی شناسم ولی می تونم بگم که ویژگی غالب اون آدم چیه. ویژگی غالب اون آدم اینه که خیلی بی خیاله یا خوش خیاله حداقل. واین در مورد همه ی افراد خوش شانس صدق می کنه.
در واقع آدمای بی خیال آدمایی هستند که اگر تمرکزشون رو روی چیزای مثبت نمیذارن، حداقل رو چیزای منفی هم نمیذارن و این باعث میشه که اونا خوش شانس باشن.
شانس خودش قانون داره. باید به چیزایی که نمیخوای فکر نکنی و زیاد نگرانشون نباشی. خیلی بی خیال باشی. من میگم اونایی که خوش شانسن خیلی علی بی غم هستن. دنیا رو آب ببره اونا رو خواب میبره. بعد به طرز فوق العاده ای هم تو موقعیت ها شانس میارن.
بعد مثلا نگاه می کنی طرف داره کلی فعالیت می کنه. کلی تلاش می کنه. تلاش فیزیکی، تلاش مادی. بعد نگاه می کنیم توی رقابت این دوتا می بینیم که اون آدم بی خیاله خیلی راحت تر به هدفاش می رسه. و حتی یه جورایی از اون آدمه که بیشتر داره تلاش می کنه موفق تره. نظرت چیه در این مورد؟
مهندس شعبانعلی: طبیعتا باز انتظار داری من با مکانیزم هایی که خودم می شناسم سعی کنم توجیهت بکنم.
ببین یه واقعیتی وجود داره. من دوباره برمی گردم به بحثی که قبلش داشتیم. اونم اینه که ما خیلی وقتا وقتی مکانیزم هایی رو پیش بینی می کنیم برای یه سری رویدادهای ناخوشایند، مسیر وقوع اون رویدادها رو هم تسهیل می کنیم.
ببین من وقتی در یک سازمان مدیرم و مثلا فرض کن شروع می کنم در سازمان دوربین نصب می کنم برای اینکه خروج غیرقانونی رو کنترل کنم ببینم کی اتفاق می افته و چه جوریه؟
در نگاه اول به نظر میاد که نصب این دوربین ها باعث میشه که خروج های غیرقانونی یا یواشکی کمتر بشه. در حالی که واقعیتش اینه که اتفاقا یه جورایی من دارم این کار رو تسهیل می کنم. چون خروج غیرقانونی به دغدغه تبدیل میشه.
یه سری کارمندهایی که می خواستن فرار کنن اونا قطعا روش هایی پیدا می کنن. یه مسیر کوری رو پیدا می کنن که فرار کنن. اونایی هم که دغدغه نداشتن چون ممکنه یه روزی لازمشون بشه چک میکنن که آقا راستی یه موقع میخوای بری چه جوری میری که دوربین نگیره؟
یواش یواش می بینی که این فرار کردن و فرار کردن غیرقانونی به دغدغه ی سازمانی تبدیل میشه.
تنش هم همینه. خیلی وقتا من این تجربه رو تو سازمان های خودمونم قبلا زمانی که خودم کارمند بودم داشتم. مدیر دغدغه ی بسیار زیاد داره و نگرانه از همه ی اتفاقات منفی که ممکنه بیفته و مدام این رو به کارکنان گوشزد میکنه. مدام این دغدغه رو داره. این استرس رو منتقل می کنه.
اساسا ذهن کارکنان یا حالا به تعبیر تو همون توجه کارکنان بیشتر از اینکه متوجه هدف باشه، متوجه اینه که چه اتفاقات بدی ممکنه بیفته. یا مثال خیلی کلاسیکی که میزنن میگن که به جای اینکه مقصد راه رو ببینه حواسش به این سنگ های جلوی راه میفته. طبیعیه که وقتی سنگ ها رو نگاه کنی پات هم به سنگ ها گیر میکنه. بعیده بتونی مسیرت رو جلو بری.
میگم بازم من با نگاه خودم، هنوز قانعم از شنیدن این قانون. یعنی اینکه این قانون حداقل با آدمی مثل من که ممکنه نخواد با اون ادبیات استفاده بکنه، هنوز برای من قانونیه که مصداق داره و کاملا درکش می کنم.