توانایی تمرکز بر نکات مثبت - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

516 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیوا میرمحمدصادقی گفته:
    مدت عضویت: 2996 روز

    استاد عباس منش، سلام خسته نباشید ، میخواستم زندگینامه ی کوتاهم را از وقتی با شما آشنا شدم تعریف کنم… من 15 سالمه ، سال پیش برادرم از طریق یکی از فامیلامون چند تا از فایلاتونو گرفت ، وقتی برای اولین بار گوش دادیم اصلا نمیفهمیدیم، نمیفهمیدیم باور چیه و یعنی چی که باید تغییرش بدیم …

    برای همین دیگه گذاشتیم کنار تا موقع انتخابات آمریکاو فایلی که به ایمیل برادرم فرستادین… از اونروز منو برادرم باز شروع کردیم ولی اینبار تمام سعیمونو کردیم تا بفهمیم و الان قوانین شده جزئی از زندگیمون…هرچند هنوز خیلی خیلی جای کار داریم… همون روزا این قوانینو به چند تا از دوستامم گفتم و خب خیلی خوب شد چون تو مدرسه هم دیگه تنها نبودم و باهم این راهو طی میکردیم…البته توی خونه فقط من و برادرم بودیم و مادر عزیزم که حرفامونو تائید میکرد ولی پدرم اصلا موافق نبود هرچند توی دوران جوونیش زندگی فوق العاده ای داشت جوری که هنوزم بعضی چیزایی رو که تعریف میکنه دهنمون باز میمونه ، توی هر کاری که میخواست بره براش به راحتی جور میشد ، موقعیتایی براش پیش میومد که برای کمتر کسی معمولا پیش میاد تا اینکه اوایل ازدواجشون بهش دزد زد و یهو پدرم خیلی مومن شد جوری که تمام اون باورهای خوبشو خراب کرد، و از اونموقه زندگیمون خیلی سخت شد ، پدرم باور داره باید توی زندگی سختی کشید تا اون دنیا جات توی بهشت باشه (مثل باور خیلیا) منو برادرم وقتی قانونو فهمیدیم زندگیمون عوض شد و دیگه با خیال راحت میتونستیم به رویاهامون فکر کنیم ، بدون هیچ غیرممکنی…همیشه از اینکه مادرمو میدیدم که چقد برامون زحمت میکشه (نمونه یه مادر فوق العاده مهربون و فداکار بدون شک مادر من بود) و من نمیتونم کار خاصی براش بکنم ناراحت بودم ، بهش قول داده بودم به هرچی میخواد برسونمش تا حداقل بخش کوچیکی از وظیفمو براش انجام داده باشم… باور میکرد ، مطمئنم… همه ی آرزوش دیدن موفقیت منو داداشم بود… فکر میکردم خیلی وابسته ی مادرم نیستم و بعد فهمیدم فقط یه توهم بوده… خلاصه گذشت و گذشت تا چند هفته پیش که یه روز به دوستام گفتم اخه چرا من هیچ نتیجه ای نمیبینم … چرا هرچی فکر میکنم میبینم زندگیم قبل از اینکه این فایلارو گوش بدم خیلی بهتر بود… چرا من باید استرس داشته باشم از اینکه چند روزه فایل گوش ندادم و …. اونروز تصمیم گرفتم تا وقتی وارد عمل نشدم خودمو گول نزنم و دیگه گوش نکنم (اشتباه محض) تا وقتی که… وسط امتحانای خرداد و ماه رمضون ،همین سه روز پیش سحریو دور هم خیلی خوش و خرم خوردیم و بعد رفتیم بخوابیم… ساعت نزدیگ 10 ونیم و اینا بود که یه صدای خیلی بدی اومد، انگار یه چیزی افتاده باشه، از خواب بیدار شدم گفتم ایشالا از پشت بوم یه چیزی افتاده رو سقف میخواستم بخوابم دیدم بابامو داداشم بلند شدن دارن میگن چیشده و اینا… بلند شدم… مامانم سرش گیج رفته بود خورده بود زمین… با گریه داشت به بابام میگفت نمیدونم چرا سرم گیج رفت… میخواست بره دستشویی بابام منتظر بود بیاد بیرون کمکش کنه… دیدیم هیچ صدایی نمیاد…بابام درو باز کرد دید مامانم بی حال دوباره افتاده… با هر زحمتی بود آوردیمش بیرون، اورژانس خبر کردیم یه ربع طول کشید تا بیان… مامانمو صدا میکردم جواب نمیداد… بالاخره رسیدن و آخرش به من گفتن که یه پارچه بیار… خیلی بد بود… حالم خیلی بده… خیلی سخته… منو داداشم یه هفته بود با هم قهر بودیم، شب قبلش مامانم گفت قهرتون طولانی شده ها… باهم آشتی کردیم… چند روز قبلش به دختر دایی هامم زنگ زده بود حالشونو بپرسه… انگار میدونس… همش تقصیر من بود ، من بودم که شب قبلش توی دفترم نوشتم میخوام تغییر کنم … بعد رفتنش بود که فهمیدیم وابسته که هیچ، مامانم که رفته ما فلج شدیم انگار…. شرایطمون خیلی سخته خیلی… وقتی رفت پدرم حرفایی میزد که مامانم یه عمر میخواست بشنوه ازش… تازه یادش افتاده بود مامانم یه آرزوهاییم داشت ، دلم میخواست بش بگم تو که میگفتی من نمیخوام ثروتمند باشم چون مسئولیتش زیاده و ترجیح میدم همینجوری زندگی کنم حالا بکش… ولی میدونم نامردیه… اونم حالش خرابه گریشو قبل از این بیشتر دو سه بار ندیده بودم، حداقل خودم درس گرفتم.‌. مامانم خیلی غریب بود حتی مامانش دوستش نداشت و توی بچه گیاش خیلی سختی کشیده بود …. همه رو برام تعریف کرده بود و حالا مثه یه فیلم جلوی چشممه… نمیدونم حالم رو چجوری توصیف کنم ولی همش با خودم میگم این یه امتحانه… اگه خدا یه درو روم بسته صد تا در دیگه رو باز میکنه… با خودم میگم دیدی خدا انتخابت کرده… من یه دختری بودم که انرژیش خیلی زیاد بود خیلی آرزو داشت حتی قبل از این که باشما آشنا بشم مطمئن بودم میرسم به آرزوهام..‌ برای همین در حالی که هیچ کدوم از فامیلامون رشته ای که میخواستم برمو نرفته بود و در حالی که حتی بابام بهم میگفت آینده نداره و خیلیای دیگه من معماریو انتخاب کردم و رفتم جلو… ولی الان احساس میکنم همه چی تموم شده یه آدم جدیدی شدم… دیگه خیلی چیزا مهم نیست برام… دیگ مادی نگر نیستم انگار ، اخه دیدم مامانم همه چیشو گذاشت و رفت حتی مارو… وای خیلی سخته نمیدونم چیکار کنم امیدوارم زمان همه چیزو حل کنه..‌. تنها چیزی که الان برام مهمه اینه که در آینده فقط کمک کنم به دیگران… من بودم که قول جبران به مادرم رو داده بودم و نشد…. به بقیه به نیت مادرم کمک میکنم و خواهم کرد… نمیدونم کدوم تیکه از حرفامو دارم اشتباه میرم… نمیدونم ولی میخوام بگم ممنونم… من خیلی زیاد آهنگ گوش میدادم حتی به مامانم گفته بودم نمیدونم چیکار کنم ترک کنم اونم گفت من برات دعا میکنم( خداییش مادرم، عشقم تموم زندگیش برای ما از هیچ چیز کم نزاشت..‌.توی تموم زندگیش فقط برامون دعا کرد… هیچ کمبودی حس نمیکردم توی زندگیم با اینکه رابطم با بابام خیلی پدر و فرزندی نبود ولی مادرم از محبت برام کم نزاشت… همیشه باهامون دردودل میکرد و میگفت فقط برای رضای خدا دارم تحمل میکنم، پای شما وایمیسم تا موفق بشین ..‌. همیشه میگفت باید به خدا و چهارده معصوم توکل کنیم… خیلی اذیت شد خیلی… بخدا میخواستم جبران کنم براش) الان دیگه فقط میخوام فایلای شمارو گوش بدم فقط اینا بهم آرامش میده… از خدا طلب صبر میکنم درحالی که هنوز باورم نمیشه… ابدا ،انگار یه خواب بود..‌ همین سه روز پیش بود… مامان عزیزم نیست دیگه هی خاطراتش میاد جلوی چشمم… هی میگم خدا که گفته بود بازگشت همه به سوی اوست… ولی مامانم خیلی یهویی رفت شب قبلش خیلی اتفاقا افتاد که گفتم … همون شب به داداشم گفتم نگا چقدر خوشبختیم ما که هم پدرو مادر بابامون زندس هم پدرو مادر مامان… مرگ عزیزیو تاحالا توی عمرم درک نکرده بودم… عوض شدم خیلی زیاد…. خیلی قشنگ تر میشد حالا که 100 درصد مطمئنم به جایی میرسم که میتونم به راحتی کمک کنم اونموقه میومدم اینارو مینوشتم ولی نشد… من 15 سالمه و افتخار میکردم که وقتی هنوز باورام کامل شکل نگرفته یا حداقل وارد جامعه نشدم با این قوانین آشنا شدم… نمیدونم ته این قصه چی میشه… ولی صدای شما و حرفاتون تو این شرایط سخت بهم آرامش میده… میدونم باید به خدا ثابت کنم که قویم میدونم مادرم تو اوجش رفت دقیقا مثه یه بازیکن برای همین همه دوستش داشتن… استاد من کتاب حکایت دولتو فرزانگی رو خوندم و اولین مبلغی که نوشتم توی دفترم 140 میلیارد بود طی دو سال دیگه… به نظرم بعید نبود و نیست دیگه نمیدونم باید از کم شروع کنم اولین چیزی بود که به ذهنم خورد ولی فکر میکنم به خاطر همین نوشته هام بود که حالا باید ثابت کنم… اول از خدا و بعد از شما ممنونم .. حالا که امیدم فقط و فقط خداست و چاره ی دیگه ای ندارم جز تحمل… یه چیزیو همونطور که گفتین تحت هیچ شرایطی فراموش نمیکنم : مشکلات دلیل اصلی موفقیته…یه روزیم میام شرح حال موفقیتامو مینویسم… مطمئنم.

    امیدوارم اینو بخونین همین هرچند خیلی طولانی شد ..‌.بهترینارو براتون آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهام جوکار گفته:
      مدت عضویت: 3380 روز

      سلام دوست عزیزم

      قبل از هرچیزی بهتون تسلیت میگم. ایشالله روحشان شاد باشه. ی مادر مهربان فداکار قطعا والاترین مقام رو دارند.

      دوست خوبم خیلی خوبه خیلی که توسن کم بااین قوانین آشنا شدی

      باجدیت روی خودت کارکن ازهمین فردا شروع کن تمام سوالاتتو بنویس توسایت دوستان همه همکاری میکنن ‌.

      شما میتونین باتمرکز بر خواسته هاتون بهشون برسین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ادریس69 گفته:
      مدت عضویت: 3582 روز

      یه روزی هم میاید و در مورد موفقیتاتون حرف میزنید دوست عزیز. خدا به شما صبر بده. خیلی سخته وابستگی مادر . ولی ایشون جاشون بهشت و شما باید سعی کنی از زندگیت لذت ببری خیلی خوب که تو این سن و سال به این نتیجه رسیدید و با قانون آشنا شدید خدا هواتو داره همیشه تنها به خدا فقیر و نیازمند باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2976 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام

    سلام به استاد عزیز ودوستان عزیزم در این محمل گرم وروحانی

    خدایا توراسپاس که امروز هم به من فرصت زندگی دادی

    این کلید نشانه چه جالب عمل میکنه دقیق متناسب به حال واحساست به آنچه که در آن لحظه نیاز داری هدایتت میکنه خدایا شکرت که بخاطر امکانات منحصربفرد این سایت الهی

    امروز صبح یخورده بهم ریخته بودم به علت یه نگرانی بیجا گفتم برم سایت ببینم نشانه امروز چیه که به این فایل فوق العاده یعنی تمرکز بر نکات مثبت هدایت شدم

    خدایا توراسپاس بخاطر قوانین حاکم بر جهان هستی

    سعی کردم به گفته شما استاد تو وضعیت همین الانم که به ظاهر نادلخواهست نکات مثبتی توجه کنم که همین فقط تصمیم گرفتن چند اثر بدنبال داشت یکی اینکه مدیرعامل شرکت محل کارم با من تماس گرفت تا جویای حالم باشه ومن به خودم تبریک گفتم که تو فرد ارزشمند وتوانمندی در محل کارت هستی وجرقه ای در ذهنم روشن شد که میتونم از ایشون بعنوان دستی از بی نهایت دستان خدا برای انجام خواسته ام کمک بخوام تماس همسرم را بدنبال داشت که با محبت وعشق به من دلگرمی داد

    خدایا شکرت که وضعیت وشرایط الانم سبب شد تا چشمم به داشته هایی باز بشه که چون همیشه بودند کنارم برام عادی شده بود خدایا شکرت بخاطر رابطه صمیمی تری که با وجود این شرایط باخانواده ام پیدا کردم

    خدایا شکرت که این وضعیت سبب صمیمیت بیشتر بین همسرم وخانواده ام شد

    خدایاشکرت که این وضعیت سبب شد قدر سلامتیم را بیشتر بدانم ومتوجه باشم بالاترین نعمت سلامتی

    خدایا شکرت این وضعیت سبب شد خیلی از نقایص اخلاقی خودم پی ببرم وسعی کنم قبل ازاینکه خیلی دیر بشه خودم را تغییر بدم

    خدایا شکرت که این وضعیت سبب شد یاد بگیرم نجواهای ذهنم را کنترل کنم وکنترل زندگیم را دردست بگیرم

    خدایا شکرت که این وضعیت سبب شد متوجه باشم کسی یا چیزی ارزشمندتراز خودم نیست

    یاد بگیرم بخاطر تاییدشدن توسط دیگران به جسمم بیش از حد فشار واسترس وارد نکنم وبا این کار باعث صدمه به خودم نشم

    خدایا شکرت یاد گرفتم اینقدر بخودم سخت نگیرم وآزاد ورها باشم

    خدایا شکرت که این وضعیت سبب نزدیکی بیشتر من به خودت شد آنقدر که هرلحظه احساست کنم

    خدایا ممنون بخاطر آگاهیهای امروز

    استاد از شماهم ممنون وسپاسگزارم

    درپناه حق سلامت وتندرست وثروتمند وسعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    مهرداد غفاری ریسمانچی گفته:
    مدت عضویت: 4020 روز

    هزاران سلام و درود خدمت استاد عباس منش بزرگوار

    استاد ندیده و نشنیده میلیاردها بار سپاسگزارم برای اشتراک این حسهای زیبا و این فایلهای ارزشمند

    خداوند به شما 120 سال عمر با عزت عنایت فرماید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    علی آرام گفته:
    مدت عضویت: 3906 روز

    راستی یک مطلب دیگه هم اضافه کنم در متن این فایل در مورد DNA نوشتین و به یادم اومد یه فیلمی هست به نام momondo – The DNA Journey که در در شبکه های اجتماعی هم زیرنویس و پخش شده بود و به نام سفر dna هم فکر کنم بتونید پیداش کنید.

    67 نفر از مردم رو با ملیت ها و قومیت های مختلف رو آوردن و بهشون گفتن نظرت در مورد کشورت و ملیت چشه و چه مردم و کشور خاصی هست که ممکنه زیاد ازش خوشتون نیاد؟

    خوب خیلی به کشور خودشون افخار میکردند و تعریف میکردند و از بعضی از کشور ها هم خوششون نمیومد و بعد آزمایش DNA ازشون گرفتن که معلوم شد ملیتشون از جاهای مختلفه و حتی اصلا ملیتشون یه چیز دیگست و حتی یه قسمت زیادیش اون ملیتیه که ازش متنفرن. جالبترینشون یه خانمی اهل کردستان ایران بود که خانوادش در شش سالگیش پناهنده شده به دانمارک و گفت که یک طرف من میگه ما همه انسانیم و یک طرف دیگه من خیلی از مردم ترکیه نه ببخشید از دولت ترکیه متنفره.

    بعد آزمایش دی ان ای ازش میگیرن و دو هفته بعد میاد که نتیجه رو ببینه. مشخص میشه 79% از ملیتش ایرانیه یعنی جایی که ازش پناهنده شدن و ترکیه یعنی کشوری که ازش متنفر بود!!!

    وقتی اولین بار این فیلم رو دیدم به فکر اون مطالب روانشناسی و استاد هم افتادم که میگفتند ما وقتی در کسی مشکلی میبینیم در واقع ریشه مشکل در خودمونه و من هم به فکر اون کشوری که ازش بدم میومد افتادم و همون موقع شروع کردم باورم رو در موردش اصلاح کردم،

    *ملیت ها و افرادی که ازشون متنفریم، در واقع دیدگاه ما نسبت به قسمت تاریکی از وجود خودمونه! پس با اصلاح باور هامون نسبت به افراد و چیزهایی که احساسمون رو بد میکنه، ما در واقع وجود خودمون رو از تاریکی ها پاک میکنیم!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    محمد مردان نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    سلام خدمت همه عزیزان و هم مداران گل

    واقعا به قول استاد جهان جهان مدار و فرکانس هستش من هم از زمانی که سعی کردم توجه کنم به چیز هایی که می‌خواهم وارد زندگیم بشه شده و ناخواسته ها کم رنگ و کم رنگ تر شدن

    به عنوان مثال در فروشگاهی که دارم قبلا باورم این بود که مشتری های این منطقه به درد نمیخورند و آدم های درب داغونی هستند و منفعتی از اون ها نصیب من نمیشه و غیر از این هم نبود خیلی از روز ها از این موضوع و نوع نگاهی که داشتم آسیب میدیدم ولی از زمانی که چشمم به روی نعمت های خدا باز کردم و عاشق فروشگاه و منطقه ای که در اون کاسبی میکنم شدم و قبول کردم که تمام ثروتی که دارم از همینجا به دست آمده و توجه ام رو گذاشتم روی نکات مثبت محل کارم با آدم ها و اشخاصی رو برو شدم و اون ها از من خرید هایی می‌کنند که باورش بار کسبه همین محل ممکن نیست یعنی اگر به همسایه ها و اطرافیان من بگی که چنین مشتری هایی رو خدا وند به سمت من هدایت کرده کسی باور نمیکنه الی صد هزار مرتبه شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1792 روز

    خداروشکر میکنم بابت لپ تاپی که دیشب دریافتش کردم

    خداروشکر میکنم به خاطر خونه ی خوبی که توش هستم

    خداروشکرومیکنم برای دفتر و پلنری که دیروز برای خودم خریدم،

    خداروشکر میکنم که چشمانم ابرهای زیبای در آسمان رو دید که انگار با آبرنگ نقاشی شده بودند

    خداروشکر میکنم بابت تخت نرم و راحتم

    خدارو شکر میکنم بابت سلامتی ای که دارم

    خدارو شکر میکنم که من رو فردی ارزشمند و دوست داشتنی آفرید

    خداروشکر میکنم که امروز اتاقم رو منظم کردم

    خداروشکر میکنم که دارم آماده میشم برای رفتن به خونه جدید

    خداروشکر میکنم بابت این همه امکانات خوب و جذابی که خونه ی من داره

    خداروشکر میکنم که دیروز با مادرم صحبت کردم

    خداروشکر. میکنم که تصمیم گرفتم بار دیگه از اول به قانون سلامتی عمل کنم

    خدارو صد ها هزار مرتبه شکر میکنم که به فایل های استاد دسترسی دارم

    خدارو صدهزار مرتبه شکر به خاطر آشنایی با این سایت و استاد عباس منش

    خدارو صدهزار مرتبه شکر که برای زندگیم هدف دارم

    خداروشکر، خداروشکر، خداروشکر

    خدایا شکرت…

    خیلی دوستت دارم، چون تو خیلی وهابی،

    ببخشید اگه خیلی موقع ها ناسپاس میشم. سریع گوشم رو بپیچون و برم گردون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    گل آرا ب گفته:
    مدت عضویت: 3161 روز

    سلام ممنونم بخاطر فایل زیباتون …دقیقا درسته من انگلیس زندگی میکنم و ی سالیه که اومدم اینجا …خَیلی وقت ها بود بخاطر باورهای غلطی که به ما خورانده بودن از خونم بیرون نمیرفتم …میگفتن بابا اینا خارجی ها رو دوست ندارن اینا نژاد پرستن چند روز پیش که برای غذای جدیدی که یاد گرفته بودم رفته بودم ی فروشگاه بزرگ و دنبال مواد اولیه غذا میگشتم اما پیداش نمیکردم ی خانوم انگلیسی کنار من ایستاده بود و از سر ناچاری بهش گفتم ببخشید این نوع مواد رو میشناسی از کجا میتونم پیدا بکنم عکسش هم نشونش دادم بعد حدود ی ربع دنبال اون مواد گشت تا واسم پیدا بکنه ی موقع فک نکنین یکی از کارکنان اونجا بودش ?کسی که نه منو میشناسه و اینکه از قیافم و تیپم هم معلوم بود خارجیم اما یک ربع رو بخاطر سؤالم دنبالش گشت بعد از ته دلم گفتم خب کجای اینا نژاد پرستن !!.دیروز هم رفته بودم خرید و توی صف خرید بودم خودم هم یخورده عجله داشتم و بار خریدم هم نسبت به بقیه کم بود که ی خانوم انگلیسی نوبتش رو به من داد و گفتش میتونی قبل من پرداخت بکنی خَیلی خوشحال شدم گفتم پس اونقدرهام سرد و یخی نیستن و خوشحال برگشتم خونه?خدایا شکرت بخاطر این دو تا اتفاق دوست داشتنی بازم از این برخوردها میخوام??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    نيكو گفته:
    مدت عضویت: 3591 روز

    سلام آقای عباس منش استاد بزرگوار

    واقعا مثل همه فایلها عالیییییییی بود . .

    چقدر عوض شدن باورها زیباست وقتی سعی میکنی دلتو از زنگار پاک کنی وقتی از خدا میخوای ایمانتو بیشتر کنه وقتی شب و روز سعی میکنی روی خواسته هات توجه کنی و مرتب مینویسی و مینویسی ،وقتی آرزوت میشه باور بیشتر خدا و رسیدن بهش ،وقتی تغییراتتو با تمام وجود احساس میکنی و نتایجشو میبینی.

    استاد با گوش دادن به این فایل انرژی زیادی گرفتم . برای تمام موفقیتهاتون بسیار خوشحالم .

    خدایا شکرت شکرت شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    مرضیه قدیری گفته:
    مدت عضویت: 3076 روز

    سلامی به عشق به صداقت و پاکی

    زدم روی مرا به سمت نشانه ام هدایت کن

    این فایل فوق العاده برام آمد

    من دیروز پسرم بچه اش به دنیا آمد وقتی رفتم بیمارستان توی یک لحظه مانده بودم مثل بقیه یا قبل خودم منتظر باشم بهم به عنوان مادر شوهر خوب رفتار بشه ولی به خودم گفتم من کارهای رو می کنم که واقعا ازش لذت ببرم نه بخاطر بقیه باشه نه تایید کردنم و امروز که روز دوم هست و این فایل رو دیدم گفتم ببین مرضیه چقدر من دیروز تا الان اهرم لذت که توی ثروت یک دارم روش کار می کنم رو عالی زندگی کردم و تا الان بهترین و لذت بخش ترین لحظات رو برای خودم و بچه هام و اطرافیانم به وجود آوردم هم خودم شادم و متمرکز بر روی کارهای خودم و هم دیگران روبرویم من که هستند احساس های خوبشون رو نشون می دهند .فقط خداروشکر هزارها بار سپاسگزارم برای آگاهی های که دارم و زندگی می‌کنم و سپاس فوقالعاده از استاد عزیزم برای نشان دادن این مسیر زیبا باعشق مرضیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    حامد اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1860 روز

    خدایا سپاسگذارم ازت به خاطمر گوشی نازنینم که سرساعت منرو بیدار کرد با به صدا درامدن زنگ ش

    خداروشکر به خاطر اون تخت خواب راحت پتوی راحتی که خیلی احساس خوبی برای خابیدن بهم داد

    خدایا شکرت به خاطر اون نونوایی سرکوچمون که خیلی عالی نونه برشته وکنجتی به من داد

    خدایا شکرت به خاطر بقالی سرکوچمون که تخم مرعهای منو میفروشه خداشکرت به خاطر ازاده مهربون که دستی دستان قدرتمند تو هست تو زندگیم که کممم میکنه تخممرغهامو بفروشم وسایل واسه مرعهام بخرم وکلی کار دیگه

    خدایا شکرت به خاطروجود استاد عباس منش درزنگیم به خاطر سایت بینظیرش

    خدایا سپاسگذارم به خاطر چای خوش تعمی که ازاده برام دم کرده بود خیلی عالی بود

    خدایا ازت سپاسگذارم به خاطر سبهای حمل مرغی که ازاده برام خریده

    خدایا ازت سپاسگذارم به خاطر سوفیای عزیزم که عاشقانه دوسش دارم

    خدایا سپاسگذارم ازت به خاطر ماشین نازینم که به من هدیه دادی به خاطر موتوری که دارم به خاطر خانه ای که دارم به خاطر مرغداری که دارم

    خدایا ازت سپاسگذارم به خاطر برادرم که دستگاه فلز برشو برام اورد و اون کلیده تایمردار برای چراقها

    خدایا به خاطر سلامتی جوجه هام وبه خاطر تخم مرغهایی مرعام میزارن ازت سپاسگذارم

    خدایا به خاطر این میزو صندلی ازت سپاسگذارم

    خدایا شکرت خدایا شکرت

    خدایا به خاطر این تبلت عالی ازت سپاسگذارم

    وبه خاطر هرانچه از جانب تو به رسید و خاهد رسید ازت سپاسگذارم وتعهد به خودم که هرروز بنویسم نعمتهایی که دارم ومیخواهم داشته باشم را

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: