این فایل نحوه شناخت و رفع چند مانع مخفی اما اساسی در برابر رسیدن به استقلال مالی را توضیح می دهد. همان موانعی که موجب شده افراد زیادی با وجود تلاش بسیار، هنوز وضعیت مالی دلخواه شان را نداشته باشند. متن زیر، یکی از نکات این فایل را توضیح می دهد. برای آگاهی از سایر مطالب، لازم است از فایل صوتی یا تصویری این مطلب استفاده نمایید تا با درک بهتر قوانین، زندگی بهتری برای خود بسازید.
چرا بعضی خواسته ها راحت رخ می دهد اما برخی به سختی و برخی از خواسته ها نیز هرگز رخ نمی دهد؟
برای پیدا کردن جواب این سوال، لازم است اول چند واژه را معرفی کنم که در دوره کشف قوانین زندگی، به منظور درک ملموس تر قوانین زندگی، مکرراً به کار می برم.
این واژه ها کمک می کند، منطق ساده ی قوانین زندگی و نحوه استفاده از آن قوانین را در روند شکل گیری و خلق خواسته ات بشناسی.
زیرا وقتی منطق چیزی درک شود، ذهن به این راحتی نمی تواند به آن منطق حمله کند. از طرفی تعهدی که موجب می شود آن قوانین را مثل وحی منزل اجرا نمایی، از دل این منطق زاده می شود.
واژه اول: گاز
گاز استعاره ای است از نیروی حرکت به سمت خواسته. شور و شوق درونی برای داشتن آن خواسته و انگیزه و ایمانی که موجب می شود، با تمام وجودت بخواهی خواسته ای را داشته باشی و برایش، اقدام عملی به خرج می دهی.
واژه دوم: ترمز
باورها و نگرش هایی محدود کننده است که مثل یک سدّ بتُنی جلوی جریان انگیزه و شور و اشتیاقی را می گیرد که نیروی محرکه برای تحقق خواسته هاست.
ترمز ها، یا همان موانعی ذهنی که سدّ راه خواسته هاست، حاصل تجربه های ناخواسته و باورهای محدود کننده ای است که در طی سالیان، از طرف جامعه ای که در آن بزرگ شده ایم، به ما القا شده و کم کم جزو باورها و نگرش های ما نیز شده است.
به عبارت دیگر، اگر در محیطی ایزوله رشد می کردیم به گونه ای که هیچ باور محدود کننده ای از جامعه به ما القا نمی شد، هیچ مانع ذهنی یا ترمزی در ذهن مان شکل نمی گرفت.
در این صورت، به محض اینکه خواسته ای در وجودمان شکل می گرفت، بلافاصله محقق می شد. دلیل تحقق راحت و آسان بعضی خواسته ها این است که، هیچ ترمزی درباره آن خواسته در ذهن وجود ندارد. این خاصیت جهان است که به محض شکل گرفتن خواسته ای، اگر هیچ مانع ذهنی ای در برابر آن خواسته نباشد، محقق می شود.خواسته هایی که کمی سخت محقق می شوند، یعنی ترمز هایی در ذهن در برابر آن خواسته وجود دارد. اما در پروسه تحقق خواسته، فرد بالاخره موفق می شود پایش را از روی آن ترمز بردارد.
اما خواسته هایی که هرگز محقق نمی شوند، با ترمزهایی بسیار قوی و ریشه داری مواجه اند که حتی شناسایی آنها نیز کار ساده ای نیست چه برسد به حذف آنها.
زیرا ظاهر این ترمز ها بسیار منطقی و قابل قبول است. آنقدر که نه تنها به سختی می توان آنها را به عنوان یک مانع شناخت، بلکه گاهی در لباس یک ویژگی مهم و عالی ظاهر می شود که خیلی ها آن را لازمه رسیدن به خواسته می دانند. یعنی مثل گرگی در لباس بره ظاهر شده و کاملاً ما را از مسیر گمراه می کند.
دلیل اینکه خواسته ای با وجود شور و اشتیاق و حتی تلاش ذهنی فراوانی محقق نمی شود، این است که یک پای شما روی گاز است و پای دیگر به شدت ترمز را فشار می دهد!
مأموریت دوره کشف قوانین زندگی، به پا کردن انقلابی وسیع برای شناسایی و حذف این ترمزهاست.
کار این دوره، کسب مهارت تشخیص ترمز ها و نحوه حذف آنهاست. این دوره با زبانی ساده، عملی و کارا، اول قوانین زندگی را به شما می شناساند،
سپس به شما کمک می کند تا از این شناخت، ذره بینی بسازی برای شناسایی و حذف ترمزهایی که موجب شده، خواسته ای که آنهمه برایش زمان و انرژی صرف کرده ای، محقق نشود.
اگر بتوانی خود را در محیط ایزوله این دوره نگه داری و مثل وحی منزل آگاهی های این دوره را در زندگی ات اجرا نمایی، ترمز هایی را در ذهنت از بین می بری که سالهاست مانع تحقق خواسته هایت شده است و تجربیاتی برای خود رقم می زنی که سالها به دنبال تجربه آنها بوده ای.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری «هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز454MB38 دقیقه
- فایل صوتی «هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز26MB28 دقیقه
بسم االه الرحمن الرحیم
یه چیزی الان یادم اومد بذار ثبتش کنم یادم بمونه از قدرت باورها
کامنت قبلی رو که نوشتم در پی اون افکار اومد که متوجه شدم باور کمبود چطور شکل میگیره در مورد یه موضوعی
خیلی جالبه برام ..اصن قانونی که استاد میگه و کاملا حرفش حقه
قدرت باور…کنترل کانون توجه..تمرکز..
استاد جان
دقیقا دو سه روز پیش شرکت توانیر 2 بار پیام داد که اقا مصرف برق مناطق خوزستان خیلی زیاده و اینا..
بعد منم ناخوداگاه برقای ساختمون یکی درمیون خاموش کردم که کمکی کنم به اینکه برق به بقیه مناطق برسه(همینش خودش یعنی من میخوام بقیه رو تغیر بدم یا نفع و ضرری برسونم به کسی یا کسانی یا کشوری)
دقت میفرمایی محسن جان!؟
حالا ببین امروز پشت سرهم من چی دیدم؟
فکر کنم بتونید حدس بزنید!
یه فایل فروش خونه بهم دادن که برم بازدید
ادددد نزدیک همون خونه که دنبالش بودم یعنی ده متر اینور ترش،نیسان که جک داره اومده بود کابل های اون مسیر رو تعمییر کنه ..این یک
دو:
قبلش بگم که
من خوداگاه دنبال اینا اصلا نبودم..همینطور که نگاه میکردم به مسیر سرم و چشمم نا خوداگاه میرفت سمتشون..
اینکه منو وادار به نوشتن و تعجب زیاد کرده و دررس
دو:
در مییر برگشت،یک عدد ترانس ناقابل ترکیده بود و کابل های اتصالش رو از مدار جدا کرده بودند.
سه:
بنگاه ماشین به اون بزرگی و شیکی که همش بنز و bmw بود،خاموش بودن چراغاش باز به چشمم اومد ناخوداگاه..با اینکه مغازه ش باز بود..چون الان بعد 6 ساعت که داشتم کامنت میذاشتم انگار علت و معلول جلو چشمم اومدن..
حالا جالبیش اینکه
امروز عصر وقتی میخواستم تمریناتمو بنویسم،خواستم چراغو روشن کنم یه حسی گفت تو انقدر لیاقت داری که همه چراغارو روشن کنی و توب ببینی که چی مینویسی..
ینی خودم رو ارزشمند بدونم..
حالا علت اون پیامکارو الان متوجه میشم..
چون همش تبلیغ میکردن هرکی مصرف بار برقش کمتر بشه ماشین بهشون میدیدم..فلان رقم پول میلیاردی بهشون میدیم..
حالا این که میگین کانون توجه رو بزار روی چیزی که احساس خوب بهت میده ،دقیقا همون چیزیه که احساس لیاقت بهت میده…احساس ارزشمند بودن..احساس ازادی از استفاده کردن هرچیزی به هر مقداری..اگر برقه هرچقدر که راحت میشه زندگی کرد استفاده کن فقط فکر کمک کردن و اینکه بخای شرایط زندگی بقبه رو تغییر بدی یا فکر میکنی قضیه برق چیزی جدای از کانون توجه و این قوانینه ..اصلاااااااا
واقعا همه چیز فرکانسیه و انرژیه
و یه ذره بیشتر این موضوع برام جا افتاد که این کانون توجهِ و تمرکز گذاشتنه حتی یکی دو ثانیه اگه احساس ارزشمندی و لیاقت از یه نعمتی رو ازت میگیره واقعا باید کانون توجه و تمرکز رو تغییر بدم و گرنه نتیجه همون دوسه ثانیه و دو تا پیامکه میشه دیدن اون عیب و ایراد ها در دنیای بیرون..
حالا یه چبز جالب تر
توانیر میاد از یه عامل تحریک کننده و جذب کننده استفاده میکنه که تو هم باور کنی کمبود رو و فقط پنج شیش راه فقط بدای یه خواسته و پول بدست اوردن هست که شرک هست و اینکه احساس لیاقت و ارزشمند بودن رو ازت میگیره و هم اینکه داره تورو از درک درست قانون و خودِ قانون دور دور دور میکنه..
حالا اینجور اتفاقات که افتاد برام قطعا بخاطر همون کانون توجه های گذشته ی بابا برقیه و لامپ اضافی خاموش چون هروز و داره نعمت کمتر میشه و ما میتونیم به دیگرات کمک یا ضرر برسونیم و اصن فرمانروای عالم فقط مائیم نه خدا..
و خدا نمیتونه و عاجزه که بخواد کمک بقیه بکنه در صورتیکه اگر جایی از نعمتی کم هست به این معنی نیست که نعمت ها تموم شدن،بلکه قانون و اصل یادمون رفته و گرنه کل جهان این پتانسیل رو داره بهشت بشه ..
ولی چه کنیم که خدا میکنه تعداد کمی از مردم شاکرند..و اگر من حواسم نباشه و توی این تله گیر بیوفتم قطعا سر خودم میاد نه بقیه..
اینو بعنوان یه چراغ احتیاط برا خودم گذاشتم تا حداقل به ذهنم بگم درکم یه ذره از قانون بیشتر شده…
این یه ذره ،سالهای سال نعمت های بزرگ و آزادی های دلچسبی رو از من دور کرده و جوابش توی چیزیه که بهش فکر میکنم ..توجه میکنم…ومیبینم و میشه توجه و کم کم میشه یا مسیر برای ورود باورهای کمبود و محدود کننده..
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد بی نظیرم و خانم شایسته و خانواده ام
عجب ایستی کردم مننننننن
یکی بیاد خط ترمز رو متر کنه
من خوش خیال رو بگو داشتم رو خودم کار میکردم که نتیجه بشه دریافت خواسته ولی خداروشکر خیلی کار راحتر داره پیش میره و البته ذهن فکر میکنه میخوام بگم اشتباه کردم…
نخییررررررررر
برا چیو الان میگم
دم خروس از اونجا زد بیرون که الان این فایلو دیدم و اددددددددد نشانه امروزم بود
اللهِ صمد منو خوب اورد تو جاده ی خواسته هام که اسفالته که هیچچچچ سرازیری هم هست..البته من تازه از حاده خاکی و دره عمیق ذهنم دارم بکسل کنان با وینچ و جرثقیل و زور خودم(اگاهی های رایگان استاد توی فایل ها) دارم به حرکتم ادامه میدم و این خوشحال کننده ست..
من با خودم طی کردم که خواسته ی کوتاه مدت و بلند مدت داشته باشم..و روی کاغذ گفتم فلان و فلان..و به کوتاه مدته توی همین هفته رسیدم و ماشین شد خواسته بلند مدت تقریبا یکی دو ساله ام که با پول بخرم..
و همون خواسته کوتاه مدتم رو هم با بودن توی سایتو و کامنت خوندن عزیزان و ها و کامنت گذاشتن و فایلای ضبطی استاد و خودم و دفتر پرکردنا و شکر گزاری رسیدم…خدارو صدهزار مرتبه شکر..
حالا قسمت جذاب اینجا بود تا استاد در مورد دوستشون تو فایل صحبت میکردن سر نخ روگرفتم..
سرنخ که چه عرض کنم طناب لنگر کشتیااا
مطالبو که تو نوت نوشتم کپی میکنم تا یادم بمونه چی هستتتتت در ذهن من..
اسم این کامنتو میذارم:
رد پای اژدها
فقط ترمزارو ببین
اگر ماشین داشته باشم حتما باید به بقیه قرضش بدم و این قرض دادنه منو نگران و مضطرب میکنه و اعصاب منو بهم میریزه و زهرمارم میکنه..پس همون بهتر که نداشته باشم حداقل خوبی که داره اینکه درسته پیاده میرم و همیشه ی خدا میگم تو چرا نمیتونی ماشین بدست بیاری ..هیم میگی من ماشینم رو جذب میکنم..اذیت میشم ولی بهتر که اذیت بشم تو گرما و سرما و به جسمم فشار بیاد روحم و شخصیتم پیش عالم و ادم بره که این نتونسته هنوز یه موتور بخره ولی همون فشار ذهنی رو که ندارم بهترر..عجب..(حالا اون فشارو دارم تو نداشتن خواسته تجربه میکنم :/ )
اگر ماشین داشته باشم چون جایی برا پارکش ندارم منو مضطرب میکنه که دزدی بیاد چیزی ازش بدزده و یا چون ماشین باکیفیتی و درجه یکی هست یه فقیر و رهگذری گدایی چیزی از لج اینکه من پولدارم و اون نداره و من ماشین خوب دارم ، میاد و خط میندازه بهش کلی از قیمتش میوفته بعد کی پول داره خرجش کنه..پس همون بهتر من به خواسته ام نرسم این دردسر هم ندارم..
اگر ماشین داشته باشم میشه تاکسی بقیه..منم که روم نمیشه به خانوادم به برادرم بگم نه چون ناراحت میشن چون میگن خسیسه و این یعنی من ادم بدی هستم و بهتر که نداشته باشم..
اگر ماشین داشته باشم ممکنه توی مسافرت تصادف کنم و جنگ و دعوایی بشه و دلم خوش باشه که ماشین خریدم بعد این داستان درست بشه..پس همون بهتر که نداشته باشم
اگر ماشین داشته باشم هزینه های مصرفیش خیلی بالاست..مخصوصا ماشین قشنگا و جدیدا..اونا که خریدن خیلی پول دارن منم که به اندازه اونا ندارم ..اصن بیخیال ماشین میشم و همون پیاده مث چی اون همه اذیت شدن رو بجون میخرم و خودم رو نابود میکنم فقط بخاطر اینکه شاااااید یه بلایی الکی سرماشینم بیاد و نشه ازش لذتی که میخوام رو ببرم..
اگر ماشین داشته باشم چشمم میزنن بعد چون پیشرفتم یهویی بوده و ترکوندم تو وضع مالی بقیه دلش میخواد و نمیتونن داشته باشن منو رنج میده.و اخرش چی میشه؟جوان مرگ میشم..پس همووون بهتر که ماشین نداشته باشم و این همه دردسر رو بکشم…
اگر ماشین داشته باشم توی خیابون یکی میاد فحشی میده و میره بعد چون من ماشینم رو دوست دارم چون با عشق و تلاش خریدمش ،میاد و یه لگدی چیزی میزنه بعد من که زورشو ندارم بعد دیگه …پس همون بهتر که ماشین نداشته باشم و این درد و بی آبرویی رو تجربه نکنم..
اگر ماشین داشته باشم اطرافیان بهم حسادت میکنن و این حسادت باعث کدورت میشه..پس همون بهتر که ماشین نداشته باشم و همه دور هم جمع باشیم و بخندیم..
ماشین داشتن خرج میاره..
ماشین داشتن فشار مالی میاره
ماشین داشتن خستگی بعد رانندگی میاره
اونایی ماشین دارن که عُقده ایین..و احساس کمبود توجه دارن..برا همین ماشین میخرن که به رخ ملت بکشن..بعد ناراحتی بقیه رو میبینم زهر مارم میشه
پس همون بهتر که ماشین نداشته باشم و الان تا حدودی کمتر ناراحتم ولی عب نداره ..
اگر ماشین داشته باشم از من گرفته میشه
اگر ماشین داشته باشم به مردم اسیب میزنم با سرعت رفتم با گاز دادنم با صدای موزیکم..
اگر ماشین داشته باشم تو کار خلاف و اینا میبرم..
اگر ماشین داشته باشم زود به زود خراب میشه و وسایلشم گرونه و کیفیت نداره..اینا همش دردسره
اگر ماشین داشته باشم ادم خوشحال تری میشم و این به من نمیاد..اصن ادم که نباید بخنده
(تعریف ادم خوشحال از زبان بقیه:ادم خوشحال از درون خوشحاله و از بیرون بروز نمیده..چرا؟.چون اصلا خوشحال بودن وقتی بقیه ناراحتن چه معنی میده)انگار یکی یه هارد پر از صحبتای بقیه رو گذاشته تو سر من ..
ادم مخصوصا ادمی که فامیل مارو داره باید خیلی اخمو و نچسب و ابروها گره خورده و در حالت اماده باش بمونه و گرنه این ادم نیس و این مشکل داره و بقیه عیبش میکنن
اگر ماشین داشته باشم و برادرم نداشته باشه چی؟؟
نزدیکان میگن بیا(با حالت اینکه اگر این کارو نکنی خدا ازت راضی نیست..مادرت داره میگه بگو چشم و گرنه خدا عذابت میکنه) ماشینتو بده بهش اونم برادرته از خونته..
اگر ماشین داشته باشم نمیتونم راحت ازش لذت ببرم چون ته دلم راضی نیستم که بقیه بدون وسیله برن..این ضرب المثل یادم اومد که گهی زین به پشت و گهی پشت به زین!!!
یعنی با استدلال اون موقعم و درکم در سن 15 سالگی که حالا شده باوری برا خودش،یعنی دلخوش به این دوسه روز زندگی دنیایی نداشته باش..ماشین میخری بعد دوروز دیگه میمیری مالت گیر … میاد
اگر ماشین داشته باشم از کارو زندگیم میوفتم..یا برای بقیه یا برا کارای الکی ..چون قبلا ماشین زیر پام بوده یادمه همش دنبال رفیقو کارای مسخره میرفتم..اخر شبم با نگرانی از اینکه باک ماشین خالی شده باید با خواری بگم پول بدین بنزین بزنم..
اگر ماشین داشته باشم..داشتنش از نداشتنش رنج آور تره…
اگر ماشین داشته باشم چون به خواستم رسیدم مغرور میشم و قطع ارتباط میکنم..و قطع ارتباط باعث عذاب میشه ..
اگر ماشین داشته باشم از تایمم خوب استفاده نمیکنم و کل روزم هدر میره چرا؟چون قبلا اینجوری بودم تو سن کم..یا دوستام اینجوری بودن..
اها این دیگه خیلی خفنه..
اگر ماشین داشته باشم میشم امبولانس مریضای فامیل..هی باید اینو ببری دکتر هی اونو بیاری..ساعت 3 بیدارت میکنن بیا فلانی حالش بده با ماشین ببرش دکتر..همین به تنهایی یه بوستر قوی ترمزه لعنتییی..
اگر ماشین داشته باشم با احساساتم بازی میشه..چون من ادم دل پاک و ساده ای هستم راحت بقیه از امکاناتی که دارم سوءاستفاده میکنن منم برای اینکه خودمو قانع کنم میگم نه بابا حالا یبار که چیزی نمیشه یا نه بابا اونا منو دوست دارن و من اشتباه فکر میکنم..
اگر ماشین داشته باشم مجبورم دروغ بگم ماشین فلان عیبو داره یا اگه ازش زیاد استفاده کنم فلان بلا سرش میاد..(جالبه بین هر ده بیستا راننده اسنپ،خیلی معلومه که به دروغ میگن ماشینم خرابه اگر کولر بزنم یا ..)
اگر ماشین داشته باشم گرمای خوزستان خرابش میکنه و این خرابی یعنی زهرماری بدست اوردن خواسته
اگر ماشین داشته باشم فلان آدم آشنارو رو خوشم نمیاد رو مجبورم برسونم و اگر نرسونم بازم گیرم چون میاد پخش میکنه که فلانی منو دید و نرسوند..(اینم جالبه که همین حالا که پیادم،بعضی ادما که قبلا میدیدم سوار ماشینن ولی حالا خودم پیادم و منو نمیرسونن یا خودشون رو به ندیدن میزنن)
اگر ماشین داشته باشم اصن به خواسته رسیدن انگار یه اشتباهه یه گناه یه بی قانونیه یه ظلمیه که داری به بقیه میکنی..یا خدا اونایی رو که به خواستشون میرسن مخصوصا ماشین و پول و امکانات کلا علاقه ی چندانی بهشون نداره یا از دایره ی تحت کنترل خدا خارجه و یجورایی از دستِ خدا در رفته ..یه اشتباهی شده..و گرنه که خدا به آسونی به کسی چیزی نمیده..(این صدا صدای ادمای توی مسجدیه که توی ده دوازده سالگی داره از تو ذهنم رد میشه)
اصن آدم پیاده با خداست ..مومنه..کافر اونه که سوار ماشینه..
اگر ماشین داشته باشم خودمو گم میکنم..یا شایدم به قول مادرم از راه(همون راهیه که معلوم نیس به کجا میرسه و فقط برا تنبیه و گوش مالی و کنترل کردن ذهن بچه ها استفاده میشده) بدر میشم..
اگر ماشین داشته باشم لابد کار سختی باید بکنم یا یه وامی یه قرعه کشی یه چیزی باید اسمم در بیاد تا من بهش برسم.(تبلیغات بانک ها و تلوزیون)
اگر ماشین داشته باشم میخوام فقط برم دنبال فسق و فجور (اینم چون هم سن و سالام انجام میدادن البته از نظر من و دوستان اطرافم در دوران راهنمایی که اینم قضاوت بوده..
و جالبه که همون دوستام یا ماشین ندارن یا ماشین خراب دارن یا فقط موتور…همینم خودش یه ترمزه که چون دوستام ندارن یا با سختی بدست اوردن یا از کسی میگیرن پس منم اینو به عنوان یه رسم و سنت پذیرفتم و انگار باید همینجور پیش بره..
اگر ماشین داشته باشم از خدا دور میشم ..اینم بخاطر کانون توجه منفی ام به ادم های گذشته بوده که ماشین خوب داشتن ولی نه نماز میخوندن و نه چیزی..همیشه هم خوشحال بودن..
اگر ماشین داشته باشم انگار از دِین کسی درمیام و یا برعکسش.. هرچی هست یجور حس سواستفاده کردن در خودم رو حس میکنم..
اگر ماشین داشته باشم چون مال خودمه و چیزای که در بچگی از خودم بوده رو بقیه بدون اجازه از من میگرفتن یا دست میزدن و من واقعاااا ناراحت میشدم بعد تا کسی میفهمید میگفت عب نداره تو بگذر اون اشتباه کرد تو که میفهمی ساکت شو(یعنی توی اون حد از فشار و ناراحتی بمون و به درک..اصن تو مگه مهمی؟!)
پس قطعا ماشین هم همون بلا سرش میاد..
چون مال منه..برا همین سالها من از ماشین بقیه استفاده میکردم و اصلا هم ته دلم راضی نبودم ..انگار یه جبری بوده که من حتما مال خودمو نداشته باشم..
اگر ماشین داشته باشم و بقیه بگن بده بهمون و منم بگم نه انگار ظلمی در حق اونا کردم یا یجور خصلت بد دارم و بقیه رو ازار میدم..
اگر ماشین داشته باشم مجبور میشم بقیه رو با خودم مسافرت یا بیرون ببرم که بهم خوش بگذره و گرنه بهم خوش نمیگذره و جالبه الان هم نه ماشین دارم و نه با کسی جایی میرم و نه بهم خوش میگذره نه در حد خیلی زیاد..
اگر ماشین داشته باشم دولت تعرفه ها یا سازوکاری میذاره که از ماشین دارا یا کسایی که ماشین خوب سوار میشن پولی زوری بگیره..
اصن انگار پول داشتن جُرمه..یه جنگِ علیه بشریته..یه جنگه با دین و خدا..اصن انگار هرکی پولدارتر باشه به یه نحوی یه کار خلافی کرده که پولدار شده(ببین محسن جان باورهای مخربت ترمزات داره میزنه بیرون..خداروشکر کن)
اگر ماشین داشته باشم بقیه از من متنفر میشن چرا؟ چون هر وقت چیز خوب و بدردبخوری داشتم ناخوداگاه با بقیه بهم زدم (همون داستان سوءاستفاده کردن و استفاده ابزاری از خودت و امکاناتت)
اصن انگار ماشین داشتن فقط از طریق قرعه کشی و برنده شدن امکان داره اینم بخاطر تبلیغات زیاد تو سطح شهرو تلوزیونه..
حالا اون همه ادم با پول خودشون خریدن بعد ذهن من فقط به همون یکی دو سه تا راه چسبیده و اِلّا و بِلّا باید تو قرعه کشیا شرکت کنی تا برنده بشی و گرنه برات امکان پذیر نیست..ینی شرک..یعنی بستن راه های بی شمار خدا..همون قدم نهادن تو گام های شیطان
اگر ماشین داشته باشم بلد نیستم خوب ازش استفاده کنم ..حتما هم در راه خدا استفاده نمیکنم..(افکارو ببین خدای من..چه باورای محدود کننده ای داره زندگیمو محدود میکنه و آزادی هامو میگیره)
اگر ماشین داشته باشم چون خیّرم به بقیه نمیرسه پس همون بهتر که نداشته باشم..
استاد درست میگه..
میگه بگو چه افکاری داری تا بهت بگم زندگی قبلا و الانت و اینده ت چی هست
الهی معذرت
الهی کمکم کن
الهی دستمو بگیر
الهی تو که منو اوردی تا اینجا،پس تا اخر منو ببر
الهی ..