«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

این فایل نحوه شناخت و رفع چند مانع مخفی اما اساسی در برابر رسیدن به استقلال مالی را توضیح می دهد. همان موانعی که موجب شده افراد زیادی با وجود تلاش بسیار، هنوز وضعیت مالی دلخواه شان را نداشته باشند. متن زیر، یکی از نکات این فایل را توضیح می دهد. برای آگاهی از سایر مطالب، لازم است از فایل صوتی یا تصویری این مطلب استفاده نمایید تا با درک بهتر قوانین، زندگی بهتری برای خود بسازید.


چرا بعضی خواسته ها راحت رخ می دهد اما برخی به سختی و برخی از خواسته ها نیز هرگز رخ نمی دهد؟

برای پیدا کردن جواب این سوال، لازم است اول چند واژه را معرفی کنم که در دوره کشف قوانین زندگی، به منظور درک ملموس تر قوانین زندگی، مکرراً به کار می برم.
این واژه ها کمک می کند، منطق ساده ی قوانین زندگی و نحوه استفاده از آن قوانین را در روند شکل گیری و خلق خواسته ات بشناسی.

زیرا وقتی منطق چیزی درک شود، ذهن به این راحتی نمی تواند به آن منطق حمله کند. از طرفی تعهدی که موجب می شود آن قوانین را مثل وحی منزل اجرا نمایی، از دل این منطق زاده می شود.

واژه اول: گاز

گاز استعاره ای است از نیروی حرکت به سمت خواسته. شور و شوق درونی برای داشتن آن خواسته و انگیزه و ایمانی که موجب می شود، با تمام وجودت بخواهی خواسته ای را داشته باشی و  برایش، اقدام عملی به خرج می دهی.

واژه دوم: ترمز

باورها و نگرش هایی محدود کننده است که مثل یک سدّ بتُنی جلوی جریان انگیزه و شور و اشتیاقی را می گیرد که نیروی محرکه برای تحقق خواسته هاست.
ترمز ها، یا همان موانعی ذهنی که سدّ راه خواسته هاست، حاصل تجربه های ناخواسته و باورهای محدود کننده ای است که در طی سالیان، از طرف جامعه ای که در آن بزرگ شده ایم، به ما القا شده و کم کم جزو باورها و نگرش های ما نیز شده است.

به عبارت دیگر، اگر در محیطی ایزوله رشد می کردیم به گونه ای که هیچ باور محدود کننده ای از جامعه به ما القا نمی شد، هیچ مانع ذهنی یا ترمزی در ذهن مان شکل نمی گرفت.

در این صورت، به محض اینکه خواسته ای در وجودمان شکل می گرفت، بلافاصله محقق می شد. دلیل تحقق راحت و آسان بعضی خواسته ها این است که، هیچ ترمزی درباره آن خواسته در ذهن وجود ندارد. این خاصیت جهان است که به محض شکل گرفتن خواسته ای، اگر هیچ مانع ذهنی ای در برابر آن خواسته نباشد، محقق می شود.خواسته هایی که کمی سخت محقق می شوند، یعنی ترمز هایی در ذهن در برابر آن خواسته وجود دارد. اما در پروسه تحقق خواسته، فرد بالاخره موفق می شود پایش را از روی آن ترمز بردارد.
اما خواسته هایی که هرگز محقق نمی شوند، با ترمزهایی بسیار قوی و ریشه داری مواجه اند که حتی شناسایی آنها نیز کار ساده ای نیست چه برسد به حذف آنها.
زیرا ظاهر این ترمز ها بسیار منطقی و قابل قبول است. آنقدر که نه تنها به سختی می توان آنها را به عنوان یک مانع شناخت، بلکه گاهی در لباس یک ویژگی مهم و عالی ظاهر می شود که خیلی ها آن را لازمه رسیدن به خواسته می دانند. یعنی مثل گرگی در لباس بره ظاهر شده و  کاملاً ما را از مسیر گمراه می کند.

دلیل اینکه خواسته ای با وجود شور و اشتیاق و حتی تلاش ذهنی فراوانی محقق نمی شود، این است که یک پای شما روی گاز است و پای دیگر به شدت ترمز را فشار می دهد!

مأموریت دوره کشف قوانین زندگی، به پا کردن انقلابی وسیع برای شناسایی و حذف این ترمزهاست.

کار این دوره، کسب مهارت تشخیص ترمز ها و نحوه حذف آنهاست. این دوره با زبانی ساده، عملی و کارا، اول قوانین زندگی را به شما می شناساند،

سپس به شما کمک می کند تا از این شناخت، ذره بینی بسازی برای شناسایی و حذف ترمزهایی که موجب شده، خواسته ای که آنهمه برایش زمان و انرژی صرف کرده ای، محقق نشود.

اگر بتوانی خود را در محیط ایزوله این دوره نگه داری و مثل وحی منزل آگاهی های این دوره را در زندگی ات اجرا نمایی، ترمز هایی را در ذهنت از بین می بری که سالهاست مانع تحقق خواسته هایت شده است و تجربیاتی برای خود رقم می زنی که سالها به دنبال تجربه آنها بوده ای.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری «هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز
    454MB
    38 دقیقه
  • فایل صوتی «هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز
    26MB
    28 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

777 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناهید رحیمی تبار» در این صفحه: 3
  1. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    سلام به استادعزیزم ومریم‌جون عزیز.

    «هم مدار شدن با خواسته »با استعاره گاز و ترمز.

    استاد عزیز تو این فایل اشاره به دوره ی کشف قوانین کردن .

    خاستم تجربمو بابت کار کردن این دوره بگم .

    دوره ی فوق العاده خوبی بود.

    الان دقیق 6ماهه از کارکردم میگذره ومن هنوزم که هنوزه دارم هرروز صبح که از خواب پا میشم طبق دستور العمل این دوره پیش میرم.

    اولین جلسش بابت کدنویسی بود که مریم جون عزیز به طور مفصل راجع بهش صحبت کردن وما هم اطاعت امر کردیم .

    همانطور که گفتم دقیق 6ماهه که روزانه دارم کد می‌نویسم وسعی میکنم طبق برنامه ای که می‌نویسم پیش برم .

    تو این دوره هدفهای کوتاه مدت انتخاب میکنیم وسعی میکنیم با تمرکز کردن ، بهشون دست پیدا کنیم .

    هدف‌هایی که دسترسی بهش راحت وزمان کمتری میخاد.

    انصافا عالی بوده .

    ب شخصه از این دوره احساس رضایت داشتم .همین که صبح به صبح پا میشم وبرنامه ی روزانمو می‌نویسم .نه فقط برنامه های عملی ،اتفاقا بیشتر نوشته هام و تمرکزم روی تغییر افکار وباورهامه .اینکه تو روز چطور مدیریت بر اجرای قوانین جهان داشته باشم .

    واین خیلی خوبه .

    و تکرارش باعث میشه کم کم وبه مرور زمان ملکه ی ذهنم بشن وانشالله عملکردهای بهتری داشته باشم.

    مثلا چند نمونه از مطالبی که هرروز می‌نویسم اینه :

    فقط برای امروز روابط خوب با همسرم ،دخترم ،پسرم .

    مراقبت کردن از خودم .

    اعتماد به نفس به فرزندانم دادن.

    احساس گناه به کسی ندادن.

    صلح درون .

    هماهنگی بین ذهن وروح .

    پذیرش اتفاقات .

    اعتماد به خدا .

    قضاوت نکردن .

    کنترل ذهن .

    کنترل نکردن کسی.

    اینا از سمت خودمه .

    ومطالب باارزشی که تو این دوره یاد گرفتم رو ینی هر جلسه رو در یه جمله ویک خط تکرار میکنم .

    که تک تکشون بهم خیلی کمک کردن تا حال خوب وآرامش خوبی داشته باشم.

    خودم فک میکنم افکاروباورهام خیلی وسیع تر از قبل شده ‌.

    چون اتفاقات ناجالب کمتری بوجود میاد.اگرم بیاد دیگه منو تکون نمیده .ب نظرم خیلی خونسرد وریلکس شدم .

    به معنای واقعی اتفاقات رو میپذیرم بدون اینکه بترسم یا نگران چیزی باشم .

    یا اینکه برنامم بهم بخوره وحشت کنم .

    آگاهانه همون لحظه میگم الان تو این شرایطم، الان این اتفاق افتاده ،و الان چکاری انجام بدم بهتره ؟!

    که خیلی وقتها کاری نباید انجام بدم وبدون درگیری ذهنی باید ازش بگذرم وخودمو دست زمان بسپارم.

    به هیچ وجه دنبال مقصرنمیگردم .

    قوانین جهان را تمام و کمال قبول دارم و جنگی با هیچکدوم از مباحثش ندارم .

    باور کردم تمامی اتفاقات طبق افکاروباورهایی که من تو ذهنم پرورش میدم شکل میگیره .

    میپذیرم اگه هنوز اون چیزایی که میخام بدست نیومده باز عامل اصلیش خودمم نه هیچ کس دیگه ونه هیچ چیز دیگه !

    دنیا رو قشنگ وزیبا میبینم .ومیدونم به میزان توجه وتمرکز خودم به زیبایی هاش ازش بهره مند میشم .

    اینکه هیچ عامل بیرونی دخالتی بر اتفاقات بیرونی من نداره.

    و همه چیز دردرون منه .

    لزومی نداره تو دنیای بیرون دنبال چیزی بگردم .

    دیگه خوب می‌دونم همه ی اتفاقات خوب یا بد از درون من طبق افکار وباور هام شکل خوب یا بد به خودش میگیره .

    بنابراین بیشترین حواس وتمرکزم باید به درونم داشته باشم .

    باید ببینم در طول روز چ ورودی‌هایی به ذهنم میدم؟

    با چ‌افکاری درگیر میشم ؟

    چ باورهایی سراغم میان ؟

    آیا بااین افکار وباورها و ورودیها تونستم احساس خوبی داشته باشم ودر شرایط سخت احساس بدم رو کنترل کنم تا بتونم از اون حال بد بیرون بیام ؟

    واقعن امروز با این نگرش به تمامی قضایا نگاه میکنم .

    حتی یه وقتایی به هر دلیلی که می‌تونه از نداشته هام باشه یا می‌تونه از کمبودها باشه یا می‌تونه از شرایط سخت باشه ،در کل اینو فهمیدم که مهم نیست من الان چ فکری میکنم . مهم اینه که باید احساسم رو خوب نگه دارم .باید آرامشم رو حفظ کنم .کاملا باور کردم که هیچ دلیل منطقی برای جهان وجود نداره .

    باید درگیری های ذهنم رو کنترل کنم .

    باید شرایط رو ‌بپذیرم وبا صلح درون از داشته هام لذت ببرم.

    اصلا فکر مقصد یا رسیدن به خواسته ها را نکنم .به این فکر کنم که امروز چطور وچگونه باید از زندگیم لذت ببرم !

    چ کاری یا چه کارهایی انجام بدم میتونم شادتر باشم؟

    چطور از لحظاتم بهترین استفاده ها رو بکنم که شب قبل از خواب بگم خدایا سپاسگزارم ازت که تونستم روز خوبی رو با کمک تو به اتمام برسونم .

    دیگه دقدقم خونه ی 300 متریم نیست که الان ندارمش ودلم میخاد داشته باشمش .

    یا فلان ماشینی که دلم میخاد زیرپام باشه نیست و یا هر چیز دیگه ای !

    میام نگاه میکنم میبینم خونه ای که الان توش دارم زندگی میکنم خوبه .پس خدایا شکرت.

    ماشینی که زیر پامه ،خوبه .پس خداروشکر.

    دارم راحت زندگی میکنم .

    راحت میخرم راحت می‌پوشم راحت میچرخم پس زندگیم عالیه .بازم خداروشکر.

    البته که آرزوها و خواسته های ما فراتر از این چیزهاس،اما الان نیست الان ندارمش .

    حالا که نیست وندارمش بیام حال خودمو خراب کنم واز داشته هام لذت نبرم؟!!!!.

    دیگه متوجه شدم که اینگونه افکار، فقط منو عقب نگه میداره واجازه ی هیچ رشدی نمیده .

    دارم سعی میکنم با این باور که خوشبختی مسیر نه مقصد ،مدیریت تو افکار وباور هام داشته باشم تا به معنای واقعی لذت ببرم .

    آیا می‌دونم چقدر وچند ساله دیگه زنده هستم ؟!

    البته که نمی‌دونم بنابراین مدام به خودم یاد آور میشم که ناهید از امروزت استفاده کن .امروزت رو به بهترین شکل ممکن بگذرون .

    گاهی قضاوت‌ها وتوقعات دیگران به ذهنم میان ونجواهایی تو سرم میپرورونن اما بهشون بال وپر نمیدم .

    به این فکر میکنم که اول آرامش خودم .

    اول بالا بردن حس ارزشمندی خودم.

    اول حس لیاقت خودم .

    دلم نمیخاد تو جایگاهی باشم که مثل گذشته ،خودمو اسیر قربانی کردن کنم یا ذهنمو درگیر حس دلسوزی یا رضایت گرفتن ورضایت داشتن و یا دنبال تایید دیگران کنم حتی از پدر ومادرم .

    تمام سعیم بر اینه که به کسی خسارتی نزنم .از کسی توقع بی جایی نداشته باشم در اصل اصلا توقع نداشته باشم .و به امورات وکارای شخصی خودم و خانوادم برسم .

    کنترل ذهن کاری بسیار سخته اما وقتی بهش احاطه پیدا میکنی ،خیلی شیرین میشه .

    اونوقته که خودتو تحسین می‌کنی که تونستی با احترام گذاشتن به خودت وخواسته های درونی خودت ،عزت نفس خودتو بالا ببری .

    بله داشتن اعتماد به نفس وبالا بردن عزت نفس وپیدا کردن حس ارزشمندی چیزی نیست که من در دیگران پیدا کنم .یه چیز کاملا درونیه که خودم باید بدسش بیارم .

    وقتی همه چیز با افکار ،من بوجود میاد باید بتونم به نجواها وزمزمه های شیطانی غلبه کنم .

    من به تنهایی وبا قدرت زیاد میتونم دنیای بسیار زیبایی برای خودم بسازم.

    اینجا نیاز به تقویت باورهای توحیدیم دارم که اونم تمرین میکنم تا بدسش بیارم.

    اعتماد کامل به خدای مهربونم .

    ایمان دارم قدرتی بالاتر از قدرتش نیست.

    یقین دارم کمک گرفتن از خدا وبا هدایتش پیش رفتن وسپردن خودت به خدا ،باعث میشه رهاتر و بهتر زندگی کنی .

    مطمئنم ودیدم وهزاران هزار بار تجربه کردم که هر جا حضور خدا رو‌ حس کردم وخودم آگاهانه دعوتش کردم ،اونجا به بهترین نحو ممکن گذشته .

    دوره کشف قوانین بهم آموخت که چطور با تضادها مقابله کنم ؟

    چطور اتفاقات ناجالب رو بپذیرم؟

    چطور آگاهانه اتفاقات رو خلق کنم ؟

    چطور باورهامو تغییر بدم؟

    اینکه قبل از وقوع هر اتفاقی پیش فرضهای مثبت داشته باشم.

    در طول روز جویای حال درونی خودم باشم ینی به جورایی مراقب خودم باشم .واجازه ندم چیزی حالمو بد کنه وبه احساس بد برم.

    باور کنم که وظیفه ی من تسلیم بودن و وظیفه ی خداوند برآورده کردن خواسته های من .

    که به میزان باورم برام اتفاق میفته.

    صبر وتوکل وپذیرش واحساس خوب وتسلیم وایمان واعتماد از من و دیدن وقایع خوب واتفاقات عالی از خدا .

    هماهنگی بین ذهن وروح ینی همین !

    صد البته وقتی هماهنگی بین منو وخدا بوجود بیاد زودتر به خواسته هام دست پیدا میکنم .

    استاد عرض کردن که هرچیزی باید راحت بدست بیاد .اگه بدست نمیاد یا سخت بدست میاد حتمن مشکلی در درون خودمونه که می‌تونه ترمزها ومقاومتهای ذهنیمون باشه که خودمون گاهی ازش بی‌خبریم .

    گاهی هم میدونیم اما دنبال تغییرش نیستیم .

    با وجود اینکه هنوز خواسته های که میخام رو بدست نیووردم اما نمی‌پذیریم که باید سخت بدست بیاد.

    شاید تو مرحله ی تکامل ورشد هستم و باید با همین روند پیش برم.

    از اونجایی که خودمو تسلیم کردم ،مقاومتی ندارم تا ببینم چی پیش میاد.

    تا حالا به خودمون خیلی سخت گرفتیم وبه خاطر باورهای مخرب زیادی خیلی از لذتها را ازخودمون محروم کردیم .

    دلم میخاد رهاتر باشم تا ببینم چ نتایجی دریافت میکنم .

    تجربه ی تلخ یا شیرین حتمن درسهای خودش رو داره .میخام مثل بچه ها فکر کنم که میشود .

    تا جایی که میشه زیاد فکر نکنم .

    فکر زیادی، خودش درد سر سازه .

    در گذشته خیلی منتظر بودم اما میخام بدون انتظار ، از زندگیم لذت ببرم .

    فقط برای امروزم با احساسی خوب از داشته هام لذت ببرم.

    از یدک کشیدن احساسات بد ومنفی که نتیجه ی خوبی عایدمون نشد پس باید جهت مخالفش ینی با احساس خوب پیش بریم تا ببینیم چه اتفاقاتی میفته!

    که می‌دونم همه چی خوب پیش خواهد رفت و به امید خدا آینده ای درخشان خواهم داشت.

    استاد جونم مرسی .

    مرسی که هستی ‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    به نام خدای خوب ومهربون .

    سلام به استاد گرانقدر عزیزم.

    موضوع ترمزهاوکنترل کردن اونها،بقدری حائزاهمیت هستش که استادباصدای بلندوپرقدرت ،درموردش صحبت کردن .

    همانطورکه استادعرض کردن در طول روزماباخیلی ازمسائل روبرومیشیم که اگه باهاش درگیرم ،به علت ترمزهایی هست که داریم .

    باکلاممون یه چیزی میگیم ولی در عمل طوردیگه ،میخاییم .

    هیچ توجهی به کلام وزبانمون نداریم .

    وهیچ کنترلی توذهنمون ،نداریم .

    ولی نتیجه راطبق معیارهای بالا،خواهانیم .خب معلومه وقتی انقدتناقض بین افکارمون وعملمون هس ،مابه نتیجه ی خاصی نخواهیم رسید.

    باورهامون بقدری کوچیک وضعیف هستن که مانع ایجادوشکل گیری باورهای بزرگ میشه .

    میدونیم چیا،دوست داریم .میدونیم چ خواسته های داریم اماباورمون نمیشه که میشود،حالابه هزارویک دلیل.که خودمون ،خودمونوتوجیه یاقانع می کنیم .ودرآخرطبیعتا،بدسش نمیاریم.بعدش میگیم ،دیدید،نشد.تازه به خودمون می بالیم که درست حدس زدیم .

    ما،ساخت وکارجهان راپیچیده می بینیم وچون تابه حال ،اینطورآموزش دیدیم که هرچیزی سخت بدست میاد،به همین جهت گاهی توقعاتمون راازجهان کم میکنیم که بلکه بدسش بیاریم .

    درحالیکه استادبه مایاددادن که هرآنچه توبخاهی ،به شرط اینکه خودت باورداشته باشی ،بدسش میاری .ینی بدست میاری.

    این دیدگاه،زیادی به نظرم، راحته….نه بعید می‌دونم .ترمزهای من باورهای راستین را،ردمیکنن.چون تومغزشون نمی گنجه ،مگه میشه !تازه اگه الگوهایی مثل استادراهم ببین باز توجیهی برای خودشون دارن که حتمن موضوع یه چیزدیگس.فکرنکنم به این راحتی بشه به چیزی ،رسید.

    وقتی خواسته ای به جهان ارائه میدیم،خودمون راباشرایطی که درحال حاضر،درش هستیم ،مقایسه میکنیم.وته دلمون یواشکی به خودمون میگیم نه بابا،بعیدمیدونم که بشه ولی توقع داریم که بشه .به نظرشما،آیامیشه؟نه نمیشه چون خودت هنوزباورنداری وهنوزباورنکردی که خودت خالق همه ی اتفاقات زندگیت هستی .

    پس اگه هنوز،به این روش ،خواسته هاتو،به جهان اعلام میکنی ،لطفادست نگه دارویه کم روی خودت وافکارهاوباورهات کارکن .بعد دنبال نتیجه بگرد.

    عجله نکنید،قدم اول ،درست کردن باورهاتونه.

    تاهم مداربشیدباخواسته هاتون.

    اونجایی که استاد گفتن ،یکی ازدوستانشون به سن ۴۰سالگی ،حساسیت خاصی داشت.منم دقیقاهمین طوربودم .هنوزچندسالی بود که مونده بود به ۴۰سالگیم ولی چنان حساسیتی وفوبیایی به این سن ،داشتم که اجازه نداد،ازسالهای قبلم لذتی ببرم .ذهن من همش درگیراین بود که حتمن تواین سن ،به تکامل بهتری برسم.ومیگفتم اگه نتونم ،خیلی عقب میمونم انگارکه عمرم راهدردادم .نمی‌دونم چرااین افکاروباورهاراداشتم .جالبه که ته ذهنم ،همیشه میگفتم که نمیتونم ولی باید سعی خودموبکنم.وواقعن هم تلاش میکردم اما چیزی که باورمن بود،این بود که تونمیتونی وهمینم شد.

    ۴۰سالم شد،اتفاقابدترهم شدم .چون به چیزی که میخواستم ،نرسیده بودم .ازخودم ناراضی بودم واحساس گناه وخشم وعصبانیت روی من خیلی کارمیکرد.

    تااینکه جریان اون بیماری توکشورم رواج پیداکردومن باتوجه به شرایط اون موقع ،باورهاوافکارم راتغییردادم.

    اتفاقادقیقاهمون روزا،بودکه بااستادآشناشدم ،البته توتلگرام .ولی استاردش ازاونجاخورد.وخداروشکرازاون مخمصه نجات پیداکردم .راه ومسیردرست راازاستاد،آموختم .

    انگشت اشارم راازروی دیگران وناعدالتی خداوندبر داشتم .و دوربین کنترل راسمت خودم گرفتم .متوجه شدم که چه چیزهایی وچ رفتارهاوباورهاوحتی عقایدی منوازرسیدن به خواسته هام دورمیکرد.

    قبول کردم هیچ کس جز خودم مقصرنبود.هرچی توزندگیم داشتم ونداشتم ،به خاطر فرکانسهای خودم بود.

    یه نگاهی به تمام عملکردهایی که توزندگیم داشتم ،کردم و متوجه شدم که ای دادبیداد!چ کارا،که نکردم .

    نمی‌دونم چی بگم ولی واقعیتشوبگم خیلی تاسف خوردم ومتاثرشدم .خودم ازخودم خجالت کشیدم .

    ولی تصمیم قاطعانه گرفتم که جبران تمام خسارت‌هایی که به خودم وزندگیم وحتی اطرافیانم زدم ،رابکنم .

    اول ازخودم شروع کردم که نزدیکتر ازهمه به خودم بودم .دوره ی عزت نفس استادراگرفتم وروی خودم کارکردم تااول خودمو،پیداکنم .چون همه ی ضعفهام ازنداشتن اعتمادبه نفس وکمبود عزت نفسم بود.

    وقتی فهمیدم خودم کیم ،وچ نقشی تواین جهان دارم .قدرت گرفتم وشروع به تغییرباورهام‌کردم .

    ازمداری که ازش احساس رضایت نداشتم ،گذشتم وخودموبه مدارهای بالاتر،کشوندم .دیگه حواسم هس که چ فرکانسی به جهان میدم وقراره چی دریافت کنم.پس خیلی راحت مسائلم راحل میکنم .با،یادگیری چن تافرمول ساده ، همه چی راحت حل و فصل میشه .دعواومرافه هم باکسی ندارم .خودممو،خودم .

    اینطوری همه چی سرجای خودشه .اگه نباشه هم باتوجه به قوانینی که یادگرفتم ،سریع حل وفصلش میکنم.

    بله منم از ترمزهای زندگیم توهرموضوعی ،خسته شدم ونمیخام دیگه وجود داشته باشن .

    هیچ وقت که حذف نمیشن امامیتونم خیلی کمرنگشون کنم.

    دوست دارم تخته گاز،برم وبه اون بالابالاها،برسم .

    بیشتر دوست دارم ترمزهایی که به ارتباط بین منووخدا،ربط داره ازبین بره .

    ازبعدمعنوی به معنای واقعی ،رسیدن به اوج رادوست دارم .نزدیکی بین منووخدای من ،منوبه عرش می‌بره ومنوازهرچیزی بی نیاز می‌کنه.

    بزرگترین خواستم همینه👆

    همه چی بدست میاد ولی اونی که باارزشترین ومقدس ترینه،پیداکردن معبودته.

    می‌دونم همه ی اینابه هم مرتبطن.داشتن ثروت ،سلامتی،روابط خوب،خوشبختی وآرامش ،ینی حضورخداتوزندگیت.

    انشالله که بتونیم همیشه همشو،داشته باشیم .

    استادقشنگم عباس منش عزیزم دوستت دارم .

    ممنون ازفایلهای رایگانی که دراختیارمامیزاری.

    ازخداهزاران هزارحال خوب ،مال فراوان،خواستارم .

    عاشقتم

    تکی به مولا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1147 روز

    به نام خالق یکتا.سلام به استادعزیزوگرانقدرم.

    یادم میادهمیشه ازاینکه چراخدامنوبه خواسته هام نمی رسونه ،گله مندبودم وازخداشاکی می شدم که چرابین بنده هاش ،فرق میزاره .هیچ وقت به علتش فکرنمی کردم چون هیچ وقت باورنداشتم که همه چی تووجود،خودمنه.

    استادعزیزباعث شدبادنیای درون خودم آشنابشم ومتوجه بشم که همه ی اتفاقات بیرون ازدرون من نشات می گیره اوایل که میخاستم روی این باورکارکنم بامقاومتهای زیادی مواجه میشدم خیلی سخت بودهمه جابپذیرم وبرحسب عادتهای اشتباه قبلی ،خودمومقصربدونم چون همیشه فکرمیکردم یادیگران یاخدا،یابه هرصورت عامل دیگه ای باعث نرسیدن من به خواسته هام هس .

    وزمانیکه باترمزهای ذهنم روبروشدم وآشناشدم دیگه قبول میکنم اگه موانعی پیش میاد،هیچ کس جزخودم دخیل نیس .اصلن چقدرجالبه که قبول کنی تحت هیچ شرایطی کسی یاچیزی اگه خودت نخای ،نمیتونه توروعقب نگه داره .

    ماشالله ترمزهای زیادی راجع به موضوعات ومسائل زیادی داریم که سعی میکنیم هرروزبامواجه شدن هرمسئله ای روی اون موضوع کارکنیم که البته این اتفاق زمانی میفته که کلاشماهرروزفایلهای استادرامرورکنی واگرنه به وقتش خیلی نامحسوس ازیادمیره وتوعمل بازمیبازیم .

    اینکه خدابرامن نمیخاد،برایکی بهترمیخادواقعن جمله ی کفرآمیزیه .اگرخداراخوب شناخته باشیم وباورداشته باشیم همه بنده هاشوبه یک اندازه دوست داره وبذل وبخشش برای همه یکسانه ،اینطوردرموردش قضاوت نمی کنیم وتمرکزمون روی ایرادونقصهای خودمون میزاریم .

    مابه عنوان بزرگترموظف هستیم که به کودکانمون ،حداقل مسیردرستی رانشون بدیم وباورهای اشتباهمون رادوباره تجدید،نکنیم که اونهاهم یدک بکشن .

    به قول استاداونهادرکودکی باذهن بازوخوش بینانه پیش میرن ووقتی یه کم بزرگترمیشن باالگوهای غلطی که توخونه تومدرسه تواجتماع ورسانه ها،یادمی گیرن ،سبک ومسیرزندگیشون تغییرپیدامیکنه وذهنشون به بیراهه واشتباهات کشیده میشه .خودمن الان خیلی قشنگ ازجملات وکلامهای خودم پی به اشتباهاتم می برم منتهی ، متاسفانه طبق عادتهای قبلی ،اون لحظه هاتکرارمیکنم ولی بعدمچ خودمومی گیریم وسعی میکنم اصلاحش کنم وآگاهی جدیدبه فرزندام یادبدم .

    کسب آگاهی وازبین بردن ترمزهایه طرف قضیس ازطرفی عملکردش تواتفاقات یه بحث دیگس که بایدباتمرین زیاد،ازبین بردش .من که اگه دوروزفقط صدای استادرونشنوم ،قشنگ اشتباهاتم زیادمیشه ولی روزایی که فایلهارابادقت گوش میدم ومشارکت میکنم خیلی بهترمیتونم جلوی اشتباهاتم راباتفکربگیریم .

    دراصل احساسم نسبت به خودم عالی میشه ودرنتیجه اتفاقات ناجالب خیلی کمتربرام اتفاق میفته .

    برای ازبین بردن ترمزهاخیلی دقت توکلام خودمون اول بایدداشته باشیم بعدذهنمون رابه جهت مثبت سوق بدیم .تاکم کم بتونیم روی باورهامون کارکنیم واونهاروتغییربدیم .تاببینیم که خودمون چ قدرتی داشتیم وخبرنداشتیم.

    استادجونم عاشقتم قربونت شم که بم انرژی هستی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: