نکته مهم: این فایل یک مقاله است که فقط به صورت نوشتاری است
عنوان:
دوره «همجهت با جریان خداوند»، چگونه دانشجویان خود را هدایت میکند تا خواستههای نیمهکاره را به ثمر برسانند؟
- چه میشود که بعضی از افراد به بسیاری از خواسته های خود می رسند اما بعضی ها حتی با وجود تلاش فراوان، هنوز به نتیجه دلخواه نرسیده اند؟
چرا بعضی از خواسته ها، درست در یک قدمی نتیجه، متوقف می شوند؟
چرا فقط نشانه های خواسته ام را می بینم اما آن خواسته در زندگی ام ظهور پیدا نمی کند؟
دوره «همجهت با جریان خداوند» طراحی شده تا این الگوهای محدود کننده و تکرارشونده را برای همیشه تغییر دهد. اما چگونه؟
بسیاری از ما این تجربه را داشتهایم: با اشتیاق فراوان، مسیر تحقق خواستهای را آغاز کردهایم؛ نشانهها را دیدهایم، انگیزه داشتهایم، و حتی احساس کردهایم که در آستانهی خلق آن خواسته قرار داریم… اما ناگهان انگار در یک قدمی خواسته، همهچیز متوقف شده است. یا نهایتاً دستاوردی نصفهونیمه نصیبمان شده؛ چیزی که نهتنها ما را خوشحال نکرده، بلکه حس عمیقتری از ناتوانی و ناکامی در ما به جا گذاشته است. تا جایی که برای خواسته های جدید، اولین ترس ما این است که نکند دوباره همان الگوی همیشگی تکرار شود. حتی وقتی نشانه های پر رنگ از خواسته را می بینیم انگار این ترس، ما را از ادامه دادن منصرف می کند چون از نا امید شدن های دوباره، رنج می بریم.
“راهکارهای ریشهای حل این مسئله”، هستهی اصلی آموزشهای دوره «همجهت با جریان خداوند» را تشکیل میدهند.
مهمترین شاخصه این دوره، تکیه بر ۱۷ سال تجربهی استاد عباسمنش در آموزش مبانی قانون خلق زندگی دلخواه به میلیون ها دانشجوست. آموزه های این دوره عصارهای است از توانایی استاد عباس منش در آموزش مفاهیم اساسی در خلق شرایط دلخواه در زندگی؛ از جمله:
- تشخیص اصل از فرع در مسیر تجربهی خوشبختی
ساخت و تثبیت باورهای توحیدی مرجع
نحوهی شکلگیری باور به فراوانی به عنوان قدرتمند کننده ترین باور مرجع
تشخیص فرکانس خواسته، تثبیت و تقویت آن تا رساندن آن به نتیجه و ظهور خواسته در تجربه زندگی
به همین دلیل، دوره «هم جهت با جریان خداوند»، یکی از کاربردیترین دورههای استاد عباسمنش تا به امروز محسوب میشود. چرا که از صفر تا صدِ فرمول تحقق خواسته را به دانشجویان خود آموزش میدهد.
این مقاله، بخش بسیار کوچکی از مفاهیم مطرحشده در جلسات این دوره تا کنون را بررسی میکند و ارتباط معنا دار بین آموزش های این دوره و نتایج دانشجویان این دوره را کنار هم قرار می دهد.
دوره هم جهت با جریان خداوند، ساختاری منظم، پیوسته و رو به تکامل دارد. به گونه ای که هر جلسه از دوره، پیشنیازی است برای درک جلسه بعدی و تقویت نتایج گرفته شده در جلسات قبل. این ساختار به هم پیوسته و تکاملی، هم در شناخت عمیقتر قانون به دانشجویان دوره کمک می کند و هم در تمرین “خلق شرایط دلخواه” و بهبود نتایج. در واقع،دوه «هم جهت با جریان خداوند»، یک راهنمای گامبهگام ساده و قابل اجرا برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام است.
یادآوری نقش واقعی من در شرایط زندگیام: من خالق زندگی خودم هستم
در نخستین گام، دوره هم جهت با جریان خداوند این باور بنیادین را به دانشجو یادآوری میکند که: «تو میتوانی شرایط دلخواه خود را خلق کنی.»
اما برخلاف آموزشهای سطحی یا انگیزشی، استاد عباسمنش با منطقهای محکم، یادآوری کلام خداوند در قرآن و پشتوانهی تمرینهای عملی در دوره، این اصل را بهگونهای برای دانشجو قابل درک میکند که هم مسئولیت شرایط کنونی زندگیاش را میپذیرد و هم امیدوار میشود که اگر این شرایط ناخواسته است، چگونه میتواند بدون نگرانی و با استفاده از قانون، آن را تغییر دهد.
چرا تا نزدیکی خواسته میروم اما محقق نمیشود؟
استاد عباسمنش در دوره «همجهت با جریان خداوند»، دلیل اصلی به ثمر نرسیدن روند خلق خواستهها را با توضیح مفهوم “مومنتوم مثبت” و “مومنتوم منفی” به خوبی به دانشجویان می شناساند. سپس با تشریح همه جانبه “قانون مومنتوم”، حل مسئله اساسی دانشجویان در به ثمر نرسیدن خواسته هایشان را بهدرستی و از ریشه ها شروع می کند.
شاید واژهی “مومنتوم” را کموبیش شنیده باشید، اما دوره «همجهت با جریان خداوند» مفهومی کاربردی از مومنتوم را به شما آموزش میدهد که زندگی روزمره شما را متحول می کند و چرخ زندگی را روان می کند. هیچ منبعی تاکنون، این مفهوم را تا این حد کاربردی و نتیجهبخش در تمام جنبه های زندگی، ارائه نداده است.
مفهوم مومنتوم و نحوهی استفاده از آن برای به ثمر رساندن فرکانس خواسته، در این دوره آنقدر دقیق آموزش داده می شود و از طریق ساختارهای ساده تمرین میشود که باعث شده دانشجویان این دوره به خاطر اجرای این مفهوم در زندگی، در همان جلسات اولیه، نتایجی بگیرند که مدتها برای رسیدن به آن تلاش میکردند.
به عنوان مثال:
📌 فاطمه عزیز درباره تجربه خود چنین می گوید که:
“من چندین ساله که دارم روی باورهام کار میکنم، اما به اون خواستههایی که میخواستم نرسیده بودم. خیلی برای خودم سؤال بود که چرا توی نتایج من تغییرات اساسی رخ نمیده و نتایج اونطور که میخوام پررنگ نیست؟!
به خودم میگفتم: من که مرتباً حواسم به کانون توجه و احساسم هست… من که دارم سعی میکنم به خواستهم توجه کنم و…
گاهی مسیر خوب پیش میرفت و حتی گاهی چنان به نزدیکی خواسته میرسیدم که انگار توی دستمه… اما در بین راه، دوباره زمین میخوردم. مدتی ناامید و خسته میشدم و دوباره از اول…
وقتی دوره رو خریدم و توی جلسهی اول، استاد مفهوم مستمر نبودن ارسال فرکانس خواسته رو با «قانون مومنتوم» توضیح دادند، مسئلهی اساسی بهثمر نرسیدن خواستههام رو فهمیدم.
قسم میخورم که وقتی روی آموزهها تمرکز کردم و تمرینات رو انجام دادم، فقط چند روز بیشتر طول نکشید که تفاوت در نتایج شروع شد و به قول استاد، نتایجم مثل یه گلولهی برفی داره میغلتِه و میره جلو و هر روز بزرگتر و بزرگتر میشه.
بعد از بیست سال زندگی مشترک، روابطم آنقدر عالی شده که تازه دارم معنای زندگی کردن با عشق رو میفهمم.
از نظر مالی هم، جریانی از نعمت و ثروت، همینجوری خودبهخود وارد زندگیم شده. دارم فقط پیامهای واریزی به حسابم رو میبینم که برای بعضیهاشون حتی ایدهای ندارم از کجا اومدن!
این تغییر در نتایج اینقدر پررنگه که باعث تعجب اطرافیانم شده… اما باعث تعجب من نیست چون داستان مومنتوم رو خوب درک میکنم و خوب میفهمم که این نتایج از کجا دارن آب میخورن.
کارها برام راحت انجام میشه. من طبق آموزشهای استاد توی دوره، فقط به مومنتوم منفی اجازهی شکلگیری نمیدم، و خداوند داره بقیهشو انجام میده”.
از دیگر دلایل مهم نتیجه بخش بودن آموزشهای این دوره -حتی در همان جلسات اولیه-، تسلط استاد عباسمنش به صورت همزمان به مفاهیم زیر است:
۱. قوانین زندگی
۲. اصول اساسی قرآن (آیات محکم و توحیدی)
همچنین، تسلط استاد در تشخیص اصل از فرع، باعث شده دانشجویان از همان قدم اول در مسیری حرکت کنند که قبلاً شاخ و برگهای اضافی زده شده و حواشی آن حذف شده است. حواشیای که فقط باعث حواسپرتی دانشجو میشوند و او را از مسیر اصلی دور میکنند.
بهعنوان مثال، در این دوره، مفهوم مومنتوم از زوایای زیر بهخوبی توسط استاد عباسمنش توضیح داده شده است، آنهم به زبانی ساده و قابلفهم برای مخاطب. کاری که در هیچ آموزشی، اینچنین جامع، همهجانبه و سودمند ارائه نشده است. این جنبه ها شامل:
- توضیح مومنتوم با استفاده از آیاتی از قرآن که دارای افعال مضارع هستند.
منطقهای محکمی که استاد در این بخش در اختیار دانشجو قرار میدهد، باعث میشود حلقهی گمشده در نتایج دانشجو ـ یعنی تداوم در ارسال فرکانس خواسته ـ به مسیر او برگردد و دانشجو بتواند ذهنش را برای تقویت فرکانس خواسته، تربیت کند و با ادامه این روند، مسیرهای عصبی جدیدی در ذهنش بسازد. این مسیرهای عصبی جدید، نقش دانشجو را از “عروسک خیمه شب بازی ذهن” به “ناظر بر ذهن” تغییر می دهد. به گونه ای که ذهن فرد با او در مسیر خواسته اش هم مسیر می شود. - نحوهی ایجاد مومنتوم مثبت که فرد را بر “شانههای خداوند” مینشاند و با جریان خداوند همجهت میکند.
این جنبه از قانون مومنتوم، از طریق دو مفهوم اساسی به دانشجو توضیح داده میشود:
۱. شناسایی باورهای شرکآمیز مرجع: افکار منفی که مومنتوم منفی را شکل دهی و تقویت میکنند، از یک باور مخرب سرچشمه میگیرند. شناسایی این سرچشمه، کمک می کند که در سریعترین زمان ممکن، مومنتوم منفی را تضعیف کرد.
۲. شناسایی باورهای توحیدی مرجع: در شکلگیری مومنتوم مثبت، افکار مثبت از یک باور سازنده و توحیدی سرچشمه میگیرند که به خلق خواستهها سرعت و قدرت میبخشند. دانشجویان در این دوره بر شکل دهی و تقویت این رشته افکار تمرکز می کنند. - بررسی آیاتی از قرآن که دقیقاً نشان میدهند چگونه وارد مومنتوم مثبت شویم و در جریان خداوند باقی بمانیم.
- تقسیم کار با خداوند بهعنوان نیرویی که ما را خلق کرده، از این قدرت به ما بخشیده و در مسیر خلق شرایط دلخواه، هدایت ما را به عهده گرفته است. این مفهوم از دو جنبه توسط استاد عباسمنش توضیح داده میشود:
۱. سمت خداوند در همجهت ماندن با جریان او چیست؟ چگونه این اعتماد را بسازیم که خداوند همیشه سمت خود را انجام میدهد؟
۲. سمت ما در همجهت شدن با جریان خداوند چیست و چگونه آن را اجرا کنیم؟ - تمرینات عملی برای ایجاد مومنتوم مثبت از طریق توکل به خداوند در عمل.
- تکنیک “Time Out” برای توقف هر نوع مومنتوم منفی:
تکنیکی قوی که کنترل نجواهای ذهن حتی در بدترین حالت را تبدیل به یک بازی لذتبخش میکند.
📌نتیجهی درک جلسات مربوط به قانون مومنتوم و نحوهی استفاده از آن در زندگی روزانه برای روان شدن چرخ زندگی را «محمد»، یکی از دانشجویان، اینگونه بیان میکند:
“آگاهیهای این دوره، منطقهای محکمی به من داده که نگرانی را از زندگیام حذف کرده؛ چون آنقدر تواناییام برای خلق اتفاقات زندگیام را برایم منطقی کرده که نیازی به نگرانی دربارهی مسائلم و خواستههایم ندارم.
من میدانم سمت من فقط این است که باید روی مومنتوم مثبت خودم را نگه دارم تا خداوند من را به سمت چگونگیها هدایت کند.
استاد چقدر خوب این مفهوم را در دوره توضیح میدهند.
باورم نمیشود که الان کنترل ذهن تا این حد برایم راحت شده، و چقدر خداوند هدایتم میکند تا کنترل ذهن هر روز برایم راحتتر هم بشود. حتی اگر اتفاقی هم بیفتد، در نهایت به نفعم تمام میشود.
من در بازار کار میکنم و همهچیز در محل کارم برایم راحتتر شده. قبلاً باید دنبال مشتری میگشتم، حالا مشتریها خودشان سراغم میآیند و بهراحتی درخواست محصول میکنند.
یکسری مشتریهای دردسر در کار ما بودند، اما الان بهطرز معجزهآسا یا اصلاً نیستند، یا رفتاری بسیار محترمانه دارند، یا اصلاً فرصت برخورد با آنها را ندارم”
📌 الهام عزیز، تجربهی خود از درک مومنتوم و انجام تمرینات مربوط به آن را در مسیر رسیدن به خواستهها، اینچنین بیان میکند:
“مدتی بود که نرسیدن به بعضی از خواستههام برام سؤال شده بود. خیلی فکر میکردم تا بفهمم ایراد کار کجاست؟
تا اینکه هدایتم شدم به این دوره و صحبتهای استاد دربارهی مومنتوم، و فهمیدم من در بعضی موضوعات، وقتی شروع میکنم روی خودم کار کنم، اولش کلی انرژی میذارم، اما از یه جایی به بعد رهاش میکنم و نمیتونم اون انرژی و انگیزههای اولیه رو حفظ کنم.
شروع کردم به گوش دادن جلسات و حتی نوشتن اونا تا مومنتوم رو بهتر درک کنم.
وقتی نقش اساسی مومنتوم رو فهمیدم، زمان گذاشتم تا از همین مومنتومی که توی دوره یاد گرفتم، یه اهرم رنج و لذت برای خودم بسازم،
تا هم مفهوم مومنتوم مثبت رو برای خودم جا بندازم و
هم اجازه بدم که توی هر موضوعی این مومنتوم در من شکل بگیره، از این نقطه عبور کنم و برسم به اون جایی که خداوند خودش کارها رو برام انجام بده… و لاجرم، خواستههام وارد زندگیم بشن! به همین راحتی!
چند روز پیش داشتم ورودیهای مالی ماه قبل رو چک میکردم و خودم متعجب شدم از این همه نتیجهی مالی.
یعنی اگه چک نمیکردم، اصلاً متوجه نمیشدم که توی این مدت چقدر پول ساختم. چون این مبالغ یهجا واریز نشدن، بلکه کمکم وارد حسابم شدن، برای همین تا قبل از بررسی، متوجه روند رشد مالی نشده بودم.
دلیلش، “مومنتومی” هست که در طی این مدت کار کردن با این دوره در بحث مالی برای من ایجاد شده.
الان دیگه کاملاً فهمیدم که اینجا همون جاییه که باید ادامه بدم. این مومنتوم رو به کمک این دوره تقویت کنم تا نتایج بیشتر بشن، مومنتوم مالیام سرعت بگیره و من هم روی شونههای خدا بشینم و به هدف بزرگتری که برای خودم مشخص کردم برسم.
آموزشهای این دوره بهم یاد داده که چطور به قانون عمل کنم تا خودم رو به نقطهای برسونم که خداوند کارها رو برام انجام بده.”
معرفی سازوکار خلق: قانون فرکانس + قانون مومنتوم
همانطور که در ابتدای مقاله ذکر شد، در اولین قدم، دوره «همجهت با جریان خداوند» نقش واقعی فرد در شرایط زندگیاش ـ یعنی خالق بودن ـ را با منطقهای قوی به او یادآوری میکند، بهگونهای که دانشجو میپذیرد و مسئولیتش را به عهده میگیرد. بعد از پذیرفتن نقش خالق بودن، مسئلهی اساسی دانشجو این است که:
حالا که خالق زندگیام هستم، چگونه خواستهام را خلق کنم؟
بخش عمدهای از آموزشهای استاد عباسمنش پیرامون “قانون مومنتوم” در این دوره، حول این محور است که دانشجو یاد میگیرد “چگونه از این قدرت خلق درونی برای خلق شرایط دلخواهش بهرهبرداری کند”
بخشی از تمرینات اصلی در جلسات اولیه، برای “بهرهبرداری از قدرت خلق درونی”، حفظ و پرورش یک رشتهی فکری مثبت و هماهنگ با خواسته، تقویت آن و رساندنش به نقطهی مومنتوم است؛ یعنی نقطهای که دیگر ذهن، خودش دوست دارد آن فکر هماهنگ با خواسته را ادامه دهد و با شما برای خلق خواستهات همکاری کند.
تمرینات پیرامون این موضوع، بهگونهای طراحی و توضیح داده شده است که دانشجویان به خوبی از قدرت خلق درونی خود در زندگی روزمره استفاده کنند و از همان جلسات اولیه، تغییرات را به وضوح ببینند.
اجرای صحیح قانون مومنتوم، نقش سازندهی خود را در تجربیات دانشجویان زیر بهخوبی نشان میدهد:
📌 امیر عزیز می گوید:
“آگاهیهای دوره «همجهت با جریان خداوند»، مسئلهی اساسی تمام سالهای زندگیم یعنی مشکل سینوسی پیش رفتن در مسیر تحقق اهدافم رو برام روشن کرد. اینکه چرا همیشه اولش با کلی انرژی، انگیزه و اراده شروع میکردم، اما مثلاً بعد از یه هفته رهاش میکردم.
من سالهاست دارم روی خودم کار میکنم. نتایج هم میدیدم، اما خیلی زود درگیر روزمرگی میشدم، کمکم دیگه فایل گوش نمیدادم، توی اولویت نمیذاشتمش، و دوباره بعد از یه مدت، بهخاطر تضادها و خواستههام، با انرژی شروع میکردم… و باز هم این داستان تکراری، هی پشت هم تکرار میشد! مثل یه تابع سینوسی که هی بالا و پایین میره…
نکتهی مهم این بود که میدونستم باید تعهد داشته باشم تا نتیجه بگیرم، اما نمیدونستم چطور باید تعهد رو در خودم ایجاد کنم، و این مشکل اصلیتر من بود…
این مشکل باعث میشد به آموزهها بهطور پیوسته عمل نکنم؛ فرکانسم یه روز بالا باشه و یه روز پایین، و این روند واقعاً آدمو خسته میکنه! باعث میشه وقتی میخوای دوباره شروع کنی، از این بترسی که نکنه دوباره مثل قبل، همون داستان تکرار بشه…
قبل از اینکه این دوره رو بخرم، این ترس توی ذهنم میچرخید که نکنه دربارهی عمل به این دوره هم همین اتفاق برام رخ بده. اما هدایت خواستم و وارد دوره شدم.
این دوره مشکل من رو از ریشه حل کرد و بهم فهموند تعهد، پشتوانههای درونی میخواد که این دوره بهت میده.
دلیل اینهمه بالا و پایین شدن این بود که من در مسیر خواستههام اصلاً به نقطهی مومنتوم نمیرسیدم و مومنتومی در مسیر من وجود نداشت که بخواد تغییرات دلخواهم رو کاملاً ایجاد کنه!
اما الان این دوره با درک مومنتوم، هم کلید رو بهم داده و هم یاد داده که چطوری از این کلید استفاده کنم برای پرقدرت شروع کردن، پرقدرت ادامه دادن، افتادن روی غلتک، نشستن روی شونههای خداوند و به ثمر رساندن.
این دوره دقیقاً دست گذاشته روی حل بزرگترین نقطهضعف شخصیتی من…”
📌آگاهی از قانون مومنتوم و استفاده از آن برای “حدیث عزیز” مساوی شده با ورود جریان بیوقفهی پول و نعمت در زندگی اش. حدیث عزیز میگوید:
“دوره «همجهت با جریان خداوند» برای من پر از خیر و برکته…
از روزی که وارد این دوره شدم و مومنتوم رو فهمیدم، دیگه میدونم “سمت من” برای تجربهی زندگی دلخواهم چیه و دارم انجامش میدم.
بهمحض اینکه افکار منفی سراغم میان، سریع قضیهی مومنتوم رو به خودم یادآوری میکنم و اون افکار در نطفه خفه میشن.
موندن توی این فرکانس، کلی برکت توی زندگیم آورده.
هر روز واریزیهای مرتب به حسابم رو دارم تجربه میکنم.
همیشه دستمزد همسرم یا قسطی پرداخت میشد یا با تأخیر، اما از وقتی روی آگاهیهای این دوره متمرکز شدیم، دستمزد همسرم نقد و اون هم روزانه به حسابش واریز میشه.”
تجربهی حدیث عزیز نشان میدهد که ایشان چقدر خوب قانون مومنتوم را در عمل اجرا کرده و توانسته فرکانس خواستهاش را به مومنتوم مثبت، تقویت این مومنتوم، و سپس به آستانهی خلق خواسته برساند.
تبدیل آرزو به واقعیت زندگی، فقط با ایجاد مومنتوم مثبت:
همانطور که ذکر شد، هدف اصلی استاد عباسمنش این است که دانشجویان، ذهن خود را برای شکلگیری و تقویت مومنتوم مثبت دربارهی خواستههایشان تربیت کنند. درست برخلاف قبل که ذهن تربیت شده بود برای شکلدهی و تقویت مومنتوم منفی و مانع ساختن در مسیر.
وقتی تجربیات دانشجویان دوره را میخوانی، متوجه میشوی که دانشجویان چقدر خوب در حال تمرین این مهارت هستند، چقدر عالی تمرینات را انجام میدهند و در نتیجه، چقدر پیشرفتهای عالی در این زمینه داشتهاند.
📌 حسین عزیز، یکی از دانشجویان این دوره است که تمرینات مربوط به «حفظ و پرورش رشتهی افکار مثبت و رساندن به مومنتوم» را تا حد خوبی انجام داده است. بهگونهای که این تلاشهای ذهنی، باعث خلق خودکار خواستههای او شده است.
حسین عزیز میگوید:
“همیشه میخواستم فروش آنلاین داشته باشم اما هیچ نتیجهای نمیگرفتم. بعد از درک قانون مومنتوم، فهمیدم مشکل من، نبود استمرار در فرکانس خواستهام و نرساندن آن به مومنتوم بود. پای تمرینات دوره نشستم و تمرین کردم که چطور فرکانس خواستهام را تا نقطهی ۱۰۰٪ ادامه دهم.
در طی تعطیلات عید، بهصورت هدایتی، مسافرتی شگفتانگیز برام پیش اومد که بدون برنامهریزی قبلی بود و بسیار عالی و لذتبخش بود. وقتی از سفر برگشتم، متوجه شدم که طی این مدت، فروش آنلاینم شروع شده و فروش داشتم. این نتایج فقط با تمرینات سادهی این دوره برام اتفاق افتاده. و اونقدر جذاب و باارزش بود که وقتی به این فروشها نگاه میکردم، اشک میریختم و حرفای استاد رو تأیید میکردم که:
«وقتی خودت رو با قانون هماهنگ میکنی، چطور خدا کارها رو برات انجام میده و مشتریها رو برات میاره…». آنهم وقتی که در سفر هستی و داری لذت میبری از سفری که خدا برات برنامهریزی کرده.”
این تجربه نشان میدهد که فقط با رساندن افکار هماهنگ به مومنتوم مثبت درباره آن خواسته و تقویت این مومنتوم مثبت، جریان خداوند وارد عمل میشود و خواسته محقق میشود. حالا اگر میخواهی این نتایج بزرگتر شود، باید این مسیر را قویتر ادامه دهی…
◀ پایان بخش اول مقاله…
در بخش بعدی مقاله، وارد مرحلهای میشویم که در آن، «باورهای توحیدی مرجع» نقش کلیدی ایفا میکنند. مرحلهای که ذهن ناخودآگاه، به جای مقاومت، شروع به همکاری میکند و فرایند خلق خواستهها، بهصورت خودکار در درون فرد شکل میگیرد. از این جلسات به بعد، آموزش های دوره وارد لایه عمیق تری می شوند.
📌 در بخش دوم مقاله، توضیح خواهیم داد:
- چگونه باورهای توحیدی، ریشهی مومنتوم مثبت را در ناخودآگاه شما میکارند
- چه مکانیزمی باعث میشود ذهن، بدون فشار و اجبار، در مسیر خواستهها حرکت کند
- و دانشجویانی را معرفی خواهیم کرد که تنها با تمرکز بر این بخش از دوره، نتایج عالی تجربه کردهاند
در قسمت بعدی مقاله، این موضوع توضیح داده میشود که دوره «همجهت با جریان خداوند»، چه کلیدهایی را متفاوت از همیشه و از همه آموزش میدهد.
موضوع بخش بعدی مقاله: نصب نرمافزار خلق در ناخودآگاه ذهن به کمک “باورهای توحیدی مرجع”
سلام به همه
میخوام داستان مومنتوم مثبت و منفی رو با آیات قرآن بررسی کنم و همچنین درکی که از خوندن این مقاله داشتم رو هم به اشتراک بزارم و استفاده ای که ازش کردم.
اعراف 123 :
قَالَ فِرۡعَوۡنُ ءَامَنتُم بِهِۦ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَمَکۡرٞ مَّکَرۡتُمُوهُ فِی ٱلۡمَدِینَهِ لِتُخۡرِجُواْ مِنۡهَآ أَهۡلَهَاۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ
ترجمه: فرعون گفت: پیش از آن که به شما اجازه داده باشم به او ایمان آوردید؟ حتما در این شهر توطئه کردهاید تا مردمش را بیرون کنید. به زودى خواهید دانست
ببینید اینجا جایی هست که خداوند به حضرت موسی الهام کرد که عصایت رو بنداز و بعدش این عصا تمام جادوی ساحرین رو نیست و نابود کرد و بعد اونا گفتن ما به فرمانروای موسی و هارون ایمان آوردیم. بعدشم که این آیه بالا هست که فرعون که خودش رو رب میدونه و فکر میکنه صاحب اینهاست، این حرفو میزنه و جمله بعدی که میگه خیلی برام جالب بود چون دقیقا داره پیش فرض منفی ای رو برای خودش ایجاد میکنه که ریشش برمیگرده به اینکه ترس داره که نکنه مردم شورش کنن و اینجا میشه واضح تر شرک درونش رو دید.
میگه: حتما در این شهر توطئه کردهاید تا مردمش را بیرون کنید. یعنی ببینید فرعون زمان موسی که میگن رامسس دوم هست، با این جمله که از باور شرک آلودش میاد، مومنتوم منفی رو شروع کرد و خب وقتی باور مرجعت شرک آلود باشه، همینطور این مومنتوم منفی ادامه پیدا میکنه و نهایتا این شد که فرعون و لشکریانش، غرق در دریا شدن. یعنی اینقدر فرو رفته بود در شرک و اینقدر این فرکانس قوی شد در ادامه و یک زمانی گذشت و زمان موعود برای هردو گروه یعنی هم فرعون هم موسی فرا رسید.
یک نکته هم این وسط در مورد ساحرین بگم که تحت تاثیرم قرار داد. وقتی فهمیدن مسیر درست چیه، دیگه ایمان آوردن، نه یک ایمان به حرف، بلکه ایمان با عمل که وقتی شنیدن فرعون گفت دست و پاهاتون رو خلاف یکدیگر قطع میکنم، گفتن ما به سمت خدای خودمون برمیگردیم و خدایا به ما صبر عنایت کن و ما را مسلمان بمیران. ایمان یعنی این که وقتی به درستی یک مسیری میرسی و میفهمی قدرت واقعی از آن کیه یا کلا هر مسیر درست دیگه ای، به این شکل قوی در اون پیش بری که حتی تهدید به مرگ منجر به پا پس کشیدن نشه و اتفاقا قویترت کنه به مسیرت.
در ادامه سوره اعراف 127 :
وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِ فِرۡعَوۡنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَقَوۡمَهُۥ لِیُفۡسِدُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَیَذَرَکَ وَءَالِهَتَکَۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبۡنَآءَهُمۡ وَنَسۡتَحۡیِۦ نِسَآءَهُمۡ وَإِنَّا فَوۡقَهُمۡ قَٰهِرُونَ
ترجمه: اشراف قوم فرعون گفتند: «آیا موسى و قومش را رها مىکنى که در زمین فساد کنند؟ تو و معبودهایت را به حال خود گذارند؟» گفت: «در آیندهاى نزدیک پسرانشان را مىکشیم و زنانشان را زنده نگهمیداریم؛ ما بر آنها چیرهایم
یعنی ببینید اون مومنتوم منفیای که فرعون شروعش کرد، داره توسط خداوند که وعده مدد و یاری به هرکسی در هر مسیری داده، تقویت میشه با حرفهای اشراف قومش و یک قدم جلوتر هم میرن این اشراف قوم فرعون و میگن پسرانشون رو میکشیم و زنانشون رو زنده نگه میداریم، ما بر اونها چیره هستیم.
یعنی نه تنها تقویت مومنتوم منفی بلکه راهکارهایی که باز از همون باور مرجع که شرک آلود هست میاد و بیشتر کمک میکنه به فرو رفتن بیشتر فرعون در منجلاب. حالا تصور کنید که یک کسی که خودش رو خدا میدونه، اینا رو بشنوه و چقدر خشمگین تر هم میشه و میخواد خدایی خودش رو ثابت کنه.
وای خدای من، آیه بعدی دیوونم کرد که حضرت موسی چطور پیش فرض مثبت و نقطه شروع مومنتوم مثبت رو برای همراهانش ایجاد کرد.
اعراف 128 :
قَالَ مُوسَىٰ لِقَوۡمِهِ ٱسۡتَعِینُواْ بِٱللَّهِ وَٱصۡبِرُوٓاْۖ إِنَّ ٱلۡأَرۡضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۖ وَٱلۡعَٰقِبَهُ لِلۡمُتَّقِینَ
ترجمه: موسى به قومش گفت: از خدا یارى بجویید و شکیبا باشید که زمین از آن خداست، آن را به هر کس بخواهد وامىگذارد و آینده از آن پرهیزگاران است
داره همون باور مرجع توحیدی رو تکرار میکنه که زمین از آن خداست و اون قدرت واگذاری داره نه فرعون و هرکسی که در مسیر درست قدم برداره و ایمان داشته باشه و کنترل ذهن کنه، این زمین رو بهش میده و شما باید از خدا یاری بجویید. چقدر زیباست. الان بهتر میشه فهمید که چرا اونجا که حضرت موسی قتل کرد و افتادن دنبالش، این دعا رو کرد که خدایا هر خیری از جانب تو به من برسه، من بهش فقیرم. چون تنها قدرت رو خدا میدونست.
خیلی دوست دارم روند مومنتوم مثبت در به پیامبری رسیدن حضرت موسی رو ببینم.
اعراف 129 :
قَالُوٓاْ أُوذِینَا مِن قَبۡلِ أَن تَأۡتِیَنَا وَمِنۢ بَعۡدِ مَا جِئۡتَنَاۚ قَالَ عَسَىٰ رَبُّکُمۡ أَن یُهۡلِکَ عَدُوَّکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرَ کَیۡفَ تَعۡمَلُونَ
ترجمه: گفتند: «پیش از آن که به سوى ما بیایى در آزار بودیم و پس از آمدنت هم آزار مىبینیم.» گفت: «امید است پروردگارتان دشمنانتان را هلاک کند و شما را در روى زمین جانشین آنها گرداند تا ببیند چگونه عمل مىکنید
ببینید که اینجا تفکر یا پیش فرض قوم موسی، منفی بوده ولی حضرت موسی سعی میکرده بهشون امید و ایمان و پیش فرض با باورهای توحیدی بده و حضرت موسی سعی داشته بهشون بهشتی رو نشون بده که اگر این پیش فرض های مثبت توحیدی رو در خودشون بسازن و ادامه بدن تا به آستانه فرکانسی برسه، بهش میرسن.
اعراف 130 :
وَلَقَدۡ أَخَذۡنَآ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ بِٱلسِّنِینَ وَنَقۡصٖ مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَذَّکَّرُونَ
ترجمه: پیروان فرعون را به قحط سالى و کمبود محصول گرفتار کردیم تا پند گیرید
اینجا هم خداوند میگه اونا رو به قحطی و کمبود دچار کردیم تا بفهمید که قدرت کیه و فرعون اگر قدرت داشت که کاری میکرد که دچار قحطی و کمبود محصول نشه. یعنی ببینید که این یک روند بوده تغییر افکار قوم موسی ولی چون مومنتوم مثبت با حضرت موسی شروع شده بوده، کم کم با این نشانه ها مردم بیشتر باورشون عوض میشده.
اعراف 131 :
فَإِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡحَسَنَهُ قَالُواْ لَنَا هَٰذِهِۦۖ وَإِن تُصِبۡهُمۡ سَیِّئَهٞ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَىٰ وَمَن مَّعَهُۥٓۗ أَلَآ إِنَّمَا طَـٰٓئِرُهُمۡ عِندَ ٱللَّهِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ
ترجمه: زمانى که نیکى به آنها رسید، گفتند: «این از خود ماست.» و اگر رنج به آنها مىرسید فال بد به موسى و کسان او مىزدند. آگاه باش که طالع نیک و بد آنها نزد خداست لکن اکثر آنها نمىدانند
اعراف 132 :
وَقَالُواْ مَهۡمَا تَأۡتِنَا بِهِۦ مِنۡ ءَایَهٖ لِّتَسۡحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحۡنُ لَکَ بِمُؤۡمِنِینَ
ترجمه: گفتند: هر معجزهاى بیاورى که ما را جادو کنى به تو ایمان نمىآوریم
باورهای شرک آلودشون که کاملا مشخصه و این اشراف قوم فرعون هم، بر مسیر غلط خودشون سخت ایستاده بودن.
اعراف 133 :
فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَایَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ
ترجمه: آن گاه طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون را که هر کدام به تنهایى معجزهاى بود بر آنها فرستادیم، باز سرکشى کردند که مردمى مجرم بودند
دوباره خداوند طبق قانون بدون تغییرش، نه برای تغییر دادن باور قوم موسی و نه برای هلاک کردن فرعون به خاطر اعمال بدش، به خاطر قانونمندی ای که وضع کرده که هرکسی قدرت رو از خدا بگیره بده دست خودش یا دیگری، بلا سرش میاد، این طوفان، ملخ، شپش، قورباغه و خون رو به صورت عذاب بر سر فرعونیان نازل کرد تا شاید از این تضادها درس بگیرن و مسیرشون رو تغییر بدن ولی مردمی مجرم بودند و سرکشی کردند و درسی برای قوم موسی شدن که بازهم ایمانشون تقویت بشه
در نهایت هم فرعونیان به موسی به دروغ میگفتند که اگر این عذاب از سر ما برداشته بشه و به اون عهدی که با خدا داری، از خدا بخوای، ما ایمان میاریم به تو(شرک، ایمان نمیارن به خدا بلکه به موسی) و میزاریم شما با بنی اسرائیل برید ولی چون اعتقاد به خدای رب العالمین نداشتن و حضرت موسی رو به عنوان یک جادوگر میدیدن که باز هم به دلیل همون شرکی که داشتن، فکر میکردن قدرت خاصی داره، بعد از اینکه عذاب ازشون دفع شد، پیمان شکستن و در نهایت عذاب انتهایی آمد و غرق شدن.
یعنی یک روندی بوده این کامل نابود شدن فرعونیان و تا اینکه بخوان به آستانه فرکانسی مرگ برسن، کلی اتفاقات رو تجربه کردن و یک شبه چیزی رخ نداده.
اعراف 137 :
وَأَوۡرَثۡنَا ٱلۡقَوۡمَ ٱلَّذِینَ کَانُواْ یُسۡتَضۡعَفُونَ مَشَٰرِقَ ٱلۡأَرۡضِ وَمَغَٰرِبَهَا ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَاۖ وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِیٓ إِسۡرَـٰٓءِیلَ بِمَا صَبَرُواْۖ وَدَمَّرۡنَا مَا کَانَ یَصۡنَعُ فِرۡعَوۡنُ وَقَوۡمُهُۥ وَمَا کَانُواْ یَعۡرِشُونَ
ترجمه: شرق و غرب زمین پربرکت را به آن طایفۀ مستضعف واگذار کردیم و وعدۀ نیک پروردگارت بر بنى اسرائیل به سبب شکیبایى آنها تحقق یافت و آنچه فرعونیان ساختند و آنچه را برافراشتند در هم کوبیدیم
اینجا هم که قشنگ خداوند میگه به خاطر صبر این گروه مستضعف، بهشون شرق و غرب زمین پر برکت رو واگذار کردیم. دو تا درس داره: 1. قضیه استمرار در فرستادن فرکانس مناسب تا خلق خواسته 2. مهم نیست چقدر ذهنت فقیره و مستضعفی، مهم اینه که اگر فرکانس ذهن ثروتمند رو به اندازه کافی تکرار کنی و صبر داشته باشی و وعده خداوند رو باور کنی، به هرآنچه بخوای میرسی.
شعراء 61 :
فَلَمَّا تَرَـٰٓءَا ٱلۡجَمۡعَانِ قَالَ أَصۡحَٰبُ مُوسَىٰٓ إِنَّا لَمُدۡرَکُونَ
ترجمه: وقتى دو گروه با هم رو به رو شدند، یاران موسى گفتند: (به چنگال فرعونیان) گرفتار آمدیم
شعراء 62 :
قَالَ کَلَّآۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهۡدِینِ
ترجمه: گفت: هرگز، فرمانروایم با من است و به زودى هدایتم خواهد کرد
دوباره پیش فرض مثبت حضرت موسی نسبت به خدا رو ببینید که باعث شد، مومنتوم منفی ناامیدی ازشون دور و اون مومنتوم مثبت ادامه پیدا کنه و این حال خوب باعث دریافت هدایت شد که گفت عصایت رو بزن به دریا و دریا باز شد و نجات یافتند و فرعونیان غرق شدند. حتی جالبتر اینکه در آیات قبلی خداوند میگه فرعون هرکسی رو از هرجایی فراخواند تا بیافتن دنبال موسی و قومش و به این شکل تمام اونها به یکباره نابود شدن. یعنی همزمانی و کار خداوند بی نقصه و باید روی خدا حساب کرد و با آرامشی که داریم، بزاریم خداوند کارشو بکنه، مثل حضرت موسی که باور داشت رب باهاشه و هدایتش میکنه و آروم شد.
بعد از اینکه حضرت موسی در وادی طوی وارد شد و به دنبال اون آتش آمد تا بلکه آتشی برای خانواده یا راهی در تاریکی پیدا کنه، خداوند هدایتش کرد و صحبت کرد باهاش و بهش معجزاتش رو نشون داد و بعدش گفت: برو پیش فرعون که طغیان کرده.
از اینجا به بعد حضرت موسی یک سری دعاها از خداوند میکنه که نشون میده یک پیش فرض مثبتی در مورد خدا داره و انتظار داره که خدا چیزایی که میخواد رو بهش بده که همینم میشه و خداوند بهش میگه ما یک بار دیگر بر تو نعمت بخشیدیم.
برای درک این دعاها میتونید آیات 25 تا 37 سوره طه رو مطالعه بفرمایید.
طه 45 :
قَالَا رَبَّنَآ إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفۡرُطَ عَلَیۡنَآ أَوۡ أَن یَطۡغَىٰ
ترجمه: گفتند: «پروردگارا! از این مىترسیم که بر ما پیشدستى کند یا سر به طغیان برآورد»
طه 46 :
قَالَ لَا تَخَافَآۖ إِنَّنِی مَعَکُمَآ أَسۡمَعُ وَأَرَىٰ
ترجمه: فرمود: نترسید، من با شمایم، مىشنوم و مىبینم
اینجا قشنگ میشه دید که چطور خداوند نگذاشت تا مومنتوم منفی برای حضرت موسی و هارون، شکل بگیره و در نطفه خفه اش کرد. این قضیه از همون مومنتوم مثبتی هست که حضرت موسی در مورد خدا شروع کرده که خدا رو تنها قدرت میبینه که بعد از قتلی که کرد و آواره شد، نه تنها پاکش کرد و نجاتش داد بلکه بهش همسر و زندگی آرام و ثروت هم داد و این باور خوب در مورد خدا، باعث شد که این پیام خدا رو بشنوه که نترسید که من با شمایم و میشنوم و میبینم و قلبش رو محکم کرد.
سوره طه
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَى [77]
به موسى وحى کردیم که بندگان ما را شبهنگام بیرون ببر و برایشان در دریا گذرگاهى خشک بجوى، و مترس که بر تو دست یابند و بیم به دل راه مده. (77)
یعنی ببینید که چطور هر لحظه خداوند با ما هست و هدایتمون میکنه و ما فقط باید به هدایتش عمل کنیم. اگر حضرت موسی به اون هدایت اولی که بیاد به سمت فرعون، عمل نمیکرد، اینهمه اتفاقات خوب بعدش نمیافتاد و قطعا دچار ترس و غم میشد ولی در بهترین زمان که فرعونیان به خاطر قحطی و کمبود محصول و آفت و ملخ و چندین مورد دیگه، ضعیف شده بودند و زمان مناسبی برای غربال شدن بود، خداوند موسی رو فرستاد و موسی هم گوش داد، هرچند که خداوند نیازی به حضرت موسی نداشت و در نهایت به طرقی قوم فرعون نابود میشدن ولی موسی ضرر میکرد و قوم موسی هم احتمالا دوباره مورد ظلم ظالمی دیگه قرار میگرفتن.
قصص 10 :
وَأَصۡبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَٰرِغًاۖ إِن کَادَتۡ لَتُبۡدِی بِهِۦ لَوۡلَآ أَن رَّبَطۡنَا عَلَىٰ قَلۡبِهَا لِتَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ
ترجمه: و قلب مادر موسى از تاب و توان تهى شد و اگر قلبش را با ایمان محکم نمىکردیم احتمال داشت آن راز را افشا کند
این ایمان که مادر موسی قلبش بهش محکم شد، حاصل بارها و بارها توکل کردن در موضوعات مختلف ایجاد شده که از خداوند خواسته و هدایت شده و انجام داده و اون نتایج اینقدر این مومنتوم مثبت رو تقویت کرده که به جایی رسیده که رشته های عصبی جدید در مغزش ایجاد شده و باور کرده که خداوند هدایت میکنه و اگر عمل کنم، همه چی خوب پیش میره و اگر عمل نکنم، ضرر میکنم و همین میشه که وعده خداوند مبنی بر بازگشت موسی به دامان خودش و رسیدنش به پیامبری رو باور میکنه و کاری که بهش گفته میشه رو انجام میده و در ادامه هم با یادآوری همین وعده، قلبش محکم میشد که خدای جهانیان بهش اینو گفته و اون خلف وعده نمیکنه. مثل استاد که وعده خداوند مبنی بر اینکه بهش بینهایت ثروت میدهد رو باور کرد و اول نشانه هاش و بعد به صورت فیزیکی در زندگیش دید.
در داستان مادر حضرت موسی، تا این حد خداوند برنامه رو دقیق چیده بود که حتی بچه از دایه دیگری شیر نمیخورد. ما هم در مسیر خودمون اگر تا این حد ایمان داشته باشیم به وعده خداوند و ادامه بدیم، با برکات بینهایت این خدای رزاق و وهاب روبرو میشیم.
قصص 21 :
فَخَرَجَ مِنۡهَا خَآئِفٗا یَتَرَقَّبُۖ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّـٰلِمِینَ
ترجمه: ترسان و نگران از شهر بیرون رفت، گفت: پروردگارا! مرا از این گروه ستمگر نجات بده
قصص 22 :
وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلۡقَآءَ مَدۡیَنَ قَالَ عَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یَهۡدِیَنِی سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ
ترجمه: چون رو به مدین آورد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند
قبل این دو آیه، حضرت موسی به محض ارتکاب به قتل میفهمه که کار اشتباهی کرده و از مجرم حمایت کرده و جالبه تو آیه زیر حرفی رو میزنه که نشون از پیش فرض مثبت و انتظارات مثبتی هست که داره:
قصص 17 :
قَالَ رَبِّ بِمَآ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ فَلَنۡ أَکُونَ ظَهِیرٗا لِّلۡمُجۡرِمِینَ
ترجمه: و نیز گفت: پروردگارا! به شکرانۀ نعمتى که به من عطا کردى هرگز پشتیبان بدکاران نخواهم شد
این آیه دقیقا بعد از آیه ای هست که از خداوند طلب بخشش میکنه و خداوند هم میگه من بخشیدمش چون غفور و رحیم هستم و بلافاصله بعدش، حضرت موسی که خودش رو پاک میدید و مورد رحمت خداوند، گفت به شکرانه نعمتی که به من عطا کردی، هرگز پشتیبان بدکاران نخواهم شد. یعنی چی؟ کدوم نعمت؟ بنظرم (البته برداشت شخصی هست و ممکنه درست نباشه) اینجا توجهش به قدرت جسمانی ای هست که داره که با یک ضربه طرف رو ناکار کرده و ببینید که چقدر توجهش به نکات مثبت هست و چقدر خودش پاک میبینه و مورد رحمت میبینه که آینده ای واسه خودش تصور میکنه که هرگز پشتیبان بدکاران نباشه و از این قدرت در جهت خیر استفاده کنه و اتفاقا دوباره همون فردی که کمکش کرده بود، ازش کمک میخواد ولی اینبار موسی میگه تو آشکارا گمراهی.
یک تضاد که خیلی ها رو از هم میپاشونه، در مورد حضرت موسی به دلیل کنترل ذهن و قدرت ندادن به مومنتوم منفی و در نطفه خفه کردنش، باعث شد در مسیر درست و پیامبری قرار بگیره.
چطور؟ با این جملات که این از کارهای شیطانی بود که او آشکارا دشمن گمراه کننده ای هست و بعدش گفتن اینکه من به خودم ستم کردم که دوباره همین کلی درس داره که میدونه به کسی ظلمی نکرده و به خودش ستم کرده چون هرکسی نتیجه فرکانسهای خودش رو میگیره و به این شکل احساس گناه رو از خودش دور میکنه و در ادامه درخواست مغفرت که بخشیده میشه.
در ادامه هم به خاطر کنترل ذهن، توسط دستی از دستان خدا هدایت میشه که از شهر بره که در پی کشتنش هستن.
حالا تازه رسیدم به آیه 21 که دعا میکنه حضرت موسی که مرا از این گروه ستمگر نجات بده و در آیه بعدی میگه امید است که فرمانروایم مرا به راه راست هدایت کند. یعنی به این شکل پیش فرض مثبت رو برای خودش تکرار میکنه و انتظار داره که خداوند دستش رو بگیره.
در ادامه بعد از کمک به دختران حضرت شعیب، زیر سایه میشینه و میگه فرمانروایا، هر خیری که نازل فرمایی نیازمند هستم و به این شکل کلا پیش فرض خودش در مورد اینکه چطور میخواد هدایت بشه، پاک میکنه و تسلیم خداوند میشه.
بعدشم که حضرت شعیب میخواد ازش تشکر کنه و داستانش رو میشنوه و با مشورت دخترانش، قراری با حضرت موسی میزاره که 8 الی 10 سال(2 سال آخر اختیاری) براش کار کنه و یکی از دخترانش رو به همسری حضرت موسی دربیاره که درنهایت عهد و پیمان بسته میشه و با خانواده راه میافتن به سمت کوه طور و بقیه داستان.
یعنی به پیامبری رسیدن حضرت موسی هم از اونجایی شروع شد که یک اتفاق به ظاهر بد افتاد ولی ذهنش رو کنترل کرد با اون باورهای مرجع قدرتمند کننده و مومنتوم مثبت رو ادامه دار کرد با تکرار دعاها و ایمانش به خدا و به آستانه فرکانسی مشخص برای رسیدن به پیامبری دست پیدا کرد. هرچند که کلی هم از کودکی تحت تعلیم مادرش بوده و تکاملش رو طی کرده که اینگونه باورهای توحیدی در وجودش هست و در این نقطه از زندگیش که به جوانی و بالندگی و حکمت و دانش رسیده، آماده طی کردن مسیر پیامبری هست و ظرفش به اندازه کافی بزرگ شده.
این مقاله رو که خوندم، چند سوال واسه خودم درآوردم از توش که خیلی کمکم کرد:
چگونه ذهنم رو برای تقویت ارسال فرکانس خواسته و تداوم در ارسال فرکانس خواسته، تربیت کنم ؟
باور یا باورهای مرجعی که مومنتوم منفی درباره عمل به دانسته هام رو، در من شروع و تقویت میکنه چیه و چطور میتونم عوضش کنم؟
باور یا باورهای مرجعی که مومنتوم مثبت درباره عمل به دانسته هام رو، در من شروع و تقویت میکنه چیه و چطور میتونم ایجادش کنم؟
بهترین فکری که کمک میکنه ذهنم بپذیره که عادت غلطم بهم آسیب میزنه، چیه؟
و در نهایت سوالهایی برای شکل دادن به مومنتوم مثبت، به این صورت که محدودیت های عادت مخرب رو بنویسم و بگم اینطوری محدودم یا وقتی دارم عادت سازنده رو انجام میدم، محدودم؟؟؟ و سعی کنم توجه کنم به نکات مثبتی که انجام یک عادت سازنده داره.
خدایا شکرت
در پناه حق