نکته مهم: این فایل یک مقاله است که فقط به صورت نوشتاری است
عنوان: آماده کردن بستری در ذهن برای پرورش باورهای توحیدی مرجع
دوره «همجهت با جریان خداوند» چه تفاوتی را ایجاد میکند؟
استاد عباسمنش در این دوره، قانون خلق زندگی را با زبان ساده و در یک فرایند گامبهگام به دانشجو آموزش میدهد. در هر گام، فقط یک قطعهی کوچک اما حیاتی از فرمول خلق خواستههای نصف و نیمه رها شده را در اختیار دانشجو قرار میدهد و با تمرینات هوشمند و هدفمند، به او فرصت درک آن قطعه و آمادگی برای دریافت قطعهی بعدی را میدهد.
بهگونهای که این فرمول، مثل یک دانه، در ذهن و ناخودآگاه دانشجو شروع به رشد میکند و دانشجو بهآرامی، شیوهی مراقبت و پرورش این توانایی درونی را میآموزد. در نتیجه، دانشجوی این دوره بهصورت تدریجی، آنقدر از مسیر روان نتایج را وارد زندگی خود میکند که احساس میکند هیچ کار خاصی انجام نداده است. بهنحوی که کاملترین توضیحی که میتواند برای نتایجش بگوید این است:
«من روی شانههای خداوند نشستهام و اجازه دادهام تا خداوند کارها را برایم انجام دهد.»
جلسات این دوره، یک سیر تکاملی دارد تا دانشجو چند اصل مهم را اجرا کند:
- سمت خودش چیست و چگونه اجرایش کند
- سمت خداوند چیست و چگونه به آن اعتماد کند
و در این مسیر، با آگاهیهایی که دریافت میکند و تمریناتی که انجام آنها از دانشجو خواسته میشود، بهتدریج آماده میشود برای درک آگاهیهای جلسهی ششم. این جلسه، قلب تپندهی این دوره و قلب تپندهی فعال نگه داشتن قدرت خلق درونی محسوب میشود. در بخشهای بعدی مقاله، به جلسهی ششم بیشتر خواهیم پرداخت.
چه تفاوتهایی، آموزههای دوره «همجهت با جریان خداوند» را تا این حد نتیجهبخش کرده است؟
چالش اصلی: اطلاع از این آگاهی که “من خالق زندگی ام هستم” کافی نیست و تغییری ایجاد نمی کند
استاد عباسمنش، بهعنوان مدرس آگاهیهای دوره «همجهت با جریان خداوند»، بهجای اینکه فقط به دانشجو یادآوری کند که او «خالق زندگی خودش است»، منطقِ پشت این ادعا دربارهی توانایی خلق شرایط دلخواه را آموزش میدهد؛ تا دانشجو با منطق، دربارهی این توانایی درونیاش به آگاهی و باور برسد.
منطق هایی که استاد عباس منش ارائه می دهد، آنقدر ریشه دار و محکم هستند که از عهدهی خلع سلاح کردن هر استدلال و بهانه ای که ذهن بیاورد، برمیآیند.
این آگاهی، اولین اصلی است که در دوره به دانشجو یادآوری میشود؛ همان اصلی که هرکدام از ما، به پشتوانهی آن، وارد این قالب فیزیکی شدیم.
وقتی دانشجو بهواسطهی آگاه شدن، این اصل را میپذیرد، به آرامش میرسد و در این آرامش، بهجای سرزنش عوامل بیرونی یا احساس ناکافی بودن، به درون خود رجوع میکند؛ هم مسئولیت شرایط کنونیاش را میپذیرد و هم ریشهی حل مسائل را در خودش میجوید.
📌 محمد، تجربهاش از درک و عمل به این بخش از آگاهیهای دوره را اینگونه مینویسد:
“من از روزی که وارد دوره «همجهت با جریان خداوند» شدم و روی آگاهیهای این دوره کار میکنم، انگار زندگی روی دیگری از خودش رو بهم نشون داده.
اولین چیزی که آگاهیهای این دوره به من داده، آرامش هست. آگاهیهای این دوره، نگرانی رو از زندگی من حذف کرده؛ چون برام منطقی کرد که نیازی به نگرانی دربارهی مسائلم و خواستههام ندارم. فقط باید روی مومنتوم مثبت خودم رو نگه دارم تا خداوند من رو به سمت چگونگیها هدایت کنه.
استاد، باورم نمیشه که الان تا این حد کنترل ذهن برام راحت شده و چقدر خداوند هدایتم میکنه تا کنترل ذهن بازم برام راحتتر بشه. حتی اگر اتفاقی هم بیفته، در نهایت به نفع من تموم میشه.
من در بازار کار میکنم و همهچیز توی محل کارم برام راحتتر شده. مشتریها بهراحتی درخواست محصول میکنند، در حالیکه قبلاً من باید دنبال مشتری میبودم.
یکسری مشتریهای دردسرساز در کار ما بود که الان به طرز معجزهآسایی یا کلاً نیستند، یا رفتارشون با من تغییر کرده و خوب شده، یا اصلاً وقت نمیکنم با اونا برخورد کنم.
روابطم با خانوادهام بسیار عالی شده.”
استاد عباسمنش به جای انگیزه دادن به دانشجویانش یا حتی فقط توضیح قوانین، آن قوانین را با دانشجویان تمرین میکند.
تمرینات دوره بهگونهای طراحی شده که دانشجو را وادار به خودشناسی و اجرای آگاهی ها در زندگی روزمره میکند.
استاد عباسمنش، بهجای جملات انگیزانندهای مثل: «ادامه بده… تسلیم نشو…» و امثال آن، از طریق تمریناتی که از دانشجو می خواهد، دلایلی را به او می شناساند که مانع به ثمر رسیدن خواسته های قبلی اش شده بود. سپس مفهوم «مومنتوم» را به معادله خلق خواسته اضافه می کند و این قانون را همزمان با استفاده از قانون فیزیک و آیات قرآن، به دانشجو آموزش می دهد.در نتیجه دانشجو می فهمد:
- چرا قبلاً خواستههایش نصف و نیمه رها می شد
- درباره خواسته هایی که قبلا به ثمر رسانده، چگونه نا آگاهانه از قانون مومنتوم کمک گرفته است
- چطور میتواند خواسته هایش را از نقطهی رها شده، ادامه دهد و به ثمر برساند.
“قانون مومنتوم” به شیوه ی کاربردی که استاد عباس منش آن را آموزش می دهد، نقطهی ضعف بسیاری از افراد در محقق نشدن خواسته هایشان را بهدرستی نشانه گرفته و این نقطه ضعف را به خوبی اصلاح می کند.
نتیجه انتقال مفاهیم به زبان ساده و کاربردی این است که دانشجویان این دوره:
چگونگی “حفظ رشتهی افکار مثبت درباره یک خواسته” و تقویت مداوم آن افکار تا رساندن به آستانهی خلق خواسته را به خوبی در عمل اجرا می کنند.
📌 محبوبه عزیز، در نتایج خود دقیقا به همین آموزهها اشاره کرده است:
“از وقتی وارد دوره «همجهت با جریان خداوند» شدم، آگاهیهای این دوره یه حس سبکی و آرامش عجیبی بهم میده. از اینکه میدونم چطور باید فرکانس خواستههام رو ارسال کنم و به آستانهی خلق برسونم، قلبم آروم شده. نجواهای ذهنم بسیار کم شده و دیگه نسبت به مسائلم واکنشی عمل نمیکنم، چون مفهوم مومنتوم رو درک کردم.
آنقدر لطیف شدم که وقتی با خدا حرف میزنم، اشکای شوق سرازیر میشه از پیدا کردن حامی اصلیم، اونهم بعد از اینهمه سال.
من نتایج خوبی توی این دوره گرفتم اما هیچی ارزشمندتر از اتصالی نیست که با خداوند احساس میکنم.
الان حال مولانا رو میفهمم.
اینا تغییرات عمیق درونی من هستند که شخصیت من رو تغییر دادند. رفتار من با آدمهای اطرافم تغییر کرده.
دارم سعی میکنم آدمها رو از رفتارهاشون جدا کنم و به همهی انسانها احترام بذارم.»
«من چند سال بود که داشتم تلاش میکردم رفتارهای نامناسب همسرم رو تغییر بدم و با خودم همراهش کنم. نتیجهاش این بود که نهتنها ایشون تغییر نکرد، بلکه مقاومتهاش در برابر مسیر من بیشتر شد.
آموزههای این دوره خوب بهم یاد داد که دست از تلاش برای تغییر همسرم بردارم و به عقاید و باورهاش احترام بذارم و تمرکزم رو روی خودم بذارم.
نتیجهاش این شده که در طی کار کردن روی جلسات این دوره، پول زیادی به حسابم واریز شده. یعنی موجودی حسابم به مبلغی رسیده که حتی فکرش رو هم نمیکردم.»
«یکی از آرزوهای من رفتن به کویر بود که در طی این دوره محقق شد و من اونجا عظمت و زیبایی خداوند رو تجربه کردم.”
در نتایج محبوبه عزیز، دقیقاً این جملهها و تجربهها دیده میشد:
- درک عمیق اینکه من باید تمرکز را از تغییر بیرون (همسرم) بردارم و بر خودم بگذارم
رها کردن تلاش برای تغییر دیگران
کار بر روی ذهن، شخصیت و رفتار خود
احترام گذاشتن به باورها و عقاید دیگران، به این شکل بستن نشتی های فرکانسی مثل قضاوت دیگران یا خود برتر بینی و … در نتیجه، صرف تمام قدرت تمرکز برای ارسال فرکانس خواسته
نتیجه این تغییر نگرش: آرامش، روانی، ورود پول و حتی تغییر رفتار همسر بدون هیچ فشار یا انتظار
مفهوم “Time Out” برای توقف مومنتوم منفی
“تداوم در ارسال فرکانس خواسته”، لازمهی حیاتی برای رساندن فرکانس خواسته به آستانهی خلق است. در غیر این صورت، خواسته نصفه و نیمه میماند و هرگز به ثمر نمیرسد؛ حتی اگر فرد ۹۰ درصد مسیر را رفته باشد.
دلیل اصلی خواستههای نصفه و نیمه رها شده این است که فرد در جایی از مسیر، از عهدهی اجرای این تداوم برنمیآید:
- خیلیها در همان آغاز مسیر، فقط چند روزی انگیزه دارند و خیلی سریع به روند روتین قبلی برمیگردند.
- بعضیها مسیر را تا جایی ادامه میدهند که نشانهها ظاهر میشود، اما بهخاطر عدم تداوم، نهتنها خواسته به ثمر نمیرسد بلکه نشانهها هم ناپدید میشوند.
- بعضیها تا حدی عالی ادامه میدهند که نتایج سطحی بهوجود میآید، اما چون این تداوم قطع میشود، نتایج ناپایدار و موقتی است و فرد دوباره به نقطهی قبلی بازمیگردد.
راهکار استاد عباسمنش برای مدیریت یک چالش و ویژگی منحصر به فردتکنیک “Time Out”
استاد عباسمنش بهجای “انگیزهبخشی موقتی” به دانشجو (که راهکار کوتاهمدت برای حفظ فرکانس خواسته است)، “هموارسازی مسیر” را به او یاد میدهد. چون میداند انگیزهها همیشه بالا و پایین میشوند، مخصوصاً اگر عامل انگیزه بیرونی باشد.
آنچه تداوم حقیقی را در مسیر ایجاد میکند، “ساختن مسیرهای عصبی جدید” در ذهن است؛ مسیرهای عصبی هماهنگ با خواسته. یعنی بستری که باروری کاملی برای پرورش مومنتوم مثبت دارد و همزمان در برابر شکل گیری مومتوم منفی کاملا نابارور است.
از یک طرف ساخت و پرورش این بستر- مثل کاشتن یک دانه- در مراحل نخستین، نیاز به رسیدگیهای ویژه دارد تا این بستر شکل بگیرد.
از طرف دیگر، استاد عباسمنش میداند که ذهن تمایل دارد به الگوهای قدیمی و مسیرهای عصبی محدودکنندهی قبلی بازگردد؛ مخصوصاً در نقطهی آغاز ، ذهن مقاومت بسیاری در برابر پیروی از مسیر عصبی جدید دارد.
ایشان مدیریت این دو موضوع متضاد را با تکنیکی بهنام “Time Out” به دانشجو یاد میدهد.
تفاوت عمده آموزشهای استاد عباسمنش این است که:
بهجای توقع بیجا از دانشجو برای “مثبتنگری صرف” (که عملاً غیرممکن است)، به او یاد میدهد که:
- چطور در فرایند ساختن مسیرهای عصبی مثبت جدید، افکار نادلخواه و منفینگریهای ذهن را مدیریت کند که باعث شکلگیری مومنتوم منفی و برگشت ذهن به تمایلات قبلی میشود.
کار هوشمندانهای که ایشان در این دوره انجام داده، این است که توانایی توقف مومنتوم منفی را به کمک تکنیک Time Out، تبدیل به یک بازی لذتبخش کرده است.
در جلسات سوم و چهارم، استاد با تمرینهای کاربردی، به دانشجویان یاد می دهد تا هر فرد برای خود جعبهابزارهای شخصیسازیشدهای طراحی کند تا در مواقعی که کنترل ذهن برایش غیرممکن به نظر میرسد و افکار منفی هجوم آوردهاند، دانشجو با رجوع به این جعبهابزار شخصی، مومنتوم منفی را موقتاً قطع کند و فرصتی برای بازگشت دوباره به مسیر اصلی پیدا کند.
ویژگی منحصر به فرد تکنیک “Time Out” این است که یکی از بزرگترین منبع های شکل گیری مومنتوم منفی را از بین می برد. این منبع که تقریبا همه ما تجربه افتادن در چرخه معیوب آن را داشته ایم به این شکل عمل می کند که:
۱. فرد دچار افکار منفی میشود
۲. چون نمیتواند خود را به احساس خوب برساند، این ناتوانی بیشتر او را نگران می کند که نکند به خاطر این افکار منفی، اتفاقات ناخواسته بیشتری برایم رخ دهد!
۳. این جنس از نگرانی، خودش منشأ مومنتوم منفی قویتری میشود. زیرا فرد را به نقطه ناتوانی و ترس از تبعات این ناتوانی می رساند و مسیر را برای فرد مثل یک کلاف سر در گم می کند
اما این بخش امیدوارانه از آموزشهای دوره و تمرینات مربوط به تکنیک Time Out، برای دانشجو تبدیل به یک آغوش امن میشود که: اگر در این لحظه قادر به کنترل ذهن نیستی، نگران نباش. فقط وارد بازی تکنیک Time Out شو!.
به این دلیل که استاد عباس منش خاصیت ذهن را می شناسد و می داند که مهم ترین موضوع در این لحظه، غذا نرساندن به افکار منفی ای است که تا کنون شکل گرفته اند.
📌 ایوب عزیز تجربه خود از درک این بخش از آموزه های دوره را به این شکل می نویسد:
“این چند وقته مدام برای خودم تکرار میکنم که قوانینی که استاد میگوید، دقیقاً همین است و تغییری نمیکند. لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام بدهم، فقط باید آن را باور کنم و ایمان داشته باشم که این قوانین همیشه جواب میدهند.
قبلاً وقتی ظاهر قضایا فرق میکرد یا خواستهای دیرتر محقق میشد، دچار تردید میشدم: نکند جواب ندهد؟ نکند من اشتباه میکنم؟ شاید راه دیگری وجود دارد که من نمیدانم؟
اما با درک مومنتوم مثبت، این شکها خیلی کمتر شده و خیالم راحتتر است، چون حالا میدانم مهمترین اصل برای دریافت خواستهها همین مومنتوم مثبت است.»
نتایجی که با تکرار آگاهی های این جلسات گرفته ام این است که:
- حواسم جمعتر شده و اجازه نمیدهم مومنتوم منفی شکل بگیرد؛ اگر هم اتفاقی بیفتد، سریع با تکنیک Time Out به مسیر مثبت برمیگردم.
- مشتریهای بهتری سراغم میآیند و راحتتر بها پرداخت میکنند.
- فروش من چند برابر شده، تا جایی که موجودی انبارم تقریباً تمام شده است!
- کالاهایی را فروختم که قبلاً فکرش را نمیکردم به این زودیها به فروش بروند.”
ایوب عزیز به یکی از ابزارهای خود به عنوان تکنیک Time Out اشاره می کند:
«یکی از مهمترین کارهایی که کمکم میکند، مطالعهی کامنتهای دیگر دانشجویان است. دیدن تجربههای آنها باعث میشود آموزهها را بهتر درک کنم، از روشهایشان در اجرای مومنتوم الگو بگیرم و در مسیر بمانم.
نصب “نرمافزار خلق” در ناخودآگاه ذهن:
در این نقطه، دانشجو بهواسطهی انجام تمرینات جلسات قبلی، آمادهی ایجاد سطح عمیقتری از تغییرات ریشهای است.
در این بخش از آموزههای دوره، استاد عباسمنش، ساختار ذهن را به دانشجو میشناساند و توضیح میدهد که چطور ذهن ما، بر اساس تجربهها و باورهای محدودکنندهی قبلی، مسیرهای عصبی (ذهنیتها و پیشفرضهایی) ساخته که اغلب بر ضد خواستههای ما عمل میکنند.
بزرگترین نشانهی “تمایل ذهن به شکلدهی و تقویت مومنتوم منفی” این است که وقتی فرد با مسئلهای مواجه میشود، ذهنش بدترین سناریو ممکن را به او یادآوری میکند.
یا وقتی وارد مسیر خواسته میشود، بهجای نشان دادن نتایج و موفقیتها، بیشتر موانع احتمالی مسیر را جلوی چشم او میآورد و بهجای ایجاد امید، ترس و نگرانیها را در ذهن او فعال میکند و از هر فرصتی برای این کار استفاده میکند.
راهکار تغییر تمایلات قبلی ذهن و گرایش او به تقویت مومنتوم مثب
استاد عباسمنش میگوید:
«تا زمانی که باورهای مرجع توحیدی در ذهن ساخته نشوند، ذهن تو دوباره به سمت همان مسیرهای عصبی قدیمی برمیگردد. حتی اگر اطلاعات کاملی دربارهی قوانین زندگی و نحوهی تغییر باورها داشته باشی، و به ضرب انگیزه دادن به خودت، تغییراتی سطحی هم ایجاد شده باشد…»
به همین دلیل، در جلسات میانی دوره، مفاهیمی مانند:
- ساخت باورهای مرجع توحیدی
- جایگزین کردن مسیرهای عصبی قدرتمندکننده با مسیرهای قدیمی منفی
- و تمرینات روزانه برای تداوم فرکانس مثبت
بهصورت عملی و با تمرین، آموزش داده میشود. قدم قبل از ایجاد باورهای توحیدی مرجع این است:
1.شناخت محرک هایی که نتایج را ناپایدار و نشانه ها را ناپدید می کند
2 قرار دادن آنها به عنوان خط قرمزهای ذهن
فرض کنید مکانی بسیار زیبا و شگفتانگیز در دل طبیعتی خارقالعاده وجود دارد؛ جایی که بهترین مکان برای رساندن شما به آرامش و اتصال به منبع است. جایی که بهترین مکان برای دریافت نعمتها، آرامش، هدایت و قدرت خلق است. اما بین جایی که الان ایستادهاید و رسیدن به آن مکان زیبا، یک محیط درهمپیچیده از علفهای هرز، شاخههای درهمتنیده و موانعی وجود دارد که باعث شده نتوانید هموارترین مسیر بین خودتان و آن مقصد را ببینید.
راهکار چیست؟
راهکار، ساختن یک جاده است. جادهای که سرراستترین و هموارترین مسیر بین نقطهی کنونی شما و آن مقصد باشد. اما این جادهی هموار و سرراست، یکباره و یکشبه ساخته نمیشود؛ بلکه با صبر، دقت عمل و قدمبهقدم ساخته میشود. اول باید موانع بزرگ را حذف کنید؛ مثل قطع درختان مزاحم و علفهای هرز… یعنی آمادهسازی بستر برای ساختن آسفالت. قدم اول در ساخت این جاده حذف موانع بزرگ است تا دید بهتری به کلیت مسیر به شما بدهد؛ حذف موانعی مثل:
- قطع شاخههای مزاحم
- پاکسازی علفهای هرز
- باز کردن مسیر برای ساخت یک بستر صاف و مناسب
در دوره «همجهت با جریان خداوند»، استاد عباسمنش دقیقاً همین کار را با ذهن شما انجام میدهد. یعنی قبل از شروع به ساختن باورهای مرجع توحیدی ـ که جایگاه تولید و تقویت مومنتوم مثبت در ذهن است ـ اولین قدم را از مراحل بسیار ابتداییتر اما اساسیتر برمیدارد. یعنی:
قطع اتصالات ذهن با باورهای شرکآلود قبلی
استاد عباسمنش در این مسیر به دانشجو “مانعزدایی” را یاد میدهد آنهم از مسیر کمترین مقاومت؛ یعنی به دانشجو یاد می دهد تا محرکهایی را شناسایی کند که باعث بازگشت ذهن او به مومنتوم منفی میشوند. سپس به هر شکل ممکن، از ورود به محدودهی این محرکها پرهیز کند و خودش را در آن فضاها قرار ندهد.
این محرکها -که باید اول شناسایی شوند و سپس از آنها پرهیز شود- درست مثل نشتی انرژی، قدرت خلقکنندگی را خنثی میکنند. دانشجو در حین انجام تمرینات، وقتی متوجه این محرکها میشود، با آگاهیای که دریافت کرده و ابزارهای دقیقی که در اختیار دارد، آگاهانه خود را در معرض یا تلهی این محرکها قرار نمیدهد. به همین سادگی و فقط با انجام ندادن یکسری کارها، عملاً یک عالمه از تلههای ذهنی خنثی میشود.
مثل این است که شما در جنگلی زیبا، برای لذت بردن از طبیعت باشید اما قبلاً شنیدهاید که: درست است این جنگل، زیباییهای خارقالعادهای دارد، اما رنجهایی هم دارد و این رنجها ارزش تحمل کردن را دارند!
افراد ناآگاه، این باور را میپذیرند… همان جملهی معروف: «نابرده رنج گنج میسر نمیشود»
به همین دلیل، بعضیها به خواستهی خود میرسند، اما با زجر!
نه به این دلیل که مسیر خواسته حتماً با رنج همراه است، بلکه فقط به این دلیل که آن افراد قانع شدهاند باید سختی بکشند؛ و از همان قدم اول، خود را برای این سختی آماده میکنند.
اما این بخش از آموزههای دوره، مثل این است که:
جنگلبان آن منطقه ـ که با این جنگل بزرگ شده و سالها در آن زندگی کرده ـ به شما بگوید: «فلان محدوده پر از تله است… اما بقیهی جاها امن، زیبا و پر از آرامش است.»
این آگاهی، یکی از قطعات پازل هموار شدن چرخ زندگی است… برای لذت بردن از جنگلگردی، شما فقط کافی است وارد آن محدودهی خطرناک نشوید! همین آگاهی ساده، جلوی سختیهای بیهوده را میگیرد.
این موضوع برای هر دانشجو، با توجه به گذشتهاش، مسیری که تاکنون آمده و تجربههایی که داشته، کاملاً منحصر بهفرد است. اما دوره، فرمول اصلی را بهگونهای به دانشجو آموزش میدهد که هر فرد بتواند محرکهای شخصی خودش را بشناسد و دست ذهنش را برای بازگشت به الگوی منفیگراییهای قبلی ببندد.
جلسهی سوم، به شناخت عوامل تحریک کننده ذهن (خواه بیرونی و خواه درونی ) برای بازگشت به منفیگرایی و شکل دهی مومنتوم منفی میپردازد.
تمرینات مربوط به این بخش ها، به شکلی فوقالعاده، محرکهایی را برای هر دانشجو – بهصورت شخصی – شناسایی میکند و نحوه پرهیز از آنها را به دانشجو یاد می دهد. بهگونهای که در پایان تمرین، گویی دانشجو بهصورت خودکار، یک اهرم رنج و لذتِ قوی، اما هماهنگ با خواستهاش، در ذهن خود ساخته است. اهرم قدرتمندی که دانشجو را آماده میکند برای ساختن عادتهای رفتاری و شخصیتی تقویتکننده و هماهنگ با خواستههایش.
دانشجو در این بخش از آموزههای دوره، قدمبهقدم متوجه میشود که چه محرکهایی (که اغلب از شرک سرچشمه گرفتهاند) ذهن او را به مسیرهای عصبی قدیمی و محدودکننده برمیگردانند.
در طی احاطه شدن با آگاهیها و انجام تمرینات این بخش از دوره، دانشجو آرامآرام آنچه از قدرت خلق درونی را به عوامل بیرون از خود داده بود، گامبهگام پس میگیرد. در این بازپسگیریها، بیشتر و بیشتر به اصل خود بازمیگردد و اتصالش با منبع خلق را پیوستهتر و قویتر برقرار نگه میدارد. این پیوستگی، ابتدا خودش را در قالب این نشانهها نشان میدهد:
- آرامش
- کم شدن نگرانیها
- کم شدن ترسها
- باج ندادن به ترسها و نگرانیهایی که عوامل بیرونی ایجاد کردهاند
و بعد، آرامآرام، این آرامش تبدیل میشود به نعمتهایی در قالب:
- رفتار خوب دیگران
- دریافت ارزش و احترام از جامعهی اطراف
- صلح درونی با همهچیز
- هدایا و نعمتها
- پول
- برطرف شدن نیازها در کمترین زمان
- افزایش درآمد
- ایدههایی که درآمد را افزایش میدهند و رونق را به زندگی بازمیگردانند و …
نکتهی جالب ماجرا اینجاست که اکثریت دانشجویان این تجربه را دارند که:
اولین نعمتی که بهوضوح وارد زندگی آنها شده، علاوهبر آرامش و صلح درونی، همان مبلغی است که برای خرید دوره پرداخت کردهاند. جالبتر اینکه:
این مبلغ، خیلی سریعتر از چیزی که فکرش را میکردند، به زندگی آنها برگشته؛ آنهم از طریقی که اصلاً انتظارش را نداشتند…
📌مجید عزیز، تجربهی خودش از درک قانون مومنتوم را اینگونه مینویسد:
“دوست دارم بنویسم که چطور با درک مومنتوم، همهچیز در تجربهی من تغییر کرده…
سلامتی کامل بدون دارو:
چند روز بود که خارش شدید گلو و سرفههای مداوم داشتم؛ تا جایی که خودم و اطرافیانم کلافه شده بودیم. مدام دارو میخوردم و آبنمک غرغره میکردم، اما مشکل همچنان پابرجا بود.
از یه جایی به بعد، تمرکزم رو روی آگاهیهای جلسات دوره گذاشتم و اجازه ندادم مومنتوم منفی ادامه پیدا کنه. امروز که یه لحظه به خودم دقت کردم، دیدم بدون مصرف حتی یک دارو، مشکل بهطور کامل برطرف شده!
فروش واحد مسکونی بعد از مدتها انتظار:
من دو تا واحد ساختمانی دارم که مدت زیادی بود برای فروش گذاشته بودم اما هیچ مشتریای پیدا نمیشد. از زمانی که وارد این دوره شدم و روی درک و اجرای مومنتوم مثبت تمرکز کردم، شرایط تغییر کرد.
✅ چند روز پیش، یک مشتری عالی پیدا شد.
✅ دیروز معامله را نهایی کردیم.
✅ با اینکه مشتری قرار بود مبلغ را طی چهار ماه پرداخت کند، در نهایت، کل مبلغ را یکجا تسویه کرد!
درس بزرگ این تجربه: عمل به آموزههای این دوره، آدم رو روی شانههای خداوند مینشونه و خداوند کارها رو به بهترین و راحتترین شکل انجام میده.”
📌حمید عزیز تجربهی خودش از حضور در این بخش از دوره را اینگونه مینویسد:
“حضور در این دوره، تمرکز من رو روی نکات مثبت و زیباییهای زندگی افزایش داده و باعث شده احساس خوبی که دارم، تداوم پیدا کنه. انگار خودبهخود در مدار هماهنگی با قانون و همجهت با جریان خداوند قرار گرفتهام.
ورودیهای مالی و مشتریهای غیرمنتظره:
✅ ورودیهای مالی بهتر و راحتتری داشتم.
✅ مشتریهای جدیدی جذب کسبوکارم شدند که قبل از این دوره هرگز نداشتم.
✅ اجناسی که ماهها فروش نرفته بودند، حالا بهراحتی فروش میروند.
✅ یکی از مشتریها، بدون اینکه درخواست کنم، مبلغی رو بهعنوان هدیه نقدی برام واریز کرد.
✅ سودآوری کسبوکارم بیشتر شده، در حالیکه کارم راحتتر از قبل شده.
همزمانیها و تسهیل امور زندگی:
✅ هر وقت دنبال جای پارک بودم، خیلی راحت و سریع برام جور شد.
✅ گوشیم که خراب شده بود و نیاز به تعمیر داشت، خودبهخود درست شد!
✅ مغازهدار قبول کرد که ویترینی که مدتها میخواستم اضافه کنم، نصب کنم.
روابط بهتر و حس صمیمیت بیشتر:
✅ ارتباطم با همسرم و پسر پنجسالهام، شادتر، صمیمیتر و گرمتر شده.
✅ گفتوگوهای ذهنیام خیلی مثبتتر شده و توجه بیشتری به نکات مثبت همسرم دارم.
✅ برخورد اطرافیانم محترمانهتر شده و احترام بیشتری دریافت میکنم.
✅ یکی از همسایههایی که باهام هممدار نبود، از همسایگیمون رفت.
عملگرایی بیشتر و حل آسانتر مسائل:
✅ بالاخره پروژهای که مدتی معطل بود، اجرا کردم و صاحب مغازه اجازهی انجامش رو داد.
✅ برای یکی از همکارانم پروژهای انجام دادم که خودش فکر نمیکرد توانایی انجامش رو داشته باشم.
✅ چندین راهحل برای مشکلات مشتریان پیدا کردم که بهراحتی از طریق تلفن حل شدند.
◀ پایان بخش دوم مقاله…
ادامه دارد…
سلام بر استاد استادان.
سلام بر استاد شایسته جان.
سلام بر رفقای ناب بهشتی.
استادم این روزها به برکت دوره هم جهت شدن با جریان خداوند و ادامه دادن مومنتوم مثبت به صورت اگاهانه دارم به صورت محسوس متوجه میشم که چرخ زندگیم روووون شده.روغن کاری شده.
استاد الان فهمیدم که مومنتوم مثبت رو تااااااا ابد باید ادامه داد.
قبل از دوره،من مومنتوم مثبت رو سریع قطع میکردم.
تا یه نتیجه کوچولو میگرفتم فک میکردم دیگه همه چیز تموم شد.ذوق زده میشدم.
انگار خودم رو فقط لایق همون نشانه ها و نتیجه های کوچولو میدیدم.
و دوباره یه مدت خوب بود تا اینکه دوباره اوضاع از دستم خارج میشد و دوباره شروع میکردم…..
و دوباره روز از نو و روزی از نو!
دقیقا مثل یو یو.
هی بالا هی پایین.
هی بالا هی پایین.
ولی هیییچوقت به اون خواسته اصلیه نرسیدم که نرسیدم.
الان تازه دوزاریم داره میفته که چکار کنم.
نا امید نشم و به قول استادم این ادامه دادن مسیر باید تا اخر عمرمون باشه.احساس لیاقتم برای رسیدن به خواسته اصلیم بیشتر شده.
باااااید به خواسته اصلیم برسم.
استاد در جلسه 6 دوره هم جهت با جریان خداوند میگن :ادامه دادن مومنتوم مثبت و مسیر درست دقیقا مثل غذا خوردنه،مثل اب خوردنه،
اینجوری نیست که بگیم ما یک روز یه گالن اب میخوریم برای یک هفتمون.
یا بگیم امروز یه کامیون غذا میخوریم تا 3سال دیگه غذا نمیخوایم.
باید هر روز غذا خوردن و اب خوردن انجام بشه.
خلاصه اوضاع خوبه و زندگی یواش یواش داره روی خوشش رو بهم نشون میده.
چند روز پیش به پسرم گفتم داری میری استخر،بپرس که هزینه اموزش شنا چنده؟
پرسیده بود بهش گفته بودن 3 میلیون.بهش قول دادم که اولین مشتری بعد صحبت هامون اگر 3 تومن داد میدم تو بری کلاس.
امروز توی مسیر کار گفتم خدایا خودت امروز به اندازه هزینه استخر پسرم برام بفرست.
خلاصه دقیقا نیم ساعت بعد حضور من در محل کار،خداوند به وسیله یکی از هزاران دستانش،مشتری 5 میلیونی شد برای من!
الان 3 تومنش شد برای پسرم.
2 تومن هم موند واسه خودم!
خدایا واقعا شکرت که اینقدر سخاوتمندی که بیشتر از درخواست من رو اجابت کردی.
همسرم قبل از عید به مدت 1 ماه و نیم رفت بندر عباس برای کار.
الان که یک ماه از برگشتش به شیراز میگذره دوباره میخواد بره.
دیشب بهم گفت دلم نمیخواد برم.
من که شروع کردم به ادامه دادن مومنتوم مثبت در رابطه عاطفی،
از عمد ازش پرسیدم چرا دلت نمیخواد بری؟
دقیقا میخواستم امتحان کنم ببینم این مومنتوم مثبت جواب میده توی این مورد یا نه!!!
همسرم گفت:((چون طاقت دوری تو رو ندارم))
برای اولیییین بار در زندگی مشترک 14 ساله این رو ازش میشنیدم.
منم نمیدونستمچی بگم.چون اولین بار بود میشنیدم.و فقط خندیدم اونم از خنده های من خندش گرفته بود.خخخ
از همسری که توی 14 سال زندگی مشترک هییییچوقت ابراز محبت کلامی نمیکرد.
و اعتقاد داشت که عشق و علاقه باید در عمل باشه نه در کلام.
ولی من همیشه 14 سال در ارزوی ابراز محبت کلامی از سمت همسرم بودم.
و دیگه نا امید شده بودم.
فکر میکردم دیگه همینیه که هست.
باید قبول کنم.
و مدام هم دلیل میاوردم برای ابراز محبت نکردنش:
مثلا میگفتم تربیتش اینطوری بوده.
فرهنگ خانوادشون اینه.
اینجوری بزرگ شده.
خیلی از مردها اینجورین.
پدر و برادرهاش هم همینطورن.
و الان که دارم کامنت مینویسم فهمیدم که همه اینهایی که نوشتم باور محدو کننده و ترمز های ذهنیم بوده.
اما با ورودم به سایت دیدم نه باباااااا.
اینطوری هم که فکر میکردم نبوده.استادم داره به خانم شایسته جان میگه عزیز دلم.
همه جا جلو دوربین مدام بهشون میگن عاااااشقتم من.
البته اولین باری که از استاد کلمه عزیز دلم رو شنیدم قشنگ یادمه خییییلی تعجب کردم.که همون پارسال بود.
میبینم که اقایون سایت با عشششق در مورد همسرشون با عشقشون صحبت میکنن و اونها رو عزیز دلم خطاب میکنن.
خییییلی زیاد این رو توی سایت دیدم از سمت اقایون.
و یواش یواش باورهای محدود کننده من ترک برداشت.
و با ایجاد و ادامه دادن مومنتوم مثبت برای خودم هم اتفاق افتاد.
ولی من بازهم ادامه میدم و مطمئنم که اتفاقات بهتری توی راهه و من به اون خواسته اصلیم در روابط میرسم.
خلاصه روابطم با همسرم در حال بهبوده.
وضعیت مالی و قدرت خرید در حال بهبوده.
یه چیز جالب امروز اتفاق افتاد.
صبح توی تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم که آسون بشوم برای آسونیها و این رو هم خودم متوجه بشم.
امروز رفته بودم اداره ای برای گرفتن جواب نامه.
خلاصه مسوول پاسخگویی ارباب رجوع اونجا گفت که باید بری بیرون اداره و کپی یه سری مدارک بیاری.
تا من رفتم و اومدم نیم ساعت طول کشید.
خلاصه اونجا نوبتی بود و باید از دستگاه نوبت میگرفتی.و من نمیدونستم.
من که با کپی مدارک برگشتم پیش مسوول،
مسوول اونجا یه نوبت دستش بود داد بهم.
شماره 23.
اولش فکر کردم خودش برام گرفته تا برگشتم بهم بده.
بعد که نگاه ساعت نوبته کردم دیدم ساعت اخذ نوبته زده 7:17 دقیقه.
یعنی زمانی که من هنوز از خونه هم نیومده بودم بیرون!!!!
و جالبیش اینه که تا نوبت رو داد دستم،باجه شماره نوبت من رو صدا زد!
یه 20 نفری هم توی نوبت نشسته بودن.
ولی من تا رسیدمنوبتم شد.
نوبت ساعت 7:17دقیقه بود و من ساعت 8:30اونجا بودم.
یعنی دقیقا یک ساعت بعد از اخذ نوبت.
اینجا بود که متوجه شدم که اگر تازه میخواستم نوبت بگیرم باید یک ساعت منتظر مینشستم!!!
خلاصه با تمام وجودم آسون شدن برای آسانی ها رو احساس کردم.
چون من اصلا نمیدونستم که باید نوبت بگیرم و بدون اخذ نوبت رفتم بیرون اداره دنبال کپی.
با تمام وجودم خدا رو احساس کردم.
الان که دارم کامنت مینویسم متوجه شدم که استاد وقتی میگه خدا سمت خودش رو انجام داده فقط مونده شما خودتون سمت خودتون رو انجام بدید،یعنی چی.
نوبت برای من از قبل از حرکتم از خانه به سمت اداره،قبل از اینکه من بدونم اونجا نوبتیه،گرفته شده بووووود!!!!
استاد میگن( ایاک نعبد و ایاک نستعین) یعنی سمت ما و سمت خدا.
تازه دیروز فهمیدم که این آیه دقیقا هم معنی هست با جمله استاد که میگن امواج و فرکانس ثروت همین الان کنارته .
خدا داده.
آماده هست.
سمت خدا انجام شده.
فقط ما باید خودمون رو به سمتش برسونیم.
یه خواسته هایی اول های شروع دوره 12 قدم توی تمرین ستاره قطبیم مینوشتم که الان دیگه برام بدیهی شده.
شده جزئی از زندگیم.
بابتشون سپاسگزار هستم ولی دیگه از اتفاق افتادنشون سورپرایز نمیشم.
خیلی حرف برای گفتن دارم.
دلم میخواد در مورد تک تک اتفاقات خوبی که اخیرا داره توی زندگیم اتفاق میفته بیام با جزئیات بنویسم.
ان شاالله در کامنت بعدی.
واقعا وجود این سایت واستادانم و هم خانواده ای های گرانقدرممن رو از ارتباط با دیگران و مهمونی رفتن بی نیاز کرده.
اینقدرررر که پرباره.و اگاهی ها تمومی نداره!
هرچی بیشتر اگاهی کسب میکنی میبینی کمتر میدونی!
خدایا شکرت بابت نعمت وجود استاد عباسمنش،خانم شایسته جانم و تمام دوستان بهشتی.
سلام به اقا رضا.برادر بزرگوار و ارزشمندم.
خیلی متشکرم از تحسین و انرژی مثبتی که بهم هدیه دادید.
هر چه مدت زمان حضورم در کنار هم خانواده ای هام توی این سایت بهشتی بیشتر میشه،به تبع احساس نزدیکی و علاقه هم به اعضای سایت هم بیشتر میشه.
وقتی یک پاسخ از طرف دوستانم در این سایت برام ارسال میشه اون رو هدیه ای از طرف خداوند میدونم که صبحش از خداوند توی ستاره قطبیم درخواست کرده بودم.
براتون ارزوی سعادت ک خوشبختی و ثروت روزافزون دارم.
در پناه الله یکتا باشید
سلام بر دوست عزیزم کبری جان نازنینم.
امیدوارم حالت عالی باشه و همواره کانون توجه ات روی خواسته هات باشه.
ازتون متشکرمکه دیدگاه من رو خوندید و تحسین کردید.و با پاسختون بهم احساس خوب رو هدیه دادید
واقعا قانون درسته.
ما با وجود اینکه داریم با چشم خودمون تو زندگی خودمون نتیجه عمل به قانون رو میبینیم
ولی بعضی وقتها نمیخوایم باور کنیم.
باید ادامه بدیم و ادامه بدیم و ادامه بدیم.
تا کی؟
تا وقتی زنده هستیم.
استاد میگن همیشه سپاسگزار باشید.
سپاسگزاری کنید برای برق.برای فشار اب.برای لامپ،برای پتو،برای بالشت…
اینو استادی میگه که در ازادی مالی به سر میبره ها.
استادی اینو میگه که خونش روی ابه ها.استادی که میگه هیچ چیزی توی دنیا وجود نداره که من بخوامش ولی نتونم تهیه اش کنم.
این استاد میگه کاری نداشته باشید که این نعمت ها برای همه بدیهی هستن.
شما بابت تک تک نعماتتون شکر گزار خداوند باشید.
امروز در حالی که در مسیر رفتن به سر کار،نور خورشید از شیشه تاکسی به صورتم میخورد، با حالت بغض برای وجود خورشید سپاسگزاری کردم.
به خودم گفتم خدا گفته:( لئن شکرتم لازیدنکم.)
اگر شکرگزار باشید،شما رو میافزایم.
استاد میگه خدا نگفته اگر شکر گزار باشید نعمت هاتون رو زیادتر میکنم.
چون نعمت ها بی نهایت هستن.
دیگه بیشتر از بی نهایت که وجود نداره.
خدا میگه شما رو می افزایم.ظرفتون رو برای دریافت نعمتها بزرگتر میکنم.
خدا به صورت مطلق گفته شکر گزاری کنید.
نگفته کدوم نعمت خاص رو شکرگزاری کنید تا شما را بیفزایم.
پس نشون میده که ما باید برای همه نعماتمون شاکر باشیم.
نه که بعضی از داشته هامون رو کوچک بدونم بعضی ها رو بزرگ.
اصلا همین کوچک دونستن نعمت ها خودش ناشکری و ناسپاسیه.
امیدوارم همیشه و همه جا روی موج سپاسگزاری سوار باشید و سیل برکات و ثروت به سمتتون جاری باشه دوست خوبم.