گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش 3

نکته مهم: این فایل یک مقاله است که فقط به صورت نوشتاری است


عنوان: ماندن در مومنتوم مثبت، نشستن بر شانه‌های خداوند و فعال شدن قدرت خلق‌ درونی

از ذهن پر از ترس، تا نه فقط “باور به امکان‌پذیری” بلکه “یقین به حتمی بودن تحقق خواسته”

یکی از قوی‌ترین مفاهیم جلسه پنجم و ششم دوره، معرفی تکیه‌گاهی به نام «باورهای مرجع» به عنوان فونداسیون خلق واقعیت دلخواه است. باورهای مرجع، نزدیک‌ترین و هماهنگ‌ترین نگرش را با “آگاهی های منبع (خداوند) دارند. باورهای مرجع توحیدی، همان باورهایی هستند که ذهن در لحظات مواجهه با تضادها، به صورت خودکار به آن‌ها رجوع می‌کند و تصمیماتش را با آن‌ها هماهنگ می‌سازد و دوباره به جریان خوشبختی وصل می شود.

در این جلسات، دانشجو یاد می‌گیرد که به‌طور آگاهانه، این باورها را جایگزین پیش‌فرض‌های محدودکننده‌ی ذهن خود کند. مسیر این جایگزینی، مسیری تکاملی است که آجر به آجر، با منطق‌های قوی توحیدی ساخته می‌شود. 

نخستین و اصلی‌ترین باور مرجع که آموزش‌های دوره بر ایجاد و تقویت آن متمرکز شده است، باور به فراوانی است؛باوری که بیشترین میزان هم‌جهتی با خداوند را ایجاد می‌کند و زیربنای شکل‌گیری مومنتوم مثبت می‌شود.

 

رویکرد هوشمندانه استاد عباس منش برای درک عمیق دانشجویان از باورهای مرجع:

روندی که استاد عباس‌منش برای ایجاد این زیرساخت حیاتی در ذهن دانشجویان طراحی کرده، به طرز شگفت‌انگیزی هوشمندانه و ساختارمند است. روندی که فقط از استادی برمی‌آید که قوانین حاکم بر زندگی را هم عمیقاً شناخته و هم راه انتقال آن‌ها را به هر سطحی از دانشجو، بلد است. استاد عباس‌منش این روند را از جلسه پنجم آغاز می‌کند. اما به‌جای آنکه صرفاً آگاهی‌های جدید به دانشجو بدهد، از مسیری بسیار موثرتر استفاده می‌کند تا دانشجو اول آماده ی درک شود سپس به واسطه ی این درک، بتواند به مرحله بهره برداری از این آگاهی ها برسد:
استاد عباس منش در این جلسه، دانشجو را به درون تجربیات گذشته‌اش می‌برد و تا ردپای باورهای مرجع را از درون تجربیات واقعی خود بازیابی کند. این رویکرد، چند دستاورد مهم دارد:

  • اول، دانشجو را به تأمل و تعمق در ماهیت واقعی باورهای مرجع و ارتباط آن‌ها با تکنیک «time out» سوق می‌دهد؛
  • دوم، چون این شناخت، نه از طریق مطالعه، بلکه از دل تجربه‌های شخصی به‌دست می‌آید و عمیق‌تر در ذهن می‌نشیند؛
  • سوم، دانشجو با درک تدریجی مفاهیم، آماده می‌شود تا از زوایای وسیع‌تر به نقش باورهای مرجع در زندگی نگاه کند و اهمیت حیاتی آنها را درک کند و مثل وحی منزل به آنها نگاه کند.

رویکرد استاد عباس منش در این باره دقیقاً شبیه به این مثال است که:

تصور کنید یک متخصص مکانیک، به جای اینکه کاربرد و ارزش یک ابزار ساده مثل پیچ‌گوشتی را برای فردی توضیح دهد که نه تجربه‌ای درباره‌ی مسائل فنی دارد ـ و نه می داند این ابزار به ظاهر ساده چه قدرتی برای آسان کردن مسیر زندگی او دارد، ابتدا مسائلی را به او یادآوری کند که در زندگی با آن‌ها مواجه شده و به دلیل عدم آشنایی با ابزارهای کارآمد، یا آن مسائل را رها کرده یا راهکارهای بسیار پیچیده‌ای انتخاب کرده که نه‌تنها مشکل را حل نکرده، بلکه خود آن راهکارها دوباره آبستن مسائلی بغرنج‌تر در آینده شده‌اند.

مثلاً:

  • قفل شکسته‌ی درِ خانه که باعث شده در به‌درستی بسته نشود و امکان ورود چیزهای ناخواسته به خانه وجود داشته باشد، چون فرد نتوانسته با دست، پیچ قفل را به خوبی سفت کند؛
  • شیر آب آشپزخانه که چکه می‌کند و فرد با گذاشتن یک سطل زیر لوله‌ها، موقتاً مشکل را حل کرده، چون امکان درست جا انداختن پیچ اصلی با دست یا ابزاری مثل چاقو وجود نداشته است. خطر این راهکار این است که ممکن است سطل سرریز شود؛
  • لوستر سنگینی که به سقف آویزان است و پیچ اصلی اتصال آن شل شده و هر لحظه امکان سقوط آن روی ساکنین و حتی بروز خطر جانی وجود دارد.

سپس در این شرایط، متخصص به‌جای توضیحات بی‌فایده، پیچ‌گوشتی را به دست فرد بدهد و قدم‌به‌قدم، او را در تعویض قفل، بستن دقیق پیچ‌ها، و حل مسائل راهنمایی کند.

در این فرآیند، فرد نه‌تنها ارزش واقعی این ابزار را درک می‌کند، بلکه می‌فهمد بسیاری از نگرانی‌ها، ترس‌ها و اضطراب‌هایی که مدت‌ها ذهن او را درگیر کرده بود، چقدر راهکارهای ساده‌ای داشت؛ و درمی‌یابد که این ابزار به ظاهر ساده، چقدر قدرتمند و دقیق است و چطور می‌تواند زندگی او را به طرز چشمگیری آسان‌تر و ایمن‌تر کند.

این همان کاری است که استاد عباس‌منش در جلسه پنجم انجام می‌دهد تا ذهن دانشجو را آماده درک ارزش باورهای توحیدی مرجع و نحوه ایجاد آنها کند:

استاد عباس‌منش در این جلسه با طراحی تمرینات هدفمند، این مفهوم را به شکلی عملی برای دانشجویان به اجرا می‌گذارد. حالا که در طی جلسات قبلی، دانشجویان با مفاهیمی چون مومنتوم مثبت و ابزار قدرتمندی چون time out برای محافظت از مومنتوم مثبت و توانایی در ممانعت از شکل گیری مومنتوم منفی آشنا شده‌اند، با این حد از آمادگی ذهنی، به تعمق وا داشته می شوند تا از خلال تجربیات زندگی خود، نگرش هایی را پیدا کنند و به یاد بیاورند که در شرایط مختلف زندگی، نقش هایی مثل:

  • تقویت و پرورش مومنتوم مثبت
  • جلوگیری از شکل گیری مومنتوم منفی
  • بیرون آمدن از چرخه مومنتوم منفی یا time out را داشته اند

نگرش هایی که در لحظات مواجهه با تضاد و خارج شدن از مسیر، دوباره دانشجو را به جریان خداوند متصل کرده و باعث تصحیح مسیر او شده‌اند.

در طی انجام تمرینات این جلسه، با توجه به اینکه هر دانشجو، متناسب با مسیر و تجربیات شخصی‌اش، دیدگاه‌هایی متفاوت اما ارزشمندی را معرفی کرده است، در نتیجه، صفحه نظرات این جلسه، تبدیل به منبع تولید کننده مومنتوم مثبت شده است که مثل یک چشمه جوشان، د رحال تولید افکار و نگاه هایی هست که فرد را به جریان خداوند وصل نگه می دارد.

بخش تمرین این جلسه، خود به خود دانشجویان را در فضای مومنتوم مثبت و تقویت مداوم این فرکانس قرار می دهد تا جایی که فرد واقعا احساس می کند روی شانه های خداوند نشسته و خداوند کارها را برایش انجام می دهد. در نتیجه:

  • کارها با هدایت الهی و بدون فشار و تقلا، پیش می‌رود؛
  • همزمانی‌ها برایش رقم می زند؛
  • او را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می دهد تا معجزات را تجربه کند.

 و نعمت‌ها از مجرای طبیعی وارد می‌شوند به گونه ای که در اکثر مواقع، نتیجه بسیار پر بارتر از انتظارات فرد است آنهم به خاطر کیفیت مومنتوم مثبتی که فرد در آن مانده است. زیرا آنچه جزئیات خواسته را با کیفیت تر می کند، احساس خوبی است که فرد در آن می ماند و با آن احساس خوب، باورهای مرجع را مرتباٌ تغذیه و تقویت می کند.

انیس عزیز تجربه‌اش را اینگونه می‌نویسد:

“همیشه دوست داشتم مثل اساتید حرفه‌ای، یک استاد پروازی باشم؛ دائم از این شهر به آن شهر، از این کشور به آن کشور سفر کنم و آموزش بدهم، چون عاشق سفرم. وقتی استاد را می‌دیدم که هم سفر می‌کند و هم ثروت خلق می‌کند، به خودم می‌گفتم: «چی میشه من هم بتونم هم سفر کنم و هم پول بسازم؟!»
من عاشق آموزش و مربی‌گری هستم. تا اینکه وارد دوره «هم‌جهت با جریان خداوند» شدم و تمرکزم را روی آگاهی‌ها و تمرین تقویت مومنتوم مثبت درباره‌ی خواسته‌ام گذاشتم.

خلاصه اینطور بگویم که الان سه هفته است شرایط کاری‌ام به گونه‌ای شده که هر هفته برای تدریس سفر می‌کنم و دوباره به تهران برمی‌گردم.
و نه فقط از این مسیر، بلکه از در و دیوار — از جاهایی که اصلاً انتظارش را نداشتم — ثروت و نعمت برایم می‌بارد.

این مدت، وقتی صبح‌ها بیدار می‌شوم، مستقیم می‌روم سراغ سایت و خواندن کامنت‌های سایر دانشجوها که بهترین تمرین برای مومنتوم مثبت است و کلی ایده از آن می‌گیرم. همچنین برای اینکه خودم هم بخشی از این چرخه باشم، متعهد شده‌ام که هر روز یک کامنت بگذارم. همین عادت ساده، کلی چرخ زندگی‌ام را روان‌تر کرده و نعمت‌ها سرازیر شده‌اند.

هرچه اراده می‌کنم و می‌خواهم، به راحتی برایم فراهم می‌شود؛ آنقدر که به این روند عادت کرده‌ام.
طوری که وقتی خواسته‌ای را می‌نویسم، دیگر با شک و تردید نمی‌نویسم؛ با یقین می‌نویسم، انگار همین حالا دارمش.”

 

حسن عزیز نتیجه‌ی کار کردن روی آگاهی‌های این دوره و آماده شدن برای هم‌فرکانس شدن با خداوند و نشستن روی شانه‌های خداوند را اینگونه می‌نویسد:

“حسن ابتدا با این مسئله روبه‌رو بود: طلبی که بیش از یک سال از بازپرداخت آن ناامید شده بود، همچنان بی‌پاسخ مانده بود. با ورود به دوره، توجهش به آگاهی‌های مربوط به «قانون مومنتوم» جلب شد و یاد گرفت که به جای نگرانی و پیگیری، تمرکزش را روی حفظ مومنتوم مثبت بگذارد.

نتیجه شگفت‌انگیز بود: بدهکار خودش تماس گرفت و کل مبلغ را همان روز واریز کرد — بدون حتی یک یادآوری!
در ادامه، سفارش‌های عمده‌ای از مشتریان سابق دریافت کرد؛ مشتریانی که تا قبل از این فقط یک‌بار خرید کرده بودند و بعد دیگر بازنگشته بودند.

مبلغی که هدف گذاشته بود تا ظرف یک ماه برای رهن آماده کند، ظرف فقط دو روز مهیا شد.
حسن می‌گوید: «فقط با حفظ مومنتوم مثبت که در این دوره یاد می‌گیرم، نعمت‌ها یکی پس از دیگری وارد زندگی‌ام می‌شوند.»”

 

آرمین عزیز تجربه‌اش از “ذهن پر از ترس تا باور به حتمی بودن تحقق خواسته” را اینگونه می‌نویسد:

“به خاطر جنس ایمانی که آدم از عمل به آموزه‌های این دوره در وجودش می‌سازد، توانستم به دل یکی از بزرگ‌ترین ترس‌هایم بروم و با چندین صاحب کسب‌وکار درباره‌ی ایده‌ها و توانایی‌هایم در کمک به کسب‌وکار آن‌ها صحبت کنم. درسته که نتیجه‌ی مستقیم از همان آدم‌ها نگرفتم، اما خداوند درهای بسیار بزرگ‌تری را به رویم باز کرد.

بعد از اجرای این ایده برای نشان دادن ایمانم، پروژه‌های فوق‌العاده‌ای خودشان به سراغم آمدند. مثلاً:

یکی از معروف‌ترین رستوران‌های ایران که ۱۵ شعبه دارد و مشتریانش افراد ثروتمند و لاکچری هستند، برای مدیریت مجموعه‌شان با من تماس گرفتند تا قرارداد ببندیم.
با یک صاحب رستوران دیگر که از چین برگشته و ملکش چند صد میلیارد ارزش دارد، مصاحبه کردم.
همچنین با فردی که اکنون در صنف خودش نفر اول است، درباره‌ی مدیریت رستورانش صحبت کردم.

نکته‌ی مهم اینجاست:
چرا قبل از ورود به این دوره، چنین فرصت‌هایی برایم پیش نمی‌آمد؟!
چون این ایمان در وجود من نبود.
چون با جریان خداوند هم‌جهت نبودم.”


فعال شدن قدرت خلق‌کنندگی: ماندن در مومنتوم مثبت و نشستن بر شانه‌های خداوند

آموزش‌های این جلسه دانشجو را در یک فرایند مستمر از ماندن در مومنتوم مثبت قرار می‌دهد.  نتیجه‌ی ماندن در مومنتوم مثبت، نشستن بر شانه‌های خداوند و آسان شدن مسیر برای آسانی‌ها است.

محمدرضا عزیز تجربه‌ی پنج ساله‌ی خودش را این‌طور خلاصه می‌کند:

«پروژه‌ی دامداری ما 5 سال بود که با مقاومت شدید پدرم متوقف شده بود. بعد از کار کردن روی جلسات دوره، پدرم به طرز غیرقابل باوری نرم شد. با اینکه همیشه در برابر ایده‌های من مقاومت می‌کرد، الان نه تنها مقاومتی ندارد بلکه روی ایده‌های من، ایده‌های بهتری هم می‌دهد. این باعث شده مسیر پروژه سرعت بگیرد. آموزش‌های این دوره دقیقاً کاری کرد که من خودم را روی شانه‌های خدا احساس کنم.»

هماهنگی با خداوند یعنی فعال کردن قدرت خلق‌کنندگی درون

در جلسه ششم، استاد عباس‌منش سرچشمه‌ی اصلی باورهای مرجع توحیدی را توضیح می‌دهد. این جلسه، نه تنها فونداسیون ساختن «باورهای مرجع» است بلکه فونداسیون «اجرای توحید در عمل» نیز محسوب می‌شود. دوره‌ی «هم‌جهت با جریان خداوند» بر پایه‌ی آموزه‌های توحیدی بنا شده است؛ یعنی تکیه بر خداوند به‌عنوان منبع تمام نعمت‌ها.
آگاهی‌های این جلسه، با معرفی دوباره‌ی خداوند به ما و شرح رابطه‌ی دائمی‌ای که با او داریم، مسیر عصبی جدیدی در ذهن می‌سازد که قدرت را از عوامل بیرونی می‌گیرد و به درون ما بازمی‌گرداند.

  • این جلسه، کلید اصلی تحقق خواسته‌های نصفه و نیمه‌مانده است.
    این جلسه، کلید بازسازی رابطه‌ی ما با خداوند و در نهایت، بازسازی تمام ابعاد زندگی است.
    این جلسه، ارزشمندترین دستاورد دانشجوی این دوره است.

آگاهی‌های حیاتی جلسه‌ی ششم، شناخت فرد نسبت به خداوند را از ریشه اصلاح و ترمیم می‌کند؛ و این ترمیم، به معنای ترمیم خوشبختی، صلح درونی، و ترمیم تمام جنبه‌های زندگی است.

استاد عباس‌منش در این جلسه توضیح می‌دهد:
وقتی نگرش ذهن ما با نگرش خداوند هماهنگ می‌شود — یعنی ذهن ما به همان شیوه‌ای فکر می‌کند که خداوند فکر می‌کند — دروازه‌ای از نعمت‌ها، راه‌حل‌ها، فراوانی‌ها، معجزات و احساس آرامش به روی ما باز می‌شود.
زیرا در این حالت فرکانسی، ما به همان منابعی دسترسی داریم که خداوند در اختیار دارد؛
مصداق عملی این آیه: “إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون”(فرمان خداوند چنین است که چون چیزی را اراده کند، به آن می‌گوید: باش! پس بی‌درنگ موجود می‌شود.)

از آنجا که این جلسه، آگاهی‌های بسیار خالصی دارد که با زبان ساده و قابل فهم، اساس و ذات ما را توضیح می‌دهد، بهترین پیشنهاد این است که دانشجویان، این آگاهی‌های خالص را مستقیماً و بدون واسطه و بدون تحلیل اضافی، از زبان خود استاد بشنوند.
بارها بشنوند و هر بار، درک بهتری از این آگاهی‌های زنده و حیاتی پیدا کنند.

محسن عزیز، تجربه‌اش از تمرکز روی این آگاهی‌ها را این‌گونه می‌نویسد:

استاد عزیز،
با دانشی که در این مدت درباره‌ی شکل‌دهی مومنتوم مثبت یاد گرفتم، معجزات یکی پس از دیگری در حال رخ دادن هستند.
از وقتی وارد این دوره شدم، انگار در دنیای دیگری سیر می‌کنم.  شما می‌گفتید که وقتی در بندرعباس بودید، حال دلتان عالی بود و لطیف شده بود.  استاد، من برای اولین بار آن حس ناب را درک می‌کنم؛ حسی که از هر نتیجه‌ی بیرونی ارزشمندتر است.

اما نتایج بیرونی هم خودشان در حال رخ دادن هستند:
کسب‌وکارم پررونق شده، مشتری‌های عمده با من تماس می‌گیرند و خریدهای بزرگ انجام می‌دهند.
واردکننده‌های زیادی پیشنهاد همکاری و فروش محصولاتشان را به من داده‌اند.
پول‌هایی از جاهایی که حتی فکرش را نمی‌کردم، وارد حسابم شده‌اند.

بزرگ‌ترین درکی که از این دوره گرفته‌ام این است:
الان که اوضاع مالی و کاری‌ام خیلی خوب شده، هیچ چیز مهم‌تر از ادامه دادن این مسیر برایم نیست.  حس می‌کنم ادامه دادن این مسیر، یعنی خداوند را بندگی کردن.

استاد، شما همیشه توصیه می‌کنید که کامنت‌های دانشجویان دوره را بخوانیم و خودمان هم فعال باشیم.
من در این دوره، برای اولین بار تمام نظرات را خوانده‌ام و الان می‌فهمم که خواندن کامنت‌ها و نخواندنشان، تفاوت بین درک واقعی دوره و نفهمیدن آن است.

 


وقتی باورهای مرجع، نگرش ذهن را با آگاهی های خداوند هماهنگ می‌کنند

جلسات 5 و 6، ذهن دانشجو را آماده می کند تا مفهوم باورهای مرجع و نقش حیاتی آنها در تجربه خوشبختی در تمام ابعاد را از سطح وسیع تری درک کنند. درکی که منجر می شود دانشجو ایجاد این باورها را وحی منزل بداند و به این شکل اهرمی از رنج و لذت شکل می گیرد برای ساختن اتصالات جدید در ذهن که ماهیت و اصالت آن، “باورهای مرجع” است.

وقتی دانشجو با چنین آمادگی قبلی – که از تجربه های قبلی خودش و مطالعه تجربیات سایر دانشجویان رقم خورده، وارد جلسات بعدی می شود تا “باور به فراوانی” را بسازد، ذهنش مثل زمینی است که شخم زده شده، در بالاترین کیفیت تقویت شده و آماده است تا دانه ی کاشته شده را تا حد اعلا پرورش دهد.

از جلسه‌ی هفتم، تمرکز ویژه‌ی استاد عباس‌منش بر آموزش جزءبه‌جزء ساختار “باور به فراوانی” آغاز می‌شود و الحق که ایشان، استاد بی‌نظیری در توضیح نحوه‌ی ساختن باورهای توحیدی مرجع هستند.

هماهنگ شدن ذهن با آگاهی‌های خداوند، از طریق ساختن باورهای توحیدی مرجع شکل می‌گیرد. باورهایی که ما را به منبع برکت، اجابت و هدایت دائمی — یعنی خداوند — متصل نگه می‌دارند. اصلی‌ترین باور توحیدی مرجع، باور به فراوانی است.

◀ پایان بخش سوم مقاله… 

ادامه دارد…

در قسمت بعدی — که آخرین قسمت این مقاله است — بر جلسات «باور به فراوانی» تمرکز می‌کنیم؛ جلساتی که هرکدام به‌تنهایی یک دوره‌ی آموزشی کامل برای ساختن باور به فراوانی هستند.


اطلاعات کامل درباره دوره “هم جهت با جریان خداوند”

124 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «منصور نصیری» در این صفحه: 1
  1. -
    منصور نصیری گفته:
    مدت عضویت: 2398 روز

    سلام به همه عزیزان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین

    وای من

    خیلی جالب نیست که این بخش صحبت دقیقا کاریه که منم به انجامش هدایت شدم؟!!

    « این مدت، وقتی صبح‌ها بیدار می‌شوم، مستقیم می‌روم سراغ سایت و خواندن کامنت‌های سایر دانشجوها که بهترین تمرین برای مومنتوم مثبت است و کلی ایده از آن می‌گیرم. همچنین برای اینکه خودم هم بخشی از این چرخه باشم، متعهد شده‌ام که هر روز یک کامنت بگذارم. همین عادت ساده، کلی چرخ زندگی‌ام را روان‌تر کرده و نعمت‌ها سرازیر شده‌اند.»

    تمامش برای من جالبه که عین به عین درسته

    فقط اون بخش نعمتها سرازیر شدند رو حس نکردم

    با اینکه خداروشکر میکنمااااا برای هر انچه دارم

    فقط انگار یه مقاومت درونی ای که ساید به احساس لیاقت مربوطه

    یا اینکه الان اگه فلان قدر پول دستم بیاد نمیدونم باهاش چیکار کنم پس پوله هم نمیاد

    اینجوریم

    ولی خداروشکر میکنم که هر روز دارم خودمو تو احساس خوب نگه میدارم با اومدن تو سایت

    ناگفته نماند همین مومنتوم گرفتن احساس خوب جرات خودم بودن رو بهم داده و حتا به نوعی کمک کرده تمرینات عزت نفسی رو راحت تر انجام بدم

    راحت تر درخواستم رو بیان کنم با مسوول پروژه و چیزی حدود 300 میلیون رو زنده کنم و فکر نکنم زیاده و حالا اونا که ممکنه بپیچونن و اینا

    اولا که این که این مبلغ زیاده نشونه دیدن از جایگاه کمبوده و من بابد ذهنم رو بزرگتر کنم

    اینکه اونا ممکنه براشون زیاد باشه هم همینطور

    همه اینا درسه

    خلاصه بیان کردم

    همچنین این بخش مقاله کاملا برابری میکرد با وصعیت الانم و دهنم باز موند واقعا

    راجع به طلب داشتن

    من از چهار جا طلب دارم و با خودم دیروز فکر میکردم خدایا من چیکار کردم که اینا بسته شده راهشون

    رسیدم به نقطه صفر و سعی میکنم حالم بد نشه و به قول استاد سخته وقتی حساب بانکیت خالیه حالتو خوب نگه داری اما واقعا پری روزا این ایمان قلبی ادراک سد برام که منصور نگرانی چرا

    تو یه سلولی از این عالم به این بزرگی که تو رو بوجود اورده

    پس مهمی و قراره کاری انجام بدی در راه

    روزی تو رو و اون چیزی که برای تو لازمه رو بهت میده

    امکان نداره نده

    اینو باور کردم

    پس دیگه نکرانی چرا

    و اتفاقا این وضعیت اهرمی درست کرده که مقاومتم از برگزاری کلاس های اموزشی بشکنه

    باز خیره و خیر

    حتا استاد عباسمنش که اول فایلها خیلی تاکید میکردن به نوشتن کامنت من میگفتم استاد باشه دیگه بااااااشششهههه انقدر بهم عذاب وجدان نده :)))))) کاملا مقاومت درونیم بوده

    ذهنم میخواسته از ویژگیهای مثبتش بهره مند نشم در شکل مقاومت اونجوری ظاهر شده

    ولی الان میفهمم اهمیتش رو و خدارو شکر میکنم که هر روز قدمی بر میدارم و مفرح بودنشم اینجاست که صبح به صبح که 24 ساعت هم گذشته نشونه سایت رو میزنم و میبینم… این رندوم بودنی که رندوم نیست کنجکاوم میکنه و شیرینه که ببینم چی قراره بهم بگه امروز خدا بواسطه دستهاش و اساتید عزیزم و دوستان جان

    مرور میکنم با خودم که:

    اصل همون احساس خوب = اتفاقات خوبه…. ماندن در top emotional state به قولی … در احساس خوب موندن و خود رو در احساس خوب نگه داشتن که الان اصطلاحی به اسم مومنتوم جاش رو گرفته و اهمیت ماندن در این احساس خوب رو تاکید میکنه…

    بمون تو احساس خوب با این باورها و تکنیکها… هرجور میتونی… خودت اصلا تمرین بساز… (برای تایم اوت و غیره… چرا این موندن مهمه چون باید مومنتوم بگیره… بیافته رو دور… رو دور نیافته باز از تو باید هول بدی … همین

    موندن در وضعیت مثبت و حس خوب… و این نکته اضافه شده که نگهش دار این حال خوبو تا دور بگیره حسابی و پرواز کنه این هواپیما…

    درسته من هنوز درست نتیجه نگرفتم ولی کلی نکته فهمیدم و متوجه مقاومتهای خودم شدم و ظلم خودم در واقع… چون با دیدن کامنت بچه ها پدرسوخته ذهنم میخواست ببره منو در جایگاه قربانی که پس من چرا نتیجه نمیگیرم مث بچه ها… قضیه اینه که نباید مقایسه کنم… باید خودم رو بشناسم و حواسم به احساس خوبم باشه تا مومنتوم بگیره و ایمان داشته باشم که این مومنتوم نتیجه میده

    اگه درست یادم باشه

    استرهیکس کتابی داره به اسم کتاب ارامش که تکنیکش در برخورد با تضاد برای شیفت فرکانسی از حال بد به خوب خوراک این دوره ست.. حتمن استاد اون کتابو خوندن…

    برای همجهت بودن با خدا من باید در احساس خوب بمونم… بیرون من هر چی که بشه…

    یاد این شعری افتادم که یه روز بهم الهام شد:

    چو ایوب ار به شکر آیم ز سختی

    به آرامش رسم تا نیک‌بختی

    بزودی میام از نتایجم هم مینویسم

    دوستتون دارم

    عشق به همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: