گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش 3

نکته مهم: این فایل یک مقاله است که فقط به صورت نوشتاری است


عنوان: ماندن در مومنتوم مثبت، نشستن بر شانه‌های خداوند و فعال شدن قدرت خلق‌ درونی

از ذهن پر از ترس، تا نه فقط “باور به امکان‌پذیری” بلکه “یقین به حتمی بودن تحقق خواسته”

یکی از قوی‌ترین مفاهیم جلسه پنجم و ششم دوره، معرفی تکیه‌گاهی به نام «باورهای مرجع» به عنوان فونداسیون خلق واقعیت دلخواه است. باورهای مرجع، نزدیک‌ترین و هماهنگ‌ترین نگرش را با “آگاهی های منبع (خداوند) دارند. باورهای مرجع توحیدی، همان باورهایی هستند که ذهن در لحظات مواجهه با تضادها، به صورت خودکار به آن‌ها رجوع می‌کند و تصمیماتش را با آن‌ها هماهنگ می‌سازد و دوباره به جریان خوشبختی وصل می شود.

در این جلسات، دانشجو یاد می‌گیرد که به‌طور آگاهانه، این باورها را جایگزین پیش‌فرض‌های محدودکننده‌ی ذهن خود کند. مسیر این جایگزینی، مسیری تکاملی است که آجر به آجر، با منطق‌های قوی توحیدی ساخته می‌شود. 

نخستین و اصلی‌ترین باور مرجع که آموزش‌های دوره بر ایجاد و تقویت آن متمرکز شده است، باور به فراوانی است؛باوری که بیشترین میزان هم‌جهتی با خداوند را ایجاد می‌کند و زیربنای شکل‌گیری مومنتوم مثبت می‌شود.

 

رویکرد هوشمندانه استاد عباس منش برای درک عمیق دانشجویان از باورهای مرجع:

روندی که استاد عباس‌منش برای ایجاد این زیرساخت حیاتی در ذهن دانشجویان طراحی کرده، به طرز شگفت‌انگیزی هوشمندانه و ساختارمند است. روندی که فقط از استادی برمی‌آید که قوانین حاکم بر زندگی را هم عمیقاً شناخته و هم راه انتقال آن‌ها را به هر سطحی از دانشجو، بلد است. استاد عباس‌منش این روند را از جلسه پنجم آغاز می‌کند. اما به‌جای آنکه صرفاً آگاهی‌های جدید به دانشجو بدهد، از مسیری بسیار موثرتر استفاده می‌کند تا دانشجو اول آماده ی درک شود سپس به واسطه ی این درک، بتواند به مرحله بهره برداری از این آگاهی ها برسد:
استاد عباس منش در این جلسه، دانشجو را به درون تجربیات گذشته‌اش می‌برد و تا ردپای باورهای مرجع را از درون تجربیات واقعی خود بازیابی کند. این رویکرد، چند دستاورد مهم دارد:

  • اول، دانشجو را به تأمل و تعمق در ماهیت واقعی باورهای مرجع و ارتباط آن‌ها با تکنیک «time out» سوق می‌دهد؛
  • دوم، چون این شناخت، نه از طریق مطالعه، بلکه از دل تجربه‌های شخصی به‌دست می‌آید و عمیق‌تر در ذهن می‌نشیند؛
  • سوم، دانشجو با درک تدریجی مفاهیم، آماده می‌شود تا از زوایای وسیع‌تر به نقش باورهای مرجع در زندگی نگاه کند و اهمیت حیاتی آنها را درک کند و مثل وحی منزل به آنها نگاه کند.

رویکرد استاد عباس منش در این باره دقیقاً شبیه به این مثال است که:

تصور کنید یک متخصص مکانیک، به جای اینکه کاربرد و ارزش یک ابزار ساده مثل پیچ‌گوشتی را برای فردی توضیح دهد که نه تجربه‌ای درباره‌ی مسائل فنی دارد ـ و نه می داند این ابزار به ظاهر ساده چه قدرتی برای آسان کردن مسیر زندگی او دارد، ابتدا مسائلی را به او یادآوری کند که در زندگی با آن‌ها مواجه شده و به دلیل عدم آشنایی با ابزارهای کارآمد، یا آن مسائل را رها کرده یا راهکارهای بسیار پیچیده‌ای انتخاب کرده که نه‌تنها مشکل را حل نکرده، بلکه خود آن راهکارها دوباره آبستن مسائلی بغرنج‌تر در آینده شده‌اند.

مثلاً:

  • قفل شکسته‌ی درِ خانه که باعث شده در به‌درستی بسته نشود و امکان ورود چیزهای ناخواسته به خانه وجود داشته باشد، چون فرد نتوانسته با دست، پیچ قفل را به خوبی سفت کند؛
  • شیر آب آشپزخانه که چکه می‌کند و فرد با گذاشتن یک سطل زیر لوله‌ها، موقتاً مشکل را حل کرده، چون امکان درست جا انداختن پیچ اصلی با دست یا ابزاری مثل چاقو وجود نداشته است. خطر این راهکار این است که ممکن است سطل سرریز شود؛
  • لوستر سنگینی که به سقف آویزان است و پیچ اصلی اتصال آن شل شده و هر لحظه امکان سقوط آن روی ساکنین و حتی بروز خطر جانی وجود دارد.

سپس در این شرایط، متخصص به‌جای توضیحات بی‌فایده، پیچ‌گوشتی را به دست فرد بدهد و قدم‌به‌قدم، او را در تعویض قفل، بستن دقیق پیچ‌ها، و حل مسائل راهنمایی کند.

در این فرآیند، فرد نه‌تنها ارزش واقعی این ابزار را درک می‌کند، بلکه می‌فهمد بسیاری از نگرانی‌ها، ترس‌ها و اضطراب‌هایی که مدت‌ها ذهن او را درگیر کرده بود، چقدر راهکارهای ساده‌ای داشت؛ و درمی‌یابد که این ابزار به ظاهر ساده، چقدر قدرتمند و دقیق است و چطور می‌تواند زندگی او را به طرز چشمگیری آسان‌تر و ایمن‌تر کند.

این همان کاری است که استاد عباس‌منش در جلسه پنجم انجام می‌دهد تا ذهن دانشجو را آماده درک ارزش باورهای توحیدی مرجع و نحوه ایجاد آنها کند:

استاد عباس‌منش در این جلسه با طراحی تمرینات هدفمند، این مفهوم را به شکلی عملی برای دانشجویان به اجرا می‌گذارد. حالا که در طی جلسات قبلی، دانشجویان با مفاهیمی چون مومنتوم مثبت و ابزار قدرتمندی چون time out برای محافظت از مومنتوم مثبت و توانایی در ممانعت از شکل گیری مومنتوم منفی آشنا شده‌اند، با این حد از آمادگی ذهنی، به تعمق وا داشته می شوند تا از خلال تجربیات زندگی خود، نگرش هایی را پیدا کنند و به یاد بیاورند که در شرایط مختلف زندگی، نقش هایی مثل:

  • تقویت و پرورش مومنتوم مثبت
  • جلوگیری از شکل گیری مومنتوم منفی
  • بیرون آمدن از چرخه مومنتوم منفی یا time out را داشته اند

نگرش هایی که در لحظات مواجهه با تضاد و خارج شدن از مسیر، دوباره دانشجو را به جریان خداوند متصل کرده و باعث تصحیح مسیر او شده‌اند.

در طی انجام تمرینات این جلسه، با توجه به اینکه هر دانشجو، متناسب با مسیر و تجربیات شخصی‌اش، دیدگاه‌هایی متفاوت اما ارزشمندی را معرفی کرده است، در نتیجه، صفحه نظرات این جلسه، تبدیل به منبع تولید کننده مومنتوم مثبت شده است که مثل یک چشمه جوشان، د رحال تولید افکار و نگاه هایی هست که فرد را به جریان خداوند وصل نگه می دارد.

بخش تمرین این جلسه، خود به خود دانشجویان را در فضای مومنتوم مثبت و تقویت مداوم این فرکانس قرار می دهد تا جایی که فرد واقعا احساس می کند روی شانه های خداوند نشسته و خداوند کارها را برایش انجام می دهد. در نتیجه:

  • کارها با هدایت الهی و بدون فشار و تقلا، پیش می‌رود؛
  • همزمانی‌ها برایش رقم می زند؛
  • او را در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می دهد تا معجزات را تجربه کند.

 و نعمت‌ها از مجرای طبیعی وارد می‌شوند به گونه ای که در اکثر مواقع، نتیجه بسیار پر بارتر از انتظارات فرد است آنهم به خاطر کیفیت مومنتوم مثبتی که فرد در آن مانده است. زیرا آنچه جزئیات خواسته را با کیفیت تر می کند، احساس خوبی است که فرد در آن می ماند و با آن احساس خوب، باورهای مرجع را مرتباٌ تغذیه و تقویت می کند.

انیس عزیز تجربه‌اش را اینگونه می‌نویسد:

“همیشه دوست داشتم مثل اساتید حرفه‌ای، یک استاد پروازی باشم؛ دائم از این شهر به آن شهر، از این کشور به آن کشور سفر کنم و آموزش بدهم، چون عاشق سفرم. وقتی استاد را می‌دیدم که هم سفر می‌کند و هم ثروت خلق می‌کند، به خودم می‌گفتم: «چی میشه من هم بتونم هم سفر کنم و هم پول بسازم؟!»
من عاشق آموزش و مربی‌گری هستم. تا اینکه وارد دوره «هم‌جهت با جریان خداوند» شدم و تمرکزم را روی آگاهی‌ها و تمرین تقویت مومنتوم مثبت درباره‌ی خواسته‌ام گذاشتم.

خلاصه اینطور بگویم که الان سه هفته است شرایط کاری‌ام به گونه‌ای شده که هر هفته برای تدریس سفر می‌کنم و دوباره به تهران برمی‌گردم.
و نه فقط از این مسیر، بلکه از در و دیوار — از جاهایی که اصلاً انتظارش را نداشتم — ثروت و نعمت برایم می‌بارد.

این مدت، وقتی صبح‌ها بیدار می‌شوم، مستقیم می‌روم سراغ سایت و خواندن کامنت‌های سایر دانشجوها که بهترین تمرین برای مومنتوم مثبت است و کلی ایده از آن می‌گیرم. همچنین برای اینکه خودم هم بخشی از این چرخه باشم، متعهد شده‌ام که هر روز یک کامنت بگذارم. همین عادت ساده، کلی چرخ زندگی‌ام را روان‌تر کرده و نعمت‌ها سرازیر شده‌اند.

هرچه اراده می‌کنم و می‌خواهم، به راحتی برایم فراهم می‌شود؛ آنقدر که به این روند عادت کرده‌ام.
طوری که وقتی خواسته‌ای را می‌نویسم، دیگر با شک و تردید نمی‌نویسم؛ با یقین می‌نویسم، انگار همین حالا دارمش.”

 

حسن عزیز نتیجه‌ی کار کردن روی آگاهی‌های این دوره و آماده شدن برای هم‌فرکانس شدن با خداوند و نشستن روی شانه‌های خداوند را اینگونه می‌نویسد:

“حسن ابتدا با این مسئله روبه‌رو بود: طلبی که بیش از یک سال از بازپرداخت آن ناامید شده بود، همچنان بی‌پاسخ مانده بود. با ورود به دوره، توجهش به آگاهی‌های مربوط به «قانون مومنتوم» جلب شد و یاد گرفت که به جای نگرانی و پیگیری، تمرکزش را روی حفظ مومنتوم مثبت بگذارد.

نتیجه شگفت‌انگیز بود: بدهکار خودش تماس گرفت و کل مبلغ را همان روز واریز کرد — بدون حتی یک یادآوری!
در ادامه، سفارش‌های عمده‌ای از مشتریان سابق دریافت کرد؛ مشتریانی که تا قبل از این فقط یک‌بار خرید کرده بودند و بعد دیگر بازنگشته بودند.

مبلغی که هدف گذاشته بود تا ظرف یک ماه برای رهن آماده کند، ظرف فقط دو روز مهیا شد.
حسن می‌گوید: «فقط با حفظ مومنتوم مثبت که در این دوره یاد می‌گیرم، نعمت‌ها یکی پس از دیگری وارد زندگی‌ام می‌شوند.»”

 

آرمین عزیز تجربه‌اش از “ذهن پر از ترس تا باور به حتمی بودن تحقق خواسته” را اینگونه می‌نویسد:

“به خاطر جنس ایمانی که آدم از عمل به آموزه‌های این دوره در وجودش می‌سازد، توانستم به دل یکی از بزرگ‌ترین ترس‌هایم بروم و با چندین صاحب کسب‌وکار درباره‌ی ایده‌ها و توانایی‌هایم در کمک به کسب‌وکار آن‌ها صحبت کنم. درسته که نتیجه‌ی مستقیم از همان آدم‌ها نگرفتم، اما خداوند درهای بسیار بزرگ‌تری را به رویم باز کرد.

بعد از اجرای این ایده برای نشان دادن ایمانم، پروژه‌های فوق‌العاده‌ای خودشان به سراغم آمدند. مثلاً:

یکی از معروف‌ترین رستوران‌های ایران که ۱۵ شعبه دارد و مشتریانش افراد ثروتمند و لاکچری هستند، برای مدیریت مجموعه‌شان با من تماس گرفتند تا قرارداد ببندیم.
با یک صاحب رستوران دیگر که از چین برگشته و ملکش چند صد میلیارد ارزش دارد، مصاحبه کردم.
همچنین با فردی که اکنون در صنف خودش نفر اول است، درباره‌ی مدیریت رستورانش صحبت کردم.

نکته‌ی مهم اینجاست:
چرا قبل از ورود به این دوره، چنین فرصت‌هایی برایم پیش نمی‌آمد؟!
چون این ایمان در وجود من نبود.
چون با جریان خداوند هم‌جهت نبودم.”


فعال شدن قدرت خلق‌کنندگی: ماندن در مومنتوم مثبت و نشستن بر شانه‌های خداوند

آموزش‌های این جلسه دانشجو را در یک فرایند مستمر از ماندن در مومنتوم مثبت قرار می‌دهد.  نتیجه‌ی ماندن در مومنتوم مثبت، نشستن بر شانه‌های خداوند و آسان شدن مسیر برای آسانی‌ها است.

محمدرضا عزیز تجربه‌ی پنج ساله‌ی خودش را این‌طور خلاصه می‌کند:

«پروژه‌ی دامداری ما 5 سال بود که با مقاومت شدید پدرم متوقف شده بود. بعد از کار کردن روی جلسات دوره، پدرم به طرز غیرقابل باوری نرم شد. با اینکه همیشه در برابر ایده‌های من مقاومت می‌کرد، الان نه تنها مقاومتی ندارد بلکه روی ایده‌های من، ایده‌های بهتری هم می‌دهد. این باعث شده مسیر پروژه سرعت بگیرد. آموزش‌های این دوره دقیقاً کاری کرد که من خودم را روی شانه‌های خدا احساس کنم.»

هماهنگی با خداوند یعنی فعال کردن قدرت خلق‌کنندگی درون

در جلسه ششم، استاد عباس‌منش سرچشمه‌ی اصلی باورهای مرجع توحیدی را توضیح می‌دهد. این جلسه، نه تنها فونداسیون ساختن «باورهای مرجع» است بلکه فونداسیون «اجرای توحید در عمل» نیز محسوب می‌شود. دوره‌ی «هم‌جهت با جریان خداوند» بر پایه‌ی آموزه‌های توحیدی بنا شده است؛ یعنی تکیه بر خداوند به‌عنوان منبع تمام نعمت‌ها.
آگاهی‌های این جلسه، با معرفی دوباره‌ی خداوند به ما و شرح رابطه‌ی دائمی‌ای که با او داریم، مسیر عصبی جدیدی در ذهن می‌سازد که قدرت را از عوامل بیرونی می‌گیرد و به درون ما بازمی‌گرداند.

  • این جلسه، کلید اصلی تحقق خواسته‌های نصفه و نیمه‌مانده است.
    این جلسه، کلید بازسازی رابطه‌ی ما با خداوند و در نهایت، بازسازی تمام ابعاد زندگی است.
    این جلسه، ارزشمندترین دستاورد دانشجوی این دوره است.

آگاهی‌های حیاتی جلسه‌ی ششم، شناخت فرد نسبت به خداوند را از ریشه اصلاح و ترمیم می‌کند؛ و این ترمیم، به معنای ترمیم خوشبختی، صلح درونی، و ترمیم تمام جنبه‌های زندگی است.

استاد عباس‌منش در این جلسه توضیح می‌دهد:
وقتی نگرش ذهن ما با نگرش خداوند هماهنگ می‌شود — یعنی ذهن ما به همان شیوه‌ای فکر می‌کند که خداوند فکر می‌کند — دروازه‌ای از نعمت‌ها، راه‌حل‌ها، فراوانی‌ها، معجزات و احساس آرامش به روی ما باز می‌شود.
زیرا در این حالت فرکانسی، ما به همان منابعی دسترسی داریم که خداوند در اختیار دارد؛
مصداق عملی این آیه: “إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون”(فرمان خداوند چنین است که چون چیزی را اراده کند، به آن می‌گوید: باش! پس بی‌درنگ موجود می‌شود.)

از آنجا که این جلسه، آگاهی‌های بسیار خالصی دارد که با زبان ساده و قابل فهم، اساس و ذات ما را توضیح می‌دهد، بهترین پیشنهاد این است که دانشجویان، این آگاهی‌های خالص را مستقیماً و بدون واسطه و بدون تحلیل اضافی، از زبان خود استاد بشنوند.
بارها بشنوند و هر بار، درک بهتری از این آگاهی‌های زنده و حیاتی پیدا کنند.

محسن عزیز، تجربه‌اش از تمرکز روی این آگاهی‌ها را این‌گونه می‌نویسد:

استاد عزیز،
با دانشی که در این مدت درباره‌ی شکل‌دهی مومنتوم مثبت یاد گرفتم، معجزات یکی پس از دیگری در حال رخ دادن هستند.
از وقتی وارد این دوره شدم، انگار در دنیای دیگری سیر می‌کنم.  شما می‌گفتید که وقتی در بندرعباس بودید، حال دلتان عالی بود و لطیف شده بود.  استاد، من برای اولین بار آن حس ناب را درک می‌کنم؛ حسی که از هر نتیجه‌ی بیرونی ارزشمندتر است.

اما نتایج بیرونی هم خودشان در حال رخ دادن هستند:
کسب‌وکارم پررونق شده، مشتری‌های عمده با من تماس می‌گیرند و خریدهای بزرگ انجام می‌دهند.
واردکننده‌های زیادی پیشنهاد همکاری و فروش محصولاتشان را به من داده‌اند.
پول‌هایی از جاهایی که حتی فکرش را نمی‌کردم، وارد حسابم شده‌اند.

بزرگ‌ترین درکی که از این دوره گرفته‌ام این است:
الان که اوضاع مالی و کاری‌ام خیلی خوب شده، هیچ چیز مهم‌تر از ادامه دادن این مسیر برایم نیست.  حس می‌کنم ادامه دادن این مسیر، یعنی خداوند را بندگی کردن.

استاد، شما همیشه توصیه می‌کنید که کامنت‌های دانشجویان دوره را بخوانیم و خودمان هم فعال باشیم.
من در این دوره، برای اولین بار تمام نظرات را خوانده‌ام و الان می‌فهمم که خواندن کامنت‌ها و نخواندنشان، تفاوت بین درک واقعی دوره و نفهمیدن آن است.

 


وقتی باورهای مرجع، نگرش ذهن را با آگاهی های خداوند هماهنگ می‌کنند

جلسات 5 و 6، ذهن دانشجو را آماده می کند تا مفهوم باورهای مرجع و نقش حیاتی آنها در تجربه خوشبختی در تمام ابعاد را از سطح وسیع تری درک کنند. درکی که منجر می شود دانشجو ایجاد این باورها را وحی منزل بداند و به این شکل اهرمی از رنج و لذت شکل می گیرد برای ساختن اتصالات جدید در ذهن که ماهیت و اصالت آن، “باورهای مرجع” است.

وقتی دانشجو با چنین آمادگی قبلی – که از تجربه های قبلی خودش و مطالعه تجربیات سایر دانشجویان رقم خورده، وارد جلسات بعدی می شود تا “باور به فراوانی” را بسازد، ذهنش مثل زمینی است که شخم زده شده، در بالاترین کیفیت تقویت شده و آماده است تا دانه ی کاشته شده را تا حد اعلا پرورش دهد.

از جلسه‌ی هفتم، تمرکز ویژه‌ی استاد عباس‌منش بر آموزش جزءبه‌جزء ساختار “باور به فراوانی” آغاز می‌شود و الحق که ایشان، استاد بی‌نظیری در توضیح نحوه‌ی ساختن باورهای توحیدی مرجع هستند.

هماهنگ شدن ذهن با آگاهی‌های خداوند، از طریق ساختن باورهای توحیدی مرجع شکل می‌گیرد. باورهایی که ما را به منبع برکت، اجابت و هدایت دائمی — یعنی خداوند — متصل نگه می‌دارند. اصلی‌ترین باور توحیدی مرجع، باور به فراوانی است.

◀ پایان بخش سوم مقاله… 

ادامه دارد…

در قسمت بعدی — که آخرین قسمت این مقاله است — بر جلسات «باور به فراوانی» تمرکز می‌کنیم؛ جلساتی که هرکدام به‌تنهایی یک دوره‌ی آموزشی کامل برای ساختن باور به فراوانی هستند.


اطلاعات کامل درباره دوره “هم جهت با جریان خداوند”

124 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فاطمه(نرگس) علی پور» در این صفحه: 4
  1. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    بنام خداییکه”هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست…

    سلام و درود به بهشت همیشه جاویدانم.

    بهشتیکه معنای زندگی کردن را”!!!!بهم،” آموخت..

    سلام و درود به استاد عزیزم…

    سلام و درود به خانم شایسته عزیزم که تمام لحظاتت عاشقانه در کنار استاد داری مومنتمیهای زندگیتو تیون میکنین..

    سلام و درود به ابراهیم عزیز..پرچم دار بهشتمون

    سلام درود به خانم مهربان عزیز پشت صحنه …خانم فرهادی عزیز…

    دوستداشتم از طرف خودم….این روز بزرگداشت روز معّلم را “بهمه شما عزیزانم تبریک بگم…

    روز معّلم..روز بسیار مهمیه برای ما که در مسیر هم جهت شدن با خداوند ،گام برمیدارییم..

    من با تمام وجودم ..که خونم جنوبیه شهر نخله …وداره روزهای تکاملمشو برای بار شیرین اماده میکنه…تبریک میگم…

    خیلی خوشحالم .و مایه مباهات منه که در کنار شما و این سایت توحیدی و دوستان عزیزم .دارم هر ثانیه رشد میکنم…

    هر ثانیه بزرگ میشم

    هر ثانیه کنترل ذهنم قوی تر میشه ..

    میدونم هنوز جا دارم..ولی سعی و تلاشمو میکنم هنوز قوی تر از یه لحظه قبلم باشم..

    میخام بگم….!!!!!سه ساله در حضور شما عزیزانم هستم…

    هر چقدر کنارتونم!!!بازم احساس میکنم هنوز،” بیشتر عطشتتونو دارم…

    این فضای دانشگاه توحیدی…حا!!!!!برای من از تمام سالهای عمر 37 ساله ام …زیباتر و قشنگتره…

    خیلی خیلی خوشحالم..

    گفتم بیام از طرف خودم این 12 اردیبهشت ماه روز معلم را به شما عزیزانم.مخصوصا استاد سید حسین عباسمنش که یه انقلاب توحیدی رو در جهان داریید گسترش میدین…تبریک بگم!…

    استادم یادمه اون اوایل که دنبال خدا میگشتم..صحنه شما رو توی فضای مجازی دیدم..

    قلبم میگفت خودشه!!!خودشه!!!خودشه….

    اون لحظه زندگی من مثل غنچه نشکافته !!!”شِکُفت!!!!..

    من خیلی خوشحالم…هر چقدر میگذره و مدارم رشد میکنه..بیشتر درک میکنم که قانون تو هدفه…و دقیق و درسته..

    میخام بگم!!!

    و به این درک رسیدم…

    دنیا ادمهای ضعیف رو نمیتونه قبول کنه…

    دنیا ادمهای قوی و با شجاعت میخاد!!!

    ادمهایی که کنترل ذهن قوی دارن.!”

    ادمهایی که انگیزه و شور و عشق دارن!!!

    ادمهایی که با خودشون در صلحن و نزد خدای درونشون با ارزشن!!!

    من یه نقطعه ایی اون گذشته ها خیلی برام بولد بود..

    اون نقطعه این بود..

    وقتی یفردی که عوامل بیرونه..وقتی بهش نیازمند میشدم..

    وقتی احساس میکردم تنها تکیه گاهمه…به طرز شدیدی ضربه ها ازش میخوردم…

    اون ضربه ها اینقدر برای من سنگینی داشت که حالمو بد میکرد..

    و حتی وابستگی اون افراد نسبت به من..من همیشه ازشون فراری بودم…

    همیشه از اینکه یکی بهم وابسته بشه…دوری میکردم این احساس برام غیر قابل تحمل بود…

    با وجود اینکه هیچی از قانون نمیدونستم ولی این در صلح بودن تکیه هاش نمیزاشت من وابسته افراد بشم..یا افراد بهم وابسته بشن..و این گذشت..تا امروز…در مسیر در صلح بودن باشم…

    من خیلی خیلی خوشحالم نتایجم بسیار زیادن…

    من نمیتونم همه رو اینجا بنویسم…

    هر ثانیه از زندگیم معجزه هست..اینقدر لطف خداوند شامل حالم شده…

    که هر چقدر سپاسگزارش باشم کمه….

    استاد عزیزم …استادای پرچم دار این خانه خدا…بازم این روز عزیز معِلم و دانش توحیدی را بهتون تبریک میگم..

    بقول زبان مادریم…

    مو خیلی خاطرتُونه میخاما!!!!یعنی خیلی دوستتون دارم..

    خدا بخُو یه روز بِینمتون!!!..

    بازم تبریک….

    استادعزیزم یه تشکر دیگه بابت فایلهای دانلودیتون بابت اینروزا و درسهایی که ردپای قانون رو از هر طرف”داریید به ما اموزش میدیین.

    و در نهایت سپاسگزار این خداوند بزرگم می باشم که مرا هدایت کرد که من دانش آموخته این سرزمین وحی باشم!!!!

    دوستتوون دارم.تبریک با تمام وجودم…

    …بوس به کله مبارکتون!!!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان.

    بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت من است برای هماهنگ شدنم با این جریان خوشبختی و سعادتمتدی دنیا و اخرت..

    همین الان از درونم گفتم خدایا!!!!منم به زودی با این دوره لانچ کن..

    چون میخامبیشتر بشناسمت.بیشتر درکت کنم بیشتر باهات هم جهت بشم..

    چون وقتی کنارشم حالم”بسیار خوب هست..

    دلم پر از نور الهیم هست…

    استاد عزیزم از موقعه ایی که استارت این دوره تو سایت خورده…

    همین اشعه های کجود الهی شما تو مدار بالا…و اشعه های نور الهی دوستانم تو این دوره.

    باعث شده…که ماها که هنوز توی این مسیر اگاهیها قرار نگرفته اییم…

    به ما هم اصابت کنه….که بیشتر دورهای دیگمون با عشق و علاقه کار کنیم..

    بیشتر درک کنیم در چه زمینه ایی در روند شخصیتی و عزت نفسی مشکل دارییم..

    میدونی چجوری!!!!درکمون بالاتر رفته..

    بخدا با وجود این دوره..اتفاقاتی که برام افتاده…

    بیزنس من به 6 نمونه ورژن عالی در طی…1 سال 2 ماه رسید.و در کنارش فروش عالی داشتم.

    و ناگفته نمونه…

    اینقدر این روند برام لذت بخش بود.و پر بار….که من هر لحظه که الگوی سازنده این حیطه از کارم رو میبینم.بخدا تعجب میکنم بعد از 15 سال توی این بازه کوتاه بهمچنین پکیچی برسم…

    یه خاسته ایی که وعده های الهامیم پشت سر هم ایده هاش میومد…توی روند انجام شدن قرار گرفته بعد از 8 سال…

    و اینقدر شفاف و واضح وارد زندگیم شده که میگم..اگه کل دنیا میخاستن همچنین پلنی برام بریزن ….به این کیفیت و دقت نمیتونست.اینکار رو انجام بده…

    خیلی راحت با یه ایده ساده ..منو هدایت کرد..بدون اینکه اون شخص بفهمه..منو اماده این مرحله از زندگی کرد…

    استادم اینقدر زندگیم روان شده!!!!که خداوند برنامه سفر با بهترین ورژن برام میچینه…

    و افرادی که با ما هم مدار نباشن براحتی دور میکنه..

    کلا اتفاقاتی پیش میاد..که من تو ایون مسیر نرم..

    میخام بگم لحظه به لحظه و ثانیهای زندگیم شده احساس خوب…

    دوره عزت نفس داره بهم یاداوری میکنه ..که چکاری رو انجام ندم بهتره…

    و بتونم توی این مونتمی مثبت بمونم.

    این مقاله اشکمو دراورد….خدایا چجور میتونم این حجم از اتفاقات خوب و یادگیری رو ،ًازت تشکر کنم..

    بخدا یوقتایی زبانم قفله فقط با چشمهایمم و ساکت شدنم دارم قدرت بزرگیشو ازش تشکر میکنم.

    همین الان یه صدایی اومد..نمیخام برم تو فاز منفی..ولی این درسی بزرگیه برای ما که در مسیر درستیم.

    مثل اینکه یه حادثه مثل اون زمانی که شما استاد عزیزم تو اوایل زندگیتون تو بندرعباس پیش اومد..امروز این سانحه پیش اومده…انفجار مواد در اسکله شهید رجایی!!!

    و لظاتی بعد یه زلزله اومد که اون لحظه سجده کردم به قدرت لایتناهی خودش..

    بخدا گفتم….!!!خدایا…

    این اتفاقات میفته….

    ولی کسیکی که در مسیر درستیه….طبق خداوند در زمان و مکان مناسب قرار میگیره و باعث رشد و گسترش جهان میشه..

    اون حادثه برای بعضیا باعث مرگشون و اتفاقات بد افتاد..

    ولی برای استاد شد مایه خیر و برکت هم برای خودشون..و هم جان میلیونها نفر ایرانی و خارج از کشور…..

    چی بگم…

    استادم ازت ممنونم که کل دنیا این اتفاقات رو بدترین صحنه برای خودشون به یادگار میزارن..

    ولی برای کسیکه در مسیر درستیه..باعث خیرو و برکت میلیونها ادمه..

    نمیدونم چجور ازت تشکر کنم…اون شعله های تضاد برای شما شد ارامش در بهترین نقزعه از جهان…

    دقیقا همون شعله ها باعث نجات ما شد..

    خدا داند چه گسترشی توی این موکیدنها باشه.

    توی این زلزله ها باشه…

    همین کلام رو خداوند توی سوره یاسین.راجع به فرزندان ادم میگه…

    که ما آنها رو سوار کشتیها کردیم…ولی سنت خداوند براین نبود…ولی اونها بخاطر بما قدمت ایدیهم غرق شدن…

    اره ….

    همینه…..

    هر تضادی پیش بیاد.بسمت گسترشه..این وسط..افرادی میبازن….که با قانون الهی در تضادن..

    افرادی میبازن که در سرزمین گمراهین..

    روز گذشته یه سفر هدایتی داشتم..چقدر خداوند پلنهاش زیباست…اینقدر زیباست که میدونه امروز چی اتفاقی برات بیفته..من سعی کردم اولین تمرینی که بنویسم…که اونم بازم هدایت خودش:بود..

    تمرین توحیدی باشه…همون ستاره قطبی ام شده..

    باعث شد..اون افرادایی که با من هم جهت نباشن…وارد محل زندگیم نشن…

    و منو بزاره تو مکان و زمانی که من فقط لذت ببررم.

    دیروز بهمچنین پکیچی رسیدم که چقدر عدالتش درست و دقیقه…

    میگفتم!!!!در ادامه شب تو جاده برمیگشتیم..دیدم..چقدر ترافیک تو جاده در هر قدمی ماشینها پیش میرفتن..

    و علامتهای چرا غ خطرها رو میدیدم..علامت جاده ها..علامت تونلها..وووووو

    یه لحظه بخودم گفتن!!!

    نرگس بببین….

    اگه علامت راهنماییها تو همین جاده ها نباشه..و ماشینها در شب نور نداشته باشن..چه بسر این افراد میاد..چی بسر مردم دنیا میاد…

    اینا با تامله ها…اینو هر کسی تو وجودش بولد نمیکنه..اینم لطف خدا هست که با این حس الهی آشنا شدییم..

    همون موقع در جواب سوالم گفتم!!!!؟؟؟؟؟

    بخاطر داشتن نشانها و نورها هست…..که همه رعایت میکنن…و همه با رضایت کامل لذت میبرن و میتونن با خیال ارامش به خاستهاشون برسن..

    و دقیقا این مسیر حکم من !!!و جاده داره..

    اگه نشانها و نورها نبودن.هیچکسی در دنیا زنده نمیومد..تو تاریکیها همون روز اول با ساختش از بیین میرفتن…

    باید همه چیز اصولی باشه…

    و من توی کارم توی الگو کشیم..طبق الهاماتم…بخدا یه میلی متر…اضافه میزارم کارم خراب میشه..

    یعنی کل تولید من میلی میلی هست…

    حالا اگه اصولی انجام نشه…اونکار هم اصکلی پیش نمیره..

    به لطف الله من عاشق صادراتم..فعلا دارم تو مسیر خداوند پیش میرم اینقدر الهامات و هدایتها زیاده که فقط دهنم وا مونده از برکت الهی که اینروزا دارم درکش میکنم و در مسیرش قدم میزارم..

    استاد عزیزم خیلی متشکرم من هر موقع دلم میگیره اول بوست میکنم بعد میرم سراغ قدم بعدی..

    تو عزیزدلمی…تو امید تمام لحظات ناب زندگیم هستی بخدا اینقدر نتیجه گرفتم…اینقدر اشعه این دوره به قلبم اصابت کرده که فقط دهنمو میبندم و فقط با اشاره میگم…

    خدایا زبانم از درکت باز نمیشه….

    خدایا میلیونها و میلیاردها شکرت

    شکرت بابت تمام نعمتهایت..

    زندگیم اینروزا اینقدر روان شده که زبانم قاصره از اینهمه لطف خداوندی…

    انشالله خداوند برکتی بهم بده تا منم توی این مسیر بیام و بیشتر حرف الهینو درکت کنم!..

    اونجایی که این مقاله نوشته…

    نگرش ذهن ما با نگرش خداوند هماهنگ می‌شود — یعنی ذهن ما به همان شیوه‌ای فکر می‌کند که خداوند فکر می‌کند — دروازه‌ای از نعمت‌ها، راه‌حل‌ها، فراوانی‌ها، معجزات و احساس آرامش به روی ما باز می‌شود.

    دقیقا همینه…کل زندگی همینه کل خوشبختی همینه..

    بازم سپاسگزار شما دو استاد عزیزم هستم..

    که در بهترین نقاط دنیا با ارامش داریید ما رو با خداوند هم جهت میکنید…

    دوستتدارم..فاطمه و نرگس علی پور ..از جنوب غرب …به ایالت شمالی فلوریدا امریکای توحیدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  3. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    سلام مصطفی جان!!!

    خیلی خوشحالم که اینقدر بخوبی داریید روی خودتون کار میکنید..

    چقدر خوشبختم که دوستان بهشتی مثل شما دارم…

    چقدر زیبا راجع به این باورهای مرجع میگید..باورهای که میتونه چه حکمی رو در ذهن ایجاد کنه..من هنوز تو ابن مدار قرار نگرفته ام..

    حرفت کاملا درسته!!!یادمه اول مهر دقیقا استارت دوره عزت نفس برام خورد…طبق الهامات خداوند..

    و حتی خرید کتابها…..

    همه و همه لطف خداوند بود..خداوند میدونه چه زمانی ما آماده این دوره ها هستیم یا نه!!!

    با وجودیکه 2 سال خورده ایی مدام شبانه روز روی کتبها و فایلهای دانلودی کار میکردم..

    دوره عزت نفس برام سنگین بود..

    جلسه یک رو دقیقا 6 ماه هنوز بیشتر گوش کردم..درکش برام سخت بود..

    حالا میدونم هر چیزی یه موقع داره..

    یه روز خداوند بهم گفت..برای افتادن اتفاقات خوب زندگیت عجله نکن بسپار بخدایی که تمام کارهاش به موقع هست..

    انشالله که منم تو مدار درست و با درک قوی تر با این دوره بینظیر هماهنگ‌ بشم….نه فقط خرید دوره ها بلکه با گوشت و پوست و استخوانم درکش کنم..

    بازم سپاسگزارتونم بابت کلام ارزشمتدتون راجع به الخیر فی ما وقع…

    منم تو یه برهه ایی یه اتفاقی میفته همون لحظه فورا بخودم نهیب میزنم.یجاهایی کم میارم.ولی خیلی سعی میکنم با دید الهی گونه و احساس خوب بهش:نگاه کنم..

    و دقیقا همون اتفاق باعث میشه.تا من قوی قوی تر بشم و بتونم بهتر عمل کنم..

    این مورد توی بیزنسم خیلی میبینم..یه اشتباه میکنم چقدر وقتمو میگیره تا اصلاحش کنم..

    اگه قبلن با همچنین پکیچی بودم..

    خیلی راحت کنارش میزاشتم..و ناامید و مستاصل میشدم..

    ولی دوره عزت نفس با این دوره که اشعه هاش:باعث شده مومنتیامو حفظ کنم…

    اتفاقی که افتاده…خیلی راحت تر مسایلمو حل کنم و رشد کنم..

    من توی 1 ماه چند روز 5 نوع ورژن جدید به بیزنسم اضافه کردم..

    بخداوندی خودش…اصلا فکر نمیکردم اینقدر راحت مسایلم حل میشد و من بهترینهای خودمو انجام میدادم..

    و خدا داند این سرعت پیشرفت در اینده میخاد چی بشه..

    اینقدر خوشحالم که تمام ساعتها ی زندگیم!!!!تمام لحظات زندگیم…همه وجودم پر از برکت الهی شده..

    که زبانم قاصره از اینهمه لطف پروردگار…

    که این باور جزو زندگی ما بوده و هست….و من باید حفظش کنم و باور داشته باشم..

    حق مسّلم من است….

    من اومدم تو این جهان که خوشبخت باشم….

    پس از این وفور نعمت تا پای جانم وایسادم…

    دوست عزیزم سپاسگزار شما هستم بابت درکتون از این صحبتهای ناب بهشتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و درود به ملیحه زیبا…

    اولین بارمه که برای:شما دوست عزیزم پیام میزارم..ولی این پیامها جزو سعاددتمندی ما در دنیا و اخرته..

    منظورم دنیا..همون یه دقیقه بعدمون.

    همین الان از خواب پا شدم..یه حسی گفت بیام یچیز جدید رو تو سایت بهشیمون بخونم.

    لطف خداوند قدم به قدم منو هدایت کرد به کامنت شما!!!!

    چقدر خوشحال شدم دقیقا مسایل من ،” با کامنت شما اعلام شد!!!

    منم دیشب یه اتفاقی برام افتاد…و بایدم اتفاق میفتاد…

    و تضادی بود..که اگه قبلاًبرام پیش میومد زود احساس قربانی شدن بدستم میداد..ولی اینقدر حال هوای دلم عالی بود…

    فقط سکوت و ایمان و توکل بخداوند..

    و از ته درونم بدون گفتنش به اطرافیانم که این الخیر فی ما وقع هست..

    یچیزی باید اتفاق بیفته…

    و از طرف شخصی بهم گفته ها و دلداری هایی گفته میشد..

    ولی من امید بخداوند داشتم.

    با خودم میگفتم خیره.باید یچیز جدیدی پیش بیاد…

    همون حین..پای سمت چپمو خداوند میسوزوند..که احساست بد نشه ها..

    وقتی توی یه مسیر قرار میگیرم..که اون مسیر تضاد منه…همون لحظه خداوند به هر طریقی نشانشو میفرسته که از مسیرش رها نشم..

    و ندام انگشت بزرگ سمت راستم میسوزوند..و بسیار فشار درد اوری بهم میداد..

    و من قوی در برابر اون احساس ترحمها.

    یادمه قبلا همون یکسال خورده ایی پیشم.توی این موقعیت که قرار میگرفتم..زود اشکم میرخت..و صحبتهایی میکردم که بتونم احساس قربانی رو از خودم بگیرم.

    .

    ولی احساسی که بدستم اومد…احساس خوب بود..احساس ایمان و توکل بود…

    و من محکم در برابر نجواهای شیطان ایستاده بودم.

    و اون اتفاق برام انشالله خیر شد..و میدونم لطف خداونده در اینده که من با چشمم نمیبینمش..

    میخام بگم اون اتفاق اون شرایطی که برای شما پیش اومد و شما رو به درک واضح تری…به این باور که: با خدا باش و پادشاهای کن..

    رسوند..

    انشالله این تضادم از اول برای من خیر بوده انشالله در اینده نچندان نزدیکم برای من خیره..و این قدمی بود برای درخاست من برای قدمهای بعدی..

    ملیحه زیبا….روی دوش خداوند نشستن را بهتون تبریک میگم..

    وقتی با خداوندی تمام ثانیهات قشنگه‌.

    وقتی قبل از اینکه میخام بخوابم باهاش:صحبت میکنم تمام بدنم از نوک پاهام تا سرم شروع به لرزه افتادن میکنه..

    خیلی خوشحالم که همچنین قدرت بزرگی تو درونم دارم…

    و همچنین شما دوستانم!!

    .

    بازم سپاسگزار خداوندم که منو هدایت کرد به کامنت زیبای شما از این نتایج بزرگ و زیبا بهتون تبریک میگم..

    بهتون تبریک میگم.

    بهتون تبریک میگم…

    وقتی معجزات رو میبینی …..بعداش میدونی قدرتمند کیه!!!

    منم امسال پر از معجزات داشتم..

    و انشالله خواهم داشت.

    دوست هم فرکانسی شما نرگس از جنوب غرب ایران.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: