همهی دستاوردهایی که آنها را «موفقیت» نامیدهایم، حاصل:
تصمیماتیاند که، اخذ وعملی شدهاند؛ ایدههایی که جدّی گرفته شده و به مرحلهی اجرا درآمدهاند؛ و قدمهای برداشته شدهای هستند که پشتوانهشان نه عواملی در بیرون ما، بلکه نیرویی در درونمان بوده است.
اگر بخواهم از میان عوامل مختلف، قویترین نیرویی را برگزینم که، انسان را به مرحله اقدام و تحقق یک خواسته میرساند و او را در این باره از دیگران متمایز میکند، آن نیرو، قطعاً «عزت نفس» است.
عزت نفس همان نیرویی است که، باور تو را نسبت به خودت و تواناییهایت تا آن حدّ بالا میبرد که از مرز محدودیتهایت عبور میکنی، قادر به غلبه بر ترسها و رفتن به دل ناشناختهها میشوی و به جای حساب و کتاب کردنها و به تعویق انداختنهای تمام نشدنی، از همان شرایطی که هستی و با همان امکاناتی که داری، برای خواستههایت، قدمهایی عملی برمیداری.
عزت نفس است که قدرت «نه» گفتن به درخواستهای نامعقول دیگران را در وجودت ایجاد میکند.
عزت نفس است که تو را از انجام کارهای عجیب و غریب، سخت و پیچیدهای بینیاز میکند که، برای جلب توجه دیگران مجبور به انجامشان هستی.
عزت نفس است که موجب میشود منشأ تصمیمات تو، دیگر بر اساس ترسِ از دست دادن نباشد. ترسی که خود را در تلاش برای «راضی نگاه داشتن دیگران»، «تأیید شدن توسط آنها» یا «جلب توجه» آشکار میکرد، بلکه علاقهای باشد که، برای رشد و تجربهی خودت و تواناییهایت داری. فارغ از اینکه دیگران چه نگاهی به تو یا علائقت دارند.
عزت نفس است که، تو را قادر میکند به جای زیستن به شیوهی مورد تأیید جامعه، سبک شخصی خودت را برگزینی.
عزت نفس است که سبب میشود فارغ از خطاها و اشتباهات گذشته یا نقصها و نقاط ضعفت، بی قید و شرط دوست داشتنِ خودت را یاد بگیری و با پذیرش نقصهایت و درس گرفتن از اشتباهاتات، برای بهبود نقاط ضعف شخصیتیات قدم برداری.
عزت نفس است که سبب میشود به جای ناامیدی از نتایج ناراضی کننده، به دنبال شناسایی و رفع موانعی برآیی که بارها به بهانههای مختلف از آن فرار کردهای و تصمیماتی را اخذ و عملی میکنی که بارها به تعویق انداختهای.
اگر اینقدر دقیق، تفاوت زندگی با عزت نفس و بدون عزت نفس را میدانم، به این دلیل است که تجربهی هر دو زندگی- با و بدون عزت نفس- را داشتهام.
اگر تا این حدّ ساختن عزت نفس را اصل میدانم و بر آن تأکید دارم، برای این است که- به عنوان فردی که با ساختن عزت نفس خود، زندگی اش را از زیر صفر به جایگاه کنونی رسانده- با نتایجم به شما میگویم:،
وقتی عزت نفس و احساس لیاقت را در وجودت بسازی، نه تنها خواستههایی به صورت طبیعی و بدیهی وارد زندگیات میشود، که با تقلاهای بسیار و در طی سالیان نتوانستی به دست آوری، بلکه آرامشی حقیقی را در زندگیات تجربه میکنی.
آرامشی که خداوند از آن با عنوان «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» یاد میکند. زیرا عزت نفس سبب میشود تا بدون ترسِ از دست دادن جایگاه، روابط، محبوبیت، شهرت، ثروت و فارغ از علائق یا اولویتهای دیگران، سبک شخصی خودت را زندگی کنی. زیرا عامل موفقیتتان روی پایهای درونی و توحیدی بنا میکنید که عوامل بیرونی قدرتی برای تخریبش ندارد.
عزت نفس است که سبب میشود در زمان مناسب، تصمیمات درست را بگیری و عملی کنی
عزت نفس، شخصیتی قوی در وجودت میسازد که بارها از مسائلش بزرگتر است. برای همین برخورد با هر تضادی، برایت یک پله رشد است.
مطالعه اطلاعات بیشتر درباره دوره عزت نفس
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD97MB8 دقیقه
- فایل صوتی «نقش عزت نفس» در دستاوردهای زندگی من7MB8 دقیقه
نام خداوند بخشنده مهربان
من دیروز توسط تمرین ستاره قطبی درک کردم که از زمانی که روی دوره عزت نفس و اعتماد به نفس کار کردن نتایج زیر رو درست کردم و تصمیم گرفتم رابطه مستقیم بین نتایج و تغییر باورها رو پیدا کنم تا هم واسه ذهن خودم منطقی بشه و هم اینکه با دوستانم شیر کرده باشم.
سلام استاد سلام دوستان
دوستان این متنی که مینویسم خیلی طولانی میشه اما پر از نکات ارزشمند هست ، نکاتی که میتونه توی زندگی همهمون تاثیرگذار باشه و نگاهمونو نسبت به تمرینات و خلق نتیجه تغییر بده.
تمام این نتایج که من امروز مینویسم فقط در کمتر از 6 ماه تونستم خلقشون کنم و حتی توی این شش ماه به صورت کاملاً تمرکزی و لیزری که استاد میگن اصلاً کار نکردم و تقریباً میتونم بگم جسته و گریخته کار کردم اما تو جاهایی که برام مهم بود انرژی زیادی واسش گذاشتم و این نتایج را خلق کردم که بابتشون خیلی خداوند شاکرم و از استادم سپاسگزارم.
یک نکته خیلی مهم باید اینجا ذکر کنم که من مسئله رفع ترمزها و پا رو روی گاز گذاشتن مثل امروز درک نکردم با وجود تمام نتایجی که درست کرده بودم یعنی شناخت درستی از قانون نداشتم فقط اینو میدونستم که ما باید روی باورهامون کار کنیم اما به این صورت که امروز توضیح میدم درک نکرده بودم ونمیتونستم ارتباط بین باور و ترمز و گازو توی زندگیم تشخیص بدم و درک نکرده بودم که ترمزها چطوری میتونن مانع ازخلق خواستههای من بشن.
اصل: خانم شایسته تو یک فایلی میگفت که یک باور که عوض میشه صدها ترمز باهاش به صورت طبیعی حذف میشه و میره کنار و من اینو شنیدم و خیلی به دلم نشست و باعث امیدم شد و حالا دارم درک میکنم که مثلاً شما دوره عزت نفس میگیرید و عمل میکنی و عمل میکنی, تو این بین خیلی پیشرفتها داره اتفاق میافته که شما ازش بیخبرین و یک روزی مثل من میشینید و رابطه بین تغییر باورها و رفع ترمزها و خلق شرایط زندگی دلخواه را لیست میکنیم به خدا قسم من تا دیروز از وجود این لیست آگاه نبودم و هدایت شدم و میبینم که چطوری با کار کردن روی دوره عزت نفس صدها ترمز رفتن و اونم به راحتی فقط با تغییر یک باور خود ارزشمندی یک باور که مرجع هست و اون ترمزها زیر مجموعه این باور کلی بودند
خب من قبل از هر مورد توضیح میدم که چه باوری خودم داشتم و بعد تغییر توضیح میدم و ترمز توضیح میدم که چه ترمزی از این وسط برداشته شده یا حذف شده:
1: من فردی بینظم هستم و اصولاً تمیز نیستم یعنی نظافت رعایت نمیکنم(بی تعهد بودن): با کار کردن روی دوره و رشد خود ارزشمندیه خودم من تونستم این ترمز به سادگی با یک چشم به هم زدن در حدود 20 روز یا کمتر با یک تمرین به صورت کلی از زندگیم حذف کنم البته این آخرین نتیجه بزرگی بوده که درست کردم یعنی بعد از تمام اون نتایجی که الان مینویسم این اتفاق خلق کردم و چنان نظم و نظافتی توی کل زندگیم درست کردم که توصیفش مشکل هست و به وجد اومدم ، این حد از تغییر و رفع ترمزی که خودش بینهایت در دیدن تواناییهای جدیدم مثل خلاقیت در گذاشتن و دستهبندی وسایل و تفکیکشون کمکم کرد ،با نظمی که ایجاد کردم انرژی بیشتر و بهتری توی کل زندگیم جاری شده و این کار به یک فعالیت لذت بخش و راحت واسم تبدیل شده
ترمز: بینظمی و بیلیاقتی حذف شد و جای خودشو به نظم و احساس خوب و احساس لایق بودن داد(ویژگی منظم بودن احتیاج به تعهد وساختن نظمی بدون مذاکره در انجام دادن کارها دارد)
2: فردی هستم که همیشه کارهاشو به تعویق میاندازه :
با دوره عزت نفس و تمرینهاش توی محل کارم موفق شدم از فردی بیتعهد ، از فردی بیمسئولیت تبدیل به آدمی بشم که الان کاراش رو مخصوصاً تمرینهای رشد فردی با نظم و تعهدی بدون مذاکره انجام میده
ترمز اهمال کاری حذف شد و جای خودش به منظم بودن، مسئولیت پذیری و متعهد بودن داد
3: فردی هستم که همیشه کاراشو سرسری میگیره, بیمسئولیت هست ,باری به هر جهت هست , توانایی انجام دادنشو به روش صحیح نداره ,خلاقیت نداره و بیحوصله است:با دوره عزت نفس موفق شدم این ترمز مخرب شناسایی کنم و حذفش کنم و پام بزارم روی گاز برم یعنی مسئولیت کارهامو به صورت آگاهانه قبول کردم و سعی میکردم با تمرکز و به صورت اصولی کارها انجام بدم و اگر هم جایی اونطوری که من انتظار داشتم کارا پیش نرفت خودمو ببخشم و دوباره امتحان کنم اگر چیزی بلد نیستم بپرسم که روش صحیح چیه و اصلاً هم سوال پرسیدن عیبی نداره و هر قدم که انجام دادم خودمو تحسین کردم و به خودم یادآوریش کردم و دیگران هم زمانی که کارشونو به صورت صحیح انجام میدادند تحسین کردم ، سعی میکردم از خلاقیتم استفاده کنم که تو این مسیر خداوند هم کمکم میکرد و شواهد و فرصتهایی رو فراهم میکرد که به رشد این موضوع دامن میزند. هرجا متوجه میشدم که عجله میکنم مثلاً واسه شستن دوچرخم سعی میکردم دوباره و خیلی راحت و با این ایمان که خداوند برای خواستههای من کافی هست کارمو به بهترین نحو ممکن و در کمال صبر و آرامش و لذت انجام بدم و بعد از انجامش از کاری که تمام کرده بودم عکس میگرفتم و توی گوشیم ذخیره میکردم و بارها و بارها میدیدمش ,مینوشتمش و خودمو تحسین میکردم. هر کاری که قبلاً توی زندگیم به صورت صحیح و اصولی انجام داده بودم به خودم یادآوری میکردم و بابتش خوشحال بودم.
ترمز بیمسئولیتی, من نمیتوانم ,خلاقیت نداشتن و بیحوصلگی, جای خودشو با صبر, با من میتوانم و کافی هستم و شور و اشتیاق عوض کرد
4: من توانایی درخواست کردن ندارم و درخواست کردن با پررویی به هم گره خورده: با دوره عزت نفس به الگوهایی هدایت شدم که خیلی زیاد و در هر شرایطی درخواست میکردند و من ویژگیهای دیگر این اون آدمها رو کاری نداشتم و فقط میگفتم میشود درخواست کرد و زمانی که ذهنم میگفت نه درخواست نکن یا سریع درخواست میکردم یا اینکه سریع منطقی واسش پیدا میکردم که ببین به این دلیل اگر من درخواست کنم طرف مقابل دلیلی برای ناراحتی نداره و اگر ناراحت بشه این مشکل چیزی هست که من قدرتی برای تغییر اون ندارم پس درخواست میکردم
درخواستهای بسیار وحشتناکی میکردم و به صورت داوطلبانه خودم خودمو به چالش میکشیدم مثلاً تو خیابون میرفتم و بهم الهام میشد که برم به طرف بگم میشه واسه من قهوه بخری پولم یادم رفته و هوس خوردن قهوه کردم و موضوع مهم این بود که اینقدر عمل کردن واسم مهم بود که اصلاً نتیجه اهمیتی نداشت چون گاهاً اصلاً میلی به قهوه نداشتم و مهم فقط عمل کردن بود و بعد از اینکه طرف مقابل هر جوابی به من میداد که فقط یک نفر نه گفت میگفتم اه گوشیم داخل جیبم بود و خودم حساب میکنم و از ایشون هم تشکر میکردم و میرفتم. داخل حمام باشگاه شامپو یادم میرفت و خودمو مجبور میکردم که به دوستام بگم زیپ کیف منو باز کن و بهم شامپو بده و بینهایت قدمهای دیگه.
ترمز: نداشتن اعتماد به نفس برای درخواست کردن و نشنیدن جای خودشو با اعتماد به نفس برای درخواست کردن و ایمان به تواناییها عوض کرد
5: من برای انتخابهای خودم کافی نیستم و از پس کارهام بر نمیام حتی لباس خریدم: با دوره عزت نفس این ترمز شناسایی شده سعی کردم آگاهانه برم خرید و چیزهایی که دوست دارمو بخرم ،مشورت با دیگران به صفر رسوندم واقعاً به صفر چون این کارو داشتم آگاهانه انجام میدادم که اول خودم در مورد حل مسائلم فکر کنم و عمل کنم و قبول کنم که میتونم اشتباه هم بکنم چون هیچ کسی نیست که تمام انتخابهاش درست باشه اما باز هم انتخاب اشتباه کردن از ترسیدن و انتخاب نکردن بسیار بهتر است. زمان سال نو خودم به تنهایی رفتم واسه نزدیکانم خانم و آقا تاکید میکنم خانمها چون به سلیقه خودم میخواستم احترام بگذارم و حتی دخترهای برادرم و حتی نینیهای دختری که داشتیم هدیه خریدم از این کارم و ایمانم احساس قدرتمندی میکردم و خدا هم هدایتم میکرد به جاهایی که خرید بهترین مارکها واسم راحت بشه (پول زیادی نداشتم ولی به حراجیهای مارک هدایت میشدم) زمانی که به مغازههای مارک میرسیدم ذهنم میگفت برو اینا گرونن اما من تصمیم خودمو گرفته بودم میگفتم برو بابا و میرفتم داخل و نه فقط خرید کرده باشم بلکه 100 برابر بهتر از چیزی که توی ذهنم بود خرید کرده بودم ومیدیدم پول هم اضافه میآوردم . و باز هم کارهای زیادی کردم و الگو پیدا کردم و الان انتخابهای بزرگ میکنم و راضی هم هستم حتی اگر دیگران راضی نباشند من انتخاب میکنم و حرکت میکنم و میبینم که دیگرانی که راضی نبودند پشت سرم میان و همون کارو انجام میدهند.
ترمز: احساس ناکافی بودن جای خودشو با احساس کافی بودن و احترام به سلیقه خودم عوض کرد
6: به نظرات دیگران وابسته بودم و نظر خودمو ارزشمند نمیدونستم و حتی انتظار داشتم دیگران مثل من فکر کنند: در دوره عزت نفس زمانی که متوجه شدم من دستاوردهای کسانی که موفقتر از من هستند تحسین میکنم ولی اونها این ویژگی نداشتند که دستاوردهای منو تحسین کنند من ناراحت میشدم اما یاد گرفتم که من به ویژگیهای خودم احترام بگذارم و این طبع من هست و احساس خوبی به من میده فارغ از اینکه دیگران چه فکری میکنند این قانون هست و من باید به قانون عمل کنم و اینکه دیگران چه فکری میکنند به من ربطی ندارد پس یک عالمه جنگ درونی به صلح درونی و آرامش تبدیل شد و قدرتو از عوامل بیرونی که دیگران و نظراتشون هست گرفتم
ترمز: ترمز شک به قانون و احتیاج به تایید دیگران و وابسته بودن به عوامل بیرونی تبدیل شد به ایمان به خودم ، قبول خودم ، ایمان به قانون که جواب میدهد
7: برای انجام کارها و حتی ویژگیهای خوبی که درست میکردم به تایید دیگران احتیاج داشتم ، ترمز بیارزش دانستن دستاوردهای خودم در صورتی که اگر دیگران همان ویژگیها را داشتند من تحسینشون میکردم:
اما با دوره شگفت انگیز عزت نفس شجاع شدم و یکی از قدمهای تکاملی تو این مورد این بود که آگاهانه اجازه میدادم دیگران نظراتشون بگن و بعد واسه خودم دلایل منطقی کارم میآوردم و یا خوبی ویژگیهای فردی که تو خودم درست کرده بودمو به خودم یادآوری میکردم و به دیگران هم حق میدادم که متوجه این موضوع نشوند و منو تایید نکنند آخه اونها اصلاً تو این مسیر حرکت نمیکردند و آرام آرام این شجاعت تقویت شد و این ترمز جای خودشو به این باور داد که من فقط با تغییر باورهای خودم زندگیمو میسازم و من نباید این انتظار را داشته باشم که دیگران از مسیر زندگی من حرکت کنند و متوجه همه مسائل و تغییرهای من باشند
8: دستاوردهای من فقط زمانی ارزشمند هستند که نتایج مالی واسم درست کنند یعنی حتی اعتماد به نفس و عزت نفسم فقط در صورت درست کردن نتایج مالی ارزشمند هست در غیر این صورت بیارزشه و هیچ کار مفیدی انجام ندادم:
اما با دوره شگفت انگیز عزت نفس متوجه شدم که من نتایج مالی گذاشتم وسط و تمام نتایج دیگمو با این موضوع میسنجم یعنی معیار خوبی و بدی عملکردم ونتایجی که میساختم شده بود پول و اگر پولی نمیساختم بیارزش بود اما باز به لطف دوره عزت نفس فهمیدم که عزت نفس و اعتماد به نفس پیش زمینه و فونداسیون عمل کردن برای ساخت نتایج مالی هستند و من به عنوان یک فرد ارزشمند اجازه ندارم دستاوردهای خودم که زمانی آرزوم بودند و نعمتهای الهی هم هستند با نتیجهگیری اشتباهی که ازجایگاه نبود عزت نفس و اعتماد به نفس کردم بیارزش کنم.
ترمز: بیارزش دانستن دستاوردها و نتایج جای خودشو با تحسین و ارزشمند شمردن نتایج خودم و اقدام برای ساختن نتایج مالی عوض کرده
8: تحمل شنیدن نظرات دیگران نداشتم حتی زمانی که کاری بر اساس الهامات انجام میدادم و از انجامش راضی بودم و نتیجه خوبی داشتم اما مثلاً کسی که بهم نزدیک بود و از نظر مالی از من بهتر بود و تاییدش نمیکرد فکر میکردم دوباره روی کلمه دوباره تاکید دارم کار اشتباهی انجام دادم و احساس میکردم که کودک درونم میترسه و واکنشم احساسی میشد مثل احساس گناه:
مثلاً هدایت میشدم که با توجه به شرایطی که دارم و تمرینی که استاد بهم داده بودبا اتوبوس به مسافرت برم اما ایشون منو تایید نمیکرد و میگفت تو حتماً باید با هواپیما بری و من ناراحت میشدم که چرا من توان سفر با هواپیما را ندارم اما با تمرین یاد گرفتم که یک فرد هرچند موفق نظرش از الهام و هدایتهای خداوند برای من مهمتر نیست و زمانی که با تعهد به الهامات عمل کردم دیدم اونقدر لذت و تجربه کردم که هیچ وقت شاید با بیزینس کلاس هم تجربه نمیکردم ،اتفاقهای خوبی رو رقم زدم و متوجه شدم که این ترمز حسابی قدرتش گرفته شده البته مثالها زیادند اما من فقط یکی نوشتم که متن زیاد طولانی نشه و موثر هم باشه
ترمز احساس کافی نبودن و همیشه کارهای اشتباه انجام دادن و سرزنش شدن شناسایی شد و جای خودشو با ایمان به خداوند، احساس قدرتمندی ,عمل به الهامات و ایمان به الهامات و خلق شرایط خواسته عوض کرد
9: خودمو لایق هیچ چیزی نمیدونستم و به کمترین و گاهی به هیچ راضی میشدم اما با دوره عزت نفس به الگوهایی هدایت شدم که اصلاً کمتر از بهترین نمیشناسند که بخواهند دنبالش بروند و منم مجبور میکردند که بهترین بخرم بعد تو این مثال من پیش همان آدم همیشگی سعی میکردم مقاومت نکنم و این ویژگیشو تحسین کنم و یاد بگیرم و حسشوموقع خرید بلد بشم، نگاهش، حالتش یا هر چیز دیگر و حتی باورهاش و موفق شدم بهترین وسایل کمکی ورزشی واسه خودم بگیرم, ماشینم همیشه فول تانک هست, همیشه برترین چیزها رو اول واسه خودم بخرم و خودمو تو اولویت قرار میدم که در این مورد کامنتهایی هم توی سایت گذاشتم
ترمز نالایق بودن جای خودشو با باور قدرتمند کننده من لایق بهترینها هستم عوض کرد و یک پله پامو فراتر گذاشتم و گفتم حالا میخوام خودم بهترینها رو بخرم بدون اجبار و حتی بدون مشورت با کسی و فقط با تحقیق خودم انجامش بدم و انجام شد .بهترین رستورانها، بهترین لباسها ،بهترین دورهها.
10: همیشه احساس ترس و اضطرابی از آینده در تمام شبانه روز داشتم اما با دوره عزت نفس این موضوع به صورت کلی با تمام موارد دیگه که نوشتم به شدت قدرتش کم شد به حدی کم شد که میتونم بگم دیگه طوری شده که گهگاهی فقط با نجواها میاد با دوره عزت نفس و عمل کردن به آموزشهاش فهمیدم که خودم میتونم شرایط زندگی خودمو خلق کنم
ترمز بیاطلاعی و ناآگاهی از قانون و قدرت عوامل بیرونی در زندگی من و رسیدن به خواستههام و برگی روی آب بودن شناسایی شد و جای خودشو به این باور که خودم میتوانم شرایط دلخواه خودمو خلق کنم چطوری؟ با عمل کردن به قانون و تکرار همین مسیری که باهاش همین نتایجو ساختم عوض کرد
11: من توانایی عمل به تمرینهای هیچ دورهای ندارم پس عمل هم نمیکردم و اگر هم عمل کنم انقدر مقطعی و سطحی انجام میدم که هیچ نتیجهای نداره: با دوره عزت نفس شروع کردم و با تمرینها و هدایتها و امکاناتی که داشتم مثل دوچرخم رفتم مسافرتهای یک روزه یا دو روزه و به تمرینها عمل کردم و نتیجه تمرینها قدرتمند شدن وتغییرعملکردم بود وحتی نتایج قبلی به خودم یادآوری میکردم و میگفتم ببین موفق شدی این نتایج درست کنی پس نتایج بزرگتر هم میتونی درست کنی و این آگاهی و باور درست کردم که من توانایی انجام هر کاری رو بهتر از هر کس دیگهای دارم فقط تعهد کافی یا دلیل درستی برای متعهد بودن نداشتم پس نور امید در قلبم قوت گرفت
ترمز: موفق شدن و خلق شرایط خواسته از طریق تغییر باورها اصلاً برای من تعریف نشده جای خودشو به این باور داد که با تعهد و دلیل درست وبا تغییر باورهام دقیقاً مثل نتایج قبلی میتونم نتایج بزرگتر درست کنم چون الان مدارک قوی و بزرگی توی دستم دارم و دستم پر هست
12. من از خانوادهای اومدم که هیچی یادم ندادن پس حق دارم که موفق نشم و فلانی موفق بشه (یعنی قدرت عوامل بیرونی رو برای موفق نشدن خودم زیاد میکردم و حتی بدتر برای موفق شدن دیگران هم زیاد میکردم)
من با چشم خودم سالها شاهد پیشرفت فردی بودم که کودکی خوبی از نظر شرایط مالی داشته ولی زمانی که شروع به پیشرفت کرده بود دستش خالی بود و میدیدم که فقط با باورهای خیلی قدرتمند مالی داره فراوانی رو خلق میکنه ,پول میسازه, اما به موضوع باورها آگاه نیست و این ترمزی واسه من بود و میگفتم آره اون از خانوادهای اومده که این شرایطو داشته پس باورهای مناسب داره و شرایط من فرق میکنه و تلاشهای من بینتیجه هستند اما با دوره عزت نفس زمانی که موفق شدم نتایجی درست کنم که کوچک بودند و در زمینه مالی هم نبودند مثلاً تقویت اعتماد به نفس یا کلاً چیزهایی که اون فرد نداشت با خودم گفتم اوکی من موفق شدم ویژگیهایی تو خودم درست کنم که این فرد با شرایطی که داشته نه تنها نمیتونه درستش کنه بلکه مقاومت شدید داره و این کم کم کمک کرد که اول قدرتو از اون آدم مهربان تو ذهنم بگیرم دوم بگم اگر من تونستم این ویژگیو که اطرافیانم ندارند درست کنم با توجه به اینکه خانوادهام هنوز هم خودشون ندارند پس میتونم نتایج مالی خواسته رو هم خلق کنم و تاثیر عوامل بیرونی ( فرع )به شدت تو ذهنم کم شد و جای خودشو به توجه به اینکه من خالق شرایط زندگیم هستم (اصل) داد.
ترمز ناتوانی در خلق خواسته و تاثیر شرایط بیرونی در خلق خواسته شناسایی شد و تبدیل شد به باور قدرتمند کننده من خالق و تعیین کننده شرایط خودم هستم فارغ از اینکه شرایط گذشته و حال من چطوری هست
13. کمالگرایی ریشه دوانده بود توی تک تک لحظههای زندگیم طوری که همیشه تلنباری از کارهای عقب افتاده داشتم و این باز هم باعث قدرتمندتر شدن ترمز نمیشود ,نمیتوانم, نالایق هستم, ضعیف هستم و توهینهای بسیار میشد
با دوره عزت نفس و تمرینهای اعتماد به نفسی که خودم درست کردم باورهام نسبت به خودم توی شغلم تغییر دادم و توانایی نظم و درست و اصولی انجام دادن کارها را با موفقیت خلق کردم, فهمیدم که من برای رسیدن به خواستههام همین الان با تمام شرایط و امکاناتی که دارم کافی هستم, برای مسافرت رفتن کافی هستند, برای تنهایی لذت بردن کافی هستم و همین الگو کمکم کرد که تو این زمینه بینهایت رشد کنم
ترمز کمالگرایی حذف شد و جای خودشو با آگاهی به اینکه رشد یک مسئله همیشگی هست و من باید مداوم در حرکت و کار روی خودم باشم عوض کرد و کلی از کارها انجام شدند
14. نقش ناجی توی رابطم داشتم و میخواستم زندگی نفر دومو نجات بدم و در آخر با بدترین حالت جدا شدم البته ایشون دست خداوند مهربان برای رشد من بود
این ترمز که من میکنم خدا جبران میکند ! البته فقط داشتم مسئولیت تصمیمات اشتباهم که احساسی بودند را گردن خدا میانداختم, تو دوره عزت نفس با مسئله خود ارزشمندی آشنا شدم, یاد گرفتم و آرام آرام متوجه خالق بودن خودم شدم, متوجه انتخابهای خودم از پشت عینک عدم شایستگی شدم ,تو دوره یاد گرفتم که وقتی خودمو دوست ندارم و نمیتونم با خودم زمان بگذرونم چرا باید دیگران این کارو بکنن ؟ یاد گرفتم که زمانی که روی باورهات کار نمیکنی و با همون باورهای قبلی و محدود کننده انتخاب میکنی اونم فقط واسه اینکه تنها نباشی این جدایی بسیار طبیعی میشه و این روبرو شدن و آگاه شدن باز هم کمکم کرد که باور کنم که این من هستم که میتونم شرایط و روابط دلخواهم و درک کنم که قانون عمل میکند چه من بخوام چه من نخوام چه من آگاه باشم چه من آگاه نباشم خلق کنم
ترمز نداشتن شناخت از قانون و کافی نبودن خدا برای بندهاش جای خودشو به این باور داد که من از دل این تضاد روابطی خلق میکنم متفاوت از عموم جامعه و این طبیعی هست چون میتونم با عمل به قانون خلقش کنم
15. خودمو مسئول پیشرفت و تغییر و توی دردسر نیفتادن اطرافیانم میدونستم و عقل کل همه بودم چی شد نتایج نادلخواه و تجربه میکردم
در دوره عزت نفس و تمریناش زمانی که متوجه شدم من تغییر کردم اما دیگران نه ،درک کردم که خودم با احساس گناه و مسئول دیگران بودن و با سعی در برآورده کردن انتظارات دیگران به خودم صدمه میزدم و به صورت قطعی این مسئله رو واسه همیشه قطع کردم, هر کس هر کاری میکنه نتیجه باورهاش هست از جمله من و من قدرتی برای تغییر دیگران ندارم و نیازی نیست که با دلسوزی و احساس گناه به خودم و حتی به همان اطرافیانم ضربه بزنم چی شد ؟ انرژی که آزاد شد خرج زندگی خودم لطف به خودم و نوازش کردن خودم و خلق خواستههام کردم
ترمز ناجی بودن با احساس گناه تبدیل شد به دوست داشتن خودم با احساس ایمان و قدرتمندی و خلق شرایط خواسته
16. احساس بدی که بعد از هر تصمیم داشتم حالا فرقی نمیکرد که اون تصمیم اشتباه باشد یا درست باید احساس گناه میکردم چون اگر تصمیم درستی بود فکر میکردم در آخر اشتباه بشه و اگر تصمیم اشتباهی بود که با خودم میگفتم بازم اشتباه کردی و احساس گناه میکردم
دوره عزت نفس کمکم کرد که با انجام دادن تمارین و آگاهیهای جدیدی که به دست آوردم خودم قدم به ناشناختهها بذارم و وارد چالشها بشم مثلاً منی که برای خریدن یک پفک باید مشورت میکردم تصمیم گرفتم که برم و بدون مشورت کسی عینک طبی واسه خودم بگیرم اونم از نوع گرونش و با ایمانی که تقویت شده بود از خداوند درخواست کردم که من میرم تو سلیقه من بشو, فروشنده بشو, کسی که باهاش مشورت میکنم بشو.
در زمان و مکان مناسب به بهترین فروشنده برخوردم که ساعتها مثلاً 4 ساعت فقط واسه من توضیح میداد و امتحان میکردم ,عینک با خوشحالی انتخاب کردم و خیلی هم دوستش داشتم حالا جالبه که نجواها میاومدند که اگر اشتباه کنم و عینک زشت انتخاب کنم دیگه نمیشه عوضش کنی اون وقت چیکار میکنی ؟ من اولاً که به نجواها بیاعتنایی کردم و ندای خداوند قویتر بود, دوماً گفتم مگه قرار اولین و آخرین عینک زندگیم باشه من دوباره چند ماه دیگه میام که عینک بخرم چون باید مدلهای متفاوت داشته باشم که از تنوع و کیفیت بهرهمند باشم , به فروشنده گفتم قیمت اصلاً مهم نیست در صورتی که پول زیادی نداشتم اما به خدا گفته بودم تو حساب کن , حالا اون سعید ضعیف قبلی موفق شده خودش انتخاب کنه, جنس با کیفیت مارک و گرون انتخاب کرده و به انتخاب خودش احترام میگذاره و به هر کس که نشون میده فقط میگفتند چقدر خوشگله و سریع عاشق عینکم میشدند و فقط یک نفر گفت خوب نیست اونم کسی که نظرش برای من مهم بود یعنی باز هم شرک ورزیده بودم و به عوامل بیرونی قدرت داده بودم و زمانی که توجه خودمو کنترل کردم و از انتخابی که کرده بودم احساس رضایت کردم همین فرد متوجه شد که نظرش واسه من اهمیتی نداره و خودش اومد و تحسینم کرد, توجهات مناسب از طرف خداوند زمانی اومدن که من قدرت از عوامل بیرونی گرفتم
ترمز بیعرضه بودن و ناکافی بودن و ترس از اشتباه کردن و بیکفایتی شناسایی شد و جای خودشو به من توانستم ,احساس کافی بودن ,من خالق شرایط خودم هستم ,خداوند برای من کافی هست, سلیقه خودمو خیلی دوست دارم و به انتخابهای خودم احترام میگذارم و کلی احساسهای خوب دیگه داد
17. ترمز محدود کننده: در هر صورت تمرینهای تغییر باورها به من کمکی نمیکند و فقط اگر خدا دلش بسوزه و کمکم میکنه چون من پسری با نیت درست هستم
در دوره عزت نفس با نتایجی که هیچ وقت حتی ذرهای ازشون نداشتم و تمامشونو از زیر صفر خلق کردم این ترمز برداشته شد چون کارهای فیزیکی هم قبلاً جواب نداده بود ولی با تغییر نگاه و باورهام و فایلهای سایت فهمیدم که اصل باورها هستند و بدون تغییر باورها اصلاً قدمی برداشته نمیشود که نتیجه حاصل شود و خداوند هم قوانینی گذاشته که اگر بهشون عمل کنم نتیجه درست و طبیعی اون عمل کردن میشد خلق خواستههای من
ترمز موفقیت به سختی اتفاق میافتد حذف شد و جای خودشو به نتایجی داد که جلوی چشمم رژه میرود و هر لحظه قدرت باورهامو به من یادآوری میکند
18. هیچ وقت حتی یک بستنی با این نگاه که یک هدیه به خودم بدهم یا زمانی با خودم بگذرونم نخریده بودم آخه اصلاً نمیدونستم که باید زمانی با خودم بگذرونم اصلاً مگه چنین چیزی هم هست ؟
اما با دوره عزت نفس تو این زمینه با تمرین مسافرتها انقدر راحت و خوشمزه اینو یاد گرفتم که هنوز هم ادامه داره و حتی زمانی که توی خونه روی خودم کار میکنم از این کار لذت میبرم و از زمان گذاشتن واسه خودم احساس خوشبختی میکنم ,زمانهایی که تفریح میرم بسیار زیاد شده اونم تنهایی با خدای خودم اما گاهی اوقات که تو خونه کار میکنم و هنوز نتایج نیومدم نجواها اذیت میکنند اما خیلی به ندرت پیش میاد خدا را شکر
ترمز ناآگاهی و بیلیاقتی و حقیر شمردن خودم جای خودشو با آگاهی و خوشحالی و احساس لیاقت و مسافرت و تجربه کردن لحظات خوب و لذت بخش با خودم و دریافت آگاهیها و دریافت هدایتها عوض کرد
19. از شنیدن جواب نه از طرف جنس مخالف ترس داشتم و فکر میکنم هنوز هم هست اما بسیار بسیار بسیار کمرنگ شده و توی دوره موفق شدم رابطهای رو تجربه کنند با یک فرد بسیار خوب و تقریباً نزدیک به ایدهآلهای من اما این رابطه دائمی نشد و جز افتخارات و تغییرات من این بود که به ایشون و خودم بدون ذرهای, خدا را گواه میگیرم بدون ذرهای نگرانی رابطه رو تموم کردم چون دو چیزو خوب یاد گرفتم اول اینکه به نظر طرف مقابل همونقدراحترام بذارم که به نظر خودم احترام میگذارم دوم اینکه من سرمایههای فوقالعادهای توی خودم درست کردم که در زمان مناسب به زن صالح هدایت میشم و با خوشحالی و ایمان اون رابطه رو تموم کردم , این مورد فکر میکنم استاد تو جلسه آخر دوره توضیح میده اما نتایج خود ارزشمندی و احساس لیاقت انقدر بزرگ و عالی هستند که من این انتخاب آگاهانه رو قبل از رسیدن به جلسه آخر تجربه کردم و خلقش کردم هر چقدر روی دوره عزت نفس کار کنیم هنوز کم کار کردیم
ترمز ترس از تنهایی و قدرت دادن به عوامل بیرونی وانتخاب از جایگاه بیلیاقتی جای خودشو با انتخاب آگاهانه و خلق شرایط خواسته ,خلق روابط خواسته از مسیر توحیدی عوض کرد
20. فکر میکردم همه باید منو دوست داشته باشند و اگر کسی به من توجه نکرد آدم خوبی نیستم , کلاً احتیاج به توجه داشتم که هنوز هم جای کار دارم
دوره به من کمک کرد با صلحی که توی خودم درست کردم به دیگران حق بدم که هر طور که دوست دارند زندگی کنند با این نگاه که ما انسانهای متفاوتی هستیم با سلیقههای متفاوت و من هم انسان محترم و فوقالعادهای هستم و اصلاً احتیاجی نیست که همه منو دوست داشته باشند چون این دوست داشته شدن از طرف خودم شروع شد و آرام آرام خودش داره خودشو وسعت میده مثلاً رابطم با نزدیکانم, جمعهایی که میرم خوب ابراز وجود میکنم و رابطههای درستی تجربه میکنم.
ترمز کمبود توجه جای خودشو با این باور که من خودمو دوست دارم و توجهات مناسب از طرف خداوند به سمتم میاد عوض کرد و قدرت عوامل بیرونی برای داشتن احساس خوب به خودم بسیار کم شد.
21. در حالت کلی رابطم با خودم خوب نبود پس ارتباطی هم با خدا نداشتم اما با دوره عزت نفس خداوند با نشانهها هدایتم نمیکنه باهام صحبت میکنه به راحتی و بدون هیچ رمزی یعنی ایده میگیرم ,سوال میپرسم ,هدایت میشم , حمایت شدید میشم ,تکرار میکنم به صورت کاملاً واضح صحبت میکنیم یعنی اول ارتباطم با خودم خوب شد و بعد با خداوند و الان خیلی خوشحالم
ترمز رابطه و احساس بد و بیارزشی جای خودشو با عالیترین و مهمترین ارتباط زندگی هر انسانی که در مسیر درست باشد عوض کرد
22. واسه کاری اقدام نمیکردم و اگر هم اقدام میکردم تو همون قدم اول انتظار نتیجه نهایی رو داشتم و به خودم اجازه امتحان کردن راههای دیگر رو نمیدادم اصلاً با کلمه چالش هیچ آشنایی نداشتم! اما دوره عزت نفس به من کمک کرد که به مسائلی که آدمها یا حتی خودم به راحتی از کنارش میگذشتم به عنوان چالش قبول کنم و واسه حل مسئله اقدام کنم مثال:
رفتم آرایشگاه, از آرایشگر راضی بودم ولی از کار اون روز راضی نبودم و راه حل ساده اینه که قضاوتش کنم و به راحتی برم پیش یک آرایشگر دیگه اما من تصمیم گرفته بودم با مسئله روبرو بشم, رفتم و درخواست خودمو عنوان کردم ایشون شنید اما دیگه کاری از دستش بر نمیاومد خب باز هم میتونستم برم جای دیگه اما تصمیم گرفتم مثل یک فرد توانمند عمل کنم یعنی از نگاه منبع به قضیه نگاه کنیم و من اون فرد قدرتمنده باشم و آرایشگر رو به نوعی مجبور کنم که واسه من وظیفهشو درست مثل همیشه انجام بده و از خواستم کوتاه ,نیام بعد از مدتی که رفتم ازشجاعتی که به خرج داده بودم به خودم افتخار کردم که دوباره برگشتم به همون آرایشگاه فارغ از اینکه جواب طرف مقابل چیه واسه حل مسئله اقدام کردم و این توانایی تو خودم دیدم و به صورت طبیعی آرایشگرم از اون روز خدمت اضافی به من میده قبلاً پول و انعام خیلی زیاد میدادم که فکر میکنم یه جورایی باج هم بود اما الان میرم و بهترین کارو دریافت میکنم وانعام هم نرمال میدم
ترمز ترس از روبرو شدن با مسائل و چالشها جای خودش با اقدام آگاهانه و شجاعت ورود به چالشها ورود به ناشناختهها , جهادی اکبربرای تغییر شخصیت, تقویت ایمان ,شجاعت ,قدرت خلق کننده عوض کرد
23. شجاعت تعریف از دیگران نداشتم یعنی همه جا نداشتم و جز ویژگیهام نبود
با دوره عزت نفس موفق شدم زمانی که توی باشگاه مربیم اومد و موهاشو رنگ کرده بود و دیگران چیزی نگفتند من با این نگاه که من دوست دارم اولی باشم که بهش تبریک میگه بابت رنگ زیبای موهاش بهش تبریک گفتم در صورتی که توی اون جمع این کار کاملاً بیمعنی بود اما من فهمیدم که باید بهای هدفمو بپردازم و مهم نیست که واکنش افراد دیگه یا حتی ایشون چی هست در حقیقت اصل عمل کردن بود
ترمز خودکم بینی و ترس جای خودشو با توانایی ابراز وجود ,اقدام عملی برای تغییر شخصیت ,اقدام آگاهانه و بدون مذاکره برای عمل به الهامات عوض کرد.
24. قدرت نه گفتن نداشتم و به شدت تو این مسئله لنگ میزدم
با دوره عزت نفس اول قدرت درخواست کردنم زیاد شد و بعد قدرت نه شنیدنم زیاد شد و بعد قدرت نه گفتن به درخواستهای حتی درست و به جایی که از طرف عزیزترین نزدیکانم ازم میشد ولی من شرایط مناسب برای کمک نداشتم و حتی گاهاً شرایطم اوکی بود اما دوست نداشتم کمک کنم چون هدفم این بود که آگاهانه وارد چالشها بشم و نه بگم اون و در شرایطی نه گفتم که واقعاً احتیاج به کمک داشتند اما تصمیم گرفته بودم که باهاش روبرو بشم و موفق هم شدم و انجامش هم دادم
ترمز ترس از نه گفتن جای خودشو با به راحتی نه گفتن و به راحتی نه شنیدن و اقدام عملی برای روبرو شدن با چالشها و اقدام عملی برای عمل به هدایت ها و اقدام برای متمرکز موندن روی هدف و پرداخت بها برای تغییر شخصیت عوض کرد
من اگر میخواستم تمام ترمزهایی که برداشته شدن را بنویسم شاید خیلیاش متوجه نشدم اما اونهایی که متوجه شدم بارها و بارها صدها بار باید تو این متن که براتون نوشتم تکرار میکردم و خواستم از این تکرارها جلوگیری کنم و اما واقعاً دوست دارم توان توصیف احساسی که از خلق نتایج دارم خدا بهم بده اما با کلمهها این کار امکانپذیر نیست دوستان
و در آخر برای خودم کاملاً روشن هست که فقط حدود چند ماه مثلاً 6 ماه یا حتی کمتر روی دوره عزت نفس واسه اولین بار کار کردم اما اونم به صورت کاملاً متعهد نبوده و تازه بعضی جاها دست کشیدم ,نجواها بهم غلبه کردند ,یک خط در میان تمرین کردم, اما جاهایی که تمرین کردم خیلی نتایج فوق عادی گرفتم و نتایج دیگهای که دوره عزت نفس برام درست کرده یعنی برداشته شدن ترمزها توی درک کردن دوره روانشناسی ثروت یک بینهایت به من کمک کرده یعنی تک تک ترمزهای که برداشته شدن و قدرت و از عوامل بیرونی گرفتن به من برای درک بهتره خصوصاً جلسه اول دوره روانشناسی ثروت 1 بینهایت کمک کردند و کار منو بسیار آسان کرده, خود ارزشمندی و کار کردن روی احساس لیاقت روی تمام جنبههای زندگیم تاثیر گذاشته ,من روی این موضوع برای دوستان هم فرکانسیم تاکید میکنم که از تمام این اتفاقات بیخبر بودم و فقط به الهامات عمل میکردم اما نمیدونستم که نتایجم انقدر بزرگ هستند و تمام این نتایج و متنی که برای شما نوشتم باز هم هدایتی به گفته شد و من نوشتم و الان به صورت آگاهانهتر و بهتر ارتباط بین باورها و خلق کردن خواستهها رو درک میکنم و با قدرت بیشتر و با ایمان بیشتر با شوقی مضاعف با سپاسگزاری بیشتر با شخصیتی توانمندتر با شخصیتی لایقتر و متمرکز روی دوره روانشناسی ثروت 1 کارمیکنم و به زودی نتایج فوق العادهای براتون میفرستم.
استاد عزیزم خانم شایسته دوست داشتنی بسیار ازتون سپاسگزارم
درود دوست هم فرکانسی
خدا رو شکر به خاطر اینکه هستی و کامنت من خوندی و واسم کامنت گذاشتی و من امروز با فکر کردن به دختر قدرتمندی شروع کردم که خواسته خودش خلق کرده ، حرکت کرده ، خواسته من چیه ؟ رابطه با یه خانم توانمند مثل خودم و وقتی تو نظرات خوندم که تو همچین رابطه ای درست کردی خیلی خوشحال شدم و ازش الگو گرفتم ، حتما باید دوباره به دوره عزت نفس برگردم و نتیجه دلخواهم خلق کنم ، مرسی از همه بابت بودن و نوشتن نتایج ، چقدر تغییر مدار راحته ، من نتیجه نوشتم شما خوندی و حتی استاد و خدا میدونه چقدر از بچه های سایت خوندن و باز هم میخونن ، بعد شما من تحسین کردی و من نظرات شما رو خوندم و هدایت شدم ، خداوند رو شاکرم بابت وجود وو و هدایتهاش و راههایی که واسم باز کرده .
استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز دوستتون دارم مرسی بابت فضای حرفه ای که درست کردین