«نقش عزت نفس» در دستاوردهای زندگی من

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

همه‌ی دستاوردهایی که آنها را «موفقیت» نامیده‌ایم‌‌، حاصل:

تصمیماتی‌اند که‌، اخذ وعملی شده‌اند؛ ایده‌هایی که جدّی گرفته شده‌ و به مرحله‌ی اجرا درآمده‌اند؛ و قدم‌های برداشته شده‌ای هستند که پشتوانه‌شان نه عواملی در بیرون ما‌، بلکه نیرویی در درون‌مان بوده است.

اگر بخواهم از میان عوامل مختلف‌، قوی‌ترین نیرویی را برگزینم که‌، انسان را به مرحله اقدام و تحقق یک خواسته می‌رساند و او را در این باره از دیگران متمایز می‌کند‌،  آن نیرو‌، قطعاً «عزت نفس» است.

عزت نفس همان نیرویی است که‌، باور تو را نسبت به خودت و توانایی‌هایت تا آن حدّ بالا می‌برد که از مرز محدودیت‌هایت عبور می‌کنی‌، قادر به غلبه بر ترس‌ها و رفتن به دل ناشناخته‌ها می‌شوی و به جای حساب و کتاب‌ کردن‌ها و به تعویق‌ انداختن‌های تمام نشدنی‌، از همان شرایطی که هستی و با همان امکاناتی که داری‌، برای خواسته‌هایت‌، قدم‌هایی عملی برمی‌داری.

عزت نفس است که قدرت «نه» گفتن به درخواست‌های نامعقول دیگران را در وجودت ایجاد می‌کند.

عزت نفس است که تو را از انجام کارهای عجیب و غریب‌، سخت و پیچیده‌ای بی‌نیاز می‌کند که‌، برای جلب توجه دیگران مجبور به انجام‌شان هستی.

عزت نفس است که موجب می‌شود‌ منشأ تصمیمات تو‌، دیگر بر اساس ترسِ از دست دادن نباشد. ترسی که خود را در تلاش برای «راضی نگاه داشتن دیگران»‌، «تأیید شدن توسط  آنها» یا «جلب توجه» آشکار می‌کرد، بلکه علاقه‌ای باشد که‌، برای رشد و تجربه‌ی خودت و توانایی‌هایت داری. فارغ از اینکه دیگران چه نگاهی به تو‌ یا علائقت دارند.

عزت نفس است که‌، تو را قادر می‌کند به جای زیستن به شیوه‌ی مورد تأیید جامعه‌، سبک شخصی خودت را برگزینی.

عزت نفس است که سبب می‌شود فارغ از خطاها و اشتباهات گذشته یا نقص‌ها و نقاط ضعفت، بی قید و شرط  دوست داشتنِ خودت را یاد بگیری و با پذیرش نقص‌هایت و درس گرفتن از اشتباهات‌ات‌، برای بهبود نقاط ضعف شخصیتی‌ات قدم برداری.

عزت نفس است که سبب می‌شود به جای ناامیدی از نتایج ناراضی کننده‌، به دنبال شناسایی و رفع موانعی برآیی که بارها به بهانه‌های مختلف از آن فرار کرده‌ای و تصمیماتی را اخذ و عملی می‌کنی که بارها به تعویق انداخته‌ای.

اگر اینقدر دقیق‌، تفاوت زندگی با عزت نفس و بدون عزت نفس را می‌دانم‌، به این دلیل است که تجربه‌ی هر دو زندگی- با و بدون عزت نفس- را داشته‌ام.

اگر تا این حدّ ساختن عزت نفس را اصل می‌دانم‌ و بر آن تأکید دارم‌، برای این است که- به عنوان فردی که با ساختن عزت‌ نفس خود‌، زندگی اش را از زیر صفر به جایگاه کنونی رسانده- با نتایجم به شما می‌گویم:،

وقتی عزت نفس و احساس لیاقت را در وجودت بسازی‌،  نه تنها خواسته‌هایی به صورت طبیعی و بدیهی وارد زندگی‌ات می‌شود‌، که‌ با تقلاهای بسیار و در طی سالیان نتوانستی به دست آوری‌، بلکه آرامشی حقیقی را در زندگی‌ات تجربه می‌کنی.

آرامشی که خداوند از آن با عنوان «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» یاد می‌کند. زیرا عزت نفس سبب می‌شود تا بدون ترسِ از دست دادن جایگاه‌، روابط‌، محبوبیت‌، شهرت‌، ثروت و فارغ از علائق یا اولویت‌های دیگران‌،‌ سبک شخصی خودت را زندگی کنی. زیرا عامل موفقیت‌تان روی پایه‌ای درونی و توحیدی بنا می‌کنید که عوامل بیرونی قدرتی برای تخریبش ندارد.

عزت نفس است که سبب می‌شود در زمان مناسب‌، تصمیمات درست را بگیری و عملی کنی

عزت نفس‌، شخصیتی قوی در وجودت می‌سازد که بارها از مسائلش بزرگتر است. برای همین برخورد با هر تضادی‌، برایت یک پله رشد است.


مطالعه اطلاعات بیشتر درباره دوره عزت نفس‌

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    97MB
    8 دقیقه
  • فایل صوتی «نقش عزت نفس» در دستاوردهای زندگی من
    7MB
    8 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

261 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «باران» در این صفحه: 6
  1. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    سلام

    به کمکتون احتیاج دارم. اول تو عقل کل درخواست کمک کردم ولی ظاهرا تایید نشده. معذرت میخوام که حرفام ربطی به این ویدیو نداره. نمیدونم دیگه کجا باید حرفمو بزنم. لطفا کامنتم رو تایید کنید چون به راهنماییتون نیاز دارم

    استاد نمیدونم چطور بگم ولی من هر کاری، هر کاری، هر کاری که بلدم برای کنترل ذهن انجام میدم. یه غار برای خودم درست کردم(اتاقم) و خودمو تقریبا توش حبس کردم که خبر بد نشنوم. صدای تلویزیون رو نشنوم. حرفای بقیه رو نشنوم. کلی گروه و کانال و پیج و سایت و کتاب و اهنگ و …. از زندگیم حذف کردم. کلی از بحث های بیخود دوری میکنم. با نوشتن، صحبت کردن، تغییر زاویه ی دید به مسائل، قرآن، تایید کردن فراوانی، تحسین کردن، «احساس» سپاسگزاری، گوش دادن به فایلها و انجام تمرینات و سعی در «احساس کردنشون»، تجسم خواسته ها، نوشتن خواسته ها، مدیتیشن برای برداشتن تمرکز از افکار منفی و….. هر کاری، هر کاری، هر کاری، هر کااااااااااااری بلدم میکنم ولی اخبار بد از در و دیوار میاد..عین غبار تو هواست! و میدونید چیه؟ من تا حالا هر خبر بدی بود با تغییر زاویه ی دیدم حسم رو خوب یا خنثی نگه میداشتم ولی دیگه از چند روز پیش نشد. من دلم از سنگ نیست که ببینم مردم کشورم اینهمه غم دارن و من هیچ احساس ناراحتی نکنم. منم آدمم، احساس دارم، دل دارم. به خدا هر کاری کردم حسم بد نشه نشد! هر کاری میکنم یه چیز مثبت از این خبر جدید مربوط به هواپیما دربیارم نمیشه. چه کار کنم که دلم از سنگ نیست؟ مگه میشه خبرها رو نشنید؟ به خدا من دنبال اخبار نیستم. حتی زمانی که از قانون خبر نداشتم هم دنبال خبر و سیاست نبودم ولی خبر بد انگار به من هجوم میاره!و اینقدر هم شوکه کننده هست که اگه کسی ازش خبردار نشه عجیبه! من هی از خبر و تحلیل اخبار فرار میکنم ولی مگه میشه چنین اتفاقاتی توی کشورم بیفته و من خبردار نشم؟ مگه میشه ناراحت نشم؟ سوالم از هر کسی که این کامنت رو میخونه اینه که شما برای کنترل ذهن چکار میکنید؟ مگه میشه احساسات انسانی خودمو انکار کنم؟ چطور بی حس بشم؟ چطور بی تفاوت بشم؟ دیگه چیکار کنم برای کنترل ذهنم؟باورتون میشه تو جهانی که هیچ رسانه ای خبر خوب نداره، من یه پیج خبری خارجی پیدا کردم که فقط و فقط اخبار خوب جهان رو منتشر میکنه؟ اینجوری دارم به چیزهای مثبت،به فراوانی، به زیبایی،به مهربانی توجه میکنم ولی به مدت طولانی در احساس خوب نمیمونم. هر روز دارم برای داشتن احساس خوب میجنگم! این جنگیدن خودش منفیه به نظرم! این خودش یه مقااومت درونیه. تمام روز دارم آگاهانه توجه ام رو روی چیزهای خوب میذارم. نمیتونم اینجا جزئیات رو تعریف کنم چون زیاده ولی تمااااااااام روز دارم همین کار رو میکنم ولی از دیروز دیگه حالم خیلی بد شد. احساس میکنم کنترل ذهن برای یک ایرانی خیلی سخت تر از بقیه ست. یک جوان امریکایی به احتمال زیاد توی دریم بوردش آرزوی مهاجرت نیست و نیاز به یادگیری یه زبان دیگه نداره. تو کشور خودش با زبان مادریش با صرف زمان کمتر برای کنترل ذهن، میتونه یه زندگی خوب برای خودش بسازه ولی من همین کار رو باید با مراحل طولانی تر و پیچیده تری انجام بدم. نمیگم تو ایران نمیشه موفق شدها! نه! ولی اینجا کنترل ذهن سخت تره و در ضمن، تمام خواسته های من و امثال من در این کشور قابل دسترسی نیست.

    اینو هم میدونم که نوشتن چهارتا جمله ی تاکیدی بدون احساس سپاسگزاری و توکل فایده نداره. من وقتی سپاسگزاری میکنم واقعا احساسش میکنم. همین الان هم بیشمار نعمت توی زندگی منه که عمیقا بابتشون سپاسگزارم ولی یه بخش دیگه ای از زندگی هست که هر کاری میکنم احساسم درموردش خوب نمیشه و اون بخش بیشتر مربوط به کشورمون میشه. در این مورد حسم خیلی بده. وقتی میخوام یه کتاب خارجی از اینترنت بخرم نمیتونم یاد تحریم نیفتم چون تحریمه که باعث میشه نتونم به راحتی بخرمش. باید هفت خوان رو رد کنم تا یه کتاب الکترونیک خارجی بخرم. کتابی که یک خارجی به راحتی در چند ثانیه میتونه بخره. چجور اینارو نبینم وقتی تو متن زندگی من هستن؟خیلی سعی کردم آگاهانه توجه ام رو از روی این چیزها بردارم ولی جلوی چشم من هستن! هر روز. شماها چطور ذهنتون رو کنترل میکنید؟ میشه به منم بگید؟ به خدا نیومدم قانون رو زیر سوال ببرم. عمیقا باور دارم جهان قانون و نظم داره ولی نمیدونم چطور ازش استفاده کنم.

    حتی فکر کردن به اینکه اون مسافران هواپیما وقت رفتنشون بوده حالمو خوب نمیکنه. آره همه ی ما میمیریم و مرگ بخشی از زندگیه و طبیعیه و قرار نیست همه در پیری بمیرن. اینارو عمیقا باور دارم اما مشکل خود مردن نیست. چطور مردنه که مسئله ست. اینهمه خشونت و بی نظمی در کشورم رو چطور ببینم و ککم نگزه؟ به خدا دل من از سنگ نیست. لطفا لطفا لطفا یه راهی بهم نشون بدید که منم بتونم مثل شما ذهنم رو کنترل کنم. احساسمو خوب کنم. امیدوار بمونم.

    حتی فکر کردن به اینکه من خودم قبل تولد این کشور رو انتخاب کردم دلم رو آروم نمیکنه! قبلا تا حدی میشد ولی این روزها نه! چرا من اینقدر برای داشتن احساس خوب باید بجنگم؟ شما هم همینطورید یا فقط منم؟ میدونم کامنتم هیچ حس خوبی بهتون نمیده ولی لطفا تاییدش کنید چون من به کمک نیاز دارم. من فعلا حرفامو به هیچ انسانی جز شماها نمیتونم بگم. اگه میخواین بگین از خدا کمک بخواه، هر روز ازش کمک میخوام. ولی اگه قرار بود ما آدما از همدیگه درخواست و سوالی نکنیم و فقط درون خودمون باشیم اصلا هر کدوم تو یه سیاره ی جدا به وجود میومدیم نه اینکه کنار هم تو یه سیاره باشیم. اگه اینطور بود اصلا استاد عباسمنش سایتی درست نمیکردن! من فقط میخوام یاد بگیرم چطور ذهنم رو کنترل و احساسم رو خوب کنم. من قوانین رو میدونم. چیزی که نمیدونم اینه که دقیقا چطور از قانون استفاده کنم؟ بعد از دیدن همه ی فایلهای رایگان(بارها) و چندین محصول(بارها) و سفرنامه و انجام تمرینات و انواع کارهای مختلف برای کنترل ذهن، دیگه کم آوردم. دیگه حسم خوب نشد. تمام دیروز دچار انواع دردهای عصبی شده بودم. به زور نفس میکشیدم. همش گریه میکنم. چیکار کنم که دلم از سنگ بشه تا بیشتر از این با احساس بد واسه خودم اتفاق بد ایجاد نکنم؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    سلام استاد عزیز

    خدا رو شکر که امروز شما خبر خوب برامون آوردین. خیلی متشکرم.

    من دوره ی عزت نفس رو دارم و اتفاقا همین چند روز پیش داشتم فکر میکردم ای کاش توی این دوره یه مقدار بیشتر در مورد احساس لیاقت صحبت کرده بودید. آخه چند ماه پیش من یک مقاله از خانم شایسته در سایت خوندم در مورد احساس لیاقت بود و اون مقاله یه مقدار با جزئیات بیشتر در مورد احساس لیاقت توضیح داده بود. طوری که انگار مکمل دوره ی عزت نفس بود. برای من سوال بود که چرا این توضیحات با این جزئیات در دوره ی عزت نفس کمتر وجود داره! خوشحالم که داره اپدیت میشه و ازتون ممنونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    خیلی ممنونم که وقتتون رو برای من گذاشتین و پاسخ دادید.

    البته من این کلیات رو میدونم و اصلا توقع ندارم با یک ساعت کنترل ذهن حالم خوب بشه. من خیلی وقته دارم کنترل ذهن رو انجام میدم و چون احساس کردم این روش خیلی جواب نداده، درخواست کمک کردم. میدونستم الان بقیه میگن کامنتت پر از فرکانس منفیه ولی این احساسات منفی رو نشون دادم تا مسئله م رو با شما مطرح کنم و راهی برای حل کردنش پیدا کنم. نمیخوام فقط برای اینکه کامنتم مثبت به نظر برسه، ادای حال خوب رو دربیارم. میخوام مسئله ام رو حل کنم. من در طول روز این حرفا رو با خودم تکرار نمیکنم. اینارو فقط اینجا نوشتم که نشون بدم بر خلاف اینهمه کنترل کردن، احساسم اینجوریه و درخواست راهنمایی کنم. در طول روز دارم اون هزارتا کار مختلف برای کنترل ذهن رو انجام میدم. من جواب جزئی تری لازم دارم. اینکه شما میگید سخت نگیر، برای من دقیقا معلوم نیست که چجوری! اون روش دقیقش چیه؟ اون تمرین، اون زاویه ی دید خاص، اون دقیقا چیه؟ من یک راهنمایی دقیق نیاز داشتم چون خودم هم الان میتونم ساعتها درمورد سخت نگرفتن و قانون و فرکانس صحبت کنم ولی در عمل روشهایی که تا به حال یاد گرفتم در چنین مواقعی روی من تاثیر نذاشته. من چند بار امسال از نظر احساسی به شدت سقوط کردم و با کنترل ذهن خودمو بالا کشیدم. از جام بلند شدم و ادامه دادم و دفعه ی بعد محکمتر خوردم زمین و دوباره بلند شدم و…. اینبار از همیشه محکمتر بود. دیگه حس کردم خیلی داره کنترل ذهن برام سخت میشه.وقتی لایو استاد رو دیدم گفتم شاید جواب سوالم رو بگیرم ولی نگرفتم. استاد حرفاشون مثل همیشه عالی بود اما حرفشون خطاب به کسانی بود که قانون رو نمیپذیرن و نمیخوان کنترل ذهن کنن و همه ی بدبختیشون رو میندازن تقصیر حکومت. اما من جز اونا نیستم. من نیومدم اینجا قانون رو زیر سوال ببرم یا لج کنم. نیومدم تقصیر رو گردن حکومت بندازم. من اومدم که راه و روش موثرتر برای کنترل ذهن رو یاد بگیرم. واقعا اینکه الان چند نفر به من بگن کامنتت پر از فرکانس منفیه کمکی به من نمیکنه اما ازتون ممنونم که با نیت خوب و با مهربونی جواب من رو دادید. برای من ارزشمنده که وقت گذاشتید.

    من چند ساعت بعد از نوشتن این کامنت، جواب رو خودم گرفتم. جواب اینه: من واسه اتفاقات ابان ماه اینقدر غمگین نشدم چون قبلا شبیهش زیاد دیده بودم و برام شوکه کننده نبود. میدونستم هر اعتراضی کشت و کشتار هم داره‌ و تو هیچ جنگی حلوا پخش نمیشه! و همون روزهایی که همه غمگین بودن من تونستم حالم رو خوب نگه دارم. اونموقع تونستم ذهنم رو کنترل کنم. اما اینبار نتونستم چون فکر نمیکردم جایی غیر از اعتراضات خیابانی هم ادمها رو بکشن و ککشون نگزه و از همدیگه تقدیر و تشکر کنن. حالا فهمیدم که باید بپذیرم در این کشور هررررر اتفاقی ممکنه بیفته و من دیگه نباید شوکه بشم. یعنی باید بدترین حالت ممکن رو توی ذهنم برای ایران در نظر بگیرم و بپذیرم که میتونه در اینده همونقدر بدتر بشه. اینجوری از قبل خودمو برای مواجهه با اونها اماده میکنم(من دنبال اخبار نیستما…ولی چون توی ایرانم از در و دیوار به گوشم میرسه و من باید خودمو براش اماده کنم. ضدگلوله بشم. بی حس)و مهمتر اینکه من باید احساس تعلقم رو نسبت به این کشور از بین ببرم. باید طوری خودمو از همه چیز جدا کنم انگار ایرانی نیستم. حتی احساساتم نسبت به همنوع رو هم باید نادیده بگیرم(آدمم و احساسات دارم. وقتی نمیتونم حتی با کنترل ذهن احساسمو خوب کنم، باید نادیده اش بگیرم هرچند که نمیدونم چطوری!!!)از ایران فقط همون چندتا چیزی رو که دوست دارم برای خودم نگه دارم و بقیه ش رو رها کنم طوری که انگار اهل یه کشور دیگه م. این جوابیه که گرفتم. روش آسونی نیست ولی میخوام امتحانش کنم. اگر جواب داد، میام توی سایت تعریف میکنم.

    من ابدا نگفتم شما سنگ دلید. نمیدونم چرا چنین برداشتی کردید. من کلا توی کامنتم فقط راجع به خودم حرف زدم نه بقیه. من اگه شماها رو قبول نداشتم ازتون راهنمایی نمیخواستم!

    خیلی ممنونم که پاسخ دادید. امیدوارم همیشه حالتون عالی بمونه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    یاسمن جان سلام. ممنونم که وقت گذاشتین

    به نظر میرسه کامنت من رو کامل نخوندین. من نوشتم که مسئله خود مرگ نیست. موضوع احساسات نسبت به همنوع و نسبت به خشونت بود نه خوبی و بدی خود مرگ. موضوع موثر نبودن انواع روشهای کنترل ذهن در مواقع خاص بود، نه مرگ! من توی کامنتم روی این موضوع تاکید هم کرده بودم که با خود مرگ مشکلی ندارم. حرفهای شما درسته ولی ارتباطی با مسئله ای که نوشتم نداره. به هر حال ممنونم ازتون.

    گفتین سپاسگزاری کنم. توی کامنت اولم توضیح دادم که این کار رو دارم انجام میدم. مسئله این بود که این روشها در مواقع خاصی تاثیر ندارن روی من.

    خوابیدن یعنی فرار کردن از مسئله. من نمیخوام ازش فرار کنم و نمیتونم تمام روز بخوابم. میخوام حلش کنم و دیشب به یه نتایجی هم رسیدم که میخوام عملیش کنم.

    من از گروه تحقیقاتی عباسمنش خواهش میکنم کامنتهای من رو در این صفحه حذف کنن چون ظاهرا طوری نوشتمش که مفهومش برای دوستان واضح نیست. ضمن اینکه من دیشب خودم با فکر کردن به یک جواب برای مسئله ام رسیدم که نمیدونم درسته یا نه ولی در هر حال تنها حوابیه که الان بهم رسبده. توی کامنت دومم جواب رو نوشتم. به هر حال خواهش میکنم این سری کامنت رو حذف کنید که اینجا دیگه بحثی پیش نیاد و نیازی به تکرار کردن حرفهای قبلی نباشه

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    سلام خانم توانگر

    متشکرم که پاسخ دادید.

    راستش، انگار کامنت اول من خیلی مبهمه و به همین خاطر تک تک کسانی که لطف میکنن و من رو اینجا راهنمایی میکنن دچار سوتفاهم شدن. خواهش کردم کامنتم حذف بشه ولی نشد. نمیدونم چرا! اینطوری وقت همه ی دوستانی که لطف میکنن و جواب میدن گرفته میشه.

    راستش من توی کامنتم نوشته بودم که موضوع ناراحتی من خود مرگ نبود. بله منم میدونم هر کسی در وقت معین میمیره و مشکلی هم ندارم.

    موضوع دیدن خشونتی بود که خواه ناخواه خبرش بهم میرسه و من انسانم و احساسم نسبت به اینهمه خشونت در ایران بد میشه. تقریبا دو روز مریض بودم! و مسئله این بود که با وجود تمام روشهای کنترل ذهن، نتونسته بودم احساسمو خوب کنم. به خدا من با خود مرگ مشکلی ندارم!!! نمیدونم اینو چطور باید بگم ولی گویا کامنت من خیلی مبهمه.

    اصلا موضوع جدا بودن ما و حکومت نبود! من راجع به اینها حرف نزده بودم.

    اون قسمت که گفتین طلب بخشش کنم…. راستش متوجه نشدم چرا باید طلب بخشش کنم! موضوع کامنت من احساس گناه نبود!

    من از اینکه ما با فرکانس جمعی اتفاقات رو رقم میزنیم اگاهم ولی همونطور که گفتم، هیچکدوم از این اگاهی ها و… حال من رو خوب نکرد.

    من بعد از نوشتن اون کامنت، راه حل مسئله ام رو بی واسطه دریافت کردم و در کامنت دومم نوشتم. (البته کتاب نیروی حال که قبلا خوندم به من کمک کرد که به راه حل برسم) الان توضیح میدم: من عمیقا از اینهمه بی نظمی و خشونت در کشورمون درد کشیدم چون به ایران احساس تعلق دارم. اگر همین اتفاق در کشور دیگری می افتاد، من ناراحت میشدم ولی نه اینقدر عمیق! در نتیجه، مشکل من این احساس تعلقه!

    با احترام و قدردانی نسبت به همه ی راهنمایی های شما و بقیه ی دوستان، راه حل رو از بین بردن احساس تعلق نسبت به ایران میدونم و این کار، یه کار ذهنیه نه جغرافیایی… در کتاب نیروی حال هم روش مراقبه ای توضیح داده شده که به این رها شدن از تعلقات(از جمله کشور و ملیت) کمک میکنه. امید دارم که بتونم ازش رها شم. راه حل دوم هم پذیرش تمام مشکلات این کشور هست. اینکه من نهایت بدیها رو از الان برای ایران بپذیرم تا بعدا هر اتفاق بدتری اقتاد، من شوکه نشم. همونطور که در آبان ماه شوکه نشدم چون قبلا مشابه اون اتفاقات رو دیده و پذیرفته بودم. پس راه حل دوتاست: اول، رهایی از احساس تعلق نسبت به ایران و دوم، پذیرفتن اینکه ایران، به عنوان محل زندگی فعلی من، این ویژگیها رو داره و میتونه خیییییلی بدتر هم بشه.وقتی نهایت بدیش رو بپذیرم، دیگه از اتفاقات بدتر، شوکه نخواهم شد.

    به هر حال خیلی ازتون ممنونم که وقت گذاشتین و با مهربانی راهنماییم کردید.

    یک بار دیگه از گروه تحقیقاتی خواهش میکنم این سری کامنتها رو حذف کنن تا بقیه ی دوستانی که کامنت اول من رو میبینن دچار سوتفاهم نشن و بحث و تکرار مکررات نشه.

    ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    باران گفته:
    مدت عضویت: 2443 روز

    سلام آقای سعید

    متشکرم

    فقط یک جمله میتونم بگم: اگر قانون رو نمیدونستم، نمیومدم اینجا از اعضای سایت عباسمنش درخواست کمک برای پیدا کردن روشی بهتر برای «کنترل ذهن» کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: