برای پاسخ به این سؤال، لازم است مروری بر مقوله تغییر باور داشته باشیم.
وقتی افراد میشنوند که تغییر باور همه چیز است، وقتی میفهمند که اگر باورهایشان را تغییر دهند، تجربه آنها از زندگی تغییر میکند؛ وقتی این آگاهی را دریافت میکنند که “اگر باورهای قدرتمند کنندهای درباره موفقیت مالی بسازم، به استقلال مالی میرسم”،
پر از هیجان و اشتیاق میشوند تا آنها نیز باورهایشان را تغییر دهند. اما این اتفاق برای همان عده معدودی رخ میدهد که، واقعاً برای تغییر باور، جهادی اکبر به راه میاندازند و ذهنشان را از آنهمه باورهای محدود کننده بنیادین، شخم میزنند و این شیوه را متعهدانه تا رسیدن به نتیجه و سپس برای همیشه ادامه میدهند. چون میفهمند که در این جهان قانونمند، راهی جز این نمیتواند باشد
اما اگر فردی نتوانند تمام اتفاقات زندگیاش را بدون استثناء حاصل باورها و فرکانسهای خودش بداند و خاصیت فرکانسی جهان را درک کند، نمیتواند چنین تعهدی ایجاد کند و نمیتواند در این مسیر ثابت قدم پیش برود.
یعنی نمیتواند مثل وحی منزل بپذیرد که:
«جهان در هر لحظه به باورهای من واکنش نشان میدهد و اساس باورهایم را وارد زندگیام میکند»
چون این اصل را نمیپذیرد، همواره میخواهد تمام راه را بداند. میخواهد تمام مسیر برایش مشخص باشد تا قدمها را بردارد. میخواهد همه چیز از قبل تضمین شود تا او این شیوه را اجرا کند.
یعنی در شروع کار که اطلاعات خوبی درباره قوانین جمع میکند، آن اطلاعات را با «باور» یکی میداند. سپس با این نگاه که باورهای قدرتمندکننده را ساختهام، به دنبال راهکاری برای تغییر اوضاع میگردد. یعنی با همان باورهای محدودکننده قبلی، به دنبال راهکار و نقشه کاملی میگردد تا به صورت واضح تمام مسیر را به او نشان دهد.
یعنی به او بگوید، ابتدا از نقطه A شروع میکنی، سپس در نقطه B به این نتیجه میرسی، سپس در نقطه C، این ایده را اجرا میکند و در نقطه D این نتیجه را میگیری، سپس در نقطه E این یکی کار را انجام میدهی و در نهایت به نقطه نهایی یعنی نقطه F میرسی …
سپس هیچ ایده و راهکاری که بخواهد مسئلهاش را حل کند، نمییابد و ممکن است به این نتیجه برسد که باور کافی نیست. یا از خود بپرسد:
چرا با اینکه باورهایم را تغییر دادهام هیچ تغییر خاصی اتفاق نیفتاده؟
یا بپرسد، آخر این باورها چگونه میتوانند فروش مرا بیشتر کنند، وقتی که هیچ کاری برای بازاریابی انجام ندادهام؟!
و از این جور سوالات…
اما سؤال اساسی که باید پرسیده شود این است که:
وقتی ما در جهانی فرکانسی زندگی میکنیم که کارش عکس العمل به فرکانسهای هر لحظهی ماست؛
آیا این سیستم میتواند یک نقشه کاملاً مشخص و از پیش تعیین شده به ما ارائه دهد؟!
و آیا منطقی است که چنین انتظار ی از این سیستم داشته باشیم؟!
موضوع این است که جهان فقط میداند که این فرکانس مشخص، این نتیجه مشخص را به بار میآورد. اما جهان نمیداند که تو در یک هفته آینده کدام فرکانس را برایش ارسال میکنی.
مثل یک معادله ریاضی است. یعنی بر اساس عددهایی که در مجهولات معادله قرار میدهی، به جوابهای مشخصی میرسی.
پس باید از خودت بپرسی: وقتی من در هر لحظه قادرم با تغییر کانون توجه ام، فرکانس متفاوتی به جهان ارسال کنم و جهان نیز بر اساس آن فرکانس مشخص به من پاسخ میدهد، آیا این ممکن است که تمام راه پله برایم مشخص باشد؟!
و مهمتر از همه، آیا اصلاً من نیازی دارم که تمام مسیر را بدانم؟! یا اینکه دانستن قدم بعدی کافی است؟!
اشتباه فردی که به محض اطلاع از قوانین، میخواهد با اطلاعات جدید اما با باورهای محدودکننده قبلی، نتایج جدیدی به دست بیاورد، همین جاست. حال آنکه، کاملاً واضح و منطقی است که:
باورهای قبلی، همان راهکارهای قبلی را دارد
همان سؤالات قبلی پرسیده میشود،
همان جوابهای قبلی دریافت میشود
و همان نتایج قبلی به بار میآید.
به همین دلیل است که بعضیها، اطلاعات را با باور اشتباه میگیرند و توقع دارند به محض دریافت آگاهی و با اولین قدم ، نتایج بزرگی برایشان رخ دهد. انتظار دارند یک شبه تمام باورهای محدود کننده و فقر آفرینی که در طی سالیان در ذهن اش ایجاد شده، تغییرکند.
به همین دلیل موضوع تغییر باورها را نه به مثال جهادی اکبر، بلکه در حد یک سعی و خطا امتحان میکنند.
در حد «ببینم حالا چه میشود»، آن را انجام میدهند، نه با ایمان و یقتین به اینکه: «این تنها و تنها و تنها راه است»
برای همین، ذهنشان همواره به آنها میگوید:
“خوب! باورت را تغییر میدهی، اما اگر شغلت تغییر نکند که نمیشود…
خوب! تا زمانیکه تو یک حقوق مشخص داری، چگونه فقط تغییر باور میتواند درآمدت را افزایش دهد؟
خوب! اگر کاری برای افزایش مشتری انجام ندهی، تبلیغ نکنی و فقط بنشینی و روی باورهایت کار کنی که امکان ندارد درآمدت زیاد شود؟
خوب اگر راست میگویی، چگونه میخواهی فقط با تغییر باورهایت این مسائٍل را حل کنی، آن مشتریها را پیدا کنی، این درآمد را کسب کنی، این رابطه را ایجاد کنی و…
و از آنجا که هنوز باور قدرتمند کنندهای در کار نیست، قطعاً نمیتواند پاسخی بیابد که این موضوع برایش منطقی و راضی کننده باشد و از عهده نجواهای ذهنش بربیاید.
پروسه باورسازی خیلی ها به این شکل است که:
همزمان که به اصطلاح روی باورهایشان کار میکنند، تردیدهایشان را هم به همراه دارند و این تردیدها، همان روزنههایی هستند برای نفوذ نجواهای ذهن و تعهد و تمرکز لازم برای تغییر باور را از آنها میگیرند.
ایمانش را به این موضوع که باورها عامل اصلی نتایج هستند، سست میکنند و بعداً نتیجه مشخص است:
چون تغییر باور هنوز صورت نگرفته، نتیجه خاصی هم بوجود نیامده، راهکاری که برایش جوابگو باشد، به او الهام نشده و از آنجا که به نظر خودش مدتی است که دارد روی باورهایش کار میکند اما دریغ از پاسخی راضی کنند، در نتیجه شکهایشان دوباره بیشتر میشود و این باور محدودکننده ساخته میشود که:
«تغییر باور جواب نمیدهد»
یعنی ذهن کاری میکند تا دوباره آنها را به شیوه قبلیِ خودشان و همان باورهای محدود کننده قبلیشان و حتی محدود کننده تر باز گرداند.
همان روشی که میخواست با عمل با انجام یک کار فیزیکی مثل تغییر شغل، مثل تبلیغات در زمان نامناسب و در مکان نامناسب، مثل تغییر کارمند، تغییر محصول، تغییر بازار، گرفتن یک مدرک دیگر، آموختن یک مهارت دیگر، رفتن به شهری دیگر، تغییر دکوراسیون و … درآمدش را افزایش دهد.
و دوباره وارد سیکل همان مشکلات و ماجراهای قبلی میشود.
اما جهان اینگونه عمل نمیکند
جهان با هدایت کار میکند.
شما نمیتوانی بپرسی آیا با داشتن باورهای قدرتمند کننده، نیازی هم به بازاریابی هست یا خیر.
بلکه فقط میتوانی آن باورهای قدرتمند کننده را ایجاد کنی تا آن باورها شما را وارد مدار راهکارهایی نمایند که جواب میدهد.
زیرا پاسخ این سؤال را، فقط آن باور قدرتمند کننده میتواند به شما بدهد.
زیرا راهکارهای جهان برای تو، همیشه همسنگ باورهایت هستند و جهان راهکارهایش را بر اساس باوری به شما ارائه میدهد که، در آن لحظه داری
زیرا تا آن باور ساخته نشود، هیچ دسترسیای به پاسخ و راهکار که جوابگوی مسائلت باشد و نتیجه مورد دلخواهت را بیافریند، نداری.
زیرا جهان در هر لحظه به فرکانسهای تو بازخورد میدهد و هر جوابی که در این لحظه دریافت کنی، جوابی به باور کنونیات است. یعنی اگر آن باور قدرتمند کننده نباشد، آن پاسخ و آن راهکار هرگز نمیتواند نتیجهای بیافریند.
زیرا تنها چیزی که جهان درباره تو میشناد و به آن پاسخ میدهد، فرکانس است و نه عملکرد تو و نه کلمات تو و نه خواستههای تو.
فرکانس همیشه سرعتش بسیار بسیار بسیار بیشتر از عملکرد است. هر چند که آن فرکانس نهایتاً به یک عملکرد ختم میشود اما عملکردی که جواب میدهد. زیرا باورهای تو چیزی جدا از اقداماتات نیستند. اقدامات تو جلوهی مشخص و واضح باورهایت هستند.
و همیشه ارتباط مشخص و همجنسی میان باورهای تو و نوع واکنشها، راهکارها و ایدههایت وجود دارد که به راحتی توسط خودت قابل شناسایی است.
پس راهی نداری جز تغییر باورهایت. وقتی هم باور تغییر کند، مدار تو را تغییر میدهد.
وقتی ساختار جهان را درک میکنی و قوانین سیستم را بشناسی، دیگر تردیدی نداری. دیگر نمیخواهی تمام مسیر برایت مشخص باشد. به همین دلیل به خودت میگویی:
من جهاد اکبر برای تغییر نگاهم به راه میاندازم. جهادی اکبر برای تفسیر اتفاقات به شیوهای دیگر. سپس اولین قدم را با ایمان بر میدارم و ایمان دارم، مراقب ورودیهای ذهنم هستم، باورهای قدرتمندکننده را میسازم تا در طی مسیر، راه کارها به من گفته شود.
آنوقت به میزان ایمان و باوری که میسازی، راهکارها هم به تو گفته میشود. قطعاً نتیجه نهایی آن باور، به یک کار عملی و فیزیکی منتهی میشود. زیرا ما درجهان فیزیکی زندگی میکنیم. اما این دو همزمان و با هم پیش میروند یعنی نگرش جدید تو را به سمت راهکار جدید هدایت میکند و اقدام برای آن راهکار و انجام دادنش، بخشی از فرایند ثابت شدن آن نگرش جدید و ساخته شدن باور قدرتمندکنندهی جدید است.
باورها همیشه به اقدام و عملی فیزیکی منتهی میشوند. حتی باورهای محدودکننده هم به اقدام منتهی میشوند. تمامی راهکارهایی که همین حالا داری و جواب نمیدهد، نتیجه همان باورهای محدودکننده هستند.
اما تفاوت اینجاست که وقتی باورهای قدرتمندکننده ساخته میشود، به سمت عمل فیزیکیای هدایت میشوی که مسئلهات را حل میکند و نتیجهاش شما را راضی میکند.
و مهمتر از همه، آن عمل فیزیکی کوه کندن و زجر کشیدن نیست، بلکه در راستای علائق شماست . کاری است که شما آن را دوست داری و از آن لذت میبری ضمن اینکه نتیجهاش هم راضی کننده است.
قطعاً استاد عباس منش قدمهایی برای کسب و کارش برداشته و بر خواهد داشت که عملی فیزیکی است.
اینکه ایشان از بندرعباس به تهران مهاجرت کرد، یک عمل فیزیکی بود
اینکه از ایران به آمریکا مهاجرت کرد، یک عمل فیزیکی بوده
اینکه در حال گسترش کسب و کارش در میان انگلیسی زبانان است، یک عمل فیزیکی است. زیرا زبان آموزی یک عمل فیزیکی است. زیرا انگلیسی زبانان جهان یک بازار جدید برای کسب و کار او هستند و …
اما تفاوت اینجاست که آن باورها، راهکارهایی را الهام میکند که جواب میدهد و کسب و کار را در مسیری هدایت میکند که هزینههای کار مرتباً کاهش و سود آن مرتباً افزایش داشته باشد.
پس تفاوت ساخته شدن یک باور قدرتمند کننده و ساخته نشدن آن، تفاوت در هدایت به سمت دو راه حل متفاوت برای مشتری یابی، بازاریابی، تبلیغات، تولید محصول و … است. که یکی از آنها جواب میدهد اما دیگری فقط هزینهها را بیشتر میکند.
یعنی وقتی باور ساخته میشود، شما در زمان مناسب و در مکان مناسب، عملکرد مناسب را نشان خواهید داد.
اینها مواردی است که استاد عباس منش مفصلاً در دوره روانشناسی ثروت۳ به آن پرداخته است.
از نحوه مشتری یابی، بازاریابی، تولید محصول، انتخاب بازار و …
برای همین در جلسات ابتدایی دوره روانشناسی ثروت۳، آموزشهای استاد به شدت بر موضوعات اساسی و ساختن باورهایی تمرکز دارد که، پایههای کسب و کار را روی اصول محکمی بنا میکند که، به مسیر فرصتها و بازارهایی هدایت میشود که انتهایی برای گسترش آن وجود ندارد.
کسب و کاری که مرتباً در حال رونق و رشد خواهد بود.
منابع بیشتر:
راهکارهای دوره روانشناسی ثروت 3 برای رونق کسب و کار
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
ممنونم از توضیحات جامع وکاربردی تون .خیلی کمکم کردید .سپلسگزارم از خداوند که هدایتم میکنه وممنونم از تیم استاد عباسمنش.
سلام ،من کسب کار جدیدی رو راه انداختم و واقعا ب چنین صحبتی نیاز داشتم .اول از خدای مهربانم سپاسگزارم ک من را ب اینجا هدایت کرد و دوم از شما ک لطف کردین و جواب رو نوشتید ،خداوند هدایت گر همه ما باشد.
لذت بردم جوابی بود کدوست داشتم بشنوم و شنیدم ،واقعا اگه میبینی باورهای قدرتمندی داری اما باز حرکت نداری باورهات در مورد کار اشتباه هست مثلا کار خوبه اما برا تراکتور !!! در صورتی ک باید باور بسازی که من عاشق کار هستم و نتایج بسیار عالی و مثبتی از تک تک کارهایم حاصل میشود ،یا همیشه با حس و حال خوب نتیج کار بزرگتر و مثبت تر هست ،خدا شکرت ک خیلی مثبت و کاری هستم
سلام به خانواده گرم وصمیمی وخدایی عباسمنش..من ازوقتی واردسایت شدم ..فهمیدم که اصلا باوریعنی چه….بسیااارسااده ورسا خودمونی بدون استفاده ازکلمات قلمبه سلمبه ادموبه جلومی بره….واقعا که استادتمام استادهایی….چون من قبلا ازبقیه استادها خریداری کردام محصول وچیزی درک نکردام تا خداوندبزرگ منوبه اینجا هدایت کرد..هرررساعت داخل سایتم وامیدوارم که بتونم ذهنموپاکنویسی کنم …وبه جلوبرم…بتونم محصول بخرم که دیگه باخیال راحت بدونم تکلیفم چیه..الان برای هرسوالی که به ذهنم میادسرچ می کنم واطلاعاتی کسب می کنم وخداوند راشاکرم… درودبرشما