این آگاهیها در پاسخ به افرادی ارائه شده که به خاطر اینکه مدتها به خاطر تمرکز بر نکات منفی خودشان و اتفاقات اطرافشان در احساس بد ماندهاند، به افسردگی و ناامیدی رسیدهاند. اما در نقطهای بالاخره به خود آمده و متعهد شدهاند تا از این چرخه ناقص بیرون بیایند و آستینها را برای تغییر زندگیشان بالا بزنند.
تمامی احساساتی که فرد در این حالت تجربه میکند و در یک کلام، ریشه اصلی رسیدن به افسردگی، فقط و فقط بخاطر کمبود عزت نفس است.
چیزی او را خوشحال نمی کند چون به نقطه ای رسیدی که باور کرده، آنچه که دوست دارد، نمیتواند داشته باشد.
باور کرده که زندگیاش تحت اختیار خودش نیست و نمی تواند هیچ چیز را در زندگیاش تغییر دهد. یا سرنوشتت همین زندگی است و هیچ اراده و اختیاری بر آن ندارد.
در واقع دلیل اصلی همه ی اینها و ریشه اصلی افسردگی، شرک و دوری از توحید است. به همین دلیل میتوان گفت که وقتی عزت نفسات را بسازی، توحیدیتر از همیشه میشود. میتوان گفت که میزان توانایی تو در اجرای توحید در عمل، به اندازه عزت نفسات است.
و هرچه عزت نفسات کمتر میشود، به شرک نزدیکتر میشوی و اختیارت بر زندگیات کمتر و کمتر میشود، احساسات بدتر و بدتر و اتفاقات هم بدتر و بدتر میشود. به همین دلیل است که خداوند آنقدر در قرآن بر پرهیز از شرک و درک توحید تأکید دارد زیرا این موضوع بسیار فراتر از مذهب است. این اصل و اساس زندگی و خوشبختی است و هیچ ارتباطی به معنویت یا مذهب ندارد.
توحید یعنی قبول این اصل که تمام اتفاقات زندگی من بما قدمت ایدیهم است و تماما توسط فرکانسهای خودم خلق شده و عزت نفس هم یعنی تو توانایی خلق هرآنچه را در زندگیات بخواهی داری، اگر این توانایی را باور کنی.
شرک یعنی پذیرفتن اینکه، کنترل اوضاع در دست من نیست. دلار، خانواده، وضعیت اقتصادی، جو جغرافیایی و از ما بهتران کنترل اوضاع را در دست دارند و کمبود عزت نفس هم یعنی همین.
وقتی انسان به این نقطه می رسد، دیگر چیزی او را خوشحال نمی کند. خودش را دوست ندارد زیرا خودش را لایق چیزهایی که دوست دارد، نمی داند.
خودش را بسیار کوچک تر از خواسته هایش می بیند و خواسته هایش را آنقدر دور و دراز می داند که فکر می کند، هرگز این قدرت را ندارد که بخواهد به آنها برسد و بد از همه، ترجیح میدهد اصلا چیزی را نخواهد و قید همه خواستههایش را می زند.
اما وقتی بدانی که جهان به شکل دیگری عمل می کند. وقتی بدانی که، تو یک دستگاه تولیدکننده فرکانس هستی و جهان نیز دستگاهی که این فرکانس ها را به اتفاقات، شرایط و … تبدیل و وارد زندگیات می کند، تعریفات از زندگی تغییر میکند. در نتیجه احساسات تغییر میکند، شور و شوق و ایمانت تغییر میکند و برمیخیزی.
می خواهم بگویم، وقتی دربیابی که خداوند جهان را به گونه ای طراحی کرده که، به هر آنچه که در ذهنات می سازی، شکل میدهد،
وقتی دربیابی که، خداوند از همان ابتدا دسترسی به همه ی خواسته هایت را به تو داده است، یعنی خداوند یک انرژی است که به آنچه در ذهنات می سازی، شکل می دهد، آنوقت درگیر برایت خیلی مضحکانه و بچگانه است که بخواهی افسرده بمانی و وقتات را با افسردگی هدر بدهی.
مادرم عادت عالیای درباره سفره غذا دارد و دستپخت بسیار خوشمزهآی هم دارد. همیشه وقتی یکی از خواهر یا برادرهایم به هر دلیل قهر میکردند و سر سفره غذا نمیآمدند، مادرم هرگز هیچ غذایی برای آنها نگه نمیداشت و هرگز به آنها اصرار نمیکرد که گرسنگی نکشند. بلکه قانونش این بود که این سفره غذا ارزشمند است و فقط برای افرادی است که برای آن ارزش قائلاند و با روی خوش سر آن سفره مینشینند.
اوایل گاهی برای اینکه پدر و مادرمان ناز ما را بکشند، ما خود را از غذا خوردن محروم میکردیم اما وقتی چنیدن بار با محروم ماندن از غذا مواجه شدیم، دیگر در قهر ماندن تا هنگان سرو غذا، برایمان بسیار مضحک، غیر عاقلانه و حتی ابلهانه آمد و زمان قهر بودن ما با هم، تا قبل از آن وعده غذا رخ میداد. چون مجبور بودیم با روی خوش کنار سفره باشیم.
نعمتهای جهان هم مثل همان سفره غذا در اختیار همه مان است. اما این دیگر انتخاب آن فرد است که این زمان را مقدس بشمارد و پای آن سفره بنشیند.
اگر فردی این آگاهی را به یاد آورد، دیگر نمیتواند وقتش را با افسرده ماندن بگذراند، همانگونه که ما وقتی فهمیدیم با در قهر ماندن فقط لذت خوردن غذای خوشمزه مادرم و آن جمع صمیمی را از دست میدهیم، دیگر بیخیال ادامه آن قهرها شدیم.
وقتی قوانین خداوند را بدانی که، خداوند به آنچه که در ذهنت میسازی شکل میدهد، خواه آنچه که در ذهنت ساختهای:
سرخوردگی، افسردگی، ناامیدی، ناتوانی از تغییر اوضاع، ناتوانی در رسیدن به خواسته ها، عدم لایق بودن برای داشتن چیزهایی که دوست داری یا افردی که می خواهی در رابطه با آنها باشی، عدم محبوبیت در میان افرادی که می شناسی، نگرانی های زیاد در مورد هر چیزی و … باشد. یا چیزهایی مثل:
انگیزه برای تجربه زیباییهای جهان، انگیزه برای سفر به سایر نقاط جهان، شناخت آدمهای دیگر سرزمین های دیگر… شروع کسب و کار، ایده پردازی، انجام کار مورد علاقه، داشتن همه چیزهایی که دوست داری مثل یک رابطه زیبای عاشقانه، ویلاهای زیبا، ، مسافرت به زیباترین سواحل دنیا با فردی که دوستش داری، کشتی تفریحی، ماشین آخرین مدل، سرمایه گذاری و … باشد یا
درگیری هایی مثل درگیری برای اجاره خانه، قسط، وام گرفتن، جور کردن بدهی، هزینه های تمام نشدنی، نداشتن یک خودروی درست و حسابی، نداشتن یک رابطه زیبا و آرامش و …
درهر صورت هر چه بسازی، خداوند همان را شکل می دهد و به قول خودش که در قرآن می گوید
کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً
و هر یک از این دو گروه را به عطاى پروردگارت کمک خواهیم داد و هرگز کسى از عطاى پروردگارت محروم نخواهد بود
دیگر آنچه در ذهنت میسازی مهم میشود.برایت مهم میشود که:
با چه انگیزه ای صبح ها از خواب بیدار شوی
چه نگاهی به خودت داری و خودت را در ذهنت چگونه می بینی.
آیا خودت را فردی دوست داشتنی، باهوش و فردی که توانایی خلق آنچه بخواهد را دارد میبینی یا فردی که به درد هیچ کاری نمی خورد و بی فایده است؟!
برایت مهم میشود که:
چه باورهایی درباره خودت، خداوند و جهان در ذهنت ساختهای.
هر روز به چه چیزهایی توجه می کنی؟
در ذهنت درباره چه چیزهایی حرف می زنی؟
زیرا خیلی مهم است که ذهنت چه چیز را مرتبا نوشخوار و بازرسی و بازبینی می کند. زیرا این کار یعنی ارسال فرکانسها.
با این کار فرکانس هایی به جهان می فرستی و جهان نیز اتفاقاتی همسنگ و همجنس با آنچه در ذهنت می گذرد را وارد زندگی ات می کند.
و اگر این چیزها برایت مهم نباشد و خودت را برگی در باد بدانی، آنوقت است که به نقطه افسردگی میرسی.
یعنی وقتی به مرحله افسردگی میرسی که، قبلا خواسته هایی داشته باشی و با شوق و ذوق برایش قدمهایی نیز برداشتهباشی. اما با باورهای محدودکننده.
یعنی از آنجا که باورهای قدرتمند کننده ای نداری، با آن باورهای مخرب نتوانستی به آن خواستهها برسی.بعد ناراحت و نگران شدی و مرتبا به دنبال دلیل شکست هایت بودی. آنوقت ذهن تو که با آن باورهای محدودکننده برنامه ریزی شده، دلایلی برایت آورده که، ناشی از همان باورهای محدود کنندهات بوده است. دلایلی مثل:
اینکه حتما خدا نمی خواهد.
اینکه در سرنوشتت نیست.
اینکه تو به اندازه کافی با هوش و با استعداد نیستی.
اینکه تو به اندازه کافی دوست داشتنی نیستی.
اینکه به اندازه کافی زیبا نیستی.
به اندازه کافی لایق نیستی و …
یا حتی اطرافیان، دوستان، معملمان یا رئیست جمله ای من باب بیلیاقتی، ناتوانی و ناشنایستگیات میگوید و تو هم اینها را باور میکنی. سپس با تکرار مکرر اینها در ذهنت و بازرسی، بازبینی و نوشخوارشان، مرتبا این جنس از فرکانس های محدودکننده را بیشتر ارسال میکنی و جهان نیز اتفاقات و شرایط همسنگ با آن فرکانسهای محدودکننده را برایت محقق میکند و وارد تجربه زندگیات میکند.
یعنی شرایطی که ثابت میکند حق با ذهنت است. در نتیجه بیشتر باورت میشود که هیچ کاری از دست تو بر نمی آید، هیچ چیز در دست تو نیست و دست سرنوشت است.
باورت میشود که به اندازه کافی توانا نیستی.
باورت میشود که نمی توانی مثل آن آدمهایی که میشناسی، موفق باشی و از این جنس دلایل… و کم کم نا امید و افسرده میشوی.
اما وقتی بدانی که جهان به گونه ای دیگر عمل می کند، می توانی همه چیز را تغییر دهی.
باید کار را شروع کنی
باید از تغیر باورهایت، کار را شروع کنی و تصمیم بگیری خودت را در نگاه خودت، ارزشمند و دوست داشتنی بیابی.
باید تصمیم بگیری با تغییر باورهایت همه چیز را تغیر دهی. زیرا وقتی باورت را تغییر می دهی، فرکانس جدیدی به جهان ارسال می کنی زیرا منشأ فرکانسهای تو، باورهای غالب تو هستند و خداوند نیز جهان را مامور کرده که، آن فرکانس ها را تبدیل به اتفاقاتی در زندگی تان نماید.
پس اگر می خواهید نتیجه تغییر کند، باید فرکانس تغییر کند و اگر می خواهید فرکانس تغییر کند ، باید باور تغییر کند.
اگر عزیز ترین فرد زندگی ام از من راهنمایی می خواست، به او می گفتم از کار را با دوره عزت نفس شروع کند. هربار که آموزش های این دوره را گوش بدهی و ذهنت را با آگاهیهای این دوره احاطه نمایی و تمریناتش را انجام بدهی، باورهای قدرتمند کننده تری در ذهن ایجاد می کنی، مقاومت ات درباره چیزهای که می خواستی اما آنها را دست نیافتنی می دانستی، کمتر می شود
و باور می کنی که توانایی خلق و تجربه آن خواستهها را داری. چنین احساسی که توانایی خلق در آن موج میزند، نشانه بذر باورهای قدرتمندکنندهای است که ساخته شده و کار تو این است که با تکرار آگاهیهای این جلسه، ذهنت را در احاطه این ورودیهای مناسب به ذهنت قرار دهی و به این شکل آن بذر را تغذیه نمایی تا رشد کند، جوانه بزند، شاخه بسازد، تنومندتر شود و عمیقتر در خاک ریشه بدواند و تمام اینها یعنی ارسال فرکانسهای بهتر. پس قطعا باید نتایج بهتر هم وارد زندگیات شود.
زیرا این تمام برنامه خدا برای شماست.
به همین دلیل است که استاد عباس منش به جدی گرفتن آموزش ها و تمریناتی که در دوره عزت نفس آمده، اینقدر تاکید دارد و به همین دلیل است که ایشان تمام زندگی شان در حال اجرای این قوانین است. یعنی قوانینی که در این دوره به وضوح آموزش داده شده است.
زیرا ما در هر لجظه در حال ارسال فرکانس هستیم. زیرا جهان در هر لحظه در حال بازخورد گرفتن از فرکانس های ماست
پیشنهاد می کنم از دوره عزت نفس استفاده کن و باورهایی را بساز که در این دوره آمده است.
این دوره ای است که باید تا پایان عمر از آن استفاده کنی. زیرا انتهایی برای عزت نفس وجود ندارد و هر بار میتواند بیشتر شود. هر بار که جلسات این دوره را مرور میکنی، آگاهیهای جدیدی میشنوی که باورهای قدرتمند کنندهات را دوباره تغذیه و رشد میدهد و به این طریق نتایج قبلی ات را بزرگتر می کند.
گروه تحقیقاتی عباسمنش
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
سلام من خودم رو ادم باهوش لایق و خوش قیافه میدونم میدونم اطرافیانم دوستم دارن قبولم دارن حتی خیلی هاشون ستایشم میکنن
بچه که بودم خیلی رویاپردازی میکردم از اینده زیبا یه اینده ای که خودم میسازمش همش با خدا صحبت میکردم میدونستم همیشه کنارمه کنارم قدم میزنه یا مثل ابر بالاسرمه و حرفامو گوش میده و میگه واسه رویاهان تلاش کن که من پشتتم منم در حد توانم دزس خوندم همیشه بهترین بودم میدونستم از زندگی چی میخوام میخواستم بی نیاز باشم از هرکی غیر خودم و خدا منم مثل شما پدر نمونه ای داشتم تو عجیی الخلقه بودن هنوزم هست فکر میکردم میرم یه جایی دور از اون ادم با همه اثرهای منفیش
میدونم خدا صدامو شنید دانشگاه رفتم دقیقا تو رشته ای که عاشقش بودم اما نه اون دانشگاهی که توقعش رو داشتم
تو کارم خلاق هستم اما در در اون موقعیتی که باید تحسین ها اگر تازه اونم اگر کارفرما فکر نکنه پرو میشم در حد تحسین نه با یه یه دستمزد در حد لیاقتم ..
نمیدونم چرا حس سنگینی و ناراحتی دارم و ترس هام بقدری بالاست که حسی برای ادامه راه ندارم یجوری ام چجوری نمیدونم
سلام دوستای خوبم
این فایل رو در حالی خوندم که بدجوری اسیر افسردگی شدم این مدت مشکلاتی داشتمک ه خیلی بد و زیاد بود و همین باعث شد کهمن افسرده بشم ولی انی حرفا رو از زبون منی بشنوید که در حال حاضر خیلی افسرده هستم:
اول که این فایل روخوندم درک نمیکردم دوباره خوندم از روش پیرینت گرفتم و در نهایت امروز همه رو با خودکار روی برگه نوشتم من افسردگی گرفتم چون یادم رفت خدایی که وجود داره خداوند قادر مطلق متعال که میتونه به راحتی اب خوردن مریضی پدرم رو خوب کنه میتونه حال خودم رو خوب کنه
من یادم رفت اگر سنم بالا رفته و ازدواج نکردم و هیچ خواستگاری ندارم ولی تو جهانی دارم زندگی میکنم که فقط کافیه فرکانس بفرستم که من میخوام ازدواج کنم و بچه دار بشم و بعد با خیال راحتد برم پی زندگیم چون میدونم خداوند حتما ادم مناسب رو سر راهم قرار میده من خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم من واقعا بعه خداوند ایمان ندارم من فقط به زبون میگم ایمان دارم و اگر از ته وجودم ایمان داشتم که خدا هست چرا باید تا ته این افسردگی برم
چرا باید در کنار همه مشکلات اخیر زیبایی هایی که دیدم رو متوجه نشم من اصلا خیلی وقته هیچی به چشمم زیبا نیست نه طبیعت نه زندگی و نه حتی ادما
و همه اینا از این میاد که من اسیر افسردگی شدم
انصافا تو این مسیرنکات مثبت هم وجود داشت اما من ندیدم ولی از امروز میخوام بیشتر به نکات مثبت فکر کنم توجه کنم و فقط به زیبایی های مسیر نگاه کنم میخوام شروع کنم تمرکز کردن
خدایا کمکم کن بتونم
توکلت به خدا باشه دوست عزیز
خدا حتما درهای رحمتشو بروت باز میکنه
فقط سعی کن حالتو خوب نگهداری و بنظرم بهترین راه که حالتو خوب نگهداری اینه که زمان بیشتری رو تو این سایت زیبا بگزرونی و از آموزه های استاد و دیدگاههای دوستان استفاده کنی…
حتما بهترینها وارد زندگیت میشه.
امیدوارم چند وقت دیگه بیای کامنت بزاری که اون افسردگی تبدیل شده به یه دنیا شور و شوق و عشق پایدار….
متشکرم، ازخداوند، بهترینهارو براتون آرزو دارم، خدایاشکرتامروز قسمت دوم عزت نفسو دانلود کردم که گوش بدم، خداروشکر
با عرض سلام و درود به استاد مهربانی ها و دوستان خوبم
دستت که تو دست خدا باشه دیگه نه ترس برات معنا داره و نه غم…
تمام ترسها و غمهای ما فقط بخاطر یک چیزه و اون فاصله ای است که ما از خداوند پیدا کردیم.
وقتی این فاصله رو کم کنی و خودتو پرت کنی تو آغوش خداوند،دیگه نه ترسی داری و نه غم.
الا ان اولیاء الله،لا خوف علیهم و لا هم یحزنون
کسی که با خدا دوست میشه خدا دو چیز رو ازش میگیره:
1.ترس
2.غم
افسردگی و غمهای ما ریشه در دوری از رب و خداوندی است که خالق جهان آفرینش است، خداوندی که هر لحظه و در هر شرایطی با درون ما در حال گفتمان است:
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
خداوند زیبایی ها یار و نگهدار شما
سلام سلامت باشید
رابطه شرک با افسردگی
وقتی که با افکار شیطانی هم سو میشد و اون فکر های شیطانی ومنفی را زیاد حمل کنید وبشون بها بدین
تبدیل به احساس ترس احساس نا امیدی و احساس حقارت
واحساس پوچی
واین احساسات تبدیل به رفتار های مثل عصبانیت ، انزوا طلبی وغیره … میشه
با احساس بد نمیتونید به فرکانس خداوند نزدیک بشد
واین افکار واحساسات بد روز به روز بیشتر میشه
و روز به روز ایمان تون به خداوند کم میشه
و روز به روز از فرکانس خداوند دور تر میشد
و
در مورد افسردگی
به چیزهای خوب فکر کنید
تمام درهای معبد خداوند یک کلید بیشتر نداره
و
اون هم
دعا و مراقبه است
دعا باعث میشه فرکانس شما به خداوند نزدیک بشه
و
مراقبه بهتون کمک میکنه از شر افکار شیطانی نجات پیدا کنید
حرف های خوب بزنید
توی طبیعت زیاد برید
اهنگ شاد گوش کنید و برقصید
با آدم های نا امید و افسرده رابطه برقرار نکنید
موفق سلامت باشید
به نام خداوند بزرگ وکریم ورحیم.
سلام به استاد محترم ومریم جان وهمه دوستان عباس منشی.
راستش من طی این چندین سال که با آموزه های استاد آشنا شدم خب بارها دیدم وشنیدم که استاد گفتند که زندگیه ما کپی برابر با اصل باورهای ماست، ما در هر لحظه بافرکانس هایی که ارسال میکنیم زندگی مان را در آینده رقم می زنیم.
ولی تازه همین چندروزه که به این (یقین) رسیدم که من خودم با افکارم شرایط حال حاضر زندگیم رو بوجود آوردم. چندشبه که حتی نصف شب هم که بیدار میشم همون افکاری که اغلب در طول روز توی ذهنم مرور می کنم رو به یاد میارم.
فکر واحساس قربانی شدن وقربانی بودن، یعنی انقدر این باور مخرب در وجود من قویه که شاید ۸۰درصد اوقات بهش فکر میکنم ودر موردش باخودم حرف میزنم وگاهی بخاطر این حس وشواهدش در زندگیم اشک میریزم یعنی قبلا که خیلی گریه میکردم. همین چندروز پیش بود که با خودم قانون رو تائید کردم گفتم واقعا حقیقته ها؛ یعنی همین حس قربانی شدن رو من سال هاست که دارم مرور می کنم یکم عمیق تر فکر کردم دیدم تقریبا از حدود ۸سالگی شروع شد وبخاطر شرایط خانوادگی هربار بیشتر توی ذهنم تائید شد وطبق قانون فرکانس شرایط امروز من رو بوجود آورد. در واقع الان ایمان آوردم به حرف استاد که با عوض کردن محیط یا مثلا ازدواج اتفاقات وشرایط بهتر نمیشه بلکه خوده تو (باورهات) باید تغییر کنه. به خودم گفتم ای بابا این همه سال گریه کردم غصه خوردم مگه چیزی تغییر کرد باید طرزفکرم رو تغییر بدم تا اوضاع تغییر کنه چون که درحال حاضر کنترل ذهن برام خیلی سخته، ناخودآگاه افکار مخرب میاد سراغم، اما آگاهانه به خودم میگم نه حواستو جم کن به خواسته هات فکر کن هنوز اول راهی کم کم راه می افتی.
این متن شما هم باز خیلی بهم کمک کرد وخیلی چیزها رو برام روشنتر کرد. فهمیدم که ۹۰درصد مردم در ایران شرک دارن وبه کل از توحید دورن وهر لحظه وهر مکان درحال نالیدن وبی سزا گفتن هستن که الهی فلان فلان بشن که انقدر همه چی رو گرون کردن و خون مردم رو توی شیشه…
وبه این ترتیب بالای ۹۰درصد جمعیت افسرده😑. وقتی بخوان یه کاری رو انجام بدن همش میگن اگه خدا بخواد، اگه قسمت باشه وبعد اگر اون کار انجام نشه بخاطر فرکانس ها وباورهای مخرب خودشون، باز میگن خدا نخواست، قسمت نبود، اینم از اقبال ما و…؛ اغلب جمعیت به علت کبود عزت نفس واعتماد بنفس دائم درحال تغییر ظاهر وچهرشون هستن هزینه های بالا وانرژی زیادی صرف میکنن برای تغییر.
من که تصمیم گرفتم بیشتر اوقات سعی کنم گفته هاتون ومتن هاتون رو رو نویسی کنم چون اینجوری عمیق تر درک میکنم سخنان نابتون رو.
این مثال مادرتون سر سفره هم خیلی کمک کرد قشنگ تر مسئله رو درک کنیم👌🏻.
فعلا سعی میکنم که به همین فایل های رایگان و ۳دوره ای که خریدم به خوبی عمل کنم وتمرینات رو انجام بدم تا خدای فراوانی ها کمک کنه به در آمد خوب برسم و دوره عزت نفس رو تهیه کنم.
خدای مهربون بهتون سلامتی وشادی بده که در این مسیر زیبا مارو همراهی مکنید استاد ومریم گلی و دوستای عزیز🌹🙏🏻.
سلام و درود. بر استاد عالیقدر.
من به شخصه همین مشکل افسردگی را دارم طوری که بیشتر خواسته ها و اهدافی را که داشته ام با شوق و انگیزه شروع کرده ام در اواسط راه رها کرده تم و اصطلاحا درجا زده ام. الان که این متن را مینویسم به مرحله بحرانی رسیدم هم جسمم مریض شده و هم روح و روانم
تا انجا که من مطالب و ویدیوهای سایت ارزشمند شما را مطالعه کردم اصل حرف شما این است که ما خالق زندگی خودمان هستیم فرکانسهای غالب یا همون باور ذهنی ما در هر رشته و موردی ما را به موفقیت یا شکست می رساند.
راستش پذیرش این حرف برای من که سالها باورهای محدود کننده داشتم و مانع اقدام جدی برای تغییر ذهنیت تا حصول نتیجه شده است سخت است و شاید در حد 10 درصد باور کرده ام. طی چند ماه اخیر متعهد شده ام که با استفاده از مطالب سایت ارزشمند شما تغییر باورها را شروع کنم و وقتی نتایج برایم قابل لمس بود به سمت خرید محصولات شما بروم. درود بر شما.
به نام خدای مهربانم
سلام به دوستان توحیدیم وقتی بخواهی همفرکانس با جهان نباشی و نا شکری کنی همین ناشکری تورو ناامید میکنه و دلسرد میکنه به زندگی وقتی داشته هات رو نبینی و همون چیزها رو که داری شکر نکنی براش از دست میدهی
پس باید با جهان یکی باشی و گرنه زیر پاها له میشوی باید بلند بشی و حرکت کنی دست به تغییر بزنی و رشد کنی و رشد کنی و از زندگیت لذت ببری و هر روز بهترینها رو برای خودت بسازی و فرکانس خوب بفرستی و جهان به فرکانست جواب میدهد ابن قانونه جهان است با جهان باید رشد کنی چون جهان هر لحظه در حال رشد و تغییرست
و هر روز روی باورهامون کار کنیم و اونا رو رشد دهیم چون به قول استاد همه چیز باور است وقتی باورت عوض شود رفتارت عوض میشود وقتی رفتارت عوض شود کردارت عوض میشود و وقتی کردارت عوض شود شخصیتت عوض میشود
و زندگیت روی خوششو بهت نشون میده
و خداوند دستانتو برات میفرسته و کارهاتو برات انجام میده
به راحتی و آسونی این خدای مهربان و بخشنده است
همه چیزهای خوب و ثروت و نعمت میخواهد برای ما
ما باید با تغییر خودمون اونها رو دریافت کنیم و همفرکاتس با جهان بشویم
خدایاکمکم کن که بهتربنها رو بسازم که من لایقش هستم
خدایا کمکم کن تا شخصیتمو تغییر دهم وبالا ببرم به سمته خوبیهای بیشتر چون لایقش هستم
الهی و ربی من لی غیرک
من بجز تو کسی رو ندارم تو برام کافی هستی
مرسی خیلی خوب وعالی بود
ولی من نمیدانم چرا نمیتونم باور کنم بیشتر مشکلاتم بخاطر عزت نفس است واحساس میکنم این دوره مثل باقی دورها قوی نیست وکمکی نمیکنه. من قبلا برنامه ای کارمیکردم برای عزت نفس بود وهمین موضوع باعث شده که ذهنم بگه دوره عزت نفس چیزی نداره برای تووخودت همه چیز یاد گرفتی واینها کوش دادی بهت کمکی نکرده.
من احساس میکنم استاد عباس منش میتونه یک دوره خیلی قویتری اجرا بکنه برای عزت نفس.
تجربه من میگه( البته یک دوره شدیدا افسرده بودم) آدم افسرده به شدت آدم مغروری است وواقعا اگه دوره قوی برای عزت نفس باشه کمک شایانی میکنه.
arsamعزیز سلام بنظرم ی بار دیگه پاسخ خانم شایسته رو مرور کنید من خودم روحیه شادی ندارم واقعا هم نمی دونستم چرا اینجوریم و خیلی دنبال این بودم خودمو شاد کنم اما مقطعی بود تا اینکه کامنت خانم شایسته رو خوندم ک معرکه بود از بس قلم زیبایی دارن هر چقدر بخونمش سیر نمیشم و اینکه.اگر دوره ای از نظر شما قوی نیست بنظرم باید خیلی روی دیدگاهت کار کنی وگرنه چرا اگر دوره ای قوی نیست اینهمه ازش نتیجه گرفتن پس باید علت رو در خودمون جستجو کرد من ی دوره رو تهیه کردم اوایل حس شما رو داشتم اما گفتم اگر چیزی نداره پس چرا وضعم خوب نیست اگر اون چیزی ک من انتظار داشتم نداره پس چرا خیلیا باهاش حال کردن و کلی تغییر کردن این بود شروع کردم ب گوش دادن مجدد انگار ک چیزی از قبل نشنیدم از بس واسم تازگی داشت بنظر من با دید تغیر واقعی و بافتن نکته های جدید فایلهای استاد چ رایگان چ پولی رو گوش کنید اون موقع می فهمید استاد ی دونه س
ممنونم از پاسختون خانم رضوی. من هم مشگل آرسام رو دارم و حس میکنم با وجود ضعفم توی عزت نفس این دوره اصلا بدردم نخورده.ولی با خوندن جواب شما فک میکنم شاید بازم مشگل از زاویه دید من باشه.جوابتون منو ب فکر فرو برد ممنونم
وقتی با جهانی که فرکانسی هست که زندگی میکنیم و هیچگونه سرش کلاه نمیشه گذاشت و فیلم بازی کرد ،با حقیقت آن کنار امد و خودمان را با قاعده بازی آن هماهنگ کنیم و فکر درست و شخصیت درستی را باید نهادینه کنیم و با آن زندگی کنیم ،تا هم در این دنیا و آن دنیا خوشبختی را تجربه کنیم
باسلام خدمت استادعزیزومریم جان وهمه دوستان
بسیار زیبا وکاملا واضح پاسخ به سئوال افسردگی را دادید ومن کلی درس گرفتم از این پاسخ شما واسکرین گرفتم تا بارها با دل وجان مطالعه کنم
مثال مادرتون بسیار آموزنده وبجا بود، رفتار سیستمی وار مادرتون برای صرف غذا،سفره وغذافراهم بوده وکسی میتوانسته از این غذا استفاده کنه که با روی خوش سر سفره آماده میشده ،نعمتهای خداوند وثروت وزیبایی جهان هستی همیشه وهمیشه بوده ،هست وخواهد بود وبرای همه به یک اندازه ویکسان است اما بستگی به خودمان دارد که چه اندازه بخواهیم از این همه نعمت وثروت بهره مند شویم