داستان شگفت‌انگیزِ تحقق یک آرزو

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

همه ی دستاوردهای بزرگ بشر از دل یک رؤیا، یک آرزو، یک هدف و یک ایده ی ساده آغاز شده  است.

اما رویایی که جدّی گرفته شده‌،

هدفی که یک آرزوی دور و دراز به شمار نیامده‌،

و ایده‌ای که مثل وحی منزل اجرا شده است.

افراد موفقی که به چشم یک اسطوره به آنها می‌نگری و دستاوردهای‌شان را تحسین می‌کنی‌، تکنولوژ‌‌ی‌ای که هر روز زندگی را برایت راحت‌تر می‌کند‌، مثل همین موبایل یا کامپیوتری که اکنون در اختیارت است و می‌توانی این جملات را بخوانی‌‌، یا همین فضای مجازی که سبب شده‌، بتوانیم از هر جای دنیا‌، در این خانواده صمیمی جمع شویم و…

دستاورد آدم‌هایی است که‌، نه از تو باهوش‌ترند و نه هیچ ویژ‌‌گی‌ی خارق‌العاده‌تری نسبت به تو دارند. فقط توانسته‌اند خودشان را باور کنند.

توانسته‌اند به یاد بیاورند که آنها با این قدرت به دنیا آمده‌اند تا تمام اتفاقات زندگی‌شان را به گونه‌ای که می‌خواهند‌، خلق کنند. تو هم می‌توانی این باور را بسازی. آنوقت جهان همانگونه که حامی آنها شد‌، حامی تو نیز می‌گردد.

دلیل خیلی واضح و منطقی‌ای برای آرزوهایی که در دلت زنده می‌شود و همه وجودت را پر از شور و اشتیاق می‌کند وجود دارد  و آن دلیل این است که:

خداوند، قبل از  شکل دادن آن آرزو در دل‌مان‌، امکان و توانایی به تحقق رساندنش را به ما می‌بخشد.

فقط کافی است قوانین خداوند را درک کنیم. کافی است اصل و ذات خودمان به‌یاد بیاوریم و بپذیریم که:

«تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه باورها و فرکانس‌های خودمان است».

وقتی به این نقطه برسیم‌، دیگر هیچ رویایی در دلمان نمی‌پوسد و تبدیل به آرزویی دور و دراز نمی‌گردد. بلکه تبدیل به هدفی می‌شود که برایش قدم بر‌می‌داریم و قدم به قدم آن را می‌سازیم و همراه با تحققش ظرف وجودمان را رشد می‌دهیم. عزت نفس‌مان را می‌سازیم و هم خوب زندگی‌ می‌کنیم و هم کمک می‌کنیم تا جهان جای بهتری برای زندگی باشد.

مهم نیست هدفت چقدر بزرگ است، فقط کافی است باور کنی خالقی هستی که‌، با فرکانس‌هایت همه چیز را خلق می‌کنی.

وقتی خودت و توانایی‌هایت را باور می‌کنی‌، وقتی باورهای قدرتمندکننده و هماهنگ با هدفت را بسازی‌ و با خواسته‌ات هم‌مدار بشوی‌، راه کارها‌، ایده‌ها  و الهاماتی از راه می‌رسند‌ که قدم به قدم شما را در مسیر تحقق آن هدف هدایت و حمایت می‌کنند. این قانون جهان است. این برنامه خداوند است و این راه پیشرفت و گسترش جهان است.

به همین دلیل است که جهان بیشترین حمایت‌هایش را همواره از افرادی می‌کند که بیشترین گسترش را ایجاد می‌کنند.

جهان بزرگترین پاداش‌هایش را به افرادی می‌بخشد که با جدی گرفتن رویا‌های‌شان‌، بیشترین گسترش را ایجاد می‌کنند.

تحقق اهداف فرمول ساده‌ای دارد:

۱. داشتن هدف‌های واضح و مشخص.

۲. ساختن باورهای هماهنگ با آن اهداف.


مطالعه مقاله در عقل کل با عنوان «راهکاری قطعی برای اجرای تصمیمات و تحقق اهدافی که سالها به تعویق انداخته‌ایم»

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری داستان شگفت‌انگیزِ تحقق یک آرزو
    125MB
    10 دقیقه
  • فایل صوتی داستان شگفت‌انگیزِ تحقق یک آرزو
    9MB
    10 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

644 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ساناز جمشیدیان» در این صفحه: 1
  1. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 898 روز

    شرکت لگو در سال 1932 توسط اوله کرک کریستینسن، نجار دانمارکی تاسیس شد. کریستینسن در دوران رکود بزرگ برای تکمیل درآمد خود شروع به ساخت اسباب بازی در کارگاه خود کرد. اولین اسباب بازی هایی که او ساخت اردک های چوبی و حیوانات دیگر بود که در نمایشگاه ها و بازارهای محلی می فروخت.

    در سال 1934 نام “لگو” ابداع شد که از واژه دانمارکی “leg godt” به معنای “خوب بازی کردن” گرفته شده است. شرکت لگو تا سال 1942 به تولید اسباب بازی های چوبی ادامه داد، زمانی که آتش سوزی کارخانه را نابود کرد. این امر باعث شد تا شرکت تمرکز خود را به سمت تولید اسباب بازی های پلاستیکی معطوف کند.

    بعد اومده با پلاستیک لگو ها را ساخته بعد، دیده خب مشکل اینه روی هم نمیمونن که بعد شکل اجری بهشون داده که در هم گیر کنن بعد میبینه همه اومدن مثلش ساختن با قیمت ارزونتر پس اومد شکل کارتن ها را اضافه کرد و بعد، دید که باز رقیبها اومدن اومد یک جوری طراحی کرد که شما رباط خودتو میسازی و هر بار یک چالشی پیدا کرد خودشو تغییر داد

    اینکه لوگو الان همچنان محبوبه چون داره با تغییرات خودشو تغییر میده بعد الان رقیب سختتری پیدا کرده بازی های دیجیتال، حالا باز داره روی حل این موضوغ کار میکنه

    برام خیلی جالب بود اگه ما بودیم همون بار اول و دوم کل روند میگذاشتیم کنار و میگفتم اصلا بدرد نمیخوره ببین مثلا فلانی داره بیشتر میفروشه منم میرم همونکار میکنم اما لگو هر بار گفته نه من بهتر میشم و باز بهتر شده و اینکه الان داره همچنان تولید میشه و فروش داره چون دقیقا پا پس نکشیده

    برام خوندن این داستان جالب بود ما پشت موفقیتها را نمیبینیم و فقط میگیم این شرکت بزرگیه اما وقتی میخونیم میبینیم از کجا شروع کرده و چطور تمرکزش نگه داشته میفهمیم که ما هم همین روند داشته باشیم بزرگتر از این شرکت هم میشیم

    لوگو یک تکه چوب بود که با تکامل شد یک بازی مطرح

    پس ما هم با تکامل صددرصد عالی میشیم

    والت دیزنی

    زتدگینامه اش سراسر اتفاقات مختلف بود که پدری سختگیر و بد اخلاق داشت که حتی بخاطر همین موضوع یکی از برادرانش خونه را ترک میکنه و از بچگی کار میکرده و روزنامه پخش میکرده علاقه داشته به طراحی و میره هنر میخونه ولی انقدر بی پول میشه که حتی بکجایی کفش نداشته بپوشه و برای قرارداد کاری نمیتونسته بره که دندانپزشکی بهش پیشنهاد کار میده که بیا برای من تبلیغات طراحی کن اما قبول نمیکنه بره چون کفش نداشتع وقتی دندانپزشک متوجه میشه میره پول بهش میده و کار براش انجام میده اما باز شرایط مالیش بد بوده و کار روزنامه انجام میداده اما چون کارکاتور دوس نداشته باز بیکار میشه بعد میفهمه به انیماتور علاقه داره و با اینکه پول چندانی بهش نمیدادن میره برای شرکتی کار کنه و وقتی طراحی هاش میبینن بهش پول خوبی پیشنهاد میدن و بعد شروع به کار میکنه بعد میبینه نه باز اون سرکت مدلی که میخواد نیست میاز بیرون میره دو تا طراح استخدام میکنه و فیلم خودشون میسازن اما خب جواب نمیده ورشکست میشن الیس در سرزمین عجایب بوده بعد باز میگه باید انجامش بدیم و چند تا انیمیشن دیگه طراحی میکنه که خب چندان جواب نمیده که انقدر پولدار شه اما پا پس نمیکشه و باز ادامه میده یک خرگوش طراحی میکنن انینیشنش جواب میده اما شرکت این خرگوشه در انحصار خودش داشته والت نمیتونسته سود کنه میاد بیرون و میره سراغ طرح خودش با پس اندازش باز چند تا را استخدام میکنه میگه طراحی کنید با انواع حیوانات طراحی کردن گفت نه تا اینکه موشی طراحی میکنن میگه خودشه، همسرش میگه میکی بزار اسمشو اسمش میشه میکی موس و بعد که اکران میشه خیلی طرفدار پیدا میکنه بعد میاد با پولش ادم برفی و هفت کوتوله میسازه و سیندرلا و… یک مدت هم میره جنگ و بعد فیلم کوتاه برای جنگ هم میسازه و خلاصه با فیلم میکی موس فروشش خوب میشه و بقیه کارهاشم گل میکنه حالا دیگه اوضاعش خوب شده یک روز بچه هاش میبره شهربازی و بعد ایده میاد که این شخصیت ها بیاره در شهربازی و میره وام میگیره و شهربازی دیزنی را میسازه و کلی سود میکنه

    داستان زندگیش طولانی بود خلاصه گفتم برای من قسمت جالب هاش اینجا بود

    علاقه اش به هنر که وقتی شیفت شب نگهبان بوده نقاشی میکرده و این علاقه را عوض نکرده مثلا نگفته حالا کاریکاتور پول بهم میدن بزار انجامش بدم و اومده بیرون گفته فقط نقاشی دلخواهم

    بعد بی پول شده اما نقاشی ول نکرده

    کلا پولش همش خرج کارهای هنریش میکرده

    نکته جالبترش اینه یکنفر نقاشه بعد طراح و نقاش استخدام میکنه که براش طراحی کنن یعنی خودشم میکی موس نکشیده و فیلم ها را خودش میساخته و اینکه در استخدام کردن ادمهای ماهر تبحر داشته

    حالا ما صفر و صد میخوایم خودمون انجام بدیم بجای استفاده از ادمهای دیگه

    بعد برام جالبه که با اینکه میتونسته تو شرکتها بمونه اما میگفته نه و میرفته کار خودشو میکرده

    انقدر شکست خورد تا پولدار شد اما نگفت ولش کن هنر که پول توش نیست

    حالا همسرش نابارور میشه نمیگه ولش کن یک زن دیگه رفته بچه به سرپرستی گرفته

    کلا ادم پیگیر در کار و زندگی بوده و بیخیال نمیشده

    حالا ما تقی به توقی میخوره همه چیز رها میکنیم و زمین و زمان نفرین میکنیم

    برام زندگیش جالب بود عشق به کارش که نه تنها تمومی نداشت که باعث شد انقدر معروف شه که کلی جایزه بگیره

    سختی کشیدن شاید از دید ما باشه اما اون برای هر بار اون مسایل مطمینا به خودش میگفته بلاخره میشه و اوج ایمانش به میکی موس بوده که واقعا هم ترکوند براش

    اینکه انقدر ادامه داده یعنی کلا شکست براش معنا نداشته بی پولی نعنا نداشته میگفته این جواب میده فقط باید راهش پیدا کنم

    این دید بنظرم داشته که موفق شده

    انقدر پیگیر بوده که جواب داده

    دو تا داستان وجه مشترکشون یک چیزه

    اینکه با هر بار نشدن گفتن خب پس اینو امتحان کنیم

    لوگو اومد تغییرات در جنس چ نوع و شکلش داد

    والت دیزنی اومد تغییرات در ساخت شخصیتها داد

    اما مسیر رها نکردن فقط مدلهای مختلف تستش کردن و بعد ترکوندن

    حالا اینا تازه نه استاد عباسمنش داشتن نه دوره دیدن نه حتی افراد موفق انقدر بوده که مثل الان ما درس بگیرن ازشون الگو بشن

    شدن و موفق شدن

    حالا ما که باید عالی تر از اینا بشیم

    بهتر از اینا بشیم

    خیلی الان قوی ترم روی هدفم

    ممنون استاد از نعرفی این دو تا غول اسباب بازی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: