پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 3

دیدگاه زیبا و تاثیرگزار یزدان عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

هنوز فقط ۳ دقیقه از فایل گذشته بود که با این جمله فایل رو استاپ کردم!

پسرم رو فرستادم ایران، برای اینکه بیشتر قدر داشته‌هاش رو بدونه و سپاسگزارتر باشه!

چقدر این جمله تامل برانگیز بود! رد پای قانون در مورد “نحوه نگاه به جایگاه خانواده” رو میشه بیرون کشید.

همون تضادی که اخیرا به شدت منو تحت تاثیر قرار داد!

خداروشکر می‌کنم الآن که دارم این متن رو می‌نویسم، این تضاد تا حدود مناسبی حل شده و حالم خوبه خوبه!

تضاد با خانواده برای من، از اونجایی شروع شد که یهو از این طرف بوم افتادم!

مشکل ما همینه! یا از این طرف بوم می‌افتیم و یا از اون طرف بوم!

حالا این یعنی چی؟!

طبیعتا تا قبل از اینکه با قانون آشنا بشیم، یعنی از بچگی، فکر می‌کردیم خانواده موظف هستن هرآنچه که میخوایم رو برامون تهیه کنن. حتی خیلی از افراد با اینکه بالغ شدن اما کماکان به پدر تکیه دارن و همیشه از خانواده انتظار دارن که هزینه‌هاشون رو بده!

خب از وقتی با قانون آشنا شدم و فهمیدم که نباید روی هیچ کسی حساب باز کنیم، دیدگاه من تغییر کرد. خصوصا زمانی که افرادی رو دیدم با وجود تشکیل خانواده، هنوزم محتاج پدرشون هستن!

همه اینا باعث شد دیدگاه من نسبت به خانواده تغییر کنه و به هیچ وجه چشمم به دست خانواده نباشه.

تا اینجای کار ظاهرا مشکلی نیست و از نظر قانون خیلی هم درست و منطقی به حساب میاد.

اما امان از زمانی که ما قانون رو کج درک کنیم!

یعنی چی؟ یعنی از اون طرف بوم بیفتی و نخوای چیزی از خانوادت دریافت کنی! یعنی با اینکه هنوز زیر یک سقف باهاشون زندگی می‌کنی اما نخوای چیزی ازشون دریافت کنی! رفته رفته این باعث شد از بوم سقوط کنم و به یکی از بزرگترین ترمزهای مالی من تبدیل شده بود!

یعنی با این باور سر کار میرفتم که از خانوادم هیچی نگیرم و خودم از صفر بخوام زندگیم رو بسازم. شاید شمایی که داری این متن رو میخونی با خودت بگی این درسته! ولی نه!

دو سال تمام با این شاه ترمز سر کار رفتم. نه یک کار خاص! بلکه هزار و یک شغل مختلف در هزار جنبه‌ی متفاوت امتحان کردم و از آخر، دریغ از یک ریال! باورتون میشه! یعنی انگار دروازه‌ ورودی مالی رو بسته باشن! هیچی! حتی زمانی که برای یک مجموعه‌ای کار می‌کردم و طبق قانون باید از اون سرپرست مجموعه حقوق دریافت میکردم، به طرز عجیبی حقوق چندین ماه من رو ندادن! در صورتی که اون آقا اصلا چنین سابقه‌ی بدی نداشت و اتفاقا یک مرد فوق‌العاده‌ بود!

وقتی این اتفاق‌ها افتاد، ماه‌ها طول کشید تا با خودم فکر کردم و دوتا دوتا چهار تا کردم دیدم به طرز عجیبی دست به هرکاری میزنم، هیچ ورودی مالی برای من نداره! نه اینکه ورودیش کم باشه ها … نه! بلکه هیچ ورودی مثبتی نداشتم!

می‌دونستم پای یک ترمز بزرگ در میونه اما به این راحتی ها نمی‌شد تشخصیش داد!

تا اینکه اخیرا به تضاد بزرگی به خانواده برخوردم و خواستم ازشون جدا بشم اما … خداروشکر زود فهمیدم مسیر رو دارم اشتباه میرم!

یه لحظه با خودم فکر کردم و گفتم، در این شرایط این چه کاریه که من دارم انجام میدم؟! شرایط الان من چه فرقی داره با اون دختری که برای فرار از خانواده سریع شوهر میکنه اما از چاله به چاه میفته؟!

غیر از اینه که من دارم به هردری میزنم تا از خانواده جدا بشم؟!

غیر از اینه که دارم سعی میکنم با اقدامات فیزیکی، کار رو جلو ببرم؟!

غیر از اینه که احساس بدی رو دارم تجربه می‌کنم؟!

مگه قانون اصلی جهان نمی‌گفت، احساس بد، اتفاقات بد؟!

مگه قانون اصلی جهان نمی‌گفت زمانی که احساست از یه کاری خوبه، یعنی در مسیر درست هستی؟!

پس چی باعث میشه من بخوام این همه سختی رو متحمل بشم تا بخوام از خانواده فرار کنم؟!

کجای قانون گفته سختی بکش که من الان با این ساک سنگین دارم در شهر غریب قدم میزنم؟! بدون جا و مکان و بدون درامد!

فهمیدم مشکل اصلی اینجاست که ما حتی به منطق کارای استاد فکر نمی‌کنیم و فقط تقلید کورکورانه می‌کنیم! تقلید از اون حرکت استاد که از بندر عباس به تهران رفت در حالی که فقط یک ساک با خودش برده بود! فکر کردیم اون کار خاص استاد بود که باعث شد به اینجا برسه و ماهم تقلید می‌‌کنیم!

مدام با خودمون یه سری جملات اپیدمی رو تکرار می‌کنیم و فکر میککنیم داریم طبق قانون جلو میریم در صورتی که مسیر کاملا متضاد قانونه ولی ما حواسمون نیست! حواسمون نیست چون در اعماق این مسیر داریم جلو میریم و هیچ وقت نخواستیم از دید بالاتر و جامع تری به قضیه نگاه کنیم! از دید قانون کلی و اصلی جهان نه از دید تقلید کورکورانه و تکرار یه سری جملات شِبه قانون!

همونجا بود که در اوج خستگی رفتم ترمینال و بلیط خونه رو گرفتم. با شور و شوق به مامان اس ام اس دادم که دارم برمیگردم و داخل اتوبوس گرفتم خوابیدم. خوابیدم با حالت بچه‌ای که گم میشه و حسابی دلش هوای خونه رو کرده! هوای همون اتاق باصفایی که خانواده براش فراهم کرده بود! همون تخت راحتی که خانواده براش فراهم کرده بود. همون غذاهای خوش طعم و مزه‌ای که مامان براش می‌پخت و همون حموم گرم و روح نوازی که خانواده براش تهیه کرده بود!

دلم هوای تمام نعمت‌هایی رو کرد که تا قبل از اون ندیده بودم و شکرگزار نبودم!

با خودم می‌گفتم اینا نعمت نیست چون خدا نداده! چون در اوج گمراهی خودم فکر می‌کردم که خدا خودش باید پایین و بهم بگه من خدا هستم و این نعمت مال تو!

غافل از اینکه خداوند با دستان مقدسی که برات بسیج کرده بهت روزی میرسونه!

خانوادت دستانِ ارزشمند خدایی تو هستن که خودت، قبل از اینکه به دنیا بیای انتخابشون کردی تا در همین کانون، با توجه به شرایطی که تجربه میکنی به سمت خواسته‌هات حرکت کنی اما تو …

به جای شکرگزاری و سپاسگزاری کردن، هم از خداوند و هم از دستانش، با لگد همه رو پس میزنی و به خیال خودت داری طبق قانون پیش میری! طبق قانون نانوشته‌ی ذهنی که اشتباه درک کرده بود و نمیدانست!

این چه قانونی بود که تو لحظات رو با احساس بد سپری میکردی!

چه دیدگاه و باور نادرستی بود که با اون دیدگاه، چیزی جز عذاب و سختی از خانوادت نمیدیدی؟!

مگه قانون نمیگه زندگی تو، نتایج دیدگاه توعه؟!

مگه قانون نمیگه برخورد و رفتار خانوادت با تو، حاصل دیدگاه‌ها و باورهای توعه؟!

مگه قانون نمیگه هر تضادی، هر اتفاقی، ساخته خوده توعه و تو باید اول ذهنیتت رو تغییر بدی و بعد اقدام فیزیکی بکنی؟!

پس چی باعث شده بود این همه مدت به جای اینکه دیدگاه و باورت رو نسبت به خانوادت تغییر بدی، تلاش میکردی با اقدامات فیزیکی مختلف ازشون دور بشی تا به خیال خودت کار درست رو بکنی؟!

چرا یادت رفته قانون میگه اول تغییر باور بعد تغییر عملکرد؟!

پس چرا توقع داشتی این همه مدت با تغییر عملکردت بدون تغییر باورت، نتایجت تغییر کنه!؟

مگه قانون نمی‌گفت تو روی خودت کار کن و اطرافیانت در ۹۰ درصد مواقع با تو همراه میشن؟!

مگه قانون نمیگفت در ۱۰ درصد مواقع اگه اطرافیان باهات همراه نشن، خیلی راحت و ساده به جایی بهتر منتقل میشی ولی بدون سختی؟!

پس چرا داشتی به خودت این همه سختی می‌دادی؟!.

.

.

.

اینا همه حرف‌هایی بود که تو اتوبوس به خودم میزدم!

.

.

.

من اگه باور داشته باشم که خانواده‌عزیزم، همون شرایط و افرادی هستن که پیش از تولد انتخاب کردم تا با شرایط پیش روم (خواه تضاد و خواه کمک) رشد کنم، دیگه سعی نمی‌کنم ازشون فرار کنم.

من اگه باور داشته باشم که خانوادم، همون دستان مقدس خداوند هستن که انتخاب کرده بودم، دیگه مرتکب شرک نمیشم! با فراخ بال و بدون انتظار، با کمال میل تمام امکانات و نعماتی که در اختیارم قرار میدن رو دریافت میکنم و با کمال شکرگزاری از خداوند و خانوادم، اوج سپاسگزاری رو به جا میارم!

اینجوری تمام اون نعمات رو روزی خداوند میدونم که از سمت خانوادم داره بهم میده و این اصل قانونه!

مگه قانون نمی‌گفت برای شروع کردن فقط کافیه با هر آنچه که داری و اون شرایطی که داری شروع کنی؟! پس چی باعث میشه به اشتباه قانون رو درک کنی و با خودت بگی باید همه اینا رو که خانواده بهم داده نگیرم و خودماز صفر شروع کنم؟! کجای قانون گفته داشته‌هاتون رو پس بدین و از صفر مطلق شروع کنین؟!

حتی اگه بتونی همه داشته ها رو پس بدی و از صفر شروع کنی، میخوای چی رو ثابت کنی؟! تکلیف اون ۲۵ سالی که خانوادت بزرگت کردن، مراقبت بودن، هزینه‌هاتو دادن، درمانت کردن، سقف بالای سرت شدن چی میشه؟! میخوای اینا رو انکار کنی؟! نه! این راهش نیست!

تو باید باور کنی که خداوند از طریق خانوادت این ۲۵ سال بهت روزی رسانده. پس خانوادت در جایگاه خودشون خیلی محترم و ارزشمند هستن و به همون اندازه، نعماتی که خداوند از طریق خانوادت بهت داده ارزشمند و مقدس هستن چون…. نعمت خداست و از سمت خداست! پس شکر بگو و سپاسگزار تمام این نعمات مقدسی باش که خداوند از یک روزگی تا الآن بهت داده.

.

.

.

لحظه شماری میکردم اتوبوس سریع تر برسه.

بالاخره رسید و من سریع خودمون به خونه رسوندم و با آغوش گرم‌تر از همیشه خانوادم و لبخند خشنودی مادرم روبرو شدم.

من آرام تر از همیشه، با چشمانی پر و گلویی بغض کرده وارد اتاقم شدم.

اتاق نبود! اقیانوس نعمات خداوند بود! اون سقف اتاق، اون تخت نرم و راحت، اون رادیاتور گرم، اون فرش زیبا، اون کامپیوتر مجهز …

دلم م‌یخواست کنار همون رادیاتور، روی پتویی که کنارش پهن کرده بودم بشینم و عین مار چُمباتمه بزنم و سکوت کنم‌.

نمی‌دونستم گریه کنم از این همه مدت و مسیر اشتباهم یا بخندم از هدایت خداوندم.

فقط می‌دونستم که عاشق خونه و خونواده و مادرم شدم. عاشق تمام نعماتی که بوی خدا رو میدن. نشان از خداوند دارن و نوید روزی رسان بودن خداوند رو دارن.

حتی اگه بخوام دوباره سر کار برم، دیگه با اون هدف جدایی و اضطرار نیست!

چون میدونم من بورسیه خداوند هستم که از طریق خانوادم نیازهام برطرف بشه.

این بار، دنبال پول نمیرم! بلکه دنبال علاقه ای میرم که از انجام دادنش خسته نشم و لذت ببرم.

و پولی که به موقش از این طریق وارد زندگیم میشه رو صرف احساس خوبم میکنم تا ثروت رو حس کنم!

ثروت نه به معنای رقم بالای حساب بانک! بلکه به معنای لذت حقیقی و درونی از تک به تک رقم‌های پولی که دارم.

حال الان من عالیه و خوشحال خشنودم که با هدایت خداوندم، هم بزرگترین ترمز مالی رو تونستم بردارم‌ و هم عاشق خانوادم شدم و باهاشون به صلح رسیدم و هم احساس سپاسگزاری دارم از این داشته‌ها!

به‌همین خاطر بود که استاد گفتن‌ پسرم رو فرستادم ایران تا بیشتر سپاسگزار داشته‌هاش باشه

سهم من از فایل امروز، باز کردن این حرف تامل برانگیز استاد بود.

مابقی نکات با دوستان …

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

207 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1584 روز

    به نام خدای مهربونم ک تنها حمایتگر و هدایتگرمه و از جایی ک فکرشو نمیکنم ب من روزی بغیر الحساب میده

    الهی تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم مرا ب راه راست ب راه کسانی ک ب آنها نعمت دادی هدایت کن

    الهی صدهزار مرتبه شکرت برای امروز بی نظیر و شگفت انگیزم

    برای خنکی هواااای شهرم

    برای بهار و اردیبهشت زیبا و دلبر

    برای هدایت و همزمانی هایی ک نشونم میدی

    برای وجود آدمای خاص و ناب تو زندگیم

    برای ب راحتی پیش رفتن همه کارهام

    برای جهیزیه ای ک اصن نفهمیدم چطور خریدیم

    برای بقیه کارهام ک سپردم ب خودت با اطمینان قلبی و مطمئنم در بهترین زمان و مکان ب بهترین شکل هدایت میکنی

    برای نفس هایی ک دم ب دم تو وجودم میدمی

    برای اینک کمکم میکنی از لحظاتم لذت ببرم

    برای زندگی سراسر پر خیر و برکت

    برای گذشته سخت و تاریکم ک اگ نبودن من این نبودم

    برای آینده ای ک کمکم میکنی ب بهترین شکل رقمش بزنم

    برای حالم ک تمام سعیمو میکنم تا فقط لذت ببرم و خودت کمکم میکنی

    آخیش خدا توفیق داد و تونستم ی قسمت دگ از سریالم و ببینم چقد اون آتیش خوشگل و پیازچال و شما دوتا مهربونارو دوس دارم انگار ک خودمم پای اون آتیش کنارتونم و داریم با هم صحبت میکنیم بازم تاکید می‌کنم وقتی لیزری و ذره بینی میشی میتونی اینجوری نگاه کنی قبلا اینطور نبود الان حس کردن با گوشت و پوست و استخونه استاد اونجا ک دوستمون پرسیدن چرا کفشاتون و مرتب جفت نمیکنین سرجاش شما گفتین باباااااا حال کن ینی عاشقتونممممممم ی سری چیزا هست ک برای خودمون سختش میکنیم و واقعا مانع لذت بردنمون از اون لحظه میشه من خودم خیلی رو نظم و اینک جایی بهم ریخته باشه حساسم ینی یاد ندارم شبی رو ک اتاقم مرتب نباشه و من بخابم این اواخر ی حسی بهم میگه اشکال نداره اگ یکم نامرتب باشه ول کن و حالشو ببر حتی از قصد بعضا لباسامو دیر جمع میکنم ک برای ذهنم عادی سازی کنم ک انقد جدی نگیرتش تا تبدیل ب وسواس نشه اصلا کل زندگی یه بازی هرطور بازیش کنی همونقدر لذت میبری اگ سختش کنی سخته اگ آسون بگیری و فقط بازی کنی آسونه واقعا آسونه هاااا خدارو هزاران بار شکر ک لایق هدایتش بودم و ب بهترین شکل هدایتم کرد چون خودم خاسته بودم الهی شکرت

    ینی عاشقتونم واقعا ی لحظه تصور کردم پشت درختا قایم میشین و با هزار مکافات از دست بوقلمونا فرار میکنین عین دیونه ها میخندیدم همینه دگ زندگی همینه از خدا میخام کمکم کنه تا منم بیشتر و بیشتر بتونم از لحظاتم لذت ببرم و فقط و فقط غرق خودش باشم

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    خدای مهربون و بخشندم بی نهایت عاشقتممممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    خانم اکبرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1021 روز

    به نام خالق فراوانی ها

    سلام به دو استاد ناب

    ● نشانه روزم بود .اما وقت نشده ببینم

    اکنون در پردیس سینما نشستم پسرم در گیم نت هست.صدای اذان مغرب می آید.

    ● چقدر مراقبه جالب و آرامش بخش بود . مقداری بیرون بودم با هنذفری گوش کردم.

    وحرکت ماهی ها را می دیدم.

    ● به فراوانی باور داشته باشی هدایت می شوی

    چند دقیقه پیش کافه رستوران زیبایی دیدم که یکسال هست افتتاح شده من داخلش نرفته بودم .از کنارش بارها رد شده بودم تصور می کردم فقط قهوه و کیک دارد.

    ● سالها پیش برای دفتر کاری مغازه طور رو

    می خواستیم اجاره کنیم.نشد

    بعد چند ماه دفتر با سالن بزرگ ودو اتاق را خریدیم.

    و رسیدیم به گر ز حکمت ببندد دری

    می گشاید دروازه ای از رحمت بی کرانش

    آن سالها باور کردیم.

    و الان منتظرم خداوند دوباره لطف کند و دفتر عالی را نصیب کند البته اینبار فرق می کند شکرگزاری ویژگی ام شده برعکس آن سالها

    مدتهاست فقط به مثبت ها توجه دارم.فقط مومنتوم مثبت ،

    ● رد پا می گذارم تا خودم را دوباره ببینم و مقایسه کنم پیشرفت ام را

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمد علی غیاثی گفته:
    مدت عضویت: 1197 روز

    سلام سلام

    اول از هرچیزی میخوام برای وجود این همه زیبایی که شما استاد جونم نشون میدید سپاسگزار خداوند باشم

    و از خانم شایسته عزیز که انقدر حس خوبی رو منتقل میکنند با تمام وجودم تشکر کنم و از ایشون هم سپاسگزار باشم ٫تا اینجا که گذشت و این سریال برای من کلی درس و نکته داشت٫درسته از زمان خودش دیر تر دارم میبینم ولی هر روز دارم باهاش زندگی میکنم

    مهم ترین هایی که درس گرفتم ٫در صلح بودن با خودمون ٫و شکر گزار بودن برای داشته هامون ٫یه عالمه نکته های دیگه ام هست که میشه بهشون اشاره کرد میرم سراغ کامنتی که گذاشته شده بود به نام یزدان عزیز میخوام بگم وقتی داشتم میخوندم اشک توی چشمام جمع شد و احساساتی شدم ٫راستش بهتون افتخار میکنم به عنوان شخصی که نگران زندگیش هست و دوست داره بهترین ها براش اتفاق بیوفته٫چقدر درست گفتید که زمانی استاد با اون موقعیت بلند شد با یه ساک از بندرعباس اومد چون استاد تکامل طی کرده بوده و اون اومدنش قدم بعدیش بوده که هدایت شده چون از قبل یه عالمه چیزای دیگه ام براش پیش اومده بوده هر چند خود استاد راجبش بیشتر توضیح داده و اینجا من میتونم بگم خوشحال شدم برای شما که اونجور به موضوع نگاه کردید و سعی کردید به صورت تکاملی به شغل مورد علاقتون برسید و به خانواده مجدد سلام و ار کنارشون بهترن زندگی رو تجربه کنید ٫انشالا بهترین ها تا اینجا براتون اتفاق افتاده باشه برای همه عزیزانی که این کامنت رو میخونند از خداوند آرامش ٫سلامتی٫شادی ٫عشق ٫محبت ٫برکت ٫فراوانی ٫ارزو میکنم

    درپناه خداوند باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1278 روز

    به نام خدایی ک همین نزدیکیاست

    سلام ب همه عزیزانم در این سایت الهی

    خدا شد کامنت یزدان عزیز، اشک ها ریخت، قلبم نرم شد، خدا رو حس کردم، بااارها خدا مستقیم از طریق نشانه ام با من صحبت کرده، و من استپ کردم و اشکام اومده و گفتم خدایا تو داری با من حرف میزنی، تو اینجایی، و این چه حس بی نظیری عه، اینکه تو رها نشدی تو این کره ی بزرگ، تو تنها نیستی، یکی هست ک همیشه مراقبت بوده، اگه تا الان مراقبت بوده از این ب بعدم هست.

    نمیدونم از کدوم همزمانی این کامنت بگم

    از خانواده عزیزم بگم، ک مدتی بود من درگیری ذهنی برای پیدا کردن هدفم داشتم،شغلی نداشتم و طبق شیوه قانون سلامتی زندگی میکنم. ترسها بر من غلبه میکرد، نگرانی های بی مورد باعث نشتی انرژی من میشد، آره نگرانی های بی مورد.

    از خدا می پرسیدم خدایا نگرانی هامو بگیر، چطور نگران رزقم نباشم؟ میخوام با خیالی آسوده عبادت کنم، آیه های قران رو بهم نشون داد، ما شما را روزی میدهیم، ما از زمین و آسمان شما را می خورانیم، خداوند صاحب قدرت و روزی رسان است، روزی تمام جنبدگان روی زمین به عهده ماست.

    وظیفه سیستم عه ک روزی تو بده ناعمه، تو باید درگیر خوراکت باشی؟ تو ب دنیا اومدی ک درگیری ذهنی در مورد تهیه غذات داشته باشی؟ ینی دلیل خلقت تو انقدر بی ارزش بوده؟ خدا خودش گفته ما شما را بیهوده نیافریدیم، ینی چی؟؟ ینی ت ارزشت خیلییی بالاتر از ایناس، ذهنت رو درگیر این حواشی نکن، برو سراغ بندگی من، تو مسیر درست باش، قدردان نعمت هام باش، من از جایی ک فکرشو نمیکنی رزقت رو میدم.

    و اون موقع ک سوال می پرسیدم دلم رو آروم کن ک نگران نباشم، بهم گفت بزن تو ماشین حساب روزای عمرت رو حساب کن، نوشتم 9 هزار روز، بعد گفت من 9/000 روز بهت روزی دادم، ینی بعد از اینو نمی تونم؟

    مشکل از خودم بود، خودم ب خودم ظلم میکردم، نگرانی بی مورد، چون از بچگی توقعی از پدرم نداشتم و همیشه افتخار میکردم ک من رو پای خودم وایمیستم، من پولِ بابا رو نمیخوام، خودم کار میکنم. من نمی تونستم بابا رو دستی از خداوند بدونم و ازش درخواست کنم. هنوزم سختمه. چون من یاد نگرفتم راحت باشم با کمک و پول دادن کسی ب من حتی پدرم

    همیشه تعجب میکردم دخترایی ک راحت از باباشون علاوه بر پول لباس، ماهانه پول تو جیبی هم می گیرن، شاید باورتون نشه ولی من تابحال ماهیانه پول ثابتی از پدرم درخواست نکردم، تازه دارم یواش یواش یاد می گیرم. من وقتی پدرم بهم پول شلوار داد شاید بگم بعد از چندسال، یه حس عذاب وجدانی اومد سراغم، ینی با ترس و لرز بهش زنگ زدم بابا شلوار انقده بخرم از کارتت؟ پدر عزیزم هم با عشق گفت آره، با اینکه برا خودش یه پیرهن نخرید برا اون عروسی.

    من درسامو خوب یاد گرفتم، حالا با نگاهی توحیدی از پدرم درخواست میکنم، مثل خواهر کوچیکم متوقع نیستم ک بگم وظیفه ته، و می بینم ک خواهرم سپاسگزار نیست، نه از پدرم نه از پولی ک بهش میده، نه از نعمت هایی ک خدا دراختیارش گذاشته، و نتیجه ی ناسپاسی ناراحتی و نارضایتی از همه چیز، حتی وقتی بهترین غذا جلوت باشه.

    یه معجزاتی رخ میده وقتی توحیدی عمل میکنی، وقتی سپاسگزار لطف بنده های خدایی، مثلا امروز پدر من ب مادرم 500 تومان داد، و از اون مبلغ 300 تومنش رو باعشق هردونفر ب من دادن ک برم مرغ بخرم، ینی من درخواست کردم و بدون هیچ حرفی قبول کردن این دو فرشته عزیز، خدا آخه من چطور سپاسگزار این نعمت ات باشم!؟

    من دارم رو علاقه ام کار میکنم، و از فروش محصولات خودم ک روز اول یک میلیون شد رفتم و ماگ های خام و رنگ خریدم ک باز کارم رو ارتقا بدم، من واینستادم ک پدرم بهم پول بده ک کارم رو ارتقا بدم، گفتم خودت باید خلق کنی، و خدا یه ایده داد انجامش دادم، ایمانم رو در عمل نشون دادم و منو با 5 هزار فرشته یاری کرد وخودش پول مجدد برا ارتقای کارم رو داد.

    خیلی سپاسگزار خداوندم، این یکی از ترسهام بود ک من اگر رو علاقه ام کار کنم، باید پول هایی ک خلق میکنم رو روی ارتقای کارم هزینه کنم نه اینکه خوراکم رو تهیه کنم، ینی تا چند وقت باید فقط رو کارم هزینه کنم، پس تهیه خوراکم چی خدا؟ خداهم گفت تو فقط تمرکزت رو بهبود کارت باشه، فقط طرح های جدید بزن، ب ایده هایی ک من بهت میگم عمل کن، روزی تم با من، تو اصن نگران این ساید نباش، ذهن تو از فرعیات پاک کن و بچسب ب اصل.

    و دارم قشنگ میبینم ک خدا از طریق خانواده عزیزم بهم رزق و روزی میده، ینی یه روزایی ک من مثلا برای فردا گوشت ندارم، همون شبش دقیقا صاب کار پدرم براش پول میزنه، ای خدا من قربونت برم، یه جورایی دیگه فان شده تو خانواده مون، مامانم میگم ناعمه پولِ گوشت رسید :)))

    و یه چیز جالب اینکه اصلا کسی از اعضای خانواده اعتراض نمیکنه ک مثلا چرا از 500 تومن 300 تومن فقط سهم ناعمه باشه؟؟؟ چرا اون از کجا اومده مگه؟ و من میدونم این بخاطر فرکانس قدردانی و سپاسگزاری من هم از پدرم هم از خداوند عه، من واقعا قلبا سپاسگزار این نعمتی ک ب رایگان مسخرم شده تا من با فراغی بال روی علاقه ام کار کنم، هستم، باز میگم خیلی وقتا ناسپاس هم میشم ها، ولی خدا بهم توفیق شکرگزار بودن و ب یادآوردن نعمت هاشو بده.

    و البته در کنارش من هم باعشق خونه رو تمیز میکنم، ظرفا رو میشورم، خریدهای مامان رو جابجا میکنم، و میگم ناعمه کمک در خونه ینی تو سپاسگزار پدر ومادرت هستی، سپاسگزار خدمتی ک اونا ب تو میکنن هستی، باید با عشق و درصلح ب پدر و مادرت کمک کنی و بهشون احترام بزاری، همین امشب بابا گفت کفشم و واکس بزن بابا، چشم، شیشه رو آب کن برام چشم، این فایلو برام دانلود میکنی، بله، برام میوه میشوری، چشم عباس آقا. ینی همه اینا تو یه رب بودا، و این خدمت منو افتاده میکنه، این چشم گفتن فروتنی در مقابل خدا رو ب من یاد میده.

    ب خودم قول دادم ب هرجا برسم، ب هر موفقیتی ب هر پول و ثروتی، هیچ وقت یادم نره تو روزای سخت کی کنارم بود، لطف و محبت های چه افرادی منو همراهی کرد، مهربانی هاشون محبت هاشون رو وقتی ناعمه غرغرو بود، صبر شون در مقابل بداخلاقی هام، تا ابد قدردان و دست بوس خانواده عزیزم هستم.خدا بهم توفیق بده ک براشون جبران کنم و مطمئنم ب تموم خواسته هام میرسم و خوشحالیام رو باهاشون تقسیم میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    دارم آروم آروم باورش میکنم

    “””اگ دوستام “” توی این سایت تونستن

    از همین خدا

    از همین استاد

    از همین فایل های رایگان

    از همین سن من

    از همین جنسیت من

    از همین شرایط الان زندگی من نتیجه بگیرن و زندگیشون رو کُن فَیَکون کنن ،منم میتونم

    تفاوتی ندارم من با اونا”””

    از خدا میخوام هدایتم کنه با لذت ببینم و بنویسم

    از خدا میخوام آسونم کنه برای آسونیا

    1404/01/01

    زیبایی های صبحم در کنار دوستان و استادهام

    میخوام اول اینکه بدونم چطور می تونم فرکانس بفرستم ک بتونم بازم همراهتون توی پارادایس زندگی کنم

    دوم اینکه ب چی توجه کنم ک بتونم ، موندنم اینجا پیشتون ادامه دار باشه چون اگ ب زیبایی ها توجه کنم جهان منو لاجرم پیشتون نگه میداره و ……..

    درس امروز من :

    我爱你 – ” -من امروز منتظر اتفاقات بسیار بسیار قشنگی هستم

    我爱你 – ” -من وارد جهان دیگه ای شدم پس نیاز نیس همون کارایی رو بکنم ک همه مردم جهان قبلی یادم دادن و دارن انجامشون میدن حتی اگه اون کارا خیلی خوب باشه مثل عید دیدنی “””

    我爱你 – ” -استاد گفتن که امیدوارم که فکر نکنین این فایلها رایگانه پس چیزی نداره بگه“”

    我爱你 – ” -راه کنار اومدن با ترس رفتن توی دلشونه “”

    我爱你 – ” -مایک عزیز رو فرستادین ایران ”

    我爱你 – ” -آخرش با مرغ و خروسا چیکار میکنین؟؟

    我爱你 – ” -سوال انجام کار پربار تر توسط استاد و پاسخ منظورتون از پربارتر چیه “”

    我爱你 – ” -راجع به تعارفی نبودن مردم امریکا

    我爱你 – ” -سوال راج ب ساختن چیکن شا و اینکه تجربیات اینکه هر روز داریم رو خودمون کار کنیم باعث میشه هر روز رشدمون تصاعدی بشه عالی بود

    我爱你 – ” -نظر مردم راج ب کارای من ممکنه چطوری باشه”

    我爱你 – ” -هدفهایی که اولویت خیلی پایین تری دارن – گیر نمیدم الا و بلا باید باشن و اگ نباشن حالم بد بشه میگم الان وقتش نیس و خدا هدایتم میکنه ”

    我爱你 – ” -بیرون کشیدن زیبایی ها از دل زندگی هامون ”

    سلام به استاد های قشنگ و مهربون و همیشه خنده روی من

    قلب زیاد دارین پیشم

    دوستان همسفر عزیز تر از جـــــونم چقدر عاشق شماها هستم با نظرات بسیار بسیار زیباتون ؟

    لایک و قلب زیاد

    استاد شایسته جان

    استادعباسمنش جان

    ترجمه اون نوشته چینی اول نکات مهم ، به معنی “عاشقتونم” هست . من ب چینی خیلی علاقه دارم بیشتر حروفشون شکل در و پنجره و خونه و باغ و ویلاس (خخخخخخ)

    我愛你

    Wǒ ài nǐ

    وو آآ نــی

    یعنی ” عاشقتونم ”

    زندگی امروزم با شما توی دل بهشتمون میتونه دلیل این باشه ک بگم چ چیزهای زیادی از زندگی کردن با شما یاد گرفتم چ زیبایی هایی رو دیدم

    استاد شایسته جان

    خیلی این صبحم لذت بخش بود

    گشتم در زندگیم ببینم چی دارم که بخاطرش شکر گزار باشم و ازش لذت ببرم .

    خیلی چیزا الان دارم

    “””ما هر کدوممون مشغول لذت بردن از نعمت هایی هستیم ک این بهشت زیبا در اختیارمون گذاشته””””

    سلام به همه دوستان

    یه روز قشنگ دیگه شروع شده و من منتظر اتفاقات بسیار بسیار قشنگی هستم

    از جوونیم عادت ندارم هر کاری دیگران کردن منم انجام بدم

    برا همین سعی نکردم که تلفن بدست بشینم و به همه فک و فامیل زنگ بزنم و عید سال 1404 رو تبریک بگم

    بیشتر خوشحالم و حال میکنم که خدا هدایتم کرده 15 روز خودم باشم و خودم باشم و خونه خالی و فضای سکوت و کلی باورهایی ک دوس دارم درستشون کنم و فایل ها و دوره های استاد توی این محیط ایزوله میتونه غوغا کنه برام و امیدوارم خدا هدایتم کنه و درست بفهممشون

    تلفن رفته روی هواپیما و من دوس دارم بهاشو بدم که 4 سال من عید ها یا من منتظر تماس و تبریک عید و رفتن برای دیدن اقوامم بودم یا منتظر بودم که اونا بیان دیدن من حالا برو وسایل میوه و فلان بخر برا نهارشون چیکار کنیم کی میان کی میرن و …..

    نمیخوام آقا

    میخوام یک سال به روش خودم ک دوس دارم عمل کنم و به خدا نزدیک تر بشم

    اونا باشه برا بعد

    الان عید سال 1404 روز اول عید هست و بنظرم استارت موفقیت های من از امروز داره شروع میشه نشونش احساس بسیار شادی و امیدی دارم که از زندگی با خودم دارم

    نشونش اینه که اهرم رنج و لذت داره برام کار میکنه و میخوام برای روز دوم اقدام عملیم رو برا پروژه خودم ران کنم

    راج ب فایل پاسخ به سوالات چیزهایی رو پیدا کردم که تا الان اگر هم شنیده بودم بهشون توجه نکرده بودم

    مثلا

    استاد گفتن که امیدوارم که فکر نکنین این فایلها رایگانه پس چیزی نداره بگه

    بخود خدا قسم من که سه تا دوره رو از استاد دارم

    دقیقا بیشتر وقتا اون موقع هایی که میگفتم یافتم یافتم وقتایی بود که توی سریالها و فایلهای رایگان الهامی میخواستم و خدا باهام حرف میزد

    که خود خدا شاهده من از فایلهای رایگان ده برابر دوره ها چیز یاد گرفتم و زندگیمو بهتر کردم

    این از این

    من شک ندارم هیچکدوم از فایلهای استاد توی سایت چ رایگان چ پولی هیچ فرقی با هم ندارن

    صددرصد

    من چیزایی رو توی فایل پیکان دنده آرژانتینی کزایی پیدا کردم ک اگه سر بزنگا نمیفهمیدم شون و هدایت نشده بودم بهش که زندگیم نابود شده بود.

    این از این

    ترس از حیوانات اهلی و وحشی

    راه کنار اومدن با ترس رفتن توی دلشونه

    منم میخوام وارد ترس ارتباطات با آدمایی که ازشون میترسم باشم

    دارم قدمهای عملیمو برا آموزش هایی که ببینم انجام میدم

    تحسین میکنم خودمو که ترس از شنا رو واردش شدم و موفق شدم و الان ازش لذت میبرم

    تحسین میکنم خودمو که ترس از عبور از سیگار رو واردش شدم و موفق شدم و الان ازش لذت میبرم ک پاک شدم

    تحسین میکنم خودمو که ترس از خوابیدن روی تخت خواب اتاقم رو واردش شدم و موفق شدم و الان ازش لذت میبرم

    تحسین میکنم خودمو که ترس از روابط با جنس مخالف رو واردش شدم و موفق شدم و الان ازش لذت میبرم

    تحسین میکنم خودمو که ترس از باور ترس از شکست :”” ترس از موفقیت رو رو واردش شدم و موفق شدم و الان دارم از مسیر موفقیت و باور اینکه حتما میشود رو ازش لذت میبرم و پروژه خودمو ران کردم

    مایک عزیز رو فرستادین ایران

    این خیلی درس داشت که درک کنم ناجی بودن یکی از بدبختیهاش اینه که من نمیزارم خونوادم رشد کنن و جلو رشد خودمم میگیرم

    من خانومم داره کار میکنه و مدام نگاهش به دست منه ک همه خریدهاشو براش اوکی کنم و این یعنی اینکه نمیزارم رشد کنه

    من دارم خودمو هر روز بهتر میکنم ک تمام امکانات مورد نیاز خونوادمو براشون تهیه کنم

    این ایرادی نداره

    اما با نخریدن ماشین ظرفشویی وسرزنش ها وغرغر هایی که میشنوم دارم سعی میکنم یه مقدار بهتر بشم تا بتونم از این انگیزه درآمدم رو بیشتر کنم

    اما الان این نباید به احساس من لطمه بزنه

    الان شرایط من اینه و اجازه سرزنش به خودم رو به دیگران نمیدم

    سوال

    آخرش با مرغ و خروسا چیکار میکنین؟؟

    چقدر عالی جواب دادین استاد

    انگار خدا یه جورایی میخواس ب من بفهمونه ک تو که همش دنبال آخرش هستی

    آخری در کار نیس

    لذت بردن از لحظه های الانه ک مهمه

    استاد چقدر جالب گفتین چرا باید به آخرش فکر کنم زندگی در لحظه هست ک مهمه

    چقدر خندیدم و لذت بردم گفتین خانم شایسته مثل کت پوست جوجه ها رو میکنده

    سوال انجام کار پربار تر

    من فردا ممکنه بمیرم

    پربار بودن برا من حسام اینه ک با لذت بشینم توی تنهایی روی فایل هام کار کنم

    اینم از اون سوالایی بود ک منو واقعا به فکر فرو برد ک من دارم چیکار میکنم چقدر حاضرم برا دیگران زندگی کنم

    راجع به تعارفی نبودن مردم امریکا خیلی لذت بردم

    منم باید بتونم این شکل فکری رو یاد بگیرم و دوسش دارم

    منم جوجه هامو بردم جایی که خاک و سنگ داشته باشه

    توی آبشونم یکم سرکه ریختم

    سوال راج ب ساختن چیکن شا و اینکه تجربیات باعث میشه هر روز رشدمون تصاعدی بشه عالی بود

    منم عاشق این احساسم که عروس هلندیم میاد روی شونم میشینه و باهاش حرف میزنم بازی میکنم و با فوت کردنش باهام واکنش نش.ون میده خیلی لذت بخشه

    استاد منم مثل شما تنوع طلبم و نمیتونم توی شهر زندگی کنم

    و یه همچین جایی مثل اینجای شما رو دوس دارم و میدونم بهش میرسم

    آرزومه

    منم توی همه چی تنوع طلبم

    منم میخوام به قوانین سایت احترام بزارم و توی سایت تبلیغ خودمو نکنم

    مردم هر جوری زندگی کنه شاید به نظرشون درست نباشه و من کاری ب نظر مردم ندارم

    رج ب گزاشتن کندوی زنبور عسل

    منم یاد گرفتم هدفهایی ک دارم براش اقدام کنم هدف منظورم هدفهایی که اولویت خیلی پایین تری دارن – گیر نمیدم الا و بلا باید باشن و اگ نباشن حالم بد بشه میگم الان وقتش نیس و خدا هدایتم میکنه

    من برای هدف روابط چن بار رفتم دنبالش و برام جور نشد و گیر ندادم گفتم خودش هدایتم میکنه

    اما برا هدف امسالم ک پروژه یکساله دوره روانشناسیه حتما وقت میزارم و هر روز خودمو بهتر و بهتر میکنم و هر روز براش اقدام میکنم و هرگز رهاش نمیکنم

    عاشقتونم

    من منتظر اتفاقات قشنگی در امروزم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: