پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 3 - صفحه 3

207 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 2586 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته همیشه شاد و پیروز باشید اقا ما منتظر غذا هستیم ببنیم چی میشه خخ ای ام شکمو من بطور شگفت انگیزی قبل اینکه با شما اشنا بشم فایل گوش بدم همچین خونه و امکاناتی تو تصورات خودم بوده با خونه اپارتمانی کلا حال نمیکنم همین کارا هم میکنید کلی لذت بخشه اصن ادم کیف میکنه هرنیم ساعت نگاه کردم همش خودم تصور میکردم که منم تو ملک خودم که بزودی قراره بدستش بیارم این کارا ب سبک دیگه انجام بدم ممنون از این مستند عالی

    بنظرم دوره ها هم تو همچین محیطی ضبط کنید کلی ذوق کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    علی رضا اربابزایی گفته:
    مدت عضویت: 2669 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    جای تشکر داره از شما

    به عنوان تیم دونفره زیبایی که دارید

    چیزی واسه گفتن ندارم چون همه سوالات رو دارید اهسته اهسته جواب میدید و منم

    منتظر هستم و جوابهای شما رو میشنوم

    فقط ادامه بدید اگه میشه بعضی موقع لایو بزارید

    از طرف من میکاییل رو ببوس واقعا دوست داشتنی هستش

    عاشقتون هستم

    علیرضا از ایران -زاهدان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1785 روز

    سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین سلام دوستان.

    واقعا خداروشکر میکنم بابت هدایتم به این مسیر. مسیری که در کنار آموزه های ارزشمند استاد میتونیم زندگی روزمره خودشون رو که از این اگاهیها استفاده کردن ببینیم. استاد این عشق و ایمان شما به رسالتتون هست که این سریال رو که آماده کردین هیچ اومدین گفتین هرکی هر سوالی داره درباره این برنامه بپرسه. چقدر این شفاف بودن شمارو دوست دارم. چقدر این ارتباط بین ما و شما با اینکه در کنارتون نیستیم قوی شده. من وقتی چشمم به ساعت میوفته میگم الان پارادایس مثلا ساعت چنده یا الان استاد و عزیز دل دارن چیکار میکنن این موقع. و بی صبرانه منتظر فایل جدید میشم. 😊😊

    در مورد پاسخگویی به سوالات دوتا سوال توجه منو بیشتر جلب کرد. یکی اون دوستی که پرسیده بود آخرش میخواین چیکار کنین با این جوجه ها و یکی اون دوستی که پرسیده بود بهتر نیست بجای اینکارا کار پرباری انجام بدین .

    بنظر من ته هردو سوال این بود که شما کار مفیدی انجام نمیدین .

    خب من خیلی فکر کردم که چی میشه که نگاه افراد به این سبک زندگی این میشه که اینها بی فایده هست و پربار نیست.

    چیزی که به ذهنم اومد این بود که ما از اولی که خودمون رو شناختیم همیشه مسیر رو اشتباه رفتیم. مثلا درس خوندیم دیپلم گرفتیم دانشگاه رفتیم دنبال شغل رفتیم ازدواج کردیم و بچه اوردیم که ازدواجمون و فرآیند زندگیمون رو مثلا درست طی کرده باشیم‌. بعد لابلای این بدو بدوها با تلاش جور کردیم که مثلا یکی دوبار در سال جور کنیم چند روزی مسافرت بریم تا یکم تفریح کنیم. اونم چه مسافرت و تفریحی تا میومدی محیطی رو بشناسی و ازش لذت ببری یادت میومد که باید بری تا به اون مسائل پربارت برسی.

    خلاصه اینکه ما زندگی نکردیم. فکر کردیم مفید بودن یعنی فلان مدرک رو داشتن. پربار بودن یعنی فلان کار رو تونستن انجام دادن. ولی واقعا چند نفر از ما آدمهایی که اینجا هستیم از رشته تحصیلیمون، شغلمون ، ازدواجمون و کلا زندگیمون تا الان راضی بودیم؟؟ چند نفر از ماها میتونیم بگیم تجربه ما از زندگیمون بیشتر لذت بوده؟؟؟؟

    بخاطر همین وقتی یکنفر رو میبینیم که آزادانه در یک بهشت برین زندگی میکنه و بدون دغدغه در این لحظه از عمرش تصمیم گرفته با مرغ و جوجه و لونه ساختن براشون و بریدن درختای اضافی ملکش خوشحال باشه تعجب میکنیم. برای ماها این سبک از زندگی تعریف نشده هست. فکر میکنیم زندگی یعنی نگرانی بابت امتحان، کار، بچه ، اطرافیان ، بیماری و صدها چیز ناخوشایند دیگه.

    باورمون نمیشه که یه آدم اینقدر با خودش در صلح باشه و خودش رو بشناسه که بگه من الان دقیقا این زندگی رو میخوام. با عزیز دلم در پارادایس باشیم دور از هیاهوی زندگی شهری و زندگی روستایی رو تجربه کنیم و این رو نهایت پرباری بدونن.

    استاد یه چیز دیگه هم حس میکنم. همیشه حس میکنم شما به کودک درونتون توجه زیادی میکنین. کودک درونی که در کودکی کودکی نکرد. الان بهش اجازه میدین که جبران اونروزها بشه براش . خوشحال باشه، شاد باشه، آزاد باشه ، لذت ببره و بزرگ بشه. 😍😍

    خلاصه که من عاشق این سریال زندگی در بهشت هستم. عاشق استاد و عزیزدل هستم و عاشق هرچی جک و جونور که اونجا هست😂😂

    دوستون دارم. به امید دیدارتون. ❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      به نام الله یکتا

      سلام دوست عزیزم

      ممنونم چه کامنت خوبب نوشتید

      چقدر در مورد لذت بردن و تفریح و سادی خوب گفتید که تا خواستیم از یه چیزی، یه سفری لذت ببریم یادمون افتاد به اون مسائل پرباری که باید انجام بدیم و حقیقتا چه سالهایی که زندگی نکردیم چون لذت نبردیم

      چون همش عجله و ترس و اضطراب از عقب موندن بوده

      ممنونم که خیلی موارد رو بهم یادآوری کردید و قوانین تکرار شد برام

      همواره شاد باشید و خوشبخت♥️♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        شهرزاد ممبینی گفته:
        مدت عضویت: 1785 روز

        سلام زهرای عزیزم. خیلی خوشحال شدم که کامنتم مفید بود براتون. بیاین از الان به بعد بیشتر و بیشتر به حرف استاد گوش بدیم. بیشتر لذت ببرییم، بیشتر در لحظه زندگی کنیم، از چیزای کوچیک بیشتر شاد بشیم، بیشتر سپاسگذاری کنیم و مهمتر از همه حواسمون باشه از فضای اینجا دور نشیم. در پناه خدای مهربان باشی دوستم❤❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    یزدان نظری گفته:
    مدت عضویت: 2616 روز

    هنوز فقط ۳ دقیقه از فایل گذشته بود که با این جمله فایل رو استاپ کردم!

    پسرم رو فرستادم ایران، برای اینکه بیشتر قدر داشته‌هاش رو بدونه و سپاسگزارتر باشه!

    چقدر این جمله تامل برانگیز بود! رد پای قانون در مورد “نحوه نگاه به جایگاه خانواده” رو میشه بیرون کشید.

    همون تضادی که اخیرا به شدت منو تحت تاثیر قرار داد!

    خداروشکر می‌کنم الآن که دارم این متن رو می‌نویسم، این تضاد تا حدود مناسبی حل شده و حالم خوبه خوبه!

    تضاد با خانواده برای من، از اونجایی شروع شد که یهو از این طرف بوم افتادم!

    مشکل ما همینه! یا از این طرف بوم می‌افتیم و یا از اون طرف بوم!

    حالا این یعنی چی؟!

    طبیعتا تا قبل از اینکه با قانون آشنا بشیم، یعنی از بچگی، فکر می‌کردیم خانواده موظف هستن هرآنچه که میخوایم رو برامون تهیه کنن. حتی خیلی از افراد با اینکه بالغ شدن اما کماکان به پدر تکیه دارن و همیشه از خانواده انتظار دارن که هزینه‌هاشون رو بده!

    خب از وقتی با قانون آشنا شدم و فهمیدم که نباید روی هیچ کسی حساب باز کنیم، دیدگاه من تغییر کرد. خصوصا زمانی که افرادی رو دیدم با وجود تشکیل خانواده، هنوزم محتاج پدرشون هستن!

    همه اینا باعث شد دیدگاه من نسبت به خانواده تغییر کنه و به هیچ وجه چشمم به دست خانواده نباشه.

    تا اینجای کار ظاهرا مشکلی نیست و از نظر قانون خیلی هم درست و منطقی به حساب میاد.

    اما امان از زمانی که ما قانون رو کج درک کنیم!

    یعنی چی؟ یعنی از اون طرف بوم بیفتی و نخوای چیزی از خانوادت دریافت کنی! یعنی با اینکه هنوز زیر یک سقف باهاشون زندگی می‌کنی اما نخوای چیزی ازشون دریافت کنی! رفته رفته این باعث شد از بوم سقوط کنم و به یکی از بزرگترین ترمزهای مالی من تبدیل شده بود!

    یعنی با این باور سر کار میرفتم که از خانوادم هیچی نگیرم و خودم از صفر بخوام زندگیم رو بسازم. شاید شمایی که داری این متن رو میخونی با خودت بگی این درسته! ولی نه!

    دو سال تمام با این شاه ترمز سر کار رفتم. نه یک کار خاص! بلکه هزار و یک شغل مختلف در هزار جنبه‌ی متفاوت امتحان کردم و از آخر، دریغ از یک ریال! باورتون میشه! یعنی انگار دروازه‌ ورودی مالی رو بسته باشن! هیچی! حتی زمانی که برای یک مجموعه‌ای کار می‌کردم و طبق قانون باید از اون سرپرست مجموعه حقوق دریافت میکردم، به طرز عجیبی حقوق چندین ماه من رو ندادن! در صورتی که اون آقا اصلا چنین سابقه‌ی بدی نداشت و اتفاقا یک مرد فوق‌العاده‌ بود!

    وقتی این اتفاق‌ها افتاد، ماه‌ها طول کشید تا با خودم فکر کردم و دوتا دوتا چهار تا کردم دیدم به طرز عجیبی دست به هرکاری میزنم، هیچ ورودی مالی برای من نداره! نه اینکه ورودیش کم باشه ها … نه! بلکه هیچ ورودی مثبتی نداشتم!

    می‌دونستم پای یک ترمز بزرگ در میونه اما به این راحتی ها نمی‌شد تشخصیش داد!

    تا اینکه اخیرا به تضاد بزرگی به خانواده برخوردم و خواستم ازشون جدا بشم اما … خداروشکر زود فهمیدم مسیر رو دارم اشتباه میرم!

    یه لحظه با خودم فکر کردم و گفتم، در این شرایط این چه کاریه که من دارم انجام میدم؟! شرایط الان من چه فرقی داره با اون دختری که برای فرار از خانواده سریع شوهر میکنه اما از چاله به چاه میفته؟!

    غیر از اینه که من دارم به هردری میزنم تا از خانواده جدا بشم؟!

    غیر از اینه که دارم سعی میکنم با اقدامات فیزیکی، کار رو جلو ببرم؟!

    غیر از اینه که احساس بدی رو دارم تجربه می‌کنم؟!

    مگه قانون اصلی جهان نمی‌گفت، احساس بد، اتفاقات بد؟!

    مگه قانون اصلی جهان نمی‌گفت زمانی که احساست از یه کاری خوبه، یعنی در مسیر درست هستی؟!

    پس چی باعث میشه من بخوام این همه سختی رو متحمل بشم تا بخوام از خانواده فرار کنم؟!

    کجای قانون گفته سختی بکش که من الان با این ساک سنگین دارم در شهر غریب قدم میزنم؟! بدون جا و مکان و بدون درامد!

    فهمیدم مشکل اصلی اینجاست که ما حتی به منطق کارای استاد فکر نمی‌کنیم و فقط تقلید کورکورانه می‌کنیم! تقلید از اون حرکت استاد که از بندر عباس به تهران رفت در حالی که فقط یک ساک با خودش برده بود! فکر کردیم اون کار خاص استاد بود که باعث شد به اینجا برسه و ماهم تقلید می‌‌کنیم!

    مدام با خودمون یه سری جملات اپیدمی رو تکرار می‌کنیم و فکر میککنیم داریم طبق قانون جلو میریم در صورتی که مسیر کاملا متضاد قانونه ولی ما حواسمون نیست! حواسمون نیست چون در اعماق این مسیر داریم جلو میریم و هیچ وقت نخواستیم از دید بالاتر و جامع تری به قضیه نگاه کنیم! از دید قانون کلی و اصلی جهان نه از دید تقلید کورکورانه و تکرار یه سری جملات شِبه قانون!

    همونجا بود که در اوج خستگی رفتم ترمینال و بلیط خونه رو گرفتم. با شور و شوق به مامان اس ام اس دادم که دارم برمیگردم و داخل اتوبوس گرفتم خوابیدم. خوابیدم با حالت بچه‌ای که گم میشه و حسابی دلش هوای خونه رو کرده! هوای همون اتاق باصفایی که خانواده براش فراهم کرده بود! همون تخت راحتی که خانواده براش فراهم کرده بود. همون غذاهای خوش طعم و مزه‌ای که مامان براش می‌پخت و همون حموم گرم و روح نوازی که خانواده براش تهیه کرده بود!

    دلم هوای تمام نعمت‌هایی رو کرد که تا قبل از اون ندیده بودم و شکرگزار نبودم!

    با خودم می‌گفتم اینا نعمت نیست چون خدا نداده! چون در اوج گمراهی خودم فکر می‌کردم که خدا خودش باید پایین و بهم بگه من خدا هستم و این نعمت مال تو!

    غافل از اینکه خداوند با دستان مقدسی که برات بسیج کرده بهت روزی میرسونه!

    خانوادت دستانِ ارزشمند خدایی تو هستن که خودت، قبل از اینکه به دنیا بیای انتخابشون کردی تا در همین کانون، با توجه به شرایطی که تجربه میکنی به سمت خواسته‌هات حرکت کنی اما تو …

    به جای شکرگزاری و سپاسگزاری کردن، هم از خداوند و هم از دستانش، با لگد همه رو پس میزنی و به خیال خودت داری طبق قانون پیش میری! طبق قانون نانوشته‌ی ذهنی که اشتباه درک کرده بود و نمیدانست!

    این چه قانونی بود که تو لحظات رو با احساس بد سپری میکردی!

    چه دیدگاه و باور نادرستی بود که با اون دیدگاه، چیزی جز عذاب و سختی از خانوادت نمیدیدی؟!

    مگه قانون نمیگه زندگی تو، نتایج دیدگاه توعه؟!

    مگه قانون نمیگه برخورد و رفتار خانوادت با تو، حاصل دیدگاه‌ها و باورهای توعه؟!

    مگه قانون نمیگه هر تضادی، هر اتفاقی، ساخته خوده توعه و تو باید اول ذهنیتت رو تغییر بدی و بعد اقدام فیزیکی بکنی؟!

    پس چی باعث شده بود این همه مدت به جای اینکه دیدگاه و باورت رو نسبت به خانوادت تغییر بدی، تلاش میکردی با اقدامات فیزیکی مختلف ازشون دور بشی تا به خیال خودت کار درست رو بکنی؟!

    چرا یادت رفته قانون میگه اول تغییر باور بعد تغییر عملکرد؟!

    پس چرا توقع داشتی این همه مدت با تغییر عملکردت بدون تغییر باورت، نتایجت تغییر کنه!؟

    مگه قانون نمی‌گفت تو روی خودت کار کن و اطرافیانت در ۹۰ درصد مواقع با تو همراه میشن؟!

    مگه قانون نمیگفت در ۱۰ درصد مواقع اگه اطرافیان باهات همراه نشن، خیلی راحت و ساده به جایی بهتر منتقل میشی ولی بدون سختی؟!

    پس چرا داشتی به خودت این همه سختی می‌دادی؟!.

    .

    .

    .

    اینا همه حرف‌هایی بود که تو اتوبوس به خودم میزدم!

    .

    .

    .

    من اگه باور داشته باشم که خانواده‌عزیزم، همون شرایط و افرادی هستن که پیش از تولد انتخاب کردم تا با شرایط پیش روم (خواه تضاد و خواه کمک) رشد کنم، دیگه سعی نمی‌کنم ازشون فرار کنم.

    من اگه باور داشته باشم که خانوادم، همون دستان مقدس خداوند هستن که انتخاب کرده بودم، دیگه مرتکب شرک نمیشم! با فراخ بال و بدون انتظار، با کمال میل تمام امکانات و نعماتی که در اختیارم قرار میدن رو دریافت میکنم و با کمال شکرگزاری از خداوند و خانوادم، اوج سپاسگزاری رو به جا میارم!

    اینجوری تمام اون نعمات رو روزی خداوند میدونم که از سمت خانوادم داره بهم میده و این اصل قانونه!

    مگه قانون نمی‌گفت برای شروع کردن فقط کافیه با هر آنچه که داری و اون شرایطی که داری شروع کنی؟! پس چی باعث میشه به اشتباه قانون رو درک کنی و با خودت بگی باید همه اینا رو که خانواده بهم داده نگیرم و خودماز صفر شروع کنم؟! کجای قانون گفته داشته‌هاتون رو پس بدین و از صفر مطلق شروع کنین؟!

    حتی اگه بتونی همه داشته ها رو پس بدی و از صفر شروع کنی، میخوای چی رو ثابت کنی؟! تکلیف اون ۲۵ سالی که خانوادت بزرگت کردن، مراقبت بودن، هزینه‌هاتو دادن، درمانت کردن، سقف بالای سرت شدن چی میشه؟! میخوای اینا رو انکار کنی؟! نه! این راهش نیست!

    تو باید باور کنی که خداوند از طریق خانوادت این ۲۵ سال بهت روزی رسانده. پس خانوادت در جایگاه خودشون خیلی محترم و ارزشمند هستن و به همون اندازه، نعماتی که خداوند از طریق خانوادت بهت داده ارزشمند و مقدس هستن چون…. نعمت خداست و از سمت خداست! پس شکر بگو و سپاسگزار تمام این نعمات مقدسی باش که خداوند از یک روزگی تا الآن بهت داده.

    .

    .

    .

    لحظه شماری میکردم اتوبوس سریع تر برسه.

    بالاخره رسید و من سریع خودمون به خونه رسوندم و با آغوش گرم‌تر از همیشه خانوادم و لبخند خشنودی مادرم روبرو شدم.

    من آرام تر از همیشه، با چشمانی پر و گلویی بغض کرده وارد اتاقم شدم.

    اتاق نبود! اقیانوس نعمات خداوند بود! اون سقف اتاق، اون تخت نرم و راحت، اون رادیاتور گرم، اون فرش زیبا، اون کامپیوتر مجهز …

    دلم م‌یخواست کنار همون رادیاتور، روی پتویی که کنارش پهن کرده بودم بشینم و عین مار چُمباتمه بزنم و سکوت کنم‌.

    نمی‌دونستم گریه کنم از این همه مدت و مسیر اشتباهم یا بخندم از هدایت خداوندم.

    فقط می‌دونستم که عاشق خونه و خونواده و مادرم شدم. عاشق تمام نعماتی که بوی خدا رو میدن. نشان از خداوند دارن و نوید روزی رسان بودن خداوند رو دارن.

    حتی اگه بخوام دوباره سر کار برم، دیگه با اون هدف جدایی و اضطرار نیست!

    چون میدونم من بورسیه خداوند هستم که از طریق خانوادم نیازهام برطرف بشه.

    این بار، دنبال پول نمیرم! بلکه دنبال علاقه ای میرم که از انجام دادنش خسته نشم و لذت ببرم.

    و پولی که به موقش از این طریق وارد زندگیم میشه رو صرف احساس خوبم میکنم تا ثروت رو حس کنم!

    ثروت نه به معنای رقم بالای حساب بانک! بلکه به معنای لذت حقیقی و درونی از تک به تک رقم‌های پولی که دارم.

    حال الان من عالیه و خوشحال خشنودم که با هدایت خداوندم، هم بزرگترین ترمز مالی رو تونستم بردارم‌ و هم عاشق خانوادم شدم و باهاشون به صلح رسیدم و هم احساس سپاسگزاری دارم از این داشته‌ها!

    به‌همین خاطر بود که استاد گفتن‌ پسرم رو فرستادم ایران تا بیشتر سپاسگزار داشته‌هاش باشه

    سهم من از فایل امروز، باز کردن این حرف تامل برانگیز استاد بود.

    مابقی نکات با دوستان …

    .

    .

    .

    .

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 199 رای:
    • -
      نرگس نوشادي گفته:
      مدت عضویت: 2398 روز

      سلام به برادر عزیزم یزدان جان

      قدردانی منو پذیرا باش برای این کامنت فوق العاده که اینطور ریشه ای به ترمز بزرگ ذهنیت پرداختی و چقدر درس داشت برای همه ما

      قدردان وجود نازنینت هستم و از خدا میخوام ثروت بی حساب که همراه با لذت و عشقه وارد زندگیت بشه 😍😍😍

      بهترین ها رو برات آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      Parisa pardar گفته:
      مدت عضویت: 1840 روز

      سلام با نوشته هاتون من هدایت شدم دقیقا ب تضادهای ک برخورد کردین خیلی درسها یادگرفتین و خدا جون خیلی تو این مسیر باهاتون صحبت کرده و راهنمایی تون کرده🙏آدمی ک روی خودش کار کنه هرجا باشه اونجا براش مثه بهشته💞باید همه دنیا رو زیبا دید و شکرگزار داشته هامون باشیم🙏شماعالی مینویسین خدا بازم ازطریق شما منو هدایت کرد🌟شاد و سربلند و خوشحال باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      poryanazari گفته:
      مدت عضویت: 3022 روز

      سلام جناب نظری چندین بار کامنت شما رو خوندم کلمه ب کلمه انگار خداوند با این کامنت با من حرف میزد انگار شما برای من نوشته بودین اونم قبل از اینکه وارد سایت بشم از خداوند هدایت خواستم

      سپاس دوست و برادر عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمیه امینی گفته:
      مدت عضویت: 2257 روز

      سلام یزدان عزیز

      چقدرررررر این کامنت شما پر از درس بود چقدر من هم لازم داشتم که این رو بشنوم دست خداوند شدید برای ما و اومدید بیانش کردید چقدر تحسینتون میکنم که ترمز مهمی رو پیدا کردید و حالا غرق نعمت و شادی شدید دمتون گرررم که به الهام خداوند عمل کردید

      خیلی لذت بردم و درس گرفتم ازتون

      امیدوارم هر لحظه تون سرشار از ایمان و عشق و شادی خوشبختی باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      شایان گفته:
      مدت عضویت: 2783 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم

      بنده به تازگی خیلی کم به سایت سر میزنم و وقتی هم سر میزنم خیلی کم پیش میاد که به کامنتها سر بزنم . وقتی رسیدم به کامنت شما و موضوع حرفای شما رو دیدم واقعا جا خوردم و گفتم خدایا مگه میشه !!!!

      دقیقا موضوعی که چندین روزه ذهن منو به شدت مشغول کرده و امروز به اوج خودش رسیده بود و امروز من تصمیم قطعی گرفته بودم که از خانواده جدا بشم. با اینکه هنوز روی تصمیمم برای جدا شدن از خونواده برای رشد بیشتر خودم عوض نشده ولی میخام روی جمله هایی که گفتید بیشتر فکر کنم متن شما رو چند بار خوندم مخصوصا اون قسمتهایی که گفتین ” من دارم به هر دری میزنم تا از خانواده جدا بشم ” با اقدامات فیزیکی میخام کار رو جلو ببرم ” احساس بد رو دارم تجربه میکنم” و …

      تمام اینها رو منم دارم و میخام بیشتر در موردش فکر کنم که چرا باید کانون توجه من بیشتر روی این باشه تا از خانواده جدا بشم در حالی که باید کانون توجهم روی رشد شخصیم باشه. درسته که هدفم از جداشدن ، ازادی عمل و خودسازی و دور شدن از محدودیت های ایجاد شده توسط خانواده برای رشد بیشتر هست ولی من کانون توجهم رو غلط ایجاد کردم

      و یا چرا باید کانون توجهم روی خروجیه کارم یعنی پول دراوردن باشه در حالی که باید کانون توجهم روی لذت بردن از کارم باشه تا خروجی اون که پول هست خودبخود ایجاد بشه و ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      احسان کفاشی مطلق گفته:
      مدت عضویت: 2275 روز

      سلام به دوست عزیزم امیدوارم حالت عالی باشه،واقعاسپاسگزارم ازت که این آگاهی ارزشمندروبه اشتراک گذاشتی ،اوایل متن دونه دونه دلیل میومدتوذهنم که اشتباه میکنی امارفته رفته دیدم نه بابااااا،من خودمم یه مدل دیگه ازاین الگوهستم وهمین جریان روباکج فهمی خیلی وقتابستم،واون مثالی که گفتیدعالی بودوخیلی باعث شدکه واضحتردرک کنم که دادن نعمت رواینطوری فکرمیکنیم که اگه یکی مثلاخانواده بده قبول نمیکنیم ومیگیم نه خدابایدازآسمون بیادپایین وبگه من خداهستم بیااینم نعمتت😂😂🤦🏻‍♂️🤦🏻‍♂️،خدایاشکرت بخاطرهمه ی اعضای خانواده ی همفرکانسی عباسمنش،که هرروزدرحال بهترشدن وبیشترشدن هستیم،ازتون میخوام نتایج حذف این ترمزروبعدهابازم بزارید،تحسینتون میکنم خداوندبه شماروزیِ بیحساب خواهدداد،دقیقازمانی که به اون حرفای قشنگ قشنگ درست فکرمیکنیم اتفاقات عالی شروع به رخ دادن میکنن همیشه وقتی درموردچیزی درست فکرمیکنیم مدادماتغییرمیکنه وگرنه تقلیدکورکورانه فقط درحدحال خوب ویکسری اتفاقات خوب عادی هستش نتایجش که البته اینم نشانه ی خوبیه امااونچیزی که مابراش خلق شدیم عظیم تروگسترده ترازاینچیزاست،این حال خوبه و…فقط نشونه س که میگه مسیرت درسته حالابیابالاتر،بیابالاتراگه بریم بالاکه واردیه مرحله ی بهترمیشیم امااگه بمونیم …

      عاشقتونم درپناه فرمانروای عالمهاسعادتمندباشید❤🙏😘🤗

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      زهرا خوشبخت گفته:
      مدت عضویت: 1974 روز

      سلام اول فکرکردم نویسنده متن، یک دخترخانم هستن، بعد دیدم نه، اقا پسرن😊(چون درمورد ازدواج بخاطر دوری از خانواده یا جدایی ازخانواده، من همچین فکری کردم، برای پسرها تشکیل زندگی جداگانه راحت تره، ولی دخترها به ازدواج فکرمیکنن) خب میخواستم بگم واقعا متن و دریافتی که از این بخش داشتین برام عالی بود، ازتون تشکرمیکنم، همچنین از استاد که متنو، بعنوان متن برگزیده انتخاب کردن.

      دقیقا من دچارهمچین مساله ای شدم، ما مستاجرهستیم و فعلا شرایط خوبی دارم، ولی دوست داشتم بریم خونه خودمون، درحالیکه بدلایلی اگر من برم جای دیگری، هرچقدر هم خوب، باز کمک هایی که باوجود دوتا بچه، دراین مکان دارم، رو دراونجا نخواهم داشت، بنابراین با خوندن متن شما فهمیدم باید فعلا اینجا بمونم، و طرز فکرمو اصلاح کنم، تا خداوند، موقعش که برسه، بهترینها رو دراختیارمان میذاره. متشکرم دوست عزیز. موفق باشید و تندرست و خداوند خانواده خوبتون رو براتون حفظ کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      اندیشه افشین گفته:
      مدت عضویت: 2942 روز

      یزدان عزیز

      وقتی به قانون عمل میکنی نود درصد آدم های اطرافت و نزدیکانت رفتارشون با تو متفاوت میشه … همون هایی که با تو سرد یا معمولی بودند ، گرم و مهربان و دست و دلباز می شند … اون جایی که کانال رزق میدیدیش بسته میشه و مسیرهای دیگری برات باز میشه که منطقت نمی پذیره قبول شون کنی چون پیش خودت میگی من که کاری بابتش انجام ندادم چون ما عادت کردیم و باور کردیم که برای بدست آوردن پول ، زور بزنیم یا یه کاری بکنیم اما بهترین راه اینه که تسلیم باشیم … وقتی استاد میگه در مدار فراوانی ممکنه پول و طلا روی زمین پیدا کنید یعنی یه چیزهایی پشت پرده هست که ما فقط باید در برابرشون تسلیم باشیم ….

      باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور …

      من سه سال پیش که با استاد آشنا شدم تنها راه پول درآوردن را کار کردن اون هم به معنای داشتن شغلی بعنوان منبع درآمد میدونستم که باید سالها در اون شغل تلاش مضاعف بکنم اما وقتی روی خودم کار کردم اولین اتفاقی که افتاد این بود که نسبت به همون شغل به حدی بی انگیزه شدم که دیگه نتونستم ادامه ش بدم و به طرز عجیبی سراغ هنر رفتم و این وسط مامانم و بابام و خواهر بزرگم با خواست خودشون تمام هزینه های زندگی ما را به عهده گرفتند ، یعنی باور کن به من میگند تو فقط حال کن و خوش باش … انقدر برای من و بچه هام و همسرم هدیه میخرند و محبت میکنند که من واقعا از لحاظ محبت و پول سیراب هستم … البته من هم به شدت نمی خواستم این کمک ها را بپذیرم ولی دوره جلسه نهم عزت نفس باعث شد تغییر بنیادینی در این زمینه در من صورت بگیره و من پذیرای محبت ها و سپاسگزار خدا باشم و باور کنم که تمام این محبت ها از جانب خداوند در پاسخ به تغییرات من هست … از نوشته شما بسیار فیض بردم … ممنونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3073 روز

      سلام دوست عزیز ، چه عالی این موضوع رو توضیح دادید ، من هم یه مدت پیش تصمیم گرفتم از خانواده جدا شم و مستقل بشم ولی پولم کم بود و توانایی مالی انجام این کار رو نداشتم برای همین حالم بد میشد و احساس خوبی نداشتم . واقعا بخاطر این کامنت زیباتون ممنونم. چقدر این جمله شما زیباست که گفتید من بورسیه خداوند هستم که از طریق خانواده ام نیازهام برطرف میشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نسترن بهداروند گفته:
      مدت عضویت: 2141 روز

      یزدان جان، نعمت خداوندمان سلام👏👏👏👏👏👏👏👏

      الله جان من سپاس مهربانم به خاطر هدایت امروزت👌👌👌👌

      چه زیبا و چه دلنواز نوشتی دلنوشته های نابت را🌹🌹🌹

      چه ترمز هیولایی را هیولا وار پیدا کردی، از خداوند مهربانم میخوام که این ترمز تبدیل بشه به گاز برات👌👌

      خیلی جاها دلنوشته ات منو قفل می‌کرد و روشن‌تر از قبل میخوندم کامنت دلربایت رو.

      (دلم هوای تمام نعمتهایی رو کرد که تا قبل از اون ندیده. بودم و سپاسگزار نبودم.

      کجای قانون گفته باید با سختی و احساس بد برسیم به خواسته هامون.

      مگه قانون نمیگه که اگر مسیرت درست باشه،توی ۹۰% مواقع با خودت و اطرافیانت در صلح میشی وگرنه به‌سادگی و راحتی ازشون جدا میشی.

      مگه قانون قانون قانون نمیگه اول تغییر باور بعد تغییر عملکرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      پس چرا تو اومدی گفتی اول تغییر عملکرد بعد تغییر باور؟؟؟؟؟

      چرا میخوایم زور بزنیم؟ چرا عادت کردی به کار سخت؟ چرا لذت نبریم؟؟؟؟؟

      کجای قانون گفته از صفر مطلق شروع کنی؟؟؟؟؟

      پس این یعنی اصلا نعمتهای قبلی رو از خدا ندیدم، اگر نه که سپاسگزار میبودم.

      حالا گیریم که همه داشته هاتو پسشون دادی پس تکلیف اون ۳۰ سالی که این همه نعمت از طریق دستای خدا، خانوادت، بهت داده شد رو میخوای چجوری پس بدی نسترن؟الان میفهمم که خیلی مونده تا به‌خودم بگم سپاسگزار، خیلی مونده تا هر چی هست و نیست رو نعمت خدا بدونم.

      یزدان جان بغض گلوم رو فشرد از این نگاه جدیدت، از این تغییر زاویه دیدت، از اونجا که گفتی، اتاقم، اتاق نبود،اقیانوس نعمات خداوند بود👏👏👏👏)

      گوارای وجودت لذت دلچسبه این دل آگاهی🌹🌹🌹🌹

      ممنونم ازت که دست خداوند شدی و نوشتی از ترمز من.

      من هم درمورد گرفتن هزینه هام از همسرم خیلی دچار شک و دودلی شده بودم،از طرفی میدونستم که داخل قرآن این نفقه دادن به همسرگفته شده.اما این باور اشتباه

      رو داشتم که نه، نباید چیزی از همسرت بخوای، باید درخواست‌های مالیت رو خیلی نادیده بگیری تا خودت برسی به توانمندی مالی، یعنی گرفتن پول از همسر و رسیدن به توانمندی مالی رو در تضاد باهم میدیدم، در صورتی که الان میفهمم اینا اتفاقا هماهنگ باهمن. اگر من همسرم رو نعمت خداوند بدونم، پس نعماتی که از طرف اون به من میرسه رو هم از طرف خداوند میبینم و اول از خدای خودم سپاسگزارتر میشم و بعد از همسرم.خدایا شکرت به خاطر این ترمز.

      واقعا سپاسگزار بودن خیلی خیلی خیلی فراتر از اون چیزایی هست که من تا حالا بهش توجه کردم.

      رسیدن و به دست آوردن یک نعمت خداوند مستلزمش پس زدنه نعمتهای دیگه ی خداوند نیست.اتفاقا برعکس هرچی من قدردانتر باشم به خاطر نعمتهایی که دارم، راه رو برای دریافت نعمتهای بیشتر هموارتر میکنم، نه اینکه در ظرفمو ببندم و سد درست کنم برای ورود خواسته هام به زندگیم.

      یزدانه زیبا ممنونم به خاطر حضورت🌻🌻🌻

      الله جانم، ممنونم به خاطر حضور آگاهی بخشت.❤️❤️❤️❤️

      استاد جانم ممنونم به خاطر وجود نازنیننت🌻🌻🌻🌻در پناه تک تکیه گاه هستی، شاد و سلامت و سعادتمند دنیا و آخرت باشیم🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        زهرا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 2334 روز

        به نام الله یکتا

        سلام دوست عزیزم

        چه پاسخ زیبایی برای آقا یزدان نوشتید

        من از آگاهی شما لذت بردم

        اینکه هر کسی کمکی میکنه ، ما اون رو از جانب خداوند بدونیم و در حاایکه از اون فرد تشکر میکنیم، اما منبع اصلی رزق و برکت و فراوانی رو خداوند بدونیم و این رو هم بدونیم که خداوند برای رساندن رزق و روزی و ثروت، بی نهایت راه داره که حتی به فکر ما هم نمیرسه

        ممنونم عزیزم که نوشتی و قانون رو مرور مجدد کردی تا نهادینه بشه

        همواره در پرتو فراوانی های الله یکتا باشید♥️♥️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3073 روز

      سلام دوست عزیز

      آنقدر کامنتتون عالى که دوست داشتم دوباره براتون بنویسم ، این کامنت خیلى براى من درس داشت ، بهتون تبریک میگم بخاطر این حد از درک قانون .

      یکبار دیگه کامنتتون رو خوندم و چیزهاى جدیدى رو یاد گرفتم. فکر میکنم باید بارها و بارها کامنتتون رو بخونم . این کامنت باعث شد دوباره اصل قانون رو بیاد بیارم و ترمزهایى رو پیدا کنم . جمله هاى خیلى زیبایى گفتید که براى من پر از نکته و درس بود .

      قبلا هم از کامنتى که براى فایل چرا مردم آمریکا ثروتمند هستند ، کلى درس گرفتم و آن باعث شد که دیگه به فکر جدا شدن از خانواده ام نباشم و حالم بهتر بشه.

      آرزوى موفقیت و سلامت و سعادت و ثروت رو براى شما دوست عزیز دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      به نام تنها خالق هستی

      سلام به برادر بزرگوارم

      چقدر تجربه کسب کردن در قالب درک از قوانین خداوندی زیباست

      چه تضادی براتون پیش اومد و چه استفاده نابی کردید👌👌

      لاجرم خداوند هدایت میکنه بنده هاش رو به بهترین مسیر اگر خودشون بخوان و قطعا خواسته شما بوده که چنین نتیجه قابل تاملی رو براتون رقم زد

      برای من هم، داستان برگشت مایک به ایران، خیلی تامل برانگیز و در جای خودش مرور بعضی از قوانینی بود که همیشه استاد فریادش میزنن

      اینکه ،شکر نعمت ،نعمتت افزون کند و اگر از مدار خارج بشی خواه ناخواه شرایط تغییر میکنه

      سپاس برادر عزیزم بابت اشتراک این درس عالی زندگی

      چقدر دوست دارم همه این درسا رو عملی کنم به یاری خداوند تا هر لحظه زندگی بهتر و بهتری برای خودم بسازم

      درپناه خداوند یکتا باشید🌹🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      افسانه عباسی گفته:
      مدت عضویت: 2308 روز

      سلام به یزدانِ عزیزم

      چقدر چقدر عمیق محو نوشته ها شدم و چه فرکانس بالایی داشتن تک به تک کلمات و انقدر این کلمات قدرت داشتن که اشکای من سرازیر شد

      دوست داشتم حس خوبمُ بنویسم و تشکر کنم ازاین همه آگاهیایی که دریافت کردید و به اشتراک گذاشتید

      درپناه الله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اشکان حقیقتی گفته:
      مدت عضویت: 2033 روز

      سلام یزدان جانن

      من دقیقا همین ترمز شما رو دارم و باید روی خودم خیلیی کار کنم

      و واقعاااا سپاس گذار خداوندم که به صورت کامل هدایتیییی من رو به کامنت شما هدایت کرد در جواب به سوال من و تضادی که بهش برخورده بودم

      من میرفتم دنبال کار برای اینکه دستم تو جیب خودم باشه

      من در خواستم این بود از خداوند که از خانواده ام جدا بشم

      و خیلی خداروشکر که خداوند هدایتم کرد به این کامنت

      ممنون از شما دست زیبای خداوند⁦❤️⁩⁦❤️⁩🦁😘

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نهال گفته:
      مدت عضویت: 1922 روز

      کامنت شما دریایی از آگاهی بود برای من یزدان عزیز❤

      من هم مدتهاست با همین تضاد ذهنی درگیر و کلافه بودم و الان حس میکنم تا حد زیادی به جواب رسیدم…

      خدا رو هزاران بار شکر میکنم که امروز بعد از مدتها منو هدایت کرد به سایتی که هنوزم برام خونه ی آرامشه و همین طور کامنت شما که منبعی از الهامات بود برای من…و دعا میکنم بیش از پیش پایدار و موفق باشید توی این مسیر الهی🌸🌸🌸🌸

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      گلناز امین التجاری گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      واای خدای من شکرت به خاطر این هدایت. دقیقا من هم همممییشه همینجوری فکر میکردم حتی میخواستم نرم پیش بابام کار کنم برم یه جای نا اشنا که از صفر شروع کنم. دلم نمیخواست از بابام هیچ درخواست مالی بکنم از طرفی چون درس میخونم و دانشجو ام وقت کار کردن ندارم و همیشه با خودم سر این قضیه درگیر بودم. وااای واااقعا هدایت شدم. ممنونم خیلی شفاف و عالی توضیح داده بودی❤️❤️❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Beh Afarin گفته:
      مدت عضویت: 1899 روز

      واااااااااااااااااااااااای واااااااااااااااااااااااای وااااااااااااااااااااااای من عاشقتمم داداش یزدان گلممم

      خدای من

      تمام سول به سول تنم مور مور شد

      چقدر آخه شما بی نظیری

      چقدر قلم زیباییی داریننن

      چی بگم اخهه

      اشک تو چشماممم،لرزش دستام،گواه بر تاثیر گذاری این کامنت ارزشمنده

      بی نظیر بوووووود

      چقدر دلم برای سایت و خوندن نظرات تنگ شده بود

      امروز اومدم و این دیدگاه بی نظیرو دیدم

      نوش جوووووووونم

      ممنونم ازتون بابت این قلم زیبا و تاثیرگذار

      در پناه خدا،هر روزتون عالی تر و بهتر از دیروزتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        Princess Ela گفته:
        مدت عضویت: 2409 روز

        اخ که چقدر عاشقتم عشق نازنین من

        چقدر عاشق این اتصال نابتم خواهر قشنگ من

        چقدر چقدر تحسینت میکنم برای این عمیق تر شدن بی نهایتت برای این عملگرا بودن نابت

        چقدر عاشقتممم

        چقدر با تمام قلبم در اغوش میگیرمت جان من

        عاشقانه عاشقتم عشق خواهرییی تو جانی جان

        الهی که هر لحظه از اینم غرق ترین غرق ترین خداوند باشیی الهی که از اینمم بی نهایت پروازتو ببینم عشق خواهر

        تو اوج بگیر من غرق عشق بشم تو پرواز کن من غرق تو که خود خدایی ببشم

        عاشقتممم بی نهایت تحسینت میکنم عشق من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Beh Afarin گفته:
          مدت عضویت: 1899 روز

          عشق خواهریییی

          دل من

          نازنین من

          دیشب خوابتووو دیدم

          تو خوابم بلاره همو دیدیم و غرق در آغوش هم شدیممم

          نمیدونی که چقدددر حس خوبی بوووود عشق دلممم

          عاشقتممم من

          عاشقتمممممممممممممممممممممم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      A گفته:
      مدت عضویت: 2080 روز

      سلام آقا یزدان آفرین آفرین به این همه آگاهی ، من چند روزی میشد که مدام داشتم میگفتم چرا بعضی از فایل های استاد رو که گوش میکنم بجای اینکه احساسم خوب بشه تاثیر منفی روی احساسم میزاره و بعد به این نتیجه رسیدم که اگر قانون میگه احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب، پس با این حساب من برداشت های اشتباهی از اون قسمت از حرفای استاد دارم که منجر به احساس نگرانی و غم میشه در من ، دقیقا من هم فکر میکردم که باید قدم های استاد و بردارم تا به موفقیت برسم در حالیکه فکر کردن به انجام اون کارها در من استرس و نگرانی ایجاد میکرد … و من با فکر کردن به این نتیجه رسیدم که خداوند به هرکسی به اندازه پتانسیل و استعداد و تواناییاش تکلیف میده و مسیر هدایت هرکسی متفاوته و اون مسیر باید آسان باشه چون خدا مقدر کرده برای ما آسانی ها را و دقیقا امروز من از قسمت ” من را به سوی نشانه ام هدایت کن ” هدایت شدم به این فایل و کامنت شما که مهر تاییدی بود بر افکاری که این چند روزه در ذهنم بود و چقدر فرکانسها دقیقا مارا در جهت تایید افکارمون هدایت میکنند خدایا شکرت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      سلام و سپاس یزدان عزیز

      جمله استاد برای من هم قابل تامل بووود…

      چ زیبا نوشتی و درک کردی قدر خانواده و نعمت های خداوند رو..

      و چ ظریف اشاره کردی به افتادن از اینور بوم….

      و من هم تجربه ی جدایی از خانواده را داشتم ولی بدرستی، با احساس خوب و رضایت کامل برای گذشتن از ترس و داشتن استقلال…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      امید گفته:
      مدت عضویت: 3597 روز

      سلام خدمت استاد و شما دوست عزیزم جناب نظری

      آفرین به شما که انقدر راحت نظرتون و بیان کرید و لذت بردم از این درک شما فقط درخصوص اون3 دقیقه از فایل و بیان درکتون از موضوع ؛

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      النازصالحی گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      به نام الله یکتا

      سلـــــام دوست عزیزم 🌺

      نمیدونم چه طور بگم این آگاهی و تجربه ای که با ما به اشتراک گذاشتید چـــــــــــــــه قدر برای من مفید بود و درس داشت بسیار ازتون سپاسگذارم …

      خدا رو شاکرم که مثل همیشه در زمان درست در مکان درست قرار گرفتم و کامنت زیبای شما رو خوندم ….

      من نیز به فکر رفتن بودم ،همیشه تو این فکر بودم که با یه ساک برم و زندگیمو از صفر بسازم به دور از خانوادم حتی میگفتم تمام سختی هاشم به جون میخرم اما امروز متوجه شدم به قول استاد چه قدر تو درو دیواربودم 😊به قول شما من فکر کردم که قانون زندگی رو فهمیدم ،اما سپاسگذارم که خداوند باز هم هدایتم کرد تا یکی دیگه از خار های درونی ام رو از ریشه درست کنم خدای من سپاسگذارتم …

      میتونم بگم این مسئله که به کمک شما امروز به خوبی تونستم درکش کنم و حلش کنم یکی از بزرگترین دغدغه های من بود .

      من از شما یاد گرفتم که به جای اینکه فکر کنم چه طور از خونه برم و زندگیمو از صفر بسازم بشینم و سپاسگذار باشم برای مهرو محبتی که خداوند از طریق خانوادم داره هر روز نثارم میکنه ،نوشته ی شما من رو بیدار کرد عین یه تلنگوری بود که به جای اینکه اینقدر ناسپاس باشی و همش به فکر رفتن باشی بیا و روی خودت، روی باورهات کارکن و کمی سپاسگذار باش و ببین که بیشترین نعمت و رحمت توسط خانوادت بهت داده شده تا همین لحظه ،من یادم رفته بود که خانواده ی منم همون دستای خدا هستند برای خیر رسوندن به من .

      این دیدگاهتون خیلی به من کمک کرد که از صفر شروع کردن به این معنیه که از همونجا که هستیم شروع کنیم با هر امکاناتی که در اختیار داریم و اگر این امکانات از طرف خانوادمون هست پسش نزنیم و اون رو کمک و رحمتی از خداوند بدونیم و ادامه بدیم …

      بی نهایت از خدای رحیم سپاسگذارم که هدایت شدم تا کامنتتتون رو بخونم و سپاسگذارم که صادقانه تجربه تون رو باما به اشتراک گذاشتید، نمیدونید که چه قدر به من کمک کردید و به من خیر رسوندید ،شما واسطه ای از طرف خدا بودید برای بیدار کردن من از خواب غفلت خدایا سپاسگذارتم🌺💜 ….

      بی نهایت ازتون سپاسگذارم 💐

      براتون یه عالمه شادی و آرامش و سلامتی و ثروت و رحمت رو آرزومندم 🌼

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز..

      سلام و عرض ادب خدمت استاد و خانم شایسته عزیز…

      این سریال زندگی در بهشت داره تکامل ما را در هر جنبه ایی از زندگی رو به ما نشون میده…

      چقدر شما دوست عزیز قانون رو به تمام و کمال درک کردین…

      و همه این درک..برمیگرده به هدایت الله….

      منم همیشه فکر میکردم برای فرار از زندگی الانم باید یه جهشی نشون میدادم….

      و من بخاطر این طرز تفکر یه مشکل دعوایی بین من و خانوادم پیش اومد…

      و اینقدر این تنش زیاد بود…تمام روز با تفکری که از اون محیط خلاص بشم…

      بجایی میرسید😑….که تمام روحم و جسمم به لرزه میفتاد..

      بحثهای بی مورد..و یه جور حس انتقام تو ذهنم تصور میکردم…

      و فکر میکردم راز خوشبختیمون.اینه از اون مکان فرار کنم…

      و این احمقانه ترین فکریه..که گریبان تمام ما دختر و پسرها هست….

      فکر میکنیم..راه خلاص شدن اینه یه ساک برداریم.بریم دیگه برنگردیم…

      و همه اینها بخاطر ناآگاهی ما از روند قانون خداوند هست…

      من همیشه این باور رو داشتم بخاطر حکومت و اون مذهبی که دچاریشم هست…

      و این باور همیشه پاشنه آشیلم بوده…و اکثرا ماها..همیشه خانواده و جامعمونو مقصر میدونیم….

      و یچیزی!….

      این باور اشتباه بخاطر اینکه همه بهش اعتقاد و باور دارن..باعث شده این موج منفی گریبان همه

      و پاشنه آشیل همه) ماها بشه..

      و این شده باور ما……

      بهمین دلیل میخاییم با دعوا حقمونو بگیریم..

      بقول استاد …

      احساس بد..اتفاق بد

      این روند پیش میاد..

      و باعث میشه زندگی بدی در هر جنبه ایی برامون رقم بخوره…

      چون فکر بد..باعث میشه ما از ثروت ..از وقتمون…از لحظه خوب زندگیمون…از آرامش…

      از خداوند…دور بشیم😐😐

      من از خداوند تشکر میکنم بابت این خوشبختی.و رسیدن با صلح درونم…

      و من این مدتی اینقدر احساس خلا داشتم..میگفتم چرا..هر روز مشکلات بیشتر رو سرم سرازیر میشه…

      الان با درک قانون فهمیدم فقط خودم هستم…خودممم این درگیری ها رو برای خودم بوجود اورده بودم…

      هیچ کس هیچ ،مقصر نیست..

      اون باور اشتباهم بوده منو از درونم دور کرده…

      و الان معنای ارامش رو میدونم.

      خیلی احساس خوب دارم…

      خیلی تو زمینه کاریم پیشرفت کردم.

      خیلی معنوی تر شدم..

      خیلی با اطرافم به صلح رسیدم.

      و این چرخه نیاز به تمرین داره.

      بعضی موقع بازم یکم کم میارم.

      ولی آگاهانه اون ذهنیتو میگیرم تو دست..نمیزارم جلوتر بره.

      چون همون ذهنیت فاسد قدیمی بوده…که ما رو از هر جنبه.ی زندگی دور کرده….

      همه نشعت از نااگاهی هست….

      و من الان غرق در شادی..سلامتی جسم و روح هست..

      فقط بخاطر درک صحیح از قانون.

      دوست عزیزم بازم تشکر میکنم..چقدر زیبا این نوشته ها رو بیان کردین..من اشک در چشمام سرازیر شد…

      و یادم از ذهنیت خودم در گذشته افتاد…

      مرسی از استاد عزیزم…اتفاقا من قبلا تو یوی از کانالهای تلگرام همین فایل رو دانلود کرده بودم..

      قبل از اشنایی من با سایتتون…

      ولی درکی از این فایل نداشتم.

      و چه جالب دقیقا همین فایل بزرگترین پاشنه اشیل من بوده…

      و ما هر چی میرم جلو .قانون بیشتر متوجه میشیم..

      و اینم فایلهای رایگان…(دری به روی بهشت هست)..ترکیب با سریال سفر به دور امریکا و .سریال زندگی در بهشت..

      همه اینها ادغام میشه…

      و اونم با تلاش خودت برای بدست اوردن اصل و اساس قانون هست..

      و در کنارمون هدایت خداوند…

      که مدام ما را براه راست هدایت میکنه….

      راه راست رسیدن به خوشبختی و سعادت در این دنیا و آخرت…

      بازم تشکر…تشکر از این فایل بینظیرتون..از سوالات دوستان عزیز.و هدایت الله😍😍😍😍😍😍😍😍🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌻🌼

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مریم میرشب گفته:
      مدت عضویت: 1928 روز

      سلام به استاد نازنینم و مریم عزیزم و بچه های همفرکانسی یزدان عزیز با این کامنت اشک منو در آوردی این دقیقا ترمز منه و من دقیقا با دست خالی و صفر مهاجرت کردم و فک میکردم که عملگراترین و با ایمانترین هستم … و وقتی کامنتتو خوندم که نشونه امروز من درسایت بود متوجه شدم این ترمز چقد در درون من زیاده و این یعنی من بشدت احساس قربانی شدن در مورد پول دارم حالا میفهمم چرا نسبت به عملکردم نتیجه ای که باید میگرفتمو نگرفتم چون عملکرد من درواقع درجهت خلاف خواسته هام بوده من مسیرو چن ساله اشتباه رفتم خدایا شکرت بخاطر یزدان و همه بچه های گروه خدایا ازت ممنونم که امشب باهام از طریق این کامنت حرف زدی خدایا ازت ممنونم بخاطر استاد خوبم و این سایت که انگار خوده خوده بهشته

      بهت افتخار میکنم دوست خوبم که اینقد خوب خودتو شناختی و ازت هزاران بار تشکر میکنم که به اشتراک گذاشتی این درکت از قانونو دوست دارم رفیق همفرکانسی من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      پاکیزه بارکزی گفته:
      مدت عضویت: 835 روز

      یزدانننننننننننن عزیز

      چی کردی با این نوشته ات

      واقعا اشک هایم امانم نمیداد

      وااااااای چقدرررر من هستم اینگونه

      خدایا از هدایتتتتتتت شاک شدم

      میدانی یزدان عزیز من نشانه امروزم را می دیدم که گفتگوی استاد با یکی از دوستان آمد نمیدانم قسمت چند بود ولی استاد گفت بعضی ها فکر می‌کنند که روی خودشان کار می‌کنند اگر واقعا کار می‌کنند یعنی آدم ها دور برشان حذف میشود من که تازه وارد سایت شدم تمام دوستانم از زنده گیم رفتن به آسانی جهان حذف شان کرد از صمیمی ترین دوستم هم خبر ندارم کجاست چی میکنه این مساله را من هیچ وقت نمی دیدم همیشه میکفتم من با فامیلم فرق دارم من قانون میدانم اینا نمیدانند من غیبت قضاوت نمیکنم اینا می‌کنند همیشه در فکر این بودم که خداوند چی وقت من را جدا میکند من چی وقت مهاجرت میکنم که جدا شوم وااااای اشک هایم جاری هست چرا چرا من این قدر ناسپاس بودم چرا لطف پدرم مهر مادرم دیده نمیتوانستم چراااااا این نعمت بزرگ خدا برای خودم نخواسته فکر میکردم چرااا در فکر جدایی بودم مگر خانواده چقدرر برایم محبت کردند چقدررر ضروریاتم را به کمک خداوند حل کردند همش خداست همش لطف خداست چقدرررر به آسانی ناسپاس میشوم

      چقدرررررررررر دیدگاه من را تغییر دادی

      بعد از آن که فایل گفتگوی دوستان خلاص شد خوب من شروع کردم حرف زدن با خدا و اشک میریختم که خدایا من هنوز از فامیلم جدا نشدم خوب من فکر میکنم روی خودم کار میکنم با وجودی که واقعا شب و روز کار میکنم روی خودم

      همین طور حرف میزدم که چشمم به این فایل افتاد قلبم گفت بیبین چقدر عکس استاد و مریم عزیز زیبا آمده برو بیبیبن چی گفتن ؟؟

      هر وقت من میایم اینگونه فایل گوش میتم متن انتخابی را نمیخوانم ولی انگار آمده بودم فقط متن شما را بخوانم ( چون من چند دقیقه پیش از خدا خواستم نشانه برایم بدهد که من واقعا روی خودم کار میکنم یا فکر میکنم اگر واقعا کار میکنم چرا از فامیلم جدا نشدم ))))) و وقتی متن شما را خواندم هم از هدایت خدا شاخ دراورده بودم هم اشک میرختم چرا نعمت بزرگ زنده گیم نمی دیدم چراااا ناسپاس بودم در حالی که من همیشه ادعا داشتم که بخاطر کوچکترین چیز ها سپاسگذاری میکنم اگر اگر خدااااا هدایت نکند گم میشویممممم بخدا گم میشویممممممم

      نمیدانم چی نوشتم ولی آمدم برایت بنویسم بسیاررررر از کمنت های زیبایت تشکرررر

      امشب بیدارم کردی

      نمیدانم چی بگویم اصلا یک حالی داریم

      خدایااااااا شکرت

      در پناه الله باشی یزدان عزیزممممممم

      بازم تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      به نام خداوند بخشاینده ام

      سلام ب دوست خوبم یزدان جان، همیشه قلم شما رو تحسین کردم خیلی دقیق و شفاف قانون رو درک میکنید و ب قلم میارین اش. خداروشکر برای دوستانی چون شما، خداروشکر برای هدایت امروزم ک ازش خواستم یک درک و آگاهی جدیدی برای رشد شخصیتم بهم بده، یک پله رشد بیشتر.

      من بورسیه نعمت های خداوند هستم از طریق پدر و مادر عزیزم

      بله من بورسیه بوده ام از 1 روزگی تا الان ولی نمی دیدم، ولی فکر میکردم خدا از بالا میاد دو دستی نعمت رو تقدیمم میکنه این ک نعمت نیست، نمیدونستم پدر و مادرم همون رزقی ک از جایی فکرشم نمیکنی بهت میده هست، خدا این بنیان خانواده رو روزی تو کرده،

      این عشق و مهر و محبت و صمیمیت،اینکه پدرت عاشقانه برای بهبود زندگی تون تلاش میکنه،اینکه عاشقانه ب تو سرمایه داد برای کسب و کارت.

      حالا تا تقی ب توقی میخوره ناسپاس این نعمت نشو، بخدا هر روز باید دست این دو فرشته عزیز رو بوسید، هر روز باید توی شکرگزاری هام با اشک بنویسم و از خدا هزاران بار تشکر کنم برای حضورشون، ولی فراموش میکنم، ولی من آنچنان ک باید شکرگزار نعمت ها و موهبت های خداوند در زندگیم نیستم.

      یادمه منم میگفتم من از 19 سالگی رفتم سرکار و رو پای خودم وایستادم و از هیچ کس حتی پدرم توقع ندارم ب خودم میگفتم و افتخار میکردم حتی تا همین امروز، من، خودم، توانایی های خودم، رو پای خودم، پول خودم، اینکه شد حرف های قارون نتیجه اش چی شد منم ب کاری هدایت شدم ک 4 ماهی ک اونجا بودم فقط حقوق 1 ماه رو دریافت کردم اونم به زور ؛)

      من هم اوایل قانون از اون ور پل افتادم ولی در مورد تفاوت اخلاقیات خانواده بود، ینی توی ذهنم قضاوت میکردم رفتار خانواده ام رو و اصن یه آدم تخص کهیچ حرفی نمیزنه هیچ محبتی نمیکنه فقط و فقط ورودی هاش رو باید کنترل کنه و بره تو غار.

      ینی نکات مثبتی رو نمی دیدم رفتارهای خوب شون رو، خدا رو شکر نمیکردم بابت تک تک محبت ها و جملات محبت آمیز خانواده ام. بعد ک سرم خورد ب سنگ دیدم بابا من یه موجود اجتماعی ام نیاز دارم ب عشق و محبت و دوست داشته شدن، اومدم کم کم شروع ب دیدن نعمت های اطرافم کردم، دیدم بابا این مادر ما چه فرشته ای بوده خبر نداشتیم، چه ناسپاسی بودم من،چه غرهایی ک نمیزدم، چه محبت هایی رو نادیده میگرفتم با این دید ک وظیفه ته دیگه. دیدم این پدر من چه قلب بزرگی داره ک این قدر زحمت میکشه تا خانواده اش در رفاه باشن، حتی کارهایی ک کرده و نتیجه نداده و همش ضرر بوده اونا رو هم برای رفاه بیشتر خانواده اش انجام داده، اینکه از حقوقی ک داره برای خودش حتی ی جوراب هم نمیخره.

      و این شد ک من ب خدا گفتم خدایا شکرت برای این دوفرشته عزیز تو زندگیم.میدونید من متوجه شدم هرچی بیشتر تو مسیر پیش میرم بیشتر متوجه میشم ک باید افتاده تر باشم، دقیقا فایل توحید عملی استاد، انگار هرچی دستاورهام بیشتر میشه خدا میگه یادت نره افتاده تر باشی، گردن کشی نکنی برای کسی. انگار آدم هرچه پخته تر میشه احترام بیشتری ب پدر و مادرش میزاره، چون اون فروتنی و افتادگی بهت گوشزد میشه.

      اگر کسی بهم احترام ب پدر و مادر و از بچگی گوشزد میکرد من به هیچ وجه یاد نمیگرفتم ولی وقتی خدا از طریق درگوشی بهت میفهمونه و درسش رو یادت میده خیلی قششنگ و قلبا اون احترام رو میزاری. وقتی خودت ب ی درکی برسی خیلی اون رفتارو واقعی و از ته قلبت انجامش میدی.

      من خودم به هیچ وجه کامل نیستم و خیلی جای کار دارم تو این زمنیه، چون فراموشکارم و ناسپاس، و هنوز هم گاهی صدام بالا میره و خیلی سریع متوجه اشتباهم میشم ولی این تغییر شخصیتم رو متوجه شدم خیلی آرام تر شدم و حتی معذرت خواهی کردم بعدش بابت صدای بلندم ک این کار برای من مرگ بود، من معذرت خواهی کنم؟ من بهترین رفتار و دارم، من اشتباه نمیکنم، حالا همینکه تو دلت پشیمونی خوبه، ولی وقتی انجامش دادم و معذرت خواهی کردم اون حس فروتنانه و اینکه تو هیچی نیستی وارد قلبم شد و احساس کردم شخصیتم بزرگ تر میشه افتاده تر میشم با هربار معذرت خواهی و یه اهرم رنجی ساخته میشه ک رفتارم رو درست کنم و بهم گوشزد میکنه رفتار درست رو.

      در پناه الله شاد و موفق باشی دوست خوبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مانلیا گفته:
      مدت عضویت: 1592 روز

      سلام یزدان عزیز

      از بچه های قدیمی سایت چه قدر کیف میکنم کامنتاتو چهار ساله پی تو زندگی در بهشت میخونم هر قسمت کامنتای شما بود خوندم و کلی لذت بردم

      تحسینت میکنم که از تون سال اینقدر خوب توجهتو گذاشتی رو اصل و اینقدر رشد کردی انشالله این روند صعودیت همچنان در زندگیت ادامه داره

      باز خیلی خوشحالم که این کامنتتونو دیدم و خوندم

      کامنت اول امتیازات بود و بابت اینم تحسینت میکنم پسر

      موضوعی که اشاره کردی دقیقا کج فهمی منم از قانون بود

      من خودمو با یک سری ها مقایسه میکردم مثلا میگفتن کایلی جنر از هجده سالگی خونه خودشو خرید و مستقل شد و دیگه از پدر مادرش پول نگرفت

      این الگو ها و صدتا الگوی دیگه خیلی منو تحریک میکرد که اره نگار توهم دیگه یه ریال از پدر مادرت نگیر و برو کار کن الان که هجده سالت شده و فقط از درامد خودت استفاده کن و هیچی از پدر ماردت نگیر …

      این طرز تفکر یه جنبه ی خوب داشت و یه جنبه ی بد

      خوبش این بود که رفتم سرکار از هر کاری که میتونستم شرچع کردم ولی جنبه بدش … همونی که اشاره کردی … چه دلیلی داشت من این نعمت و دست خدا رو پس بزنم ؟؟؟

      بگم نه این شرکه که پدرم به من پول بده … وای بر این کج فهمی ها که زندگیو به خودمون سخت میکردیم … یادمه منم نه شغلی نه درامد خوبی هیچی نبود رفتم به بابان گفتم دیگه حق نداری پول بریزی ماهیانه به حسابم ( حالا بنده خدا پولی که ماهیانه بهم میداد اینقدر کم بود که نگم ) چون فکر میکردم این شرکه که از کمک پدر مادرت استفاده کنی

      اما به قول تو ما شرایطمونو خودمون انتخاب کردیم هم تضاد ها هم کمک ها تا با اونا رشد کنیم یعنی همون کمک ها هم باعث رشدمون میتونن باشن وقتی در مسیر درستیم

      اون اوایل خیلی این کح فهمی رو داشتم و به غرورم بر میخورد کمکی از پدر مادرمو قبول کنم با اینکه دقیقا مثل خودت هیچی نبود هیچی نداشتم … درستش این بود که با خودم میگفتم من دارم حرکت میکنم دارم به اموزه ها گوش میدم و عمل میکنم چرا در این بین از نعمات خدا بهره نبرم و کار رو برا خودم سخت کنم ؟؟ تهش اینه که باور داریم برا موفقیت باید زجر کشید … و اون مقایسه هایی که من میکردم با اون الگوها اصن درست نبود بازم کج فهمی بود کایلی جنر تو سن 18 سالگی به اندازه چند تا خونه خریدن پول ساخته بود ایا منم در سطح و مدار اون بودم که بخوام مستقل بشم ؟؟؟ ایا من پیش زمینه ی اون و باورهای اونو داشتم که بخوام اینکارو بکنم ؟؟؟

      نه فقط تقلید کورکورانه بود فک میکردم افتخار اینه که از صفر و زجر و بدبختی برسی به ثروت درخالیکه همون کایلی جنر مطمعنم یه روز زجر نکشیده و با عشق و لذت پول ساخته از اول … فقط اون تکاملش رو زودتر طی کرد به خاطر شرایطی که توش بود …

      و خلاصه وقتی این ترمزم رو فهمیدم و برداشتم خداوند از طریق همون پدر مادرم بدون بدون بدون اینکه من کلمه ای بگم بهم نعمتا رو رسوند بهم پولایی که نیاز داشتم برای رشدم رو رسوند…

      حتی من این مقاومتو تا چند روز پیش داشتم که پدر مادرم دوره ای از استادو خریدن با اکانت من ، من میگفتم نه نمیتونم استفاده کنم چون باید خودم به دستش بیارم … که خداروشکر این ترمز بد و بزرگم هم با کمک یکی از دوستان عزیزم حل شد و الان خیلی راحت تر از قبل پذیرای کمک های پدر مادرم و یا هر کس دیگه ای هستم که خداوند بر سر راهه من بذاره …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        زهرا گفته:
        مدت عضویت: 660 روز

        سلام نگار عزیزم

        مرسی بابت نوشتن تجربیات ارزشمندت

        نپذیرفتن کمک از دستان خدا ترمز منم بوده و هست… الان به لطف خدا که دوره عزت نفس رو دارم و استاد در این مورد کامل صحبت کردن دارم روش کار میکنم

        خوندن کامنت شما باعث شد که بهتر این قضیه رو درک کنم

        منم فکر میکردم وقتی بخوام مستقل شم و خودم درآمد داشته باشم دیگه نباید از پدرم پول بگیرم! خب اگر این کمک ها و نعمات رو از طرف خدای اونها ببینیم (نه اون دسته) اینطوری راحتتر میتونیم نعمت رو بپذیریم

        همین یه هفته پیش بدون اینکه من درخواست کنم خود همکلاسیم پیام داده بود که گزارش کار ها رو تقسیم کردم این دو تا رو تو باید بنویسی اگر برات سخته من برات می‌نویسم،،، اگه قبلنم بود میگفتم نه چرا اون بنویسه! به غرورم برمیخورد میگفتم مگه خودم چمه که نتونم بنویسم یا میگفتم زحمتش میشه و…. منم گفتم اگه میشه ممنون میشم

        یعنی خودش با خواست خودش برام نوشت و من اون کمک رو از جانب خدا دیدم که تونستم بپذیرم و خوشحال شدم

        خدایا شکرت

        دوستت دارم نگار جان و بهترین ها رو برات آرزو میکنم

        ان‌شاءالله در پناه الله یکتا روز به روز ثروتمندتر و خدای‌گونه‌تر بشیم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مانلیا گفته:
          مدت عضویت: 1592 روز

          سلام به زهرای عزییییییزم

          چه جالب دیروز داشتم داستان هدایت پروفایلتو میخوندم و الان برام کامنت گذاشتی از خداوند سپاسگزارم

          اول از همه کلی تحسینت میکنم که اومدی توی این مسیر واقعا ببین دختر وارد جهانی شدی که زیبایی هاش هیچ وقت تموم نمیشن و هر روز بی نهایت تر میشن ؛)))

          در مورد این موضوع توی همین صفحه کامنت جدا گذاشتم اونجا خیلی بیشتر توضیحش دادم میخواستم لینکشو بذارم که دیدم از قبل لایک کردی و برق زد چشام وقتی دیدم :))))

          مرسی که چراغ زیبای ابی رنگ سایت رو برام روشن کردی عزیزم :)))) انشالله بهترینا برا خودت و مادرت در این مسیر بهشتی رقم بخوره عزیزم :)))

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            زهرا گفته:
            مدت عضویت: 660 روز

            به به نقطه‌ی آبیییی:

            نگار عزیزمممم! ( چشمان ذوق زده من با دیدن اسم و تصویر نگار عزیز ستاره‌ای و قلبی شده آخ جووون خدایا شکرت)

            ——————–

            سلااااام نگار جونم

            سلام بر بنده‌ی توحیدی خدا

            خیلی خوشحالم کردی

            مرسی که برام کامنت نوشتی

            وااای چقدر برام جالب بود که گفتی چه جالب دیروز داشتم داستان هدایت پروفایلتو میخوندم و الان برام کامنت گذاشتی از خداوند سپاسگزارم مطمئنم اینا اتفاقی نیست

            خداااااایا شششششککککرررررتتتتت

            میدونی نگار جان؛ من همیشه شما رو تحسین میکنم و ایمیلم رو فعال کردم که اگه شما کامنت گذاشتی بهم بگه منم با عشق بیام بخونم و تحسین کنم

            البته ناگفته نماند که به این درک رسیدم با اینکه ایمیلم برای شما و چند نفر دیگه از دوستان فعال هست اما فقط کامنت هایی رو میتونم بخونم که اجازه‌ی دسترسی به مدار و فرکانس اون آگاهی‌ها رو داشته باشم! خیلی وقتا پیام برام میاد که فعالیت جدید دوستان رو میگه اما به دلایل ظاهری کار دارم، سرم شلوغه، بعدن میخونم و….اینا همش دلایل ظاهریه، دلیل واقعی اینه که در اون زمان همفرکانس و هم مدار با جنس اون آگاهی‌ها نبودم! ظرفم آماده دریافتش نبود…گاهی وقتا چندین روز می‌گذشت تا به سراغ پیامی برم که ایمیلم چند روز پیش فرستاده بود قبلن دیده بودم ولی نرفته بودم کامنت رو بخونم و بعد چند روز می‌فهمیدم الان موقعش بود… حتی هدایت هم میشم از طریق این همزمانی ها

            خدایا شکرت

            دوست عزیزم نگار عزیزم ازت سپااااسگزارم

            از خدای عزیزم سپاااسگزارم

            نگار جان ایشالا که همیشه توی روند رو به رشد و پیشرفت باشی

            دوستت دارم و بهترینارو برات آرزو می‌کنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 660 روز

      سلام بر روح پاک خدا

      دوست عزیزم آقا یزدان دوست نداشتم کامنتتون تموم شه تک‌تک کلماتش طلا بود درس زندگی بود، تجربه‌ی یک انسان ارزشمند بود

      سپاسگزارم که درس اون ماجرا رو گرفتین و به ندای قلبتون گوش کردین و اینجا نوشتین تا بعد ها من بیام و بخونم و از کج فهمی من جلوگیری بشه و بیشتر قدر پدر و مادرمو بدونم

      انگار شما روح پاک خدا از قبل داوطلب شدین که این تجربه رو توی زندگی داشته باشین و درس‌‌هاشو برای بقیه‌ بگین من اینطوری حس کردم

      ان‌شاءالله در پناه الله یکتا روز به روز ثروتمندتر و خدای‌گونه‌تر بشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهه گفته:
      مدت عضویت: 929 روز

      سلام دوست عزیز

      از زمانی که شما این کامنت رو گذاشتین حدودا چهار سال میگذره و من امروز خوندمش و در واقع در مدارش قرار گرفتم.

      کم و بیش این صحبت های شما رو میدونستم اما باز آنقدر شما قشنگ بیانش کردین که خیلی احساسم خوب شد.

      همین روزا گاهی نجوا میومد تو ذهنم که تمام تمرکزم رو می‌برد به سمت نداشته هام.

      با اینکه خیلی سعی می‌کردم ذهنمو کنترل کنم ولی باز نجوا میومد.

      اونجایی که گفتین: “اتاق نبود که، اقیانوس نعمات خداوند بود” واقعا این جملتون منو به فکر برد.

      من الان در کنار خانوادم دارم زندگی میکنم ، واقعا من همه چی تو زندگیم دارم و هیچ کمبودی ندارم خدا رو شکر، ولی گاهی اینا رو نمیبینم.

      اتاق نیست که، اقیانوس نعمات خداونده. یه اتاق بزرگ دارم، از اون فرش زیبای اتاقم، از اون تخت راحتم، از اون پتوی گرم و نرم، از اون بخاری که زمستون هوا رو برام دلنشین و گرم میکنه، از اون اسپیلیت که تابستون هوا رو برام خنک میکنه ، از اون میز و صندلی قشنگم که پشت میز میشینم و توی دفترم رو باورام کار میکنم، از اون لباس های قشنگی که توی کمد لباسم دارم، از اون آرامش و سکوتی که تو خونه برقراره. واقعا خدا رو هرچی شکر کنم بازم کمه.

      من درون اقیانوس نعمات خداوند هر روز دارم زندگی میکنم ولی گاهی اوقات اینا رو نمیبینم و ذهنم میره سمت نداشته هام. اما دارم تمرین میکنم که شکرگذار داشته هام باشم.

      خداوند روزی منو بهم میرسونه.

      روزی مگه چیه؟

      مهم ترینش همون پدر و مادر مهربونم هستن ، که در واقع دستان خداوند هستن توی زندگی من.

      خداوند از طریق دستانش ، پدر و مادرم، داره هر روز به من روزی میده، به من عشق و محبت میده.

      وقتی هر روز صبح که از خواب بیدار میشم و به مادرم سلام میکنم ، مادرم با عشق و با صورت خندون جواب سلام منو میده این یعنی چی؟ خداونده که از طریق مادرم داره بهم عشق میده، بهم لبخند میزنه . واقعا شکرگذار خداوندم هستم.

      اونجا که گفتین : “من بورسیه خداوند هستم که از طریق خانوادم نیازهای من برطرف بشه”

      وای چه جمله ای، چه احساس خوبی.

      واقعا برای حال این روزام نیاز داشتم چون من چند روزه که نجواهای ذهنم اذیتم می‌کرد و تمرکز ذهنمو می‌برد به سمت نداشته هام.

      الان واقعا احساسم خوب شد و دوباره به این موضوع توجه کردم که من خیلی چیزا تو زندگیم دارم. چرا به داشته هام توجه و تمرکز نکنم؟

      همین چیزهایی که برام عادی شده ، خیلی ها اینا رو ندارن، همین رفاهی که دارم داخلش زندگی میکنم اینا همش روزی خداونده که از طریق دستانش برای من فراهم کرده.

      همین آرامش ، روزی خداونده که هر روز دارم لمسش میکنم.

      همین پدر و مادر بسیار مهربان روزی خداونده و دستان خداونده برای من.

      پس من بی نهایت نعمت دارم تو زندگیم ، تو اتاق قشنگم.

      پس سعی میکنم با تمام وجودم که تمرکزم رو بذارم روی داشته هام، روی زیبایی های زندگیم ، روی پدر و مادر مهربونم، روی اتاق قشنگم که اقیانوس نعمات خداونده.

      احساسم رو خوب نگه دارم تا تمام اتفاقات خوب برام بیفته.

      خدایا شکرت.

      باز هم از شما سپاسگزارم بخاطر این کامنت زیبا .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    Felicity گفته:
    مدت عضویت: 1761 روز

    Dearest maryam, you look wonderful in overalls.

    Ostad Its been 3 months since I’ve been listening to you, and whats funny is that during the past 3 days I’m actually realizing the truth and believing that THERE IS MORE TO LIFE, I would listen to you and my so-called logical mind would find excuses to believe that life is dull and pointless and im just stuck but noww I’m like yooo this guy is telling the truth. For the past 3 days I feel like I’ve stepped into a new world and I’m becoming another person and man it feels kinda scary/exciting like I’m stepping into the unknown.

    I’m a 17 year old girl who has been dreaming of living in the states since I can remember, I never thought it’d be possible but im starting to believe my desire is not that big compared to the power of the infinite

    I would also like to share an achievement of mine, yesterday for the first time in 17 years, I looked in the mirror and didn’t feel disgusted. To me this success is massive & I know that I didn’t do anything I had no role in achieving this, It was the infinite within me which did it , I realized that the infinite within me has led me to happiness while the voices in my head have took be to the edge of death therefore I whenever a thought comes to me I ask myself is this thought coming from the infinite or the voices ? And after answering that question I choose to continue to think that thought or stop at once & what’s funny is that 99% of the time its the voices and I remind myself that I wouldn’t be here if I listened to the voices and I consciously choose not to engage in that thought, these past 3 days have been magical, today the infinite told me something that has now become my motto :{ i live in a magical universe }

    That’s so true…

    سپاسگزارم از شما بابت اشتراک گذاری حقیقت فراموش شده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  6. -
    پرنیا نظری گفته:
    مدت عضویت: 1767 روز

    سلام به استاد عزیز وخانم شایسته واقعا خیلی لذت میبرم از این همه نعمت و زیبایی و تشکر میکنم از شما که مطالب خیلی عالی رو بیان میکنید من که همه چی رو دوست دارم خانواده خودم زمین کشاورزی دارند وقتی پاییز میشه اونجا میریم با خواهرم در مورد طبیعت در مورد بهشت شما زیاد صحبت میکنیم و همیشه بهم میگیم که انشاالله بتونیم یه ویلا در شمال داشته باشیم و اینجور مرغ و خروس داشته باشیم شبها آتیش روشن کنیم ولذت ببریم وازخداوند سپاس گزا باشیم هر چند وقتی سریال رو تماشا میکنم خودمو اونجا میبینم خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    حسین طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    سلام استاد آقا لذت میبرم سبک زندگیتومیبینم وواقعا شمادستی ازدستان خداوندهستین وهم به شماوهم به خانوم شایسته عزیزتبریک میگم بخاطرچنین نگرشی وخداروشکرکه درعصری زندگی میکنم که میتونم شماروباچشمام ببینم واسم این دوران ومن گذاشتم عصرعباسمنش عاشقتونم خداوندپشت وپناهتون🤲🏻🌹🤲🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    مرضیه امیری گفته:
    مدت عضویت: 2150 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سریال زندگی در بهشت

    چقدر این اسم هدایتیه

    زندگی در بهشت

    مذهب میگه: بهشت یه جاییه در اون دنیا

    که بهترین ها رو بهت میدن همه چی فراوانه بی نهایت مواد غذایی و عشق و خلاصه هر چی خوبه اونجاست

    فقط باید این دنیا طبق یه سری معیارها زندگی کنی مثلا خانم جان دختر جان شما موهات نکنه یه وقت معلوم باشه مثل مروارید در صدف پنهانه خودتو بپوشون حجاب داشته باش ، یا اقا و خانم محرم و نامحرم رعایت بشه که خدا بدش میاد اگه یه وقتی این مرز به هم بخوره جهنمی میشی

    شمایی که ثروتمندی احساس گناه کن اگه راحت خرج میکنی بهترینا رو میپوشی و … ولی یکی فقیره نه اگه کمک نمیکنی ادم بدی هستی

    مذهب میگه گریه کن غمگین باش برای امامایی که در مسیر هدفشون رفتن

    میگه نمازتو این مدلی بخون

    این مدلی روزه بگیر

    محدودیت معنویه

    هر چی محدود تر باشی اون دنیا بهشتی تری

    و توحید میگه: زندگی در بهشت یعنی همین لحظه یعنی ذهنت رو کنترل کنی همواره و در هر لحظه به یاد خدا باشی

    توحید میگه این دنیا بهشت رو بساز اون اخرت ادامه همین بهشته

    توحید میگه فارغ از جنسیت تو انسانی ازادی

    تمام قدرت خالقیت به تو داده شده تا خلق کنی با باورها و فرکانس هات اتفاقات زندگیت رو

    توحید میگه هر چقدر ثروتمندتر بشی نزد خدا محبوب تری

    هر چقدر احساست عالی تر باشه اتفاقات عالی تری رو رقم میزنی

    توحید میگه همه چیز فرکانسه

    نه کارهای فیزیکی

    توحید میگه خدا سیستمه

    توحید میگه هیچ مرزی وجود نداره در جهان

    توحید میگه تنها قدرت ربه

    توحید میگه خدا و هماهنگی با قوانین برای بنده کافی ترینه

    زندگی در بهشت یک اسم نیست

    یک وعده حقه برای تمام افرادی که دیدگاه توحیدی رو میپذیرند و در این مسیر حرکت میکنند

    الحمدالله رب العالمین

    سلام استاد و مریم

    میدونید سومین قسمت زندگی در بهشت

    بهم یک نکته ناب داد

    اینکه ” زندگی در لحظه اس ”

    ” زندگی همین لحظه اس”

    اخرش چی میشه ؟ چرا دنبال نقطه پایانیم

    چرا همیشه منتظر اخریشیم ؟

    اخرش نقطه شروع ِ مجدده

    مهم اینه در این مسیر چقدر لذت بردیم چون ما در لحظه در حال ارسال فرکانسیم در لحظه در حال خلق کردنیم

    و این نجوای شیطانه این که به فکر اخرش باشیم نگران باشیم بترسیم و …

    اخرش ؟

    هدایت میشیم

    چون در لحظه در حال هدایت شدنیم

    ما در هر لحظه در حال هدایت به مداری هستیم که هم فرکانسیم

    ما طبق کانون توجهمون هدایت میشیم

    اگر این لحظه احساسم خوبه هدایت میشم به اتفاقات خوب

    اگر این لحظه احساسم بده هدایت میشم به اتفاقات بد

    همه داستان همینه

    این که ما به پشتوانه این نیرو که در هر لحظه هدایتمون میکنه به این دنیا اومدیم

    ذهن کارش اینه نجوا کنه

    قلب کارش اینه امید بده

    و این ماییم که انتخاب میکنیم

    چقدر دوست دارم و تحسین میکنم

    این حس نابی که دور اتیش نشستین

    با عشق ِ الهی با هم صحبت میکنید

    چقدرر این فرکانس رو دوست دارم

    خدا همین جاست

    همین لحظه

    خدا عشقیه که جاری میشه

    چقدرر تحسین میکنم این حس ناب تجربه کردن رو

    داخل فایل خوشامدگویی گفتین

    ادم ها رویاها و خواسته های متفاوتی دارند

    قرار نیست شما دقیقا خواسته های مطابق با من داشته باشید شما میتونید خواسته های خودتون رو داشته باشید

    یا در فایل قبل پاسخ به سوالات گفتید اولویت زندگیه شما ازادیه

    میخوام بگم

    وقتی به عنوان ” روح” و با ” دیدگاه روح”

    زندگی کنی زندگی در طبیعت خواسته روحت میشه به سبک شخصی زندگی کردن خواسته روحت میشه

    ازادی اولویتت چون روح آزاده

    شاید در مدل خواسته ها مثلا ماشین و خونه و … تفاوت خواسته داشته باشیم

    اما زندگی در طبیعت ، سفر کردن

    تجربه کردن، لذت بردن

    همون دیدگاه توحیده

    خواسته روحه

    و ما روحیم

    روحی که در جسم دمیده شد و پس از تولد ذهن شکل گرفت

    ما مجرد به دنیا اومدیم مجرد هم از دنیا میریم و تغییر شکل میدیم

    و اصل اینه طبق

    دیدگاه روح زندگی کنیم

    به ندای قلبمون گوش بدیم

    نکته جالب دیگه برای من اینه

    شما و مریم جان دیدگاهتون توحیدیه

    با روحتون عاشقید با قلبتون

    و هر کدوم میتونه گذشته متفاوت

    و علایق متفاوت داشته باشه

    اما دوباره این اصله که ” دیدگاه توحیدی”

    ” هدف تجربه کردن” بیشتر بدون هیچ وابستگی به هم متصلتون میکنه

    عمیق ترین رابطه و عشق

    وقتیه که دونفر برای هدف ِ روحشون

    باهم و کنار هم باشند

    با عشق ِ قلبی

    اونوقت هماهنگ ترینن باهم

    عاشقتونم

    و بی نهایت تحسینتون میکنم

    و سپاسگزارم برای اینکه اجازه میدید هدایت بشید و کلام خدا رو جاری میکنید

    در پناه رب

    💚🌱

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      Princess Ela گفته:
      مدت عضویت: 2409 روز

      سلام به عشق من

      سلام به جان من

      چقدر چقدر غرق لذت میشم برای این عشق بی نظیرتت چقدر عاشق اینم که برات بنویسم و عاشقق اینم که بی نهایتت این نگاه توحیدیتو این عشققتو با تمام وجودم تحسین کنم

      چقدررر زیبا تذین گفتی که این وعده ی حقه برای تمام کسانی که میخواهن غرق توحید بشنن میخوان غزق این توخید ناب خداوند بشن چقدر تحسینتت میکنمم این درک بی نظیرت رو چقدر جقدر عاشق این عشق بی نهایتتم چقدز این عشقق بی نهایتت رو این نگاه خدایییت رو بی نهایتت تحسیتت میکنم

      جقدر زیبا گفتیرکه استاد عزیزمون نازنین مریمم دقیقا بدون هیچ وابستگی عاشقق توحید و روح همدیگه ان و این مهایت عشق و توحیده دیدگاه روحه

      چقدر تحسینتت میکنم عشقق من چقدر تحسینت میکنم عاشقتمم من عاشققتم الهی خر لحظه غرق عشق و ارامش و زیبایی ها و نعمت های ناب ربم بلشی الهی که هدایت نور هر لحظه ات باشه جان من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: