پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 3 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

207 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1070 روز

    سلام استاد عزیز و نازنین ومریم عزیز

    چه سکوت زیبایی در این بهشت وجود دارد

    من امروز یک ترمز را پیدا کردم

    سر شب من دل یک تاریکی در کنار یک دیوار باغ داشتم میرفتم ویک جایی من ترس برداشتم واونطوری که شد برگشتم صدای سگ ها میومد ومن ترسم بیشتر شد و اینجا دیدم در دل این باغ بزرگ و جنگلی زندگی میکنین فهمیدم که اول باید این ترس را در دل خودم بشکنم تا بتونم به این چنین مکان عالی و بهشتی هدایت بشوم

    چون خداوند عاشق من است وخودش منو هدایت میکند

    واین هدایت ها منجر شد که من ترمز ذهنی را پیدا کنم پس باید باز هم بروم تو دل ترسم تا خدا مسیر جدید را برایم باز کند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    Farzad Roozbahani گفته:
    مدت عضویت: 3494 روز

    به نام خداوند جان آفرین

    امروز روز چهارم هست که به لطف خدای مهربانم دارم کامنت میزارم البته منظورم ۴ روز پشت سر هم هست ۴ روز که برای من خیلی ارزشمنده چون تونستم تا الان خودم رو در مسیر حفظ کنم قبلا هم شده بود که بگم دیگه میام و سعی می کنم حداقل روزی ۱ کامنت بزارم اما هر بار شکست خوردم از ریل خارج شدم اما الان فرقش با دفعه های قبل اینه که دیگه واقعا به ناتوانی خودم پی بردم (مواظب باشید از حرفم برداشت غلط نکنید) منظورم اینه که دفعه های قبل بیشتر چشم امیدم به دستای خودم بود اما الان از دست های خودم بریدم دست هام بعد از این همه شکست ها شکسته و دیگه این موقع بود که به ناتوانی خودم پی بردم و به دستان خداوند خیره شدم و مثل همیشه معجزه گر بوده ، این دفعه از خداوند خواستم که حفظم کنه نزاره از ریل خارج بشم نزاره از کنترل خارج بشم بله از خداوند درخواست کردم با قلبی سرتاسر خواهش و ایمان که یاری کن من رو در این مسیر هدایت کن من رو در این مسیر و خودت حفظم کن اگر تا به الان تونستم خودم رو حفظ کنم لطف و یاری همیشگی خداوند بوده و البته دستان نیاز من از خداوند سپاسگزارم بابت اینکه من رو تا به الان حفظ کرده

    میخوام بیشتر براتون بگم از این ۴ روز با اینکه مدت کمی هست اما تا الان پر از هدایت های سرشار بوده این رو از کامنت های روز های اخیرم میشه فهمید و صد البته از کامنتی که همین الان دارید میخونید در این روز اخیر بیشترین مقاومت ذهنی رو داشتم چرا چون تا دیروز داشتم به ساز باور های مخرب قبلیم میرقصیدم اما این چند روز دارم سعی می کنم که با تغییر نوع دیدم نسبت به دنیا باور های مناسب بسازم این مقاومت ها واقعا برای من یک نوع panic attack هست به خاطر همین یکم سخته کنترل و زمانی این سخت تر بود که قبل از اینا خودم میگفتم من حلش میکنم ولی الان که از خداوند یاری و کمک خواستم احساس می کنم یک قدرت خیلی بزرگ داره من رو حمایت می کنه سینه من رو سپر می کنه مثل یک پدر ازم حمایت میکنه و آرومم میکنه مثل یک مربی بوکس سعی داره بهم حالی کنه که به خودم بیام مثل یک نور در عمق چاه تاریک بهم نوید امید میده و ازم میخواد ادامه بدم تسلیم نشم و جا نزنم احساس می کنم که سعی داره من رو از یک خواب عمیق بیدار کنه ، احساس می کنم می خواد پرده هایی که جلوی چشمم هست و نمیزاره زیبایی و عشق رو ببینم برداره آره اون حمایتم میکنه تا قبل از این تا یکم مخالف ذهنم عمل می کردم سریع جا می زدم قلبم به تپش میفتاد غمگین می شدم اما الان خداوند حمایتم می کنه من این دفعه با قدرتی بزرگ اومدم با سپاهی بزرگ که میتونه سد این مقاومت هارو بشکونه اون به من قدرت میده و نمیزاره مثل همیشه شکست بخورم و تن به این زندان باور ها بدم اون به من میگه ید الله فوق ایدیهم قدرت خداوند بالاتر از همه قدرت هاست اون به من میگه پیروزید اگر ایمان داشته باشید من این دفعه با این سلاح اومدم تا هرچی باور های بد هست به هم بکوبم و شکستشون بدم به یاری خدا به قول مولانا

    بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

    وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم

    امروز خیلی مقاومت ها زیاد بود و دیگه داشت حالم رو بد می کرد الان دیگه روی این موضوع خیلی محتاط عمل می کنم که تا حالم بد شد سریع دست به کار بشم و نزارم این حال های بد من رو محاصره کنند تا از پا درآم بعد از ظهر دلم گفت برو بیرون من هم با موتورم رفتم بیرون گرچه هوای آزاد ذهن رو رفرش تر میکنه اما بازم یکم حالم گرفته بود بازم از خدا کمک خواستم می دونم که من جز این راه دیگه ای ندارم پس سراسر خواهش شدم چشمم به پشت اتوبوس افتاد یه آیه ای از قرآن نوشته بود که این بود فکر می کنم

    و خدا اهل تقوا را به سبب راه رستگارى که در پیش گرفته بودند نجات خواهد داد و هیچ رنج و المی به آنها نرسد و هرگز غم و اندوهی بر دلشان راه نیابد … زمر ۶۱

    دلم خیلی آروم شد قوی تر شدم از خداوند برای این هدایت های بزرگ سپاسگزاری می کنم

    قبلا ها فکر می کردم برای حل کردن تضادی بایم بیام اون تضادرو کاملا در نظر بگیرم ببینم مشکل از کجاشه و با تمرکز به تضاد به بررسی و راه حل دادن برای اون بپردازم اما الان فکر می کنم که نه به جای این که تمرکزم رو بزارم روی بیماری باید بزارم روی سلامتی اگر باوری مخرب دارم به جای اینکه تمرکز بزارم روی این باور باید تمرکزم رو روی باور درست بزارم امروز که داشتم کتاب آیین نامه برای گواهینامه رو می خوندم یک موضوعی من رو به این فکر انداخت که مثلا تو کتاب خیلی سعی داشت بگه که در حین رانندگی باید حواست به خطرات احتمالی باشه تا مثلا جلوگیری کنید و اینا همون موقع ذهنم نسبت به این موضوع مقاومت نشون داد چون در این باره باور های خوبی دارم و به لطف خدا تو این دوسال اخیر من مشکل رانندگی مثل تصادف نداشتم دلیلش هم اینه که خداوند همون اول با چک و لگد به من فهموند این قضیه رو ، اون اول که موتور خریده بودم همه اطرافیانم همش بهم می گفتند آقا موتور دو تا چرخ داره یا خطرناکه خلاصه از این مزخرفات من هم که ذهنم پره از این حرفا بود روز دوم که موتور خریده بودم آقا یک تصادفی کردم که نگو و نپرس دستم هم شکست اونجا خدا این داستان باور هارو به من فهموند تازه این موضوع رو ۲ سال پیش تو عقل کل هم گفتم ولی یاد گرفتم که خودم رو به خدا بسپارم و به اون توکل کنم و این باعث شد که به لطف خودش تو این ۲ سال تصادف به اون صورت نکنم مگر چند مورد که اونم تصادف نبود اصلا فقط موتور می خورد زمین اونم به خاطر یاد گرفتن حرکات نمایشی ولی اصلا آسیبی در پی نداشت به لطف خدا

    چیز دیگه ای که در این ۴ روز متوجه شدم باور هایی بود که اصلا فکر نمی کردم من داشته باشمشون اون هم اصلی ترین ها مثل باور فراوانی منی که مثلا تا استاد می گفت فراوانی هست می گفتم بله بله صد درصد درسته اما به لطف هدایت خدا فهمیدم نه ول معطلی آقا فرزاد چند روز پیش رفته بودم با یکی از دوستانم بیرون موتور و پارک کرده بودم کنار موتور های دیگه وقتی داشتم بر می گشتم زاویه دیدم جوری بود که فقط موتوری که جلوی چشمم بود دیده می شد موتور پشتیش که موتور من بود پشتش پنهان بود من یک لحظه ترسیدم گفتم عه موتور کو بعد دوستم گفت بابا اوناهاش فرمونش معلومه که بعدش خیلی فکر کردم به خودم گفتم چی شد اون ایمان و توکل به خدا کجا رفت چرا یهو دست و پات رو گم کردی دیگه فهمیدم باید یک فکر اساسی برای باور هام بکنم اینطوری فایده نداره

    امروز هم که داشتم ویدیو رو می دیدم بازم به این باور های مخرب پی بردم وقتی که استاد گفتند پسرم رو فرستادم ایران یک حس وابستگی من رو آزار می داد خودم رو جای استاد گذاشته بودم که باید بازم رو همین باور فراوانی کار کرد و البته عزت نفس به قول حافظ:

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

    ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

    تو زندگی من تعلق و وابستگی یک خط قرمزه چون واقعا زندانیه با کلی قل و زنجیر به دست و پا و نمی زاره پرواز کنی

    همونطور که شمس اومد و دست و پای مولانا رو از تعلق باز کرد و گوهر عشق رو بهش داد اما این خود شمس بود که باید آخرین حصر تعلق رو می شکست تعلق به مولانا و کیمیا خاتون و آخر هم رفت آزاد و رها می دونید خیلی به خودم یادآواری می کنم که از این صحن زندگی لذت ببرم ولی دلبسته به این صحن نشم چرا چون من اهل اینجا نیستم جای من جای دیگست مولانا میگه:

    ما ز فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم

    باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست

    گوهر پاک از کجا؟عالم خاک از کجا؟

    بر چه فرود آمدیت بار کنید این چه جاست؟

    خداروشکر می کنم برای این کامنت که به یاری خودش نوشته شد و برای تمام هدایت ها و نشانه ها از خداوند برای هممون هدایت ، پول ، سلامتی و عشق و شادی می خوام🙌💕

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 626 روز

    به نام الحق

    خیلی پند اموز هست که شما در حین داشتن ثروت و آزادی مالی پسرتون رو فرستادید ایران که رو پای خودش باایسته خودش شروع کنه. یکی از بزرگترین اشتباهات خانواده ها حمایت از بچه هاشونه . من خودم وابستگی باعث شده که خیلی کارها رو انجام ندم و دچار مشکل شوم ، و کم کم با تکامل من دارم میرم جلو و این تکامل واقعا خیلی چاره سازه .

    این نگاه آخرش که چی ؟ خیلی نگرش اشتباههیه که خودم سالها داشتم و دارم که شاید از کمالگرایی میاد  باعث می‌شه خیلی کارا انجام ندهم و لذت رو میگیره ، یعنی همه چی رو این نگرش بیهوده میبینه در صورتی که اومدیم از زندگی لذت ببریم و من الان میفهمم چقدر اشتباه میکردم و این نگاه اسیب زا رو داشتم

    ارزشمندی و پر باری رو خودمون تعیین میکنیم ، یه دیدی که جالب خودم دارم و در بچه های سایت هم دیدم که حتما باید یه کار خاص انجام بدی یا دست کسی رو بگیری یذ کسی رو کمک کنی یا فلان کار رو داشته باشی که جهان رو گسترش بدی ولی هرکس خودش باید خودشو ارزشمند باشه و اصلا جهان کاری نداری که تو به میلیون نفر ها کمک میکنی یا توی فلان کار هستی و احساسات خود و حست رو میگیره نه عملت رو. یه نفر سنگ کاره ، یکی فوتبالیسته، رنگ کاره و…. خودمون هستیم که که عیار میدیم به کارمون و حسمون موقع انجامش مهمه

    دم لری گرم که هروقت بخوای حاظره و این فرکانس و مدار درست شما این افراد خوب رو به شما هدایت کرده و چه سیستم زیبایی

    تو ایران تعارف زیاد بود قبلا ،الان نمیدونم ولی خودم باهاش راحت نیستم چون چیز الکی هست و از ته دل نیست.

    اطلاعاتی خوبی راجب غذای جوجه ها گفتین خصوصا سرکه و نمیدونستم که باید تو اب براشون ریخته بشه.

    مادر بزرگم گوسفند و مرغ زیاد داشت ، موقعی که گوسفندا رو به چرا میبرد خودش جلو میرفت و گوسفندا دنبالش میرفتن بدون اینکه کاری بهشون داشته باشه و خیلی برای همه جالب بود طوری گوسفندا وابسته اش بودن که عجیب بود.

    اینکه نسبت به هدف‌هاتون خیلی رها هستید برای من خیلی درها رو باز کرد و باید بیشتر تمرین کنم چون موقعی که رها بودم و به خدا سپردم خیلی اتفاقات شگفت انگیزی افتاده و باید تسیلم تر باشم اینجوری خیلی مسیر نرم تر و لذت بخش تره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    مریم جاویدیان گفته:
    مدت عضویت: 1884 روز

    سلام

    سپاس از شما

    واقعا زندگی من به دو بخش کاملا مجزا از هم تقسیم میشود

    قبل از آشنایی با شما و این قوانین و بعد از آن

    در مورد پسرتان

    واقعا تئوری مدارها را به یاد آوردم

    که احتمالا ایشان در مدارش نبودن

    وگرنه

    این زندگی که آرزوی همه ماست

    را رها نمیکردند

    و اینکه فرمودید زور نمیزنید

    و اصرار نمیکنید

    و عقیده دارید اگر طرف در مدارش باشد

    جهان برایش میاورد

    فرموده بودید یکی از جاهایی که حاضر به جان فشانی هستید با کمال میل

    پسرتان است

    چه راحت گذر کردید

    واقعا زندگی شما

    کلامتان

    هر لحظه از این سریال

    به اندازه یک کتاب

    درس عملی دارد

    درسی که میگوید

    هر کسی در درستترین جایگاه قرار دارد

    همانا خدا فرمان خود را به اجرا میرساند

    خداوند برای هر چیز اندازه ای دارد

    درود بی پایان به شما زوج عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2945 روز

    چه فضای زیبایی ….

    شب و آتیش و آدم هایی از جنس نور …

    من چقدر خوشبختم …

    انگار نه انگار که تو استاد هزاران نفر در این کره خاکی هستی …

    جوری دل به کلامت میدهم که گویی فقط استاد من هستی …

    انقدر که صمیمی حرف میزنی … انقدر که راحت و وسیعی …. آدمی حاوی صدها تجربه که پس از شنا کردن های پی در پی ، ساحلی آرام را انتخاب کرده است …

    تو میگویی سکوت ، زبان خداوند است … و من چند روز است در سکوتی عمیق فقط دوست دارم اعمال و رفتار های تو را نظاره گر باشم ، فقط کلامت را بشنوم و سکوت کنم و هیچ نگویم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      عبدالعظیم معیدی نیا گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      سلام خواهرگرامی وارجمند💐💐💐💐. سلام به همه دوستای گلم. ازاین فرصتی که براتون پیش اومده که باخدای درونتون یکی شدید خوشحالم. ازاین سکوت وفضای معنوی وروحانی که خدابراتون مهیاکرده که خودشو باخودت هماهنگ کنه واگاهی هاتولحظه به لحظه بیشتروزلال تربشه خوشحالم. توی سکوت وارامشه که درکمون بیشتر میشه. سیم اتصالمون وصله. امیدوارم هرکجاهستید درپناه الله مهربان شادوپیروزوثروتمندباشید 🌹 🌹 🌹 💐💐💐

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    شایان گفته:
    مدت عضویت: 2786 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همسر مهربونشون

    توی همین فایل کلی نکته عالی میشد یاد گرفت که دوست دارم با دوستام به اشتراک بزارم

    اونجایی که استاد گفتن من کفشهامو همینجوری میزارم دم در. من چند تا نکته قشنگ گرفتم یکی اینکه خودمونو درگیر بایدها نکنیم اینکه حتما باید کفشمون مرتب باشه و … درست نیست. باید ببینیم چطور راحتیم . چرا به خودمون سخت بگیریم

    و نکته قشنگتر این بود که با اینکه خانم شایسته کفشای خودشو توی جاکفشی میزارن اصلا به همسرشون نمیگن تو هم اینجا بزار و چقدر این درس بزرگیه و نباید از همین نکته ی به ظاهر ساده بیتفاوت بگذریم: ما نباید سعی کنیم طرفمون رو شبیه خودمون کنیم هر کس هر جور که راحتره و لذت بیشتری از زندگی میبره باید باشه در عین حال که در کنار همیم و لذت میبریم میتونیم متفاوت عمل کنیم و این میشه درک متقابل

    راستی خانم شایسته چقدر حرفه ای آتیش رو زنده نگه میداشتن من همین امروز آتیش درست کردم ولی خیلی زود به سمت خاموش شدن میرفت و باید سریع چوب میریختم ولی مریم خانم خیلی خوب و شاید هر یه ربع یه بار یه دستی به اتیش میزد و سرپاش میکرد یکی دیگه از مهارتشهاشون به غیر از فیلمبرداری حرفه ای آتیش درست کردن حرفه ایه.

    در مورد ترس هم که گفتین راهش اینه که بری توی دل ترس. اینو قبلا شنیده بودم ولی استاد بعدش نکته جالبی گفت که جایی نشنیده بودم گفتن باید الگوهایی پیدا کنید که با اون ترس روبرو شده و حالا بیای برای ذهن منطقیش کنی

    یکی از بهترین فرهنگها همینه که الکی تعارف نکنیم و چقدر به کار بردن کلمه قابل نداره کار غلطیه . کلا هر حرفی که گفته ی ما با چیزی که توی دلمون هست متفاوت باشه جزینکه شخصیت ما رو خراب میکنه چیز دیگه ای نداره تعارف هم از همین دسته هست که حرف دل و زبونمون یکی نیست و متاسفانه در فرهنگ ما به غلط جا افتاده که تعارف کردن نشانه ادبه .

    در مورد پسرتون چقدر قشنگ تصمیم گرفتید که راهش رو خودش انتخاب کنه حتی اگه بعدها به این نتیجه برسه که تصمیم غلطی گرفته

    در مورد خرید کندو زنبور عسل، استاد گفتن برای هدفهای اینچنینی که هدف های مهمی نیستن من پافشاری نمیکنم و در مورد هدف های مهم هم میزارم هدایت بشم و چقدر این دیدگاه عالیه که برای رسیدن به هدفهامون زجه نزنیم با ارامش کامل و بدون دست و پا زدن و بدون اصرار و پافشاری پیش بریم

    در مورد اینکه اخرش سرانجام مرغ و خروسا چی میشه و اینکه استاد گفتن من به اخرش فکر نمیکنم و از لحظه لذت میبرم و از بودن باهاشون لذت میبرم

    و دقیقا حرفی که خیلی به دلم نشست این بود که استاد گفت اگه بخایم اینجوری نگاه کنیم که خیلی کارها رو نباید انجام بدیم چون نمیدونیم اخرش چی میشه به نظرم این حرف رو باید برای تصمیمات زندگیمون توی ذهن داشته باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      عبدالعظیم معیدی نیا گفته:
      مدت عضویت: 1760 روز

      سلام یونس جان عزیز.💐💐💐💐 دمتون گرررررم. عالی وبینظیری. خیلی زیبا توصیف کردی. خیلی قشنگ داری قانون رودرک میکنی. تحسین داری والله. چقدر زیبا ازقوانین صحبت کردید.به شخصه حال کردم. کل کامنتت روباعشق خوندم. وهرلحظه خداروشکر کردم که دوستانی دارم ازجنس نور. ازجنس خداوند. ازجنس تغییر. دارن به ارزشهاشون فکرمیکنن فارغ ازگذشته ای که دارن. باقدرت ادامه میدن. خداروشکر میکنم که توی چنین مداری هدایت شدم. امیدوارم همیشه سربلند و پیروز باشید 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    Farnazq گفته:
    مدت عضویت: 2892 روز

    به نام خدای مهربان و روزی دهنده

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه عزیزان

    این فایل نشونه امروز من بود قبلش از خدا پرسیده بودم که چرا نمیشه و هرکاری میکنم چرانمیتونم درآمد داشته باشم و من ماهانه از خانواده م مقداری رو دریافت میکنم ولی خوب خیلی روم نمیشه ازش خرج کنم و الان که برای افزایش مهارتم کلاس ثبت نام کردم به درهای مختلفی میزدم حتی هزینه کردم ولی نتونستم کار بگیرم و از مهارتهای قبلیم پول بسازم

    تو مسیر علاقه م هم محصولاتی که داشتم رو برای فروش می‌ذاشتم و نمیشد

    دیگه امروز به خدا گفتم چیکار کنم چرا هرکاری میکنم نمیشه و همینطور که دوستمون گفتن چرا برای هرکسی هم کار کنم شرایطی پیش میاد که نتونم پول و دستمزدم رو دریافت کنم و هیچی عایدم نمیشه و حتی پرسیدم اصلا پیج بزنم خوبه دراندی میتونم داشته باشم ازش با وجودیکه خیلی به حوزه آموزش علاقه ندارم ولی چون حداقل سرمایه اولیه نمیخواد و …. و با این ذهنیت از خدا نشونه خواستم و این فایل و متنش نشونه امروزم بود

    باید بگم من حتی مقداری بیشتر از هزینه کلاسم رو ماهانه از خانواده م دریافت میکنم ولی اصلا راحت نیستم و برام خیلی سخته ازش برداشت کنم چون کارت برای خودم نیست و از قضاوت و سرزنش شدن میترسم و هم اینکه خجالت میکشم این پول رو خودخواهانه برای خودم استفاده کنم و …

    اما گویا نشانه اومد که اول باید با پولی که از خانواده میگیرم احساس راحتی کنم و سپاسگزار خدای مهربانم باشم و بعد ازش بخوام کمکم کنه خودم هم درآمد بسازم منظورم اینه که باید حسم رو نسبت به خرج کردن از خانواده و پول توجیبی گرفتن خوب کنم و مطمئنم احساس سپاسگزاری باعث میشه من به راه درست دارمد ساختن هدایت بشم چون تا قبل از این با احساس بد و حس عجله و باور کمبود و ترس و شرم و … میرفتم دنبال کار و قاعدتا به سمت ایده ها و شرایط ناکارآمد هدایت میشدم و الان خوشحالم و متوجه شدم دلیل اینکه با این مساله مواجهم اینه که از داشته ها سپاسگزار نبودم و خداروشکر میکنم که به این صفحه هدایت شدم

    ار خدای مهربان و عزیز سپاسگزارم که مارا به راه راست نعمت‌ها و برکت ها هدایت میکنه الهی شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    به نام خدایی ک همین نزدیکیاست

    سلام ب همه عزیزانم در این سایت الهی

    خدا شد کامنت یزدان عزیز، اشک ها ریخت، قلبم نرم شد، خدا رو حس کردم، بااارها خدا مستقیم از طریق نشانه ام با من صحبت کرده، و من استپ کردم و اشکام اومده و گفتم خدایا تو داری با من حرف میزنی، تو اینجایی، و این چه حس بی نظیری عه، اینکه تو رها نشدی تو این کره ی بزرگ، تو تنها نیستی، یکی هست ک همیشه مراقبت بوده، اگه تا الان مراقبت بوده از این ب بعدم هست.

    نمیدونم از کدوم همزمانی این کامنت بگم

    از خانواده عزیزم بگم، ک مدتی بود من درگیری ذهنی برای پیدا کردن هدفم داشتم،شغلی نداشتم و طبق شیوه قانون سلامتی زندگی میکنم. ترسها بر من غلبه میکرد، نگرانی های بی مورد باعث نشتی انرژی من میشد، آره نگرانی های بی مورد.

    از خدا می پرسیدم خدایا نگرانی هامو بگیر، چطور نگران رزقم نباشم؟ میخوام با خیالی آسوده عبادت کنم، آیه های قران رو بهم نشون داد، ما شما را روزی میدهیم، ما از زمین و آسمان شما را می خورانیم، خداوند صاحب قدرت و روزی رسان است، روزی تمام جنبدگان روی زمین به عهده ماست.

    وظیفه سیستم عه ک روزی تو بده ناعمه، تو باید درگیر خوراکت باشی؟ تو ب دنیا اومدی ک درگیری ذهنی در مورد تهیه غذات داشته باشی؟ ینی دلیل خلقت تو انقدر بی ارزش بوده؟ خدا خودش گفته ما شما را بیهوده نیافریدیم، ینی چی؟؟ ینی ت ارزشت خیلییی بالاتر از ایناس، ذهنت رو درگیر این حواشی نکن، برو سراغ بندگی من، تو مسیر درست باش، قدردان نعمت هام باش، من از جایی ک فکرشو نمیکنی رزقت رو میدم.

    و اون موقع ک سوال می پرسیدم دلم رو آروم کن ک نگران نباشم، بهم گفت بزن تو ماشین حساب روزای عمرت رو حساب کن، نوشتم 9 هزار روز، بعد گفت من 9/000 روز بهت روزی دادم، ینی بعد از اینو نمی تونم؟

    مشکل از خودم بود، خودم ب خودم ظلم میکردم، نگرانی بی مورد، چون از بچگی توقعی از پدرم نداشتم و همیشه افتخار میکردم ک من رو پای خودم وایمیستم، من پولِ بابا رو نمیخوام، خودم کار میکنم. من نمی تونستم بابا رو دستی از خداوند بدونم و ازش درخواست کنم. هنوزم سختمه. چون من یاد نگرفتم راحت باشم با کمک و پول دادن کسی ب من حتی پدرم

    همیشه تعجب میکردم دخترایی ک راحت از باباشون علاوه بر پول لباس، ماهانه پول تو جیبی هم می گیرن، شاید باورتون نشه ولی من تابحال ماهیانه پول ثابتی از پدرم درخواست نکردم، تازه دارم یواش یواش یاد می گیرم. من وقتی پدرم بهم پول شلوار داد شاید بگم بعد از چندسال، یه حس عذاب وجدانی اومد سراغم، ینی با ترس و لرز بهش زنگ زدم بابا شلوار انقده بخرم از کارتت؟ پدر عزیزم هم با عشق گفت آره، با اینکه برا خودش یه پیرهن نخرید برا اون عروسی.

    من درسامو خوب یاد گرفتم، حالا با نگاهی توحیدی از پدرم درخواست میکنم، مثل خواهر کوچیکم متوقع نیستم ک بگم وظیفه ته، و می بینم ک خواهرم سپاسگزار نیست، نه از پدرم نه از پولی ک بهش میده، نه از نعمت هایی ک خدا دراختیارش گذاشته، و نتیجه ی ناسپاسی ناراحتی و نارضایتی از همه چیز، حتی وقتی بهترین غذا جلوت باشه.

    یه معجزاتی رخ میده وقتی توحیدی عمل میکنی، وقتی سپاسگزار لطف بنده های خدایی، مثلا امروز پدر من ب مادرم 500 تومان داد، و از اون مبلغ 300 تومنش رو باعشق هردونفر ب من دادن ک برم مرغ بخرم، ینی من درخواست کردم و بدون هیچ حرفی قبول کردن این دو فرشته عزیز، خدا آخه من چطور سپاسگزار این نعمت ات باشم!؟

    من دارم رو علاقه ام کار میکنم، و از فروش محصولات خودم ک روز اول یک میلیون شد رفتم و ماگ های خام و رنگ خریدم ک باز کارم رو ارتقا بدم، من واینستادم ک پدرم بهم پول بده ک کارم رو ارتقا بدم، گفتم خودت باید خلق کنی، و خدا یه ایده داد انجامش دادم، ایمانم رو در عمل نشون دادم و منو با 5 هزار فرشته یاری کرد وخودش پول مجدد برا ارتقای کارم رو داد.

    خیلی سپاسگزار خداوندم، این یکی از ترسهام بود ک من اگر رو علاقه ام کار کنم، باید پول هایی ک خلق میکنم رو روی ارتقای کارم هزینه کنم نه اینکه خوراکم رو تهیه کنم، ینی تا چند وقت باید فقط رو کارم هزینه کنم، پس تهیه خوراکم چی خدا؟ خداهم گفت تو فقط تمرکزت رو بهبود کارت باشه، فقط طرح های جدید بزن، ب ایده هایی ک من بهت میگم عمل کن، روزی تم با من، تو اصن نگران این ساید نباش، ذهن تو از فرعیات پاک کن و بچسب ب اصل.

    و دارم قشنگ میبینم ک خدا از طریق خانواده عزیزم بهم رزق و روزی میده، ینی یه روزایی ک من مثلا برای فردا گوشت ندارم، همون شبش دقیقا صاب کار پدرم براش پول میزنه، ای خدا من قربونت برم، یه جورایی دیگه فان شده تو خانواده مون، مامانم میگم ناعمه پولِ گوشت رسید :)))

    و یه چیز جالب اینکه اصلا کسی از اعضای خانواده اعتراض نمیکنه ک مثلا چرا از 500 تومن 300 تومن فقط سهم ناعمه باشه؟؟؟ چرا اون از کجا اومده مگه؟ و من میدونم این بخاطر فرکانس قدردانی و سپاسگزاری من هم از پدرم هم از خداوند عه، من واقعا قلبا سپاسگزار این نعمتی ک ب رایگان مسخرم شده تا من با فراغی بال روی علاقه ام کار کنم، هستم، باز میگم خیلی وقتا ناسپاس هم میشم ها، ولی خدا بهم توفیق شکرگزار بودن و ب یادآوردن نعمت هاشو بده.

    و البته در کنارش من هم باعشق خونه رو تمیز میکنم، ظرفا رو میشورم، خریدهای مامان رو جابجا میکنم، و میگم ناعمه کمک در خونه ینی تو سپاسگزار پدر ومادرت هستی، سپاسگزار خدمتی ک اونا ب تو میکنن هستی، باید با عشق و درصلح ب پدر و مادرت کمک کنی و بهشون احترام بزاری، همین امشب بابا گفت کفشم و واکس بزن بابا، چشم، شیشه رو آب کن برام چشم، این فایلو برام دانلود میکنی، بله، برام میوه میشوری، چشم عباس آقا. ینی همه اینا تو یه رب بودا، و این خدمت منو افتاده میکنه، این چشم گفتن فروتنی در مقابل خدا رو ب من یاد میده.

    ب خودم قول دادم ب هرجا برسم، ب هر موفقیتی ب هر پول و ثروتی، هیچ وقت یادم نره تو روزای سخت کی کنارم بود، لطف و محبت های چه افرادی منو همراهی کرد، مهربانی هاشون محبت هاشون رو وقتی ناعمه غرغرو بود، صبر شون در مقابل بداخلاقی هام، تا ابد قدردان و دست بوس خانواده عزیزم هستم.خدا بهم توفیق بده ک براشون جبران کنم و مطمئنم ب تموم خواسته هام میرسم و خوشحالیام رو باهاشون تقسیم میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    مرضيه ابراهيمي گفته:
    مدت عضویت: 2183 روز

    خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

    به نام خدای مهربانم

    سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

    💡خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    مرا به راه راست هدایت کن،راه کسانی که به آنها نعمت داده ایی

    ۱.ترس،تنها راه غلبه کردن بر ترس،رفتن توو دل اون ترسِ و پیدا کردن الگوهایی که ذهن ما رو منطقی میکنه که مثلا از حیوون نترسیم

    خدای من چندوقتیه راهی رو تووی مسیر خونه پیدا کردم که خیلی تاریکه و من برای غلبه بر ترسم از تاریکی و تنهایی،از اون مسیر بیشتر شبها تنها برمیگردم خونه،همین دیشبم بود که داشتم از اونجا میگذشتم با خودم گفتم اگه آدم گذشته بودم امکان نداشت توو این مسیر میومدم‌،واقعا این جسارت با آگاهی های این سایت و داشتن الگویی چون خانم شایسته ی عزیز و تقویت باور به اینکه خداوند هر لحظه محافظ و نگهبانِ منه درونم بیدار شد و خدا میدونه چه ترسهای پنهان در درونم هست که ازشون خبر ندارم و در طی تکامل این ترمزها رو پیدا میکنم و از بین میبرمشون،ان شالله.

    ✳خدایا مایک عزیز هر جا که هست تنش سالم و هر لحظه حال دلش عالی باشه🙏🏻

    خدایا شکرت بابت بافت جنگلی کشور امریکا

    خدایا شکرت بابت ملک شصت هکتاری استاد عباسمنش که نشانه ایی که از وفور فراوانی و ثروتِ

    خدایا شکرت بابت اینهمه فراوانی،نعمت و ثروت

    خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

    ✔زندگی در لحظه ست،از داشته هامون لذت ببریم و ایمان داشته باشیم که خداوند بهترینها رو برامون رقم میزنه

    خدای من،برای اینکه بتونم ذهنمو کنترل کنم،باید در لحظه زندگی کنم،از هر لحظه م لذت ببرم،فرکانسهای خوب به جهان ارسال کنم،لاجرم هدایت میشم به اتفاقات،شرایط،موقعیت و افراد بهتر که لذت بیشتری رو برام به همراه داره.خدایا شکرت

    استاد واقعا سریال زندگی در بهشت از یک تفکر و نگرش خاص هم گذشته،اونقدر که از هر جنبه برای من درس داشته،الان نزدیک به هفت ماه که از این سریال میگذره،من همش فکر میکنم چقدر تغییر کردم،چقدر با خودم و جهان بیرونم در صلح قرار گرفتم،چقدر کارکرد جهان رو دارم بهتر درک میکنم،چقدر خواسته هام بزرگتر و کاملتر شدن،بر بزرگترین ترسم تا حدی غلبه کردم و در طی تکامل به امید الله ترسمو از بین میبرم،چقدر از طبیعت درس گرفتم و چقدر درک کردم درونم با طبیعت یکیه و…،خدا میدونه این آگاهی ها،این تجربه ها قراره چه تجاربی رو برام به ارمغان بیارن.خدایا شکرت

    خدایا شکرت بابت دستی از دستان خداوند چون آقای لری برای کمک کردن در کارهای پرودایس

    خدایا شکرت که دارم اطلاعات بیشتری در مورد جوجه ها کسب میکنم

    خدایا شکرت که هر روز که دارم قوانینت رو بهتر و بیشتر درک میکنم

    خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

    استاد بحث قانون تکامل و تصاعد واقعا چنان انگیزه ایی رو به من داد،که گفتم دیگه هر ایده ایی رو خداوند بهم بده رو سریعاً عملیش میکنم حتی اگه اونموقع ندونم برای چی باید انجامش بدم،حتی اگه اونموقع برام منفعت مالی نداشته باشه،چون با دیدن زندگی استاد عباسمنش باورم بیشتر شد که این تجربه ها تا ابد به دردم میخورن و باعث میشن تکاملم رو طی کنم و در یک جایی نتایج زندگیم تصاعد میخورند.خدایا شکرت

    خدای من استاد اون صحنه ایی که مرغ و خروسها دنبالت راه افتادن،من دیوانه شدم،چون هر موقع داستان پیامبران رو تووی قران میخونم یا از دیگران میشنوم اونقدر حسش خوبه که اون لحظه میگم کاش منم اون زمان بودم،اما وقتی اون صحنه رو دیدم که مرغ و خروسها دنبالت راه افتادن،گفتم بابا خداوند برای عصر ما هم پیامبر فرستاده،استاد واقعا من حس میکنم قران دوباره داره تکرار میشه،درسته شما مثه حضرت موسی عصایی ندارین که به اژده ها تبدیل بشه،اما معجزاتی که تووی داستان مهاجرتتون به امریکا رخ داد،کمتر از تبدیل شدن عصای موسی به اژده نبود و هزاران معجزه دیگه.خدایا شکرت

    استاد میدونی این چیزها رو که میگی،زندگی در طبیعت آرزوتون بوده،من چقدر امیدوارتر میشم برای رسیدن به آرزوهام.خدایا شکرررررررررت

    خدایا شکرت بابت تراکتور استاد عباسمنش

    خدایا شکرت بابت گل باقالی های بهشتمون

    خدایا شکرت بابت آقای براونی عشق من

    خدایا شگرت بابت زنبور عسل که تنها ماده شفا دهنده ایی که خداوند در قران راجبش گفته

    خدایا شکرت بابت فراوانی ماهی در بهشتمون

    خدایا شکرت بابت اینهمه فراوانی،نعمت و ثروت

    خدایا شکرت‌،خدایا شکرت،خدایا شکرت

    استاد سپاسگزارم بابت اطلاعاتی که از زندگی در طبیعت در اختیارمون گذاشتی

    مریم جانم از شما هم سپاسگزارم بابت فیلمبرداری سریال زندگی در بهشت

    پروردگارم بابت همه چیز بینهایت ازت سپاسگزارم

    دوستون دارم💚🇺🇸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    شهرزاد ممبینی گفته:
    مدت عضویت: 1788 روز

    سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین سلام دوستان.

    واقعا خداروشکر میکنم بابت هدایتم به این مسیر. مسیری که در کنار آموزه های ارزشمند استاد میتونیم زندگی روزمره خودشون رو که از این اگاهیها استفاده کردن ببینیم. استاد این عشق و ایمان شما به رسالتتون هست که این سریال رو که آماده کردین هیچ اومدین گفتین هرکی هر سوالی داره درباره این برنامه بپرسه. چقدر این شفاف بودن شمارو دوست دارم. چقدر این ارتباط بین ما و شما با اینکه در کنارتون نیستیم قوی شده. من وقتی چشمم به ساعت میوفته میگم الان پارادایس مثلا ساعت چنده یا الان استاد و عزیز دل دارن چیکار میکنن این موقع. و بی صبرانه منتظر فایل جدید میشم. 😊😊

    در مورد پاسخگویی به سوالات دوتا سوال توجه منو بیشتر جلب کرد. یکی اون دوستی که پرسیده بود آخرش میخواین چیکار کنین با این جوجه ها و یکی اون دوستی که پرسیده بود بهتر نیست بجای اینکارا کار پرباری انجام بدین .

    بنظر من ته هردو سوال این بود که شما کار مفیدی انجام نمیدین .

    خب من خیلی فکر کردم که چی میشه که نگاه افراد به این سبک زندگی این میشه که اینها بی فایده هست و پربار نیست.

    چیزی که به ذهنم اومد این بود که ما از اولی که خودمون رو شناختیم همیشه مسیر رو اشتباه رفتیم. مثلا درس خوندیم دیپلم گرفتیم دانشگاه رفتیم دنبال شغل رفتیم ازدواج کردیم و بچه اوردیم که ازدواجمون و فرآیند زندگیمون رو مثلا درست طی کرده باشیم‌. بعد لابلای این بدو بدوها با تلاش جور کردیم که مثلا یکی دوبار در سال جور کنیم چند روزی مسافرت بریم تا یکم تفریح کنیم. اونم چه مسافرت و تفریحی تا میومدی محیطی رو بشناسی و ازش لذت ببری یادت میومد که باید بری تا به اون مسائل پربارت برسی.

    خلاصه اینکه ما زندگی نکردیم. فکر کردیم مفید بودن یعنی فلان مدرک رو داشتن. پربار بودن یعنی فلان کار رو تونستن انجام دادن. ولی واقعا چند نفر از ما آدمهایی که اینجا هستیم از رشته تحصیلیمون، شغلمون ، ازدواجمون و کلا زندگیمون تا الان راضی بودیم؟؟ چند نفر از ماها میتونیم بگیم تجربه ما از زندگیمون بیشتر لذت بوده؟؟؟؟

    بخاطر همین وقتی یکنفر رو میبینیم که آزادانه در یک بهشت برین زندگی میکنه و بدون دغدغه در این لحظه از عمرش تصمیم گرفته با مرغ و جوجه و لونه ساختن براشون و بریدن درختای اضافی ملکش خوشحال باشه تعجب میکنیم. برای ماها این سبک از زندگی تعریف نشده هست. فکر میکنیم زندگی یعنی نگرانی بابت امتحان، کار، بچه ، اطرافیان ، بیماری و صدها چیز ناخوشایند دیگه.

    باورمون نمیشه که یه آدم اینقدر با خودش در صلح باشه و خودش رو بشناسه که بگه من الان دقیقا این زندگی رو میخوام. با عزیز دلم در پارادایس باشیم دور از هیاهوی زندگی شهری و زندگی روستایی رو تجربه کنیم و این رو نهایت پرباری بدونن.

    استاد یه چیز دیگه هم حس میکنم. همیشه حس میکنم شما به کودک درونتون توجه زیادی میکنین. کودک درونی که در کودکی کودکی نکرد. الان بهش اجازه میدین که جبران اونروزها بشه براش . خوشحال باشه، شاد باشه، آزاد باشه ، لذت ببره و بزرگ بشه. 😍😍

    خلاصه که من عاشق این سریال زندگی در بهشت هستم. عاشق استاد و عزیزدل هستم و عاشق هرچی جک و جونور که اونجا هست😂😂

    دوستون دارم. به امید دیدارتون. ❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2337 روز

      به نام الله یکتا

      سلام دوست عزیزم

      ممنونم چه کامنت خوبب نوشتید

      چقدر در مورد لذت بردن و تفریح و سادی خوب گفتید که تا خواستیم از یه چیزی، یه سفری لذت ببریم یادمون افتاد به اون مسائل پرباری که باید انجام بدیم و حقیقتا چه سالهایی که زندگی نکردیم چون لذت نبردیم

      چون همش عجله و ترس و اضطراب از عقب موندن بوده

      ممنونم که خیلی موارد رو بهم یادآوری کردید و قوانین تکرار شد برام

      همواره شاد باشید و خوشبخت♥️♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        شهرزاد ممبینی گفته:
        مدت عضویت: 1788 روز

        سلام زهرای عزیزم. خیلی خوشحال شدم که کامنتم مفید بود براتون. بیاین از الان به بعد بیشتر و بیشتر به حرف استاد گوش بدیم. بیشتر لذت ببرییم، بیشتر در لحظه زندگی کنیم، از چیزای کوچیک بیشتر شاد بشیم، بیشتر سپاسگذاری کنیم و مهمتر از همه حواسمون باشه از فضای اینجا دور نشیم. در پناه خدای مهربان باشی دوستم❤❤

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: