پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 4

سلام خواهر گرامی زهرا حسینی،

ممنون ازاینکه وقت گذاشتید و کامنت گذاشتید،

ببخشید که ی کم دیر شد جواب دادم،بله شما کاملا درست می‌فرمائید با باید همیشه از موفقیتهایی که بدست میاریم بیام داخل سایت بنویسیم که هم خودمون و بچها انرژی بگیرند و با قدرت بیشتر حرکت کنند،من بیشتر سعی میکنم تو قلبم با خدا صحبت کنم و چیزهایی که میخوام و بهش میگم و اون میگه خوب حالا حرکت کن منم میرم خداروشکر زیاد ادم وسواسی نیستم تو کارهام بیشتر موقع ها باخودم میگم هرچی پیش بیاد باعث پیشرفتم میشه بخاطره همین اصلا حسرت و نگرانی ندارم.و اینو واقعا خیلی توش حرفه ای شدم یعنی مثلا میخوام یک کاری انجام بدم مثلا نیاز به کمک دارم یکی از دوستان میاد میگه من هستم کمکت میکنم من میگم خیلی عالی و سپاسگزاری میکنم ازش،ولی انصافا همونجا تو دلم میگم من نمیدونم تو شاید اومدی کمکم کنی شایدم از یک طریق دیگه ای یا کسه دیگه ای بهم داده بشه ناگفته بشه،به هیچ عنوان حساب نمیکنم روش تاکید میکنم به هیچ عنوان.وفکرمیکنم این یکی از دیدگاههایی است که اگه بتونیم خوب ازش استفاده کنیم خیلی جواب میده.من که برام خیلی خوب بوده منم انصافا خوب عمل کردم تواین مورد.ومورد دوم اینکه خودمون و لایق بتونیم یعنی مثلآ پیش خدا مظلوم نمایی نکنیم بگیم من این چیزو میخوام خودت میگی میدم هرچی بخوای من مثلآ فلان چیزو میخوام با قدرت بهش بگیم اون خیلی حال میکنه میگه این بندم خوب منو قبول داره ی ایول هم بهمون میگه میگه اوکی حرکت کن بقیه کارها بامن،اونجا که باید ایمانی که ازش حرف میزنیم و نشون بدیم حرکت بکنیم یا ن،اگه حرکت کنیم صددرهزار جور میکنه مابقی کارهارو اگه و اصلا استرس نداشته باشیم البته ی کوچولو طبیعی هست همه ترس ها میاد سراغشون ولی از اونجایی که ما روی خودمون همش کار میکنیم و ایمان داریم که میشه درنهایت به مقصد میرسیم،من تقریبا شش سال پیش از ایران راه افتادم سمت المان ولی اون موقع قانون و نمیدونستم و ناخودآگاه ازش استفاده میکردم بعدن که بااین قانون اشنا شدم همون لحظه اول خیلی از قانون و فهمیدم چون خیلی ناخودآگاه ازش استفاده کرده بودم،البته اینم بگم سال ۸۶ کتاب پنیر و خونده بودم یکمی آشنایی داشتم ولی اینجور نبود که اهل کتاب خوندن باشم و همش رو خودم کارکنم،ولی تو وجودم بوده چون الان که قانون و میفهمم میبینم کل زندگیمو نا خودآگاه استفاده کروم ازش،چون ما از لحاظ مالی زیر خط فقر بودیم به خاطره همین شاید تو وجودم ی انگیزهایی از نوجوانی شده بوده. همین داستان اومدنمون به اروپا بخدا همه ما رو مسخره میکردن مثلآ برادر خانومم میگفت برو ی تلویزیون درست حسابی بگیر بزار خونت اینو بگیر فلان کن من و خانومم خیلی باهم هماهنگ هستیم میگفتیم نع ما قرار بریم اروپا بخدا اصلا باورشون نمیشد منم قانون و نمیدونستم ولی تو وجودم ی چیزی بهم میگفت شما میروید تقریبا ۳ سال همش میگفتیم میریم و همه میگفتن اینا به سرشان زده خلاصه با یک پول خیلی مختصری راه افتادیم اومدیم سمت ترکیه وقتی رسیدیم ترکیه اون موقع دیگه همه چیز همینجوری معجزه ای انجام شد به خدایی که ما قبولش داریم همین لحظه ای که دارم مینویسم با خودم میگم واقعا چی جوری اومدم اینجا هنوز تو شوک هستم ،ماروزی که راه افتادیم بابا که اصلا باهام حرف نزد کلا خداحافظی هم نکرد باهامون مادرمم میگفت به خانومم بچم میخواد سر به بیابان بزنه خداشاهده که این کلام و میگفت،عمو هام زنگ میزدند من جوابشونو ندادم تا تهران اومدیم بهمون زنگ میزدن میگفتن بیاید برگردید هنوز چیزی نشده یکم وسائل خونه داشتیم اونم فروخته بودیم که ادقل تو راه که میایم ی دردی آزمون دوا کنه بابام میگفت رو من که اصلا حساب نکن که پول برات بفرستم و خلاصه از این صحبتها.خلاصه سرتون و ورد نیارم اومدیم جایی که الان همون هایی که میگفتن تو دیوانه شدی به سرت زده و ازین حرفها خدارو صدهزارمرتبه شکر میتونم بهشون کمک مالی بکنم و به لطف خدای بزرگ زندگی خوب و پراز آرامشی دارم و تو این دوسالی هم که با استاد عباس منش اشنا شدم خداروصدهزارمرتبه شکر کلی پیشرفت کردم تونستم یک کار خوب پیدا کنم مسافرت رفتیم هلند و ی بارهم اومدیم ایران ماشینی که ارزو شو داشتمو خریدم ائودی A4.شهری که دوست داشتیم هانوفر در کشور المان اومدیم قبلا تو یک شهرکوچولو بودیم که زیاد حال نمیکردیم چون امکاناتش خیلی کم بود.خیلی ارامشم بیشتر شده قبلا موفقیت بدست میاوردم از طریق همین قانون ولی ناخودآگاه من که الان قانون و یکم درک کردم میدونم که چقدر من استفاده میکردم ازاین قانون ولی نمیدونستم که دارم از ی قانونی پیروی میکنم اونم چقدر خوب😅ولی نکته اینجاست که اصلا ارامش نداشتم،چون این نجواهایی که همیگی دارن منم داشتم به خاطره همین ارامشمو ازم گرفته بود،ولی الان هر اتفاقی بیفته میگم به نفع منه بخدا همینجور میشه بعداز یک الی ۲ ماه میبینم اینجا مثلا منو اخراج کرد رفتم ی جایی که کل مسیر وارد شدن داخل سیستم کاری که من علاقه دارم و میخوام دراینده ایشالا واردش بشم و بهم موبه مو دارن توضیح میدن در صورتی که جای قبلی انقدر کارو بزرگ جلوه میدادن که اصلا ادم می ترسید بره سمت اون کار،و حقوقشان بخدا بیشتر هستش ازاون جای قبلی و کلی هم حواسشان به من هست که منو از دست ندن. البته اینم بگم من خیلی ایمان داشتم که حتما به جای بهتر هدایت میشم.

انشالله که تونسته باشم منظورم و درست گفته باشم و من و شما بیشتر قانون و تکرار کرده باشیم،اگر هم زیاد خوب نبود ی چیز مختصر مینویسم که بهتربفهمیم فقط فقط روی خدا حساب کنیم و حرکت کنیم وبه اون صدای دورونمون که تو هر شرایط سختی میگه میشه قراره درست بشه گوش کنیم اون خوده خوده خوده خوده خداست شک نکنیم.بخدا تمام چیزهایی که نوشتن فقط چیزی بوده که تجربه کردم و میخواستم به اشتراک بزارم هم برای خودم ی تکراری بشه و شاید شماهم بتونید استفاده کنید.

درپناه خداوند و سرشار از آرامش و ثروتمند باشید.