پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 5

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سمانه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

به نام خدای مهربان، سلام،عجب منظره زیبایی! منظره پشت سرتون دقیقامث قاب عکس میمونه،آنقدراین رودخونه آروم بودکه واقعااحساس میکردم قاب عکسه وشمانشستین جلوش! الله اکبر ازاین همه زیبایی! امشب داشتم تعریف خانم شایسته روازکلمه صلوه توعقل کل میخوندم.صلوه یعنی توجه، ستایش… ماهرموقع این بهشت شمارومیبینیم هممون داریم ناخوداگاه صلوه میکنیم، من که همش میگم الهی شکرت وتحسین میکنم اون زیبایی هایه پرادایس را… کلبه، درختاش، ابرها، آسمان آبی رنگ، چمن زارها،رودخانه زیبایه پرادایس دقیقامث همون نقاشی هایه توکتاب قصه هاست یاتابلوهایه نقاشی که همیشه رودیوارخونه هامون بودیاباآبرنگ بودیابانخ سوزن میدوختیماستادداستان زندگیتونوچه زیبانوشتین.. کسی که فقط سعی کرده قوانین بفهمه وبه اصل قضیه که توحیده پی برده، کسی که تصمیم گرفته فقط خداروتنهانیروبرترعالم هستی بدونه وروکسی حساب نکنه!کسی که فقط روزی تصمیم گرفته، تصمیم گرفته که تغییرکنه و…. این هم نتایج تصمیمش… نوش جونت استاد.. گوارای وجوتانامیدوارم روی کره ماه خانه بسازیدامروزاتفاقی خوردم به یک سخنرانی قدیمی، ازیک شخصیت معتبرداخل کشور که خودم هم خیلی البته قبولشون دارم.. خیلی قدیمی بودشایدمتل ۱۰یا۱۲سال پیش.. ایشان به شدت عباسمنش رانقدکردند… حال ازاون سخنرانی سالهامیگذره واین شدنتایج عباسمنش…واین سایت که بخشی ازعباسمنشه….کسی که هدایت خواست وخدایش هدایتش کرد، یهدی من یشاء.. میدونیم که خلف وعده نمیکنه، استادبعدازشنیدن این سخنرانی فهمیدم عجب اراده ای داشتین وتوکلی…چرااون حرفهاشماروازپای درنیاورد! به این میگن ایمان وباورقوی، که حاصل به صلح رسیدن باخدای درونه… جمله اخرفایل که خانم شایسته گفتن که کنجکاوی هامونوکنترل کنیم، واقعاحرف خوبی بود… امیدوارم روزی درمورداین کنجکاویهای مقدس ودرمقابلش کنجکاویهای منفی، که ادم اززندگی میندازه وازاهداف دورمیکنه صحبت کنیدبیشتر… بازهم مرسی ازشما.. وسپاسگزارم ازخدایم که دستش رادرهمه جای زندگیم میبینم… تنهارب عالم هستی.. مهربانترین مهربانان..وخدایاتوپشت همه اینهاهستی، همه چیزتویی، آدمهاکی اند!دستهای تو، فقط تویی، فقط تو…. وتو… الهی شکرت

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    407MB
    26 دقیقه
  • فایل صوتی پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 5
    24MB
    26 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

121 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نفیسه» در این صفحه: 2
  1. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2109 روز

    سپاااااس خدایی را که به شدددددت سریع الجواب است

    وقتی کامنت این فایل رو نوشتم خوابیدم چون شب زود خوابیده بودم و نصف شب بیدار شده بودم و شروع کردم کامنت خوندن و این فایل رو دیدن و تففففکر کردن و کامنت اندیشه عزیزم در فایل ۱۰۰ یه هدایت هایی برام اورد اومدم و کامنت کردم

    یه فلش بک بزنم به قبل تر که پدرم یه مشورتی با من کرد و من شروووع کردم که باید توحیدی بشی و قدرت ندی به کسی و اینکه به زوووور بخوام پدرم رو با این دیگاه توحید در عمل آشنا کنم و ثابت کنم ثابت کنم ثابت کنم که پدرم اگه الان میخوای خونه ات رو بسازی، مادرت راضی نمیشه چون باورهای توحیدیت ایراد داره

    و این سلسله معیوووب چند وقت بود،داشت تکرار میشد که من تو شرایطی قرار میگرفتم که پدر و مادر و همسرم رو قضاوت میکردم و اونا هم همینطور و مادر با غصه میگفت تو گمراه شدی که دیگه نمیخوای زیر بار شفائت ائمه بری و من تو تربیت تو کوتاهی کردم و…..

    و من تصمیم گرفته بودم به خاطر،این موارد کمتر باهاشون ارتباط داشته باشم و کمتر با مامانم صحبت کنم چون انققققدر گفتگوهای ذهنیم در مورد ثابت کردن بهشون بود که دارن اشتباه میکنن که این فرکانس نا خودآگاه منو تو همون شرایط قرار میداد که حتی وقتی منم هیچی نمیگفتم دوره میکردن منو شروع میکردن منو قانع کنن و منم با آیه و… به قول معروف جوابهای دندانشکن میدادم و کلی هم سپاسگزاری که خدایا شکرت هرچی میپرسیدن قشنگ بهترین جواب رو بهم میگی بهشون بدم

    و فهمیدم این که میخوام خودم رو به بقیه ثابت کنم پاشنه آشیل منه حالا چرااااا تو پدر و مادر و همسرم نمود پیدا کرده چون دارم رو این مورد که قدرت رو از رضایت پدر و مادر و دعای پدر و مادر و رضایت همسرم میگیرم و مثه یه واکسن که میزنی بعد همونروز تب میکنی وهمونو درد میکشی دقیقا همونجور شده بود واسم و من تصمیم گرفته بودم ارتباط با پدر مادرم و کم کنم و رو خودم کار کنم و تمرکزم رو از تغییر دادن اونا بردارم و دیگههههه نگرانشون نباشم که چه باوری دارن چه باوری ندارن

    تو این مدت همش فایل هایی تو این مورد رو سایت قرار گرفت که هدایت های خدای مهربونم بود و با آیه ها و فایل ها چققققققدر خدا هدایتم کرد و هدایت شدم به فایل باورهای ثروت ساز علی ع و یه کامنت هم نوشتم

    تو کامنت قبلم نوشتم دوس دارم بیدار شم دخترم رو ببینم دوس دارم و درباره فرکانس عششششقم به آلا نوشتم دوست دارم فرزندان صالح داشته باشم و باید یاد بگیرم با پدر مادر و همسرم بیییییشتر به صلح برسم و قضاوتشون نکنم

    بعد از نوشتن ساااااعت ۱۰:۳۰ اینا خوابیدم ساعت ۲ بیدار شدم طبق عادت موبایلم رو چک کردم دیدم همسرم براممبرام تو واتس اپ یه فیلم و عکس فرستاده یعنیییییییی دیوااااااااانه شدم از این نشونه الهی

    از وعده فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذالک ننجی المومنین

    از مژده و بشارتش

    اره خووووودش،بود

    همسرم یه قرار کاری با شوهر خواهرم داشت و شوهر خواهرم برای اینکه مییییدونه همسرم عاااااشق آلاس اونو برده بود دفتر تا سورپرایزش کنه

    و همسرم واسه من از آلا یه سلفی و فییییییلم که شعر میخوند و لباس بییییینظیری پوشیده بود و مثه ملکه ها تو دفتر پدرش نشسته بود رو صندلی و پدرش عااااااشقانه میچرخوندش که آلا کییییبف کنه فرستاده بود و من بییییییشتر عااااشقش شدم بیشتر فهمیدم چراااا من عاشق این موجودم عااااشق صداااش عااااشق نگاهش چون قشششششنگ خودم رو میبینم که کوچولو شده

    این روزا قششششنگترین صحبت های زندگی من و همسرم صحبت کردن در مورد ویژگی های بیییینظیر آلاس و من دارم آگاهانه تمرکزم رو میذارم و در مورد زیبایی بچه ها صحبت میکنم چون خواسته من بچه صالحه

    من دارم قدرت الودود بودن و مقلب القلوب بودن خدا رو تحسین میکنم که یه دختر خللللق میکنه و پدرش رو که ناراحت میشه وقتی میفهمه فرزند دومش دختر هست چناااااان شیفته و عاااااااشق این دختر میکنه که میگه پسر چیه دختتتتر خوبه

    من دارم با حضور آلا قدرت مقلب القلوب بودن خدا رو تحسین میکنم که همسر من رو که میگفت اگه بچه من دختر بشه میذارمش دم در حالا میگه من جووووونم رو واسه آلا میدم میگه من دختر داشته باشم کل دستاشو طلا میکنم واسش ال میکنم بل میکنم میرم نمایندگی آدیداس لباس های ست ورزشی براش میگیرم براش بهترین ماشین رو میخرم و….

    و حرف زدن با آلا و کادو خریدن بی دلیل برای آلا و دیدنش شده یکی از،قشششششنگترین لحظه های عمرش چیزی که میگه تو عمرم حتی به بچه های خواهرم این حس رو نداشتم

    اما امروز یه چیزایی شنیدم به یه هدایت هایییی رسیدم که دلم گفت بیام بنویسم من بچه صالح میخوام خواسته قلبی منه

    اندیشه عزیز نوشته بود “”من پاشنه آشیلم فرزندانم هستن و من امروز رفتم در کوچه رو باز کردم و گفتم خدایا اینا بچه های تو هستن من کوچکتر از اینم بتونم واسشون کاری کنم”” یه همچین مفهومی

    و من امروز رفتم تو بالکن آپارتمان فوق العاده ام و غروب خورشید بییییینظیر رو تماشا کردم و اشششششششک ریختم و گفتم خدا من تسلیییییییمم من قبل اومدن بچه هام میگم من تسلیمم من میگم من هییییچ کارم من میییگم مالک تویی من دستام به حالت تسلیم بااااالاس

    میدونم وعده لا نکلف الا وسعهای تو حقه

    اگه هم میخوای امتحان کنی من حاضرم مثه مادر موسی امتحان پس بدم اما مثه نوح نه

    اشک میریختم و عجز خودم رو بهش میگفتم که خدا نجوای ذهنم میخواد منو منصرف کنه از،این حق طبیعی من و تا آخخخخر عمر بهم بگه دیدی نتونستی با این قوانین فرزند صالح رو خلق کنی و تا آخر عمرم فققققط بخوام از بچه های بقیه لذت ببرم چراااا چون نجوتی ذهنم میگه فراااار کن و تو شرایط تصمیمات سخت قرار نگیر خدایا هداااااایتم کن که من به هر خیری که از تو برسه فقیرم خدایا کمکم کن

    به پدر مادرم و همسرم بی قید و شرط عشق بورزم

    و انقدر خدا وااااضح و بالوادین احسانای بییییی قید و شرط رو بهم تأکید کرد

    و من امروز تصمیم گرفتم مثه آمریکایی ها با صلح و عشق و احترام بیییی قید و شرط در کنار آمیش ها زندگی رو تمرین کنم

    من امروز تصمیم گرفتم بییییشتر به پدر و مادر و همسرم عشق بییی قید و شرط بورزو و باهاشون به صلح برسم

    من میخوام فققققط از زیبایی هاشون بگم از خاطرات خوبشون بگم و حتی تو دیدگاه هام از خوبیهاشون بگم

    میخوام هررررروقت نجواها از اون لا ماها میخواس تضادها و خاطرات منفی رو بیاره بیرون من آگاهانه خوبی های پدر مادرم و همسرم رو بگم و بنویسم

    من امروز تو بالکن اشک سپاسگزاری ریختم از داشتن پدری که همییییشه شعر یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره به کس کسونش نمیدم به همه کسونش نمیدم به کسی میدم که کس باشه پیرهن تنش اطلس باشه میخوند که همین شعر این احساس لیاقت رو در من ایجاد کرد که به کمتر از همسری که از همه لحاظ عالی باشه رضایت ندم و و من و خواهرام همسرهامون شرایط و موقعیت های عااااالی دارن با اینکه ما شرایط خانوادگی ما معمولی بود

    من امروز بیشتر شکر خدارو کردم از داشتن پدری که عااااااشقانه و سلامت کار کرد و شهر به شهر ماموریت میرفت تا من در رفاه باشم

    من امروز بییییشتر نعمت پدر رو قدر دونستم که هر جمعه تو بغلش منو مینشوند با اینکه دبیرستانی بودم و ناخن های منو مثه بچه کوچولو ها میگرفت

    من امروز بیشتر عاشق بابام شدم وقتی قهر میکردم نازم رو میکشید من دحتر دبیرستانی رو بغل میکرد به زور میشوند سر سفره و قربون صدقه من می رفت

    من امروز بییییشتر عاشق بابام شدم به خاطر اون ادبی حرف زدنش باهام و در کمال احترام حرف زدنش و با اینکه ۳۳ سالمه هنوز مثه بچگی هام قربون صدقه ام میره

    من میخوام بییییشتر دست بوس پدرم باشم چون مامور قوانین الهی من بود وقتی میگف تا آخر عمر نوکریت رو میکنم ولی اجازه نمیدم بیرون زیر دست کسی کار کنی و من پدرم رو مقصر میدونستم و قضاوتش میکردم که اجازه نداد من به استقلال مالی برسم ولی الان میییدونم پدرم مامور الهی بود تا من به ایده های درامد غیر فعال برسم و مثه زن ابی لهب حمالی نکنم

    من میخوام بی قیدو شرط عااااشق همسرم باشم وقتی بهم میگفت نمیخوام واسه کسی لباس بدوزی زن درست حسابی تو خونه خااانمی میکنه من اگه به جایی برسم لازم باشه برم تو اسنپ کار کنم نوکرت هستم و من کینه داشتم ازش که نذاشت من به استقلال مالی برسم با این هنرم با این استعداد ولی همسرم مامور الهی بود بفهمم من ملکه هستم ملکه درامد غیر فعال داره و دنبال ایده های غیر فعال باشم

    من خووووووشحالم همسرم و پدرم مامور قانون الهی شدن اجازه ندادن من مثه زن ابی لهب حمالی کنم و کارای سخت بکنم

    و من باید بیییشتر قربون صدقه مامانم برم دستش رو ببوسم که با اینکه خیییبی مذهبی بود و به سن تکلیف اعتقاد داشت میگف تو نمی خواد روزه بگیری گناهش گردن من اخه من خیلی لاغر بودم و هیییچوقت منو مجبور نکرد روره بگیرم و وقتی خواستم روزه بگیرم تا کجا ها با زبون روزه که برای ما حلیم گلپایگان بگیره چون دوست داشتیم و بهش بی قیدو شرط عشق بورزم فااارغ از اینکه چه باوری داره و بخاطر تماااااام محبت هایی که بهم کرد و بهترین مامور قانون الهی من بود سپاسگزارش باشم و اگه بخوام از محبت هاش و نکات مثبتش بگم باااید بنویسم و بنویسم و بنویسم

    من میخوام صدای قششششنگ پدر و مادرم رو بیشتر بشنوم چون گنجی هستن نمیشه روشون هییییچ قیمتی گذاشت و خدا داره بهم نشون میده جاری من حاضره کللللل زندگیش رو بده پدرش و مادرش باشن فققققط صداشونو بشنوه

    من میخوام نهاااایت لذت رو از این دو گنج گرانبها تو زندگیم ببرم و فارغ از اینکه چه باوری دارن بهشون عشششششق بورزم و نخوام ازشون فرار کنم

    من میخوام بیشتر خودمو ببخشم بخاطر رفتارم با پدر مادرم و مثه خدا نگاه کنم من به اونا ظلم نکردم اونا نتیجه بما قدمت ایدیهم بما کسبت ایدیهم رو دیدن و منم مأمور الهی بودم که اونا هم درساشون رو بگیرن

    من باااااید جلسه اول و سوم قدم سه رو قوووووورت بدم

    من بااااید دوره عزت نفس رو قووووورت بدم

    من بااااااید دوره عشق و مودت رو بخررررررم

    چون من فرزندای صالح میخوام ، من میخوام با فرزندام همیییییشه در صلح باشم من میخوام با خودم و همهههههههه در صلح باشم بدون وابستگی من میخوام بی قید و شرط عشق بورزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2109 روز

    سپاس خدایی را که همهههه چیز،از،آن اوست

    سلام به عزیزانم در این بهشت زیبا

    باز هم سوالات و کنجکاوی ها در مورد مایک عزیز و شنیدن اینکه استاد سخخخخترین تصمیم رو گرفته و میشه اینو قششششنگ از،فرکانس صداش گرفت و تو فایل اعتماد به رب و قربانی کردن اسماعیل دیگه واضضضضح عشق استاد،به مایک مشخص هست

    ذهنم آلارم داد و اومد گفت نفیس بیا از،خواسته دوقلو داشتن دست بردار و گرنه تو هم مجبوری تصمیمات سخخخخت بگیری هااا قرآن هم میگه مال و اولاد،وسیله آزمایش هستن

    بیا از حلما و آلا و محمد هانی و سامی و محمدحسین لذت ببر خودت بچه میخوای چیکار همین هارو تا یه چیزی میشه محمد هانی آلا رو میزنه ناراحت میشی کسی چپ نگاه آلا میکنه حست بهم میریزه تو که خودت میییییدونی پاشنه آشیلت بچه اس و در مقابل بچه ها میخوای خار به چشم خودت بره به پای اونا نره مثه استاد،تازه این حس رو در مورد بچه های خواهر برادرت داری ببین واسه خودت چی بششششه اصلاً شاید تا الان بچه تو زندگیت نیومده دلیلش اینه که تو به این نتیجه برسی که نباشه بهتره

    خودت یادته چقدر با همین روحیه ازاداته طلبت و خودسری هات و همفرکانس نبودن با پدر مادرت و اذیت کردیشون حالا اگه بچه ات همونجوری بشه چی ببین دقیقا مایک تو سنی که استاد از خونه رفت زد بیرون چون با خانواده اش هم فرکانس نبود تو همون سن ها مایک از استاد جدا شد فرکانسش

    اگه بچه ات با تو هم فرکانس نباشه مجبور بشی مثه نوح رها کنی بچه ات رو چی ؟

    اگه قرار باشه مثه مادر موسی تو دریا رهاکنی چی؟؟؟

    و داش تماااام تلاشش رو میکرد و میخواس منو قانع کنه آشغال رو بزارم زیر مبل

    بجای،اینکه رها بودن و توکل استاد و توحیدی بودن رو یاد بگیرم و رشد،کنم بیام از،بیخ مسئله رو پاک کنم و از خودم لذت تجربه مادرشدن خواسته قللللللبیم رو بگیرم

    خواسته تجربه شونه کردن موهای ناز دخترم دختری که خدا به خودم هدیه داده

    تجربه دوختن لباس های خوشگل خوشگل برای دختر خوشگلم که تنش کنم و ببینمش و لذت ببرم که مثه مامانش زیییییباس

    لذت دوساله شدنش که لباسایی که هنوز نیومده برای اون سنش دوختم که ایمانم رو نشون بدم که در زمان مناسب میاد تنش کنم

    لذت بردن از دوختن و پوشیدن لباس ست های مادر دختری

    و خدارو شکککککر کردن های عاشقانه که لایق امانت داریش هستم

    لذت بردن از پسر عزیزم و دیدنش و تحسینش کردنش که ان شاءالله پسرم یه پسر مووووفق بشه و من ببینم و اون حسی که مادر کریستین رونالدو داشت وقتی سرش رو شونه پسرش گذاشته بود و چقققققدر حس قششششنگی داره که مادر همچین پسری باشی و هرباااار با دیدن مادرای بچه های موفق و صالح خودت رو تجسم میکنی و اششششک تو چشمات جمع میشه وقتی میبینی این پسر موفق این دختر موفق و صالح قششششنگترین هدیه های الهی بودنو تو للاااااایق این امانت های الهی بودی

    و میخواس قانعم کنه بیام تا اخر عمر خودم رو از این لذت ها محروم کنم

    ولی من نمیییییخوام خودم رو از این حق طبیعیم محروم کنم دنیا جمع بشه بگه بچه چیه و خوشبحالت آزادی راحتی من میخوام این لذت هارو تجربه کنم و رها بشم ازش

    خدا به حیونا تند تند چند قلو میده و اونا دست خدا میشن موجودات بیان به این دنیا

    من میخوام تجربه شییییرین شیردادن به بچه رو تجربه کنم و ازش رها بشم

    همین آلا قشششششنگترین حس های دنیا رو بهم میده صداااااش دیدنش همینکه دقییییقا شبیه منه و بابام بهش میگه نفیسه کوچولوی من این دیدن یه موجود که شبیه تو هست و باهاش بااااازی میکنی و باهاش عااااشق کودکی کردن شدی این فرکاااانس عششششق خاااالص که به الا دارم میخوام بیییشتر باشه در کنارم باشه صبح بیدار شم ببینمش شب خودم بخوابونمش

    دوست دارم گوشام رو بگییییرم از کسایی که میگن بچه سخته ،

    بچه عشششششقه من میخوام مثه ماهی سالمون بررررم تو بهترین جای دنیا بچه هام رو به دنیا بیارم بهاش رو هم میییییدم برای تجربه این خواسته ام

    فققققط،باید یااااااااد بگیرم قوی بشم متوکل تر بشم توحیدی تر بشم این پاشنه آشیلم رو درست کنم نچسبین رو یاد بگیرم وابسته نبودن رو تمرین کنم

    بیام ببینم وقتی،خدا یه کلاغ رو فرستاد تا قابیل که قتل مرتکب شده هدایت بشه به خواسته اش که با جسد قابیل چیکار کنه بیام منم رها بودن از بچه ها رو بعد از اینکه میتونن روی پای خودشون وایسن رو از حیوانات یاد بگیرم اصلا خدا همینو شاید میخواسته بهمون یاد بده که میبینیم حیوونا تا یه سنی از خودشون میزنن تا پای جونشون پای بچه وای میسن و بهش خدمت میکنن ولی وقتی شکار کردن رو یاد،میگیره بچه اش،ولش میکنه مثه فرهنگ اروپایی امریکایی ها که اگه بچه اشون بعد یه سن از خونه پدر مادر نره پرتش میکنن بیرون فرهنگ من اشتباه بوده که باید بچسبم بهش و تا اخر عمر بهش خدمت کنم و اگه اینحور نباشه بگن ما که حیوون نیستیم بچه امون رو ول کنیم ما انسانیم اروپایی ها احساس ندارن و ما خوبیم و….

    مائیکه شنا کردن رو از حیونا یاد گرفتیم شاید تربیت بچه و رها بودن رو هم باید از،حیوونا یاد،بگیریم و اصلا یکی از دلایل خلقت حیونا همین بوده که ما ازشون اینا رو یاد بگیریم

    و الان مطمئن هستم دلیل اینکه خواسته من اتفاق نیوفتاد ۱۲ سال بدون دلیل فققققط واسه این بوده که خواسته من یه فرزند صالح بوده

    رب هب لی من الصالحین

    و من با اون صالحین هم فرکانس نبودم من باید مادر قوی بودن رو یاد بگیرم من باید رها بودن رو یاد بگیرم من باید پاشنه آشیلم که بچه هست درست کنم که من فققققط دست خدا هستم و دروازه ورود یه بنده خدا برای تجربه خواسته هاش آزاااادانه من حافظ و وکیل بچه ام نیستم من مااااالک بچه ام نیستم و اگه خودم رو مالک بدونم شرک ورزیدم چون خدا احدیییی رو در حکم مالکیتش شریک نکرده

    من فقققط،دست خدام که خدا از من استفاده میکنه بنده ازادش به این دنیا بیاره و من اجازه دارم فقط میتونم از ثمره اش که خنده هاش و شادی هاش و درسهایی که خدا با دیدن اون قرار هست بهم یاد بده و من رشد،کنم استفاده کنم و لذت ببرم همونجور که دارم از الا و محمد هانی چقققققدر درس یاد میگیرم

    من باید یاد،بگیرم بچه ها آیینه پدر مادر هستن که خدا باهاشون به ما یه سری درس ها یاد میده

    من باااااید یاد بگیرم با پدر مادرم و حتی همسرم به صلح بیشتری برسم و مهر بزنم به زبونم که بخوام حتی تو دیدگاههام قضاوتشون کنم حتی اگه نیتم خیر باشه تا بقیه چیزی یاد بگیرن و عیبهاشون رو بگم و قضاوتشون کنم چون اونا مامور قوانین الهی شدن و با ایجاد تضاد منو به خدا رسوندن و بیشتر ببخشم و کمتر قضاوت کنم تا جهان منو تو شرایطی،قرار نده که بخوام اون کارا رو با بچه ام انجام بدم و بچه ام هم بشه کسی که منو قضاوت میکنه و این سلسله معیوب ادامه دار بشه

    من باید بیام به جای حذف صورت مسئله اینجوری نگاه کنم که ببببین خدا مایک رو به مادرش برگردوند خدارو شکر الان مامانش به ارزوش رسید منم به آرزرم میرسم خدا در زمان مناسب بچه هام رو بهم میده و هییییچی نمیتونه جلوش رو بگیره و مادرش چقققققدر خوشحاله از اینکه عشقش پیششه

    من فققققققط باید جاهلانه رفتار نکردن رو یاد بگیرم

    من فقط باید میل به حمایت کردن رو پاک کنم از وجودم

    من فقققققط باید منذر و مبشر بودن رو یاد،بگیرم

    من فققققط باید مثه مادر های حیونا رفتار کردن رو یاد بگیرم

    من فققققط،باید تمرکز کردن بر زیبایی های بچه ها و اطرافیانم و صحبت کردن در موردشون رو یاد،بگیرم

    من فقط باید کنترل نکردن و از جلوی راه خدا کنار رفتن رو یاد بگیرم

    من فقققط باید دخالت نکردن در امور خدا رو یاد بگیرم

    من فقققط باید امانت دار بودن رو بفههههمم

    من فققققط،باید اینکه ما روح مجردیم مجرد به دنیا میایم مجرد از دنیا میریم و نچسبیدن به روابط،دنیایی رو یاااااد بگیرم

    من فقط باید یااااد،بگیرم

    هرکه در آسمان و زمین هست از آن خداست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: