شکارچی نکات مثبت باشیم

این فایل،  توضیح نظر یکی از دوستان عزیز است که یک بازی خانوادگی به نام، “شکارچی نکات مثبت” را طراحی کرده اند.

ایشان با الهام از آگاهی های فایل “درس های زندگی از یک بازی” این بازی را طراحی کرده اند تا اصل مهم زندگی یعنی “تربیت ذهن برای توجه به نکات مثبت” را به فرزندان خود آموزش دهند و این آموزش را تبدیل به بازی کنند.

طبق نظر ایشان، برخی از دستاوردهای این بازی، شامل موارد زیر است:

  • یادگیری کار تیمی و مشارکت در کارهای خانه
  • ساختن عادت “توجه به نکات مثبت”
  • ایجاد رقابت سالم بین بچه‌ها برای پیدا کردن نکات مثبت بیشتر
  • جهت‌دهی آگاهانه گفتگوی خانوادگی به سمت “یادآوری نکات مثبت امروز به یکدیگر”
  • ارتباط صمیمی و سازنده بین اعضای خانواده
  • یادگیری از همدیگر در این باره که: اگر از چه زاویه ای نگاه کنم، می توانم زیبایی‌های بیشتری ببینم.

این فایل زیبا و تأثیرگذار را ببینید و در بخش نظرات، درباره سایر ویژگی های مثبت و سازنده این بازی جذاب بنویسید.

همچنین، می‌توانید این بازی را در جمع خانواده خود اجرا کنید و درباره تجربیات سازنده ای بنویسید که انجام این بازی برای “خانواده شما” و حتی شخص شما داشته است. زیرا نه تنها بچه ها بلکه ما نیاز داریم تا این بازی را تبدیل به عادت روزانه زندگی خود کنیم.

خوشحال می‌شویم بدانیم شما چگونه بازی “شکارچی نکات مثبت” را بخشی از عادت روزانه زندگی خود کرده‌اید و چه منفعت‌های دیگری را می توانید از این بازی داشته باشید.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری شکارچی نکات مثبت باشیم
    373MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی شکارچی نکات مثبت باشیم
    39MB
    25 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ژوبیک» در این صفحه: 1
  1. -
    ژوبیک گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    سلام و عرض ادب و احترام

    به استاد عزیز

    البته دوستان عزیز من اصلا موافق واژه استاد برای استاد عباسمنش نیستم ،، به نظر من ایشان بالاتر از استاد هستند و مطابق قرآن ایشان دانشمند هستند نه استاد

    دوستان عزیز

    ریشه‌ی تمام ناملایمات ،، در زندگی و یا تمام زیبایی های زندگیمان همه بر میگرده به خانواده

    ببینید خیلی مهم هست که ما خودمان در چه مسیری هستیم و قرار است فرزندان عزیزمان را در چه مسیری به لحاظ تربیتی و فکری و باوری قرار دهیم

    بنده خودم در خانواده‌ی پرجمعیت 9 نفره متولد و بزرگ شده ام

    پدر و مادرم هر دو بی سواد

    به طوری که حتی سواد ندارند که اسم خودشان را بنویسند

    پدری قُلدُر معاب و مادری که تمام سعی خودش را می‌کرد که بتواند به بهترین نحو برایمان مادری کند آنچه که از دستش بر می آمد

    ما یک کارگاه تولیدی داریم و از سن 13 سالگی تا بیست سالگی در این کارگاه کار می‌کردم با انواع و اقسام کارگر هایی که اکثرا باورهای مخربی به لحاظ فکری داشتند

    یادم می آید در همان روزها

    که یک روز به شدت سرما خورده بودم و حتی حال نداشتم از جای خود برخیزم

    پدرم با نَهیب و تَشَر مرا از خواب بلند کرد ،، از عفونت ناشی از سرما خوردگی تب شدیدی داشتم

    اما پدرم بی اعتنا به مریضی من تا ظهر در کارگاه به سختی از من کار کشید

    باز یادم می آید دندان درد شدیدی داشتم و باز پدرم با بی اعتنایی به درد دندان من تا شب از من کار کشید هر دو مورد هم در سن 15 سالگی بود فکر کنم

    از صبح تا شب تمرکز پدر من بر کار بود و در حین کار هم بی رحمانه و با تشر با من و دیگر کارگرها رفتار می‌کرد

    آدم احساس می‌کرد در عصر فراعنه زندگی می‌کند و در حال ساخت اهرام مصر هستیم

    نه مسافرت نه استراحت آخر هفته ها فقط باید دعا میکردم که روزی باران ببارد تا بتوانیم استراحت کنیم

    حق با استاد عزیز است باید از کودکی باور های ثروت ساز را درون کودکانمان بسازیم

    نتیجه‌ی این رفتار تهی از محبت پدر و این طرز فکرِ بَدَوی این شد که من طوری بار آمده بودم که بسیار سر سختانه کار می‌کردم ،، بدون اینکه برای خودم ارزش قائل باشم ،، از سن 20 سالگی تا سن 40 سالگی درست عین پدرم قُلدر معاب و بی‌رحم بودم و خودم یک کارگاه تولیدی در بندر عباس داشتم و با کارگرهای خودم به همان شکل رفتار می‌کردم و نتیجه بسیار رنج آور و ملال آور شد

    دوستان پدر من هرگز به من در طول 7 سال ریالی حقوق نمی‌داد و من هم از او درخواست نمیکردم

    برای خودم در طول بیست سال هیچ ارزشی قائل نبودم حتی بعد از فرار از خانه‌ی پدری هم آن گونه بودم و میگفتم باید تا جوان هستم کار کنم و در پیری استراحت کنم اگر در جوانی کاری نکنم در پیری مستمند و درمانده میشوم هیچ گاه پدرم نگفت ،، پسرم این پول حق تو بابت کار یک ماه هست ،، نتیجه این شد که من یاد نگرفتم اگر در جایی کار کنم باید حق خودم را بگیرم ،، زمانی که برای خودم کار می‌کردم به دلیل باور های مخرب کارم را از دست میدادم و این موضوع آنقدر تکرار شد که درمانده شدم و برای مردم کار می‌کردم زمانی که در شرکت ها مشغول بودم نیز این گونه بود در زمانی که مریض بودم و یا سر درد و یا دندان درد داشتم بدون اینکه کارفرما از من بخواهد باز هم در گرمای بندرعباس سرسختانه کار می‌کردم، ، زیرا پدر من دوچیز را هرگز یه من یاد نداده بود ،، اول اینکه برای خودم ارزش قائل باشم و اگر مریض شدم باید به دکتر مراجعه کنم و این موضوع تا 3 سال پیش هم در من وجود داشت یعنی همش کار و کار و کار ،، حتی یک روز بیرون از شهر برای تفریح نمی رفتم و اصلا بلد نبودم از زندگی لذت ببرم زیرا خودم را لایق هیچ نمی دانستم

    دوم اینکه اصلا بلد نبودم حق من چیست ،، و هرگاه کارفرمایی چند ماهی حق مرا می‌خورد و به من نمی‌داد شکایت نمیکردم و به دنبال کار دیگری میرفتم و با خود میگفتم همین زمانی که برای گرفتن حقوق 3 ماهه‌ی خودم بخواهم تَلف کنم ،، برای پیدا کردن کار دیگر می‌گذارم تا بیکار نمانم ،، در طول بیست سال هرگز بیکار نبودم حتی یک روز ،، و نتیجه‌ ، در کار بعد هم همان میشد که در کار قبل تجربه کرده بودم

    هنوز هم ریشه هایی از همان باورهای مخرب در 30 سال گذشته که از پدرم بر من باقی مانده در وجود من هست و موجب جذب بدی ها در طول زندگی من شده است

    با وجود اینکه از پارسال تا کنون به صورت جهادی بر روی خودم کار میکنم و باورهای مخربم را ریشه ای دارم از بین میبرم اما کماکان هم هنوز با آن دست و پنجه نرم میکنم

    امروز در یافته ام که باید به گونه ای دیگر فکر کنم باید فرزندانم را به گونه ای دیگر تربیت کنم

    دندان های شیری پسر 9 ساله ام که در برخی مواقع خراب می‌شود را فورن پر میکنم و برخی دندان ها که با هزینه های بالا پر می‌کردم یکی د ماه بعد می افتاد و دندان تازه جای آن را می‌گرفت و به پسرم گفتم عزیزم تو ارزشمند هستی و نباید هرگز هیچ دندان تو خراب شود باید یاد بگیری که برای خودت ارزش قائل باشی تا فرزندم مریض شود فورن به او می‌گویم بلند شو پسرم تا به دکتر برویم و بعد در خانه استراحت کن و حتی خودم برایش آب می آورم و قرصهای او را به دقت و سر ساعت به او میدهم ،، تا فرزندانم یاد بگیرند که موجود ارزشمندی هستند و باید به خودش احترام بگذارد و نعمت سلامتی را که خداوند در وجود آنها گذاشته را ارج نهند ،،

    چون دریافته ام اگر خودم برای خودم ارزش قائل شوم خداوند نیز مرا در مسیر ارزشمندی قرار میدهد و اگر برای خودم ارزشی قائل نباشم خداوند نیز برای من ارزشی قائل نیست

    پسرانم را هر هفته به بیرون شهر میبرم و می‌گویم عزیزان من شما باید از تمام نعمت‌ها استفاده کنید و سپاس گذار خداوند باشید، ، هرگاه کاری برایم انجام دهند فورن به آنان پول میدهم و می‌گویم این حق تو برای انجام فلان کار توست تا آنها بدانند که باید در ازای هر کاری حق خودشان را دریافت کنند و کوتاهی نکنند

    چندر روزی است ماشین من خراب شده است و پول زیادی را باید برای تعمیر هزینه کنم اما در همین بین پسرم گفت کامپیوتر میخواهم و من فورن برایش خریدم

    و در اتاق او گذاشتم

    گفتم پسرم چه نعمتهایی در اتاق های شماست

    بر کاغذی بنویسید

    آنها نوشتند و فقط چند مورد نوشتند

    گفتم پسران عزیزم

    هر دوی شما در کودکی اتاق جداگانه دارید

    هر دوی شما تبلت دارید

    هر دوی شما گوشی دارید

    لپتاپ دارید

    تخت خواب دارید

    چراغ خواب دارید و ده ها اسباب بازی دیگر دارید

    اینها را چگونه به دست آورده اید

    گفتند

    شما پدر عزیز ،، برای ما خریده ای

    گفتم نه پسران عزیزم

    شما هر آنچه نعمت در اتاق و منزل و حیاط از دوچرخه و توپ و غیره دارید را خدایتان برایتان قرار داده است و من هرگز دخالتی در خلق این نعمت‌ها نداشتم و مدام باید سپاسگزار خداوند باشید

    چیزی که هرگز پدرم به من یاد نداده بود

    پدرم همیشه میگفت کار کن تا جز منت بازو منتی بر تو نماند

    و همیشه میگفت من هرچه دارم از زمین و باغ و ماشین و کارگاه و غیره را با کار شبانه روزی در کویت و دبی و ابوظبی و عمان به دست آورده ام

    و ربطی به خدا ندارد ،، اگر من در جوانی کار نمیکردم هرگز امروز چیزی نبودم و باید زیر پوشش کمیته امداد میرفتم

    همیشه میگفت خداوند هم که برای تو نخواهد تو باید با کار و تلاش آن را به دست آوری و منت خدا بر تو نماند

    هرگز پدرم شخص سپاسگزاری نبود و هنوز هم بسیار ناسپاسی می‌کند و حتی به خدا بد و بیراه هم می‌گوید

    اما من اینگونه نیستم و کوچکترین نعمتی که در دست فرزندانم قرار بگیرد مثلا مداد رنگی ،، فورن به فرزندانم می‌گویم پسران عزیزم سپاسگزاری از خداوند برای مداد هایتان کرده اید نعمتهای بزرگ نیز هم اینگونه برایشان بازگو میکنم تا شُکر آن را به جا بیاورند

    آنان را همواره به نزدیکی نیروگاه های برق و گاز میبرم

    و برایشان توضیح میدهم که این دو نعمت بزرگ که در اتاق هایشان از بخاری و لامپ ها گرفته از کجا و تحت چه شرایطی ساخته می‌شود و چندتا نعمت باید دست به دست هم دهد تا اتاق هایشان در زمستان گرم و در تابستان خنک و در شب روشن باشد امروز آنقدر در کودکی سپاسگزار نعمت هستند که معلمشان را به تعجب انداخته بودند و با لبخندی میگفت این دو وروجک شما به من درس اخلاق می‌دهند

    و از روزی که دانش آموز من شده اند سپاسگزاری در زندگی من نیز رنگ و بوی تازه ای گرفته است

    امید هست توانسته باشم اندکی بر آگاهی شما عزیزان اضافه کرده باشم

    و موجب هدایت شده باشم

    که اگر چنین باشد ،، قطعا از سپاسگذاران خواهم بود

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 70 رای: