فرصتی عالی برای به صلح رسیدن با خود - صفحه 28

588 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    به نام پروردگار نور و زیبایی

    سلام خدمت استاد خانم شایسته و همه دوستان خوبم

    خدا را شکر می‌کنم امروز هم زیبایی‌های پرادایس همیشه برای من تازگی داره و وقتی این طبیعت قشنگ را می‌بینم از خداوند بابت این همه نعمت شکر می‌گویم خدایا چقدر صحبت‌های استاد همیشه من را هدایت می‌کند به سمت خواسته‌هایم تا قدم‌هایم را محکم‌تر بردارم امیدوارم

    به امید الله امسال سال رشد پیشرفت نتایج عالی باشد و تمرین و کار کردن محصولات و وقت گذاشتن روی باورهایم به آنچه که دوستان رسیدند من هم برسم من امسال آرزوهام را در دفتر نوشتم و یکی از اهداف من زیبایها و اتفاقات بهتر بود که دوست داشتم بیشتر و بیشتر تجربه کنم و الان دو ماه از سال گذشته به طرز معجزه‌آسایی به جاهایی می‌روم که زیبایی‌ها قشنگی‌ها و نعمت‌های زیادی وجود دارد که خداوند من را هدایت کرده امروز با شکرگزاری در دفتر روزانم و تمرین ستاره قطبی به 90 درصد آنچه که دوست دارم در زندگی خودم اتفاق می افتد برای من و با کارکرد 12 قدم من به آرامش و آسایش خوبی رسیدم نمازم را با عشق می‌خونم قرآن هر روز در برنامه خود دارم صبر و تحملم زیادتر شده و کمتر عصبانی می‌شوم و درهای نعمت به روی من همیشه باز است حتی اگر کوچک باشد ولی برای من بزرگ است هر آنچه که امروز با کار کردن 12 قدم به هر آنچه که در روابط زندگی و باورهای درست و شناخت خود و خداوند است دارم با تمرین‌ها یاد می‌گیرم تا حدودی هم به آن رسیده‌ام و امیدوارم از نظر مالی تا آخر سال پیشرفت خوبی داشته باشم تا برای دوستان الگو و باورهای خوبی باشم برای ادامه مسیر سبز زندگی

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    استاد!

    من دارم الان اون فایل «دوراهی» رو گوش میدم

    قبلش هم اون فایل مربوط به حضرت موسی که به خدا میگه من نمیدونم! تو میدونی، من تسلیمم…

    (حااال منه بخدا

    چقددددررر خوبن این حرفا

    من خیییییلی گوش میدمشون و خسته که نمیشم هیچی

    هربار انگار یک حس و برداشت جدید در من شکل میگیره

    مرسی)

    .

    میدونین چی شده؟

    توی این یه سال و نیم هجرتم

    من به هزار در زدم و هرررر راهی که بگید و میشد و میتونستم رفتم…

    از هیییچ تلاشی دریغ نکردم

    که بتونم اقامت دائمم رو بگیرم و هربااار ریجکت شدم

    از سفارت از اداره مهاجرت از اداره کار از هرگونه مسیر ویآیپی

    نشد که نشد

    رو انداختن به آدم های کله گنده و پارتی بازی هم فایده نداشت

    با انواع وکیلهای ایرانی و خارجی حرف زدم

    نشد که نشد

    حتی بعنوان آخرین برگ، برای پناهندگی و راههای غیرقانونی رفتم اقدام کنم

    نشد که نشد

    .

    چندروز قبل برای بار چندم یه مشاور و وکیل مهاجرتی بسیار دانا و مسلط به من توصیه کرد دست بردار ازینهمه تلاش بیهوده و برگرد ایران

    انقدر نچسب به شغل و موقعیتی که الان داری

    فکر نکن بهتر ازین گیرت نمیاد

    و برام مثالهایی از موقعیت های بهتر زد تا چشمم باز بشه

    ولی باز من گفتم حیفم میاد… اینهمه آجر چیدم روی هم، وسط کار و پروژه‌هایی که دوستشون دارم و یه روزی آرزوم بود انجامشون بدم، ول کنم برم؟

    گفت اگه اینکارو نکنی آخر و عاقبتش جریمه و کمپ و زندان و پلیس بازیه

    با این قوانین بازی و شوخی نکن

    برگرد ایران

    … دوساعت با حوصله باهام حرف زد

    … کلی دلیل و منطق درست آورد که به من گفت تو با اینهمه این در و اون در زدن اتفاقا یه عالم پُل رو پشت سرت خراب کردی

    و بهتره هرچه زودتر برگردی ایران

    .

    استاد!

    … مامانم چندوقت پیش میگفت سالها قبل یه فال قهوه گرفتم که توش پیشبینی کرده بود تو مهاجرت میکنی ولی نمیتونی بمونی و برمیگردی

    این حرفشو هر چندوقت یه بار هی به من میگه

    اذیتم میکنه حرفش

    من نمیخوام حرف مامانم درست دربیاد

    هردفعه که اینو میگه انگار پاهام سست میشه و هی فکر میکنم نکنه حرفش به حقیقت بپیونده

    .

    (ترس!)

    درین مواقع هم نمیدونم چطوری قدرت رو از مامانم توی ذهنم بگیرم و بدم به خدا

    هی فکر میکنم اگه برگردم ایران به من خواهد گفت: دیدی گفتم نمیتونی بمونی؟

    … خدایا این چرت و پرتها چیه که به همین مسخرگی زنجیر میزنن به پامون و ما رو پنچل میکنن؟

    من چمه؟

    چطوری ذهنمو قانع کنم؟

    .

    امروز یکشنبه بود و این دوروز آخر هفته انقدر بی حوصله بودم نرفتم تفریح و بیرون. با اینکه بهاره و حیفه و همش میگم از آخرین روزهای بودنت توی این کشور لذت ببر…

    اما انقدر بابت این درِ بسته حالم گرفته ست که نیاز به کمک دهنده دارم برای جون گرفتن.

    .

    تو فایل دوراهی چه بی پرده و رُک و خوب گفتین استاد

    که یه سری از راهها،

    اصلا دوراهی نیستن!

    یه راهی اند!

    تو بخاطر احساساتت و غیر منطقی نگاه کردنه که دوراهی میبینی

    وگرنه جواب معلومه!

    منم از خدا هربار نشونه خواستم بسیار واضح بمن گفت برگرد ایران و به همه اجازه داد درها رو روی من ببندن

    من لالایی خوب بلدم استاد

    ولی چرا گاهی خوابم نمیبره؟

    .

    من همونم که همش میگفتم اگر همه درها به روت بسته شد یعنی باید به یک سمت دیگه حرکت کنی

    چون اونجا یک دروازه برات باز شده

    منتهی تو هنوز روبروش قرار نگرفتی

    تو حرکت کن

    یک قدم یک قدم مسیر برات روشن میشه

    استاد

    مرسی برای حرفای خوبتون

    خیلی داره نجاتم میده

    (البته کِرِدیتِش رو میدم به خدا!)

    خداااااجون متشکرمممم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1270 روز

      سلام ارام‌گیان

      قزات باوانکه م …

      میدونی یه حسی‌تمیز وعمیق ته قلبم کفت بنویسم سپاسگذارم هستی وبا بودنت این جهان زیبا رو زیباتر کردی

      سپاسگذارم بابت بودنت عزیزم

      سپاسگذارم که مکتوب کردی

      خیلی لذت بردم ودرس مهمی که من گرفتم این بود که خواسته هامو محکم بخوام

      تشکر دوست خوبم

      تو فایل دوراهی چه بی پرده و رُک و خوب گفتین استاد

      که یه سری از راهها،

      اصلا دوراهی نیستن!

      یه راهی اند!

      تو بخاطر احساساتت و غیر منطقی نگاه کردنه که دوراهی میبینی

      وگرنه جواب معلومه!

      منم از خدا هربار نشونه خواستم بسیار واضح بمن گفت برگرد ایران و به همه اجازه داد درها رو روی من ببندن

      من لالایی خوب بلدم استاد

      ولی چرا گاهی خوابم نمیبره؟

      .

      من همونم که همش میگفتم اگر همه درها به روت بسته شد یعنی باید به یک سمت دیگه حرکت کنی

      چون اونجا یک دروازه برات باز شده

      منتهی تو هنوز روبروش قرار نگرفتی

      تو حرکت کن

      یک قدم یک قدم مسیر برات روشن میشه

      استاد

      مرسی برای حرفای خوبتون

      خیلی داره نجاتم میده

      (البته کِرِدیتِش رو میدم به خدا!)

      خداااااجون متشکرمممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    _دیدن و رسیدن به این فایل هم از نتایج کلیک کردن روی دکمه ی نشانه ی امروزم بود

    _یکشنبه ست و تعطیلم و توی تخت خوابم نشسته بودم و چندتا دفترهای قدیمیم رو که دورشون چسب هم زده بودم آوردم باز کردم تا بخونم و ببینم از پارسال تا حالا چقدر تغییرات داشتم و کدوم خواسته هام تیک خورده میشه و بابت چه چیزهای بیشتری باید شکرگزاری کنم

    چیزای باحالی پیدا کردم

    چون هرچقدر هم که فکر کنی یادته، بازم هست چیزایی که یادت رفته و باید برگردی به نوشته هات تا لبخند بیاد رو لبت و بگی عاااااا اینم الان برام عادی شده!… اونم بدست آوردم!… عااا… من یعنی انقدر تو کف فلان چیز بودم؟ اینکه جزو بدیهیات زندگیمه! الان خیلی وقته که دارمش

    بعد

    وسط خوندن و نوشتنهام اومدم یه هو تو سایت و این فایل قشنگ برام اومد

    چقدر حالمو خوب کرد مرسی

    _تو دفترم نوشته بودم درآمد میانگین ماهانم هشت میلیون تومنه و دلم میخواد تا سال آینده درآمدم بشه ماهی چهل میلیون تومان

    الان بعد از حدود یه سال و نیم از این یادداشت میگذره و واقعا پولی که در میارم به پول ایران میشه پنجاه میلیون تومن

    الهی شکر

    ولی این چه مدل درخواست کردنه!

    کاش درست تر دعا میکردم!

    الان اومدم نوشتم که زین پس میخوام بیشتر از حدنیازم و بیشتر از هر تورم و مشکل اقتصادی ای پول داشته باشم اونقدر که همیشه پشتم گرم باشه و همیشه داشته باشم چندین برابر اونچه که لازمه

    _بعدش اومدم یک جدول T شکل کشیدم

    سمت راستش نوشتم باورهای مخربی که همین الان دارم و باید عوض بشن

    و سمت چپش نوشتم باورهای جایگزین و مثبت

    بعد که فکر کردم دیدم پیدا کردن یه سری از باورها سخته ولی شرح دادن و توضیح دادنشون بصورت غرغرهای ذهنی، خیلی کار رو راحت تر میکنه برای پیدا شدنشون

    بعد به خودم اجازه دادم بارش فکری داشته باشم

    میدونی اول از همه چی اومد تو ذهنم؟ اولین غرغری که اومد این بود:

    اَه!… نمیدونم چرا هرچیز خوبی که میاد توی زندگی من، دَووم نداره! نمیدونم چرا یه چیزی هست که به شکلهای مختلف تکرار میشه برام

    (یاد اون فایل های استاد عباسمنش هم افتادم که درمورد الگوهای تکرارشونده بود)

    بعد به خودم گفتم خب بگو… بیشتر بگو مثلا چی؟

    … مثلا تا اومدم یه خونه مستقل بگیرم مامانم اومد گفت میخوام بیام چندماه خونه تو بمونم

    تا اومدم بعد از یه سال و نیم مهاجرت و کار، جا بیفتم، سفارت و ادره مهاجرت درخواست اقامت بشتر منو رد کرد و حالا مجبورم کرده برگردم ایران و این موضوع ریتم زندگی و کارام رو به هم خواهد زد

    یا مثلا

    تا میرم توی یه رابطه ای که میاد به آرامش و خوشی برسه یه هو یه اتفاقی پیش میاد و ما رو از هم جدا میکنه

    تا از ماه پیش کارفرمام حقوقم رو افزایش داد هم یخچال خونه خراب شده هم چندتا چیز دیگه خرج گذاشته رو دستم که باید یه عالم پول بذارم براش کنار

    اَه!

    تا تصمیم گرفتم برنج نخورم، یکی برام یه کیسه برنج هدیه آورده

    هروقت که میام برای سلامتیم هرشب شکرگزاری بنویسم دچار یک مریضی خیلی خیلی سخت میشم و بدتر و برعکس میشه اوضاع!! انگار قسمت نیست روی سلامتیم بهبود داشته باشم

    سلامتی موقتیه

    خوشبختی یعنی فاصله ی بین دوتا بدبختی که اگه نجنبی، از دست میره

    عمر کوتاهه و زمانم کمه و هیچ وقت به اندازه کارام وقت ندارم همش وقت کم میارم

    زمان هم برام موندگار نیست

    هیچ چیز توی دنیا موندگار نیست

    ببین که حتی استاد عباسمنش و مریم خانم هم که ما فکر میکنیم خیلی خوشبختن ازدواج رسمی نکردن و رابطشون معلوم نیست موندگار باشه با نه.. طفلی مریم خانم با چه استرسی توی این رابطه مونده و احتمالا مثل من همش اضطراب ترک شدن از سمت پارتنرش رو داره و ممکنه مثل من ترس از دست دادن رابطه ش اذیتش کنه…

    ببین که هیچ مردی ثبات نداره و حاضر نیست پای تعهد و ازدواج و پای یه زن بمونه! هیچکی حاضر نیست مسئولیت یه زندگی رو بپذیره برای همیشه، حتی استاد عباسمنش هم حال و وضعیتش ثبات نداره… و من چقدر غصه میخورم از چیزا

    (البته ببخشین میدونم اینا خطای ذهن من و قضاوتهای نادرسته ولی هست، باید مشاهدشون میکردم)

    ادامه دادم…

    و همش یاد اون بیت از شعر دکتر شفیعی کدکنی میفتادم که بابام همش برام میخوند:

    قرار زندگی بر بیقراری ست، چون بوسه‌ای و زمزمه ای و کبوتری

    بابام همش میگفت به هرچی دل ببندی و روی هرچی حساب کنی از دستت میره… هی میگفت به هیچی عادت نکن که ازت گرفته میشه

    مامانم هم هروقت یه لباس و وسیله‌ای رو دوست داشتم میداد به دیگران! بدون اجازه من

    هرموقع که پروزه و کار جدی داشتم و شروع میکردم به انجامش یه هو باید اسباب‌کشی میکردم یا از من خواسته میشد تغییر دکور بدم

    هرشغلی رو که توش حس خوب داشتم به طرز غیر منتظره ای از دست میدادم

    هرموقع امتحان داشتم یا اونموقع که عمل جراحی داشتم هی مهمون سرزده و زیاد میومد خونمون

    وووو

    یک عالم ازین خاطره‌های بد

    .

    حالا وقتشه باور ریشه‌ای که باعث به وجود اومدن همه اینا میشه رو پیدا کنم! بنویسم توی قسمت سمت راست و باور جایگزینش رو هم بنویسم سمت چپ

    به نظر شما باور بنیادینی که منجر میشه به این اتفاقات چیه؟

    اینکه چیزهای خوب موندنی نیست؟

    اینکه رو هیچی نمیشه حساب کرد؟

    همه چیز فانی ست؟

    قرار زندگی بر بیقراری ست؟

    همه مردا بی تعهد هستن و شخصیت بی ثباتی دارن؟

    ….

    این بیت شعر دکتر کدکنی بدجوری تو مغز من مونده و تاثیرش از همه بیشتره چون همش تکرار شده برام

    داشتم فکر کردم که اکثر افراد طبیعت گردی که من میشناسم هم به خاطر اینکه همش فکر میکنن باید برن… دارن میرن… فقط میرن… نمیدونن کجا ولی نمیتونن بمونن

    اینکه همش تو زندگیشون مدام به خاطر اتفاق های خانوادگی مجبور بودن ترک مکان بکنن الان هم همش باید مکان و ویو زندگیشون عوض بشه… البته بعضی هاشونم برعکس. از بس خانوادشون مسافرت نمیرفتن تشنه ی سفر شدن.

    بعضی هاشون هم همش دارن از یه چیزی فرار میکنن خودشون حواسشون نیست

    مثلا از دست همسرشون یا والدینشون یا شرایط خونشون

    یا از خودشون و فکرهاشون فرار میکنن و برای فرافکنی همش میرن طبیعت

    من تنفر عجیبی دارم از خیلی از طبیعت گردها! باورتون میشه؟

    چون حس میکنم همشون آدمهای بی تعهدی هستن و بی ثباتن و حاضر به حل هیچ مسئله‌ای نیستن و فقط فرار میکنن. مثل پارتنر سابق من

    همش دوست دارن با گروههای دختر و پسری برن اینور و اونور تا فراموش کنن یه چیزایی رو

    با شلوغ کردن یا خلوت کردن دورشون به نحوی فرار میکنن

    .

    یه چیز دیگه

    مامان من هر هفته باید خونه رو در حد خونه تکونی تغییر دکوراسیون بده. همیشه میگه من نمیتونم یکنواختی رو تحمل کنم باید همش تنوع ایجاد کنم.

    تاجایی که یادمه هم از بچگی همش یا در حال سفر کردن بودیم یا خونه عوض کردن. چون خسته میشد

    توی هر جابه جایی هم کلی چیزهای دوست‌داشتنی از دست دادم. مادی و معنوی

    منتهی حالا تشنه ی یکجا نشینی ام

    میخوام به کارهام برسم

    بسه از بس همیشه فقط داشتم میرفتم و میرفتم…

    الان که زندگیم دست خودمه هم انگار با انرژیهام دارم دوباره شرایط بی ثبات گذشته رو بازآفرینی میکنم و خودمم دارم میشم بی ثبات! با اینکه بدم میاد از تغییر و جابه‌جایی بیش از حد

    خسته شدم

    ….

    بنظرت

    چه باوری جاش بذارم؟

    چجوری باور جدید رو توی ذهنم کارآمد و نصب کنم و یه کاری کنم بشینه واقعا جای قبلی؟!

    مثلا اینکه…

    من اجازه دارم در این محل زندگی جدیدم تا هرزمان که دلم میخواد زندگی کنم و کسی منو بیرون نخواهد کرد

    قرار زندگی بر با ثباتی است

    نیروهای عالم و خداوند به من کمک میکنن تا شرایط دلخواهم رو در زندگی داشته باشم

    قوانین زندگی ثبات دارن

    من برای حال خوب داشتن، نیازی به جابه جا شدن ندارم

    نیاز من با دیگران فرق داره

    یکجا موندن نشونه عقب موندگی نیست

    ازونجایی که هرچه به خدا سپرده شده تضمین شده است، پس حل تمامی مسائل زندگیمو میسپارم به خدا و ازش میخوام در هنگام هر پیشامدِ به ظاهر بد و غیر منتظره ای، خودش حلش کنه به راحت ترین و بهترین شکل… مثل تعمیر یخچال… و کمک کنه دیگه سورپرایز منفی برام پیش نیاد

    (یاد کتاب «راه هنرمند» افتادم. دقیقا در همین رابطه نوشته شده بخونیدش)

    .

    .همین دیگه خلاصه

    حس کردم بنویسم حرفامو… و بشووم حرفاتونو

    نظر شما چیه؟

    تجربه مشابه داشتین؟

    چه باورهای خوبی ایجاد کردین؟

    به منم میگین؟

    ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مفرد گفته:
    مدت عضویت: 2274 روز

    بنام خداوند بزرگ که هرچه دارم از توست

    شروع فصل بهار و سال جدید نشونه و هدایتی از خداوند است که به انسان بگوید تغییر جزء قوانین ثابت است و پوشش سبز طبعیت پس از خواب زمستانی و برگریزان یعنی ای نسان تو نیز هر چه از اتفاقات بد و منفی در زندگی داشتی بزار کنار و با دید مثبت به دنیا نگاه کن.

    استاد در این فایل هدایتی به نکته بسیار ارزنده ای اشاره کرد که من به عینه در زندگی خودم می بینم و اینکه گویای دقیق این بیت است که

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس

    که خود راه بگویدت گه چون باید کرد

    بله دوستان در ابتدای مسیر رسیدن به هدف ممکنه که مسیر واضح و روشن نباشه ولی در ادامه پلن و برنامه ریزی که داشتی با افزایش آگاهی و روشن شدن مسیر تغیر میکنه و به سمت بهتر و بهینه تر هدایت میشی. و این روشن شدن و بهتر شدن مسیر رسیدن به هدف همان قانون تکامل است که با کار کردن روی خود و افزایش مثبت اندیشی و بالا بردن قدرت تمرکز خود روی نکات مثبت زندگی تا ابد ادامه خواهد داشت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    به نام الله یکتایم

    سلام به دوستان عزیزم

    میخوام نتایجی که در سال 1402 برام رقم خورده تا جایی که یادمه بگم یه ردپایی بزارم برای خودم که باورپذیرتر بشه برام که ببین شد پس بازم نتایج بزرگتر هم خلق میشه

    یکی از بهترین اتفاقیی که برام افتاد خرید دوره ارزشمند دوازده قدم بود منی که حتی فکر نمیکردم بتونم درست و حسابی فایل های دانلودی رو گوش بدم و عمل کنم به طرز معجزه آسایی قدم اول رو خریدم منی که تا قبل از این حتی یک میلیون تا حالا داخل حسابم یه جا نداشتم باز از این لذت بخش تر این بود که به طرزی شگفت انگیز و کاملا بدیهی و طبیعی تونستم قدم دوم رو بخرم

    یه اتفاق جالب دیگه این بود که من خیلییی دوست داشتم که مهاجرت کنم یعنی از خانواده ام دور شم و مستقل شم برای خودم باشم من حتی این فکر رو هم نمیتونستم بکنم که پدرم بزاره توی یه شهر دیگه درس بخون به طرز عجیبی توی کنکور جایی قبول شدم که مدرک علوم پزشکی مشهد رو دارم جایی که خیلی معتبره و من خیلی دوست داشتم مدرکم از اونجا باش بعد عجیب تر اینه که محل تحصیلم در شهرهای اطراف مشهد جوری که تقریبا یک ساعت و نیم باهاش فاصله داره ولی به طرز معجزه آسایی من اونجا خوابگاه گرفتم و هم میتونم به راحتی خانواده ببینم هم مستقل بودنو تجربه کنم وایییی که نگم با این اتفاق چقد من بزرگ شدم چقد برام همه چیز باورپذیرتر شد که میشه نتایج به طرز عجیبی برات رقم بخوره بعد از اون مهم تر اینکه خیلی بدیهی خیلی ساده بود جوری که من با خودم میگفتم خب بایدم اتفاق میفتاد این طبیعیش بعد نگم براتون چه دوستاییی پیدا کردم چقدر من خوش گذروندم چقد حسم خوب بود چقد تونستم برم بیرون منی که برا سر کوچه رفتن مشکل داشتم چقد همون مدلی که دوست داشتم پوششم رعایت میکردم واییی چقد افراد برام ارزش قائل شدن بهم محبت کردن بهم عشق دادن و….

    یکی دیگه از اتفاقا باحال دیگه این بود که من به طرز باورنکردنی رابطه ام با پدرم بهتر شد وخیلییی توی تنهایی بدون اینکه بفهمن من ویژگی های مثبتشون تحسین کردم وهمین چقد برای من بازخورد داشت از محبت از راحتی از عشق از خرج کردن از آزادی از توجه و….

    همچنین روابطم بادیگران خیلییی عالی شد جوری که وقتی نبودم ازم سراغ میگرفتن بهم زنگ میزنن سر مناسبتای مختلف بهم تبریک میگفتن سوپرایزم میکردن

    از نظر ارتباطی که با خدام داشتم چه شب ها که اشک میریختم از شادی از شوق وجودش و چقد تونستم باهاش حرف بزنم چقد تونستم ازش کمک بخوام

    از نظر آرامشم وایییی که نگم بزرگترین و بهترین نتیجه ای که میشه گفت که گرفتم و هزاران هزار بار خداروشکر کردم که چه نعمتیه این آرامش چه برکتیه چقدر زیباست چقدر حس خوب داره

    ازنظر مالیم خیلییی پیشرفت داشتم کلی تونستم چیزا جدید و خوب برا خودم بخرم

    اینم بگم که چقد خود به خود کارا برام جورشد و خودبه خود هدایت شدم برای انجام کارا و خیلی چرخ زندگیم روون شد و انقدر زیبایی های دیدم که فقط میتونستم بگم خدایا شکرت

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1109 روز

    سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند

    چقدر وقتی در مسیرش هستی خداوند همزمانی هارو انجام میده امروز اولین روز سال جدیده و این فایل رو گوش دادن و استاد دقیقا در اون سال در چنین روزی این رو ضبط کردن

    استاد جونم سپاسگزارتم که به ما جرات می دهی که بیشتر به حلی کار فیزیکی کار ذهنی انجام بدهیم دقیقا برعکس چیزی که از اطرافیان باورمون سده و در حال انجامش هستیم این که کار فیزیکی انجام بدیم تا به نتیجه برسیم و شما استاد زندگیتو به تصویر میکشی نه به خاطر فخرفروشی بلکه اتفاقا به خاطر این که به ما نشون بدی که بچه ها میشه شما هم برسین و در ذهن ما این رو طبیعی جلوه میدین. و سند اوردین از زندگی خودتون که با تغییر باورهاتون این زندگی رو بدست اوردین نع با کار فیزیکی

    البته که کار فیزیکی هم مهمه اما فقط شاید یک درصد ماجراس و اون هم عمل به ایده هایی که بعد از تغییر باورها ایجاد میشه

    خداوند مارو به این جهان فرستاد تا بفهمیم که کدوممون میتونیم لین جهان رو با افکار توحیدی به بهشتی تبدیل کنیم تا بفهمیم چه کسی لایق بهشت آخرت هست و هر کسی راه پیدا نخواهد کرد و تنها کسانی که ایمان به بودن خداوند در هر لحظه به توانا بودنش به فرمانروا بودنش دارند و طبق لین ایمان حرکت مینند و خداوند طبق قانون بهشون جواب می دهد و زندگی از هر جهت بهشت می‌شود

    خداوند نیازی به زشد این دنیا ندارد و طبق آیات قرآن در نهایت تمام کره زمین به حالت اولیه برمی‌گردد و همه این ها برای آزمایش ما بوده و خداوند این جهان رو به حق آفریده و باطل نیافریده

    ایمان داشته باشم که تمام اتفاقات حتی تضادهایی خدا به وجود میاره تا من بفهمم چی میخام و فرکانسش رو ارسال کنم تا خداوند لطفش رو نصیبم کنه و اجابت کنه اگر اینطوری فک کنم همیشه بی نهایت احساس آرامش و لذت دارم و شکرگزاری و احساس خوب یعنی این که اون موضوع حقیقت داره و دیدگاه ذهن کاملا با روح با آگاهی های روح مطابقت داره و حقیقت همونیه که به من احساس آرامش میده

    روح رو خداوند لطف کرد در درون ما دمید و رده ارتباط با روح احساس خوب است این که افکاری داشته باشم که احساس خوب به من بدهد یعنی لین که به جیزی که دارم فکر میکنم دیدگاه روح است و حقیقت همونه و چیزهایی که احساس بد ب من می دهند دروغ محض هستند و شیطان میخاهد من را با دروغ غمگین کند

    این دنیا فانیه و تمام اتفاقاتش مهم نیس و حسرت خوردن یک موضوع کاملا باطله چون احساس بدی به من می دهد و از طرف شیطانه اما اگر به این فکر کنم که من هر لحظه در خال پیشرفتم و خداروشکر که اکر فلان کارو قبلا داشتم و کار جدید پیدا کردم خداروشکر کنم و اگر فلان کس در زندگی من بوده و الان نیس خداروشکر کنم اکر فلان دوست الان باهام نیس خداروشکر کنم و این هارو همه از طرف خدا بدونم و مطمئن باشم که من که در مسیرم خداوند اون جیزی رو میخاد که من میخام من سعادت دنیا و آخرت ثروت و قشنگ ترین رابطه عاطفی را میخاهم این ها خواسته هایی هستن که احساس خوب ب من می دهند یعنی با روح هماهنگ هستند و خداوند این هارو برای من میخاهد و با احساس آرامش و خوب به راحتی از جایی که فکرشو نمیکنم برام جور میشه سورپرایز های خداوند رو خیلی دوست دارم از جایی که به مغزم نمیرسه بهم میرسونه از قبل برام آماده کرده بوده پاداش هارو فقط اگر من در مدار دریافت باشم دریافت میکنم مدار دریافت همان توجه به نکات مثبت و احساس خوب هس وه استاد استادانه بهمون باد می دهند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1330 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ

    ترجمه و معنی فارسی دعای تحویل سال

    ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها ای مدبر شب و روز ای گرداننده سال و حالت ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال

    نکته مهم در این مورد اینکه برای اینکه دچار روزمرگی نشیم باید هدف های کوتاه مدت برای خود انتخاب کنیم و اقدام عملی داشته باشیم.

    همیشه باید کانون توجه خودمان را روی خواسته و دلخواه خود متمرکز کنیم، چراکه اگر به عوامل بیرونی توجه کنیم کانون توجه ما متمرکز خواهد شد روی ناخواسته ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2159 روز

    بنام الله یکتای بی همتا

    سلام به همه ی شما عزیزانم

    فــرصتی عالی برای به صلــح رسیدن با خـود

    خــدایا همواره ازت میخوام که منو هدایتم کنی، هدایتم کنی به سمت خواسته هام.

    خدایا شکرت که منو هربار نزدیک و نزدیک تر میکنی به خواسته هام و منو به سمت خواسته هام هدایت میکنی.

    خدایا عاشقتم که از رگ گردن به من نزدیک تری و من تو رو داشته باشم و فراموش نکنم که تو همه چیز میشوی همه کس را تو برام کافی ترینی. تــو خدای مهربونم که در قلب من نور و عشق و آرامش شدی. خدایا میخوام بگم عاشقتم اما نمیدونم چطور بگم اما حس و فرکانسم رو میبینی خودت که چقدر خوشــحالم و چقدر ارومم و چقدر دارم درس هامو هر روز خوب متوجه میشم. از وقتی که تمرکزی روی بهبود خودمم. از ووقتی نشتی های انرژی رو دارم میگیرم. از وقتی که شرک هامو دارم تشخیص میدم و دارم سعی میکنم توحیی تر عمل کنم. از وقتی که شدم مصداق این جمله و هر روز قدمی براش برمیدارم “تمرکز بر انچه میتوانم بهبود ببخشم.”

    خدایا ازت خواستم نشونم بدی چطور بهبود ببخشم.

    مسیر داره باریک تر و نزدیکتر میشه و بیراهه ها بیشتر.بــگو چی بخونم چقدر بخونم. کدوم درس کدوم نکته ها…خدایا من کم نمیارم برای ادامه دادن اما کم آوردن که روی عقل خودم حساب کنم. واقعا نمیدونم الان در این روزهای باقی مانده چی بخونم چطور بخونم، روی چی تمرکز کنم چی رو یاد بگیرم اصلا همون یک ذره فکر و برنامه هامم انگار ملاشی شده. خدایا کم آوزدم تو بگو چیکار کنم.

    به به هدایت رو ببین استاد میگه برو بشین تو طبیعت و هدف گذاری کن برای سال جدید.

    نکنه وقتشه من قبل اینکه به هدفم برسم، باید هدف بعدی خودمو مشخص کنم.

    آره انگار همینه…

    میخوام هدف بعدی ام رو بزارم روی نوشتن. کتاب نوشتن. ایده هایی که بود و الان نمیدونم چطوری اجراش کنم. اره هدف بعدی رو مشخص میکنم که بعد کنکور هدف بعدی چیه. فقط نمیدونم زمان بندی کنم برای خودم بگم تا کی یا نه باز بزارم.

    بـــه هر چی توجــه کنی

    از اصل اون موضوع، از اساس اون موضوع داره

    بیشتر و بیشتر وارد زندگیت می شه.

    بـــــــه هر چی توجـــه کنی

    داری درخواست میکنی کــه از اساس اون موضوع بیشتر و بیشتر وارد زندگیــت بـشه.

    خب من باید حواسم به توجه ام باشه چشم استاد جان. چقدر این جمله رو تازه دارم میشنوم انگار.

    من توجه میکنم به قسمت هایی که بیشتر بلدم.

    توجه میکنم به همون نکته هایی که بیشتر یادگرفتم و میتونم جواب بدم.

    _خب حرف دیگه تو خدا اینه دوره 12 قدم و قدم یک رو بعد بشینم تمرکزی کار کنم. خداروشکر که دارمش. یعنی برم سراغ دوره هایی که دارم و دانشجو بود خودم رو اینجا ادامه بدم.

    خدایا من محتاجم به هر خــیری که از سمت تو به من میرسه. بگو بگو بگو من سکوت میکنم و ذهنم رو خاموش تو بگو چیکار کنم…من تسلیمم خدا جون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 751 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد عزیزم ومریم جان‌.

    کلید:جهت دهی آگاهانه به کانون توجه.

    فایل:فرصتی عالی برای به صلح رسیدن با خود.

    یکی از راههای جهت دهی به کانون توجه ورفتن به سوی زیبایی ها ونکات مثبت وجذب خواسته ها به صلح رسیدن با خود است.

    برای این کار باید انچه در سالی که با سایت گذروندیم وعمل کردیم رو به دست آوردیم دوباره به یاد آورده تحسین کنیم خودمون رو و لذت ببریم از انچه که داریم تا بدین وسیله در مسیر جذب بیشتر قرار بگیریم.

    واگر به خواسته ای نرسیدیم دچار احساس بد نشویم ونا امید نباشیم چرا که حتما نتوانستیم به فرکانس غالب برسیم وباورهای درست در مورد ان خواسته داشته باشیم واگر در سال جدید بیشتر روی خودمان کار کنیم حتما به نتیجه می رسیم.

    ودر قدم دوم باید هدفها وخواسته های سال آینده را مشخص کنیم وسعی کنیم باور سازی کنیم.

    من در طی 7 ماهی که به سایت امدم بیش از همه از نظر مالی نتیجه گرفتیم به طوری که اصلا باورم نمی شه که چه افکار و باورهای فقیری داشتم وچرا این همه تمرکزم بر کمبود بود ودر سال خرید خیلی کمی داشتم حتی چیزهای اساسی وهمش از نبود غر می زدم ولی در این چند ماه با اینکه کار شوهرم عوض نشده واون خیلی این مباحث رو قبول نداره ولی دارمدمون چند برابر شده و وقتی چیزی می خریم به سرعت پولش به زندگیمون برمی گرده.

    خیلی روی خونه و وسایلش کار کردیم وخرید داشتیم آرامش بیشتری داشتیم .

    تمام وامها رو پرداخت کردیم.

    و مطمین هستم این نتایج روز به روز بزرگتر می شه.

    روابطم شکر خدا خوب بود وبه برکت این سایت بهتر هم شده.

    اخلاق خودم که خیلی فرق کرده دیگه اون آدم نا امید غر غرو نیستم گریه کردنهام برای موضوعات الکی تقریبا به صفر رسیده.

    بیماریها خیلی کم شده.

    از انجایی که دیگران رو مسول زندگیم وشکستهام در گذشته نمی دونم ذهنم آروم شده و دیگه گیر نمی دم.ورابطم هم با فامیل بهتر شده.

    وامشب سعی می کنم برای ماههای آینده که نزدیک عید هم هستیم اهدافم رو بنویسم.

    ومی دونم که با توکل به خدا وپیروی از آموزشهای شما دستاوردهام هر روز بیشتر وبیشتر می شه.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    فاطمه تیموریان گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    ب نام خداوند بخشنده مهرررربان

    درود برشما استاد عزیزم، و مریم بانوی دوست داشتنی و همراهان هم فرکانس خودم

    ای خدااااا اا چقدر قشنگ، چ حس و حال بهاری ب دلم نشست با دیدن این فایل زیبا و آموزنده.

    کلی لذت بردم از دیدن بروونی و دوستانش، چ صلح و آرامشی برقرار هست بینشون،

    خدای من چ بازیگوش هستند این بره های شیطون، حس سرزندگی موج میزنه تو جمعشون، چقدر لذذذذذت بردم واقعا، ذوق کردم از دیدنشون

    خدایا بینهایت شکرت برای این همه سرزندگی و سرسبزی و هوای پاک و آسمون زیبا و دریاچه زندگی بخش و درختان سر ب فلک کشیده زیبا

    من عاااااااشقشم بهارم، ی حس و حال بینهایت زیبایی داره ک الان وسط این زمستون با دیدن این فایل با تمام وجودم اون بهار دلچشب رو لمس کردم، هوای مطبوع بهاری رو میشه از این فایل استشمام کرد واقعا

    عااااااشقتونم مرسی ک هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: