از زمانی که به یقین فهمیدم و باور کردم من خالق زندگی ام هستم و تمام شرایط زندگی ام را با باورهایم رقم می زنم، از زمانی که فهمیدم بنده ی خدایی هستم که قانونش بما کسبت ایدیهم و بما قدمت ایدیهم است یعنی این اختیار را به من داده تا خودم خالق شرایط زندگی ام باشم، تمام ترس ها و نگرانی هایم درباره آینده، فرو ریخت.
من با تمام تار و پود وجودم قوانین این خدا را باور کردم و برای اجرایشان کمر همت بستم.
هرچه نشانه های بیشتری از این قانون که “فرکانس های من اتفاقات را خلق می کند”، را در زندگی ام دیدم، مصمم تر شدم تا به صورت ویژه تر ی، این توانایی را صرف خلق وضعیت مالی، سلامتی و روابط دلخواه و ….نمایم.
مثلاً : وقتی به دوستم فکر می کردم و به من زنگ می زد، یا متوجه می شدم مادرم غذای دلخواهم را پخته، یا با کتابی مواجه می شدم که دقیقاً پاسخ سوالم را داده بود و اتفاقاتی از این دست، بیشتر و بیشتر این قانون را جدی گرفتم. تا جایی که می توانم بگویم، شروع تحول زندگی من، پذیریش این قانون بود که من طراح شرایط زندگی ام هستم.
تمام تلاش های بعدی مثل:
کنترل ورودی های ذهن، حذف تلویزیون و ورودی های نامناسب، ساختن عزت نفس و تلاش های ذهنی زیاد و به راه انداختن جهاد اکبر برای تغییر باورهایم و ایجاد باورهای قدرتمند کننده، نتیجه پذیرش این قانون و رسیدن به این یقین بود که:
زندگی من در دست فرکانس هایم قرار داده شده است. هیچ عاملی به جز باورهای من، در زندگی من موثر نیست و تنها کار زندگی من، ساختن باورهای قدرتمند کننده به منظور ساختن شرایط زیباتر است.
بزرگترین سپاس گزاری همه ما از خدا، عدالت اوست که شرایط را به گونه ای فراهم نموده و سیستم جهان را به گونه ای خلق کرده تا فارغ از اینکه دیگران چه نگاهی درباره ما دارند، شرایط اقتصادی جامعه چیست، در چه کشوری زندگی می کنیم یا قیمت دلار چقدر است و …، خودمان به وسیله باورهای مان، خالق شرایط خود باشیم و جهان خود را با باورهایمان بسازیم.
اینکه چقدر از این توانایی استفاده می کنیم، دیگر بستگی تمام به خودمان و باورهایمان دارد. وگرنه هیچ محدودیتی درباره رسیدن به هیچ خواسته ای نیست. فقط کافی است مثل یک برنامه نویس، کد مخصوص آن خواسته ات را بنویسی، یعنی باورهای هماهنگ با آن خواسته را ایجاد و سپس کد را اجرا کنی.
اگر نتیجه کد، مطابق با انتظارت نبود، دوباره همانطور که یک برنامه نویس کد را بررسی و ایرادهایش را برطرف می کند، شما نیز می توانی باورهایت را بررسی و موانع را در ذهنت پیدا و سپس باورهای مناسب را ایجاد و شرایط دلخواه را رقم بزنی.
دلیل اینکه شرایط کنونی زندگی من در تمام جنبه ها، ربطی به گذشته ام ندارد، این است که نحوه نگرش من هیچ ربطی به گذشته ام ندارد.
من مثل گذشته به دنبال یافتن مقصر برای مسائلم، در بیرون از خود و باورهایم نیستم. من از دولت، خانواده و جامعه توقع ندارم تا زندگی دلخواهم را برایم فراهم نمایند. من برای خلق خواسته هایم منتظر تصویب یک قانون جدید یا تغییر سیاست حاکم یا دولت حاکم نیستم، بلکه خواسته هایم را به کمک اصلاح باورهایم و ایجاد باورهای هماهنگ با آن خواسته ها خلق می کنم. من عاشق این سیستم و این خدا هستم که به ما اجازه داده تا برنامه نویس زندگی خود باشیم.
پیام من به شما به عنوان فردی که توانسته فقط به وسیله شناخت سیستمی که خداوند بر جهان مقرر نموده و تغییر باورهایش به منظور هماهنگی با این سیستم، دقیقاً همان شرایطی را در زندگی اش خلق نماید که می خواسته، این است:
آنچه را می خواهی، می توانی داشته باشی اگر اولاً قوانین این سیستم را بشناسی و نحوه ساختن باورهای هماهنگ با خواسته هایت را بلد باشی.
دلیل برگزاری دوره کشف قوانین زندگی، ایجاد این مهارت در شما به منظور ساختن شرایط دلخواه است. آموزه ها و تمرینات این دوره فرصتی است تا قوانینی را از نو بشناسی که تک تک اتفاقات زندگی ات بر اساس آنها رقم می خورد.
وقتی از این قوانین آگاه شوی و با آنها همراه شوی، معمای تمام مسائلی که دلیل وقوعشان را نمی دانستی، حل می شود و تعریف شما از مسائل زندگی ات تغییر می کند. در نتیجه مسائل شما و حتی راه حلهای مسائل تان کلاً تغییر می کند و به مسیر راه حل هایی ساده تر، امکان پذیرتر، منطقی تر و هماهنگ تر با قوانین زندگی، هدایت می شوی.
دوره کشف قوانین زندگی، خشت اول بنایی به نام “زندگی در شرایط دلخواه” را می سازد و به شما چیدن پایه های ساختمان زندگی دلخواهت را به کمک این خشت ها، می آموزد.
زیرا تو خلق نشده ای که تابع شرایط باشی. تو هستی که شرایط زندگی ات را با باورهایت تعریف می کنی. فارغ از اینکه اکنون در چه وضعیت مالی، سلامتی، روابط و … هستی، اگر باورهایت تغییر کند، لاجرم شرایط تو و تجربه تو از زندگی، تغییر می کند و ایده ها و راهکارها برای پیشرفت، پیش رویت قرار داده می شود.
از همان لحظه ای که باور می کنی تو اتفاقات را رقم می زنی، به چشم خود می بینی که چه خدای عادل و چه جهان قانونمندی داری و مسائل چقدر قابل حل و راه حل ها چقدر قابل اجرا و رسیدن به خواسته هایت به کمک این قوانین و این توانایی، چقدر منطقی و امکان پذیر است.
همان اتفاقی که در زندگی من رخ داد.
سید حسین عباس منش
اطلاعات بیشتر درباره دوره کشف قوانین زندگی و خواندن توضیحات جلسه اول این دوره
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری برنامه نویس زندگی خودت باش0MB15 دقیقه
- فایل صوتی برنامه نویس زندگی خودت باش0MB15 دقیقه
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 6 و 7 مرداد رو با عشق مینویسم
برنامه نویس زندگی خودت باش
من طبق گفته های استاد در این فایل تصمیم گرفتم که برای خواسته هام از کوچیک شروع کنم تا یکی یکی بزرگ و بزرگ تر رو از خدا درخواست کنم
البته الان بزرگترها رو هم میخواما چون میدونم خدا میتونه و میشه و انجامش میده
ولی چون باورهای محدود کننده من که مانعی هست سر راه رسیدن به خواسته های بزرگم ، تصمیم گرفتم مثل گفته های استاد در این فایل عمل کنم
چون من چند ماهی بود که واقعا حس فوق العاده ای داشتم و خیلی ار محدودیت های من برداشته شد و حتی خدا بارها بهم تاکید کرده بود که باورهات رو هم در کنار صحبت کردن بامن تغییر بده وقدرتمند کن
ولی من به خیال خودم فکر میکردم که، البته جدا از این ،خدا میتونه حتی یک شبه باور های منو تغییر بده ،ولی قانون اینجوری نیست ،قانون اینه که من تلاشمو بکنم و وقتی که قدم برداشتم و برای تغییر باورهام شروع کردم آگاهانه کنترل کنم ورودی های ذهنم رو ، و در این مسیر پر از عشق از خدا کمک بخوام
و وقتی خدا دید که دارم تلاش میکنم خودش بینهایت محدودیتارو ازم میگیره
وگرنه اگر من هیچ تلاشی نکنم ،درسته خدا میتونه یک شبه همه چی رو تغییر بده ولی اینجوریه که من هم باید تلاش کنم
برای مثال ساده از خودم بخوام بگم
من پارسال که فهمیدم اگر از چیزی بترسی به اون چیز قدرت دادی و شرک ورزیدی به خدا تصمیم گرفتم تا ترس هام رو به توحید در عمل تبدیل کنم و از خدا خواستم کمکم کنه .
یادمه من از گربه ، سگ ، سوسک و حیوانات دیگه مثل عنکبودت ریز و بزرگ و چیزای دیگه میترسیدم وقتی شروع کردم تا ایمانم رو در توحید در عمل نشون بدم
از گربه شروع کردم و چون خونه عموم سه تا گربه داشتن من رفتم خونه شون و وقتی دیدم هیچ ترسی نداره حتی بعد چند روز گربه ها میومدن پیشم میشستن و من هیچ ترسی نداشتم و هربار که نگاهشون میکردم عظمت خدارو به یادم میاوردم ،که همه چیز خداست و همه جا خداست
بعد از اون به طرز عجیبی متوجه شدم من دیگه از سگ نمیترسم ، برام اونموقع عجیب بود
من که هیچ تلاشی برای نترسیدن از سگ رو انجام ندادم ،حتی بعد ها متوجه شدم که از سوسک هم ترسم خیلی کمتر و کمتر شده و حتی هر موجودی روی دستم میشینه جیغ نمیزنم یا یه بار عنکبوت ریز رو دستم اومد خیلی با ملایمت باهاش حرف زدم و دستمو رو یه میله گذاشتم و هدایتش کردم تا به مسیرش ادامه بده
حتی با اینکه جدیدا بعضی جا ها کمی از سوسک میترسم ولی خدا کمکم میکنه و یادم میاره که ترسی نداره و همه چیز خود خداست
اینا رو نوشتم تا هم جواب خودمو بدم و هم شاید سوال کسی باشه که مثل من بخواد بگه که خدا میتونه محدودیتامو ازم بگیره
بله میتونه
اما در صورتی میتونه که اول بهش اجازه بدم
دوم قدم بردارم برای تغییر شخصیتم
و وقتی قدم برداشتم و طبق گفته اش در قرآن می افزاید
هر عمل نیکی رو که انجام میدم انقدر اونو بیشترش میکنه که وقتی به خودم میام و میبینم که واییییییی من این محدودیت و تضاد رو داشتم و چی شد یهویی رفع شد؟؟؟؟؟
و وقتی دقیق بهش فکر میکنم میبینم که بله من همون نیم قدمی رو که برداشتم خدا برای من بی نهایت قدم رو برداشت و حتی بیشتر از بینهایت
هر روز تلاش میکنم تا قدم بردارم و من تو این مسیر میبینم که وقتی قدم برداشتم چقدر خدا برای من افزود در همه جنبه های زندگیم
و من بی نهایت سپاسگزارش هستم
روز 6 مرداد که متوجه شدم تمام اداره ها بسته میشه به خاطر گرمای 43 درجه تهران ، گفتم حتما خیریتی درش هست و خدا یه روز دیگه تعیین کرده برای ادامه شکایت من از خسارت تابلوم
و من آرام و رها میشم و میشینم تا خدا طبق وعده اش راضیم کنه و وکیلم باشه
من امروز نشستم و طبق گفته های استاد برای خواسته هام ،کد هایی رو نوشتم و باورهای متناسب با خواسته هامو نوشتم و با صدای خودم ضبط کردم و به این فکر کردم که من خواسته هایی رو که برام باور پذیر تر هست رو بنویسم و ضبط کنم
یکی از خواسته هام این بود که مداد رنگی 46 رنگ فابر کاستل بخرم
تو کلاس رنگ روغن طبیعت ،استادم تو تجریش ،که شهریور ماه شروع میشه ثبتنام کنم
دوره طراحی فیگور یه دختر رو که تو اینستاگرام خوب تدریس میکنه رو تهیه کنم و یاد بگیرم
خودکار رنگی کالر پن و خودکار بیک و خودکار رنگی استدلر رو بخرم
سیم کارت ایرانسلم که به نام من نیست به راحتی و سادگی به نام من بشه و صاحبش رضایتشو اعلام کنه که بیاد و کاراشو انجام بده
تمام هزینه های رنگ روغنم رو خدا به حسابم واریز کنه ،رنگ بخرم ،قلمو بخرم و بوم و همه چی بخرم
معلم خط تحریری شدنم رو مهر ماه میخوام که برای آموزشش بهاشو دارم میپردازم و تمرین میکنم هر روز
ازش مانتو و لوازم جدید میخوام میدونم که پولشو به حسابم واریز میکنه
و کلی چیزای دیگه که نوشتم و باورای متناسب با خواسته هامو نوشتم
حتی نوشتم که من کلی مشتری که چهره سفارش بدن روی آینه و بوم و چوب بکشم رو میخوام
و بهش زمان کم میدم چون میدونم خودش قدرت داره
خدایی که من چند روز پیش ازش خواستم و گفتم خدا دو سه روز مونده تا آخر ماه تیر ، و گفتم پدل دو تا دوره مداد رنگی و خودکار رنگی و پول کلاس رنگ روغنم رو جور کن و دو روز مهلت بهت میدم و دقیقا یه روز بعدش پولشون تو حسابم بود
.وقتی به قدیما فکر میکنم و به تمام خواسته هام که چجوری جور شدن ،به این باور میرسم و اینکه چجوری شدن
و اون باور این بود که
من همیشه درخواستمو میکردم و به خدا نهایت یه هفته مهلت میدادم ،مثلا میگفتم من دوچرخه رو تا آخر این هفته میخوام
و قشنگ یادمه جوری صحبت میکردم که انگار طلبکارم ازش و این باورو داشتم که بهم میده چون قبلا خیلی اینجوری خواسته بودم و شده بود ،اونموقع هیچی از قانون نمیدونستم و آگاه نبودم
ولی الان که آگاهم و یاد قبلنا میفتم و یاد چند روز پیش که دقیقا مثل قبلنا گفتم خدا من نمیدونم مشکل خودته زود باش تا دو روز مهلت داری ، و یه روزه واریز کرد
من این باور رو که بررسی میکنم و میبینم از بچگی داشتم و یه جورایی سماجت هم داشتم عین بچه ها، یادمه دوستام میگفتن طیبه تو چقدر سمجی انقدر به خدا میگی میخوام میخوام که خدا خسته میشه و میگه باشه بیا بهت میدم
ولی الان که فکر میکنم میبینم نه ،خدا خسته نمیشه ،اتفاقا به قول استاد عباس منش خیلیم خوشحال میشه که من پر رو پر رو و طلبکارانه ازش میخوام و باور رو دارم که میتونه جورش کنه
و من باید این باورم رو به یاد بیارم هر لحظه و بدونم که خدایی که برای این خواسته هام سریع هرچی خواستم رو موجود کرد
پس صد در صد برای خواسته های بزرگم هم موجود میکنه
کافیه که ایمانم رو حفظ بکنم و دائما به یاد بیارم تک تک کمک های خدا رو ، چون من هیچی نیستم و همیشه خدا بوده که هدایتم کرده
من امروز با صدای خودم خواسته هایی که باور پذیر بود رو ساختم برای خودم و ضبط کردم تا هر روز تکرارشون کنم
و وقتی داشتم ضبط میکردم ، چون از دیروز نوشته بودم و از روشون میخوندم تا ضبط کنم اصلا جملاتم تغییر میکرد ،انگار خدا جوری به زبونم جاری میکرد که من همه اونها رو دارم و فعل و فاعلشون برای زمان حال بود و قشنگ میفهمیدم و حس فوق العاده ای داشتم که دارم در مورد چیز هایی صحبت میکنم که دارمشون و خوشحالی میکردم و سپاسگزاری میکردم از خدا
اینجا هم مینویسم ،
خدای ماچ ماچی قشنگم ، تو خدایی تو قدرتمندی و دانا و آگاهی و قوی هستی و تنها قدرت عالم تویی ،من ار تو میخوام و میدونم که عطا میکنی پس تا یک هفته زمان میدم بهت
من نمیدونم چحوری تو خدایی مشکل خودت هست من همه اینا رو میخوام ازت تا برای من باور قوی بسازی که برم سراغ خواسته های بعدیم
یه حسی بهم میگه که وقتی خواسته هام رو از خدا میخوام و بهم عطا میکنه انگار هر لحظه نسبت بهش نزدیک تر و نزدیکتر میشم
به قول استاد تنها راه گذر از ثروت رسیدن به ثروته
و تنها راه رسیدن به خدا رسیدن به هرآنچه که میخوای هست
و من با هر بار رسیدن به خواسته هام تو این یکسال احساس میکنم به خدا نزدیک و نزدیکتر شدم و حتی آروم تر و رها تر
و میدونم که تک تک این تکامل و مسیرش رو خدا قشنگ بهم یاد میده و هدایتم میکنه
و بی نهایت ازش سپاسگزارم
امروز که هوا گرم بود چند باری شکایت کردم که چقدر هوا گرمه که نمیتونم کار کنم و خوابم میگیره ،همون لحظه یه حسی داشتم و انکار خدا با اون حس بهم میگفت که داری ناشکری میکنی
وقتی به خودم اومدم از خدا معذرت خواهی کردم و ازش طلب بخشش کردم
امروز وقتی داشتم تمرین خط تحریری رو انجام میدادم و به خطم نگاه میکردم دیدم واقعا نوشته هام متفاوت تر از قبل شدن و خیلی زیبا تر شده نوشتنم و همه و همه کار خداست و بی نهایت سپاسگزارم از خدا
امروز داشتم با مادرم حرف میزدم گفت پول کلاستو جور کردی ؟ گفتم 700 تمن دارم و 500 کم دارم
گفت تا شنبه چجوری جورش میکنی
خودمم متوجه نشدم از حرفی که زدم ،جوری با اطمینان گفتم که جورش میکنم تا شنبه
مامانم خندید گفت چجوری تو که پول نداری ،خندیدم گفتم خب خدا جورش میکنه
خدا چجوری تا الان جورش کرده ،باقی ماه ها رو هم جور میکنی
و یه لحظه از 9 دی ماه تا مرداد ماه رو حساب کردم ببینم من تا حالا چقدر پول کلاس دادم
12 میلیون شد و پول رنگای روغن و قلمو ها هم حدود 5 میلیون
وقتی حساب کردم گفتم وای خدای من اصلا متوجه نشدم از کجا و چجوری این 8 ماه رو جور کردی و من دارم کلاس میرم
به مامانم گفتم که مامان من دیگه هیچی نمیدونم ،من که نرفتم کلاس رنگ روغن ، خدا منو فرستاد و به فکرم انداخت تا دوباره ادامه بدم یادگیری رو ،پس خودشم بهم باقی کارارو انجام میده
انگار یه جور دلم قرص شده ، تو این ماه ها خدا همیشه جورش کرد
دو بار استادم ازم آینه دستی گرفت و پول دو ماه کلاسو ازم نگرفت ، دو بار مامانم ازم نقاشیامو گرفت و پول کلاسام اونجوری جور شد
و باقی ماه ها هم خدا به طرق مختلف جورش کرد
واقعا ازش سپاسگزارم خیلی خیلی ممنونم ازش
و الان تو این روز خاص و ناب که ازش درخواست هامو کردم و مهلت میدم بهش که یه هفته زمان داره من همه اونایی که نوشتمو میخوام
نمیدونم چجوری ولی میخوام
البته که قدمم بر میدارم ، همین الان که داشتم مینوشتم میخوام بهم گفته شد ،به زبونم جاری شد که قدمم بردار ،و چشم میگم و حتما قدم برمیدارم
میدونم که میرسونه خدا بگه موجود باش موجود میشه به سادگی و راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن
و بی نهایت بابت همه چیز ازش سپاسگزارم
و ازش درخواست میکنم به تمام انسان های جهان هستی به سادگی و راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن ،بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و سعادت در دنیا و آخرت بهشون عطا کنه
آمین با بینهایت عشق
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
خدای من
نمیدونم چجوری بگم
البته میدونما ولی بارها سورپرایز میشم درسته قوانین رو میدونم و هر روز دارم تا جایی که میتونم به خودم تکرار میکنم ، ولی باز وقتی میبینم خدا هدایتم میکنه متعجب و حیرت زده میشم میگم وای خدای من
من همین الان خواستم و چقدر سریع جواب دادی
تنها کار زندگی من، ساختن باورهای قدرتمند کننده به منظور ساختن شرایط زیباتر است
این متن توضیح همین فایل بود که انگار خدا بهم اینبار تاکید شدید کرد که تنها کار تو بعد از حرف زدن با من اینه
من این چند روزو به فایلای گاز و ترمز دارم گوش میدم و دیشب تصمیم گرفتم که برای هرچیزی فکر کنم و ببینم که چرا مثلا من چند بار تو این چند روز خواستم سفارش بگیرم ، تا آخرین مرحله رفتم ولی موقع قیمت دادن گفتن نمیخوایم
من امروز صبح درموردش فکر کردم و نوشتم
الانم که دارم مینویسم یهویی یه باور محدود دیگه یادم اومد در مورد قیمت
که من همیشه از اطرافیان میشنیدم که آدما همه چیز رو رایگان و مفت میخوان و اگرم پولی بدن خیلی پول پرداخت نمیکنن و سفارش رو باید قیمتشو کم بگی
یا میشنیدم که مردم برای نقاشی پول زیادی نمیدن
الان متوجه شدم که چرا سفارشایی که من تا آخرین مرحله صحبت میکردم و وقتی قیمت میگفتم چرا نمیشد، با اینکه حتی سعی داشتم کمتر از زحمتی که کشیده بودم روی نقاشیم قیمت بذارم که سفارش بگیرم
مثلا همین رنگ کردن درای مسجد محله مون :
تحلیل کردم تمام رفتارامو
تو سر رسیدم نوشتم و سوالاتی از خودم پرسیدم
متوجه شدم که تمام این نشدن ها همه باورایی بود که من داشتم
و یا از پدر و مادر و اطرافیان و دوستای دیگه ام شنیده بودم و باورم شده بود
متوجه شدم که وقتی میخواستم سفارش بگیرم به زبون میاوردم که من میتونم این کارو برای شما با هزینه کمتر از بیرون انجام بدم
این خودش یه فرکانس رو میفرستاد که من کارم بی ارزشه
و اینو نشون میداد که ارزش قائل نیستم برای تواناییم و به کار خودم و تواناییم مطمئن نیستم و همه اش پس ذهنم میگم آخه چجوری رنگ کنم یعنی میتونم رنگ کنم؟! که این ناشی میشد از حرف خانواده ام یا اطرافیان که هر وقت میخواستم در مورد نقاشی دیواری صحبت کنم میگفتن تو نمیتونی
در صورتی که یه رنگ زدن ساده بود رنگ کردن در و من بارها رنگ کرده بودم و اینم هیچ فرقی با رنگای دیگه نداشت
یا اینکه این حرف ریشه اش از باوری میومد که من فکر میکردم اگر قیمت اصلی رو بگم کسی بهم سفارش نمیده و نه میگه
ریشه اش در این بود که باورم این بود که بذار پولشو کم بگم تا سفارش بگیرم و پول کلاسامو جور کنم
الان که فکر میکردم یاد حرف زن عموم افتادم که چند روز پیش بهم گفت : که طیبه هیچ وقت به هر قیمتی کار ارزون رو سفارش قبول نکن
رنگ کردن در سخته چرا باید کمتر بگی
هرچی بیشتر در مورد رفتارام فکر میکنم باورایی میان به ذهنم که اصلا فکر نمیکردم اینا باور محدودی باشن و به راحتی از کنارشون رد میشدم
میدونم سخته پیدا کردن باور و تغییر شخصیت و تغییر باورها و کنترل ورودی ذهن ، ولی من که تا اینجا ،به کمک خدای خوبم تونستم تو این 10 ماه که تو این سایت پر از آگاهی هستم پیشرفت کنم
و درسته پیشرفت زیادی از نظر مالی نداشتم ولی خیلی پیشرفت داشتم از نظر معنوی از نظر دوستی با خدا ،از نظر به صلح رسیدن با خودم
پس وقتی اینارو یادآور میشم و فکر میکنم ،یقین دارم که اگر ادامه بدم و مصمم تر باشم صد در صد بزرگ تر از این ها هم رخ میده
چند باری خدا تو این 10 ماه بهم فهمونده بود که طیبه در کنار صحبت کردن با من و احساس خوب و نکات مثبت و سپاسگزاری و… ، باوراتم بررسی کن نذار بمونه چون متوقف میشی
باید آگاهانه کنترل کنی ورودیای ذهنتو تا پیدا کنی که چه باور مخربی داری تا براش باور قدرتمند کننده رو بنویسی
اینارو بارها خدا بهم گفت تو این چند ماه ولی من چند روز کار کردم و بعد رها کردم پیدا کردن باورای محدودمو
یا پیدا که میکردم یه بار در موردش میگفتم و رهاش میکردم و باور قدرتمندی رو جایگزینش نمیکردم که تکرار کنم به خاطر همین بود که من بعد تعطیلی مدارس از اواخر خرداد تا الان متوقف بودم
درسته فروش داشتم ولی کم بود و سه باری مادرم ازم نقاشیامو خرید کرد تا پول کلاسامو پرداخت کنم
امروز قرار بود با مادربزرگ و عمو و پسر عموم بریم پارک و دوچرخه منو که فروردین سال 1402 خریده بودم و حدود یک سال و نیم تو پذیرایی خونه مون بود و اصلا نبرده بودمش بیرون ،میخواستیم ببریم تا دوچرخه سواری کنیم
وقتی اومدن دوچرخه مو تو آسانسور گذاشتم و یادمه بار اولی که از مغازه گرفتیمش داداشم کاملا مخالف بود تا دوچرخه بخرم و طبق باورای محدودی که میگفت کجا میخوای برونی مردم ببینن بگن خواهر فلانی دوچرخه میرونه
ولی خریدمش و اونموقع گفت درمورد دوچرخه ات من هیچ کمکی بهت نمیکنم خودت میذاری آسانسور ،خودت لاستیکاشو باد میزنی و من اصلا به دوچرخه تو سوار نمیشم
ولی همه چیز برعکس شد ، هم کمکم کرد ، هم باد لاستیکاشو تنظیم کرد و هم سوار دوچرخه شد
امروز که رفتیم پارک حس میکردم دوچرخه خیلی خیلی خوشحاله ،خودمم انقدر ذوق داشتم که دوچرخه مو میبرم بیرون و میرونم ، فقط حس میکردم بی نهایت حس خوبی داره دوچرخه که بعد یک سال و نیم قراره باهم بریم بگردیم
تا شب کلی دوچرخه سواری کردیم با پسر عموم و شب بی نهایت عالی بود یکم هم خواهرم و خواهرزاده ام که بلد نبودن نشستن و نگه داشتیم تا یکم رکاب بزنن
من امروز متوجه یه پیشرفتم هم شدم و اون این بود که قبلا وسایلایی که داشتم فرقی نمیکرد چی باشه ،اگر کسی درست ازش استفاده نمیکرد سریع عصبانی میشدم
اینبار کاملا پاسخم متفاوت بود
من اولشو گفتم پسر عموم دوچرخه رو برونه و بریم پارک ،از پل عابر پیاده که رد شدیم و بردیم وقتی رسیدیم پیش عموم اینا یهویی نتونست دو چرخه رو کنترل کنه و با دوچرخه خورد زمین ، من اینبار بر خلاف قبلا ها ، سریع به پسر عموم نگاه کردم و گفتم چیزیت که نشد
اصلا حواسم به دوچرخه نبود و وابستگی نداشتم که بگم دوچرخه مهمه ، درسته دوچرخه هم جون داره ولی چون از دوچرخه من استفاده میکرد یه لحظه ترسیدم که عموم بگه از دوچرخه تو افتاد و زخمی شد
نمیدونم شاید اینم خودش باور محدودیه که من متوجهش نیستم
و باید به رفتارام فکر کنم
ولی اینو متوجه شدم که دیگه نگران نیستم که کسی از وسایلم بخواد استفاده کنه خیلی راحت وسیله هامو میدم تا کسی ازش استفاده کنه
امروز وقتی داشتم فایل گاز و ترمز رو گوش میدادم رفتم تو سایت تا توضیحاتشو بخونم یه لحظه پرسیدم ،گفتم خدایا باورامو چجوری باید تغییر بدم؟؟؟
و چون حس کرده بودم باید روی باورام در کنار صحبت کردن با خدا ،کار کنم ، سوالاتی پرسیدم
میدونم که باید چند تا کار مهم انجام بدم
مثلا توجه کنم به چیزایی که میخوام و به نکات مثبت توجه کنم
سپاسگزاری کنم
هر روز تکرار کنم باورهای قوی و قدرتمند کننده رو در همه جنبه ها و مستمر باشه این تلاشم
و کنترل کنم ورودی های ذهنم رو
ولی من دقیق نمیدونم ، درموردش ،یکم بهم یاد میدی که چیکار باید بکنم؟؟؟
همینو گفتم و گذشت
یه لحظه اومدم تو صفحه سایت پایین تر و دیدم استاد وایساده کنار یه موتور بزرگ ، از اونجایی که عشق موتورم توجهمو جلب کرد و رفتم ببینم چیه
دیدم فایل جدیده و تا حالا تو سایت ندیده بودمش
اسمش این بود
برنامه نویس زندگی خودت باش
یه لحظه گفتم وای ببین صد در صد راجع به سوالی بود که از خدا پرسیدم ببین چه زود هدایتم کرد
زود دانلودش کردم تا گوش بدم
اول فایل استاد گفت که
میشینیم کد تمام اتفاقایی که میخوایم رخ بده رو مینویسیم
یعنی چه خواسته ای داریم
سلامتی
ثروت
معنویت
روابط
هرچی که هست
میایم مینویسیم خواسته مونو ، کدشو مینویسیم خواسته مونو ، یعنی چی ؟
یعنی باورهای مناسبشو ایجاد میکنیم و ادامه میدیم و اتفاقات رقم میخوره
و هرکجا دیدیم اتفاقات دقیقا اون چیزی که میخواستیم نیست ،کد هارو دست کاری میکنیم
و بعد اتفاقات همونجوری که میخوایم میشه
وقتی اینارو شنیدم گفتم آره درسته من چند روزه که حس میکنم انگار اتفاقات اونی نیست که من میخوام و باعث شد سوال بپرسم از خدا و خدا منو به این فاید هدایت کرد تا بهم بگه ایراد کارم کجاست
که من باید هر بار کدای جدید بنویسم و باورای جدید پیدا کنم و در کنار باورای قبلی تکرار کنم
و خداروشکر میکنم که این فایل رو بهم نشون داد و گفت که الان اولویتت بعد از ربّ ، پیدا کردن باورات و نوشتن رفتارات تو دفتر هست و فکر کردن و فکر کردن تا پیدا کنی و کد های قوی رو بنویسی و تکرار کنی
من قبول کردم که خودم زندگیمو ایجاد میکنم ،چون این 10 ماه رو و یک سال قبلش که شروع آگاهیم بود متوجه شدم که خودم بودم که با افکارم تک تک زندگیمو رقم زدم و وقتی فکر میکردم به افکار دوران بچگیم میدیدم به چیزایی فکر کردم که تو بزرگسالیم رخ داده که رضایت نداشتم
ولی الان میتونم تغییرشون بدم و با تمرین و تکرار میشه
میتونم و میشه فقط کافیه سعی کنم و صبور باشم در مسیر تکاملم
وقتی برای بقیه شده برای منم میشه
نتایج منم میتونه بزرگتر بشه با تلاش و استمرارم
خیلی خیلی سپاسگزارم که خدا بهم نشون داد این فاید رو و ازش کمک میخوام که من از این لحظه دیگه شروع کنم و باورامو تغییر بدم
برای تک تکتون بی نهایت زیبایی و شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت از خدا میخوام