برنامه نویس زندگی خودت باش - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-60.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-10-03 05:16:352024-07-14 12:13:14برنامه نویس زندگی خودت باششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر همگی دوستان خوب خودم
نوشتن خواسته ها و ساخت باورهایی هدفمند که باعث رسیدن من به خواسته هایم می شود
مهمترین درس و نکته ای بود که من در آموزش های استاد مهربان یاد گرفتم
وقتی که می دانم من خودم خالق شرایط زندگی خودم هستم پس بی شک می توانم آنچه را که دوست دارم برای خودم بیافرینم
خدای عزیز قدرت خلق زندگی من را در دستهای خودم قرار داده است پس برای خودم بسازم آنچه را که دوست دارم
اما یادم باشد که باز این ساختن باید برای من پله به پله باشد
یعنی در ابتدا برای خودم آنچه را که ذهنم باور می کند بسازم و بعد قدم به قدم آرزوهای بزرگ تر خودم را بسازم
این با کنترل کردن ذهن خودم محقق می شود و من می توانم با این راهکار بهترین آرزوها و اهداف خودم را برای خودم بسازم
و نکته اینجا است که من باید افکارم درست باشد و این باور را داشته باشم که خودم می توانم خلق کنم
بنویسم و به آن دست پیدا خواهم کرد
این رمز و راز موفقیت من خواهد بود
این فقط من هستم که می توانم خلق کنم و باید به این باور برسم
می دانم که اگر بخواهم می توانم و خواهم توانست
بسم الله الرحمن الرحیم
امشب اولین شبی هستش که من توی پادگانم و تونستم بیام سراغ گوشیم و به فایل های استاد گوش بدم
این خودش یه موفقیته که از چند وقت قبل توی ذهنم بهش فکر کرده بودم و میخواستمش و امشب اتفاق افتاد
،چون لازمه ی گوشی داشتن تو این پادگان شرایط خیلی خاصی بود که به این راحتی اونم واسه سرباز جدید اصلا فراهم نبود..
من بالاخره تصمیم خودمو گرفتم و و بعد از چندسال غیبت ،دفترچه خدمتمو پست کردم و الان سربازم،البته فعلا افتادم تو یه شهری که از محل سکونتم دورم و غیر بومی حساب میشم
طبق قوانین همه جا، سربازای جدید باید حداقل دوماه بصورت 24ساعت پست 24استراحت بگذرونن که پست هاشون باید روی برجک باشه! یکی از کارهایی که خیلی میتونه فرسایشی و سخت باشه.
حداقلش قانون این پادگانی که من توش هستم اینجوریه. بصورت خیلی خلاصه بخوام بگم من تقریبا از اولش که وارد اینجا شدم هم آدمای خوبی تو راهم دارن قرار میگیرن و هم اتفاقات تقریبا مطابق میل و خواستم داره پیش میره:)
من بعد از اینکه یه روز پست دادم و شب خیلی سردی رو هم توی برجکی گذروندم که اتفاقا تنها برجک پادگان بود که بخاریش خراب بود،در حین پست دادن خیلی به چیزهایی که خواستم فکر کردم و از خدا درخواست کردم،و موقعی که درخواستمو داشتم میگفتم ناخودآگاه لبخند به لبم میومد توی اون شرایط سختی که اون لحظه داشتم و واقعا از همون لحظه احساس خوب و انرژی مثبتی به سمتم انگار سرازیر میشد!
یادمه توی برجک بودم،شیشه ها کامل یخ زده بود بطوری که حتی با آستین لباسم پاک نمیشد،خودم به شدت سردم بود و چون بیرون برجک پیدا نبود مجبور بودم هرچند دقیقه بیام بیرون و نگاه کنم که ماشین گشت اگه اومد متوجهش بشم،تو همین حین به خدا گفتم خدایا میدونم که اگه تو بخوای میتونی به راحتی شرایطمو تغییر بدی و منو بفرستی جای مناسبتری ،چون باور دارم که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست ،و بقیه همه به خواست و اراده ی اون درحال فعالیت هستن
نه تنها همون شب من برای شیفت چند ساعت بعدم ،برجکم تغییر کرد و به برجکی که بخاری داشت منتقل شدم،بلکه از فرداش دیگه منو به بخش دژبانی پادگان منتقل کردن و دیگه قرارشد برجک نرم:)) این اصلا برای سربازهای جدید که میان قفله:)) حتی خود فرمانده گفت ببین این فرصتی که گیرت اومده واسه کسی تا حالا پیش نیومده اینجا،سعی کن بهش بچسبی و خودتو نشون بدی و زود کارارو یاد بگیری که بمونی ،اینجا جای خیلی خوبیه،حتی سربازای قدیمی هم تعجب کردن که چرا من اینجوری شد واسم.در صورتیکه خداشاهده حتی 1نفر هم آشنا و پارتی نداشتم توی پادگان یا حتی کسی سفارشم رو نکرد اصلا! نزدیک 30تا سرباز جدید اومده بودیم ،همشون به جز من به جاهای دیگه ای فرستاده شدن که باید حتما 24_24 پست روی برجک رو برن ولی من دیگه نه:)
حتی توی همون شب ،وقتی شیفت بعدیم رو توی برجک بخاری دار بودم،مسوول گشتی که اومده بود سراغم،پسری به اسم علیرضا ک بود که خیلی هوامو داشت
از وقتی اومدم دژبانی همه ی دژبان های قدیمی باهام رفیق ضدن،خوش برخورد بودن و با اینکه پایه خدمتیشون از من بالاتر بود ولی احتراممو نگه میداشتن همیشه!
و اینجا که هستم خب شرایط خیلی راحت تری دارم و یکی از مزیت های اینجا اینه که میتونم از گوشیم استفاده کنم ولی برای گوش کردن به چویس ها و دیدن فیلم های استاد، امشب اولین تجربه بود که خوشحالم همونطور که اراده میکردم و از خدا طلب میکردم خیلی سریع هم بهم جواب میداد و امشب با شنیدن این فایل «برنامه نویس زندگی خودت باش» انرژی مضاعفی گرفتم واسه روزهای بعدی و حتی خواسته های بعدی زندگیم وقتی که میبینم انقدر خدا و قوانین جهانش دقیق و منظمه.
خیلی خوب بود وقتی شنیدم استاد میگفت دیگه از هیچی نمیترسی وقتی میتونی قوانین چیه و برای خواسته هات باید باورهای خودتو هم راستای اونا کنی و میتونی به غیر از خودت شخص دیگه ای توشون دخیل نیست.
الهی خدای بزرگ صدهزار بار شکرت میکنم و ممنونم ازت استاد عباس منش عزیزم که دوباره تونستم امشب صدای پر انرژی و حرفای خوبت رو بشنوم و به خدای خودم نزدیکتر شم :)
26 دی 1401
دژبانی پادگان
سلام
خیلی جالب بود برام. امروز توی تمرین ستاره قطبی نوشتم که دوست دارم سوار موتور بشم و تو این هوای بهاری بچرخم و هوا را تنفس کنم و باد توی صورتم بخوره و حالش را ببرم
برادرم قبلا موتور داشت ولی حالا دوتامون ماشین داریم و خیلی وقته موتور نروندم و هوس موتورسوار ی کرده بودم
الان امدم و این ویدیو را دیدم و اخر ویدیو که خانم شایسته پشت موتور استاد نشستن من هنوز یاد درخواستم تو ستاره قطبی نشده بودم
بعد یهو متوجه خواسته م شدم
به قول خارجی از نمای pov منم سوار موتور شده بودم و داشتم با اون موتور فوقالعاده تو اون مناظر زیبا می گشتم
اونم با این مقدمه که ما خالق زندگی مون هستیم و تمرین ستاره قطبی هم برای تنظیم فرکانس در اول صبح هست و تمرین خلق کردن
ممنونم از خداوند که قدرت خلق کنندگی من را تایید کرد
ممنونم از استاد بابت این اموزش
ممنونم از خانم شایسته برای ضبط این ویدئو
موفق باشید
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته گل
دوستای خوبم سلام
خداوند را سپاسگزارم که بمن فرصت زندگی کردن را داد
خدایا شکرت که دارم مینویسم و خود را در مسیر توحید نگه میدارم
همونطور ک استاد عزیزم گفتن ذهن من خیلی فراموشکاره و میخاد خیلی زود همه نتایج عالیی ک گرفتم رو نادیده بگیره و یک قسمت کوچیک اگه ایرادی یا تردیدی باشه همونو بلد کنه
خدایا شکرت که در مسیر درست هستم
میخام بنویسم راجب اتفاقاتی که خلق کردم تا برام مرور بشه و نجواهای ذهنم ارام بشینه سرجاش و دهنش رو ببنده
خوب فرشته خانوم بگو ببینم روزی ک میخاستی بری کلاس و شروع کردی به کار کردن روی باورهات و به خودت هزاران بار گفتی ک فقط خداونده ک قدرت داره
من خالق زندگیمم منم که ازادم که فکر کنم
من لایق ازادی هستم من لایق رسیدن به خاسته هام هستم
مگه تو نبودی ک نشونه های کوچیک رو میدیدی مگه تو نبودی ک یدونه تو کوچه رفتن رو چنان برای خودت جشن گرفتی ک چندروز بعدش براحتی به خاسته ات رسیدی!
فرشته یادت نره مسیر قبلی رو باید از همون مسیر بری
تازه اینبار مطمعن هم هستی که این مسیر جواب میده چون قبلا داده
حالا بگو ببینم تو رفتی و شهر زیبای قزوین رو دیدی تو خیابون هاش قدم زدی لذت بردی تحسین کردی سپاسگزاری کردی تجسم کردی خاسته هات رو گفتی سوار اتوبوس شدی از شدت هیجان تو پوست خودت نمیگنجیدی
چیشد ک به این راحتی فراموش کردی؟
چیشد که یادت رفت لطف خداوند رو
چیشد که یادت رفت که خداوند به تو قول رسیدن به خاسته ات رو داد؟
فرشته مگه نه اینکه خاسته ات رو رها کردی و بابات عجیب و غریب از مشعلدار کشید بیرون
مگه نرفته بود که خونه بگیره؟
مگه خداکارا رو نکرد؟
بخدا همینه
تو خیلیی دختر زرنگی هستی دورت بگردم تو یاد گرفتی کوچیکترین نشونه هارو ببینی
مثلا همین الان بابات صدات کرد گفت بیا چایی رو ببر ک بخور گفتی خدایا شکرت رابطه ام با بابام بهتر شده
کنترل رو گذاشت سره جاش تشکر کردی از خداوند
امروز چاقو رو شست و اورد گذاشت سره جاش تو کلییییی ذوق کردی
حالا میخای این همه لطف و نشونه خداوند رو نبینی ؟
توبه توبه توبه
خدایا منو بیامرز از گناه های من بگذر
خدای مهربونم منو ببخش که ندیدم
خدای من منو ببخش که ناسپاس شدم گله کردم
ولی بازم تمام سعیم رو کردم
و خدارو شکر میکنم که دارم مینویسم تو سایت
خداروشکر میکنم که امروز بااون حجم از ورودی که کنترل نشد از طرف خوده من/: بازم تونستم حالم رو خوب کنم
و بهت قول میدم خدای مهربونم باقی وسایل هارم فردا جمع میکنم و تو هم کارت رو عالییی انجام میدی
اگر تابه حال انجام نشده بخاطر این بوده ک من کارمو درست انجام ندادم
وگرنه تو بسیار توانا و قدرتمندی
حالا من باید قدرت تورو باور کنم
خدایا منو به راه راست هدایت کن
خدایا کمکم کن من جز تو پناهگاهی برای ارامیی قلبم ندارم
ای پروردگار مهربان بمن رحم کن و منو جزو بندگان مومنت قرار ده
خداوندا مرا اسان کن برای اسانی ها
آمین
سلام فرشته خانم نازنینم.
سلام عزیزم.
چقدر قشنگ نوشتی و با خودت صحبت کردی.
صبح رفتم قسمت اعضای مورد علاقه من، عکست رو دیدم و گفتم بَه بَه برم ببینم فرشته جانم کامنت چی گذاشته، و رسیدم به این کامنتت.
چقدر جذاب جریانِ هدایت میاره آدمو اونجا که باید.
من باید الان، اولِ صبح، آغازِ روزم، میومدم سراغِ کامنتِ تو و واسم یادآوری میشد قدرت خداوند، اینکه چقدر کارها رو آسان میکنه برای آدم.
برام یادآوری بشه فقط روی خدا حساب کن، روی توحید تمرکز کن، سپاس گزار باش برای نعمت هات، تغییراتت، کنترل کن ورودی ها و کنترل ذهن کن و …
یادت بیار چی میخواستی قبلا، الان کجایی، به چه خواسته هایی رسیدی، مرورشون کن…
دو تا پاسخ های زیر کامنتت رو هم خوندم و لذت بردم از اینکه ردپایی که 17 مهر نوشتی برای دو نفر از اعضای سایت راهگشا بوده و خود من هم امروز 9 دی هدایت شدم بهش تا برام یادآوری شه هر لحظه خداوند در همه ی امور گشایش میکنه.
ضمنِ اینکه هدایتی باشه کامنتت برام تا برم فایلِ این صفحه (برنامه نویس زندگی خودت باش) رو مجدد گوش بدم همینطور توجهم جلب شه به
فایلِ جلسه سوم کشف قوانین زندگی …
ممنونم ازت فرشته جان و تحسینت میکنم برای رشد و بهبودهایی که انجام دادی و انجام میدی در زندگیت…
جالبه دیروز و دیشب داشتم به این فکر میکردم که حواست هست سمانه، داری بهتر حس و درک میکنی که با فرکانس های خودت، افکار خودت و کانون توجهت داری زندگی و شرایطت رو رقم میزنی و الان صبح هدایت شدم به این فایل…
این فایل هم نشونه اش.
نوشتنِ کدِ درخواست هام، ساختن باورهای مناسبش (منطقی کردنش)، دقیقا مثل فایل 16 احساس لیاقت که استاد توضیح دادن گفتگوهای ذهنی سهم زیادی روی کیفیت زندگی روزانه مون و اتفاقات زندگی مون داره و حالا بیایم با تکرار و مرور باورهای سازنده به صورت هر روزه و هر لحظه با احساسِ خوب، به طوریکه قشنگ اون باور رو حس کنیم و بهمون آرامش و نشاط بده، بیایم و اون باور رو نهادینه کنیم درونمون تا کیفیت زندگی مون بالاتر بره، افکارمون منظم شه، گفتگوهای ذهنی مون دقیقا برن تو مسیری که به نفعِ ماست…
فرشته جان، صبح از اعماق قلبم برات درخواست دادم که به دوره احساس لیاقت دسترسی ات باز شه، همونطور که خودت دلت میخواست و نوشته بودی تو مسیرش و مدارش قرار گرفتی.
بعد دیدم تو در حال حاضر داری قدم ها رو تهیه میکنی و داری روشون کار میکنی و کامنت مینویسی براشون.
مطمئنم تو جریانِ هدایت خداوند هستی و اینطور برات چیدمان شده که روی قدم ها کار کنی و حسابی لذت ببری.
تعریف قدم ها رو زیاد خوندم تو سایت و من فعلا دسترسی ام به قدم اول باز هست.
برات بسیار خوشحالم که داری روی قدم ها کار میکنی.
و مطمئنم هر کدوم مون دقیقا تمرکز کردیم رو دوره ای که در در لحظه و با توجه به شرایط و درخواست هامون بهترین راهنمایی کننده هست برامون.
به خداوندِ رحمان و رحیم میسپرمت و امیدوارم لحظه به لحظه برای خودت شادی، ارامش، حال و حس خوب، اتفاقات خوب، ثروت، روابط خوب، خودشناسی و خداشناسیِ بهتر و بیشتر خلق کنی.
تحسینت میکنم برای لبخند زیبات و انرژیِ زیبایی که از خودت و کامنت هات در سایت منتشر میکنی عزیزم.
عشق فراوان من نثارِ قلب جوان و پرتلاش و زیبایِ تو.
خدایا شکرت برای دونه دونه ی هدایت ها و نشانه هات.
سلام سمانه جان عزیزم
شما همیشه منو شگفت زده میکنید
ممنونم از شما که کامنت به این قشنگی برام نوشتید
امشب داشتم برنامه دقیقتری برای خودم مینوشتم چون یکم برنامه ریزی ندارم توزندگیم و کسالتم در طول روز زیاده
اصلا همتوقع نداشتم ک الان نقطه آبیی دریافت کنم
اونم چه نقطه آبیی؟؟؟؟مطمعنن جزو سپاسگزاریی های امشبم هست کامنت شما
کامنتی که اولن به من یاداوری کرد ک خودم خالق زندگیمم
دومن یاداوری کرد که فقط روی خدا حساب کنم
سوما یادم بیاد دستاورد های گذشته ام رو و مرورشون کنم
اتفاقن همین امروز صبح ذهنم گفت اخه این چه زندگیه تو اینهمه فلان کردی هنوز اینجایی
و و و و و و
کلی داشت چاخان میبافت بعد از خداکمک خاستم برای کنترل ذهنم
هدایت شدم به نوشته های اول دفترم
خاسته هام رو دیدم
معجزات و اتفاقات قشنگی ک خلق کرده بودم یکی مس از دیگری یادم اومد و کم کم اصلن جوری شد ک هدایت شدم ب یکسری فایلها ک کلییییی احساسم روعالیتر کرد و تعهدم رو بیشتر
ازشما بسیار ممنونم برای این کامنت زیبا
بله دقیقا من درمسیر خرید دوره شگفتانگیز احساس لیاقت هستم
دربهترین زمان خدابمن هدیهمیده
و اینکه من از آموزه های استاد یادگرفتم قدردان چیزی ک دارم باشم
بنابراین باعشق قدمها رو کار میکنم و واقعن این دوره فوقالعادست
همین امشب جلسه 5 قدم 1 رو گوش میدادم و کلیییی فکر کردم به حرفای استاد و راجبش نوشتم
رفتم آیه هایی ک راجب ابراهیم بود رو پیدا کردم و اون تسلیم بودن ابراهیم رو تحسین کردم
و از خدا خاستم منم همیشا تسلیمش باشم
من واقعن خیلی خوشحال شدم که برام کامنت نوشتی مامان سمانه
برای شما همسر عزیزتون و نینیِ توراهیتون آرزوی سلامتی و خوشبختی رو دارم
دوستت دارم و خداروشکر که هستی
سلام به فرشته جانم.
میدونی به چی فکر میکردم؟
کشف کردم ما گاهی سختمونه خودمون رو تحسین کنیم.
از موفقیت ها و دستاوردهامون به خودمون بگیم و خودمون رو تحسین کنیم.
اینه که گاهی خود من دچارِ نوسانِ فرکانس و انرژی میشم.
یادم میره بگم آفرین سمانه برای…
برای…
برای …
تو یه کامنتی خوندم دوست عزیزی از خودش تشکر میکنه برای تک تک کارهایی که میکنه…
آشپزی
نظافت منزل
مراقبت از فرزندشون و …
یهو به خودم اومدم دیدم من مینویسم خدایا شکرت که مثلا غذام خوب شده، یا مرسی واسه ماشین ظرفشویی و لباسشویی و …
اما نمیگم سمانه جون دستت درد نکنه که لباسها و ظرفها رو میذاری تو ماشین.
غذای خوشمزه با عشق میپزی و …
برای بهبودهات
تغییرات شخصیتی ات و …
خوبه این سایت.
واقعا خوبه.
چون تمرکز روی سایت و کامنتها و فایلها باعثِ یادآوری و تکرارِ قانون و آگاهی ها برام میشه.
ناراحت نیستم که یادم میره، خوشحالم خدا به یادم میاره.
مامان سمانه جون و نی نی ممنونِ فرشته جانمون هستیم که از همون اول که کامنت گذاشتم و در مورد نی نی نوشتم، برامون کامنت قشنگ نوشت و شعرِ پروین جان رو به یادمون آورد با کلی انرژیِ خوب و امیدبخش.
بی شک که تو دخترِ مصممی هستی فرشته جان.
روندِ کامنتهات و بهبودهات اینو نشون میده با صلحِ درونی که داری تمرینش میکنی موفق و موفق تر خواهی شد.
اشکالی نداره اگه گاهی یادمون میره، گاهی شتاب میکنیم…
خدا هست، یادمون میندازه، بهمون میگه الان باید چیکار کنیم تا فرکانسهامون میزون و متعادل شن دوباره.
از چیزهایی که خودت خلق کردی و نوشتی شون تو کامنت هات، بسیار لذت میبرم و برام یادآوری میشه که وقتی بچه ها شرایطشون رو تغییر میدن با افکار و کانون توجهشون، پس میشه…
و منم تمرینش میکنم.
یه مثالِ داغش:
دیروز تو ستاره قطبی ام نوشتم 3 تا پاسخ میخوام، و با حس خوب باورش کردم و دقیقا شبش دیدم 3 تا پاسخ دارم…
چند ساعت گذشت و پاسخ 4 و 5 رو هم دیدم و خوندم و کلی کیف کردم.
خب چی به نظرم رسید:
– من خالقِ زندگی و شرایطم هستم.
– فرکانسم خالص بوده.
– خواسته و باورم همسو بودن و اجابتش سریع اتفاق افتاده.
در مورد تسلیم به درگاه خدا نوشتی یادِ این اواخرم افتادم:
– موردی استرس زا داشتم شدید با ناراحتی و ترسِ زیاد، از وقتی کُدِ تسلیم رو دادم رها و آروم شدم.
(میان برنامه: نی نی تکون میخوره، بهت سلام میده فرشته جون :)
– سَرِ انتخابِ اسمِ نی نی از اول از خدا هدایت خواستم، بعد وارد بازیِ اسم ها شدیم و بعد رسیدم به اسمِ مورد علاقه ی خودم که هم منو یاد خدا میندازه، هم خوش آهنگه هم نیکو…
و قفلی زدم روش تو ذهنم.
بعد دیدم انگار دارم با زور به خودم میقبولونم که اسمش باید این باشه…
بعد واردِ کُدِ تسلیم شدم و رهایی اتفاق افتاد…
من همچنان اون اسم رو دوست دارم میون این همه اسمی که لیستشون رو نوشتیم با همسرم…
من باور دارم به خدا، که خودش به آسانی و شیرینی نامِ نیکویِ پسرمون رو هدایت میکنه در بهترین زمان و اسمی برازنده مینشینه رویِ قندِ عسلمون (ایموجیِ چشم های قلبی قلبی)
تسلیم= ارامشِ مطلق= رهایی= ارامش= من نمیدونم و بلد نیستم خدا جون تو میدونی تو بلدی…
ردپا نوشتن ها باعث میشه یادم بیاد به چی فکر میکنم، تو چه شرایطی هستم، چکار میکنم، چه تغییراتی کردم و روند تکاملی مو مشاهده میکنم.
برای وجودِ ارزشمند و نازنینت بهترین ها رو آرزو میکنم، همونی که خودت دلت میخواد.
ماچ به روی ماهت.
————-‐———————-‐———
و اما این فایلِ 16 دقیقه ایِ ارزشمند:
این اواخر، نوشتن ستاره قطبی ام روزانه، محدود شده بود فقط به هدایت گرفتن از خدا برای لحظاتم.
چند روز اخیر هدایت میشم به نوشتنِ ستاره قطبی مفصل، شبها قبل خواب هم هدایت میشم به سمت دفترهام تا بنویسم قبل از خواب.
تشکر کنم، تیک بزنم خواسته هامو…
خیلی باحاله چیزی رو که میخوام بنویسم و تیک بخوره.
ذهنِ من کم کم یاد گرفت که بخواد و بشود…
تکامل میخواست و میخواد این رسیدن ها، شدن ها، تیک خوردن ها…
خیلی خوشحالم که درکم نسبت به خلقِ خواسته هام نسبت به گذشته ام، داره بیشتر و بیشتر میشه.
قبلا که اصلا درک نمیکردم هیچ مدله، الان خیلی نرم تر شدم تو این باور و دارم نتیجه میگیرم…
توجهمو میدم به خواسته ام و کنترل ذهن میکنم، و بعد جواب میاد.
بهتر شدم نسبت به قبلم.
این یعنی بهبودگرا شدم که جای خوشحالیِ بسیار داره برام.
اینکه سمانه تونسته کم کم از لایه ی ضخیمِ کمال گرایی اش کمی فاصله بگیره، بسیار تحسین برانگیزه.
سمانه جان تشویقت میکنم حسابی و فراوان.
از استاد جان یاد گرفتم زندگی رو هر طور ببینم، واسم همون میشه.
توجهم به چیه؟ همون بزرگ میشه، بیشتر میاد سر راهم.
همین امشب مچِ خودمو گرفتم در مورد فلانی حست داره بد میشه، چرا؟
کاشف به عمل اومد دارم به چیزی توجه میکنم که حسم رو بد میکنه.
حالا باید چه کنم؟
زاویه ی نگاهت رو به اون فرد عوض کن.
شیفت کن روی محاسنش، توجهت رو از نازیبایی ها یا چیزهایی که نمیخوای جذب کنی بردار لطفا…
دقت کردم امشب چرا مسئله بزرگ شد این چند روز؟
چون بهش توجه کردم.
بهش غذا دادم.
شارژش کردم…
امشب کاشف به عمل اومد منبع تغذیه ی این نازیبایی رو قطع کن سمانه، درمان میشی :)
خدایا شکرت برای سورپرایزهای امشبم
بنام خدای مهربان
سلام به دوست عزیز و خاهر خوبم سمانه
سلام از تهِ قلب به فسقلی تو دلیت ک بهم سلام کرده
عاشقتونم
سمانه جان خیلی ازت سپاسگزارم
واقعن میگم
تا نقطه آبیت رو دیدم به خدای مهربان گفتم خدایا از طریق سمانه با من حرف بزن
درسته منم مثل شما خوبی هام رو نمیبینم برای کارها و فعالیت هام ارزش قاعل نیستم
اتفاقن دیشب عروسی بودیم و اونجا دیدم من تشکر از دیگران رو تاحدودی خوب انجام میدم اما تشکر از خودم رو ن
حتی روزی یکبار از خودم تشکر نمیکنم برای فلان کاری که برای خودم کردم ولی روزی صدبار از دیگران تشکر میکنم
این اولین حرف خدا برای من :یکی از راه های بالابردن عزت نفس تشکر از خودم این احترامِ به خودمه
دو اینکه دیشب بعد از دو سال یکی از دوستان بسیار فوقالعاده ام ک همیشه تو تیپ و تاپ هم میزدیم رو دیدم
درکمال شگفتی رابطه ما یکجور دیگری شکل صمیمیت گرفته بود
اون دختر برخلاف تمام دخترهای طایفه ما داره دانشگاه میره و همه هم همون دیشب بهش میگفتن ک بهت مدرک نمیدن تو افغانی هستی الکی داری پول خرج میکنی
من باآرامش گفتم :چرا نمیدن؟ وقتی اراده داشته باشی میتونی همه کار کنی شما نشستی تو خونه و همش میگی نمیشه بزار ایشون بره انجام بده بفهمین میشه!
دوستم کلیی ذوق کرده بود و میگفت چقد قشنگ گفتی کلی تشویقش کردم کلی تبریک گفتم
بااینکه اون گاهی مثل قبل هنوزم یکم مثل قبل بود ولی کم کم که گذشت وقتی دید من مدام از خوبی ها حرف میزنم اونم دیگ نگفت و من همین الان درحین نوشتن یادم افتاد که بعد از 2ساعت اونم دیگ اون حرفارو ادامه نداد !
یک اتفاقی براش افتاده بود ک من بشدت درگیر شدم و احساس بدی بهم داشت دست میداد
موقع برگشت هندزفری گذاشتم و مدیتیشن گذاشتم و اروم اروم قوانین رو مرور کردم
دیدم دارم اروم میشم
خلاصه تاخونه خیلی احساسم خوب شد بعد داشتم میگفتم یعنی من تغییری نکردم؟
دیدم ن منی ک از همه فایملا بیزار بودم الان باعشق همشون رو پذیرفتم و قضاوتشون نمیکنم و دیشب داشتم کلی میگفتم ک خداجونم شکرت چقدر فامیلهای خوبی داریم چقدر بامحبتن چقدر احترام میزارن و…..
منی ک همیشه وقتی میدیدمشون عصابم خورد میشد .
اومدم خابیدم صب که بیدار شدم دیدم ن تنها از اون احساس هیچ خبری نیست بلکه
ذهنم خیلی آرومه
با خدا حرف زدم و گفتم این مساعل برای من پشه ای بیش نیست
من پتانسیل اینو دارم ک از پسه تمامِ چالش های زندگیم بربیام
واقعن جوری خدارو درکنارم ن!خدا رو جزئی از وجودم و درون خودم حس میکنم ووحس قدرت دارم
حس موفقیت دارم
قانون
احساس خوب=اتفاقات خوب
رو درک کردم واقعن تازه درکش کردم هرجور شده فقط میخام احساسم خوب باشه
مرسی ازینکه برام نوشتی
دوستت دارم عزیزم
مرسی ک یاداوریی کردی که خودم تحسین کنم
من میتونم موفق بشم
من میتونم با موفقیتم به یک عالمه انسان کمک کنم
من میتونم با حل کردن چالشهام زندگیم رو متفاوت کنم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کنم
یه جمله خیلی قشنگی ک به خودم میگم برای شما هم مینویسم
“ازت ممنونم که هستی و جهان رو جای قشنگتری برای زندگیی میکنی”
درپناه الله یکتا باشی
سلام
به خدای مهربان
به شما دوستان عزیز و گرانقدر
به استاد عزیز و همراه همیشگیشون
بعد از اون مدتی که اولین کامنت رو نوشتم امروز یعنی در اصل امشب خیلی هدایتی اومدم سراغ دیدگاههایی که نوشتم
و از بین پاسخ ها هدایت شدم به پاسخ فرشته خانم دوست داشتنی .
و بعد گفتگوهای شکل گرفته بین شما دو تا دوست عزیز رو خوندم چقدر لذت بردم و حالم رو تکمیل کرد خصوصا این قسمت از نوشته هاتون که به گفتگوهای ذهنی اشاره کرده بودین.
من هنوز نتوستم به مدار خرید دوره ها وارد بشم ولی به قول خود استاد همین فایلهای دانلودی و کامنت های شما دوستان عزیز خود از هزاران کتاب با ارزشتر و پر معنا تر است .
مدتی بود که گفتگوهای ذهنی ام خیلی اذیتم می کردند و برای کنترلشون یه کارایی کرده بودم ولی دقیقا نمی دونستم باید چکار کنم که با خوندن متن شما برام شفاف شد که مسیرم رو برای تکرار و مرور باورهای سازنده و تقئیت ذهنم به صورت هر روزه و هر لحظه اون هم با احساس خوب پر قدرت تر از قبل ادامه بدم .
سپاسگزارم از خداوند به خاطر الطاف بینهایتش که یکی از آنها در کنار شما و در این سایت قرار گرفتن هست .
سپاسگزارم از شما به خاطر عنوان کردن مسیر تکاملتون در این جا که هدایتی است برای من و سایر عزیزان
سپاسگزارم از زیبایی روح خداوند که در نهاد انسانهایی چون استاد و شما عزیزان قرار گرفت تا من با خواندن نوشته هایتان بی آنکه شما را دیده باشم آن را دیدم و نه تنها دیدم بلکه حس کردم
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام عزیزم
چقد سپاس گذاری تو دلم اروم کرد
امروز ی سری اتفاقات ناخواسته افتاده بود که کنترل فکرم ازم رفته بود
اومدم تو سایت و هدایت شدم ب کامنت زیبات
یاد خودم افتادم روزی که وارد سایت شدم رو ابرا بودم تو آسمون
حس میکردم خدارو بغل کردم
حس میکردم خوشبخترینم
برای پرواز کبوتر تو آسمون سپاس گذاری کردم
ی دختری بودم که از خونه بیرون نمیرفتم
اولین بار کافه رفتم سپاس گذاری کردم
اولین بار پیاده روی کردم و لذت میبردم نتایج ک اومد پررنگ ک شد یادم رف عمل ب قانون بود ک منو ب اینجا رسوند
یادم رفت آرزوم بود ی روز کار داشته باشم
چقد زود همه چی عادی شد بعد دو هفته تضاد که دیگ نا امید از زندگی شدم برگشتم به اینجا
خدایا شکرت بابت گوشی عالیم
خدایا شکرت بابت سایت فوق العاده
خدایا شکرت بابت کسب و کارم
خدایا شکرت بابت پدر و مادرم
خدایا شکرت بابت پولی که امروز ب اسمم درومد تا کمی از سنگینی رو دوشم کم کنی
خدایا شکرت که منو هدایت کردی که مسیر پیدا کنم و از اول شروع کنم
به نام خدای هدایتگرم
سلام به فرشتهی نازنین و دوستداشتنی
چقدرررررر گفتوگوی شما و سمانه جان، صمیمی و پر از درس بود، تجربیاتی که قانون رو تایید میکنه باعث میشه ما بیشتر و بیشتر باور کنیم
از خدا میخوام هدایتم کنه به موضوعی که بهش علاقه دارم، رسالتمو بشناسم و در مسیر رسالتم قدم بردارم
من در تمام طول سال تحصیلم آرزو داشتم برم دانشگاه، خداوند اجابتم کرد و مهرماه 1402 رفتم دانشگاه اما حالا که بیشتر روی خودم کار کردم متوجه شدم اون علاقه، یک علاقهی القایی بود البته رفتن به دانشگاه خیلی به تکاملم کمک کرد و فرصت اجرای آگاهی ها در عمل رو بهم داد….بودن در اجتماع این لطف رو داره که میفهمی ایمانت به این آگاهی ها فقط در حد حرف و دهن بوده یا نه مرد عملی!….
احساسم میگه زهرا اینجا جای تو نیست، تو ارزشت خیلی بالاتر از اینه که 4 سال عمرتو پشت صندلی های دانشگاه بگذرونی…..اما خب هنوز نمیدونم به چی علاقه دارم؟!
خدای هدایتگرم خدای مهربانم ازت میخوام من رو در مسیر علاقهام قرار بده پیشاپیش ازت ممنونم که در مسیر علاقهام قرارم دادی
منو آسون کن برای آسونی ها
فرشتهی عزیزم سپاسگزارم انقدر فرکانس قلبت به قلبم قشنگ میشینه که بار ها باعث شدی ندای قلبم بگه بنویسم
دوستت دارم دوست قشنگم
در پناه الله یکتا
سلام به روی ماهت زهرای قشنگم
ازت سپاسگزارم برای نقطه آبیی که برام ارسال کردی
درمورد اینکه گفتی نمیدونم علاقم چیه خاستم ی موضوعی رو بهت بگم که خودم طبق اون وارد عمل شدم
خوب من هم دقیقا نمیدونم علاقم چیه
بعد فکر کردم و یکسری اتفاقاتی ک باعث شد من فقط بگم اقا الان میتونم از کجا شروع کنم؟
گفتم میرم اموزش ارایشگری میبینم و شروع کردم
رفتم میکاپ و شنیون ثبت نام کردم بعد از حدود 6 ماه دیدم رقبتم به شنیون خیلی بیشتر از میکاپه
بااینکه میدونم 100در100 عشق من این کار نیست
ولی وقتی قلبم باهاش آرومه و حس میکنم که در ادامه سالهای زندگیم میفهمم به چی علاقه دارم و خودم رو زیاد اذیت نکردم
دیدم از هرجایی شده و با کمترین امکانات شروع کردم و بعد از گذشت یک سال من الان شنیون کارم
توهمشروع کن ببین به هرچی علاقه داری برو
نشین هعی بگی خدایا به چی علاقه دارم و فلان
تو حرکت کنی اروم اروم با تضادها یا تجربه هایی ک بدست میاری میفهمی که چیو از تهه قلبت میخایی
عاشقتم من عزیزم
همیشه شاد و سلامت و در پناه خدای مهربان باشی
به نام خدای هدایتگرم
درود و سلام فراوان بر فرشتهی خدا
فرشته جان نمیدونم چه جوری ازت تشکر کنم چقدر پاسخی که برام نوشتی کلمه به کلمهاش ارزشمنده و باید با طلا نوشت
مرسی که از تجربیات ارزشمندت گفتی
سپاااااس فرااااوان دوست توحیدی من
عاشقتم عزیز دل
به الله یکتا میسپارمت و آرزو میکنم همیشه پیروز و پولدار و سلامت و سعادتمند باشی در دنیا و آخرت
سلام به شما فرشته خانم .
سلام استاد عزیز و به خانم شایسته
خدایا سپاسگزارم از اینکه منو به این جمع هدایت کردی .
من اولین کامنت خودم رو تو این سایت دارم مینویسم و بابت این لطف از خدا سپاسگزارم
از استاد عزیز و خانم شایسته که این فایل رو گذاشتن سپاسگزارم
از شما خانم شریفی این کامنت رو گذاشتی سپاسگزارم
چند ماهی است که شروع کردم خداروشکر و به لطف خداوند مهربان هر روز دارم نشونه هامو میبینم .
دیروز یه موضوعی سر کارم پیش اومد خیلی ذهنم رو درگیر کرد و بهم ریخت دیشب اومدم تو سایت و به دنبال نشونه ام به این صفحه هدایت شدم آرومتر شدم و الان که کامنت شما رو خوندم به قول سمیه خانم آرومتر هم شدم
گفتم حسن آقای عزیز دلاری هدایت میشی من از خدا خواستم که منو هدایت کنه به سمت استقلال کاری و مالی پس این به قول استاد یه نشونه است .
باید بفهمش پ درکش کنم . یه کم سخته برام . شاید اگر گذشته بود کلا پاسخم به اتفاق دیروز واکنشی بود خصوصا از نوع تند ولی خداروشکر به لطف خداوند و هدایتش الان دیگه اینجور نیستم ولی باید بهتر بشم که اصلا بهم میریزم این رو هم دارم روش کار میکنم ببینم مشکلم از کجاست و چون دارم روش کار میکنم خدا منو هدایت کرد به این صفحه که چقدر استاد عزیزم خوب راجع به این موضوع صحبت کردند چقدر جالب بود برام وقتی دیدم میتونم بنویسم من یه قسمتی از کارم برنامه نویسی و الان دارم رو پروژه داینامیکس مایکروسافت کار میکنم دقیقا صحبتهای استاد رو لمس میکنم و باهاشون تو زمینه کاری خودم آشنا هستم و چقدر خوب که فهمیدم میتونم زندگیم رو هم همونجوری که سیستم رو کد نویسی میکنم کدنویسی کنم .
خدایا شکرت که من میتونم بنویسم اپن هم تو این سایت تو این صفحه زیر کامنت دوستان
سپاسگزارم از خداوند به خاطر داشتن دستانم و انگشتانم چرا که میتوانم بنویسم
سپاسگزارم از خداوند به خاطر داشتن چشمانم چرا که میتوانم با آنها نوشته ها را ببینم
سپاسگزارم از خداوند به داشتن ذهنم ، مغزم و زبانم چرا که با آنها مفهوم نوشته ها را میخوانم و درک میکنم .
سپاسگزارم از خداوند که در این شرایط حساس منو هدایت کرد به این صفحه چرا که با دانش نهفته در این صفحه من به آرامش رسیدم
سپاسگزارم از خداوند به خاطر وجود استاد عزیز خانم شایسته و شما فرشته خانم چرا که با این صفحه و با خواندن نوشته شما به وجد اومدم برای نوشتن .
هر روز این موقع دغدغه رسیدن به سرویس محلی رو داشتم برای رفتن سرکار و خوشحالم و سپاسگزار از همه شما و خداوند که الان با یک آرامش وصف ناشدنی در حال نوشتن هستم بدون داشتن دغدغه .
خیلی وقت بود دوست داشتن بنویسم ولی نمیدانم چرا نمیتونستم شاید جرات نوشتنش رو نداشتم دلم میخواد همینجور بنویسم نمیدانم چرا ولی دلم میخواد همینجوری اینجا کلمه سپاسگزارم رو تکرار کنم
سپاسگزارم از خداوند
سلام اقای موسوی عزیز
من خیلی خوشحال و سپاسگزارم که اولین کامنت شما زیر کامنت من بود
من گاهی وقتا که ذهنم میگه فری بچهای عباسمنشی کم هستن
میرم و تعداد لایکها و کامنتهایی ک تو سایت هستن رو نگا میکنم و میگم به خودم ببین هست چقدر دوستان فوق العادع دارم که اگه من خوب رو خودم کار کنم هدایت میشم به سمتشون
خیلی خوشحالم ک برام کامنت گذاشتید و خوشحالترم که پیشرفت دارید میکنید
دوستتون دارم
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
در جواب اون عاشقتونم که در آینه موتور گفتید باید بگم که ما هم عاشق شما هستیم اونم به اندازه قطرات اقیانوس ها،حالا استاد جرات داری برو بشمار ،چقدر دلی و قلبی دوستون دارم الان که تو گوگل زدم روستای ما(هوره استان چهارمحال و بختیاری) تا پاناما سیتی که تقریبا نزدیک شماست 11 هزار 500 کیلومتر فاصله دارم ولی قلبم به خدا شاید به اندازه یک ضربان،این ما هستیم که فاصله را میسازیم وگرنه فاصله ای میان ما نیست.بیشتر ادامه نمیدم چون اشکم داره در میاد
فارغ از اینکه بقیه چی میخوان،دوست دارن تو به چیزی برسی یا نرسی،دوستن باهات،دشمنا باهات،فارغ از شرایط زندگیت،فارغ از گذشته ات،فارغ از جایی که به دنیا اومدی،آنچه را که میخواهی میتونی خلق کنی
اکثر ما نمی دونم چرا دوست داریم دیگران مسبب عدم موفقیت خودمون بدونیم،البته خودم را مستثنی قرار نمیدم چرا که خودم هم چندین سال پدرم اسباب بی پولی و بدبختی خودم میدونستم،بعد فکر کردم گفتم اون بنده خدا که فوت کرده،حالا ما هر چی میخوام زجر بکشیم با این کار زندگی را به کام خودمون زهر میکنیم و مریض میشیم و بدبخت از الان هم میشیم.یه روزی تصمیم گرفتم که دیگه رها کنم این افکار چرت و پرت را و خودم زندگیم را بسازم،به خودم گفتم هنر پدر تو این بوده،هنر تو چی هست،گر مرد رهی بسم الله
من میخوام زندگیم را جوری که دوست دارم خلق کنم
خداوند قدرت خلق زندگی هر کدوممون را به خودمون داده،باور کنیم خدا را و جلوی ورودی ها را بگیریم،حرف های منفی و بد دیگران را نشنویم،آگاهانه خودمون را دور کنیم از آدم ها و محیط های منفی
سلام استاد مهربان
سلام بر دوستان عزیزم
عجب فایل محشری و الحق و الانصاف استاد اسم درستی روی آ گذاشته اند برنامه نویس زندگی خودت باش
بله می توانم و می خواهم پس به دست می آورم
باید قوانین جهان هستی را درک کنم و شروع به کد نویسی کنم تا اتفاقاتی برایم بیفتد که هماهنگ با اهداف من باشد
ورودی های خودم را تغییر بدهم مراقب باشم چه می شنوم و چه می بینم اطرافیان خودم را آکاهانه انتخاب کنم تا با ورودی های مناسب و عالی بتوانم به خلق خواسته های خودم کمک کنم
در ذهن خودم خلق کنم تا موفق باشم
واقعا عالی است
ممنون از استاد مهربان
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و خانواده عباس منش پراز عشق و آرامش
استاد عزیز بابت تک تک فایل های با ارزش و پر از آگاهیتون سپاسگذارم از خدای شما و خود شما
استاد من برای ترسهایی که داشتم توان نوشتن درباره خودم رو نداشتم امروز در این لحظه من به این ترس میخوام غلبه کنم
استاد من نیما هستم 24 ساله هستم
اسم ارتا رو دوست دارم برای همین ارتا گذاشتم
استاد من تا حالا واقعا به طرز فوق العاده خاص و مهیجی زندگی کردم
من از 10 سالگی دچار اعتیاد شدیدی به مواد مخدر شدم و تا 20 سالگی درگیر بودم
تو تموم سالهای اعتیادم همه نوع راه . جا و جمع های مختلف رفتم و اثر نداشت
و هر روز و هر شب آروزی اتمام زندگی داشتم
لحظه به لحظه حسرت تموم شدن زندگی در من بود
استاد واقعا خسته شدم بود
مثله هزار توری شده بود که همه راه هارو رفتم ولی هیچ کدوم راه درست نبود
یه شب در یک لحظه من واقعا خدارو صدا زدم
در اون لحظه فقط یک ندای بلند آمد برام و یکی بهم گفت بسه و من شنیدم
و بلافاصله رفتم پیش مادرم و گفتم من دیگه بسمه و جا ندارم و رفتم زانو زدم و سپردم به خدا
استاد من بدون هیچ جایگزینی و هیچی ترک کردم و کم کم خدا دستانشو فرستاد برام
من خونه جا نداشتم
پول نداشتم
لباس نداشتم
و همه و همه جا منو روندن از خودشون
حتی تا حدی که تو کلانتری. یا ابن سیناهم رام نمیدادن
من شروع کردم و خواستم
استاد نمیدونم چجوری شد ولی شد
حتی من جایی هم که داشتم ادامه میدادم تو یک کارگاه بود همونجاهم اشخاصی جلوم مصرف میکردن ولی من وسوسه نمیشدم و فقط به خدا پناه میبردم
من ادامه دادم قدم به قدم رشد کردم و به خیلی از ترسهام غلبه کردم و ادامه دادم
من سه سال در یک انجمنی بودم برای ترک به مدت 3 سال
تا اینکه 2 هفته مونده بود به عید 1401
حس سنگین و خوبی منو درگیر کرد
چون احساس کردم به یک سقف رشدی رسیدم
و به دلیل آگاهی های که گفتن خدا فقط یه جا هست و فقط اونجا و اون جمع میتونه بدردم بخوره منو اذیت میکرد
خیلی اذیت شدم و شبا همش با خدا صحبت میکردم که بهم بگه چیکار کنم چون نمیدونستم و بلد نبودم
تا اینکه 1 هفته مونده بود به سال جدید با شما آشنا شدم ازطریق خیلی جالبی
و اولین بار از طریق یک آشنایی فایل های دوره ثروت 1 و 3 بدستم رسید من اولین فایلی که گوش دادم از شما
شما فرمودین که راضی نیستی اگه بهای فایل هاتون رو ندیم که از هر طریقی بگیریم
من رفتم از سایت شما شماره تماس برداشتم و پرسیدم و مطمعن شدم و همونجا فایل هاتون رو پاک کردم
اونروز گذشت
من چند روز از خدا طلب کمک و راهنمایی کنم
تا اینکه یکروز قبل سال 1401
وقتی تو پارک خوشگلی نشسته بودم و لحظه غروب خورشید قشنگ بود
یک ندای بلندی بهم گفت
همون خدایی که اون لحظه تورو صدا زد و بلندت کرد بهت توان داد و کلی چیز دیگه همون خدا بیرون از هر جمع و جایی باهات هست و هواتو داره
همون روز هم کارو سرمایم و انجمن رو کنار گذاشتم و رفتم
از همون شب شروع کردم به کارکرد تا چند ماهی گذشت و شروع شد کار کردن باشما و فایل های فوق العادتون
استاد وقتی خوب شدم و کار کردم همه چی و همه کسی یه روز مخالفم بودم همه موافقم شدن
استاد وقتی شروع کردم به کار کردن
خود درمانی کردم و چیزهایی رو درمان کردم که وقتی به یک سری از دکترا میگفتم باور نمیکردن
95 درصد به گفته اطرافیانم من تغییر کردم
دیگه عاشق نشدم عاشقی کردم
استاد همه چی عالی و عالی تر شد
من خیلی دوستداشتم دوره بخرم و شرایط داشتم اما حسم میگه هنوز کلی چیز هست که میتونم از فایل های رایگانتون یاد بگیرم چون هنوز نتونستم تمرکز و تعهد 100 بزارم
ولی باور کنین این اولین 1 سال زندگیم هست که دارم لذت میبرم و حس میکنم و عشق میکنم
امروز واقعیت بنا به دلایلی از کارم اومدم بیرون
و پوچ کردم خودم رو
چون کارفرمام الگویی که داشت مناسب من نبود
راستش کمی ترس دارم اما حالم خوبه خیالم راحته
استاد حسم دلم و قلبم میگی بهترش تو راه ادامه بده و میخوام دوباره با قدرت و لذت بیشتری ادامه بدم
میخوام برنامه زندگیم رو بنویسم اونجوری که دوست دارم با بالاترین راحتی و لذت ممکن
نمیدونم چجوری ولی میدونم خواستم . میتونم و میرسم
من یه قولی به خدای خودم و خودم دادم پاشم هستم و ادامه میدم
تا الانم مراجع داشتم و خدارو شکر در حد خودم و فقط لطف خدا تونستم واسطه خوبی باشم
من عاشقانه عاشقم و ادامه میدم کم نمیارم
همه چی عالیه هرچی بشه به نفع منه
ممنونم از تک تک لحظات و آگاهی هایی که بما منتقل میدین و راهو برای ما راحتتر و لذت بخش تر میکنین
شکر . شکر . شکر
برای این خانواده عالی
دوستون دارم تک تکتون رو ایشالا میبینمتون
به نام فرمانروای عشق مطلق
سلام استاد عزیزم و مریم دوست داشتنی
از شما سپاس فراوان بابت این سخن های ناب
استاد عزیزم این بگم من تمام حرفهای شمارo با تمام وجود باور دارم 😘😘
خواستم تجربه م رو از گوش دادن این فایل بگم 😂
دیشب واسه اولین بار این فایل رو گوش میدادم
استاد گفتن از درخواست غذا شروع کردن
منم گفتم خب امتحان میکنیم
گفتم من فردا افطاری خورشت مرغ میخوام 😋
الان ماه رمضون هست
حوالی ظهر که داشتم قسمت ۷ سریال سفر به دور آمریکا نگاه میکردم
صدای مامانم رو شنیدم که داشت به خواهرم میگفت میخوام امروز براتون مرغ سرخ شده درست کنم
من یادم رفته بود درخواست دیشبم رو
یهو خواهرم گفت سرخ شده خوشمزه نیست خورشت درست کن
آقا مامانم هم می گفت خورشت چیه سرخ شده بهتره
من تازه یادم افتاد به درخواستم
سراپا گوش و منتظر نتیجه این کل کل
خلاصه با کلی چک و چونه، خورشت ما تصویب شد 💃💃💃
بعدش با اجازتون حسابی اشک ریختم 😭😭
آخه آدم بخاطر خورشت مرغ گریه میکنه شانس آوردم مامانم منو ندید( محض خنده)😂😂😂
تازه فهمیدم خدا چقدر سریع اجابت می کنه 😍
چقدر قشنگ با نشانهها حرف میزنی خدا جون
دوست داشتم بگم مشکل فقط و فقط باورهای خودم هست و خدا فقط منتظر درخواست درست ما هست که خواسته هامون رو به بهترین نحو خلق کنیم
سپاس فراوان عزیزان 😍💞
سپاس مخصوص خدایی است که پروردگار جهانیان است
سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
وسلام بر تمام دوستان
استاد عزیزم اولین دوره را که من در این سایت خریدم دوره کشف قوانین زندگی بود.
این دوره بسیار معجزات را در زندگی من آورد.
این دوره مرا به آرامش روحی جسمانی و معنوی دعوت کرد.
در این دوره صحبتهای طلایی شما مرا سالیان سال به جلو راند.
من به نکات طلایی شما عمل کردم و هنوز که هنوزم هست هر روز صبح سپاسگزاری انجام میدهم و کدنویسی می کنم و خواستهایم به مراتب در زمان خود به اجابت میرسد. به برکت این دوره از معجزات ریز درشت در زندگیم رخ داده است.
در همین جا جا دارد که از شما استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز تشکر ویژه به عمل بیاورم.
نکتههای این فایل را برای خودم یادداشت برداری کردهام تا مروری دیگر برایم باشد.
گفته های استاد:
در دوره کشف قوانین کد خواستههایی را که میخواهیم را مینویسیم از ثروت، سلامتی، معنویت، عاطفی…
یعنی باورهایی را که خواسته ایجاد میکنیم و اتفاقات رقم میخورد و هر کجا که دیدهایم آن خواستهای را که میخواهیم نیست میآییم کد را دستکاری میکنیم اون جوری که میخواهیم میشه…
خداوند تمام قدرت را در اختیار ما قرار داده، ما هستیم که اتفاقات را رقم میزنیم، ما هستیم که شرایط را خلق میکنیم.
وقتی که فهمیدم خودم تمام اتفاقات زندگیم را رقم میزنم تمام ترسهایم از بین رفت.
البته این باور یک شبه به وجود نیامده ولی از وقتی که این باور کردم نشانههایش را دیدم.
که واقعا افکار من شرایط را به وجود میآورد یعنی من یک سری فرکانسها را به جهان هستی ارسال میکنم و یعنی یه اتفاقاتی با اون هم فرکانسی که من فرستادم به وجود میآید. یعنی ( به ما قدمت ایدیهم) رخ میدهد.
یعنی تمام اتفاقات زندگی من به قول قرآن:( به ما کانو یعلمون)( بما کسبت ایدیهم) است.
مثلاً فکر کنم به هر آنچه را که میخواهم و همان اتفاق بیفتد.
از روزی که من باور کردم و شروع کردم به ساختن اتفاقات زندگیم ،زندگی من در تمام ابعاد تغییر کرد.
چون من باور کردم که خداوند قدرت خلق زندگی هر کدام را به خودمان داده و من باور کردم و منفیات را نشنیدم و آگاهانه خودم را دور کردم.
و قدم به قدم آن چیزهایی را که باورپذیرتر بود ساختم و بعد چیزهای بزرگتر…
نه از لحاظ جهان از لحاظ ذهن من…
وقتی باورها قویتر خواستههام بزرگتر میشود و نتایج بهتر میشود.
من اگر بتوانم ورودیهایم را کنترل کنم توانستهام ذهنم را کنترل کنم و حالا که میتوانم ذهنم را کنترل کنم میتوانم اون چیزها یا کدهایی را که میخواهم بهش بدهم.
اگر من بخواهم باورهایم را عوض کنم باید ورودیهایم را کنترل کنم به مرور خداوند خودش جای مناسب و افراد مناسب…راوارد زندگیم می کند.
افکار که درست شوند بهشت را برای خودت رقم میزنی و زندگی برایتان گل و بلبل میشود.
به نام خداوند بخشندهی مهربان
با عرض سلام خدمت استاد عزیزم و کلیه دوستان و همفرکانسی های عزیزم در خانواده بزرگ و مثبت عباسمنش
راستش من دو روزه نتونستم کامنت بذارم الان اومدم که کامنت بذارم که ذهن منطقی ی دفعه اومد جلوتو بگیره
خواستم بگم ببین کجا میاد سراغ آدم دقیقا سر بزنگاه جایی که یخورده کند عمل کنی یا دودل باشی اومده سراغت
بهم گفت که چی؟
چرا میخوای کامنت بذاری؟
اصلا مگه کسی کامنت تورو میخونه؟
که ی دفعه یکی از بچه ها برام کامنت گذاشته بود و تشکر کرده بود از دیدگاه من و از آگاهی هاش نوشته بود و آخرش نوشته بود که استاد کامنت رو لایک کردن (که من نمیدونستم)که این باعث تاثیر دوچندان این آگاهی ها میشه و …
نمیدونی چقدر خوشحال شدم از استاد عزیزم و دوست گرامی تشکر میکنم بابت لایک و کامنت زیباشون
من همون موقع گفتم ببین استاد کامنتتو لایک کرده ببین بچه ها کامنتایی رو که لایک میخوره میخونن ببین دوست عزیزی برات کامنت گذاشته
پس بنویس
من به این طریق تونستم پایه منطقی بیارم برای ذهنم و براش باور پذیر بشه که کامنت های من باارزشه دیدگاههای من میتونه به بچه ها روحیه آگاهی و انرژی بده
و تصمیم گرفتم که بنویسم راجع به فایل راجع به اتفاقی که امروز برام افتاد
اومدم زدم رو نشانه های امروز من این فایل اومد بالا و من میخوام فقط بنویسم
استاد عزیز شما داشتین راجع به کد نویسی راجع به ایجاد باورهای جدید صبحت میکردین من یاد اتفاق که امروز برام افتاد افتادم
من رفتم پیش مغازه سوپرمارکت که نزدیک کارمه و چون هوا گرم بود ازش اجازه خواستم که یه آب معدنی بذارم تو یخچال فریزش تا یخ بزنه و من بعدا بیام ببرم و اونم اجازه داد و گفت که البته اگه کسی نبره میتونی بیای ببری
و این حرف صاحب مغازه شروع کرد به رهبری کردن ذهن من و منم آب رو گذاشتم زیر مرغ و همبرگر و تا تونستم بردم زیر و یه عالمه از اون وسایل تو یخچال روش ریختم که مبادا کسی ببره
بعد دوساعته رفتم آب رو ببرم همون طور که خودتون حدس زدین دیدم ای بابا جا تره و بچه نیست
همون لحظه به خودم گفتم ببین علی تو چندتا اشتباه کردی که این اتفاق افتاد
اولین اشتباه این بود که گذاشتی صاحب مغازه ذهنتو رهبری کنه و عنان ذهنتو دادی دستش
دوم این بود که از ریشه احساسی ترس تو آب رو قایم کردی و باید اینجور میشد
سوم اینه که هی میگی خدا من به خدا اعتقاد دارم کجاست تو عمل باید ثابت میکردی که نکردی
من رفتم دوباره یه آب برداشتم گذاشتم تو فریزر و گفتم خدایا ببخشید من فراموش کرده بودم که تو همیشه هوای منو داری و رفتم
بعد دوساعته برگشتم دیدم این دفعه نه تنها آبه هستش بلکه یکیم اومده کل همبرگرها و مرغ و اون وسایل و گذاشته رو آبه جوری که فقط سر بطری آب معلوم بود همونجا از خدا تشکر کردم و از آگاهی هایی که از این داستان گرفتم خیلی خوشحال شدم
خواستم بگم کل زندگی ما همینه یا خودمون اختیار زندگیمونو با ساختن باورهای درست با برنامه ریزی و کد نویسی جدید دست میگیرم یا میذارم بقیه افراد جامع یا تلویزیون و اخبار و شبکه های اجتماعی اختیار زندگیمونو دستشان بگیرن
راستی استاد منم عاشقتم خیلی دوووووووست دارم
خداروشکر بابت این همه زیبایی و ثروت اینهمه قشنگی اینهمه انرژی مثبت این همه فراوانی و اینهمه عشق
خیلی دوستون دارم بامید دیدار
من اولین بار دیدگاه میذارم این فایل کوتاه بود اما انقدر بهم چسبید وبهم گفت تو هم میتونی به هرچی بخوای برسی تو اگه شک کنی پس به منی که دروجودتم باید شک کنی.تو بخواه تا به تو داده شود.بردر این جهان بکوب بر دراین فراوانی ورحمت بکوب ولی درست بکوب باایمان بکوب.خیلی بهم انرژی داد.خداااایا من به خواستم میرسم مطمئنم.خدایا همیجور که دست منو زدی رو دیدگاه یعنی به من توجه داری.پس من می تونم.امین.
ممنونم ازت استاد عزیزم :)