به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1

نکته مهم:
این فایل به دلایلی که در فایل صوتی و تصویری توضیح داده شده است‌، در تاریخ امروز 25 مهرماه‌ 1399 مجددا ضبط شده است.

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ملیحه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

الله خیرا کثیرا

سلام

امروز هدایت شدم به سمت مقاله ای در قسمت سوالها که بسیار برام تکان دهنده بود. داشتم راجع بهش فکر میکردم و یه سری چیزهایی که به ذهنم میومد رو می نوشتم که بی اختیار اومدم سمت این ویدئو. و وقتی دیدم وشنیدم بهت زده شدم که چه همزمانی جالب و شگفت انگیزی!

وقتی داشتم متن قسمت “تفاوت باورها و دانسته ها” رو می خوندم چقدررررررر بیشتر از گذشته متوجه شدم که خیلی سخته باور کنم که برای داشتن یه زندگی عالی باید حالم رو همیشه خوب نگه دارم. این که اگر حالم خوب نباشه یعنی باورهام مشکل دارن. اگر باورهام مشکل داشته باشن اتفاقای خوب تو زندگیم نمیوفتن. خیلی سخته. الان که دارم دقیقتر نگاه میکنم می بینم واقعا “عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی”. همینطور که استاد عباسمنش تو این ویدئو میگن که وقتی تصمیم به ساختن زندگیشون گرفتن کلا شخصیتشون تغییر کرد.الان دارم بیشتر حس میکنم که چقدرررررر باور محدودکننده احاطه م کردن. چقدرررررررر سالها بیخودی پارو به آب زدم و خودمو خسته کردم. واقعا سخته پذیرفتن این که برای رسیدن به خواسته حتما حتما حتما باید در مسیر و قبل از رسیدن به نتیجه، حالم خوب خوب خوب باشه. چقدرررررررر این باور از تمامی زندگی من دور بوده و این مدتی هم که به لحاظ منطقی پذیرفتمش هنوز اجراش سخته. چون همه ی چیزایی که قبلا ساخته بودی رو باید خراب کنی. انگار میمونی وسط یه بیابون خشک و بی انتها. اما فقط توکل میتونه این فاصله رو طی کنه و بس.

چقدرررررر من سالها حسرت خوردم و ناامید شدم و حسرتها و ناامیدی ها رو دیدم. جالبه از بچگی می شنیدم که میگفتن:اگر آدم خوبی باشی تو این دنیا، وقتی مردی و رفتی اون دنیا، میبرنت بهشت. بهشت جاییه که اصلا نیاز نیست زحمت بکشی. اصلا لازم نیست از جات بلند بشی و بری میوه بیاری و بخوری. سرت رو هر طرف بچرخونی میوه هست. تازه، برای اون میوه هم لازم نیست کار سختی بکنی تا بتونی بخریش. بهشت یعنی راحتی محض. بهشت یعنی خوشی مدام و بی پایان. اصلا همه ی چیزای خوب اونجان و هیچ وقتم تموم نمیشن. خلاصه که یه کمال مطلقی داشتم از بهشت که طبق گفته ی دیگران چون گنهکار درگاه خداوند بودم همیشه، پس قاعدتا بهش نمی رسیدم.

یه جمله ی سوالی توی متن بود که منو یاد حرف یکی از دوستام انداخت. اون جمله این بود:

“آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟”

یکی از دوستام روابط بسیار خوبی با خانواده ی شوهرش داشت و هفته ای سه چهار شب به عناوین مختلف مهمونی میرفت و هر کدوم از مهمونیا هم به گفته ی خودش خیلی خوش میگذشت. یه بار که داشت از یه مهمونی صحبت میکرد گفت: وای دیگه خسته شدم. چقدر خوش بگذرونیم؟؟!!!! من اون موقع که این آموزه ها رو بلد نبودم پیش خودم گفتم: مگه خوشگذرونی خستگی میاره؟! الان میفهمم که وقتی باورهای غلط ریشه دار باشن، یا ادای خوش گذشتن رو درمیاریم که ازمون خیلی انرژی می گیره و یا وقتی لذت می بریم اونقدر عذاب وجدان می گیریم که هرچی شیرینیه به کام خودمون زهر می کنیم که تلافی بشه و به سیاق سابق بگردیم و هیچ دینی به آدمای اطرافمون نداشته باشیم و خدای نکرده طردمون نکنن.

اما این مدتی که با آموزه های مسیر خودشناسی و خصوصا این سایت آشنا شدم ماجرا طور دیگه ای رقم خورد. آموزه های این سایت که یه عالمه دیدگاه من رو به دین و خدا و مذهب تغییر داد و من تونستم بدون هیچ جهت گیری و جانبداری با تغییر نگاهم، حالم رو باهاشون خوب کنم. و از این بابت بسیار شاکر و سپاسگزارم. هم از خدا و هم استاد عباسمنش که دست سعادتمند خداوند هستن. تصویری که آقای عباسمنش از زندگی درین دنیا با توجه به قرآن میدن همون بهشتیه که برای من از بهشت دنیای بعد از مرگ تصویر کرده بودن. همون بهشتیه که ایشون و خانواده شون همین الان دارن توش زندگی میکنن. با خودم میگفتم: یعنی میشه هرآنچه رو که میخوام داشته باشم؛ اونهم به راحتی. میتونم در هر حال و هر طوری حالم خوش باشه. چه در مسیر رسیدن به خواسته هام و چه زمان رسیدن؛ اونهم بدون نگرانی و دلشوره. حالا به لطف این آموزه ها و منطق الهی شون می بینم که همه چیز به وفور هست و هیچ وقت هم تموم نمیشه. اصلا و اساسا و واقعا سیستم دنیا همینه. باید اینگونه بود. یعنی اینگونه آفریده شدیم. این دنیا اینطور آفریده شده. قوانین این جهان به همین منظور طرح ریزی شدن. اما من خلاف اینها رو باور کرده بودم. همین امروز هم که داشتم برای چندمین بار متن میخوندم که : “زمانی به خواسته ها میرسی که باید حالت خوش باشه، باید لذت ببری وگرنه نمیرسی”؛ باز حالم دگرگون میشد. واقعا من همون طور که همیشه آرزو داشتم میتونم بازی کنم و خوش و بیخیال باشم؟ میتونم نگران نباشم؟ میتونم زجر نکشم؟ میتونم پول دربیارم اونهم با لذت؟ یعنی میشه؟ اینجا بود که فهمیدم منظور جمله ی این مقاله رو و دقیقا مثل همین جمله ی آقای عباسمنش که تو این ویدئو گفتن. که همون موقع که تو اون اتاق سیمانی زندگی میکردن حالشون خوب بوده. چون امید وافری داشتن. این که تونستن ایمان و دانسته هاشون رو با عمل همراه کنن و اینطور نتیجه بگیرن.

چه زمانهایی که تو تله ی دانسته هام افتادم و از مسیر قدرتمندکردن باورهام منحرف شدم. گفتم نه! جواب نمیده! هر کار میکنم جواب نمیده! در صورتی که نمیدونستم من اصلا روی باورهام کار نمیکنم. من دارم اطلاعاتم رو زیاد میکنم و خوب میتونم برای دیگران سخنرانی کنم. به جای این که این دانسته ها رو در زندگیم به کار بگیرم. من امید ندارم. من ایمان و توکل ندارم. این مقاله و بعدش این ویدئو حسابی دلم رو قرص کردن که چطور نبض باورهام رو تو دست بگیرم. چطور سرنخ رو رها نکنم و نترسم از بن بستهای راه. و بدونم که این بن بستها در درون من هستن نه بیرون. و خیلی راحت تر از برطرف کردن مشکل بیرونی از درون میشه حل و فصلش کرد. نه این که کار کردن روی باورها اونهم دراول راه، راحت باشه اما همین که من فقط و فقط با خودم طرفم و تکلیفم روشنه، خودش یه دنیا می ارزه. چون خیالم رو از حواشی میگیره و میده به نیرومندتر کردن هر روزه ی باورهام. این که فقط روی خودم متمرکز باشم و کلا با اطرافم که نشان از باورهای محدودکننده داره قطع ارتباط کنم.

این که تو این مقاله خوندم: “هر وقت راحت به نتیجه ای نمیرسی بدون هنوز باور اون خواسته در تو نشست نکرده و جزء بدیهیات ذهنت نشده”؛ برام فوق العاده نجات بخش بود.

این که : “فقط باید لذت ببری از مسیر و راه دیگه ای نیست”؛ خیلی حالمو خوب کرد.

این که تو این ویدئو شنیدم که استاد گفتن: “من شوق بی اندازه ای برای ساختن و آفرینش زندگیم داشتم و اصلا متوجه سختیها نبودم”؛ بیشتر مطمئنم کرد که ادامه بدم.

وقتی داشتم این باورها رو حلاجی میکردم این سوال برام پیش اومد که خب اگر ما اونقدر قانون رو خوب اجرا کنیم که اصلا گرفتار اتفاق ناخوشایند نشیم پس تکلیف نقاط تاریک وجودمون چی میشه؟! یا این که ما چطور به تضاد برمیخوریم؟ چون تضاد همراه همیشگی ماست و راهنمای خواسته هامون. از اونجایی که خداوند سریع الجوابه، جوابش اینطور اومد: وقتی ما نگاهمون رو طوری می چرخونیم که مدام لذت می بریم، اونهم در مسیر رسیدن به خواسته ها؛ این لذات از ساخته شدن باورهای قدرتمند تولید میشن.یعنی قدم به قدم؛ که همون قانون تکامله. و منو یاد یکی از جملات استاد در یکی از فایلهای قانون آفرینش انداخت. استاد میگفت: من وقتی دارم روی باورهام کار میکنم با عشق و شوق این کارو میکنم و لذت می برم. من به زور این کارو نمیکنم و سختی نمیکشم برای این که راحتی و آرامش در آینده داشته باشم. بلکه بدون نگرانی برای آینده از مسیر ساختن باورها نهایت لذت رو می برم. و این لذت ممکنه اینطور باشه که ما مدام به تضادها برخورد می کنیم و مدام نگاهمون رو بازآفرینی می کنیم. مدام تکرار و تمرین و تحسین. مثل رسم نمازهای یومیه. ما در طول شبانه روز در پنج مرحله، به شکل رسمی وارد خلوت با خدا و درون خودمون میشیم. البته ممکنه کسی به جای نماز، مراقبه یا عبادت دیگه ای و در کل “در خود فرو رفتن” داشته باشه. ولی به هر حال این ارتباط رسما برقرار میشه که اگر واقعا با تمام وجود انجامش بدیم به تمامی کارهای ریز و درشت روزمره مون رسوخ میکنه و همه ی اعمالمون خدایی میشه. و اگر با اجرای تمامی این اعمال تمام راه ها برامون هموار شدن، ما با مواجهه با مشکلات دیگران نقائص باورهامون رو می فهمیم. مثل برخورد ناگهانی با یک متکدی. یا برخورد با یه آدم عصبی. یا شنیدن حادثه ی ناگواری در اون سر دنیا از طریق اخبار بطور کاملا اتفاقی و … . یعنی این تضادها مستقیم اگر نباشن غیرمستقیم پیامشون رو می رسونن. درین لحظات دو کار بسیار حساس و شرنوشت ساز به شدت تاثیرگذارند. یکی شکرانه ی معجزه ی تضاد و دیگری اعراض به موقع از ناخواسته ها و عدم تمرکز بر اونها.

و آقای عباسمنش در همین ویدئو گفتن: میشد که به همین سختیها هم برنخورد اگر باورهای قدرتمندکننده داشت. و این که تجربیات ایشون در فایل های رایگان و محصولات میتونن خودبخود کلی از سختیها رو برای مخاطبین این برنامه ها در نطفه خفه کنن. البته به شرط ایمان!

فقط هشیاری ما لازمه که فرکانس سازه و سرنوشت ساز. این هشیاری چون مدام بین خالق بودن و اشرف مخلوقات بودن و حاکمیت مطلق بر زندگی و سرنوشت خود با ابراز بندگی بی چون و چرای خداوند همراهه، نه گرفتار کبر و غرور میشه و نه ایستایی و به قهقرا رفتن. چون افسردگی و ورشکستگی و بیماری و هر آنچه اتفاق ناخوشایند در عالم هست همه برای هشیار کردن ما از افتادن در مسیر غلطی خبر میدن که اونقدر برامون عادت شده و متوجهش نیستیم که هر لحظه ممکنه طوری سقوط کنیم که دیگه راه برگشتی نباشه و بزرگترین و سهمگین ترین سقوط تلف شدن عمر با باورهای محدودکننده و عزت قائل شدن برای سختی و رنج و عذابه.

خلاصه که این مقاله ی بسیار ارزشمند یکی از منابع من شده که هر روز مرورش کنم و این ویدئوی فوق العاده هم باعث شد من کلی سوال و جواب رو مرور کنم.

سپاسگزارم از استاد و گروه عباسمنش که این مقاله ها رو با دقت و سخاوت می نویسن و این فایلهای صوتی و تصویری رو با شوق بسیار مجددا ضبط میکنن. دست مریزاد و خدا قوت

خیلی زیاد خوشحالم و هربار با خوندن مقاله ها و دیدن و شنیدن فایلها شوقی هزاران برابر بیشتر از قبل در من می جوشه و تعهدم چندین برابر میشه. براتون آرزو میکنم هر آنچه خیر و برکت در کیهانه نصیبتون بشه.

و من الله توفیق

ایام به کام


به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    377MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1
    30MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسرین سلطانی» در این صفحه: 8
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    با سلام

    از فلوریدا به بندرعباس

    این فایل روایت فلش بکی ایه از فلوریدا به بندرعباسه و راوی داستان مردیه که غرق در ثروت و نعمت و عشق خداونده.

    فردی که در کلبه چوبی خودش که نهرها از زیر اون جاریه تشسته و داره از لپ تاپ گرون قیمتش و از توی خونه ی خودش کارش رو انجام میده .کاری ک نه دفتر و دستکی داره ونه کارمندای زیاد. کار و تفریحش یکیه و همین من رو یاد جمله ای از حضرت علی میندازه که:

    هیچ تفریحی بهتر از کار نیست

    همیشه به این فکر میکردم که این جمله چه معنی داره مگه میشه کار و تفریح یکی باشن ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چون دور وبرم هرچی نگاه میکردم از کار مینالیدن و همش دنبالی ی تعطیلی چیزی بودن که برن تفریح!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بخاطر ورودی هایی که بهم داده شده بود واژه کار برام مساوی شده بود با سختی و در حالت خوبش اگه با سختی همراه نبود شده بود ی چیز تکراری و خسته کننده

    ولی بعد از آشنایی با این مرد فهمیدم که آره میشه هم کار کرد هم تفریح .میشه کار و تفریحت اصلا یکی باشه و این مرد دقیقا شد مصداق این جمله برای من و این خواسته در من هم شکل گرفته که کار و تفریحم یکی باشه

    مرد راوی ما نه یک پزشکه نه ی دندانپزشک یا جراح یا قاضی .شغل هایی که همه ما ی روزی فکر میکردیم رابطه ی مستقیمی با ثروت دارن تا اینکه این مرد بزرگ با منطق بمن فهموند که ثروت ربطی به شغل نداره چون تو همه ی شغل ها هم فقیر هست هم ثروتمند و این شد که من کم کم فهمیدم که ثروت ی چیز ذهنیه و به باورهای فرد بستگی داره نه شغلش.

    مرد راوی ما داره کاری رو انجام میده که عشقشه که داره ازش لذت میبره و چون باورهای هم جهت با اون رو ساخته با ثروت و نعمت احاطه شده. باورهایی که نبودن و ایجادشون کرد و همین برای من انگیزه میشه که منم میتونم ایجادشون کنم

    مرد راوی ما از کلبش خارج میشه .کلبه ای که مال خودشه. کلبه ای که سرشار ار عشق و فراوانی و نظمه. تازه این فقط یکی از خونه های زیباشه .خونه ای به مساخت 20 هکتار. اون از کلبش میاد بیرون تا جایی صحبت کنه که سقفش آسمون آبی صاف تمیز، دیوارهاش درختان سبز تنومند خوشرنگ و کفش سبزه و چمن نرم و لطیفه. اینجا همه چیز نشان از ثروت و بی نهایت بودن داره .

    اینجا هیچ شباهتی به اون جایی نداره که اون تو بندرعباس توش زندگی میکرد:

    ی اتاق خیلی کوچیک که سقفش ی لایه از چوب نامرغوبه، دیوارهاش سیمان نم کشیده بد رنگه و کفش ی زیلوی خشک با وسایل خیلی کمی که نشان از فقر داره

    این لوکیشن ها هیچ شباهتی به همدیگه ندارن

    اما نقطه مشترک هر دوی اینها مرد راوی ماست. مردی که در سال 1380 در بندر عباس توی اون اتاق سیمانی تنگ و تاریک همون حس و حالی رو داشت که الان داره.

    لحن صحبت کردن و خنده هایی که روی لبش نشسته نشان از درون آرامش داره:

    چه اونموقع که توی اون اتاق زندگی میکرد اتاقی که مالک و صاحبش کس دیگه ای بود

    چه اون موقع که بیست نفر از یک حمام و دستشویی استفاده میکردن که حتی تصورش هم آدم رو عصبی میکنه

    چه اون موقع که وضعیت مالی بدی داشت و حقوقش رو نمیدادن

    چه اونموقع که حتی اجاره اون ی اتاق رو هم نمیتونست بده

    چه اونموقع که قطرات قطران بدنش رو میسوزوند

    چه اونموقع که کسب و کاری از خودش نداشت و برای ی نفر دیگه کار میکرد که حقوقش رو هم نمیداد

    چه الان که:

    سقف سرش آسمونه و کف خونش سبزه است .دیوارها رنگ سبز خوشرنگن و نور بی نهایت و چشمه ها دور و برش جاری .خونه هاش اینقدر بزرگن که هزاران هزار نفر رو میتونه مهمان کنه با همه ی امکانات که تصورش هوش رو از سر آدم میبره.

    چه الان که اونقدر ثروت داره که حتی اگه کار هم نکنه تا چند نسلش میتونن بخورن و بخوابن و لذت ببرن

    چه الان که فقط یکی از خونه هاش 8 تا اتاق و 6 تا حمام و دستشویی داره

    چه الان که خلی از ملک هاش رو اجاره داده و صرف امور خیریه میشن

    چه الان که سوار بر جت اسکی خودش توی دریاچه ی خودش قطرات باران بدنش رو میشوره و نوازش میکنه

    چه الان که کسب و کاری داره که صاحب و مالکش خودشه و هر روز داره ثروت بینهایت تولید می کنه

    چرا؟

    چون ی روزی با خوندن قرآن فهمید :

    که جهان قانون داره .هیچی الکی و تصادفی نیست .هر کی با قوانین همراه بشه پیشرفت میکنه و هر کی نکنه له میشه.

    که انسان اشرف مخلوقاته و خداوند همه چیز رو مسخرش کرده و وعده داده که اگر اون رو باور کنه و بهش ایمان بیاره و روش حساب کنه:

    یرزقه من حیث لا یحتسب میشه براش

    لا خوف و لایحزن میشه براش

    جنات تجری من تحت الانهار میشه براش

    و این مرد هم باور کرد و تمامی وعده های خداوند به حقیقت پیوست چون:

    وعدالله حق

    الان این مرد غرق در نعمت و ثروتیه که حاصل اعتماد و توکل بر ربشه

    نه ترسی داره و نه غمی چون نه در گذشتش غرق شده و نه نگران آیندشه چون میدونه گذشتش رو خودش رقم زده و آیندش رو خودش میسازه

    اگر همه دنیا یک طرف و اون یک طرف باشه چون مالک و فرمانرواش خداست از هیچ کس و هیچ چیزی نمی ترسه

    الان اون توی بهشتی داره زندگی میکنه که از زیر اون چشمه ها جاریه

    و همه ی اینها نتیجه باور کردن خودش و خدای خودشه

    ونتیجه این روایت برای من:

    اگر خودم و تواناییهام رو باور کنم

    اگر خدای خودم و قوانینش رو بشناسم و طبق قوانینش عمل کنم

    من هم میتونم غرق در نعمات خداوند بشم و بهشت رو در همین دنیا تجربه کنم:

    فقط باید تلاش ذهنیم رو زیاد کنم

    بباید ورودی هام رو کنترل کنم

    باید باورهای مناسب با خواسته هام رو بسازم

    باید با منطق نجواهای ذهنم رو خاموش کنم

    باید الگوهایی مثل استاد رو بیشتر پیدا کنم و باورهام رو تقویت کنم

    نکات دیگه فایل که برا من جالب بودن:

    لحن صدای همسر قبلی استاد توی اون فیلم نشان از سرزندگی و شادابی ایشون داشت

    وقتی استاد از عموشون پرسیدن چه خبر از قشم ایشون سپاسگزاری کردن و گفتن خدا رو شکر دریا خیلی خوب بود و این نشون میداد ایشون آدم سپاسگزاری هستن

    وقتی استاد با شوخی شروع میکنه به توصیف اون اتاق بقیه هم همراه میشن و هر کدوم ی قسمتی از اون اتاق رو تشبیه میکنن به چیزهای زیبا مثل چوب با کیفیت روس که استاد هم توی فایلی ازش صحبت کردن، یا هتل هرمز و … و همین باعث میشه ذهن همه بره رو زیباییها

    اون جایی که ذهن پسرعموی استاد درگیر تلویزیون میشه استاد با ی سوال مناسب از عموش بحث رو عوض میکنه و تمرکز رو میبره رو خرید البته احتمالا ناآگاهانه

    اون آهنگ سیاوش رو من قبلا گوش داده بودم و برام جالب بود که قشنگ داره قوانین رو بیان میکنه و اولین باری که گوش دادم با خودم گفتم حتما اگر مری جان و استاد این رو شنیده باشن تو یکی از فایل ها میذارن و امشب این اتفاق افتاد آخه اولین آهنگی بود که قبل از اینکه تو فایل بیاد من گوش داده بودم

    سپاس استاد که امشب با این فایل امید و انگیزه من رو برا ادامه دادن مسیر بیشتر کردین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  2. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام پرنسس خوب من. حتما لایق بهترین هدایت ها هستی که خداوند اینقدر بهت نظر داره عزیزم. حتما لایق شنیدن و دیدن بی نهایت زیباییها هستی که خداوند اینقدر نشونت میده و به گوشت می رسونه.

    حتما غرق عشق خداوندی و اتصالت بی نهایت محکم که اینقدر همه چیز رو باعشق تجربه میکنی.

    حتما غرق خداوند شدی که دیگران غرق در اون میبینی

    منم بی نهایت تحسینت میکنم

    اللهی که بیتشر غرق بشی در خداوند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام حمیده جان عزیزم خدا رو شکر که در این مسیر توحیدی هستی و داری با تمرین ستاره قطبی زندگیت رو هر روز زیباتر و زیباتر میکنه خدا رو شکر برا اون احساس خوبت که اصل و اساس همین احساس خوب. غرق در احساس خوب بشی عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام رویاجان عزیزم. سلام به دوست و خواهر گلم که ارادش برا من الگوی خوبیه. ممنونم عزیز از این ابراز عشقت با کلمات الهی. نمیدونم چرا به محض اینکه اسمت رو دیدم توی پاسخ ها اشک تو چشم جمع شد .راست میگن که دل به دل راه داره.اگر شما اشکت درومده یعنی تونستی ارتباطه رو با منبع برقرار کنی .ان شا الله که هر روز بیشتر غرق در نور و عشق خداوند بشی و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام زیبا جان عزیزم . دوست پر تلاش من. باعث افتخار منه که همقدم دوستان عزیزی مثل شما هستم با اون درک عالیتون از خداوند. ممنونم که اول صبحی کلی انژژژژژژژژژژژژژژی و انگیزه بهم دادی عزیزم انشاالله که غرق در سلامتی و ثروت باشی همیشه ی ایام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2505 روز

    سلام دوست عزیزم آقا محسن. هم اسمتون با مسمی است هم فامیلیتون . ان شا الله که هم کارهای نیکتون بی نهایت بشه هم توی گلستان خدا غرق در نعماتش بشین.خدا رو شکر از لذت بردنتون و ممنون که احساستون رو به اشتراک گذاشتین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: