دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ملیحه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:
الله خیرا کثیرا
سلام
امروز هدایت شدم به سمت مقاله ای در قسمت سوالها که بسیار برام تکان دهنده بود. داشتم راجع بهش فکر میکردم و یه سری چیزهایی که به ذهنم میومد رو می نوشتم که بی اختیار اومدم سمت این ویدئو. و وقتی دیدم وشنیدم بهت زده شدم که چه همزمانی جالب و شگفت انگیزی!
وقتی داشتم متن قسمت “تفاوت باورها و دانسته ها” رو می خوندم چقدررررررر بیشتر از گذشته متوجه شدم که خیلی سخته باور کنم که برای داشتن یه زندگی عالی باید حالم رو همیشه خوب نگه دارم. این که اگر حالم خوب نباشه یعنی باورهام مشکل دارن. اگر باورهام مشکل داشته باشن اتفاقای خوب تو زندگیم نمیوفتن. خیلی سخته. الان که دارم دقیقتر نگاه میکنم می بینم واقعا “عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی”. همینطور که استاد عباسمنش تو این ویدئو میگن که وقتی تصمیم به ساختن زندگیشون گرفتن کلا شخصیتشون تغییر کرد.الان دارم بیشتر حس میکنم که چقدرررررر باور محدودکننده احاطه م کردن. چقدرررررررر سالها بیخودی پارو به آب زدم و خودمو خسته کردم. واقعا سخته پذیرفتن این که برای رسیدن به خواسته حتما حتما حتما باید در مسیر و قبل از رسیدن به نتیجه، حالم خوب خوب خوب باشه. چقدرررررررر این باور از تمامی زندگی من دور بوده و این مدتی هم که به لحاظ منطقی پذیرفتمش هنوز اجراش سخته. چون همه ی چیزایی که قبلا ساخته بودی رو باید خراب کنی. انگار میمونی وسط یه بیابون خشک و بی انتها. اما فقط توکل میتونه این فاصله رو طی کنه و بس.
چقدرررررر من سالها حسرت خوردم و ناامید شدم و حسرتها و ناامیدی ها رو دیدم. جالبه از بچگی می شنیدم که میگفتن:اگر آدم خوبی باشی تو این دنیا، وقتی مردی و رفتی اون دنیا، میبرنت بهشت. بهشت جاییه که اصلا نیاز نیست زحمت بکشی. اصلا لازم نیست از جات بلند بشی و بری میوه بیاری و بخوری. سرت رو هر طرف بچرخونی میوه هست. تازه، برای اون میوه هم لازم نیست کار سختی بکنی تا بتونی بخریش. بهشت یعنی راحتی محض. بهشت یعنی خوشی مدام و بی پایان. اصلا همه ی چیزای خوب اونجان و هیچ وقتم تموم نمیشن. خلاصه که یه کمال مطلقی داشتم از بهشت که طبق گفته ی دیگران چون گنهکار درگاه خداوند بودم همیشه، پس قاعدتا بهش نمی رسیدم.
یه جمله ی سوالی توی متن بود که منو یاد حرف یکی از دوستام انداخت. اون جمله این بود:
“آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟”
یکی از دوستام روابط بسیار خوبی با خانواده ی شوهرش داشت و هفته ای سه چهار شب به عناوین مختلف مهمونی میرفت و هر کدوم از مهمونیا هم به گفته ی خودش خیلی خوش میگذشت. یه بار که داشت از یه مهمونی صحبت میکرد گفت: وای دیگه خسته شدم. چقدر خوش بگذرونیم؟؟!!!! من اون موقع که این آموزه ها رو بلد نبودم پیش خودم گفتم: مگه خوشگذرونی خستگی میاره؟! الان میفهمم که وقتی باورهای غلط ریشه دار باشن، یا ادای خوش گذشتن رو درمیاریم که ازمون خیلی انرژی می گیره و یا وقتی لذت می بریم اونقدر عذاب وجدان می گیریم که هرچی شیرینیه به کام خودمون زهر می کنیم که تلافی بشه و به سیاق سابق بگردیم و هیچ دینی به آدمای اطرافمون نداشته باشیم و خدای نکرده طردمون نکنن.
اما این مدتی که با آموزه های مسیر خودشناسی و خصوصا این سایت آشنا شدم ماجرا طور دیگه ای رقم خورد. آموزه های این سایت که یه عالمه دیدگاه من رو به دین و خدا و مذهب تغییر داد و من تونستم بدون هیچ جهت گیری و جانبداری با تغییر نگاهم، حالم رو باهاشون خوب کنم. و از این بابت بسیار شاکر و سپاسگزارم. هم از خدا و هم استاد عباسمنش که دست سعادتمند خداوند هستن. تصویری که آقای عباسمنش از زندگی درین دنیا با توجه به قرآن میدن همون بهشتیه که برای من از بهشت دنیای بعد از مرگ تصویر کرده بودن. همون بهشتیه که ایشون و خانواده شون همین الان دارن توش زندگی میکنن. با خودم میگفتم: یعنی میشه هرآنچه رو که میخوام داشته باشم؛ اونهم به راحتی. میتونم در هر حال و هر طوری حالم خوش باشه. چه در مسیر رسیدن به خواسته هام و چه زمان رسیدن؛ اونهم بدون نگرانی و دلشوره. حالا به لطف این آموزه ها و منطق الهی شون می بینم که همه چیز به وفور هست و هیچ وقت هم تموم نمیشه. اصلا و اساسا و واقعا سیستم دنیا همینه. باید اینگونه بود. یعنی اینگونه آفریده شدیم. این دنیا اینطور آفریده شده. قوانین این جهان به همین منظور طرح ریزی شدن. اما من خلاف اینها رو باور کرده بودم. همین امروز هم که داشتم برای چندمین بار متن میخوندم که : “زمانی به خواسته ها میرسی که باید حالت خوش باشه، باید لذت ببری وگرنه نمیرسی”؛ باز حالم دگرگون میشد. واقعا من همون طور که همیشه آرزو داشتم میتونم بازی کنم و خوش و بیخیال باشم؟ میتونم نگران نباشم؟ میتونم زجر نکشم؟ میتونم پول دربیارم اونهم با لذت؟ یعنی میشه؟ اینجا بود که فهمیدم منظور جمله ی این مقاله رو و دقیقا مثل همین جمله ی آقای عباسمنش که تو این ویدئو گفتن. که همون موقع که تو اون اتاق سیمانی زندگی میکردن حالشون خوب بوده. چون امید وافری داشتن. این که تونستن ایمان و دانسته هاشون رو با عمل همراه کنن و اینطور نتیجه بگیرن.
چه زمانهایی که تو تله ی دانسته هام افتادم و از مسیر قدرتمندکردن باورهام منحرف شدم. گفتم نه! جواب نمیده! هر کار میکنم جواب نمیده! در صورتی که نمیدونستم من اصلا روی باورهام کار نمیکنم. من دارم اطلاعاتم رو زیاد میکنم و خوب میتونم برای دیگران سخنرانی کنم. به جای این که این دانسته ها رو در زندگیم به کار بگیرم. من امید ندارم. من ایمان و توکل ندارم. این مقاله و بعدش این ویدئو حسابی دلم رو قرص کردن که چطور نبض باورهام رو تو دست بگیرم. چطور سرنخ رو رها نکنم و نترسم از بن بستهای راه. و بدونم که این بن بستها در درون من هستن نه بیرون. و خیلی راحت تر از برطرف کردن مشکل بیرونی از درون میشه حل و فصلش کرد. نه این که کار کردن روی باورها اونهم دراول راه، راحت باشه اما همین که من فقط و فقط با خودم طرفم و تکلیفم روشنه، خودش یه دنیا می ارزه. چون خیالم رو از حواشی میگیره و میده به نیرومندتر کردن هر روزه ی باورهام. این که فقط روی خودم متمرکز باشم و کلا با اطرافم که نشان از باورهای محدودکننده داره قطع ارتباط کنم.
این که تو این مقاله خوندم: “هر وقت راحت به نتیجه ای نمیرسی بدون هنوز باور اون خواسته در تو نشست نکرده و جزء بدیهیات ذهنت نشده”؛ برام فوق العاده نجات بخش بود.
این که : “فقط باید لذت ببری از مسیر و راه دیگه ای نیست”؛ خیلی حالمو خوب کرد.
این که تو این ویدئو شنیدم که استاد گفتن: “من شوق بی اندازه ای برای ساختن و آفرینش زندگیم داشتم و اصلا متوجه سختیها نبودم”؛ بیشتر مطمئنم کرد که ادامه بدم.
وقتی داشتم این باورها رو حلاجی میکردم این سوال برام پیش اومد که خب اگر ما اونقدر قانون رو خوب اجرا کنیم که اصلا گرفتار اتفاق ناخوشایند نشیم پس تکلیف نقاط تاریک وجودمون چی میشه؟! یا این که ما چطور به تضاد برمیخوریم؟ چون تضاد همراه همیشگی ماست و راهنمای خواسته هامون. از اونجایی که خداوند سریع الجوابه، جوابش اینطور اومد: وقتی ما نگاهمون رو طوری می چرخونیم که مدام لذت می بریم، اونهم در مسیر رسیدن به خواسته ها؛ این لذات از ساخته شدن باورهای قدرتمند تولید میشن.یعنی قدم به قدم؛ که همون قانون تکامله. و منو یاد یکی از جملات استاد در یکی از فایلهای قانون آفرینش انداخت. استاد میگفت: من وقتی دارم روی باورهام کار میکنم با عشق و شوق این کارو میکنم و لذت می برم. من به زور این کارو نمیکنم و سختی نمیکشم برای این که راحتی و آرامش در آینده داشته باشم. بلکه بدون نگرانی برای آینده از مسیر ساختن باورها نهایت لذت رو می برم. و این لذت ممکنه اینطور باشه که ما مدام به تضادها برخورد می کنیم و مدام نگاهمون رو بازآفرینی می کنیم. مدام تکرار و تمرین و تحسین. مثل رسم نمازهای یومیه. ما در طول شبانه روز در پنج مرحله، به شکل رسمی وارد خلوت با خدا و درون خودمون میشیم. البته ممکنه کسی به جای نماز، مراقبه یا عبادت دیگه ای و در کل “در خود فرو رفتن” داشته باشه. ولی به هر حال این ارتباط رسما برقرار میشه که اگر واقعا با تمام وجود انجامش بدیم به تمامی کارهای ریز و درشت روزمره مون رسوخ میکنه و همه ی اعمالمون خدایی میشه. و اگر با اجرای تمامی این اعمال تمام راه ها برامون هموار شدن، ما با مواجهه با مشکلات دیگران نقائص باورهامون رو می فهمیم. مثل برخورد ناگهانی با یک متکدی. یا برخورد با یه آدم عصبی. یا شنیدن حادثه ی ناگواری در اون سر دنیا از طریق اخبار بطور کاملا اتفاقی و … . یعنی این تضادها مستقیم اگر نباشن غیرمستقیم پیامشون رو می رسونن. درین لحظات دو کار بسیار حساس و شرنوشت ساز به شدت تاثیرگذارند. یکی شکرانه ی معجزه ی تضاد و دیگری اعراض به موقع از ناخواسته ها و عدم تمرکز بر اونها.
و آقای عباسمنش در همین ویدئو گفتن: میشد که به همین سختیها هم برنخورد اگر باورهای قدرتمندکننده داشت. و این که تجربیات ایشون در فایل های رایگان و محصولات میتونن خودبخود کلی از سختیها رو برای مخاطبین این برنامه ها در نطفه خفه کنن. البته به شرط ایمان!
فقط هشیاری ما لازمه که فرکانس سازه و سرنوشت ساز. این هشیاری چون مدام بین خالق بودن و اشرف مخلوقات بودن و حاکمیت مطلق بر زندگی و سرنوشت خود با ابراز بندگی بی چون و چرای خداوند همراهه، نه گرفتار کبر و غرور میشه و نه ایستایی و به قهقرا رفتن. چون افسردگی و ورشکستگی و بیماری و هر آنچه اتفاق ناخوشایند در عالم هست همه برای هشیار کردن ما از افتادن در مسیر غلطی خبر میدن که اونقدر برامون عادت شده و متوجهش نیستیم که هر لحظه ممکنه طوری سقوط کنیم که دیگه راه برگشتی نباشه و بزرگترین و سهمگین ترین سقوط تلف شدن عمر با باورهای محدودکننده و عزت قائل شدن برای سختی و رنج و عذابه.
خلاصه که این مقاله ی بسیار ارزشمند یکی از منابع من شده که هر روز مرورش کنم و این ویدئوی فوق العاده هم باعث شد من کلی سوال و جواب رو مرور کنم.
سپاسگزارم از استاد و گروه عباسمنش که این مقاله ها رو با دقت و سخاوت می نویسن و این فایلهای صوتی و تصویری رو با شوق بسیار مجددا ضبط میکنن. دست مریزاد و خدا قوت
خیلی زیاد خوشحالم و هربار با خوندن مقاله ها و دیدن و شنیدن فایلها شوقی هزاران برابر بیشتر از قبل در من می جوشه و تعهدم چندین برابر میشه. براتون آرزو میکنم هر آنچه خیر و برکت در کیهانه نصیبتون بشه.
و من الله توفیق
ایام به کام
به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD377MB32 دقیقه
- فایل صوتی به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 130MB32 دقیقه
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم ومریم بانوی مهربانم وسلام به تک تک دوستانم
روز پازنزدهم روزشمار تحول زندگی من!!!
داشتم دیدگاه ملیحه جان رو میخوندم، که نوشته بودن!
این که: فقط باید لذت ببری از مسیر و راه دیگه ای نیست!
من به شخصه یکسالی هست که این جمله، این اگاهی این اصل رو یه جورایی کردم ملکه ای ذهن وقلب وتمام وجودم، قورتش دارم، آویزه ی گوشم کردم، هر روز به خودم یاد آوریش میکنم…
اینکه مینای عزیز، شما یک روز فقط یک روز، یعنی امروز در اختیارت قرار گرفته، که حتی از یه ثانیه ی بعدشم خبر نداری، ولی به هرحال این هدیه ی خداست به تو، هدیه ای که می تونی ازش درست استفاده کنی وبرات مهم و با ارزش باشه…
اینکه تو، توی امروز اولین کارت اینه که سپاسگزار داشته هات ونعمات خداوند باشی، اینکه هدفت رو به یاد داشته باشی و هرکاری که الان امروز برای نزدیکترشدن به هدفت رو می تونی انجام بدی، انجام بده، یعنی تمام تلاشت رو انجام بده، در ضمن توباید امروز که هنوز حتی نشونی از رسیدن به خواسته ات رو هم نمی بینی ولی امیدوار باشی، در موردش تجسم انجام بدی، خودت رو دست یافته به خواسته ات تصور کنی وغرق شادی، وسپاسگزار خداوند باشی و به امورات همین امروزت رسیدگی کنی وتمرکزت روی مثبتها وزیبایی های پیرامونت باشه ، کارهایی که مربوط به امروزت هست…وبرای فردایی که نیومده فقط امیدوار باش وسپاسگزار که انشالله به لطف الله بهتر از امروزت خواهد بود وپراز خیروبرکت…
ولی خب اینها که نوشتم همیشه هم جواب نمیده، یعنی یه روزایی پامیشی از خواب، یه دفعه خواب بد دیشبت یادت میفته، وحالت بد میشه، یه دفعه می بینی یه مشکل کاری برات پیش میاد، یاحس میکنی مریض شدی، یا اینکه پیش میاد دلت میخواد امروز هیچکاری انجام ندی وبمونی تو تختت، یا تو خونه، یا ورزش نکنی، نری پیاده روی، یا بری فضای مجازی یه چرخی بزنی، یا تلفنو برداری و به کسی زنگ بزنی که میدونی بهت انرژی منفی میده یا اصلا یکی خودش بهت زنگه میزنه وچیزهایی میگه که حالت گرفته میشه، چیزی از دستت میفته ومیشکنه یا خراب میشه، تاکسی گیر نماد ودیر مرسی محل کارت یا جایی که میخواستی بری، وهزار تا از این مسائل…
انوقته که یه همت بلند و یه دل قرص و یه انگیزه ی خیلی بالا میخوای که کمکت کنه از ناخواسته های اجباری اعراض کنی ، تضادهارو بپذیری و اگه می تونی از پسش بربیای،حواستو بدی به خودت و مچتو بگیریو بگی نباید بذارم کنترل ذهنم از دستم خارج بشه وسریع از فاز بدی که توش گیر کردی خودتو بکشی بیرون و نجات بدی…..
کل راه ومسیر زندگی برای من همینه ودیگر هیچ، توی این یک سال که دارم اینجوری زندگی میکنم، می تونم بگم 80 درصد موفق بودم، اون 20 درصد هم میذارم رو حساب اینکه خودخواسته اجازه دادم ذهنم منو ببره ودرگیر منفی ها کنه، تا ببره سمت حاشیه ها و…..
یه چیزی رو خیلی خیلی خوب یادگرفتم، ابنکه جهان همیشه وحتی بیشتر اوقات طبق اصول وطرح وبرنامه من پیش نمیره، اماااااا وقتی من سرجای خودم باشم، هدفمند و پیگیر و رویاهامو باور داشته باشم، به زیبایی وبه صورت شگفت انگیزی منو به خواسته ها ورویاهام میرسونه….
مهم اینه که اونجاها که برنامه چیدی ومی بینی شرایط وآدمها و موقعییت ها وحتی مکانها وزمانها باهات راه نمیان وهمخونی ندارن، بگی خداااااا جونم، منکه میدونم تو از خواسته ونیاز من واز ناخواسته های من باخبری، به من صبر عطاء کن صبری توام با امید وعشق، تا لحظه هامو به شادی وعشق و امنیت سپری کنم واجازه بدم خواست تو برام اجابت بشه…
خیلی سخت به نظر میاد، ولی یه کم که برمیگردی به گذشته می بینی هرجا تسلیم بودی ودست وپا نزدی و گفتی هرچی پیش آمد خوش آمد من یقین دارم که در دل هر شری خیری برام هست واتفاقا خیر هم برات داشت،این یادآوریهای بهت کمک میکنه بازم آروم بگیری، بازم باعشق صبر کنی وفقط سهم خودت رو انجام بدی…
تازه من یه راهکار دیگه ام دااااارم که خیلی بهم جواب داده،اینکه خودم رو جوری تصور میکنم به خواسته ام رسیدم، مثل فلان ماشین رو دارم، فلان خونه، فلان وسایل، فلان مسافرت، فلان رابطه عاطفی، وفلان…
بعد میگم اوکی الان دارمش چی حسی دارم؟ بعد می بینم زیاد توی حس وحال قلبی من تفاوتی ایجاد نشده، در اصل من نصف بیشتر این چیزهارو برای این میخواستم که دیگران من رو قدرتمند وثروتمند بدونند،یا از مقایسه کردنهام با دیگران نشآت گرفته، یا اینکه فقط تجربشون کرده باشم!!!
وقتی این احساسات وعواطفم رو درک می کنم می پذیرم وقبولشون میکنم، می بینم که در نهایت دلم میخواد انقدی داشته باشم که محتاج کسی نباشم….
بعد می بینم چقدر همین الان هم خوشبختم وحتی اگه اون خواسته هام رو بدست نیارم اتفاق خاصی هم نمی افته، واینجوری همیشه باخودم در صلح وصفا ورضایتم…
اصلا مگه میشه کسی انقدر رها وآزاد و متوکل و راضی باشه و جهان بهش پاداش نده؟
وقتی حرص نمیزنی، وقتی میدونی قدرت تنها در دستان خداست وتمام ذخایر ثروت پیش خداست و عزت وشهرت و نام نیک پیش خداست ، وقتی دلتو صاف میکنی، وقتی شرک نمی ورزی و امیدت فقط بخداست، اصلا نیازی نیست کار خاصی انجام بدی، هدایتها میرسه وتو مثل اینکه از طرف یه انرژی کنترل میشی کارهایی انجام میدی ایده هایی به ذهنت میرسه وانجام میدی که هرگز هرگز هرگز به تنهایی قادر به انجامش نبودی وحتی به ذهنتم خطور نمی کرد…روابطتت حسنه میشه، پولها از هرکجا وارد زندگیت میشن، آدمها انگاری عشق خدارو برات هدیه اوردن، ودر نهایت راضی میشی، راضی هستی…
به شرط پاکی دل، به شرط ایمان ویکتاپرستی، به شرط خودمراقبتی و توکل…
انوقته که اونچیزی رو که تو رویاهات میدیدی زنده وظاهر توی زندگیت می بینی وحسش میکنی و لذتشو میبری ونمیدونی چطور بابتش شکرگزار باشی…
الهی هزاران بارشکر الله مهربان رو که دستمون رو گرفت وهدایتمون کرد به سمت نور وروشنایی…