به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1

نکته مهم:
این فایل به دلایلی که در فایل صوتی و تصویری توضیح داده شده است‌، در تاریخ امروز 25 مهرماه‌ 1399 مجددا ضبط شده است.

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ملیحه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

الله خیرا کثیرا

سلام

امروز هدایت شدم به سمت مقاله ای در قسمت سوالها که بسیار برام تکان دهنده بود. داشتم راجع بهش فکر میکردم و یه سری چیزهایی که به ذهنم میومد رو می نوشتم که بی اختیار اومدم سمت این ویدئو. و وقتی دیدم وشنیدم بهت زده شدم که چه همزمانی جالب و شگفت انگیزی!

وقتی داشتم متن قسمت “تفاوت باورها و دانسته ها” رو می خوندم چقدررررررر بیشتر از گذشته متوجه شدم که خیلی سخته باور کنم که برای داشتن یه زندگی عالی باید حالم رو همیشه خوب نگه دارم. این که اگر حالم خوب نباشه یعنی باورهام مشکل دارن. اگر باورهام مشکل داشته باشن اتفاقای خوب تو زندگیم نمیوفتن. خیلی سخته. الان که دارم دقیقتر نگاه میکنم می بینم واقعا “عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی”. همینطور که استاد عباسمنش تو این ویدئو میگن که وقتی تصمیم به ساختن زندگیشون گرفتن کلا شخصیتشون تغییر کرد.الان دارم بیشتر حس میکنم که چقدرررررر باور محدودکننده احاطه م کردن. چقدرررررررر سالها بیخودی پارو به آب زدم و خودمو خسته کردم. واقعا سخته پذیرفتن این که برای رسیدن به خواسته حتما حتما حتما باید در مسیر و قبل از رسیدن به نتیجه، حالم خوب خوب خوب باشه. چقدرررررررر این باور از تمامی زندگی من دور بوده و این مدتی هم که به لحاظ منطقی پذیرفتمش هنوز اجراش سخته. چون همه ی چیزایی که قبلا ساخته بودی رو باید خراب کنی. انگار میمونی وسط یه بیابون خشک و بی انتها. اما فقط توکل میتونه این فاصله رو طی کنه و بس.

چقدرررررر من سالها حسرت خوردم و ناامید شدم و حسرتها و ناامیدی ها رو دیدم. جالبه از بچگی می شنیدم که میگفتن:اگر آدم خوبی باشی تو این دنیا، وقتی مردی و رفتی اون دنیا، میبرنت بهشت. بهشت جاییه که اصلا نیاز نیست زحمت بکشی. اصلا لازم نیست از جات بلند بشی و بری میوه بیاری و بخوری. سرت رو هر طرف بچرخونی میوه هست. تازه، برای اون میوه هم لازم نیست کار سختی بکنی تا بتونی بخریش. بهشت یعنی راحتی محض. بهشت یعنی خوشی مدام و بی پایان. اصلا همه ی چیزای خوب اونجان و هیچ وقتم تموم نمیشن. خلاصه که یه کمال مطلقی داشتم از بهشت که طبق گفته ی دیگران چون گنهکار درگاه خداوند بودم همیشه، پس قاعدتا بهش نمی رسیدم.

یه جمله ی سوالی توی متن بود که منو یاد حرف یکی از دوستام انداخت. اون جمله این بود:

“آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟”

یکی از دوستام روابط بسیار خوبی با خانواده ی شوهرش داشت و هفته ای سه چهار شب به عناوین مختلف مهمونی میرفت و هر کدوم از مهمونیا هم به گفته ی خودش خیلی خوش میگذشت. یه بار که داشت از یه مهمونی صحبت میکرد گفت: وای دیگه خسته شدم. چقدر خوش بگذرونیم؟؟!!!! من اون موقع که این آموزه ها رو بلد نبودم پیش خودم گفتم: مگه خوشگذرونی خستگی میاره؟! الان میفهمم که وقتی باورهای غلط ریشه دار باشن، یا ادای خوش گذشتن رو درمیاریم که ازمون خیلی انرژی می گیره و یا وقتی لذت می بریم اونقدر عذاب وجدان می گیریم که هرچی شیرینیه به کام خودمون زهر می کنیم که تلافی بشه و به سیاق سابق بگردیم و هیچ دینی به آدمای اطرافمون نداشته باشیم و خدای نکرده طردمون نکنن.

اما این مدتی که با آموزه های مسیر خودشناسی و خصوصا این سایت آشنا شدم ماجرا طور دیگه ای رقم خورد. آموزه های این سایت که یه عالمه دیدگاه من رو به دین و خدا و مذهب تغییر داد و من تونستم بدون هیچ جهت گیری و جانبداری با تغییر نگاهم، حالم رو باهاشون خوب کنم. و از این بابت بسیار شاکر و سپاسگزارم. هم از خدا و هم استاد عباسمنش که دست سعادتمند خداوند هستن. تصویری که آقای عباسمنش از زندگی درین دنیا با توجه به قرآن میدن همون بهشتیه که برای من از بهشت دنیای بعد از مرگ تصویر کرده بودن. همون بهشتیه که ایشون و خانواده شون همین الان دارن توش زندگی میکنن. با خودم میگفتم: یعنی میشه هرآنچه رو که میخوام داشته باشم؛ اونهم به راحتی. میتونم در هر حال و هر طوری حالم خوش باشه. چه در مسیر رسیدن به خواسته هام و چه زمان رسیدن؛ اونهم بدون نگرانی و دلشوره. حالا به لطف این آموزه ها و منطق الهی شون می بینم که همه چیز به وفور هست و هیچ وقت هم تموم نمیشه. اصلا و اساسا و واقعا سیستم دنیا همینه. باید اینگونه بود. یعنی اینگونه آفریده شدیم. این دنیا اینطور آفریده شده. قوانین این جهان به همین منظور طرح ریزی شدن. اما من خلاف اینها رو باور کرده بودم. همین امروز هم که داشتم برای چندمین بار متن میخوندم که : “زمانی به خواسته ها میرسی که باید حالت خوش باشه، باید لذت ببری وگرنه نمیرسی”؛ باز حالم دگرگون میشد. واقعا من همون طور که همیشه آرزو داشتم میتونم بازی کنم و خوش و بیخیال باشم؟ میتونم نگران نباشم؟ میتونم زجر نکشم؟ میتونم پول دربیارم اونهم با لذت؟ یعنی میشه؟ اینجا بود که فهمیدم منظور جمله ی این مقاله رو و دقیقا مثل همین جمله ی آقای عباسمنش که تو این ویدئو گفتن. که همون موقع که تو اون اتاق سیمانی زندگی میکردن حالشون خوب بوده. چون امید وافری داشتن. این که تونستن ایمان و دانسته هاشون رو با عمل همراه کنن و اینطور نتیجه بگیرن.

چه زمانهایی که تو تله ی دانسته هام افتادم و از مسیر قدرتمندکردن باورهام منحرف شدم. گفتم نه! جواب نمیده! هر کار میکنم جواب نمیده! در صورتی که نمیدونستم من اصلا روی باورهام کار نمیکنم. من دارم اطلاعاتم رو زیاد میکنم و خوب میتونم برای دیگران سخنرانی کنم. به جای این که این دانسته ها رو در زندگیم به کار بگیرم. من امید ندارم. من ایمان و توکل ندارم. این مقاله و بعدش این ویدئو حسابی دلم رو قرص کردن که چطور نبض باورهام رو تو دست بگیرم. چطور سرنخ رو رها نکنم و نترسم از بن بستهای راه. و بدونم که این بن بستها در درون من هستن نه بیرون. و خیلی راحت تر از برطرف کردن مشکل بیرونی از درون میشه حل و فصلش کرد. نه این که کار کردن روی باورها اونهم دراول راه، راحت باشه اما همین که من فقط و فقط با خودم طرفم و تکلیفم روشنه، خودش یه دنیا می ارزه. چون خیالم رو از حواشی میگیره و میده به نیرومندتر کردن هر روزه ی باورهام. این که فقط روی خودم متمرکز باشم و کلا با اطرافم که نشان از باورهای محدودکننده داره قطع ارتباط کنم.

این که تو این مقاله خوندم: “هر وقت راحت به نتیجه ای نمیرسی بدون هنوز باور اون خواسته در تو نشست نکرده و جزء بدیهیات ذهنت نشده”؛ برام فوق العاده نجات بخش بود.

این که : “فقط باید لذت ببری از مسیر و راه دیگه ای نیست”؛ خیلی حالمو خوب کرد.

این که تو این ویدئو شنیدم که استاد گفتن: “من شوق بی اندازه ای برای ساختن و آفرینش زندگیم داشتم و اصلا متوجه سختیها نبودم”؛ بیشتر مطمئنم کرد که ادامه بدم.

وقتی داشتم این باورها رو حلاجی میکردم این سوال برام پیش اومد که خب اگر ما اونقدر قانون رو خوب اجرا کنیم که اصلا گرفتار اتفاق ناخوشایند نشیم پس تکلیف نقاط تاریک وجودمون چی میشه؟! یا این که ما چطور به تضاد برمیخوریم؟ چون تضاد همراه همیشگی ماست و راهنمای خواسته هامون. از اونجایی که خداوند سریع الجوابه، جوابش اینطور اومد: وقتی ما نگاهمون رو طوری می چرخونیم که مدام لذت می بریم، اونهم در مسیر رسیدن به خواسته ها؛ این لذات از ساخته شدن باورهای قدرتمند تولید میشن.یعنی قدم به قدم؛ که همون قانون تکامله. و منو یاد یکی از جملات استاد در یکی از فایلهای قانون آفرینش انداخت. استاد میگفت: من وقتی دارم روی باورهام کار میکنم با عشق و شوق این کارو میکنم و لذت می برم. من به زور این کارو نمیکنم و سختی نمیکشم برای این که راحتی و آرامش در آینده داشته باشم. بلکه بدون نگرانی برای آینده از مسیر ساختن باورها نهایت لذت رو می برم. و این لذت ممکنه اینطور باشه که ما مدام به تضادها برخورد می کنیم و مدام نگاهمون رو بازآفرینی می کنیم. مدام تکرار و تمرین و تحسین. مثل رسم نمازهای یومیه. ما در طول شبانه روز در پنج مرحله، به شکل رسمی وارد خلوت با خدا و درون خودمون میشیم. البته ممکنه کسی به جای نماز، مراقبه یا عبادت دیگه ای و در کل “در خود فرو رفتن” داشته باشه. ولی به هر حال این ارتباط رسما برقرار میشه که اگر واقعا با تمام وجود انجامش بدیم به تمامی کارهای ریز و درشت روزمره مون رسوخ میکنه و همه ی اعمالمون خدایی میشه. و اگر با اجرای تمامی این اعمال تمام راه ها برامون هموار شدن، ما با مواجهه با مشکلات دیگران نقائص باورهامون رو می فهمیم. مثل برخورد ناگهانی با یک متکدی. یا برخورد با یه آدم عصبی. یا شنیدن حادثه ی ناگواری در اون سر دنیا از طریق اخبار بطور کاملا اتفاقی و … . یعنی این تضادها مستقیم اگر نباشن غیرمستقیم پیامشون رو می رسونن. درین لحظات دو کار بسیار حساس و شرنوشت ساز به شدت تاثیرگذارند. یکی شکرانه ی معجزه ی تضاد و دیگری اعراض به موقع از ناخواسته ها و عدم تمرکز بر اونها.

و آقای عباسمنش در همین ویدئو گفتن: میشد که به همین سختیها هم برنخورد اگر باورهای قدرتمندکننده داشت. و این که تجربیات ایشون در فایل های رایگان و محصولات میتونن خودبخود کلی از سختیها رو برای مخاطبین این برنامه ها در نطفه خفه کنن. البته به شرط ایمان!

فقط هشیاری ما لازمه که فرکانس سازه و سرنوشت ساز. این هشیاری چون مدام بین خالق بودن و اشرف مخلوقات بودن و حاکمیت مطلق بر زندگی و سرنوشت خود با ابراز بندگی بی چون و چرای خداوند همراهه، نه گرفتار کبر و غرور میشه و نه ایستایی و به قهقرا رفتن. چون افسردگی و ورشکستگی و بیماری و هر آنچه اتفاق ناخوشایند در عالم هست همه برای هشیار کردن ما از افتادن در مسیر غلطی خبر میدن که اونقدر برامون عادت شده و متوجهش نیستیم که هر لحظه ممکنه طوری سقوط کنیم که دیگه راه برگشتی نباشه و بزرگترین و سهمگین ترین سقوط تلف شدن عمر با باورهای محدودکننده و عزت قائل شدن برای سختی و رنج و عذابه.

خلاصه که این مقاله ی بسیار ارزشمند یکی از منابع من شده که هر روز مرورش کنم و این ویدئوی فوق العاده هم باعث شد من کلی سوال و جواب رو مرور کنم.

سپاسگزارم از استاد و گروه عباسمنش که این مقاله ها رو با دقت و سخاوت می نویسن و این فایلهای صوتی و تصویری رو با شوق بسیار مجددا ضبط میکنن. دست مریزاد و خدا قوت

خیلی زیاد خوشحالم و هربار با خوندن مقاله ها و دیدن و شنیدن فایلها شوقی هزاران برابر بیشتر از قبل در من می جوشه و تعهدم چندین برابر میشه. براتون آرزو میکنم هر آنچه خیر و برکت در کیهانه نصیبتون بشه.

و من الله توفیق

ایام به کام


به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    377MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1
    30MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «محمدصادق امام بخش زاده» در این صفحه: 2
  1. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1573 روز

    سلام به همه گل‌های روی زمین.

    آنچه از این فایل دریافت کردم این هست که استاد از شرایط صفر کلوین و کارگری شروع کرده به تغییر زندگیش و با تغییر باورها و عملکرد و رفتارهاش و شخصیتش در طول زمان زندگیش تبدیل شده به یک بهشت در آزادی زمانی، مکانی و مالی

    ایشون بر خلاف بدنه اصلی جامعه عمل کرده و به همین دلیل هم نتایج متفاوت گرفته، ایشون باور داشته که میتونه زندگیش رو تغییر بده و میشود که زندگی تغییر کنه و با ایمان و باور و توکل عظیم شروع کرده.

    نکته اینجاست که استاد میگه همان زمانی که در اون شرایط نامناسب زندگی میکردم حالم خوب بود و رضایت داشتم و امید داشتم و باور داشتم و ایمان داشتم شرایط بهتر و بهتر میشه.

    چقدر ما از الان زندگیمون رضایت داریم و حالمون خوب هست؟ نمیگم قانع هستیم، ولی چقدر در همین شرایطی که هستیم حالمون خوبه؟ چقدر بابت نعمت‌هامون سپاسگزاریم؟ چقدر به خاطر امکاناتی که همین الان هست و همین زندگی با همه بالا و پایین هایی که الان داره حالمون خوبه؟ شادیم، امیدواریم و به این شکل به زندگی نگاه میکنیم که خداروشکر به خاطر این نعمت هام و خدایا شکرت که میشه زندگی بهتر از این رو هم تجربه کرد؟

    این یکی از نکاتی بود که الان دریافت کردم، رفتم چهار گوشه اتاقم رو بوسیدم و گفتم خدایا شکرت به خاطر همین سقفی که بالای سرم هست و همین امکاناتی که الان در زندگیم دارم و احساس رضایت و خوشحالی کردم.

    من هر روز دارم برای هدفم تلاش میکنم. همین امروز ویدیوهای آموزشی‌ای که دیروز گرفته بودم رو تدوین کردم و یک فایل 45 دقیقه‌ای ناب از آموزش لینوکس آماده کردم، آموزشی که ترکیب شده با هوش خودم و پیشنهادات و علم هوش مصنوعی. اومدم سوالات مناسبی از هوش مصنوعی چت جی پی تی پرسیدم و دانش خودم رو هم در نظر گرفتم و یک ویدیو آموزشی عالی تولید کردم که میتونه راهگشا هر فردی باشه که در حوزه لینوکس اوبونتو داره فعالیت میکنه و میخواد اوبونتو 25.04 جدید رو به بهترین شکل تجربه کنه. الان ویدیو رو گذاشتم برای رندر گیری و در حال آماده سازی هست و امیدوارم ویدیو خوبی در بیاد و سپس بعد از اینکه کم حجمش کردم در وبسایت و کانال یوتیوبم منتشرش میکنم. من ایمان دارم که میتونم زندگی بهتری رو برای خودم فراهم کنم و از روند عملکرد اخیرم بسیار رضایت دارم و خداروشکر میکنم و هر روز یک قدم آهسته و پیوسته برای استقلال مالی‌ام بر میدارم. خدایا شکرت به خاطر توانی که بهم دادی تا حرکت کنم و به خاطر امکانات زندگی‌ای که فراهم هست که بتونم روی خودم کار کنم و برای هدفم تلاش کنم ازت سپاسگزارم. ممنونم که خانواده خوبی رو در اختیارم قرار دادی که در این مسیر به من یاری میرسونن و دستی از دستان بی انتها تو هستند.

    یک پروژه فری‌لنسری هم به لطف خدا دستم هست که دارم کارهای ترجمه‌اش رو انجام میدم و خداروشکر میکنم که ورودی مالی دارم و پروژه گیرم میاد و میتونم فعالیت کنم. این خیلی خوبه که همه چیز رو به بهودی هست و امید خداوند نتایج بهتر و بهتر هم برام بوجود میاد.

    امروز در پیاده روی فایل ترس و ایمان رو گوش دادم و فهمیدم که باید به ترس‌ها غلبه کنم و احساس ترس در وجودم نداشته باشم و احساس آرامش داشته باشم. همچنین فایل سوم عزت نفس رو بخش اولش رو خوش دادم که اگر ویژگی های یک فرد موفق و با عزت نفس بالا رو در جسمم پیاده سازی کنم به تبع ذهنم هم تحت تاثیر قرار میگیره و عزت نفسم بالا میره بنابراین با سری بالا با شانه‌های محکم و سینه جلو در خیابان راه رفتم و کسی نبود که باهاش محکم صحبت کنم ولی قشنگ این تمرین رو کردم که باید محکم و با صلابت صحبت کنم. البته باید این فایل ها تکرار و تکرار بشه تا بره توی وجودم. یادمه اوایل که این فایل رو گوش میدادم آدمی سر به زیر بودم که نگاهش به زمینه ولی امروز که داشتم این فایل رو گوش میدادم گفتم پسر ببین تو خیلی وقته دیگه ویژگی جسمی کمبود عزت نفس رو نداری و سرت خیلی پایین نیست و نسبت روز اول که میخواستی این تمرین رو انجام بدی چقدر سر به زیر بودی.

    در مورد فایل ترس و ایمان هم متوجه شدم که در وجودم خیلی ترس‌ بیهوده دارم. از آدم‌ها می‌ترسم، یعنی یک ترسی در وجودم هست در رابطه با آدم ها، در رابطه با ارتباط گرفتن با آدم‌ها، در رابطه با برخورد با آدم‌ها، در رابطه با بودن در اجتماع، در رابطه به نگاه کردن به آدم‌ها، ترس از اینکه به یک فردی مخصوصا جنس مخالف نگاه کنم فکر بد نکنه پیش خودش، ترسی در وجودم هست که اگه برم یک ناکجا آبادی خانوادم نگران میشن، نمیدونم این حس ترس برای چی در من هست که یک اوقاتی سراغم میاد و یک روزهایی هم اصلا در من نیست، امروز که داشتم این فایل رو گوش میکردم هی سعی میکردم که با این حس ترس درونی غلبه کنم، ولی خب باید بارها و بارها گوشش کرد تا تغییر کنه و دوست دارم حس مهر و عشق نسبت به آدم ها داشته باشم تا اینکه حس جسارت بیش از حد داشته باشم، شجاعت و جسارت خوبه ولی عشق و مهر بهتر از جسارت هست در ارتباط با آدم‌ها، اینطوری نباشه که بخوای دیگران رو بترسونی به حساب اینکه داری روی غلبه کردن بر ترس‌هات کار میکنی و میخوای بری تو دلشون.. نمیخوام مقاومت و اصطکاک وجود داشته باشه در مسیر تغییر کردن، نه میخوام در مسیر خداوند حرکت کنم، فکر آرام، ذهن قوی، قلب آرام، فرکانس خوب و آرامش با ثبات.

    یک موضوع دیگه که این فایل برام داشت این موضوع بود که قانون جذب منظورش این نیست که بشینیم افکارمون رو تغییر بدیم و یک گونی پول از آسمون بیفته پایین، منظورش این هست که باید یک آدم دیگه‌ای بشی، رفتارهات تغییر کنه، نگاهت به جهان تغییر کنه، احساست تغییر کنه، عملکردت تغییر کنه، به ایده‌ها عمل کنی، حرکت کنی و جلو بری و عادت هات رو تغییر بدی تا زندگیت تغییر کنه. فکر میکنم توی این موضوع یکم ایراد دارم. حرکتم باید بیشتر باشه هرچند که نمیشه قانون تکامل رو دور زد و زیاد از حد فشار به خودمون وارد کنیم ولی باید حرکت پیوسته و مداوم داشته باشیم و همواره ورودی مناسب به ذهنمون بدیم و اعمال و رفتارهامون عوض بشه در این مسیر کار کردن روی خودمون.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدصادق امام بخش زاده گفته:
    مدت عضویت: 1573 روز

    به نام خدای مهربان

    روز پانزدهم روز شمار تحویل زندگی من

    استاد در این فایل که بعد از روزشمار تحول زندگی من بروزرسانی شده است، در مورد رویاهات را باور داشت صحبت میکنه و نشون میده که 15 سال پیش در چه شرایطی بوده و چقدر فقیر بوده و الان هم استاد رو داریم می‌بینیم که زندگی سراسر ثروت داره ضمن اینکه پیشرفت‌های مادی و معنوی و سلامتی و روابط بسیار بیشتر از گذشته داره.

    استاد در این فایل در مورد این صحبت می‌کنه که من یک باور داشتم یک امید داشتم که میتونم زندگی دلخواهی برای خودم ایجاد کنم و از دل آن تضادهایی که در زندگیش در قم داشته تصمیم به مهاجرت به بندرعباس میگیره و شروع به کارگری در اون شرایط سخت میکنه و طی سه ماه شرایط عوض میشه و با استعفا دادن از اون کار که حقوقش رو نمیدادن تصمیم میگیره بره خودش کار کنه و همون موقع به دلیل وقوع یک حادثه شرکت دوباره ازش میخواد برگرده و چندین برابر حقوق بهش میده. دلیل این موضوع چی می‌تونه باشه جز تغییر باور؟ مگه ما هزاران نفر رو نمیشناسیم که حتی از کار اخراج شدن و هیچ اتفاق خاصی هم براشون نیفتاد؟ ولی استاد تغییراتی رو در باورهاش ایجاد کرد که خودش میتونه زندگیش رو بسازه و از اون کار میاد بیرون و به قول معروف باج نمیده و یک دفعه یک همچین اتفاقی رخ میده که انفجاری اتفاق می‌افته و اون آدم ها میمیرن و دیگه کسی جز استاد کاربلد نیست و شرکت مجبور میشه که بیاد با حقوق مزایا بسیار عالی از استاد درخواست کنه که بیا برای ما کار کن.

    یک نکته‌ای که استاد در این فایل در موردش صحبت کرد که خیلی مهم بود به نظرم این هست که استاد گفت من باور کردم که میتونم زندگی دلخواهم رو ایجاد کنم و در مرحله بعدی حرکت کردم و مهاجرت کردم که این کار رو انجام بدم. یعنی باور مشقی نبوده باوری بوده که منجر شده به حرکت کردن استاد. و اینطور نبوده که استاد بگه من باور می‌کنم و قانون جذب گفته که من به خواسته‌هام میرسم و فکرم رو عوض میکنم و تمام. نه استاد باورش رو عوض کرده و در راستای این باور که «می‌تونم زندگی دلخواهم رو ایجاد کنم» شروع کرده به حرکت کردن و رفته بندر عباس. یعنی استاد باورش عوض شده رفتارش عوض شده عملش عوض شده شخصیتش عوض شده. ولی انصافا ما فکر می‌کنیم که بشینیم روی ذهنمون کار کنیم ولی همون آدم قبلی باشیم. یعنی فقط میگیم رو ذهنم کار می‌کنم ولی هیچ چیزی عوض نمیشه دقیقا همون آدم قبلی هستیم. خب اگر همون آدم قبلی هستیم همون نتایجی رو میگیریم که در گذشته گرفتیم. یعنی باید این باوری که روی خودمون کار میکنیم اعمال و رفتار ما رو هم عوض کنه. در راستای اون باورها اقدامات جدیدی رو انجام بدیم. مثل استاد که روی باورش کار کرد که میتوانم زندگی دلخواهم رو بسازم و بلند شد رفت بندر عباس. حالا ما میگیم باور ساختیم، خب به چه اقدامی به چه رفتاری به چه نوع عملکردی منجر شد؟ اگر نشده یعنی باور حرفی ساختیم که جواب نمیده.

    از امروز تصمیم میگیرم که هر باوری رو که میسازم رفتار و عملکردم هم باهاش در راستای اون باور تغییر کنه. که اگر نکنه یعنی حرف زدم باور نساختم.

    عاشقتونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: