به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1

نکته مهم:
این فایل به دلایلی که در فایل صوتی و تصویری توضیح داده شده است‌، در تاریخ امروز 25 مهرماه‌ 1399 مجددا ضبط شده است.

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ملیحه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

الله خیرا کثیرا

سلام

امروز هدایت شدم به سمت مقاله ای در قسمت سوالها که بسیار برام تکان دهنده بود. داشتم راجع بهش فکر میکردم و یه سری چیزهایی که به ذهنم میومد رو می نوشتم که بی اختیار اومدم سمت این ویدئو. و وقتی دیدم وشنیدم بهت زده شدم که چه همزمانی جالب و شگفت انگیزی!

وقتی داشتم متن قسمت “تفاوت باورها و دانسته ها” رو می خوندم چقدررررررر بیشتر از گذشته متوجه شدم که خیلی سخته باور کنم که برای داشتن یه زندگی عالی باید حالم رو همیشه خوب نگه دارم. این که اگر حالم خوب نباشه یعنی باورهام مشکل دارن. اگر باورهام مشکل داشته باشن اتفاقای خوب تو زندگیم نمیوفتن. خیلی سخته. الان که دارم دقیقتر نگاه میکنم می بینم واقعا “عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی”. همینطور که استاد عباسمنش تو این ویدئو میگن که وقتی تصمیم به ساختن زندگیشون گرفتن کلا شخصیتشون تغییر کرد.الان دارم بیشتر حس میکنم که چقدرررررر باور محدودکننده احاطه م کردن. چقدرررررررر سالها بیخودی پارو به آب زدم و خودمو خسته کردم. واقعا سخته پذیرفتن این که برای رسیدن به خواسته حتما حتما حتما باید در مسیر و قبل از رسیدن به نتیجه، حالم خوب خوب خوب باشه. چقدرررررررر این باور از تمامی زندگی من دور بوده و این مدتی هم که به لحاظ منطقی پذیرفتمش هنوز اجراش سخته. چون همه ی چیزایی که قبلا ساخته بودی رو باید خراب کنی. انگار میمونی وسط یه بیابون خشک و بی انتها. اما فقط توکل میتونه این فاصله رو طی کنه و بس.

چقدرررررر من سالها حسرت خوردم و ناامید شدم و حسرتها و ناامیدی ها رو دیدم. جالبه از بچگی می شنیدم که میگفتن:اگر آدم خوبی باشی تو این دنیا، وقتی مردی و رفتی اون دنیا، میبرنت بهشت. بهشت جاییه که اصلا نیاز نیست زحمت بکشی. اصلا لازم نیست از جات بلند بشی و بری میوه بیاری و بخوری. سرت رو هر طرف بچرخونی میوه هست. تازه، برای اون میوه هم لازم نیست کار سختی بکنی تا بتونی بخریش. بهشت یعنی راحتی محض. بهشت یعنی خوشی مدام و بی پایان. اصلا همه ی چیزای خوب اونجان و هیچ وقتم تموم نمیشن. خلاصه که یه کمال مطلقی داشتم از بهشت که طبق گفته ی دیگران چون گنهکار درگاه خداوند بودم همیشه، پس قاعدتا بهش نمی رسیدم.

یه جمله ی سوالی توی متن بود که منو یاد حرف یکی از دوستام انداخت. اون جمله این بود:

“آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟”

یکی از دوستام روابط بسیار خوبی با خانواده ی شوهرش داشت و هفته ای سه چهار شب به عناوین مختلف مهمونی میرفت و هر کدوم از مهمونیا هم به گفته ی خودش خیلی خوش میگذشت. یه بار که داشت از یه مهمونی صحبت میکرد گفت: وای دیگه خسته شدم. چقدر خوش بگذرونیم؟؟!!!! من اون موقع که این آموزه ها رو بلد نبودم پیش خودم گفتم: مگه خوشگذرونی خستگی میاره؟! الان میفهمم که وقتی باورهای غلط ریشه دار باشن، یا ادای خوش گذشتن رو درمیاریم که ازمون خیلی انرژی می گیره و یا وقتی لذت می بریم اونقدر عذاب وجدان می گیریم که هرچی شیرینیه به کام خودمون زهر می کنیم که تلافی بشه و به سیاق سابق بگردیم و هیچ دینی به آدمای اطرافمون نداشته باشیم و خدای نکرده طردمون نکنن.

اما این مدتی که با آموزه های مسیر خودشناسی و خصوصا این سایت آشنا شدم ماجرا طور دیگه ای رقم خورد. آموزه های این سایت که یه عالمه دیدگاه من رو به دین و خدا و مذهب تغییر داد و من تونستم بدون هیچ جهت گیری و جانبداری با تغییر نگاهم، حالم رو باهاشون خوب کنم. و از این بابت بسیار شاکر و سپاسگزارم. هم از خدا و هم استاد عباسمنش که دست سعادتمند خداوند هستن. تصویری که آقای عباسمنش از زندگی درین دنیا با توجه به قرآن میدن همون بهشتیه که برای من از بهشت دنیای بعد از مرگ تصویر کرده بودن. همون بهشتیه که ایشون و خانواده شون همین الان دارن توش زندگی میکنن. با خودم میگفتم: یعنی میشه هرآنچه رو که میخوام داشته باشم؛ اونهم به راحتی. میتونم در هر حال و هر طوری حالم خوش باشه. چه در مسیر رسیدن به خواسته هام و چه زمان رسیدن؛ اونهم بدون نگرانی و دلشوره. حالا به لطف این آموزه ها و منطق الهی شون می بینم که همه چیز به وفور هست و هیچ وقت هم تموم نمیشه. اصلا و اساسا و واقعا سیستم دنیا همینه. باید اینگونه بود. یعنی اینگونه آفریده شدیم. این دنیا اینطور آفریده شده. قوانین این جهان به همین منظور طرح ریزی شدن. اما من خلاف اینها رو باور کرده بودم. همین امروز هم که داشتم برای چندمین بار متن میخوندم که : “زمانی به خواسته ها میرسی که باید حالت خوش باشه، باید لذت ببری وگرنه نمیرسی”؛ باز حالم دگرگون میشد. واقعا من همون طور که همیشه آرزو داشتم میتونم بازی کنم و خوش و بیخیال باشم؟ میتونم نگران نباشم؟ میتونم زجر نکشم؟ میتونم پول دربیارم اونهم با لذت؟ یعنی میشه؟ اینجا بود که فهمیدم منظور جمله ی این مقاله رو و دقیقا مثل همین جمله ی آقای عباسمنش که تو این ویدئو گفتن. که همون موقع که تو اون اتاق سیمانی زندگی میکردن حالشون خوب بوده. چون امید وافری داشتن. این که تونستن ایمان و دانسته هاشون رو با عمل همراه کنن و اینطور نتیجه بگیرن.

چه زمانهایی که تو تله ی دانسته هام افتادم و از مسیر قدرتمندکردن باورهام منحرف شدم. گفتم نه! جواب نمیده! هر کار میکنم جواب نمیده! در صورتی که نمیدونستم من اصلا روی باورهام کار نمیکنم. من دارم اطلاعاتم رو زیاد میکنم و خوب میتونم برای دیگران سخنرانی کنم. به جای این که این دانسته ها رو در زندگیم به کار بگیرم. من امید ندارم. من ایمان و توکل ندارم. این مقاله و بعدش این ویدئو حسابی دلم رو قرص کردن که چطور نبض باورهام رو تو دست بگیرم. چطور سرنخ رو رها نکنم و نترسم از بن بستهای راه. و بدونم که این بن بستها در درون من هستن نه بیرون. و خیلی راحت تر از برطرف کردن مشکل بیرونی از درون میشه حل و فصلش کرد. نه این که کار کردن روی باورها اونهم دراول راه، راحت باشه اما همین که من فقط و فقط با خودم طرفم و تکلیفم روشنه، خودش یه دنیا می ارزه. چون خیالم رو از حواشی میگیره و میده به نیرومندتر کردن هر روزه ی باورهام. این که فقط روی خودم متمرکز باشم و کلا با اطرافم که نشان از باورهای محدودکننده داره قطع ارتباط کنم.

این که تو این مقاله خوندم: “هر وقت راحت به نتیجه ای نمیرسی بدون هنوز باور اون خواسته در تو نشست نکرده و جزء بدیهیات ذهنت نشده”؛ برام فوق العاده نجات بخش بود.

این که : “فقط باید لذت ببری از مسیر و راه دیگه ای نیست”؛ خیلی حالمو خوب کرد.

این که تو این ویدئو شنیدم که استاد گفتن: “من شوق بی اندازه ای برای ساختن و آفرینش زندگیم داشتم و اصلا متوجه سختیها نبودم”؛ بیشتر مطمئنم کرد که ادامه بدم.

وقتی داشتم این باورها رو حلاجی میکردم این سوال برام پیش اومد که خب اگر ما اونقدر قانون رو خوب اجرا کنیم که اصلا گرفتار اتفاق ناخوشایند نشیم پس تکلیف نقاط تاریک وجودمون چی میشه؟! یا این که ما چطور به تضاد برمیخوریم؟ چون تضاد همراه همیشگی ماست و راهنمای خواسته هامون. از اونجایی که خداوند سریع الجوابه، جوابش اینطور اومد: وقتی ما نگاهمون رو طوری می چرخونیم که مدام لذت می بریم، اونهم در مسیر رسیدن به خواسته ها؛ این لذات از ساخته شدن باورهای قدرتمند تولید میشن.یعنی قدم به قدم؛ که همون قانون تکامله. و منو یاد یکی از جملات استاد در یکی از فایلهای قانون آفرینش انداخت. استاد میگفت: من وقتی دارم روی باورهام کار میکنم با عشق و شوق این کارو میکنم و لذت می برم. من به زور این کارو نمیکنم و سختی نمیکشم برای این که راحتی و آرامش در آینده داشته باشم. بلکه بدون نگرانی برای آینده از مسیر ساختن باورها نهایت لذت رو می برم. و این لذت ممکنه اینطور باشه که ما مدام به تضادها برخورد می کنیم و مدام نگاهمون رو بازآفرینی می کنیم. مدام تکرار و تمرین و تحسین. مثل رسم نمازهای یومیه. ما در طول شبانه روز در پنج مرحله، به شکل رسمی وارد خلوت با خدا و درون خودمون میشیم. البته ممکنه کسی به جای نماز، مراقبه یا عبادت دیگه ای و در کل “در خود فرو رفتن” داشته باشه. ولی به هر حال این ارتباط رسما برقرار میشه که اگر واقعا با تمام وجود انجامش بدیم به تمامی کارهای ریز و درشت روزمره مون رسوخ میکنه و همه ی اعمالمون خدایی میشه. و اگر با اجرای تمامی این اعمال تمام راه ها برامون هموار شدن، ما با مواجهه با مشکلات دیگران نقائص باورهامون رو می فهمیم. مثل برخورد ناگهانی با یک متکدی. یا برخورد با یه آدم عصبی. یا شنیدن حادثه ی ناگواری در اون سر دنیا از طریق اخبار بطور کاملا اتفاقی و … . یعنی این تضادها مستقیم اگر نباشن غیرمستقیم پیامشون رو می رسونن. درین لحظات دو کار بسیار حساس و شرنوشت ساز به شدت تاثیرگذارند. یکی شکرانه ی معجزه ی تضاد و دیگری اعراض به موقع از ناخواسته ها و عدم تمرکز بر اونها.

و آقای عباسمنش در همین ویدئو گفتن: میشد که به همین سختیها هم برنخورد اگر باورهای قدرتمندکننده داشت. و این که تجربیات ایشون در فایل های رایگان و محصولات میتونن خودبخود کلی از سختیها رو برای مخاطبین این برنامه ها در نطفه خفه کنن. البته به شرط ایمان!

فقط هشیاری ما لازمه که فرکانس سازه و سرنوشت ساز. این هشیاری چون مدام بین خالق بودن و اشرف مخلوقات بودن و حاکمیت مطلق بر زندگی و سرنوشت خود با ابراز بندگی بی چون و چرای خداوند همراهه، نه گرفتار کبر و غرور میشه و نه ایستایی و به قهقرا رفتن. چون افسردگی و ورشکستگی و بیماری و هر آنچه اتفاق ناخوشایند در عالم هست همه برای هشیار کردن ما از افتادن در مسیر غلطی خبر میدن که اونقدر برامون عادت شده و متوجهش نیستیم که هر لحظه ممکنه طوری سقوط کنیم که دیگه راه برگشتی نباشه و بزرگترین و سهمگین ترین سقوط تلف شدن عمر با باورهای محدودکننده و عزت قائل شدن برای سختی و رنج و عذابه.

خلاصه که این مقاله ی بسیار ارزشمند یکی از منابع من شده که هر روز مرورش کنم و این ویدئوی فوق العاده هم باعث شد من کلی سوال و جواب رو مرور کنم.

سپاسگزارم از استاد و گروه عباسمنش که این مقاله ها رو با دقت و سخاوت می نویسن و این فایلهای صوتی و تصویری رو با شوق بسیار مجددا ضبط میکنن. دست مریزاد و خدا قوت

خیلی زیاد خوشحالم و هربار با خوندن مقاله ها و دیدن و شنیدن فایلها شوقی هزاران برابر بیشتر از قبل در من می جوشه و تعهدم چندین برابر میشه. براتون آرزو میکنم هر آنچه خیر و برکت در کیهانه نصیبتون بشه.

و من الله توفیق

ایام به کام


به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    377MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1
    30MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابراهیم خسروی» در این صفحه: 5
  1. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام به خدای واحد

    1/سلام به خدای که در اوجه ناراحتی وقتی یادش میوفتم قلبم رو شاد میکنه

    2/سلام به خدایی که از شوق نزدیکی بهش اشک هایی رو روی صورتم جاری کرده که دیدنه صفحه ی گوشی رو برام سخت کرده

    3/سلام بر خدایی که قلبم رو آروم کرد

    4/سلام به قرآنی که دارم گوش میدم و قلیم رو آروم میکنه

    5/سلام بر خدایی که قلبم رو از آدما دور کرد تا با خودش عجین بشم

    6/سلام بر خدایی که آیاتش نمیزاره قلبم آروم بگیره و داره مثله آب‌جوش قل میخوره

    7/سلام به خدایی که داره بهم میگه آیا برای شما دو چشم و دو لب و زبان قرار ندادیم!!!

    8/سلام بر خدایی که قلبم رو با قرآن آشنا کرد

    9/سلام بر خدایی که برای تمااامه نداشته هایم کافی است

    10/سلام بر حدایی که از روح خودش درون من دمید

    11/سلام بر خدایی که قلبم را آرام کرد

    12/سلام بر خدایی که سختی ها را برایم آسان کرد

    13/سلام بر خدایی که هرگز مرا به حال خودم وا نگذاشته

    14/سلام بر خدایی که شیطان را ضعیف تر از من کرد زمانی که تگیه گاهم به خداوند باشد و هییییچ تسلطی بر من نداره

    15/سلام بر خدایی که بهم گفته چجور معنی قرآن رو باد بگیرم

    16/سلام بر خدایی که بر تمامه سختی ها و دلگیری هایم محیط است

    17/سلام بر خدایی که خیر وشر زندگی ام رو به من الهام میکند

    18/سلام بر خدایی کهغته آیا خدا برای بنده ی خویش کافی نیست

    19/سلام بر خدایی که گفته به آنچه که در سینه دارید آگاهم

    20/سلام بر خدایی که مرا غذا میدهد

    21/سلام برخدایی که همیشه کنارم هست و هر وقت صدایش میکنم در همان لحظه کنارم تمام قد ایستاده و میگوید چه شده!

    چه کسی تو را ترسانده

    چه چیزی میخواهی

    چه کسی تو را غمگین کرده

    نترس

    غمگین نباش تو در پناه منی

    22/سلام بر خدایی که برای اثبات قدرتش که قلبم را از غم آرام کند، آسمان را بدون سقف برافراشت تا بهم بگوید من هرآنچه که بخواهم میتوانم انجام دهم حتی اگر تو فکرش را هم نکنی

    23/سلام بر خدایی که چنان مرا عاشق خودش کرده که تمامه جانم را حاظرم بدهم اما حرمتش را نشکنم

    24/سلام بر خدایی که مرا به آرامش و فهم هدایت کرد

    25/سلام بر خدایی که در هر سختی برایم آسانی قرار داد

    26/سلام بر خدایی که بخاطر دیدنه محبتش ذذذره ای از او نمیترسم و بخاطر دیدنه قدرتش ضعیف ترین و بی توان ترین موجود هستی خودم رو در مقابلش میبینم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  2. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام به عزیزای دلم، به استاد بزرگوار و خانم شایسته.

    دو سه روزه که مدام از خودم دارم سوال میکنم که چرا اون چیزی رو که میخوام رقم نمیخوره تو زندگیم تا لذت ببرم و احساس خوشبختی عمیق کنم!؟

    من که دارم روی توحیدم کار میکنم!

    من که دارم روی کنترل ذهنم کار میکنم!

    من که دارم روی عزت نفسم کار میکنم!

    من که بششششدت ورودی هامو کنترل میکنم!

    من که دار ماز ناخواسته هام اعراض میکنم!

    پس چرا اون خواسته ای که میخوام یرو کله اش پیدا نمیشه تا از صمیم قلبگ احساس خوشبختی کنم و لذت و لذت و لذت ببرم!؟

    تا اینکه دیروز توسط کامنت‌ یکی از دوستان عزیز بهم الهام شد که گیر کارم کجاست!

    و اون شاه ترمزه اصصلی که تماااامه انرژی مو گرفته و اجازه نمیده مثله موشک برم جلو رو بهم نشون داد و اونم این بود که خدا بهم گفت:

    تو شکرگزار نیستی!

    تو تمرکزت روی نعمت هات نیست

    تو همش تلاشت و تمرکزت و همه ی کارهایی که داری تو این مسیر انجام میدی برای رسیدن به اون خواسته است، نه برای عبادت خدا یا احساس خوب یا لذت بردن از زندگی!

    تو انگار داری گروگان کشی میکنی!

    من اینجوری رفتار و عمل میکنم، خدا تو هم وظیفته بخاطر اینکه من اینجوری عمل میکنم تا فلان موقع من رو به خواسته ام برسونی

    انگار که دارم مثله پیک موتوری یک بسته ای رو میبرم و وقتی رسیدم باید پولمو بده.

    بعد گفت تو باید با تمامه وجودت و در تمامه لحظاتت تمرکزت روی زیبایی ها و داشته هات باشه و شکرگزاری کنی بابت هر آنچه که همین الان داری!

    بعد دیدم راست میگه!

    یه نمونه از ناشکری هام این بود که دیروز یک بن بهمون دادن و گفتن که تا مبلغ 2 میلیون تومان برید خرید کنید هرچی دوست دارید ولی خداشاهده من ذذذذره ای نه خوشحال شدم، نه ذوق کردم و نه گفتم خدایا شکرت بخاطر این رزق بی حساب!

    در صورتی که واقعا رزق بی حساب بود!

    خداروشکر میکنم. و میخوام از امروز روزی 20 مورد شکرگزاری در همین صفحه و روز شمار بنویسم تا روز آخر روزشمار تحول زندگی من!

    من میخوام با شکرگزاری و تمرکز روی داشته هام زندگیمو متحول کنم و احساس میکنم این قسمت بزرگترین قسمت ضعف منه توی این مسیر.

    خدایا از تو سپاسگزارم که این آگاهی هارو بهم دادی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  3. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام به دوست عزیزم.

    خییییلی ممنونم بابت بابت اینکه نسبت به من لطف داشتید.

    من عذر میخوام اگه کامنت محبت آمیز، تحسین عزیزای دلللم، و یا سوالاتشون رو بعضی وقت ها جواب نمیدم.

    واقعیتش اینه که من بعضی وقتها چندین کامنت واسم میاد و در حین خوندن کامنت ها بعضی از دوستان سوالاتی میپرسن. به خودم میگم که یادم باشه این کامنت رو جواب بدم، ولی بقدری اشتیاق دارم که همه کامنتها رو بخونم که یادم میره سوالات رو جواب بدم.

    ببینید من در طول روز یا دارم دروه ی عزت نفس رو گوش میدم، یا روز شمار تحول زندگی من، یا کامنت های بعضی فایلهارو میخونم، یا نشانه ی امروز من رو میبینم، یا فایل جدید استاد رو میبینم، یا کامنت هایی که واسه فایل استاد میاد رو میخونم، یا بعضی فایلهای استاد رو صوتی و یا تصویری طبق نیاز اون لحظه ام استفاده میکنم، یا بعضی سوالات عقل کل رو جواب میدم، یا تمرینات عملی عزت نفس رو گوش میدم، یا ساعت ها پیاده روی میکنم و با خدا صحبت میکنم و ازش هدایت میخوام، یا مینویسم

    ییییعنی تمامه روز من و تمام تایمی که من بیدارم تمامه این کارها رو انجام میدم، حالا شما فکرشو کن این وسط هدایت خدا هم میبرت که بری یه کامنتی رو بخونی که کککلا زیر رو روت میکنه و اشک میریزی و اشک میریزی.

    اگر من جایی سوالی یا کامنتی از عزیزانم رو جواب نمیدم، خدایی نکرده مبنی بر نادیده گرفتن اون سوال یا حتی اون کامنت تشکر نیست!

    فققققط بخاطر اینه که مانند کسی هستم که رفته رستوران و انواع کیک، نوشیدنی، فست فودی، کبابی، خورشتی، میوه و… جلو چشمشه و دیگه کلا فراموش میکنه که قرار بود چی بخوره اینقدر که ذوق میکنه از این همه تنوع میوه و خوراکی!

    خداروشکر میکنم بابت دیدگاه زیباتون که هیچ وقت قدرت رو به هیچکس نباید داد.

    در پناه خدای واحد موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام به زینب دوست خوبم.

    از خوندن کامنتت لذت بردم و از اینکه چقدر خوب میتونی زمزمه های ذهنت رو به زبون بیاری و بشناسیشون ،و از صمیم قلبم تحسینت میکنم بابت شجاعتی که داشتی واسه تغییر کردن و با اتوبوس رفتن.

    میدونی!

    وقتی حرف از تغییر شخصیت میاد وسط ما فکر می‌کنیم تغییر شخصیت یعنی یهویی از فردا نقص وراجیمون رو بزاریم کنار و یه آدم فرهیخته ی کم حرف و گزیده گویی بشیم

    فکر میکنیم یعنی در طول روز هر لحظه روی ذهنمون افکارمون ،دیدگاهمون ،غیبت کردنمون تسلط داشته باشیم

    نه از این خبرا نیست

    بزرگترین رمز تغییر زندگی در همه ی جنبه های زندگی ما اینه که کوچکترین نقطه ضعفامون رو هر روز وهر روز یکی یکی برطرف کنیم.

    این وسط ذهن میاد میگه وووووو تو تو زمینه ی مالی مشکل داری ، تو زمینه ی روابط مشکل داری، همسر دلخواه رو باید جذب کنی،خیییلی از نقاط ضعف شخصیتی مثله بدبینی،خساست،ترس از قضاوت،ترس از حرفه مردم ،حسادت ووو رو باید برطرف کنی،استاد چندین دوره داره باید کار کنم، من کی میتونم اینارو برطرف کنم پس باید روزی یه ایراد از خودم برطرف کنم و از طرفی هم چون این کار غیر ممکنه بعد از 1 هفته بیخیال میشه در صورتی که این اشتباهه!

    ببین!

    یه جایی از دروه ی عزت نفس استاد گفته که کسی که اعتماد به نفس داره کاره عقب افتاده نداره و کاراشو به موقع انجام میده که رو همدیگه انبار نشن!

    همین موضوع رو من اومدم تو زندگیم اجرا کردم

    چطور!؟

    مثلا میوه میخورم، چون ظرف میوه با آب خالی هم تمیز میشه چرب و چرکین که نشده نهایتش آب لیموشیرین ریخته تو بشقاب!

    بعد از اینکه میوه میخورم بلافاصله ظرفم رو میبرم تو سینگ ظرفشویی، آشغالاشو میریزم تو کیسه زباله،ظرفم رو میشورم میزارم سرجاش!

    اگه من هر روز روزی 3،2 مورد این کارو انجام بدم این میشه تغییر شخصیت

    حالا طرف میاد میگه من اینقدر فایل گوش بدم،دوره بخرم که یاد بگیرم ظرف میوه ام زود بشورم!

    من باید خیییلی بیشتر از اینچیزا تغییر کنم!

    نه اینجوری نیست!

    وقتی ما 3 ماه مداوم این رفتارارو تو خودمون تقویت کنیم و تمرکز کنیم که هوایمون باشه که کار عقب افتاده نداشته باشیم،می‌بینیم بعد از 3 ماه هیچ کار عقب افتاده ای نداریم.

    حالا ما فکر می‌کنیم اینفقط تو این زمینه باعث تغییر شخصیت ما میشه!

    اصلا اینجوری نیست!

    ده ها جنبه ی زندگیه مارو تغییر میده!

    مثلا!

    ما یه دندون درد خفیفی داریم ماهی یکی دو روز درد میکنه!

    اگه ما همون موقع بریم دندون پزشک، ممکنه با یه ریکاوری خیلی کوچیک و کم هزینه دندونمون رو درست کنه و ترمیم کنه، اما بخاطر مون نقص تنبلی و کارای عقب افتاده،کار بجایی میرسه که 1 سال بعد همون دندون کاملا نابود میشه و باید ایمپلنت بشه!

    99٪ افرادی که دندوناشون رک ایمپلنت کردن دققیییقااا بخاطر همین نقص تنبلیه که به موقع رسیدگی نکردن و کارشون رو عقب انداختن!

    بعد مجبور شدن با کللللی درد و هزینه ی چندین برابری دندونشون رو درست کنن!

    جالا این نقص تنبلی چجور برطرف میشه!؟

    با همون ظرف میوه رو شستن!

    با همون مرتب نگه داشتن وسایل داخل یخچال،نه اینکه 7 تا پلاستیک تو جا تخم مرغی بزاریم تو همشون هم قرصه!

    نه اینکه پلاستیک پلاستیک دمنوش و عطاری و سبزی جات تو کابینتا بزاریم آخرشم نمیدونیم ماله چی ان هرچی هم بو میکنیم متوجه نمیشیم دوباره میزاریم سرجاش میگیم یه روز بدرد میخوره!

    (یادم باشه امروز یخچال و کابینتامو مرتب کنم خخ)

    تغییر شخصیت از همین با اتوبوس رفتن شروع میشه!

    فردا روز میگی چرا با اتوبوس!

    من باید با ماشین شخصیم برم و بیام و اینا باعث میشه که 3 سال دیگه هیچ ربطی به زندگی و شخصیت الانت نداشته باشی!

    در پناه خدای واحد موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
  5. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    سلام به روی ندیده ی ماهت آرزو دوست خوبم.

    توحید!

    میدونی!

    راستشو بخوای اولین سوالیه که میخوام جواب بدم و از جواب دادنش عاجزم.

    نه اینکه ندونم چی بگم،بلکه مثله اینه که یکی ازت بپرسه عشقه به مادر،حسه بریدنه بارونه نم نم،حسه صدای خروس و صلوات خورشید،حسه بویه خیلی قدیمی دوران بچگی چطوره!

    نمیشه توضیحش داد!

    خدایا خودت بیا وسط.

    اگه میخوای توحید باشی فقط باید 1 کار کنی!

    اونم اینکه حاشیه ها اذیتت نکنن و از حاشیه ها دوری کنی!

    میدونی یعنی چی!؟

    مثلا وقتی میری سر صف پمپ بنزین هی چشم چشم نکنی که پشت سر کدوم ماشین برم که زودتر بنزین بزنم.

    زمانی تو زور نمیزنی برای سریع تر بنزین زدن که تو قلبت آرامش داشته باشی و بگی من امروز صبح گفتم خدایا از الان که بیدار شدم تا شب که دوباره بخوابم رو تو برام برنامه ریزی کن پس الان هم اگررر 2 ساعت بمونم تو صف پمپ بنزین بنفعمه.

    این آرامشه از ایمان به خدایی میاد که تو قرآن گفته من از آنچه که در سینه دارید آگاهم !

    از جایی میاد که خدا تو قرآن گفته ما میبینیم و میشنویم

    از جایی میاد که گفته ما نگهبانانی از پیش رو از پشت سر برای شما قرار دادیم.

    حاشیه ها چی ان!

    اینکه قراره عروسمون برا اولین بار بیاد خونمون ،یا دختر خاله ام با شوهرش که غریبه هستن و تازه عروسی کردن از یه استان دیگه میخوان بیان خونمون حالا من تمامه فکرم درگیره این باشه که یه لباسی خودمو، شوهرم و بچه ام بپوشیم که اینا تو دلشون تحسین کنن و ما تو چشم اونا شیک پوش بنظر برسیم!

    یا اینکه از کدوم ظرفام استفاده کنم که این مهمانا از زیبایی این طرفا کیییف کنن!

    یا چه سالاد خاصی درست کنم که تا حالا نخوردن و اولین بارشون باشه!

    اینا میشن حاشیه!

    اینا میشن شرک!

    اینا میشن بدبختی!

    حالا همین منی که دارم اینارو میگم وقتی مهمان میاد خونم نهایت احترام و عزت رو بهش میزارم اما دغدغه ی این رو ندارم که چکار کنم که اووون همه چیز منو تأیید کنه!

    من همیشه وقتی مهمان میاد خونم اگه قرار باشه 2 روز مثلا بمونه شاید 2 وعده غذای عالی پذیرایی کنم اما قطعا از وعده های غذاهایی خیلی معمولی مثله بادنجون و گوجه و حاظری پذیرایی میکنم

    چون تو دلم میگم اگه این شخص واسه دیدنه من اومده که کار به غذا نداره

    اگه واسه غذا اومده سرزنده اینجا رستوران نیست و من هم گارسون نیستم!

    توحید یعنی حذف حاشیه هایی که تو زندگیمون داریم!

    حاشیه میدونی یعنی چی!

    یعنی اینکه مثلا یه آدمه سطح بالا،از نظر زیبایی،باکلاسی،شرایط مالی،جایگاه اجتماعی و…

    مثلا در مورد ایراد هایی که تو شهر شیراز هست صحبت میکنه.مثلا تو یه جمعی میگه شیراز مسئولین خیلی بی عرضه ای داره،شهر به این بزرگی چنان ترافیک داره و اینجا ها ایراد داره و …

    ولی تو نظرت مخالف اون شخص باشه!

    تو نظر خودتو بگی!

    و قدرت و جایگاه اون شخص تو رو تسخیر نکنه و تو هم بر خلاف دیدگاه خودت برای اینکه اون آدم خوشش بیاد ازت چهارتا دیگه حرف بزاری روش!

    و بهش بگی اتفاقا اینقدر مسولین این شهر عرضه داشتن و این شهر رو زیبا کردن که از استانهای دیگه میان اینجا واسه تفریح و سکونت و درمان چشم و…

    وگرنه چرا مثلا استانهای دیگه اینجوری نیست!

    این میشه توحید!

    شرک یعنی حاشیه ها!

    حاشیه میدونی یعنی چی!؟

    یعنی استوری و وضعیت واتساپ گذاشتن!

    میدونی ریشه ی استوری و وضعیت واتساپ چیه!؟

    اینه که بقیه ی آدما ببینن که تو داری خوش میگذرونی روی سی و سه پل!

    اینکه بقیه ببینن که یکی هست که دوست داره و برای ولنتاین واست کادو خریده!

    اینکه بقیه ببینن تو داری تو عروسی خوش میگذرونی!

    در کل وقتی نظر آدما واست مهمه تو مشرکی!

    دروغ میگم!

    یه امتحان کن ببین وقتی وضعیت واتساپ یا استوری میزاریم چند بار در طول روز چک میکنیم که کیا دیدن،چقدر بازخورد داشته،نظر بقیه چیه و…

    اگه مثلا استوری بزاری و بازدید خیییلی کمی بخوره ضد حال میخوری و اون استوری رو نگاه میکنی و به خودت میگی این چه چیزه بی‌معنی بود که من گذاشتم!

    اما اگه کللللی بازخورد بخوره بارها وبارها میری استوری خودتو نگاه میکنی و کییییییف میکنی و لذذذذذت میبری!؟

    چرا !؟

    چون آدما تأییدت کردن!

    چون آدما بهت گفتن آفرین!

    این میشه شرک!

    حالا چی میشه که ما به توحید میرسیم و چکار کنیم که هیییچکس برامون مهم نباشه و توحیدی باشیم!؟

    1/باید آدما رو بشناسی

    2/باید خدارو بشناسی

    آدما رو شناختن یعنی چی!؟

    یعنی اینکه اون دختر خاله ات و شوهرش بود که گفته بودم!

    اونها اگر تو یه بدی بهشون کنی،یا باب میلشون رفتار نکنی،یا درخواستشون رو اجابت نکنی و مثلا بهت بگن بیا ضامن واممون شو و تو بگی این کار رو نمی‌کنم در 99٪مواقع ناراحت میشن و رابطشون با تو کدر میشه!

    پس این جنس موجود لیاقت این رو نداره که تو جوری رفتار کنی که اون خوشش بیاد!

    اون آدمایی که استوری های تو رو میبینن بعد از نیم ساعت استوری تو رو فراموش میکنن!یا اگه از تولدت استوری بزاری و ممکنه ناراحت بشن که چرا مارو دعوت نکردی و جبهه بگیرن!

    پس این جنس موجودات لیاقت وقت گذاشتن رو ندارن!

    اون آقاهه بود که گفتم خیییلی سطحش بالاست از نظر اجتماعی و باکلاس و …

    اگر تو نظری مخالف نظر اون بگی در 99٪مواقع با صدها دلیل که کم نیاره میخواد خلاف نظر تو رو ثابت کنه در صورتی که راه درستش اینه که بگه (قشنگیه دنیا به همین اختلاف نظراتشه و شما هم از زاویه ی قشنگی نگاه کردین به موضوع)

    پس این جنس آدم لیاقت رو نداره که باب میلش رفتار کنی!

    یا اینکه اگر از دوستت یه لباس برای یه جشنی قرض بگیری و بگی لباس جشنت رو بهم بده برا یه شب بهت بده و بعد از 2 هفته بهت بگه میشخ ماشینت رو بهم بدی برم تا شهرستان و تو بهش ندی ،ازت دلخور میشه!

    چون به ازای اینکه نیاز تو رو برطرف کرد انتظار داده تو هم نیازش رو برطرف کنی!

    پس همچین موجودی لیاقت درخواست کردن رو نداره و لیاقت رفاقت رو نداره!

    این میشه شناخت آدما!

    اما حالا چطور خدارو بشناسیم!؟

    خدا اونیه که با هر نوع ظاهری و با هر نوع لباسی چه تو دستشویی یا موقع خواب مشتاقه اینه که با تو صحبت کنه!

    و همیشه به حرفات گوش میکنه!

    این جنس موجود لیاقت این رو داره که براش وقت بزاری و باهاش حرف بزنی!

    این خداهه هیچ درخواستی از تو نداره و به قول قرآن میگه خدا محتاج عبادت شما نیست بلکه شما به او محتاج هستید!

    و اینکه اگه درخواستی ازش کنیم منتش رو روی ما نمیزاره و نمیگه تف تو صورتت لیاقت این رو نداشتی که وقتی کرایه خونه نداشتی من برات پول جور کردم!

    اتفاقا برعکس تو قرآن گفته به یاد من باشید تا به یاد شما باشم

    یا میگه

    به ریسمان الهی چنگ بزنید!

    پس چنین موجودی لیاقت درخواست کردن رو داره!

    یا یه جاهایی یه مشکلی برات پیش میاد از دست هیچ آدمی کاری برنمیاد!

    همون مشکلات که با تمامه وووجودمون خدارو صدا میکنیم!

    و خدا درخواست مارو معجزه‌ وار اجابت میکنه و ما فراموش می‌کنیم لطفش رو و یادمون میره اما همون خداهه اگه بارها بارها باز این کارو باهاش کنیم اصلا به روی خودش نمیاره و دوباره با محبت باهامون رفتار میکنه!

    به قول قرآن میگه که افرادی که سوار کشتی هستند و دچار طوفان می‌شوند با تمامه وجود و اخلاص مارا می‌خوانند که نجاتشان دهیم،و وقتی که نجاتشان دادیم و به خشکی رسیدند چنان می‌روند که گویی هرگز مارا نخواندند!

    یا اینکه میگه وقتی مشکلی دارید به پلو،دراز کشیده و نشسته و در حین راه رفتن مارا می‌طلبند و درخواست کمک می‌کنند و چون مشکلشان را حل کردیم مارا فراموش میکنند(این چیزهایی بود که از قرآن یادم بود اما دقیقا و عینا رو یادم نیست)

    پس همچین موجود با معرفتی لیاقت رفاقت رو داره!

    میبینی !

    وقتی آدمارو بشناسی ،خداروهم بشناسی تفاوتشون مثله زندگی کردن تو خونه ی 70 متری با درب آهنی و دیوار های کرم رنگه تیره با کابینت های فلزی درب کج و کوله و اینه شکسته و کلی کلید پریز چرکین با شیرآلات داغون و حمامی با کاشی های قهوه ای و خفه!

    اما زندگی با توحید زندگی تو خونه ای که پنجره هاش به بلندی کل سقف و عرض یک قالی و پنجره های دوجداره و بالکن بزرگ که پره از گلدون های گل شب بو و نور بی‌نظیر و حمامی با سرامیک های سفید و دوش باکلاس و فشار آب زیاد و جکوزی و خونه‌ ای 230 متری وه دیواراش کلی آینه کاری شده و تابلو های زیبا روش نصبه!

    تو وقتی توی خونه ی 230 متری زندگی کنی یه مدت،دیگه نمیتونی تو اون خونه ی 70 متری زندگی کنی!

    اگر میبینی 99٪جامعه شاداب نیستن چون دارن تو اون خونه ی 70 متری زندگی میکنن!

    تنها راه زندگی کردن تو اون خونه ی 230 متری،

    1/شناخت خداست

    2/شناخت آدماست

    3/دوری از حاشیه هاست

    خدایا این جملات کجا بودن!

    یییعنی حااااا می‌کنم وقتی جرفراز توحید میشه ها!خدا دیگه مییییرونش خخخخ

    من 2 ساعته سرکارم به طور عجیبی هیچکس پیجم نکرد که کاری انجام بدم!

    ببینم اینقدر سوال از توحید میپرسین تا خدا شرکت فولاد رو بخوابونه خخخ

    خداهه هم مگه بدش میاد!

    کیف میکنه!

    اگه گردن درد گرفتم من میدونمو شما و اون خدا که 1 ساعته سرم تو گوشیه

    دردت تو جونم که تو برام کافی هستی

    دردت تو جونم که حتی وقتی باهات شوخی میکنم برا اینکه بهم بگی دوست دارم اشکامو از چشام درمیاری

    دورت بگردم که هیچکس جز تو برام عزیز نیست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای: