به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1 - صفحه 83 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-18.jpg
570
800
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-16 09:19:202020-10-18 03:29:15به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
استاد عزیزم با دیدن خونه پشت سرتون واقعا بع وجه اومدم چون دقیقا عکس همچین خونه ای رو زدم به در کمدم خونه مورد علاقه من هست.از اون گذشته بیشتر با دیدن خونه بندر عباستون بیشتر به وجه اومدم کمی برام سخت بود باورش ولی خوب بر اساس آموزش های خودتون این در من نهادینه شده که بخوای دنیا هم بهت میده.اصلا تصور همچین خونه ای رو نداشتم درسته گفته بودین که خونه بندر عباستون جالب نبود ولی به هیچ وجه فکر نمیکردم در این حد باشه .هنوز یادم میاد تنم یه جوری سرد میشه. ولی در من ایمانی بود که اون ایمان 1000 برابر شد. 1000 برابر. شکر که دارم رو باور هام کار میکنم. و ایمان دارم هر روز خبرهای زیادی رو در سایتتون ثبت خواهم کرد. براتون آرزوی هزار برابر این رو دارم. بتازید و خوشتون باشه
لطف حق
پروین اعتصامی
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتهٔ رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه
گفت کای فرزند خرد بیگناه
گر فراموشت کند لطف خدای
چون رهی زین کشتی بی ناخدای
گر نیارد ایزد پاکت بیاد
آب خاکت را دهد ناگه بباد
وحی آمد کاین چه فکر باطل است
رهرو ما اینک اندر منزل است
پردهٔ شک را برانداز از میان
تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی
دست حق را دیدی و نشناختی
در تو، تنها عشق و مهر مادری است
شیوهٔ ما، عدل و بنده پروری است
نیست بازی کار حق، خود را مباز
آنچه بردیم از تو، باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است
دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، بدریا حکم طوفان میدهیم
ما، بسیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوستتر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
قطرهای کز جویباری میرود
از پی انجام کاری میرود
ما بسی گم گشته، باز آوردهایم
ما، بسی بی توشه را پروردهایم
میهمان ماست، هر کس بینواست
آشنا با ماست، چون بی آشناست
ما بخوانیم، ار چه ما را رد کنند
عیب پوشیها کنیم، ار بد کنند
سوزن ما دوخت، هر جا هر چه دوخت
زاتش ما سوخت، هر شمعی که سوخت
کشتئی زاسیب موجی هولناک
رفت وقتی سوی غرقاب هلاک
تند بادی، کرد سیرش را تباه
روزگار اهل کشتی شد سیاه
طاقتی در لنگر و سکان نماند
قوتی در دست کشتیبان نماند
ناخدایان را کیاست اندکی است
ناخدای کشتی امکان یکی است
بندها را تار و پود، از هم گسیخت
موج، از هر جا که راهی یافت ریخت
هر چه بود از مال و مردم، آب برد
زان گروه رفته، طفلی ماند خرد
طفل مسکین، چون کبوتر پر گرفت
بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول، وهله، چون طومار کرد
تند باد اندیشهٔ پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن
این بنای شوق را، ویران مکن
در میان مستمندان، فرق نیست
این غریق خرد، بهر غرق نیست
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه، چاه
چاهها کندند مردم را براه
روشنیها خواستند، اما ز دود
قصرها افراشتند، اما به رود
قصهها گفتند بیاصل و اساس
دزدها بگماشتند از بهر پاس
جامها لبریز کردند از فساد
رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند، اما درس عار
اسبها راندند، اما بیفسار
دیوها کردند دربان و وکیل
در چه محضر، محضر حی جلیل
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک
در چه معبد، معبد یزدان پاک
رهنمون گشتند در تیه ضلال
توشهها بردند از وزر و وبال
از تنور خودپسندی، شد بلند
شعلهٔ کردارهای ناپسند
وارهاندیم آن غریق بینوا
تا رهید از مرگ، شد صید هوی
آخر، آن نور تجلی دود شد
آن یتیم بیگنه، نمرود شد
رزمجوئی کرد با چون من کسی
خواست یاری، از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ
شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب، آتش بسی افروخته
وز شراری، خانمانها سوخته
خواست تا لاف خداوندی زند
برج و باروی خدا را بشکند
رای بد زد، گشت پست و تیره رای
سرکشی کرد و فکندیمش ز پای
پشهای را حکم فرمودم که خیز
خاکش اندر دیدهٔ خودبین بریز
تا نماند باد عجبش در دماغ
تیرگی را نام نگذارد چراغ
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
آنکه با نمرود، این احسان کند
ظلم، کی با موسی عمران کند
این سخن، پروین، نه از روی هوی ست
هر کجا نوری است، ز انوار خداست
امروز داشتم به مستندی که درباره کشتی سازی تفریحی بود و با دو نفر از بزرگترین شرکت ها مصاحبه می کردند. مصاحبه گر خانمی بود که همش تمرکزش روی حوادث و غرق شدن کشتی ها بود که انگار چندین نفر مرده بودند بعد رئیس شرکت گفت حدودد 99 درصد از کسانی که از این نوع خدمات استفاده می کنند راضی هستند و احتمال کمی در این حوادث است مثلا 1 در 100 درصد . اما خانم مصاحبه گر گفت اینها صدر اخبار نمی روند .
چرا این مطالب صدر اخبار نمی روند چرا اگر میلیون ها نفر از خدماتی استفاده کنند و راضی باشند کسی در موردش حرفی نمی زند اما اگر حادثه ای در هر 100 سال یک بار رخ دهد می شود صدر اخبار . ؟
سلام به خانواده بزرگ و صمیمی جناب آقای عباس منش خوشحالم که در جمعتون هستم .
باسلام به استاد عزیزم عباس منش و همه عزیزان هم فرکانسی با من
راستش من زیاد دیدگاهی از خودم در سایت نمیزارم و منتظر یه خبر قابل نوشتن برای عزیزانم هستم که اول خودم را شاد کند و بعد با آن خبر عزیزان هماهنگ با خودم را شاد کنم و در فرکانس شادی بیشتر قرار دهم امیدوارم این قسمت از نظر و دیدگاه من به گوش عزیزان در تهیه دوره هدفگزاری برسد چون من تازه این دوره را خریده ام و دارم اجرا میکنم ولی خب
دوره های دیگر را خریداری
کرده ام و دارم روی آنها کار میکنم البته خداوند را صد هزار مرتبه سپاسگزارم که نتایج خوبی هم دیده ام اما باید بیشتر روی خودم و باورهام کار کنم تا به آنچه که در پی اش هستم برسم انشااله . بگذریم .
سوال فایل جلسه دوم هدفگزاری این بود که در گذشته چه تصمیم قاطعی گرفتید و انجام شد .
خوب در آن سالها من 14 سالم بود و از ناحیه پای چپ هم به فلج ناقص مبتلا بودم که آثارش تا الان هم هست و جثه کوچولویی داشتم که هنوز هم دارم و قبل از انقلاب بود من مدرسه راهنمایی و تا اول دبیرستان بادوچرخه میرفتم و روزی که مادرم برایم یک دوچرخه خرید از آن دوچرخه هایی که دسته هایش حالت شاخ داشت خیلی خوشحال شدم و اون موقع من بلد نبودم سوار آن شوم چون کوچکتر هم که بودم با دوچرخه کوچکتر که باز هم مادرم زحمت خرید آنرا برایم کشیده بود به مدرسه میرفتم و.خب طبیعتا” این یکی چون بزرگتر از قد من بود و پایم کمی بسختی به زمین میرسید این بود که برای بدست آوردن تعادل هم احتیاج به تمرین کمی بیشتر داشتم . این که میگم تمرین کمی بیشتر.به این خاطره که حس بلد بودن و انجام شدن در من بود ولی باز باید به خودم یادآوری میکردم که با تمرین شد ویادمه که یه شب میخواستم یاد بگیرم که سوار این دوچرخه شوم و دو تا از خواهرام این ور و اون ور دوچرخه را گرفته بودند و من در کوچه سعی میکردم که تمرین کنم که تعادلم را روی این دوجرخه حفظ کنم و شبها که کوچه خلوت تر بود با عشق سوار دوچرخه میشدم و حتی این شعر که ( من میرم به مدرسه با الفانته شوئه .ا الفانته شوئه .ا الفانته شوئه . سلام هم شاگردی ) و تکرار میکردم و خواهرام هم بامن همصدایی میکردند .
این یه شعر در مورد کفش الفانته شوئه با مارک فیل بود که در آن موقع باشادی بچه های مدرسه در تلویزیون آنرا میخواندند و من بسرعت توانستم تعادلم را روی دوچرخه حفظ کنم ویادمه که با شادی گفتم ولم کنید یادگرفتم ، یاد گرفتم . چون توانستم بتنهایی بی اینکه کسی منو بگیره در آن شب از این ور کوچه به آن ور کوجه بروم بی آنکه در جوی وسط کوچمون که عرض تنگی هم داشت بیفتم و خیلی خیلی خودم و خواهرام از این موفقیت خوشحال شدیم.
با تشکر از فرکانس خوبیکه در هر لحظه میدهید . کاناز
خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم.
چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن، نادانسته های کودکی بی دفاع، مورد قضاوت بی رحمانه دانسته های معلم قرار می گرفت.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.
اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.
آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما …
بعدها وقتی به برادر کوچکترم دیکته می گفتم همان گونه قضاوت کردم که با من شد وحتی بدتر.
آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت.
این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلطهای دیگران خط نکشم.
این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق مرور کنم …
متاسفانه در مورد پروردگار همینگونه هستیم،صفحه،صفحه،بلکه کتاب،کتاب نعمت داده فقط کلمان،یا صفحه نداشته رو مبینیم،
و در مورد آدمها همانطور که گفتید واقعا اینطور.
ان شالله بشه از این به بعد فقط زیبای و خوبیهای ادمها،و نعمتهای پروردگار ببینیم🌸🌸
با سلام وتشکر از فعالیتی که در زمینه انگیزه دادن به ما میدهید.استادمحترم شما فردی با تمام تعهد انسانی هستید و بسیار خوشحالم که وظیفه خود میدانید که این آموزش ها را به گوش جهانیان برسانید بسیار از این بابت احساس غرور میکنم که الگوی مناسبی انتخاب کرده ام تا مسیر درست رو با همراهی تان طی کنم اگه حمل برجسارت نباشه میخام کاملا” صادقانه احساسم رو با شما در میان بزارم احساس میکنم یک خلاءبزرگ در فعالیتهاتون هست عمر همه ما محدود هست والبته این زمان کفاف راهگشای تمام مسئله هایمان نخواهد بود پیشنهاد یک سازمان تحقیقاتی گسترده که بتونه بصورت اینترنتی با شما نه فقط از طرف نظرها بلکه واقعا بصورت کاملا” جدی با گروهتون قدم به قدم پیش بره و مسائل و مشکلاتی که در هر دوره میتونه داشته باشه رو با پیگیریهای مصرانه و عاشقانه همراهی کنه من به شخصه جای خالی اش رو احساس میکنم فکرش رو بکنید اگه به هر دلیلی برای شما مشکلی پیش بیاد واقعا این گروه چند هزار نفره که با کمک شما همراه در این مسیر هستن اگه در جایگاههایی قرار بگیرند که بعدا با تصدیق شما پاسخگوی مسائل جدید و به روز باشند واقعا شرکت شما میتونه پرتاثیر ترین وازهمه مهم پربازده ترین شرکت در زمینه آگاهی های واقعی قرار بگیره ابعاد کار خیلی گسترده تر هست و شما قابلیت این کار رو دارید که انجام بدین فعالیتهای بسیاری در حد جهانی در توان شما میبینم همین بس که حوزه فرکانسی ذهن شما بایستی تعریف بشه وکفایت به این جمله میکنم که ذهن شما از ابعادی که نیما اردکانی داره جهان رو اثبات میکنه به نظر من پژوهشگر ، رشد درخورتوجهی داره درسته جایگاه مالی شما میتونه انگیزه مناسب بده ولی چرا ماندگارترین راهها رو رها سازیم و بر بقول شما اسباب بازیها تکیه کنم . من باز ایده های دیگری درزمینه جهانی سازی این گروه پربرکت دارم و اگر مایل بودید مشتاقانه دوست دارم در این راه همکاری کنم. باتشکر
با سلام
مدت کوتاهی است که به جمع دوستان پیوسته ام و برحسب تصادف( کاینات رهبری نمود ). به علت چالشی که در زندگیم رخ داد در گوگل به دنبال پاسخی می گشتم .غافل از این که به قول استاد این تضاد خودش کادویی برای رساندن من به خواسته هایی بود که سال ها در میان روزمره گی های زندگیم دفن شده بودند.
از دریا خانم تشکر می کنم که مجموعه ای از قوانین را خلاصه کرده در اختیار مان گذاشته اند .فایل های رایگان استاد گرامی را در این 23 روز مرور کردم .این فایل رویاهایت را باور داسته باش نمونه ای متفاوت از نگرش به ثروت را نمایان کرد.
این صمیمیت و حسی که ایشان به دانشجویان خود دارند و برای رسیدن تک تک ما به خواسته هایمان تلاش میکنند مسری است . رویاهای گمشده ام را نوشتم . هنوز بلد نیستم که چگونه باور بسازم و قوانین را رعایت کنم.ولی همین بس که ساعت ها به کودکیم بازگشتم و عطر و بوی خالص یک رویا را حس کردم و به قول استاد
ارتعاشی مشتاقانه برای رسیدن به آن ها به خدای نزدیکتر از رگ گردن فرستادم.
خواستم به این وسیله سپاسی بیکران برای استاد عزیز و دوستان گرانقدر که از نظراتشان سود برده ام بفرستم.همچنین نظر سرکارخانم الناز نومی گلزار برایم خیلی جالب و حتی کاربردی بود و قابل فکر در جهت زایش ثروت هر چه بیشتر برای انتشار فراوانی و ثروت
با آرزوی سلامتی و ثروت بیکران از درگاه خداوند.
سلام خدمت استاد فرزانه و دوستان گلم واقعا مجذوب صداقتتان شدم استاد .چقدر بی ریا هستین ..امیدوارم وقتی به اهدافم رسیدم منش م مثل عباس منش باشه
سلام بر جناب عباس منش عزیز و بزرگوار . من چند صباحی بیشتر نیست که با سایت بسیار پر محتوای شما اشنا شده ام. ولی همین که امروز صبح ساعت 7:15 فایل بالا را مشاهده نمودم و در آن شما گفتید شرایط فعلیتان اصلا مهم نیست و فقط باید در حال حاضر در هر سن و در هر شرایط مالی و جسمی که هستید باور های قبلیتان را تغییر داده و جور دیگری به زندگی نگاه کنید ” یک دنیا ” انرژی مثبت گرفتم. امیدوارم به لطف خدای بخشنده و مهربان و در جمع شما دوستداران خدا “بتوانم زندگیم را دگرگون نموده و روزی مثل شما استاد بزرگ و یک عالمه دوستان خوبی که در این سایت پیدا نموده ام تجربیات خوب و گرانبهائی از زندگیم را که با کمک قوانین هستی بدست میآورم ” با افتخار برایتان نقل کنم. آرزوی توفیق و عاقبت به خیری و سلامت روزافزون برای شما و همه اعضای این سایترا از خداوند منان دارم. متشکرم که به دلنوشته من توجه نمودید.