به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1 - صفحه 88

1703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1464 روز

    سلام دوستان. واقعا چه حجم از انرژی و حال خوب تو این فایل هست. احساسم این که استاد لیاقت و ارزش زندگی کردن رو تو این فایل به تصویر کشید. و این که این مسیری که طی کردن بزرگترین محرک من؛ که می شود اوضاع رو تغییر داد. و باورتون نمیشه تو همین چند وقت که رو خودم کار کردم انقدر به من عزت نفس داده که دارم بزرگ ترین ترس هام رو شکست میدم. اولین ترسم ازدواج هست که دارم میرم تو دلش و خودم میبینم ادم ها و موقعیت هایی رو با هاشون روبرو میشم که قبلا نمی دیدمشون. یه مورد کوچیک که همین امروز برام اتفاق افتاد الهامم بهم گفت که دوستم داره میاد و من رفتم بیرون مغازمو نگاه کردم و دیدم که دوستم از اون دور داره میاد و اونجا بود که تحسین کردم این الهامات رو و درک کردم که استاد با چه اقتداری از الهاماتش صحبت میکنه. منی که تازه شروع کردم انقدر نتیجه دارم میگیرم. واقعا الان زنده ام و دارم زندگی میکنم. ممنون از همتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1536 روز

    باسلام به استاد بزرگوار و بانو شایسته و تمامی دوستان سایت

    فایل رویاهایت را باور داشته باش نشانه ی امروز من بود و کاملا درست و بجا بود و دقیقا جوابم خود اسم فایل بود

    من این فایل رو بارها گوش دادم قبلا و امروز شاید نیاز داشتم به این یادآوری زیبا وتاثیر گذار…

    اما دلیلی که باعث شد من کامنت بنویسم فایل نشانه امروز من نبود بلکه اتفاقی بود که امروز برام افتاد

    ودوباره به من ثابت شد که قانون داره کار خودشو میکنه ..

    شاید موضوعش ربط مستقیم به فایل نداشته باشه ولی بی ربط به کل جریان شناخت قانون وهدف این حضور و سایت و وووونیست

    من چون نمیدونستم دقیقا کجا بنویسم ترجیح دادم همینجا به اشتراک بزارم تجربه ی خودم رو

    هم ردپایی برای آینده ی خودم باشه و هم شاید به درد عزیزی بخوره..

    داستان ازاین قرارشد که من امروز که کار بانکی داشتم و بچه هارو تو خونه تنها گذاشتم و رفتم بانک ..بانک خیلی شلوغ بود و تنها دوتا از باجه های آن فعال بود

    خیلی دیر شماره ها جلو میرفت و حدود ۴۰تا۵۰نفر تا شماره من فاصله بود…و من هم نمیخاستم بچه هارو زیاد تنها بزارم …

    یکم که نشستم تو نوبت کم کم صدای افرادی که منتظر بودن در اومد ….

    من تو فکر بودم چکار کنم چکار نکنم کاش میشد کارم زودتر انجام می‌شد، اصلا چجوری میشد زودتر انجام بشه ..

    از اونجایی که وقتی سوالی میپرسی حتما ایده پیدا میشه

    به ذهنم اومد من که میخام پول واریز کنم اگه کسی باشه بخاد برداشت کنه میتونه کارمنو راه بندازه من پول رو بهش بدم واون برام کارت به کارت کنه ..

    خب حالا برای پیدا کردن و فهمیدن باید سوال میکردم ولی

    وقتی خاستم تو جمعیت بلند بشم و سوال کنم

    احساس کردم خجالت میکشم …

    .یهو صدای استاد تو سرم اومد یاد حرف استاد افتادم،تمرین پیام بازرگانی درمورد خودتون و انجام در جمع ها برای اینکه عزت نفستون بالا بره یا اون تمرین در مورد درخواست کردن (غذای اضافه در هواپیما)…

    پیش خودم فک کردم خب الان وقت عمله، نهایت اگرم کارم انجام نشد خودش میشه یه تمرین برای چیزایی که یاد گرفتم پس بلند شدم…

    خلاصه به اون حس محدود کننده غلبه کردم واز افرادی که منتظر بودن سوال کردم،

    یه نکته بگم اینجا اصلا حواسم نبود که خوب اگه کسی بخاد پول برداشت کنه نمیاد تو نوبت که میره از عابر میگیره…

    خلاصه ما سوال رو پرسیدم و خب جواب هم که معلومه ..

    از بانک رفتم بیرون و رفتم عابر جلوی بانک…

    از چند نفری پرسیدم و درخواست‌ خودمو گفتم ولی بازم کسی پیدا نشد…

    یهو یه آقایی از توی بانک اومد بیرون و بهم نزدیک شد چون تو بانک گفته بودم میدونست جریان چیه ازم پرسیدکه میخام که کمکم کنه و منم گفتم ممنون میشم

    گفت شما برو فیش واریز پر کن من براتون تو نوبت خودم همراه کار خودم کار شماروهم انجام میدم…

    من اولش که نمیدونستم جریان چیه خوشحال شدم و داشتم همراهش میرفتم ولی وقتی اینجوری گفت ایستادم و گفتم ولی این کار درست نیست…

    کلی آدم اونجا نشسته که همه مثل من منتظرن و دوست دارن کارشون زود انجام بشه و اینکه من با زرنگ بازی بی نوبتی کنم درست نیس

    یه عالمه صدا تو سرم بود برو دیگه این شاید همون فرصت هست چرا از دستش میدی ،باز یه صدایی میگفت ولی این کار درست نیست و یجورایی حق ناسه..

    نمیدونستم چکار کنم از اون اصرار و از من انکار

    وقتی من گفتم ن ممنون

    تو صورتش تعجب رو میدیدم یه جورایی انگار که بگه از خدات باشه دارم کارتو راه میندازم…

    ولی من حسم خوب نبود و فرکانس منفی رو کاملا احساس می‌کردم هر چی اصرار کرد من مخالفت کردم و گفتم این کار درست نیست و نهایت من فردا میام باز میگفت چه کاریه باز فردا هم همین آش و همین کاسه هست ..🤔🤔🤔

    همین طور که اصرار می‌کرد راه افتاد تا منم پشت سرش برم..ولی من با اینکه ذهنم پر از صداهای مختلف بود تونستم فرکانس درست رو انتخاب کنم تشکر کردم و برگشتم …اون متعجب منو نگاه کرد 🧐🧐🧐

    درسته که من میخاستم کارم زود راه بیفته ولی از راه درست و ن پیچوندن آدمایی که جلوتر از من نوبتشون بود 🙄

    من رفتم به سمت عابر بانک دقیقا تو همون لحظه که من به سمت عابر رفتم آقایی از روبه رو به سمت عابر اومد و من به سادگی و با کمترین توضیح گفتم جریان رو…

    باورتون نمیشه😍😍😍

    بنده ی خدا گفت من نمیخام برداشت کنم میخام پول انتقال بدم ولی بیا کار شمارو راه میندازم برای اون طرف کمتر واریز میکنم تا کار شماهم راه بیفته …

    قانون جواب داد فقط به فاصله چند ثانیه که من راه نادرست رو رد کردم از راه درست کار من انجام شد ومن کلی ذوق کرده بودم که هم کارم زود انجام شد و هم از راه درست انجام شد..

    دوباره صدای استاد🤩🤩🤩

    یاد حرف استاد افتادم که میگفتن پلیس جریمه میکرده و من اصلا باج نمی‌دادم…👌👌👌

    استاد جان من از تک تک حرف های شما سرمشق میگیرم توی کارهام و همش صدای شما تو ذهنم هست و قانون رو بهم یادآوری میکنه ..

    اینکه تنها یک قدرت وجود داره و اون قدرت رب هست

    اینکه ما در پناه اون هستیم

    اینکه اینجا جای بچه زرنگ هاست کسانی که تحت هر شرایطی کار رو درست انجام میدن البته ن اون زرنگی که ما تا حالا میدونستیم پیچوندن و میانبر زدن به هر قیمتی…

    اینجا نمیشه تقلب کرد و قبول شد،اینجا فقط قانون جواب میده 👍👍👍

    استاد از شما ممنونم بابت تمام آگاهی هایی که با تلاشتون به دست آوردین و با دست و دل باز در اختیار ماقرار میدین 🙏🙏🙏💝💝💝💝💝

    تمام سعی من اینه که قانون رو بفهمم و جمله شما از زبان انیشتین ( فکر خدارا بخوانم )

    را بتونیم درک کنیم

    ممنونم استاد عباسمنش بزرگوار

    و از خدا متشکرم به خاطر اینکه منو شفا داد از لحاظ روحی و منو هدایت کرد خدایا متشکرم متشکرم

    ❤❤❤❤❤❤❤

    این تجربه برام خیلی لذت بخش بود و اینکه دارم قانون رو درک میکنم شیرینتر،و یه حسی ازم خاست که بنویسمش

    🥰🥰🥰🥰

    امیدوارم مورد استفاده ی دوستان واقع بشه و تونسته باشم اون تکلیفی رو قرار بوده با کلام خودم انجام بدم درست انجام داده باشم

    متشکرم که هستین 🙏💝💝💝💝💝

    امضای خدا پای تمام آرزوهاتون💫💫💫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    صدیق گفته:
    مدت عضویت: 2487 روز

    با یاد ونام خدایی که این روزها با نشونه های کوچیکی که ازش میخوام داره باهام حرف میزنه و بهم چشمک میزنه و میگه که صدیقه راهی رو که شروع کردی محکمتر قدم بردار با جدیت بیشتر ادامه بده خسته نشو راهت درسته .هرروز صبح که از خواب بیدار میشم بهش میگم خدایا من یه نوزاد نوپام دستم رو بگیر بهم جایزه بده که این راهو ادامه بدم چیزهای کوچیکی ازش میخوام که ذهنم مقاومت نکنه و اون هم برام مهیا میکنه و من قشنگ لمس میکنم که اون پاداش نتیجه فرکانس و درخواستم بوده ایمانم و اعتمادم داره قویتر میشه که به رویاهای بزرگترم هم میرسم چون برای خدا بزرگ و کوچیک معنی نداره این ذهن منه که مقاومت داره و این حال خوب روحی منه که من رو به اون فرکانس بالاتر میبره .خدایا شکرت که دارم سعی میکنم مثل ۳۶ سال قبلم زندگی نکنم سخته ولی میشه بلاخره برای منی که فرزند یه پدر کاملا منفی باف و مذهبی خشک و خالی هستم یه کم سخته ولی میشه به امید الله به رویاهام میرسم .استاد عزیزم بی شک بهشت اخرت هم نصیب شماس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    MM گفته:
    مدت عضویت: 1683 روز

    سلام امروز ازصبح حس ناامیدی وموردظلم واقع شدن وبه اصطلاح قبلا چشمم به دست دیگران بودن راداشتم بطوری که حتی خواستم تنهایی اقدام به سفرکنم نمیدونم کاردسرستی کردم یانه اما منصرف شدم

    خدایاکمکن تابتوانم تصمیمات درست بگیرم وبه انها عمل کنم

    وقتی این فایل رادیدم البته قبلا هم دیده بودم کمی انگیزه پیداکردم وباخود گفتم مریم پاشو ازخانه بزن بیرون برو پیاده رویی وبسپار بخدا

    واقعیتش چندبارخواستم به شوهرم زنگ بزنم وکمی عقده امون خالی کنم اما به لطف خدانکردم چون این برخلاف قانون است چون ان وقت می پذیرم که اجازه دادم تاکسی به من ظلم کند وبه عوامل بیرونی وابسته شدم ودرانتها حس ام رابدار کنم ودرنتیجه اتفاقات بدتری راتجربه کنم

    این فیلم یادآوریم کرد توهرشرایطی می توانم زندگیم راتغییردهم وفقط نیاز یه ابزار ایاقت عزت نفس وتوکل دارم

    خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    خدا یاور من است گفته:
    مدت عضویت: 2328 روز

    سلام. رسیدم به روز پانزدهم از فصل اول روز شمار تحولم. هر چند که عدد واقعی بیشتر از این حرف هاست اما خب چند روز نتونستم روی خودم کار کنم و خب حتما لازم بوده که این اتفاق بیفته.

    جدیدا چیزی که متوجه شدم این هست که هر اتفاق ناگهانی در مسیر زندگیم واقعا خیره و باید رخ بده.

    چند روز بود که بخاطر اتفاقایی که پشت سرهم رخ میداد نتونسته بودم روی ذهنم کار کنم و به سایت سر بزنم و البته یکسری اتفاقات و تضادها هم رخ داد و در نتیجه من رو به این تصمیم رسوند که باید شخصیتم رو عوض کنم و دیگه نمیتونم با این شخصیت وصله و پینه بقیه ی مسیر موفقیتم رو جلو برم.

    نشستم و توی نوشته های روزانه ام تایپ کردم که این تضاده که هیچ رقمه از بین نمیره بخاطر این نیست که خدا ولت کرده، واسه خاطر اینه که اومده بهت درس بده. اومده بهت قدرت بده، اومده شخصیتت رو عوض بکنه و تو میخوای با همون شخصیت و ورژن پایین ترت خدا بیاد روی زمین و بگه اجی مجی تلجی و نجاتت بده. امروز که خوب فکر میکردم متوجه شدم خدا خواسته اش یه چیز دیگه است. این ناخواسته رو فرستاده برام و میگه میخوام تمرین کنی عزیزم. تمرین کن. تمرین محکم بودن. میخوام قدرتمندت بکنم. اینقدر نگران نباش این قدر خودتو به در و دیوار نزن. نترس. نترس بابا. الان داری یاد میگیری. میخوام ببینی چقدر قدرتمندی. میخوام اون غل و زنجیرهای سنگین رو از دست و پاهات باز کنی و بذاری اون نور توی قلبت به همه جا بتابه. ادعا میکنی قدرتمندی پس قدرتمند باش. به این قضیه نگاه کن که اومده قدرتمندی تو رو بیدار بکنه.

    بعد از این تصمیمم اومدم نوشته روز پانزدهمم رو بنویسم که متن ها رو خوندم و دیدم چقدر عجیبه من کلمه های این متن و حرفی رو که میزنه رو چند ساعت قبل انگار که بهم الهام شده باشه، بدون اینکه خونده باشمش شنیدم و تایپ کردم و تصمیمم رو گرفتم. خدایا شکرت میکنم. خدایا شکرت خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1649 روز

    بنام خالق زیباییها

    سفرنامه روز پانزدهم

    برای تغییر شرایط بقول استاد امید و توکل زیاد باید داشته باشی

    درسی که من از استاد میگیرم در این فایل این هستش که در بدترین شرایط هم باید از زندگی لذت برد و به آینده فوق العاده زیبا امید داشته باشیم

    استاد با اون شرایط سخت که اعتراف میکنم من نمیتونم تحمل کنم و مطمئنم که خیلی از ماها هم نمیتونیم با این شرایط زندگی کنیم ،ولی استاد با این شرایط باز هم لذت میبردن و مسئله اصلی اینه که از هر چی لذت ببری شرایط پیش رو برات عوض میشه و به یه مدار بالاتر میری و این لذت بردن تو هر شرایط و ادامه بدی باز هم به مدار های بالاتر هدایت میشوی .البته تو این مسیر به تضادها و سختی ها ی بسیاری بر خواهی خورد ولی باز هم این سختی ها و تضادها به باورهای ما بستگی داره و میشه با باورهای درست از این سختی ها هم ب راحتی گذشت.

    شرایط دلخواه و ساختن خیلی راحته ،اما یک اراده قوی میخواد مثل اراده استاد که صبح تا شب و در هر لحظه روی باورهاش کار کرده و آنقدر تو این مسیر پشتکار داشته که این نتایج عالی رو گرفته و داره در بهشت خود ساخته خودش زندگی میکنه .

    پس ما هم میتونیم با کار کردن روی باورهایمان به این نتایج برسیم ولی اراده و پشتکار خیلی خیلی قوی میخواد ،باید هر فایل و هزاران بار گوش داد باید سایت و شخم زد زیر و رو کرد ومهمتر از همه باید حرکت کرد باید عمل کرد و هرکس در این مسیر زیبا به اینا عمل کنه نتایج استاد و خواهد گرفت و به گسترش جهان کمک خواهد کرد

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    زهرا یکتاپرست گفته:
    مدت عضویت: 1773 روز

    بنام خدای عشق ومهربانی ..سلام هم فرکانسی های عزیزم..خدارو شکر روز پانزدهم سفر نامه هم همراه شدم..استاد ومریم عزیزم سلام ازتون برای این ایده ی ناب ممنونم خیلی عالیه برای من که توی این مدت کوتاه نتایج خیلی خوبی داشت مهمترینش تغییر شخصیتم بوده واینکه دارم عملی همه ی اگاهی هارو یاد میگیرم..اره استاد باید اول به خواسته هامون باور داشته باشیم که میشود همه چی از باورمون وعملمونه خدایا شکرت که به این سایت هدایت شدم اکه استاد از اون شرایط تونسته ت5ییر رو شروع کنه پس من هم میتوانم تازه اوضاع من از اون شرایط استاد بهتره پس استاد چقدر هنرمندانه ذهنشون رو کنترل کردن خدارو شکر..میدونم ایمان دارم خدا همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان وعمل پس من به خودم به خدای خودم قول دادم باشم تا لحظه ی مرگم باید عمل کنم تا تکاملی پیش برم نشانه های زیادی هر روز میبینم ودارم باعشق از مسیر لذت میبرم خدارو شکر..استاد ومریم عزیزم ودوستان بابت وجود همتون خداروشکر میکنم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    زهراهنرمند گفته:
    مدت عضویت: 1745 روز

    بنام خدا

    روز پانزدهم سفرنامه من

    ما میتونیم هممه چیو تغییر بدیم اگر خودمون بخواهیم و اراده بکنیم‌ . کلا نمد هولا و هولا نکته مهم اینه که اصل ما هستیم نه خدایی که بیرون از ما قرار داره .. اگر مابخواهیم بهمون کمک میشه هم در جهت مثبت و هم منفی .

    باور ساختن به مرور انجام میشه . مثلا در عرض دو سه ماه من تونستم به حالت تعادلی برسم و بیماریهام محو شد روابطم عادی شد سلامت و ارامشمو پیدا کردم ، رابطه ام با خدا خوب شد و خدا رو در قلبم پیدا کردم ، خودمو پیدا کردم و مسیر مورد علاقه مو در پیش گرفتم با باورهای قدرتمند کننده ! حالا بعد از گذشت یکسال معنی خیلی از حرفای استاد و میفهمم اینکه میگن جهان در حال رشدو گسترش خودشه و هرکس در این مسیر باشه موفق میشه و گرنه زیر چرخها له میشه .. قانون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب .. اینکه جذب کردن چیه .. ذهن و کنترل کردن اون وای وای خیییلی مهمه !!!!! عزت نفس! ما از تغییر دیگران ناتوانیم بشدددت !! دونستن وعمل کردن اینها خیلی بهم کمک کرده تا زندگی نرمالی رو تجربه بکنم . خدا رو شکر بخاطر اگاهی هایی که این روزها از سفرنامم میگیرم

    ما باید بتونیم فقط ذهن سرکش و کنترل کنیم …..تا به بهشت برسیم اول در این دنیا …بعد سرای آخرت

    🍃🍃🍃

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
    مدت عضویت: 2258 روز

    سلام به سید دوست داشتنی و همه عزیزان و دوستان سایت

    امروز روز پانزده سفرنامه در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۰۹ ساعت ۱۹:۵۰ دقیقه پنج شنبه شب

    آقا سید عزیز از خدا برات بهترینها رو طلب میکنم شما کسی هستی که دارم خدارو باهات میشناسم ایمان و توکل رو به زبان ساده بهم یاد دادی منو با خودم آشتی دادی قدرتهامو بهم یادآوری کردی

    استاد خیلی لذت میبرم از اینکه کسایی مثل شما در دور و زمونه ای که همه مینالند هستند که میتونم به عنوان الگو بزارم جلوی ذهن محدود و نجوا گرم که بله عباسمنش ها هستند و هر روز داره تعدادشان بیشتر میشه

    من هم میتونم بشم یک الگو برای کسایی دیگه

    مگه برای خدا کاری داره که من قوانینشو رعایت کنم اونم بشه بال برای پروازم

    خدا عباسمنش رو جلوی چشم من قرار داده تا دیگه جایی برای بهونه و دلایل منطقی ذهنم که همیشه میگه نمیشه نباشه

    خدایی که ۸ ملیارد دست روی زمین داره و بینهایت راه بلده که من رو مثل استادم بکشه بالا جوری که وقتی به خودم میام هیچ ربطی به شرایط الان و گذشتم نداشته باشم

    الان مدتیه دیگه با دوستام گرم نمیگیرم پای صحبتاشون نمیرم و ارتباطمون در حد سلام علیکه خیلی راضیم از خودم

    امروز یه تضادی داشت حالمو بد میکرد یاد این شعر افتادم و مدام برا خودم تکرارش کردم

    رزق زان معنی ندادندم کسان

    تا تورا یابم پناه بی کسان

    خدا رحمتت کنه خانم اعتصامی حرف دل منی را می‌زنه که مدام چشمم به دست و دهان دیگران بود ولی هرچی جلو میرفتم بیشتر بهم بی محلی می‌کردن (یعنی خدا داشت بهم از طریق اونها بی محلی میکرد که بهم بگه از خودم بخواه ولی من نمی‌فهمیدم )

    استاد خیلی ایمان و توکلت برام تحسین برانگیزه برای منی که ذهن منطقیم تا چیزی رو نبینه باور نمیکنه اما شما رو میبینم که یک مومن واقعی به یومنون بالغیب هستی

    الان دارم تو وجودم میبینم که شخصیتم داره آروم آروم عوض میشه وقتی میبینم کسی با عجز و گریه داره از امامان چیزی میخواد میفهمم که نمیتونم اون فرد رو درکش کنم که چرا داره اینجوری میکنه(منی که اگه ابراهیم سابق بودم خودم هم می‌نشستم همون کارو میکردم )

    قبلنا اگه یه روحانی رو می‌دیدم دوست داشتم باهاش ارتباط برقرار کنم یا بشینم پای حرفهاش چیزی یاد بگیرم ازشون اما الان دیگه تعلق خاطری بهشون ندارم (البته بی احترامی نمیکنم و بهشون احترام میزارم

    باهمه سعی میکنم در صلح باشم )

    سه سال پیش یه بار تو پیاده روی اربعین تو عمود ۸۷۰ حاج آقا فرحزاد(که تو برنامه سمت خداست) رو دیدم بهش گفتم حاج آقا دعا کن من آدم بشم

    الان که یاد اون حرفم افتادم خندم میگیره که مگه فرق من با اون آقا در دسترسی به خدا چیه ؟ چرا عزت نفس خودمو بین اون آدمایی که اونجا بودن له کردم ؟ اصلا مگه من چه گناهی کبیره ای کردم که از دایره بخشش خدایی( که یه فرد قاتل رو کرد پیامبر) خارج باشه

    هرکسی یه جور خدارو تو ذهنش ساخته اون فرد روحانی یا اون تاجر یا اون بسیجی یا اون مرجع تقلید یا اون آدم بیسواد یا اون شاعر یا اون زن خانه دار و …

    هرجور خدارو تو وجودت بسازی همونجور خودش رو بهت نشون میده

    الان میخواستم شماره سه نفر رو تو گوشیم حذف کنم دیدم ذهنم خیلی مقاومت داره (اینجاها فرقم با شما معلوم میشه)میگف نه اگه کارشون داشتی چی ؟ داشت ترسها میومد گفتم اینجا جای عمله سریع رفتم تا ذهنم پشیمونم نکرده شماره سه تاشونو رو حذف کردم فردا هم میرم تو محل کارم تو دفترم هم پاکشون میکنم (خدا دست زیاد داره که برام بفرسته آدم فوق‌العاده زیاده )

    فرق من و استاد تو اینه از سه تا آدم دربوداغون نمیتونم بگذرم اونوقت استاد از ثمره ۸ سال زندگیش تو بندر عباس گذشت چقدر من ایمانم کمه چقدر نمیتونم باور کنم که بابا اون پشت صحنه اتفاقات عالی هست زنجیرا رو پاره کنی میبینیشون

    استاد تو دوره فوق‌العاده ۱۲ قدم گفتید که خداوند به شجاعان پاسخ میدهد آره شما شجاعید ولی من یه آدم ترسو هستم که باید پا رو ترسهام بزارم و اگر نزارم محکومم به فنا محکومم به جلوی بچم سرمو پایین انداختن که نمیتونم فلان چیزو براش بگیرم

    استاد ماشاالله شما از خرید زمین ۶۰ هکتاری و ۲۰ هکتاری اون هم تو امریکا حرف میزنید معلومه که پاداش خداوند به ایمان شماست وگرنه امثال من جرعت نمی‌کنیم به زمین ۵۰ متری اونم تو دهاتهای اطراف شهرمون فکر کنیم چون میگیم خیلی گرونه معلومه پاداشی نمی‌گیریم چون همش با دودوتا چهارتای ذهن چرتکه میندازیم

    من چسبیدم به وابستگیهام

    من مثال کسی هستم که عاشق غواصیه اما از اونور دوست نداره بدنش خیس بشه

    یه عمر با ذهن منطقی جلو رفتم هیچ اتفاق خارق‌العاده ای نیفتاد الان می‌خوام (با تکامل) به غیب ایمان بیارم

    خدا کمکم کنه

    جهان همیشه در حال پیشرفته

    این سفرنامه برام تمرین تعهده می‌خوام ارادمو باهاش قوی کنم خدارو شکر non stop تا الان جلو اومدم

    جاتون👈♥️♥️♥️♥️♥️♥️❤️♥️👉اینجاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا دهخانه گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    سفرنامه روز پانزدهم

    سلام سلام

    خدایا هزاران بار شکر و سپاس برای دعوت به راه روشن و عالی

    خدای خوبم ازت ممنونم

    چقد این سفرخوب و پراز درس

    اولیش اینکه از هیچی نترسم وتجسم کنم و بخوام ازش

    خودم رو قابل بدونم و هدایت بخوام

    گوش دادن این فایل مصادف شد با جلسه اول آموزش مهارتم

    خدایا ازت ممنونم

    چقد خوبه استادی داریم و با تجربیاتش با آموزش‌هاش کمکمون میکنه برای زندگی بهتر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: