زندگی گذشته من، مملو از شرایط سخت مالی بود. یادم می آید آنقدر عاشق موتور سواری بودم که بالاخره با تمام پس اندازم یک موتور یاماها ۱۰۰ آبی رنگ خریدم که همیشه ی خدا، خراب بود.
آن روزها نمی توانستم درک کنم که این تجارب سخت، فقط نتیجه باورهای محدود کنندهی خودم است. اما الان دیگر می دانم حتی نتیجه داشتن عشق و علاقه- بدون باورهای قدرتمند کننده- به اندازه همان موتور آبی رنگ است با تنهای جوش خورده.
من رویاهای زیادی داشتم. رویای کسب و کاری که به من آزادی مالی و زمانی بدهد برای دیدن زیبایی های جهان؛ به من امکان زندگی در خانه ای زیبا بدهد؛ امکان رانندگی با خودروهایی با کیفیت و راحت؛ امکان دیدن زیباییهای جهان و مهم تر از همه نگرانیهایم از آینده را حذف کند و مرا به آرامش درونی برساند اما راه رسیدن به این رویا را بلد نبودم. حتی در طایفه مان هم یک فرد ثروتمند وجود نداشت تا الگویم باشد. هیچ فردی به من این امید را نداد که رویاها می تواند به حقیقت بپیوندد. تنها چیزی که همیشه از اطرافیانم شنیدم، نگرانی هایی آنها درباره شرایط سخت زندگی شان بود.
اما وقتی آدم هایی را دیدم یا داستان موفقیتهایشان را میشنیدم که، شرایط عالی و توان مالی کافی برای تهیه هر آنچه بخواهند را دارند، نتوانستم به زندگی در آن اوضاع قانع شوم.
دیدن وضعیت زندگی و امکانات آنها، این امید را در دلم زنده میکرد که اگر آنها توانسته اند، پس من هم می توانم. همین امید نیز موجب شد تا این ایمان در وجودم شکل بگیرد که هیچ خواستهای آنقدرها بزرگ نیست که نشود به آن رسید. همین ایمان نیز مرا با قرآن آشنا نمود و قوانین زندگی را به من آموخت. چنین شناختی از قوانین خداوند و جهان مملو از فروانی اش، دنیایم را دگرگون ساخت.
وقتی فهمیدم در جهانی هستم که به باورهایم جواب میدهد،
وقتی فهمیدم هرچه ثروتمند تر شوم، نزد خداوند عزیزتر خواهم بود،
وقتی فهمیدم تجربهام از سخاوت و حمایت خداوند، به اندازه ای باورهایم هست و به شکل ثروتی وارد زندگی ام می شود که همیشه آرزویش را داشتهام، آنوقت ایمان و تعهدی در وجودم ساخته شد تا جهادی اکبر برای تغییر همه باورهای بنیادین ذهنم به راه اندازم.
امروز نتیجه این جهاد اکبر در زندگی ام به وضوح مشخص است. زندگی کنونی من حتی از رویاهایی سالهای گذشته ام، بسیار بهتر است. وقتی در ایمیل ها و نظرات سایت با تقاضاهای دوستان زیادی مواجه می شوم که می خواهند تصویری از نتایج مالی زندگی ام را با آنها شریک شوم، دورانی را به یاد می آورم که دیدن دارایی های افراد ثروتمند، به من ایمان و انگیزه می داد برای حرکت کردن در مسیر خواسته هایم.
این فایل را آماده کردم و بخشی از نتایجم را با شما شریک شدم تا این ایمانی در وجودت ساخته شود که:
اگر فردی عادی مثل من، از رانندگی با تاکسی و زندگی در بدترین محله بندرعباس، در یک اتاق سیمانی اجاره ای که حمام و آشپزخانه اش با ۳ خانواده دیگر مشترک بود (می توانی از اینجا، تصویری از آن اتاق را ببینی)، توانسته با ساختن باورهای قدرتمندکننده، تمام جنبه های زندگی اش را دچار تحولی اساسی نماید، پس من هم می توانم.
تمام آنچه که در این سالها آموخته ام، تمام راهکارهایی که برای ساختن باورهای قدرتمند کننده فرا گرفتم و توانستم به کمک آنها، باورهایی را بسازم که درهایی از نعمت و ثروت را به زندگی ام گشوده است، همه و همه را در قالب توضیحات و تمرینات بسیار در دوره روانشناسی ثروت۱ و ۲ و ۳ آموزش داده ام.
اصلا مهم نیست چقدر جوان یا پیر هستی،
چقدر شرایط زندگی ات سخت است
یا چه تحصیلاتی داری یا در کدام شهر یا روستا زندگی می کنی،
هر چقدر هم شرایط ات سخت باشد، همان گونه که شرایط من از آن اتاق سیمانی به زندگی در خانه ای زیبا در یکی از بهترین مناطق فلوریدای آمریکا با بهترین شریاط مالی تغییر کرد،همانگونه که شرایط هزاران نفر از افراد به خاطر جدی گرفتن تمرینات و آموزش های روانشناسی ثروت۱و۲و۳ و ایجاد آن باورهای قدرتمند کننده تغییر کرد، شرایط شما هم قابل تغییر است.
فقط این شرایط را به عنوان سرنوشت ات نپذیر و همان باورهایی را بساز که با جزئیات فراوان در دوره روانشناسی ثروت۱و ۲ و ۳ توضیح داده ام تا راهکاری باشد برای هر فردی که مانند من در جستجوی زندگی در نهایت رفاه و آسایش است.
ایجاد چنین تغییری در شرایط شما حتی می تواند سریع تر از زمانی باشد که برای من رخ داد. زیرا آن روزها من مانند شما، راهنمایی چون روانشناسی ثروت۱ و ۲ و ۳ را نداشتم که این چنین قدم به قدم واضح و مشخص مرا هدایت کند و ذهنم را با چنین باورهای قدرتمند کننده ای برنامه ریزی نماید.
دوره روانشناسی ثروت۱ و ۲ و ۳ برای هر فردی که می خواهد همیشه در استقلال مالی زندگی کند، یک ضرورت است. زیرا ذهن ما همیشه در حال تلاش برای محدود نمودن ماست تا با ایجاد باور کمبود ثروت، باور عدم لیاقت داشتن ثروت، باور اینکه ثروت شما را از خدا دور می کند و… ، شما را مجبور نماید تا بی خیال خواسته هایت شوی و به زندگی در کمبود، قانع شوی.
اما آموزش های این دوره ها، همواره به یادت می آورد که زندگی در نهایت ثروت، سلامتی و آرامش، طبیعی ترین شیوه زندگی است که برای تجربه اش به این جهان آمده ایم و با به یاد آوردن حمایت خداوند از تو، این ایمان و انگیزه را در دلت رشد می دهد که به رویاهایت باور داشته باشی.
به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD282MB24 دقیقه
- فایل صوتی به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 221MB24 دقیقه
بنام پروردگار رب العالمین
سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز
سفرنامه من در روز شانزدهم
چهارشنبه 1403/3/16
ساعت 21:5
الان داشتم برای سومین بار گوش میدادم یاد روزهایی از زندگیم افتادم
ک رویایی داشتم در سن بچگیم فکر کنم 11 یا 12 سالم بود
همیشه یک زیلو یا یک پارچه میگرفتم میرفتم توی باغ پدری
دراز میکشیدم رو ب آسمون
شروع میکردم ب تجسم
من حتی همین الان یاد اون لبخندی میفتم
ک حین تجسم روی صورت کوچولوی من میفتاد
من اصلا ن این مطالب را در کتابی خونده بودم
ن کسی بمن چیزی گفته بود
من بچه آخر خانواده بودم
پدر و مادرم ب نسبت سنشون بالا بود
تو سنی ک من داشتم
و خواهرم اون زمان ازدواج کرده بود
با هیچکس هیچ ارتباطی نداشتم
اما من در وجودم همیشه چنین شخصیتی داشتم
ک تجسم میکردم
از چی
از روابط عاطفی ک کلی لذت میبردم
همسری ک عاشق منه من وقتی میگم عاشق ینی لیلی و مجنون
و منم عاشقش بودم و خیلی خیلی زیاد ثروتمند
اماااااا تو خونه پدرش زندگی میکردیم
اما ن خونه کوچیک معمولی
خونه 500 متری با حیاط بزرگ و پر از گل و درخت
و خونه دوبلکس ک ما بالا زندگی میکردیم
و همسر من اونقدر من را دوست داشت روی من حساس شده بود ک حتی برادراش بمن حتی نگاه معمولی نداشته باشند
بستگان دوستان چشم بد نگاه نکنن چون من صورت زیبایی دارم
و اگر کسی بمن نگاه بد داشت یا شوخی چیزی ن تنها با طرف دعواش میشد
منو هم کتک میزد مثلا چرا فلان حرفو زدم
و جالبش اینجا من چقدر از این سناریو کتک خوردن لذت میبردم
چرا ؟ چون غیرت داشت روی من
چون عاشقم بود چون دوسم داشت
و ب طرز عجیبی من در واقعیت وارد چنین زندگی شدم
همشو تجربه کردم
تو سن 14 سالگی با کسی ازدواج کردم
ک بی نهایت ک بی نهایت ک بی نهایت همدیگرو دوست داشتیم وابسته ی هم بودیم عاشق هم بودیم
ینی یک چیزی من میگم یک چیزی شما میشنوین
اون زمان ما همدیگرو عزیز صدا میزدیم
تو جمع آشنا غریبه
مربوط ب سال 81 این قضیه
من داستان زندگیمو داستان عشقمونو برای هرکسی ک گفتم میگفتن مگه میشه همچین چیزی
ما تابحال چنین مردی ندیدیم .
و جالبش اینجاست ک من تو تجسم خودم گفتم ک توخونه پدریش زندگی میکردیم
راستی ایشون کارمند بودن خیلی مقام منزلت داشتن
و خیلی در نوع خودش پولدار
در عوضش یدونه پسر بود بشدت وابسته خانواده و خانواده اش تو خونه ما زندگی میکردند
و این وابستگیش با خانواده خودش باعث خیلی از دخالت ها و مشکلات شد
و راستی دقیقا عین تجسم من بشدت سختگیر روی حجابم
بشدت حساس روی من
ک بیرون نمیرفتم هرگز
نگاهش بمن بود کجا رو نگاه میکنم
ینی میخام بگم دقیقا موب مو سناریو ک داشتم ب واقعیت تبدیل شد از نوع بدترش
و آخر ما از هم جدا شدیم با یک یچه …
و امروز ک من میبینم تمام زندگی با تجسم و فرکانسه
تمام زندگیمو خودم خلق کردم
البته این آگاهی اون روزا نداشتما
همین الان متوجه شدم
همین الان آگاهیش اومد
گفتم منی ک تونستم اون زندگیمو
بدون کوچیکترین تفاوتی خلقش
کنم
میتونم الان بهترین زندگیمو
بهترین و بزرگترین خواسته هامو خلق کنم
چ جالب
خدایا شکرت
من از صبح دارم گوش میدم میگم خدایا چطور ایمانم قوی بشه
چطور باور کنم ک خودم میتونم خلق کنم .
همین الان موقع نوشتن آگاهی اومد
من تونستم زندگی سابقمو ب اون شکل خلق کنم بدون اینکه مو بزنه
چرا الان نمیتونم ؟
الان بهترشو میتونم .الان ک قوانینشو متوجه شدم
حتما میتونم .
راستی یه رویا دیگه بود
ک بعد از جدایی از ایشون
من همیشه داشتم
ک سوار ماشینم دارم رانندگی میکنم
تو کوه و جاده
با صدای آهنگ زیاد ،اما نمیدونم کجا
امروز من جایی زندگی میکنم برای اینکه برم خونه پدرم
با رانندگی خودم بهمراهه بچه هام
با صدای آهنگ جاده های کوهستانی شمال رفت و آمد میکنیم
بله من خیلی خیلی راحت میتونم شرایط زندگیمو خلق کنم
خداوند قدرت خلق شرایط زندگیمو بمن داده
خدایا شکرت برای این آکاهی
خدایا شکرت برای این تقویت ایمان .
چقدر گذاشتن ردپا در روزشمار تحول زندگی برای من برکت داشت
چ یادآوری های خوبی و با ارزشی برای من بود
استاد خیلی خیلی سپاسگزارم
پیاز روی گاز زغال شد برای شام
روز شمار تحول زندگی من
روز شانزدهم
1403/3/16
استاد من خیلی خیلی سپاسگزارم از وجود شما