به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2 - صفحه 128

1563 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 999 روز

    به نام خالق جهان هستی

    درودفراوان به استتدبینظیرم ومریم بانوی زحمتکش

    درودبه خانواده صمیمی عباسمنشی

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که هرروزم را ازروزقبلم بهتر زندگی میکنم وازنعمتهای خدا بیشتردریافت میکنم ولذت میبرم

    رویاهایت روباورداشته باش

    چقدر برام این جمله الان حس خوبی میده وباورهام روقوی میکنه

    منی که سالها پاگذاشتم روی تموم رویاهام

    بخاطرتموم باورهای مخربم که درذهنم ایجاد شده بود توسط عوامل بیرونی وبدلیل ناآگاهی هایی که داشتم

    من همیشه درافکار ورویاهام غوطه ور بودم به قدری تجسمم قوی بود که گاهی بیش از چند ساعت میرفتم توی اون رویایی که درحال تصویرسازیش بودم

    اما درآخرهمه چیزو خودم خراب میکردم وباکشیدن یک آه وافسوس خوردن به دلیل نرسیدن بهش خرابش میکردم ومقصرهم خودم نبودم چون باورهام خوب نبودند

    یادمه ازطرف خانواده همیشه مورد سرزنش قرارمیگرفتم که تو یک آدم بلندپروازی وهیچی نمیشی

    برودنبال یه لقمه نونی که ازگرسنگی نمیری وفلان وازاین مدل حرفها

    وسالها احساس لیاقت روازخودم گرفتم که من ادم بیلیاقتی هستم وبدبختم ودرباتلاق افکارو باورهای خرابم هرچه دست وپامیزدم بیشتر فرو میرفتم

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت

    تما اون ته قلبم همیشه یه نوری میدیدم ودرونم هیچ زمان ناامید نمیشدم

    شاید این مسیری زیبایی که الان خداوندهدایتم کرده بخاطر اون امیدی بود که بهش داشتم

    اره سالهاگذشت وبالاخره اون روزی رسید که پروردگارم دستم و گرفت وموردلطف وهدایتش قرارم داد

    روزیکه رمز تمام موفقیتهارو ازطریق دستان پرمهرش بهم هدیه کرد

    روزیکه کلید ورود به بهشت رو دراین دنیا بهم داد

    ومن رودرمسیر استاد وسایت قرارداد

    ومن متعهدانه شروع کردم روی خودم کارکردم وروی فایلهای دانلودی کارکردم وشب وروزم روبستم به سایت وگوش دادن ودیدن فایلها

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    چندماهی که بافایلهای هدیه استاد گذروندم خیلی تغییرات ایجاد شددرزندگیم وتاروزیکه باهدایت خداوند وقتش شد وتونستم از محصول بینظیر12قدم شروع کنم ودیگه نگم براتون که سکوی پرتاب من شد وچنان رشدی بینظیر تومدتی که با12قدم شروع کردم که هنوزهم برای خودم باورنکردنیه

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من ازاولین قدم که درتهران شروع کردم وبه عرض 3ماه نشدکه کارم ارتقاع پیداکرد وتونستم مهاجرت کنم به جزیره زیبای کیش واونجا مشغول کاروزندگی شدم وچندماهی روگذروندم باقدمها و الان من درکشورزیبای ترکیه هستم ودارم این کامنتمو مینویسم وطی همین روزهاست که باهدایت خداوند میخوام قدم دوازدهمم روبخرم وخداروشکر که نه تنها در کارم پیشرفتم عالی بوده ودرآمدمم چندین برابر شده

    ازلحاظ روابطبا تمام آدمهای زندگیم که فوق العاده شده تموم آدمهای زندگیم عوض شدن

    در روابط عاطفیم من چهارسال گذشته جداشدم والان کسیروخداوند بهم هدیه داده درزندگیم که حتی ازمنم بهتره وباخودش درصلحه وباتموم خصوصیاتی من میخوام هست وبسیار در آرامش

    ازلحاظ روحی آرامشی دارم که سالها حتی توی خواب شبم هم نمیدیدم

    خداوندروشاکرم بابت تومو نعمتهایی که بهم عطاکردوتابه اینجا منو رها نکرده وهمچنان با نشونه هاش درزندگیم داره هرلحظه باهام حرف میزنه وهدایتم میکنه وهمچنان هم به مسیرم ادامه خواهم داد متعهدانه

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    این جمله استاد رو همیشه درذهنم تکرارش میکنم

    ایمان بی عمل حرف مفته

    من بهش رسیدم

    استادعزیزم بینهایت آموزشهاتون درزندگیم تاثیرگذاربوده وهست وخواهد بود

    ازاینکه وقت گذاشتیدوکامنتمو خواندید تشکر میکنم وبراتون آرزوی بهترینهارودرجهان هستی دارم وموفقیتهاتون هرروز بهتر ازدیروزتون

    استادعزیزم ومریم بانو شما فوق العاده هستید

    وازوجودتان در زندگیم سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    سارا اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2103 روز

    روز شانزدهم از سفر تحولی من؛

    توی همین چندروز گذشته، از روزی که شروع کردم به نوشتن سفرنامه تحولی انقدر اتفاقات معجزه‌وار و خوب برام افتاده که باورم نمیشه..

    حتی متعجبم از خوبیاش، ولب خب واقعا اتفاق افتادن؛

    تو این چندروز بیشتر به خودم دقت کردم، متوجه شدم افکار به شکل عادت هستن؛ یعنی چی؟

    یعنی حتی طرز فکرمون هم مثل یه عادت داره انجام میشه و با آگاهی و توجه میشه عوضش کرد و به چیز دلخواه فکر کرد.

    قبلا پذیرش این که “عادت کردیم اینطور فکر/رفتار کنیم” خیلی برام سخت بود ولی “توجه” بهم کمک کرد تا هم بهتر این موضوع رو درک کنم هم بهتر بپذیرمش و خیلی زیاد از این بابت خوشحالم ️

    جلسه‌ی 17 یا 19 فصل اول بودم که دیدم خانم شایسته توصیه جدی کرده بود به نوشتن؛

    میگفت هرچی از هرجلسه یاد گرفتین رو بنویسید و بعدها معجزه‌ی همین کار به ظاهر ساده رو تو زندگیتون میبینید… بهش اعتماد کردم و برگشتم فایل هارو از اول گوش دادم و دربارشون نوشتم و مطمئن بودم حرف خانم شایسته درسته…

    واقعا درست بود ولی فکرنمیکردم نتیجه‌ش انقدررر قشنگ باشه و انقدر زود جواب بده..

    من تازه قسمت 16 هستم، اونم 16 فصل یک و انقدر نتایج قشنگ گرفتم، حالا تصور کن 6 فصلم کامل بشه(از همون روز اول باخودم عهد کردم کل 6 فصل رو ببینم و استفاده کنم)

    خانم شایسته ممنون بابت توصیه‌ی خوبت و آرامشی که از جانب شما به جانم میشینه🩷

    استاد میدونی این کاری که کردی و این فایل‌هارو رایگان کردی چقدر کمک بزرگیه؟

    من واقعا ازتون ممنونم استاد، خیلی زیاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1717 روز

    سلام، فایل 16

    زندگی در نهایت ثروت، سلامتی و آرامش، طبیعی ترین شیوه زندگی است که برای تجربه اش به این جهان آمده ایم‌‌.

    این متنو خیلی دوست دارم.. واقعا من لایق بهترین زندگی هستم.

    زندگی در نهایت ثروت

    زندگی در نهایت سلامتی و آرامش

    زندگی‌ای پر از عشق و ایمان

    واقعا دمتون گرم استاد

    بخاطر این فایل، سریال سفر به دور آمریکا و مخصوصا زندگی در بهشت…

    این سریال زندگی در بهشتو خیلی دوست دارم، یه آرامش خاصی داره …

    من به خودم گفته بودم که وقتی خونه خریدم بیام این سریالو با تلویزیون ببینم. رو مبل بشینم یا توی اتاق خوابم، سریال شما رو ببینم.

    من کل این سریالو، همشو دیدم ولی اگه بشه می‌خوام دوباره از اول ببینمش(درسته خونه ندارم حالا ولی خب بزار لذتشو ببرم چون خیلی باحاله)

    یه انرژی مثبتی واسم داره.

    خیلی ممنونم ازتون استاد، مرسی واقعا‌

    22:43

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سارا نقدی گفته:
    مدت عضویت: 2310 روز

    به نام خدا

    فایل 16 روز شمار تحول زندگی من

    چقدر لذت داشت و به من حس شعف می داد دیدنِ امکانات استاد

    چقدر خوبه که آزادی مالی داشته باشیم

    چقدر دنیا قشنگترِ وقتی که راحت می تونیم از نعمتهای خدا استفاده کنیم

    و شاکر باشیم

    و این شاکر بودن هم بخاطر قوانین طرح شده ی این جهانِ

    چون اینجوری طراحی شده هر چه خوشحال تر و شاد تر باشیم نعمات بیشتری دریافت می کنیم

    امروز یه آقایی اومد مغاره و دودست شومیز و شلوار ست خرید اونم نقد نقد

    1/800 کارت کشید

    من اون لحظه از خدای درونم سپاسگزاری کردم

    و گفتم تو هدایتش کردی به سمتم

    بااینکه خواهر شوهرم میگفت من آوردمش.

    ازش تشکر کردم ولی درونم می دونستم کارِ خداست.

    چقدر خوبه و لذت داره هر روز از این مشتریها داشته باشم

    خیلی سعی می کنم روی خودم کار کنم تا یاد بگیرم چجوری رهاتر باشم

    چجوری رفتار کنم تا بتونم از لحاظ مالی پیشرفت های بزرگتری داشته باشم

    این روزها بیشتر روی سپاسگزاری زوم هستم چون خیلی احساسم بهتر میشه باهاش

    راستی استاد من طبق تعهدی که توی ثروت یک الان پول کارتمو به 10میلیون تومان رسوندم. که طبق قرار اصلا و تحت هیچ شرایطی نباید بهش دست بزنم

    خیلی خوشحالم که سر قولم موندم

    خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    مهشید زرگران گفته:
    مدت عضویت: 2431 روز

    به نام تنها خالق عالم با سلام به همه دوستان هم فرکانسی و استاد عباسمنش بی‌نظیر و خانم شایسته ی عزیز که با این نوشته شون در مقاله ی ابتدای این فایل که، به این ترتیب شما هم با به اشتراک گذاشتن داستان موفقیت‌ات‌، الگویی باش برای تحقق رؤیای صدها انسان دیگر که‌،خواندن داستان موفقیت تو‌، ایمانی را در دلشان زنده می‌کند تا رؤیای‌شان را جدی بگیرند، من هم ترغیب شدم تا از موفقیت هام بنویسم همیشه گفتن برام خیلی راحت تره برای همینه که برای نوشتن کمی مقاومت دارم، یکی دیگه از موفقیت هام بعد از شروع دوازده قدم، اردیبهشت سال 98 بود که برای انگشت نگاری جهت اخذویزای کانادا، با هدایت خدا شهر آنکارا رو انتخاب کردم و قبلش هم شکرگزاری کردم که یکی از عالی‌ترین سفرهام شده و همه ی کارهای سفارت هم خودش برام انجام داده، به آنکارا رسیدم از هتلم و موقعیتش راضی بودم روز بعدش به سفارت کانادا رفتم اونجا جمعیت زیادی بودن و می‌شنیدم که میگفتن ما از چند هفته قبل وقت سفارت گرفتیم و من وقت نگرفته بودم و اونجا گفتن اونایی که وقت نگرفتن بیان اسمشون رو بنویسن من هم فکر میکردم الان اونایی که قبلا وقت گرفتن، اول میرن و من جزو آخرین نفرها هستم، که به نحوی خیلی حیرت انگیز دیدم اسم من رو صدا کردن و منو جزو اولین نفرها بردن داخل برای انگشت نگاری و خیلی راحت و آسون کارم انجام شد و اینها فقط برای این بود که من از قبل به خدا سپرده بودم و خودش کار منو انجام داد، از طرفی بعدش که اومدم از اتاق بیرون دیدم چند خانم دارن راجع به قونیه صحبت میکنن و من که سالها بود دوست داشتم به قونیه سفر کنم و پیش نیومده بود، ازشون پرسیدم گفتن اینجا با قطار سریع السیر تا قونیه یک ساعت و نیم، راهه و میشه صبح بری و عصر برگردی و من خوشحال از اینکه میتونم برم قونیه، فردا صبح همراه یکی از بچه‌هایی که تو هتل باهاشون آشنا شده بودم رفتیم به اون ایستگاه و درخواست بلیط کردیم برای رفت بلیط داشتن ولی برگشت رو گفتن پر شده، من گفتم عیب نداره حالا میریم بالاخره خدا یه جوری برامون درستش میکنه، رفتیم و چقدر خوشحال بودم که قونیه رو دیدم و مقبره ی مولانا رو از نزدیک دیدم اون هم زمانی که اصلا فکرش رو هم نمیکردم و این خیلی برام جالب بود و میدونستم که فرمون سفرم رو دست خدا دادم و اون اینجوری سفر سه روزه ی من به آنکارا رو پر برکت کرده، عصر به ایستگاه قطار رفتیم و پرسیدیم که بلیط دارن گفتن نه پر هست و باجه ی روبرو بلیط اتوبوس میفروختن که ٨ ساعت راه بود، ما داشتیم صندلی اتوبوس انتخاب میکردیم و متصدی اون باجه رفته بود نماز بخونه و منتظر موندیم که دیدم متصدی بلیط قطار ما رو صدا میزنه و گفت دو تا صندلی خالی شد و برامون دو تا بلیط صادر کرد، و چطور میشه که خدا کارهامون رو انجام میده، وقتی با آرامش و رهایی به خودش می‌سپاریم، خلاصه سفر بسیار پر برکتی بود تو آنکارا با آدم‌های خیلی خوبی برخوردم که آدرس می‌پرسیدم با چه عشقی زمان میگذاشتن و جواب میدادن. سفرم به پایان رسید و حدود دو هفته از برگشتنم می‌گذشت که یه روز صبح که به محل کارم میرفتم که سمت فرودگاه امام خمینی هست ورودی فرودگاه رو که از اتوبان قم وارد شدم دیدم پر از پروانه های زیباست یعنی تعدادشون آنقدر زیاد بود که نمیشد بشمری انگار تو داستان‌ها و قصه ها بودم، که یهو یه پروانه اومد تو ماشین نشست رو دستم، دیگه نمیتونم حس و حال خوبم رو بیان کنم، رسیدم تو پارکینگ و اونجا یه پیچک امین الدوله بود که عطر گلهاش هم مدهوشم کرد، پروانه رو گذاشتم رو گلها، و اون روز عصر خواهرم تماس گرفت که ایمیل برام زدن که کانادا بهت ویزا داده و باید ظرف دو هفته پاسپورتت رو پیکاپ کنی به سفارت که مهرش رو توی پاسپورتت بزنن. و خیلی خوشحال بودم که خدا همه ی کارهای منو خودش انجام داد و صبحش هم اون همه پروانه ی زیبا رو در مسیرم قرار داد و همه ی اینها نشانه های زیبای توکلم بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    مهشید زرگران گفته:
    مدت عضویت: 2431 روز

    به نام یگانه قدرت هستی بخش روز شانزدهم روز شمار تحول زندگی من سلام بر همه ی دوستان عضو در خانواده صمیمی عباسمنش و ممنونم از زحمات استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته ی عزیز که مقاله های بسیار موثر در ابتدای فایلها می‌نویسن، هر وقت که این فایل رویاهایت را باور داشته باش. رو میبینم انگار شوق و اشتیاق من نسبت به رویاهام چند برابر میشه،درسته که من همواره سعی میکنم در مسیر باشم و روی خودم کار کنم باورهام رو بهبود ببخشم ولی انگار نقش رویاهای بزرگم گاهی کمرنگ میشه ولی با دیدن این فایل شور و اشتیاق و باورم نسبت به رویاهام دو صد چندان میشه، گاهی اوقات نوشتن دیدگاه برام راحت نیست ولی امروز با خوندن این نوشته ی خانم شایسته که، به این ترتیب شما هم با به اشتراک گذاشتن داستان موفقیت‌ات‌، الگویی باش برای تحقق رؤیای صدها انسان دیگر که‌،خواندن داستان موفقیت تو‌، ایمانی را در دلشان زنده می‌کند تا رؤیای‌شان را جدی بگیرند، تصمیم گرفتم یکی دوتا از موفقیت هام رو که روزی یکی از آرزوهام بود، اینجا ثبت کنم، من همیشه آرزو داشتم که ایرانگردی کنم ولی دقیقا راه و روشش رو نمیدونستم یا شاید همت نکرده بودم ولی از اونجایی که بالاخره باید از یه جا شروع میکردم، اوایل با تورها سفر میکردم، بعد دیدم که سفر با تور نمیتونه منو به لذتی که از لمس لحظه های سفرم میخوام برسونه چون هم فرصتش کوتاهه هم اختیارم دست خودم نیست، بعد هدایت شدم به تنها سفر کردن،راه‌ها برام باز شد و مسیرم روشن شد و راهش رو با شما دوستان هم شریک میشم، شهر مقصدم رو انتخاب میکردم بلیط قطار میگرفتم، اقامتگاه های بومگردی که حس و حال قدیمی داره رو انتخاب میکردم، اتاق رزرو میکردم و سفرم رو آغاز میکردم و قبلش جلو جلو شکرگزاری از سفری که برام سرشار از تجربیات جالبه، و سفرم با هدایت خدا شروع می‌شد و همزمانیهای زیبا صورت می‌گرفت از همون لحظه ای که تو قطار بودم به طرز شگفت انگیزی با آدم های جالبی هم کوپه میشدم و درس های زیادی برام داشت و رسیدن به اون شهر، دیدن شهری جدید با فرهنگ جدید و در اقامتگاه با آدم های جدید و معاشرت با اونها و شنیدن داستانهای جالبشون همه برام سرشار از حس خوب بود و در اونجا لیدر محلی میگرفتم و کلی جاهای دیدنی رو میدیدم و اختیارم دست خودم بود و از قدم زدن و دیدن بافت تاریخی هر شهر به وجد میومدم خلاصه که این سفرها از سال 98 شروع شد واواخر سال 97 من دوره ی دوازده قدم رو شروع کردم، و هدایت شدن هام رو ربط میدم به کار کردن دوره ی دوازده قدم، نتایج بزرگی از اون دوره گرفتم که در این فایل یا فایلهای دیگه سعی میکنم، به اشتراک بگذارم. در دوره ی کرونا که میدونین چه شرایطی بود من بیشترین سفرهام رو رفتم و بیشترین لذت رو از اون دوره بردم، از شهرهای زیادی دیدن کردم ولی هر چه بیشتر گشتم میبینم که هنوز خیلی از زیبایی های ایران رو ندیدم. جالبه که در این چند سال که کلی سفر کردم، کار کردم، تازه تونستم روی خرید دو آپارتمان هم سرمایه گزاری کنم یعنی سفر و حس خوب باعث شد که من درآمدم هم زیادتر و پربرکت تر باشه، خدا رو شاکرم برای همه ی هدایت‌هاش و همینطور هدایتم به سمت آشنایی با استاد عباسمنش از سال 87.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زهرا مصباحی گفته:
    مدت عضویت: 2035 روز

    روزشانزدهم

    بنام خالق رویاها

    سلام ودرودبه استادخالق رویاهاش واستادایمان وعمل خانوم شایسته وعزیزان دل

    پیام مهم این فایل:به رویاهایت باورداشته باش ،میشه به خواسته هاتون برسید،تومیتونی هرخواسته ای رو تحقق ببخشی،چطور؟

    راهش تغییرنگرش وباورهاتونه وداشتن این نگرشه که هیچ خاسته ای انقدربزرگ نیست که نتوانی به ان دست بیابی

    تنهامانع:باورهامون

    چطورباورهامونوتغییربدیم؟داشتن الگو،دیدن موفقیتهای الگوهاوتحسین وتاییداونها وباورکردن اینکه ماهمه به یک اندازه به منبع وصل هستیم واگرکسی تونسته من هم میتوانم

    مواجه شدن با آدمهای موفق والگو هاتون ایمان رودردلتون روشن میکنه که من هم میتوانم

    همه مابادیدن زندگی استادبایدایمان داشته باشیم وتعهدی ازجنس تعهدایشون بسازیم تاجهادی اکبربرای تغییرهمه باورهای بنیادین ذهنمون به راه بندازیم

    باورداشته باشیم که زندگی درنهایت ثروت ،سلامتی ،عشق ،آرامش طبیعی ترین شیوه زندگیست

    درپناه الله یکتا زندگی سرشارازایمان وعمل وموفقیت داشته باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مسعود مقصودی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    سلام و دروود

    روز 16 ام سفرنامه

    الگوهایی که جلوی چشم من هستند که دوستان خودم بودند و الان شرایطتشون زمین با آسمون تا چندین سال قبل فرق میکنه و باهاشون زندگی کردم.

    نادر:

    کنتور برق رو میرفت میخوند برای اداره برق و یه زیر زمین اجاره کرده بود و فقط یک موتور خیلی ساده داشت.همین چند سال قبل.الان یکی از طلا فروشی های حرفه ای شهر رو داره و چندین و چند ملک و خونه و موتور حرفه ای و اوووو اصلا واقعا باور نکردنی که فقط خدا میدونه و هر سال سفر خارج از کشور داره.

    آقای رمضانی عزیز:

    چندسال پیش،اینقدر پول نداشت که یک مانیتور قدیمی من برای کامپیوترش بهش قرض داده بودم! الان بزرگترین طلافروشی شهر رو داره که فقط بالای 20 کیلو طلا داره،ماشین خارجی،سفر های خارجی و از ملک و املاک و گله ی گوسفند و باغ پسته و انار و اووووو نگم براتون که توی مخیله ی خودم هم نمیگنجه.

    یکی از دوستان عزیزم پاساژدار هستش،یعنی یک پاساژ کامل از وسایل برقی و چینی و بلور و .. و ماشین دار و ملک دار و اعتبار و آبرو و …. که فقط چند سال پیش با یک نیسان،میومد توی شهر و ظرف غذا میفروخت!

    یکی دیگه دوست عزیزم صاحب یکی از بزرگترین خونه ها و با کلاس ترین خونه ها هست و ماشین با کلاس داره و ثروتمند هست و فقط و فقط هم مغازه ی تره باری داره و با تره بار فروختن به اینجا رسید و هنوزم داره تره بار میفروشه.

    اینا رو که الان فکر میکنم و به لطف این فایل درک کردم که داستانشون چیه.باورهاشون رو درست کردند این دوستان نزدیکم.اینا دیگه فیلم و غیره نیست،افرادی هستند که گذشته باهاشون بودم و الانشون رو دارم میبینم.‌این الگوهایی بود که الان به ذهنم رسید.

    عاااشقتونممم استادان عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    زهـره گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    بنام پروردگار رب العالمین

    سلام و درود خدمت استاد گرامی و خانم شایسته عزیز

    سفرنامه من در روز شانزدهم

    چهارشنبه 1403/3/16

    ساعت 21:5

    الان داشتم برای سومین بار گوش میدادم یاد روزهایی از زندگیم افتادم

    ک رویایی داشتم در سن بچگیم فکر کنم 11 یا 12 سالم بود

    همیشه یک زیلو یا یک پارچه میگرفتم میرفتم توی باغ پدری

    دراز میکشیدم رو ب آسمون

    شروع میکردم ب تجسم

    من حتی همین الان یاد اون لبخندی میفتم

    ک حین تجسم روی صورت کوچولوی من میفتاد

    من اصلا ن این مطالب را در کتابی خونده بودم

    ن کسی بمن چیزی گفته بود

    من بچه آخر خانواده بودم

    پدر و مادرم ب نسبت سنشون بالا بود

    تو سنی ک من داشتم

    و خواهرم اون زمان ازدواج کرده بود

    با هیچکس هیچ ارتباطی نداشتم

    اما من در وجودم همیشه چنین شخصیتی داشتم

    ک تجسم میکردم

    از چی

    از روابط عاطفی ک کلی لذت میبردم

    همسری ک عاشق منه من وقتی میگم عاشق ینی لیلی و مجنون

    و منم عاشقش بودم و خیلی خیلی زیاد ثروتمند

    اماااااا تو خونه پدرش زندگی میکردیم

    اما ن خونه کوچیک معمولی

    خونه 500 متری با حیاط بزرگ و پر از گل و درخت

    و خونه دوبلکس ک ما بالا زندگی میکردیم

    و همسر من اونقدر من را دوست داشت روی من حساس شده بود ک حتی برادراش بمن حتی نگاه معمولی نداشته باشند

    بستگان دوستان چشم بد نگاه نکنن چون من صورت زیبایی دارم

    و اگر کسی بمن نگاه بد داشت یا شوخی چیزی ن تنها با طرف دعواش میشد

    منو هم کتک میزد مثلا چرا فلان حرفو زدم

    و جالبش اینجا من چقدر از این سناریو کتک خوردن لذت میبردم

    چرا ؟ چون غیرت داشت روی من

    چون عاشقم بود چون دوسم داشت

    و ب طرز عجیبی من در واقعیت وارد چنین زندگی شدم

    همشو تجربه کردم

    تو سن 14 سالگی با کسی ازدواج کردم

    ک بی نهایت ک بی نهایت ک بی نهایت همدیگرو دوست داشتیم وابسته ی هم بودیم عاشق هم بودیم

    ینی یک چیزی من میگم یک چیزی شما میشنوین

    اون زمان ما همدیگرو عزیز صدا میزدیم

    تو جمع آشنا غریبه

    مربوط ب سال 81 این قضیه

    من داستان زندگیمو داستان عشقمونو برای هرکسی ک گفتم میگفتن مگه میشه همچین چیزی

    ما تابحال چنین مردی ندیدیم .

    و جالبش اینجاست ک من تو تجسم خودم گفتم ک توخونه پدریش زندگی میکردیم

    راستی ایشون کارمند بودن خیلی مقام منزلت داشتن

    و خیلی در نوع خودش پولدار

    در عوضش یدونه پسر بود بشدت وابسته خانواده و خانواده اش تو خونه ما زندگی میکردند

    و این وابستگیش با خانواده خودش باعث خیلی از دخالت ها و مشکلات شد

    و راستی دقیقا عین تجسم من بشدت سختگیر روی حجابم

    بشدت حساس روی من

    ک بیرون نمیرفتم هرگز

    نگاهش بمن بود کجا رو نگاه میکنم

    ینی میخام بگم دقیقا موب مو سناریو ک داشتم ب واقعیت تبدیل شد از نوع بدترش

    و آخر ما از هم جدا شدیم با یک یچه …

    و امروز ک من میبینم تمام زندگی با تجسم و فرکانسه

    تمام زندگیمو خودم خلق کردم

    البته این آگاهی اون روزا نداشتما

    همین الان متوجه شدم

    همین الان آگاهیش اومد

    گفتم منی ک تونستم اون زندگیمو

    بدون کوچیکترین تفاوتی خلقش

    کنم

    میتونم الان بهترین زندگیمو

    بهترین و بزرگترین خواسته هامو خلق کنم

    چ جالب

    خدایا شکرت

    من از صبح دارم گوش میدم میگم خدایا چطور ایمانم قوی بشه

    چطور باور کنم ک خودم میتونم خلق کنم .

    همین الان موقع نوشتن آگاهی اومد

    من تونستم زندگی سابقمو ب اون شکل خلق کنم بدون اینکه مو بزنه

    چرا الان نمیتونم ؟

    الان بهترشو میتونم .الان ک قوانینشو متوجه شدم

    حتما میتونم .

    راستی یه رویا دیگه بود

    ک بعد از جدایی از ایشون

    من همیشه داشتم

    ک سوار ماشینم دارم رانندگی میکنم

    تو کوه و جاده

    با صدای آهنگ زیاد ،اما نمیدونم کجا

    امروز من جایی زندگی میکنم برای اینکه برم خونه پدرم

    با رانندگی خودم بهمراهه بچه هام

    با صدای آهنگ جاده های کوهستانی شمال رفت و آمد میکنیم

    بله من خیلی خیلی راحت میتونم شرایط زندگیمو خلق کنم

    خداوند قدرت خلق شرایط زندگیمو بمن داده

    خدایا شکرت برای این آکاهی

    خدایا شکرت برای این تقویت ایمان .

    چقدر گذاشتن ردپا در روزشمار تحول زندگی برای من برکت داشت

    چ یادآوری های خوبی و با ارزشی برای من بود

    استاد خیلی خیلی سپاسگزارم

    پیاز روی گاز زغال شد برای شام

    روز شمار تحول زندگی من

    روز شانزدهم

    1403/3/16

    استاد من خیلی خیلی سپاسگزارم از وجود شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    علیرضا شکری گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    سلام به استاد قشنگ و خانوم شایسته گل

    و تمام دوستان همفرکانسی بینظیر

    استاد واقعا فایلی که تهیه کردین عالی بود چه خونه ای چه ماشینی چه موتور هایی من چند وقته که دارم توی دوره روانشناسی ثروت 1 کار میکنم البته بصورت متمرکز چند وقتی که رو جلسه اول موندم و متعهدانه میخوام این مسیر رو ادامه بدم با اینکه تو این چند روز نشانه های خوبی دیدم

    امروز به صورت نشانه روزانه هدایت شدم به این فایل زیبا

    باز هم ذهنم توی دیدن این فایل بهم میگفت مگه میشه این ماشین ها این موتور ها اخه چجوری

    منم گفتم این ماشین و موتور ها دارن تولید میشن برای ما آدمها که استفاده کنیم دیگه برای گروه خاصی نیست برای همه است فقط باید باور داشته باشیم که ماهم میتونیم چیزی کم نداریم از بقیه استاد این فایل خیلی عالی بود

    ازتون مچکرم

    از خدا برای همتون عشق شادی و سلامتی و ثروت طلب میکنم

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: