کلیپ انگیزشی شماره ۲ | "درمان سگ سیاه افسردگی"

این کلیپ فوق العاده زیبا برای تغییر زندگی و رهایی از تنش های روزانه و افسردگی طراحی شده است

در این انیمیشن، «سگ سیاه» نماد «افسردگی» است. این ویدئو نشان می‌دهد که سگ چگونه زندگی راوی را تحت تاثیر قرار می‌دهد. در این انیمیشن که توسط سازمان بهداشت جهانی معرفی شده، افسردگی به یک سگ سیاه‌رنگ تشبیه شده که در وجود همه آدم‌ها هست. نکته مهم اینست که بتوانیم این سگ را تحت کنترل خود درآوریم و نگذاریم تا بر زندگی ما مسلط شود.

گروه تحقیقاتی عباس منش آن را به فارسی دوبله کرده و با کیفیت بالا در اختیار هموطنانمان قرار داده است تا به امید خدا همه ما زندگی شاد تر، سالم تر و موفق تری داشته باشیم.

این فایل تصویری را هر روز بارها و بارها ببینید تا همواره بالاترین سطح انرژی را در خود احساس کنید. در صورتی که این کلیپ را تاثیرگذار احساس کردید به دوستانتان هم هدیه دهید و یا در شبکه های اجتماعی خود به اشتراک بگذارید تا به این طریق احساس خوب را به کل جهان منتشر کنیم.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری کلیپ انگیزشی شماره ۲ | "درمان سگ سیاه افسردگی"
    49MB
    6 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

258 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «اعظم برزگری» در این صفحه: 1
  1. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1428 روز

    به نام خدایی که هدایت می کند به زیبایی هر چه تمام

    سلام به همگی

    چند روزیکه فایل ها رو از اول شروع کردم گوش دادن و توجه و تمرکز دقیق داشتن همراه تمرین و ممارست به امید خدا

    وقتی عنوان این فایل رو دیدم بازش نکردم ولی دوباره برگشتم و گوش دادم،چون قبل آشنایی با استاد و سایت دقیقا بزرگترین سگ سیاه رو درونم داشتم که اون قدر ی بزرگش کرده بودم که از خودم قدرتمند تر بود!بازش کردم فایل رو چون باید یاد آوری میشد بهم که کجا بودم و در طول این مدت به لطف خودش به کجا رسیده ام…

    بااینکه یاد آوریشون خوب نیست ولی باید ردپای خدا و این سایت و استاد و آگاهی هایش برایم مرور بشه!!

    در منجلاب افسردگی غرق شده بودم،اضطراب های شبانه،نخوابیدن ها و بیدار شدن های با ترس و وحشت،مصرف داروهای ضد افسردگی(روزانه18تا قرص)معده درد،سوزش دل،سردردهای هر روزه ای،احساس پوچی و حقارت،روتین های ماهانه ی پزشکی و هر بار قرص های آرامش بخش و ضد استرس و افسردگی،احساس گناه از اینکه مادر دو فرزند بودم و اینکه چه آینده ای در انتظارشون هست!هر بار به دکتر مراجعه میکردم و ازشون سوال میکردم که چه وقت و کی از شر این داروها خلاص میشم بااینکه فوق تخصص داشتند و مشاور اعصاب!در کمال پررویی تمام می گفتند تا آخر عمر…و من هر بار شرمسارتر پیش همسرم که باید هرروزه دنبال دوا و دکتر برای آرام کردن تنش های من باشند…

    ضربان قلب های بسیار زیاد و نامنظمی داشتم و این افسردگی در تمام من ریشه کرده بود!اصلا حوصله ی هیچ کاری رونداشتم،انگیزه ایی برای زندگی کردن نداشتم!هر باری میخوابیدم تو دلم می گفتم کاش بیدار نشم و هیچ راه نجاتی برایم نبود…

    به خاطر ضربان های نامنظم قلبم که از خدا دورشده بودم دکتر متخصصم منو به یه تست دستگاه کنترل ضربان ارجاع دادند و برگشتیم خونه تا چند روزه دیگه نوبت من بشه و این دستگاه چهل و هشت ساعت به قلب من وصل بشه تا در ساعاتی که ضربانم بالاتر از حد نرمال می رسید ثبت کنه و براساس اون دکتر تشخیص بدن که مشکل من چیه!!!!

    شب اون روزی که فرداش باید می رفتیم دکتر دستگاه رو ببنده به قلب و سینه ی من تا دور روز این دستگاه به من وصل باشه! خواهرم اومد خونمون!!!گفت چی شده چرا دوباره پریشونی که نتونستم حرف بزنم و فقط گریه کردم…اون قدری ضعیف شده بودم که حتی نمی تونستم حرف بزنم وقتی کسی یا دکتر علت و دلیل مریضیم رو می پرسید فقط گریه و بغض میکردم!!!!

    بعده اینکه آروم شدم و یه دل سیر گریه کردم خواهر مهربون من که فکر میکنم خدا بود اون شب اومد و پیشم نشست…گفت اگه بگم هیچیت نیست و اینا رو خودت با فکرت برای خودت درست کردی چی میگی؟گفتم نه من یه مشکل بزرگ دارم که قراره فردا برم دستگاه وصل کنند به بدنم و شروع کرد از زبان خدا و حرف زدن!!!

    از خدا گفت و آگاهی هایش،از لطف و مرحمتش،از اینکه یه لحظه هم ازت دور نیست فقط و فقط خودم درها رو به روش بستم،از سایت گفت و استاد،از حرف های آرامش بخشش که فقط گوش شدم و قلبم آروم!ساعت ها حرف زد و در آخر گفت آدرس سایت رو میدم خودت برو یه دنیایی هست!

    قلبم آروم شد و بدنم در آرامش،اون قدر تشنه ی این حرف ها بودم که فقط دوسه ساعت تمام گوش کردم!بعدش خواهرم گفت من چند وقته عضو سایت هستم چون نمیخواستی و در مدارش نبودی اصرار نکردم که تو هم عضو شی…

    بعده رفتنش انگار آروم بودم و دیگه هیچ دردی تو هیچ جای بدنم احساس نمیکردم!رفتم سایت و چند تا فایل رو دانلود کردم و گوش دادم!!!!

    آرومه آروم!!!

    همسرم اومدن و گفتن زود بخوابیم که فردا باید دوساعت برای رسیدن به بیمارستان قلب و عروق رانندگی کنیم!

    هیچی نگفتم و باخیال راحت خوابیدیم چون شبش احساسم بهتر شده بود بدون کمترین شب بیداری آروم خوابیدم و صبح آروم بیدار شدم!وقتی همسرم توی نگاهم اضطرابی ندیدن از اینکه این دستگاه بستن رو یه غول و هیولای بزرگی کرده بودم خوشحال شدند!

    تمام اون دوساعتی که رانندگی کردند فقط فکر و ذهنم به حرفها و فایل ها بود و انگار که میدونستم هیچیم نیست با آرامش مطلق رسیدیم بیمارستان و نوبت من شد و دستگاهها رو بستند و راهنمایی های لازم رو کردن و برگشتیم!!!

    اون قدر دلم آروم شده بود که اگه نوبت برای دستگاه بستن نمی گرفتیم اصلا نمی رفتم…

    دو روزی که دستگاه بهم وصل بود فایل هارو گوش میدادم و از بس تشنه بودم نمیدونستم از کجا شروع کنم چون هر کدوم رو گوش میکردم قلبم آروم میشد

    دو روز تموم شد و رفتیم دستگاهها رو باز کردند و نتیجه رو دادن تا ببریم به دکترم نشون بدیم!وقتی دکترم برگه ها رو دیدن،دوباره عینک زدند و دوباره نگاه کردن!!!!!و

    وقتی همسرم پرسیدن آقای دکتر مشکلشون چیه؟!اون قدر قبلا گفته بودم ایشون هم فکر میکردن مشکل بزرگی دارم!!!آقای دکتر بعد مکث طولانی گفتن هیچیشون نیست خودمم تعجب کردم بیماری با این ضربان قلب نامنظم باید ساعاتی در طول شبانه روز حداقل ثبت میشد ضربان های نامنظم ولی در کمال تعجب که خودمم متعجبم چرا اینطوری شده !؟در صحت کامل هستند…

    بله همین خدایی که در رو به رویش فقط دو،سه شبانه روز باز کرده بودم چنان دلم رو آروم کرده بود که همون شب قبل بستن دستگاه فهمیدم هیچیم نیست…

    دوباره دکتر روان پزشک قرص و داروهایی رو نوشتند و گفتند اینا رو مصرف کنید ماه بعد دوباره بیایین تا چک کنم و آزمایش بنویسم براتون

    وقتی از مطب خارج شدیم و همسرم خواستند طبق معمول از داروخونه قرص ها رو بگیرن گفتم نیاز نیست این دفعه نگیر!گفت خونه داری؟به دورغ گفتم آره،ولی قصد نداشتم دیگه قرص بخورم چون چندین ساله بود که این راه رو رفته بودم و جواب نگرفته بودم!من یه راه جدید به لطف خدا پیدا کرده بودم…

    اومدم و شروع کردم مثل یه تشنه ایی وارد یه دنیای پر از آگاهی شده محصول خریدم و فایل ها رو دیدم و خودم رو بستم به آگاهی های سایت و حالم و احساسم رو خوب نگه داشتن!قرص ها رو هم بکلی مصرف نکردم منی که اعتیاد پیدا کرده بودم و روزانه چندین قرص استفاده میکردم!و دیگه دکتر نرفتم،همسرم و بچه هام از این همه تغییر خوشحال بودند یه خانم سرحال و یه مادر شاداب پیدا کرده بودند و من خوشحال ترین که اون شب توسط یه دست مهربون!مسیر زندگی من به این سایت باز شد و اتفاقات بسیار زیاد وعالی و معجزات زیبا اون قدری توی این دو سه سال افتاده که انگار تمام عمر سی و هشت ساله ی من فقط این سه ساله!اون قدری دستاورد دارم،از کسب و کار خونگی و راه اندازی یه کار خوبی که بسیار عاشقشم تا حساب جاری پر پول و سلامتی کامل که به لطف الله مهربون از اون روز به بعد هیچ قرص و دارویی رو مصرف نکردم…

    خدایا!به اندازه ی تک تک سلول هایم،به اندازه ی نفس کشیدن هایم،به اندازه ذره ذره تشکیل دهنده ی آسمون و زمینت!شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: