این کلیپ فوق العاده زیبا برای تغییر زندگی و رهایی از تنش های روزانه و افسردگی طراحی شده است
در این انیمیشن، «سگ سیاه» نماد «افسردگی» است. این ویدئو نشان میدهد که سگ چگونه زندگی راوی را تحت تاثیر قرار میدهد. در این انیمیشن که توسط سازمان بهداشت جهانی معرفی شده، افسردگی به یک سگ سیاهرنگ تشبیه شده که در وجود همه آدمها هست. نکته مهم اینست که بتوانیم این سگ را تحت کنترل خود درآوریم و نگذاریم تا بر زندگی ما مسلط شود.
گروه تحقیقاتی عباس منش آن را به فارسی دوبله کرده و با کیفیت بالا در اختیار هموطنانمان قرار داده است تا به امید خدا همه ما زندگی شاد تر، سالم تر و موفق تری داشته باشیم.
این فایل تصویری را هر روز بارها و بارها ببینید تا همواره بالاترین سطح انرژی را در خود احساس کنید. در صورتی که این کلیپ را تاثیرگذار احساس کردید به دوستانتان هم هدیه دهید و یا در شبکه های اجتماعی خود به اشتراک بگذارید تا به این طریق احساس خوب را به کل جهان منتشر کنیم.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری کلیپ انگیزشی شماره ۲ | "درمان سگ سیاه افسردگی"49MB6 دقیقه
خوش بین ها هواپیما میسازند
و
بدبین ها، چتر نجات
.
جهان به هردوی اینها احتیاج دارد
نمیتوانیم بگوییم خصلتها و ویژگیهای ما بد هستند
هرکدام، اگر به وجود آمدند علتی داشته
و ما نباید خجالت زده ی آنها باشیم
شاید این هم نوعی، به صلح رسیدن با خود باشد
و پذیرش آنچه که هستیم
وقتی میفهمیم مشکلی داریم، معمولاً سعی در پنهان کردن آن را هم داریم
تغییر یواش یواش اتفاق میفتد
اگر چیزی درست شدنی باشد، باید به خودمان زمان بدهیم و با خودِ چالش.دارمان مهربانی کنیم
مدارا کنیم
به مانند این که انگار از کودکی معلول حفاظت و حمایت میکنیم
نباید رویش فشار بیاوریم.
…
دیشب چیز جدیدی را در خودم کشف کردم
و تا صبح خوابم نبرد
آن را مایهی سرافکندگی ام دانستم
اما اکنون که خوب مینگرم، در می یابم که آن خصلت گاهی خیر بوده
و اصلا به وجود آمدنش هم بر اساس یک نیاز بوده
.
من کشف کردم که بطور افراطی شخصیت ناجی دارم
میتوانید در میان مطالب روانشناختی، درباره این شخصیت سرچ کنید
چیز طبیعی نیست که افراطی باشد
من همهش میخواهم دنیا را نجات بدهم
و گاهی دست به کارهای جمعی و بزرگ میزنم و گروهی را رهبری میکنم…
همهش فکر میکنم بار نجات دادن آدمیان بر دوش من است
ووو
حالا که دارم خودم را دلداری میدهم،
رسیدم به نقطهای که خیر و خوبیهای این ویژگی را دریابم و از آن نگریزم و خجالت نکشم
چون فکر کردم خیلی مشکل روانی بدی ست.
با خودم میگویم
در هرچیزی خیری است
و خیلی از اتفاقات از دل تضادها و نیازها برخواسته
برای مثال، دیدم ایلان ماسک هم با اقداماتش دقیقا کارهایی کرد که مشکلات بزرگ حل شد
استاد عباسمنش هم با اقداماتش همین کار را میکند
پس اینکه من هم در دنیای تخصصی خودم کارهایی میکنم که هیچ کسی نکرد و آوانگارد و پیشرو، جادههایی را صاف کردم یک تنه…
فقط بخاطر اینکه خودم از کمبودهایی رنج برده بودم و چندسال پیش تصمیم گرفتم در ایران این مشکلات را حل کنم و کردم…
اکنون که آگاه میشوم شخصیت ناجی را همگان ندارند
و این یک اختلال به حساب می آید، گیج میشوم…
ولی نباید شرمنده باشم
خیلی از آدمهای بزرگ تاریخ هم همینطور بوده اند
و اگر فشارهایی باعث نمیشد شخصیت و روحیه ناجی گری در آنها شکل بگیرد،
دنیا هم اختراعات و اقدامات بزرگ ایشان را تجربه نمیکرد.
درست است؟
قبول دارید؟
……
گاهی برخی از متخصصین رواندرمانی، دوست
دارند همه مشکلات را به گردن دوران کودکی بیندازند و رفتار والدین؛
ازین رو شاید بتوان گفت والدی که نیاز به یک ناجی داشته از سر ترحم خواهی و مهرطلبی، ممکن است فرزندی ناجی را بارآورده باشد…
اما به نظر من
یافتن مقصر کمکی به ما نمیکند
فقط نفرتی عظیم از والدین را در ما شکل میدهد
.
دیدگاه استاد عباسمنش را میپسندم که میگوید وقتی فهمیدید باور غلطی دارید، بدون توجه به اینکه از کجا آمده است، سعی در رفع آن کنید
.
متشکرم