«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

گرانبهاترین چیزی که از استاد عباس منش آموخته‌ام‌، ‌«رابطه میان توحید عملی و قانون فرکانس» است.

رابطه میان قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و تسلیم بودن در برابر ربّ.

همان اصلی که به یقین می‌گوید: فقط یک عامل زندگی‌ات را در این دنیا و آن دنیا رقم می‌زند و آن‌، باورهای خودت است!

استاد عباس‌منش‌، به گونه‌ای توحید عملی را به من آموخته که‌ آن‌را، نه برای فرار از جهنم یا منتظر ماندن برای پاداش در جهانی دیگربکار گیرم‌، بلکه از آن برای ساختن بهشت دلخواهم در همین جهان بهره ببرم.

توحیدی که در عمل از استاد عباس‌منش آموخته‌ام‌، به من وعده‌ی فرداهای دور دست را نمی‌دهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبی‌ای نشان می‌دهد که به محض به کار بستنش‌، وجودم را فرا می‌گیرد و آرام آرام به سایر جنبه‌های زندگی‌ام نفوذ می‌کند.

استاد عباس منش به گونه‌ای معنای توکل و تسلیم بودن را به من آموخته‌ که‌، بتوانم در شرایطی از عهده‌ی کنترل کانون توجهم برآیم که ظاهراً اوضاع بر وفق مرادم نیست و به این شیوه‌، اوضاع را دوباره بر وفق مرادم نمایم.

استاد عباس منش به گونه ای ایمان به غیب را به من آموخته که بتوانم در شرایط نادلخوه‌، بی‌آنکه ایده‌ یا راه حلّی داشته‌باشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم‌، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست‌، من از درون خود را به آرامش می‌رسانم با این اطمینان و یقین که‌، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم‌ و آن شرایط‌، هرچقدر هم نادلخواه‌، به نفع من تغییر نکند‌.

هر فردی به این حدَ از یقین درباره قوانین برسد‌، قطعاً مهم‌ترین کار زندگی‌اش را کنترل کانون توجه و احساسش قرار خواهد داد.

و به قول قرآن:

وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ  وَ مَن یَتَوَکلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ  إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ  قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدْرًا

و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‏رساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازه‏ اى قرار داده است.

برای مشاهده‌ی سایر قسمت‌های «توحید عملی» کلیک کنید.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل صوتی «الخیر فی ما وقع» در شعر پروین
    13MB
    14 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

803 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «نسرین سلطانی» در این صفحه: 7
  1. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و ازاونها برخوردار

    نکات کلیدی فایل :

    همیشه هر اتفاقی می افته یک خیریتی توش هست

    باید دیدگاهمون به اتفاقات به ظاهر بد این باشه که اتفاق خوبی در راهه

    اگر احساسمون خوب باشه اتفاقات خوب برامون رخ میده و اگر احساسمون بد باشه اتفاقات بد این یک قانونه

    ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوبی و خوشیه

    کسی که احساس خوب داره یعنی ایمان داره

    ملاک ایمان:

    احساس آرامش درونیه

    احساس ذوق و شوقه

    وقتی که ما خدا رو فراموش میکنیم و از فرکانس خدا دور میشیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم

    اگر چیزی رو از دست میدیم یعنی ی نعمت بزرگتری میخواد وارد زندگیمون بشه

    حتی در سخت ترین شرایط هم نعمت هایی هست که میتونیم روشون متمرکز بشیم

    تنها با یاد خداونده که دلها آرام میگیره

    خدا همه ی ما رو دوست داره با تمام اشتباهاتمون با تمام بی ایمانی هامون

    اگر فقط خدا رو باور کنیم اون رو بشناسیم و اون رو درک کنیم هرچی که بخوایم بهمون داده میشه

    اگر همیشه اوضاع خوب باشه خدا رو پیدا نمی کنیم

    درکی که من بااین فایل از خودم به دست آوردم اینه که :

    من قبل از آشنایی با شما استاد مثل ۹۹ درصد مردم جامعمون ملاک ایمان رو در جای مهر روی پیشونی میدونستم

    ملاک ایمان رو ریش و چادر میدونستم

    و با این دید به افراد نگاه میکردم و قضاوتشون میکردم و برچسی با ایمانی و بی ایمانی بهشون میزدم

    و خودم هم به خاطر اینکه تایید دیگران رو بگیرم در ظاهرم از این جور ملاک ها داشتم و میدیدم که همون جور که من مردم رو قضاوت میکردم اونها هم من رو قضاوت میکردن و برچسب بی ایمانی یا با ایمانی رو بهم میزدن آخه هممون دست پرورده ی فرهنگ و ی چیزی به اسم مذهب بودیم و مثل هم فکر میکردیم و مثل هم رفتار میکردیم سالها گذشت تا اینکه بزرگتر که شدم و دوست نداشتم نقاب هایی رو که به خاطر دین و مذهب میزدم اما به خاطر ترس از عذاب و جهنم تحمل میکردم اما کم کم این سوال برام پیش اومد که :

    این همه آدم توی کشورهای غیر مسلمان دارن زندگی میکنن و اون نشانه های ظاهری رو ندارن پس تکلیف اونها چی میشه ؟!مگه میشه اینهمه آدم برن جهنم ؟!!!

    و این شک و تردید ها توی ذهنم موج میزد و هی بیشتر گیج میشدم که چرا اینجوریه چرا اونا اینجوری ما این جوری .بالاخره تکلیف ما و اونا چی میشه

    تا تاینکه هدایت شدم به سمت استاد و فهمیدم که :

    ایمان و توحید و خداپرستی رو روی پایه های اشتباهی بنا کردم چیزهایی که اصلا مد نظر خداوند نبودن و نیستن

    تازه فهمیدم که چقدر به ظاهر با ایمان اما در درون بی ایمان بودم

    اما الان با توجه به ملاک و معیارهایی که یاد گرفتم در مورد ایمان میتونم بگم که :

    چون احساسم خوبه تا حد خوبی

    چون آرامش درونی دارم تا حد خوبی

    چون احساس ذوق و شوق دارم برای زندگی کردن

    پس نسبت به قبلم با ایمان تر شدم و از شرکم کمتر شده و بابت این موضوع از شما استاد عزیزم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار

    امروز قبلم بهم گفت که دوباره فایل های توحید رو شروع کنم چون احساس میکردم ی کم رابطم با معبودم کم شده و ی ذره ازش دور شدم

    الان که دارم این فایل رو گوش میدم البته امروز 3 بار گوش دادم اشک توی چشام جمع شده .آرامشی که توی صحبت های این فایل هست هر آدم ناآرامی رو آرام میکنه حس خوبی گرفتم و دوست داشتم نکاتش رو برای خودم بود کنم و بنویسم تا توجه بیشتری بهشون داشته باشم :

    1. همیشه هر اتفاقی که می افته ی خیریتی درش هست :

    استاد جان الان مدتی هست ی اتفاقی برای من افتاده که ظاهرش چیز خوبی نیست و اگر من همون آدم قبل بودم کلی غمگین میشدم و بهم میریختم اما خدا رو شکر این موضوع خیلی من رو اذیت نکرد و امروز که قلبم گفت بیام سراغ این فایل ها اولین چیزی که بر زبان شما جاری شد همین جمله بود و وقتی من بعد از مدتها این رو شنیدم دقیقا ذهنم رفت سراغ اون به ظاهر تضادی که برام اتفاق افتاده و با جان و دل پذیرفتم که این همون خیریتیه که باید اتفاق می افتاد همون چیزی که قراره من رو به هدفم برسونه .میدونی چیه استاد درست قبل از اینکه این اتفاق بیفته من میخواستم ی اقدامی رو انجام بدم اما کلا همه چیز برعکس اون چیزی شد که من میخواستم انجام بدم و این عنی اینکه من نباید اون کار رو انجام میدادم و خداوند اینجوری به من گفت که باید صبر کنم و منتظر بمونم و من هم میگم چشم

    2. اگر در هر لحظه احساسمون رو خوب نگه داریم اتفاقات خوبی رو تجربه میکنم :

    اینم دقیقا خطاب به من بود چون چند روزی که بخاطر مراسم عروسی خواهر زادم یکم از سایت و فایل ها فاصله گرفته بودم ی کم احساسم بد شد و خداوند باز بهم یادآوری کرد که اگر احساسم بد شده یعنی ی کم ازش دور شدم و باید دوباره اتصاله قوی بشه خدا رو شکر این دو سه روز باز برگشتم به سمت خودش و الان با این فایل حالم خیلی خوبه .همین جا یادم اودم استاد که میگفتین فکر نکین دیگه روی خودتن کار کردین دیگه قوی شدین و ورودی های منفی روتون تاثیر نداره و من خودم این توی اون چندروز تجربه کردم

    3. کسی که احساس خوب داره یعنی ایمان داره:

    همین جمله ی ملاک و معیار خوبیه برام که اگر دارم حس بدی رو تجربه میکنم یعنی ایمانه نم کشیده و باید درستش کنم

    4. خدا همه ی ما رو همین جوری که هستیم دوست داره با تمام اشتباهاتمون

    5.خدا همیشه با ماست در همه حال

    6. هر تضادی که ما باهاش مواجه میشیم ی رحتمیه از جانب خداوند

    7. برخورد با تضادها باعث میشه ما بیشتر به بودن خداوند توی وجودمون توجه کنیم

    8. وقتی ما از خداوند دور میشیم در فرکانس بدی ها قرار میگیریم

    سپاسگزارم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    با سلام به استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی

    سالهای سال زندگی ام رو با این افکار سپری کردم که بهشت و جهنم فقط مخصوص دار آخرته

    سالهای سال کلید رفتن به بهشت رو خوندن نماز و گرفتن روزه میدونستم که هیچ وقت مفهومشون رو درک نکرده بودم

    سالهای سال فکر میکرم سختی کشیدن در این جهان مسیر رو برای رفتن به بهشت ابدی هموار میکنه

    سالهای سال فکر میکردم فقیر بودن یعنی مسافر بهشت بودن

    سالهای سال فکر میکردم که خداوند فقر و ثروت رو در سطلی جمع کرده به هر کی بخواد میده و به هر کی نخواد نمیده و این یعنی تسلیم بودن

    سالهای سال برای فرار از جهنم و آتش دوزخ یکسری ذکر ها رو که ورد زبونم بود رو تکرار میکردم با هیچ احساسی

    سالهای سال اگر کسی میگفت بهشت رو میشه توی این دنیا هم دید وهم تجربه کرد اون رو دروغگویی بیش نمیدونستم تازه اگر کسی پیدا میشد .آخه کسی نبود همه مثل خودم بودن و مثل خودم فکر میکردن

    سالهای سال بود که به خاطر وعده ی بودن در بهشت که نمیدانستم راسته یا دروغ خودم رو از خیلی لذت ها محروم کرده بودم

    سالهای سال بود که چنان کنترل ذهنم رو از دست داده بودم و کنترلی روی رفتارم نداشتم که خیلی وقتها خیلی کارها رو ناآگاهانه انجام میدادم و بعدش هم احساس ندامت و پشیمانی میکردم

    سالهای سال بود که احساس گناه عین ی زنجیر گلوم رو میفشرد و میخواست خفم کنه

    سالهای سال بود که میخواستم خودم همه ی مسائلم رو حل کنم و چون نمیتونستم بارها سرخورده و نا امید میشدم

    منظورم از سالهای سال نه دوتا نه سه تا و نه چهار تا سال بود .این موضوع چهل سال طول کشید تا اینکه در سن ۴۰ سالگی خداوند من رو محمدوار کشوند به کنج ی اتاقی و خلوت گزینی من شروع شد و کلامش رو از زبان عباس منش به من منتقل کرد میدونین چرا؟

    چون من خودم آماده نبودم باید ی کانالی باز میشد تا از طریق اون کم کم آگاهی ها به من منتقل بشه کانالی که به اون بالا وصل بود

    مریم جان فقط شما نیستی که چیزهای گرانبهایی رو از استاد عباس منش آموختی هرچند که شما لیاقتش رو داشتی که از نزدیک و بدون واسطه اون آگاهی ها رو دریافت کنی

    فقط شما نیستی که قانون فرکانس رو از استاد یاد گرفتی که احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب

    فقط شما نیستی که فهمیدی تنها عاملی که زندگیت رو در این دنیا و اون دنیا رقم میزنه باورهاته

    فقط شما نیستی که فهمیدی خدا رو برای بهشت و جهنمش نخوای

    فقط شما نیستی که فهمیدی بهشت رو میشه در این دنیا هم تجربه کرد که البته شما لیاقتش رو داشتی و زود تجربش کردی

    فقط شما نیستی که مفهوم توکل رو یاد گرفتی از استاد

    فقط شما نیستی که یاد گرفتی چطور ذهنت رو کنترل کنی

    همه ی بچه های سایت که روی خودشون کار کردن درجاتی از این چیزهایی که شما آموختی رو تجربه کردن البته که بسته به میزان کار کردنشون اون نتیجه ها رو گرفتن اما تمامی این اتفاقات رو در مدارهای مختلف تجربه کردن

    البته که شما بهترین الگوی عمل کردن به آموخته های استاد هستین چون نتایجتون داره این رو نشون میده

    البته که شما دارین توحید عملی رو در سطح بالایی توی زندگیتون پیاده می کنین

    البته که شما دارین نتیجه ی اون بهایی رو که پرداخت کردین رو دریافت میکنین

    البته که فرکانس من نوعی هنوز خیلی با فرکانس شما فاصله داره اما با افتخار میگم که همه ی ما شاگرد مکتب عباس منش هستیم و تایید میکنیم و صحه میذاریم بر هر آنچه که شما در مورد استاد و آموزه هاشون میگین

    البته که ما داریم ایمان به غیب رو یاد می گیریم همون ایمان به غیبی که توی سوره حمد بارها و بارها میخوندیمش عین ی ورد اما نمیدونستیم چیه .همون سوره ی حمدی که هی مجبورمون میکردن که حفظش کنیم اما هیچ وقت ی نفر نبود و نتونست اینقدر واضح برا مون تفسیرش کنه و توضیحش بده . داریم این ایمان رو یاد میگیریم تا فقط به آرامش درونیمون فکر کنیم و چگونگی انجام شدن کارها رو به خدا بسپاریم

    البته که ما هم داریم یاد میگیریم که مهمترین الویت زندگیمون کنترل کانون توجهمون باشه

    البته که ما هم داریم یاد میگیریم که به خدا توکل کنیم

    اما نکات فایل:

    چقدر خوبه استاد که هی دارین قانون رو برامون تکرار میکنن تا یادمون نره. تا ما هم یاد بگیریم که هی این قانون رو به خودمون یادآوری کنیم و چه تکرار شیرینیه این تکرار چون:

    جنسش بهت آرامش میده

    چون تکرارش قانونمندی جهان رو یادت میاره و این قانون نظم رو یادت میاره و پیشرفت و بهبود

    چون تکرارش یک معاده له ی ساده بدون مجهول رویادت میاره

    چون تکرارش راه حل پایان دادن به تمامی احساسات بدی رو به یادت میاره که شیطان وعده داده برای منحرف کردن انسانها از مسیر درست خداوند

    چون تکرارش تکرار رها شدن از فرع و چسبیدن به اصله

    چون تکرارش از جنس تکراریه که خدا توی قرآن بکار برده برای وعده ی بهشتش

    و چه زیباست این تکرار

    این تکرار اولین تکرار زندگیمه که تکرارش هی امید و انگیزم رو بیشتر میکنه

    الان که دارم فکر میکنم من هیچ وقت قسم میخورم هیچ وقت از تکرار این تکرار حتی ذره ای خسته نشدم. دو ساله که هر فایلی رو گوش میدم این اصل هی داره تکرار و تکرار میشه و اینجاست که یاد حرف مریم جان می افتم که حرف های استاد رو اگر هزار بار هم گوش بدیم باز احساس میکنیم این آ گاهی جدیده. هیچ وقت کهنه نمیشه. هیچ وقت قدیمی نمیشه . به هیچ دوره و زمانی محدود نمیشه .با پیشرفت تکنولوژی نیاز به این هی بیشتر و بیشتر میشه

    ممنون استاد که اینقدر خواست به بچه های سایت هست که هی دارین این کلید تقلب رو بهشون میگی مثل سوره ی حمدی که گفتین کلید تقلبه

    کلیدی که به همه ی قفل ها میخوره. کلیدی که میتونه توی جیب همه ی ما باشه. کلیدی که کسی قایمش نکرده که ما بخوایم بگردیم و پیداش کنیم. کلیدی که در دسرس هممون هست

    همیشه هر اتفاقی می افته ی خیریتی توش هست. باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این باشه که ی اتفاق خوبی در راهه:

    چقدردرک این جمله میتونه به تقسیم بندی اتفاقات به خوب و بد توی ذهن ما خاتمه بده و یک اصلی رو در ذهن ما جایگزین این تقسیم بندی کنه که:

    هر اتفاقی = یک خیریت

    آخه وقتی می گیم اتفاق خوب داریم و بد ذهن میره دنبال این که اتفاق بد چیه؟ و سعی میکنه برای اون جواب پیدا کنه چون ما عادت کردیم که برای اتفاقات بد دنبال دلیل بگردیم نه اتفاقات خوب اما وقتی اینو باور کنیم که هر اتفاقی خیره دیگه ذهن درگیر اتفاقات نمیشه و دنبال دلیل و مدرک نیست و بنابراین فکر غالب ذهن ما اینه که اتفاقات همه خیرین پس گزینه دیگری برای جستجو کردن نمیمونه.

    قول استاد:

    اگر شما در هر لحظه از زندگیتون احساس خوبی داشته باشین اتفاقات فوق العاده خوبی براتون رخ میدن:

    اگر من باور داشته باشم که جهان در هر لحظه در حال تغییر و بهبوده و من هم به عنوان جزیی از این جهان هر لحظه در حال تغییرم

    اگر من باور داشته باشم که خدواند هر لحظه داره جهان رو هدایت میکنه و من هم به عنوان جزیی از این جهان هر لحظه در حال هدایت شدن هستم

    اگر من قانون فرکانس خوب اتفاقات خوب رو باور داشته باشم

    اگر من لحظه ای بودن ارسال فرکانسم هام رو باور داشته باشم

    اگر من باور داشته باشم که هر لحظه در حال ارسال فرکانس و دریافت جواب اون هستم

    پس اگر من در هر لحظه فرکانس خوبی بفرستم لاجرم اتفاقات خوبی رو دریافت میکنم و درستی این قول و وعده ی استاد خودبخود برای من ثابت میشه

    قوانین خداوند ثابتن و استثنایی ندارن فرقی نمیکنه شما کی باشی کجا باشی چه جنسیتی داشته باشی چه مذهبی داشته باشی و همین خیال آدم رو راحت میکنه چون دیگه مکان زندگی براش مهم نیس. جنسیت براش مهم نیست. دین و مذهب براش مهم نیس .مهم دانستن قوانین و عمل کردن به اونهاست و پذیرفتن این، جهان رو به یک سرا و یک ملت تقسیم میکنه با یکسری قوانین ثابت و این عمل کردن و یا نکردن به قوانینه که نتیجه رو رقم میزنه .و درک همین خیلی از سوالاتی که سالها ذهن ما رو درگیر خودش کرده بود جواب میده اونوقت دیگه ایرانی و آمریکایی نمیکنیم نژاد برتر و پست نداریم .ی خدا هست ی جهان هست و یکسری قوانین مشابه .خدایا درک همین چقدر میتونه به عوض کردن دیدگاه ما کمک کنه

    احساس خوب داشتن و ماندن در احسا خوب ی مهرته که نیاز به تمرین و تکرار داره:

    خودم من اوایل آشنایی با استاد درک احساس خوب برام سخت بود که منظور از احساس خوب چیه و چطور میشه بهش دست یافت .اصلا ی جورایی برام رویا بود .اما کم کم با کار کردن روی خودم جزیی از وجودم شد بدون اینکه خودم متوجه بشم و الان تفکیک احساس خوب و بد خیلی برام راحت شده چون جنسشون رو میشناسم. خدایا شکرت که ی زمانی دنبال احساس خوب بودم که پیداش کنم الان دنبال اینم که ی وقتایی که احسام بد میشه سریع کنترلش کنم.

    خدایا واقعا با بالا رفتن مدار چقدر درک آدم هم میره بالا. من قبلا این فایل رو گوش داده بودم اما الان دارم مفهوم ایمان رو میفهمم:

    ایمان یعنی داشتن احساس خوب

    ایمان یعنی داشتن آرامش

    ایمان یعنی داشتن امید

    ایمان یعنی داشتن شوق و ذوق

    پس در تمام اون لحظاتی که من احساسم خوب بوده ایمان داشتم. چقدر خوشحالم پس من طعم ایمان رو چشیدم اون لحظاتی که کاملا وصل بودم اوج ایمان من بوده و اون لحظاتی که احساسم بد بوده و توی فرکانس بد بودم بی ایمان بودم

    خدای من پس فاصله ایمان و شرک رو احساس من پر میکنه

    خدایا چه آگاهی نابی رو من امروز دارم درکش میکنم بعد از دوسال کار کردن روی خودم

    خدایا شکرت که با آشنایی با استاد عباس منش کفه ایمان من سنگین تر شده البته که ساعت هایی هم مشرک بودم اون ساعت هایی که احساس بدی داشتم اون ساعت هایی که ترسیدم و نگران شدم اما تونستم آگاهانه کنترلشون کنم اونم با یادآوری قانون و تکرار اون با خودم

    خدایا شکرت که استاد عباس منش باعث شد که من تو رو پیدا کنم تو رو باورم کنم و به سمت تو حرکت کنم

    خدایا شکرت که اون ی ذره انتظاری که از بندگانت داشتم اونم به خاطر شرکم الان ندارم

    خدایا شکرت که دست گدایی پیش بندگانت دراز نمیکنم

    خدایا شکرت که دیگه احساس گناه نمیکنم

    خدای شکرت که با تمام اشتباهاتی که قبلا داشتم میدونم که دوسم داری و بهت نزدیک شدم که دیگه کمتر اشتباه کنم

    خدایا شکرت که هر وقت ازت میخوام رزقم رو میرسونی و حسابم رو پر میکنی

    خدایا شکرت که دیگه به تضادهای زندگیم به عنوان نقمت و نکبت نگاه نمیکنم

    خدایا شکرت که اگر چه مردم ظاهرا من رو موفق نمیدونن و هرچند وقت یکبار نیش و کنایه هایی رو بهم میزنن اما میدونم این دو سال توی زندگیم موفق بودم چون تونستم شخصیتم رو تغییر بدم و پیشرفت کنم

    خدایا شکرت که با شناختنت دیگه از مرگ نمیترسم و اگر مرگم فرا برسه به استقبالش میرم فقط ی فرصتی رو میخوام که ثروت رو هم بچشم مثل همه ی اون چیزهایی که با باور کردنت چشیدم

    خدایا شکرت که قبل از مرگم با قوانینت آشنا شدم که اگر نمیشدم زندگی پوچ و بی معنی رو داشتم

    خدایا شکرت برای بودن با استاد عباس منش و بچه های سایتش که همشون ی جورایی تو رو باور کردن ودارن از با تو بودن لذت میبرن

    خدایا شکرت بخاطر آنچه که بر زبانم جاری کردی و من نوشتم

    سپاس استاد و مریم عزیزی که طبق الهاماتت عمل میکنی و خدا از طریق شما نیازهای ما رو برآورده میکنه با این فایل های بینظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام دوست عزیزم .خدا رو شکر که تونستین با این کامنت ارتباط برقرار کنین. و خدا رو شکر که شما و امثال شما باعث میشین که من برگردم و دوباره کامنت خودم رو بخونم و نکاتی که نوشتم برام مرور بشه .شما دستی از خدا شدین که من به خودم یادآوری کنم که اتصال به منبع میتونه هر چیزی رو رقم بزنه.سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام زهرا جان دوست عزیزم که داره در مسیر خدا خیلی خوب حرکت میکنه. زهرا جان همیشه از خوندن کامنت هات لذت میبرم .اونقدر خوب داری کار میکنی که لایق جاری شدن خداوند تو تمام ابعاد زندگیت هستی .تبریک بهت میگم عزیزم . شما هم باز بنویس تا ما هم از خوندنشون لذت ببریم ودرکمون بهتر بشه. ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام رویا جان دوست عزیزم .چقدر خوشحال شدم وقتی پاسخت رو دیدم .میدونی چیه من از وقتی شرایط شما رو خوندم توی کامنت هاتون و بعد راجه به کار کردن هاتون که این اواخر جهش مداریتون رو میشد کاملا حس کرد هممش منتظر بودم که ی همچین چیزی رو از شما بشنوم که براتون خواستگار اومده و الان این اتفاقه افتاده .میدونین اون تضادی که من توی کامنتم نوشتم چی بود؟ دقیقا راجع به خواستگار بود . من سه سال با ی نفر توی ی رابطه بودم بدون اینکه اون فرد رو ببینم فقط تلفنی با هم تماس داشتیم و اولش در حد ی رابطه ی دوستانه بود که کم کم صمیمی تر شد و قرار بود که ما اسفند ماه گذشته همیدگه رو ببینیم و راجع به موضوع ازدواج صحبت کنیم اما ی روز گوشی ایشون افتاد توی آب و از اون موقع دیگه ارتباط ما قطع شده و هچی ارتباطی با هم نداریم اصلا نمیدونم توی چه شرایطی هستن و این دقیقا زمانی اتفاق افتاد که من از خدا خواسته بودم تمرکزی روی خودم کار کنم شاید اگر قبلا بود من کلی بهم میریختم ولی با یادآوری حرف های استاد همش با خودم تکرار میکنم که حتما خیریتی توش هست که من الان درک نمیکنم و اینجوری آرام میشم

    اینکه امروز شما به کامنت من هدایت شدی برام من هم نشونه بود چون من مدتی خواسته ی ادواجم رو دارم تکرار میکنم و اینکه برای شما اتفاق افتاده و من این رو از شما شنیدم این خودش ی نشونه خوبیه

    اما در مورد این خواستگاره اگر صرفا به خاطر اختلاف سنی میخوای ردش کنی و تمام ویژگیهای دیگه ای که مد نظرتو هست رو داره به نظر من نباید سخت بگیری .هر چند که این رو هم خودت با توجه به حساسیتی که داشتی جذب کردی .ولی به نظرم بیشتر تامل کن و از قرآن کمک بگیر از خدا بخواه که هدایتت کنه

    هرچند باز هم تصمیم گیرنه خودت هستی اما به نظرم اختلاف سنی ملاک زیاد مهمی نیست اگر بقیه شرایطشون اوکی هستش

    من جمله تاکیدی ازدواجم اینه :

    خدایا دوست دارم ی ازدواج ساده آسان و راحت با ی انسان توحیدی شاد و ثروتمند داشته باشم

    این کامنت یکی از دوستانه که من خودم ذخیره کردم شاید به شما هم کمک کنه :

    بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….

    سلام دوست عزیز…

    من یه تجربه در زمینه سوال شما دارم امیدوارم با بیانش بتونم بهتون کمک کرده باشم..

    ۷ سال پیش در حالی که من با قانون و سایت استاد آشنا نبودم در شرایط خوبی قرار نداشتم….البته شرایط خوب بود ولی یه خواسته بزرگ داشتم و اونم ازدواج بود…دوست داشتم ازدواج کنم با اون شخصی که دوست داشتم….اینو بگم که من شخص خاصی رو دوست نداشتم فقط خواستم ازدواج با شخصی که ویژگیهای مدنظر منو داشته باشه بود….همین….بماند که باورهای خوبی نداشتم در این زمینه….آخه قانون رو نمیدونستم….ولی از اونجا که انسان از وقتی پا به جهان میزاره یه سری آگاهی ها رو بصورت ذاتی داره خیلی خیلی هم با قانون غریبه نیست….

    من آدمی رو میخواستم وارد زندگیم بشه که همچین شرایطی داشته باشه….من تمام ریز به ریز مشخصاتی که برای فرد مورد نظرم در نظر داشتم رو اینجا مینویسم که خیلی دقیق متوجه بشی دوست خوووبم…..

    😊😊شخصی میخواستم که شغلش مهندس باشه…یه مهندس واقعی…با تجربه…عاشق کار…و تاکید میکردم که مهندس واقعی باشه نه کسی که فقط اسم مهندس رو یدک بکشه….

    😊😊تفاوت سنیم باهاش از ۷-۸-سال به بالا باشه و اگر ۱۲-۱۳ سال باشه خیلی خیلی بهتر میشه….

    😊😊خیلی دوستم داشته باشه و بهم محبت کنه

    😊😊خونمون حتما آپارتمانی باشه

    😊😊به مغازه و سوپر مارکت و امکاناتی مثل پارک..ارایشگاه‌..نانوایی ..تره بار و…نزدیک باشیم…و خودم مسئول خرید منزل باشم…

    😊😊اون فرد مورد نظرم کمی کم مو باشه…

    😊😊 خیلی دست و دلباز باشه

    😊😊 اهل سفر باشه

    😊😊 منو توی نحوه پوششم آزاد بزاره

    و این موارد رو برای خودم می گفتم در کنار اینها👆👆👆

    که شوهر آینده من معلوم نیست الان کجاست؟ سرش گرم زندگیشه الان…احتمالا .الان داره با زن و بچش زندگی میکنه….خدا شاهده دوست عزیز دقیقا همین کلمات رو می گفتم…

    حالا بریم سراغ اینکه اینها رو چطوری بیان میکردم؟

    تجسم میکردم دوست ارزشمندم….فیلمشو بازی میکردم….برای خودم….با احساس….احساس شادی در درونم….هر شب….موقع خواب….باورت میشه؟ فیلمشو بازی میکردم….فیلم وقتی رو که من با همچین آدمی ازدواج کردم.‌‌‌دقیقا همچین آدمی با همچین شرایطی و موقعیتی…..

    یادمه با دختر عمم که صحبت میکردم راجع به ویژگیهای همسر آیندم…به دفعات….بهم میگفت آخه یه مهندس با تجربه و واقعی چرا بیاد یه دختری که توی دهات زندگی میکنه رو بگیره….یه دختر معمولی از یه خانواده معمولی….

    اما من می گفتم من میخوام….دقیقا همچین کسی رو میخوام‌.‌.و توی دلم کیف میکردم…با احساس عالی….

    الان ۷ ساله ازدواج کردم….

    با یه مهندس با تجربه و واقعی….یه مهندس نامبر وان….که رو دستش کسی نیست توی نامه نوشتن…توی کیفیت کار…توی اجرا… کم مو…۱۲ سال با هم تفاوت سنی داریم…من کوچکترم….ایشون قبلا ازدواج کرده و از خانم اولش ۳ تا پسر داره…که بعد از اینکه من باهاش ازدواج کردم یکسال بعد پسر سومشون بخاطر بیماری فوت میکنن و الان من و ایشون و ۲ تا پسرا داریم با هم با خوبی و خوشی زندگی میکنیم در کنار هم….

    توی آپارتمان زندگی میکنیم….کلی دوستم داره…بهم محبت میکنه….آزادم میزاره توی پوششم…آزادی دارم….توی یه محل زندگی میکنم که یه بازارچه کنار خونمونه….از هر چیزی که فکر کنی ۲ تا توی این بازارچه هست…۲ تا نانوایی…۴ تا آرایشگاه….پارک بسیار سرسبز و عالی…سوپری…تره بار….فست فود…عطاری‌..بقالی و……مسئول خرید خودمم….و….

    خدارو هزاران بار شکر….اینو به عنوان یه فکت برای ذهنم گذاشتم جلوم و وقتی ذهنم میاد که بگه نمیشه…چطور….از کجا….سریع بهش میگم همون جوری که این اتفاق افتاد….😊😊😊 فقط تجسم میکردم‌‌‌…تجسمی که با احساس خوب همراه بود….احساس خوووب….احساس خوووب و احساس خوووب…..

    امیدوارم برات مفید بوده باشه دوست خووووبم☺☺☺☺😊

    موفق باشی عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2500 روز

    سلام رویا جان. من ازدواج نکردم هنوز . اون کامنتی که گذاشتم مال یکی از بچه هاست مال من نبود . من هر وقت به ازدواج میخوام فکر کنم این کامنت دوستمون رو میخونم و انگیزه میگیرم. اون کامنت رو برای این برات کپی کردم که ی نمونه بود از اینکه اختلاف سنی مهم نیست وحتی بعضیها خودشون دوست دارن اختلاف سنی باشه.

    در مورد خواستگار خودم ی چند روز بعد از اینکه گوشی ایشون افتاده بود توی آب تماس گرفتن که همچین اتفاقی براشون افتاده و گوشیشون مشکل پیدا کرده و ی چند روز بعدش دیگه کلا ارتباط قطع شد و فقط خدا میدونه که چی شده و من هم سپردم به جریان هدایت و الخیر فی ما وقع

    موفق باشی عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: