گرانبهاترین چیزی که از استاد عباس منش آموختهام، «رابطه میان توحید عملی و قانون فرکانس» است.
رابطه میان قانون احساس خوب = اتفاقات خوب و تسلیم بودن در برابر ربّ.
همان اصلی که به یقین میگوید: فقط یک عامل زندگیات را در این دنیا و آن دنیا رقم میزند و آن، باورهای خودت است!
استاد عباسمنش، به گونهای توحید عملی را به من آموخته که آنرا، نه برای فرار از جهنم یا منتظر ماندن برای پاداش در جهانی دیگربکار گیرم، بلکه از آن برای ساختن بهشت دلخواهم در همین جهان بهره ببرم.
توحیدی که در عمل از استاد عباسمنش آموختهام، به من وعدهی فرداهای دور دست را نمیدهد بلکه خودش را در قالب احساس آرامش و اطمینان قلبیای نشان میدهد که به محض به کار بستنش، وجودم را فرا میگیرد و آرام آرام به سایر جنبههای زندگیام نفوذ میکند.
استاد عباس منش به گونهای معنای توکل و تسلیم بودن را به من آموخته که، بتوانم در شرایطی از عهدهی کنترل کانون توجهم برآیم که ظاهراً اوضاع بر وفق مرادم نیست و به این شیوه، اوضاع را دوباره بر وفق مرادم نمایم.
استاد عباس منش به گونه ای ایمان به غیب را به من آموخته که بتوانم در شرایط نادلخوه، بیآنکه ایده یا راه حلّی داشتهباشم یا روی قول و کمک فردی بتوانم حساب کنم، به خود بگویم فارغ از اینکه شرایط بیرونی چیست، من از درون خود را به آرامش میرسانم با این اطمینان و یقین که، محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم و آن شرایط، هرچقدر هم نادلخواه، به نفع من تغییر نکند.
هر فردی به این حدَ از یقین درباره قوانین برسد، قطعاً مهمترین کار زندگیاش را کنترل کانون توجه و احساسش قرار خواهد داد.
و به قول قرآن:
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُِّ شىَْءٍ قَدْرًا
و او را از جایى که گمان ندارد روزى مىرساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازه اى قرار داده است.
برای مشاهدهی سایر قسمتهای «توحید عملی» کلیک کنید.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل صوتی «الخیر فی ما وقع» در شعر پروین13MB14 دقیقه
به نام خدای مهربان 🪴
الخیر فی ما وقع
همیشه هر اتفاقی میفته یک خیریتی توش هست و باید نگاهم به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راه است
اگر احساس خوب رو در همه لحظات زندگیم داشته باشم اتفاقات فوق العاده عالی برام رخ میده و اگر احساس بد داشته باشم اتفاقات بد رخ میده این یک قانونه و استثنایی هم نداره
اگر احساس خوب را در هر شرایط و در هر موقعیتی داشته باشم مطمئناً اتفاقات خوب جوری وارد زندگیم میشه که منو مبهوت میکنه
شاید در شروع کار سادهای نباشه اما مطمئناً با تمرین اتفاق میفته
با تغییر باورها این اتفاق میفته
باید ایمان داشته باشم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه
ایمان یعنی اینکه احساس خوب داشته باشم ملاک ایمان به ریش و جای تسبیح روی پیشونی و به چادر نیست
ملاک ایمان احساس آرامش درونیِ
هر چقدر احساس آرامش داشته باشم هر چقدر احساس خوب داشته باشم یعنی به یک نیرویی ماورای نیروی خودم اعتقاد دارم که اون نیرو محافظ منه با منه
به این میگن ایمان
اگر امید دارم یعنی ایمان دارم
اگر احساس شوق و ذوق دارم اگر آرامش دارم یعنی ایمان دارم
فقط با یاد خداست که دلها آروم میگیره.
دوست دارم اینجا یه چیزی رو اعتراف کنم منم این حالتی رو که این پیرمرد داستان ما تجربه کرده توی زندگیم خیلی تجربه کردم مخصوصاً توی روابط
زمانی رسیده بود که به شدت نیاز داشتم به وجود شوهرم به توجهش به تاییدش به محبت کردنش به حضورش در کنارم و هر چقدر نیازم شدیدتر میشد رفتارهای بدی را از اون میدیدم واقعا به حرف استاد توی دوره احساس لیاقت رسیدم خیلی شرایط بدی بود ولی خوشحالم که درس خوبی گرفتم که دیگه به کسی برای خوب شدن حالم نیاز نداشته باشم.
پس بدونم که بازم با همه اشتباهاتم خدا دوستم داره
خدا همه ما رو دوست داره با تمام اشتباهاتمون
با تمام بیایمانیمون با تمام بدیهامون دوستمون داره ما رو میبخشه و هر روز هم به ما میگه که برگرد بیا پیش من
هر روز میگه منو ببین هرچی میخوای بهت میدم.
فقط باید باورش کنم
فقط باید بشناسمش و درکش کنم
اونوقت هر چی رو که بخوام بهم میده
از پول سلامتی ثروت عشق رابطه قشنگ کار خوب
خیلی از ما در شرایطی قرار میگیریم که فکر میکنیم خدا با ما قهر کرده
اوضاع سخت میشه فکر میکنیم خدا ما رو نمیبینه
فریاد میزنیم خدایا ما رو ببین و فکر میکنیم خدا روشو کرده اونور
باید بدونیم خدا همیشه با ماست
باید بدونیم هر بلایی که از طرف خدا میاد رحمتی در اون هست
اگر هم به ظاهر میبینیم که مشکلی توی زندگی به وجود میاد این دقیقاً همون راهیه که باید بریم
این دقیقاً همون نعمته
این دقیقاً همون ایدهایه که بهش نیاز داریم این همون مسیریه که میتونه بهمون کمک کنه برای رسیدن به هدفمون
به این دلیل برامون مشکل ایجاد میشه که خدا رو پیدا کنیم که اگر همیشه اوضاع خوب باشه خدا رو پیدا نمیکنیم
نه به خاطر اینکه خدا تنهاست و نیاز داره که ما پیداش کنیم به خاطر اینکه وقتی ما خدا را فراموش میکنیم و از فرکانس خدا دور میشیم در فرکانس بدیها قرار میگیریم
اگر مشکلی به وجود میاد خدا این مشکل رو ایجاد نکرده ما از فرکانس خوبیها از فرکانس عشق از فرکانس نعمتها وقتی دور میشیم طبیعتاً به نقطه مقابلش میرسیم باید بدونیم که اصلاً به افراد مختلف رو نندازیم.
چون رزق و روزی پیش خداونده و اگر چیزی را از دست میدیم به معنای کمبود نیست
این به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگتره
اما به کسی میرسه که بتونه اینجوری نگاه کنه به خداوند
به کسی که بتونه احساسش رو کنترل کنه کسی که بتونه در شرایط سخت خوبیها رو ببینه
در شرایط سخت نعمتهایی که داره ببینه چون در سختترین شرایط هنوز نعمتهای زیادی هست که ما داریم و میتونیم به خاطرشون سپاسگزار باشیم و خودمون رو به احساس خوب برسونیم
توی این مسیر با ایمان و توکل حرکت کنیم از خدا بخواهیم که ما رو هدایت کنه از خدا بخواهیم که صبرمون رو بیشتر کنه از خدا بخواهیم که هیچ وقت فراموشش نکنیم
از خدا بخواهیم توکلمون رو بیشتر کنه امیدمون رو بهش بیشتر کنه
باورهامون رو قویتر کنه نسبت به خودش، اگر بتونیم توی این مسیر حرکت کنیم زندگی سراسر شادی سراسر معجزه سراسر عشق سراسر نعمت و خوبی خواهد بود.
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
همیشه هر اتفاق میفته یه خیریتی توش هست و باید نگاهم به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راه است
اگر احساس خوب رو در همه لحظات زندگیم داشته باشم اتفاقات فوق العاده عالی برام رخ میده
ولی اگه احساس بد داشته باشم اتفاقات بد رخ میده
این یک قانونه و استثنایی هم نداره
اگر سعی کنم در تمام طول شبانه روز در هر شرایط و در هر موقعیتی احساسم رو خوب نگه دارم اتفاقات عالی جوری وارد زندگیم میشه که منو مبهوت میکنه
شاید در شروع کار سادهای نباشه ولی با تمرین و با تغییر باورها این اتفاق میفته
باید ایمان داشته باشم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه
اگر احساس خوب دارم یعنی ایمان دارم چون ملاک ایمان نه به ریشِ نه به جای تسبیح روی پیشونیِ
نه به چادرِ
نه به چیز دیگهای
ملاک ایمان احساس آرامش درونیِ
هر چقدر که احساس آرامش و احساس خوب داشته باشم یعنی به یک نیرویی
ماورای نیروی خودم اعتقاد دارم که این نیرو محافظ منه
تنها با یاد خدا دلها آروم میشه
خداوند همه ما رو با تمام اشتباهاتمون با تمام بیایمانیمون و بدیهامون دوستمون داره و ما رو بخشیده و هر روز هم میگه برگرد بیا پیش من.
هر روز میگه منو ببین
من هرچی میخوای بهت میدم
تو فقط منو باور کن
فقط منو بشناس
منو درک کن
هرچی از دنیا میخوای بهت میدم
چی میخوای؟
پول میخوای؟
سلامتی میخوای؟
عشق میخوای؟
رابطه قشنگ میخوای؟
کار خوب میخوای؟
هرچی که میخوای بهت میدم
خیلی از ماها توی شرایطی قرار میگیریم که احساس میکنیم خدا با ما قهر کرده اوضاع سخت میشه ما فکر میکنیم که خدا ما رو نمیبینه
فریاد میزنیم خدایا ما رو ببین ما اینجا هستیم
فکر میکنیم خدا روشو کرده اونور
ولی خدا همیشه با ماست
باید بدونیم که اگر هم به ظاهر توی زندگیمون مشکل به وجود میاد این دقیقاً همون راهیه که باید بریم
این دقیقاً همون نعمتِ
این دقیقاً همون ایدهایه که بهش نیاز داریم
این دقیقاً همون مسیریه که میتونه بهمون کمک کنه برای رسیدن به هدفمون.
هر بلایی که از خدا میاد یه رحمتیه
و اگر برام مشکل ایجاد میشه برای اینه که خدا رو پیدا کنم
چون اگر همیشه اوضاع خوب باشه خدا رو پیدا نمیکنم
نه به خاطر اینکه خدا تنهاست خدا نیاز داره که پیداش کنم
به خاطر اینه که وقتی خدا رو فراموش میکنم و از فرکانس خدا دور میشم در فرکانس بدیها قرار میگیرم
اگر مشکلی به وجود میاد خدا این مشکل رو ایجاد نکرده من از فرکانس خوبیها از فرکانس عشق از فرکانس نعمتها وقتی دور میشم طبیعتاً به نقطه مقابلش میرسم
اگر چیزی رو در زندگی از دست دادم به معنای کمبود نیست
این به معنای یک نعمتِ جدید و بسیار بزرگتره
اما به کسی میرسه این نعمت که اینطور نگاه کنه به خداوند
به کسی که بتونه احساس خودش رو کنترل کنه
به کسی که بتونه در شرایط سخت خوبیها رو ببینه
در شرایط سخت نعمتهایی که داره ببینه
خدایا ازت میخوام که کمکم کنی توی این مسیر با ایمان و با توکل حرکت کنم خدایا ازت میخوام که هدایتم کنی
صبرم رو بیشتر کنی
خدایا ازت میخوام که کمکم کنی هیچ وقت فراموشت نکنم
توکلم رو بیشتر کنی
امیدم رو به خودت بیشتر کنی
باورهام رو نسبت به خودت قویتر کنی خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادهای نه کسانی که بر آنها غضب کردهای و نه گمراهان.
به نام خدای مهربان🪴
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته جان و دوستان عزیز سایت
الخیر فی ماوقع در شعر پروین اعتصامی
همیشه هر اتفاقی که میفته یه خیریتی توش هست و باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راه است
اگر احساس خوب رو در همه لحظات زندگیتون داشته باشید اتفاقات فوق العاده عالی براتون رخ میده این یک قانونه
اگر احساس خوب داشته باشید اتفاقات خوب رخ میده و اگر احساس بد داشته باشید اتفاقات بد رخ میده این یک قانونه و استثنایی هم نداره
اگر سعی کنید در تمام طول شبانه روز در هر شرایط و در هر موقعیتی احساستون رو خوب کنید مطمئناً اتفاقات خوب جوری از در و دیوار وارد زندگی شما میشه که شما رو مبهوت میکنه این کار شاید در شروع کار سادهای نباشه اما مطمئناً با تمرین این اتفاق میفته
با تغییر باورها این اتفاق میفته
ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه
کسی که احساس خوب داره یعنی کسی که ایمان داره
ملاک ایمان نه به ریشِ نه به جای تسبیح روی پیشونیِ نه به چادرِ نه به چیز دیگهای
ملاک ایمان احساس آرامش درونیِ
هر چقدر احساس آرامش داشته باشیم هر چقدر احساس خوب داشته باشیم یعنی ما به یک نیرویی ماورای نیروی خودمون اعتقاد داریم که اون نیرو محافظ ماست که اون نیرو با ماست به این میگن ایمان
نشان ایمان نشان ظاهری ایمان احساس خوبه
اگر احساس خوب داری یعنی ایمان داری اگر امید داری یعنی ایمان داری اگر احساس شوق و ذوق داری اگر آرامش داری یعنی ایمان داری هیچ چیز دیگهای نیست
واقعاً هیچ چیز دیگهای نیست
الا به ذکر الله تطمئن القلوب
تنها با یاد خدا دلها آرام میگیرد
این موضوع در یکی از شعرهای بسیار زیبای خانم پروین اعتصامی اومده و من امروز میخوام در مورد این شعر صحبت کنم
احساس پاکیِ،
احساس رسیدن به خداست
احساس عشقه
احساس درک خداونده
این شعر داستان یک پیرمرده که خیلی زندگی سختی داشته و از اونجا شروع میشه که همه ردش کردن همه دست رد به سینهاش گذاشتن پیش همه رفت پیش همه گدایی کرد پیش همه رو انداخت امیدش رو از خدا دور کرد و به غیر خدا رو آورد نابود شد زندگیش ولی خدا بازم دوستش داشت ولی خداوند بازم بهش رحم کرد ولی خداوند دید اون رو اونی که خدا رو ندید خدا دیدش و خدا دوستش داشت خدا همه ما رو دوست داره با تمام اشتباهاتمون با تمام بیایمانیمون با تمام بدیهامون دوستمون داره بخشیده ما رو و هر روز هم داره میگه برگرد بیا پیش من
هر روز هم میگه منو ببین من هرچی که بخوای بهت میدم تو فقط منو باور کن فقط منو بشناس منو درک کن هرچی که از دنیا میخوای
چی میخوای بهت بدم؟
هرچی رو که بخوایی
پول میخوای سلامتی میخوای عشق میخوای رابطه قشنگ میخوای کار خوب میخوای هرچی رو که بخوای بهت میدم
“پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه می آمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار”
پیرمرد هر روز میرفت گدایی میکرد هر روز میرفت دستش رو جلوی هر کس و ناکسی دراز میکرد بلکه چیزی بهش بده وقتی هم میومد خونه خیلی ناامید و ناراحت میومد خونه و احساس خیلی بدی داشت
“صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت”
پیش هر کسی رفت هیچ چیزی بهش ندادن همه شهر و همه کوچهها رو رفت دیگه حس راه رفتن نداشت
اما هیچی برای بردن خونه نداشت
رو نداشت که برگرده بره خونه
“رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
رفت پیش آسیابان
آسیابان هم یه گندم بهش داد و گفت خدایا شکرت تو اگر بخوای کمک کنی میتونی همه جوره کمک کنی اگر من این گندم رو بفروشم هم میتونم عدس بخرم هم عسل بخرم بچههام رو خوب کنم و این صحبتها را داشت به عنوان تشکر از خدای مهربان داشت میکرد و در ادامه گفت بس گره بگشودی از هر قبیل این گره را نیز بگشای ای جلیل
گفت گره خیلی از مردم رو باز کردی گره زندگیشون رو این گره رو هم باز کن ای خدای مهربان
این دعا میکرد و میپیمود را ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته وان گره بگشوده گندم ریخته
دید این دعایی که کرده به جای اینکه بهش کمک کنه به ضررش شده و این همه داره راه میره و داره دعا میکنه دید که اصلاً اون گرهای که گندمها رو ریخته تو دامنش اون گره باز شده و همه گندمها ریخته
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیدانی مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
چون نمیبیند، چو تو بینندهای
کاین گره را برگشاید، بندهای
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
تا اینجای داستان پیرمرد به شدت ناراحت به شدت عصبانی به همه چی شک میکنه و میگه خدایا این چه وضعشه چه کاری با من کردی من گفتم گره زندگیم رو درست کن نه گره دامن رو که همه گندم بریزه
من ازت خواستم که کمکم کنی نه اینکه توی سرم بزنی و بدبختم کنی
خیلی از ماها توی شرایطی قرار میگیریم که احساس میکنیم خدا با ما قهر کرده اوضاع سخت میشه ما فکر میکنیم که خدا ما رو نمیبینه فریاد میزنیم میگیم خدایا ما رو ببین ما اینجا هستیم فکر میکنیم خدا روشو کرده اونور
نه همیشه خدا با ما هست
الغرض برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیند ان گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
“سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر برگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بیکسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، که تا گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
چقدر زیبا میگه که خدا اگر هم به ظاهر داری میبینی تو زندگیت مشکل به وجود میاد این دقیقاً همون راهیه که باید بری این دقیقاً همون نعمت این دقیقاً همون ایدهایه که بهش نیاز داری این دقیقاً همون مسیریه که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت و چقدر قشنگ توی این شعر توضیح میده که هر بلایی که از خداوند میاد یه رحمتیه
میگه به این دلیل برای من مشکل ایجاد شد که تو رو پیدا کنم که اگر همیشه اوضاع خوب باشه تو رو پیدا نمیکنم اگر مشکلی توی زندگیمون به وجود میاد خدا رو پیدا میکنیم نه به خاطر اینکه خدا تنهاست خدا نیاز داره که ما پیداش کنیم به خاطر اینکه وقتی ما خدا رو فراموش میکنیم و از فرکانس خدا دور میشیم در فرکانس بدیها قرار میگیریم
اگر مشکلی به وجود میاد خدا این مشکل رو ایجاد نکرده ما از فرکانس خوبیها از فرکانس عشق از فرکانس نعمتها وقتی دور میشیم طبیعتاً به نقطه مقابلش میرسیم
میگه من خیلی این در و اون در کردم من به مردم داشتم روی نیاز
من خیلی رو انداختم به افراد مختلف اما رزق و روزی پیش تو بود همیشه هم در حال دریافت نعمتها میتونستم باشم میگه گندمم را ریختی تا زر دهی رشتهام بردی تا گوهر دهی
زندگی ما همیشه همینه اگر چیزی رو از دست دادیم به معنای کمبود نیست این به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگتره اما به کسی میرسه این نعمت به کسی که بتونه اینطور نگاه کنه به خداوند به کسی که بتونه احساس خودش رو کنترل کنه به کسی که بتونه در شرایط سخت خوبیها رو ببینه در شرایط سخت نعمتهایی که داره ببینه
دوستان خیلی موقعها شرایط سخت میشه برای منم این اتفاق افتاده اما باور کنید در سختترین شرایط هنوز نعمتهای زیادی هست که ما داریم و میتونیم به خاطر اونها سپاسگزار باشیم و خودمون رو به احساس خوب برسونیم
خیلی خیلی موارد هست که اگر ما روش کار کنیم میتونیم در سختترین شرایط احساس خودمون رو خوب کنیم من خودم شرایط خیلی سختی رو تجربه کردم خیلی خیلی سخت از بیکاری از بیپولی از یک سال تو خیابون خوابیدن تو سن 15 سالگی یک سال گوشه پارکها زندگی کردن
و من تونستم این کارو در مورد مرگ فرزندم انجام بدم و تو هم میتونی و هر کسی که بخواد خدا رو باور کنه میتونه این کارو انجام بده
و امیدوارم که توی این مسیر با ایمان با توکل حرکت کنیم از خدا بخواهیم که ما رو هدایت کنه از خدا بخواهیم که صبرمون رو بیشتر کنه از خدا بخواهیم که هیچ وقت فراموشش نکنیم از خدا بخواهیم که توکلمون رو بیشتر کنه امیدمون رو بهش بیشتر کنه باورهامون رو قویتر کنه نسبت به خودش و اگر توی این مسیر حرکت کنیم زندگی سراسر شادی سراسر معجزه سراسر عشق سراسر نعمت و خوبی خواهد بود برای همه دوستان عزیزم آرزوی سلامتی خوشبختی و سعادت دارم
باسلام به استاد عزیز وخانم شایسته جان
سفرنامه روز چهل وششم
همیشه هر اتفاقی میفته یک خیریتی درش هست. باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راهه
اگر شما احساس خوب رو در همه لحظه های زندگیتون داشته باشین اتفاقات فوق العاده عالی براتون رخ میده . این یک قانونه.
اگر احساس خوب داشته باشین اتفاقهای خوب رخ میده
اگراحساس بد داشته باشین اتفاقهای بد رخ میده
این یک قانونه واستثنایی هم نداره.
اگر سعی کنید در تمام طول شبانه روز در هر شرایطی ودر هر موقعیتی احساستون رو خوب کنید مطمعنا اتفاقات خوب وارد زندگیتون میشه که شما رو مبهوت میکنه.
این کار شاید درشروع کارساده ای نباشه اما مطمعنا با تمرین اتفاق میفته با تغییر باورها اتفاق میفته
باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیروخوشی وخوبیه
کسی که احساس خوب داره یعنی کسیه که ایمان داره
ملاک ایمان نه به ریشه نه جای مهر توی پیشونیه نه به چادره نه چیز دیگه ای .
ملاک ایمان احساس آرامش درونیه
هرچقدر احساس آرامش داشته باشیم هرچقدر احساس خوب داشته باشیم یعنی اینکه ما به یک نیرویی ماورای نیروی خودمون اعتماد واعتقاد داریم که اون نیرو محافظ ماست اون نیرو با ماست به این میگن ایمان.
نشان ظاهری ایمان احساس خوب است.
اگر احساس خوب داری یعنی ایمان داری
اگر امید داری یعنی ایمان داری
اگر احساس ذوق وشوق داری اگر آرامش داری یعنی ایمان داری هیچ چیز دیگه ای نیست. واقعا هیچ چیز دیگه ای نیست
تنها بایاد خداوند دلها آرام میگیرد.
این شعر داستان یک پیرمردیه که زندگی خیلی سختی داشته . از اونجا شروع میشه که همه ردش کردن ، همه دست رد به سینه اش گذاشتن ، پیش همه رفت پیش همه گدایی کرد ، پیش همه رو انداخت، امیدش رو از خدا دور کرد وبه غیر خدا رو آورد. نابود شد زندگیش. ولی خداوند بازم دوستش داشت. ولی خداوند بازم بهش رحم کرد . ولی خداوند اون رو دید
اونی که خدارو ندید خدا دیدش و خدا دوستش داشت.
خدا همه مارو دوست داره با تمام اشتباهاتمون با تمام بی ایمانیمون باتمام بدیهامون دوستمون داره بخشیده مارو .
هرروزم داره میگه برگرد بیا پیش من . هرروز میگه منو ببین من هرچی که بخوای بهت میدم. تو فقط منو باور کن فقط منو بشناس . منو درک کن
هرچی که از دنیا بخوای بهت میدم پول میخوای سلامتی عشق رابطه خوب ثروت کارخوب
این شعر اینجوری شروع میشه:
پیرمردی مفلس و برگشته بخت روزگاری داشت ناهموار وسخت
هم پسر هم دخترش بیمار بود هم بلای فقر و هم تیما ربود
این دوا میخواستی آن یک پزشک این غذایش آه بودی آن یک سرشک
این عسل میخواست آن یک شوربا، این لحافش پاره بود آن یک قبا
روزها میرفت وبر بازار وکوی، نان طلب میکرد ومیبرد آبرو
دست بر هر خودپرستی میگشود تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری رو روا میشد زپی ، تا مگر پیراهنی بخشد زوی
شب به سوی خانه میآمد زبون ، غالب از نیرو تهی دل پر زخون
روز سائل بود و شب بیماردار روز از مردم شب از خود شرمسار
صبحگاهی رفت از اهل کرم کس ندادش نه پشیزی ونه درم
از دری میرفت حیران بردری ، رهنورد اما نه پای و نه سری
ناشمرده بر زن وکوی نماند دگرش پای تکاپویی نماند
درهمی در دست ودر دامن نداشت سازوبرگ خانه برگشتن نداشت
رفت سوی آسیاب هنگام شام ، گندمش بخشید دهقان یک دوجام
زد گره آن گندم در دامن فقیر شدروان وگفت که ای حی قدیر
گرتوداری به فضل خویش دست برگشایی هر گره که ایام بست
چون کنم یارب دراین فصل شتاب من علیل و کوکانم ناشتا
میخرید این گندم رو یکجا کس هم عسل ز آن میخریدم هم عدس
آن عدس در شوربا میرختم ، وان عسل با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی دارو یکیست جان فدای آن که درد او یکیست.
بس گره بگشوده ای از هر قبیل ، این گره نیز بگشا ای جلیل
این دعا میکرد و میپیمودراه، ناگه افتادش به پیش پا نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته ، و آن گره بگشوده گندم ریخته
بانگ بر زد که ای خدای دادگر چون تو دانایی نمیدانی مگر
سال ها نرد خدایی باختی این گره را زان گره نشناختی؟
این چه کاراست ای خدای شهرو ده، فرق ها بود این گره را زان گره
تا که بر دست تودادم کار را، ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی بیختی، هم عسل هم شوربا را ریختی
من تورا کی گفتم ای یار عزیز، که این گره رو بگشای وگندم رو بریز.
ابلهی کردم که گفتم ای خدا گر توانی این گره رو برگشای
آن گره را که نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمد، یک گره بگشودی آن هم غلط
پیرمرد به شدت ناراحت وعصبانی به همه چیز شک میکنه ،ومیگه خدایا این چه وضعشه این چه کاری بود کردی من گفتم گره زندگیمو درست کن نه گره دامن رو که همه گندم بریزه
خیلی از ما تو شرایطی قرار میگیریم که احساس میکنیم خدا با ما قهر کرده اوضاع سخت میشه ما فکر میکنیم خدا ما رو نمیبینه.نه خدا همیشه با ماست
الغرض برگشت مسکین دردناک تا مگر برچیندآن گندم زخاک
چون برای جستجو سرکرد خم ، دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد وگفت که ای رب ودود من چه دانستم تورا حکمت چه بود
هربلایی کزتو آید رحمتی است هر که را فقری دهی آن دولتی است
توبسی زاندیشه برتر بوده ای هر چه فرمان است خود فرموده ای
زآن به تاریکی گذاری بنده را ، تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زآن بر هر برگ وبندم زنند تا که با لطف تو پیوندم زنند
گر کسی رو از تو دردی شد نصیب، هم سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین وپریشان تو بود، خود نمیدانست ومهمان تو بود
رزق زان معنی ندادنم خسان، تا تو را دانم پناه بی کسان.
ناتوانی زان دهی بر تندرست، تا بداند آنچه دارد زان توست.
زان به درها بردی این درویش را تا که بشناسد خدای خویش را
اندر این پستی غذایم زان فکند ، تا تورا جویم ، تورا خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز، گر چه روز وشب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال، تو کریمی ای خدای ذوالجلال
بر در دونان چو افتادم زپای، هم تو دستم را گرفتی ای خدا
گندمم رو ریختی تا زر دهی، رشته ام بردی تا گوهر دهی
در تو پروین نیست فکر وعقل وهوش، ورنه دیگ حق نمی افتد زجوش
اگر به ظاهر میبینی تو زندگیت مشکل بوجود میاد این دقیقا همون راهییه که باید بری ، این دقیقا همون نعمته ، این دقیقا همون ایده ای که بهش نیاز داری. این دقیقا همون مسیریه که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت.
وچقدر قشنگ تو این شعر توضیح میده که هر بلایی که از خداوند میاد یه رحمته
میگه به این دلیل برای من مشکل ایجاد شد که تورا پیدا کنم که اگر همیشه اوضاع خوب باشه تورا پیدا نمیکنم.
اگر مشکلی تو زندگیمون بوجود میاد خدارو پیدا میکنیم. نه بخاطر اینکه خدا تنهاست وخدا میخواد ما او را پیدا کنیم. بخاطر اینکه وقتی ما خدارو فراموش میکنیم واز فرکانس خدا دور میشیم ودر فرکانس بدی ها قرار میگیریم.
اگر مشکلی در زندگیمون بوجود میاد خدا این مشکل رو ایجاد نکرده ما از فرکانس خوبی ها از فرکانس عشق از فرکانس نعمت ها وقتی دور میشیم طبیعتا به نقطه مقابلش میرسیم.
میگه من خیلی به افراد مختلف رو انداختم اما رزق وروزی پیش تو بود همیشه وهمیشه هم میتونستم در حال دریافت نعمت ها باشم
گندمم را ریختی تا زر دهی، رشته ام رو بردی تا گوهر دهی
زندگی ما همیشه همینه اگر چیزی رو از دست دادیم به معنای کمبود نیست این به معنای یک نعمت جدید وبسیار بزرگتره اما این نعمت به کی میرسه؟ به کسی میرسه که بتونه این طوری به خداوند نگاه کنه به کسی که بتونه احساس خودش رو کنترل کنه . به کسی که بتونه در شرایط سخت خوب یها رو ببینه . در شرایط سخت نعمت هایی که داره ببینه .
باور کنید در سخت ترین شرایط هنوز نعمت های زیادی هست که داریم ومیتونیم بخاطر اونها سپاسگزار باشیم. و خودمون رو به احساس خوب برسونیم
آنچه که به عنوان غصه میشه ازش یاد کرد
اگر مرگعزیزه، اگر بی پولیه، بیکاریه ، آوارگیه بدونین که میشه در همون شرایط سخت جور دیگه ای نگاه کرد
هر کسی که بخواد و خدا را باور کنه میتونه این کارو انجام بده
توی این مسیر با ایمان، با توکل حرکت کنیم
از خدا بخواهیم که ما رو هدایت کنه
از خدا بخواهیم صبرمون رو بیشتر کنه
از خدا بخواهیم که هیچ وقت فراموشش نکنیم
از خدا بخواهیم که توکلمون رو بیشتر کنه
امیدمون رو به خودش بیشتر کنه
باورهامون رو قوی تر کنه به خودش
و اگر توی این مسیر حرکت کنیم زندگی سراسر شادی
سراسر معجزه
سراسر عشق
سراسر نعمت و خوبی خواهد بود
سپاسگزارم استاد عزیز وخانم شایسته جان بابت این سایت عالی وفایلهای ببنظیرتون💖💖💖🥰🙏🙏🥰💖💖🥰🙏🥰💖💖🙏🙏💖💖🙏
سلام دوست عزیز
کامنتتون خیییلی عالی بود
واقعا ازتون ممنونم
خیییلی شعر زیبایی بود من از همون اولش که شروع به خوندن کردم تا آخرش فقط گریم گرفته بود
واقعا زیبا وتاثیر گذار بود خیلی حس خوبی بهم داد
خواستم ازتون تشکر کنم🥰🥰🥰💖🙏🙏🙏💖🥰