«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 17
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروینشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
نکاتی که از این فایل برداشت کردم
الخیر فی ما وقع👈 “خیر در آن چیزی ست که اتفاق می افتد(واقع میشود)”
چه در اتفاقات خوب و چه در اتفاقات بظاهر بد برای ما خیر و خوبی نهفته است
در هر شرایط و در هر اتفاق به ظاهر بد خیری نهفته است برای ما اگر ما دیدگاه درستی داشته باشیم به این دید به آن نگاه کنیم که این اتفاق برای امتحان ماست برای رشد ما برای بزرگتر شدن ما برای توکل ما برای سنجش ایمان ما اتفاق افتاده،برای اینکه ببینیم چقدر به الله یکتا ایمان داریم و احساسمان خوب است،اگر در این شرایط بتوانیم احساس خوبی داشته باشیم،به نکات مثبتش توجه کنیم،به نعمتهایی که در زندگیمان داریم توجه کنیم و احساسمان را خوب نگه داریم مطمئنا اتفاقات خوبی برایمان می افتد>>>این یک قانون است احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب است
موحد مومن واقعی آن کسی است که در مواقع سختی و برخورد با تضاد ایمانش را حفظ کند و احساسش خوب باشد در یک کلام آرامش داشته باشد>>>ملاک تشخیص ایمان آرامش است الا بذکرالله مطمئن القلوب و مطمئنا پاداشش را دریافت خواهد کرد
در این شعر زیبای پروین اعتصامی چه زیبا توحید را الخیر فی ما وقع را توصیف میکند
پیرمردی که با شرایط سختی زندگی را میکرد و دست گدایی پیش مردم دراز میکند نه پیش خدای خودش(شرک میورزد)تا اینکه خسته و شرمنده از این زندگی میشود روزی پیش آسیابان میرود و او مقداری گندم به او میدهد و او خوشحال و خرسند میشود و به خدای خودش میگوید که گره زندگی مرا بگشا وکمکم کن و ناگهان گره پیراهنش باز میشود و گندم ها روی زمین میریزد و او شکایت میکند که خداوندا من گفتم گره زندگی و مشکلاتم را بگشا اما تو گره پیراهنم را گشودی و وقتی به زمین نگاه میکند و میبیند یک کاسه ی طلایی را آن موقع میفهمد که در هر مشکل و اتفاق به ظاهر بدی خیری نهفته است و این خداوند قادر مطلق است
این خدای قانونمند ماست که اگر ما احساسمان را همیشه خوب نگه داریم اتفاقات خوبی را برایمان رقم میزند>>>اگر هماهنگ با قوانینش باشیم
این خدای عادل است،راستش اینجا یاد حرفی از استاد افتادم که در کلیپی گفتند که در انجمن ترک اعتیاد با فردی برخوردند که میگفت من با این خداوند مشکل دارم چرا که من سالها بدی کردم دزدی کردم با خانواده ام بد کردم اما او مرا نجات داد او مرا رها نکرد دوباره به من زندگی بخشید این عدالت نیست من باید تا الان از بین رفته بودم
و اما این خداییست که اگر ما به اوتوکل کنیم همیشه از ما حمایت خواهد کرد اگر ما موحد باشیم روی او حساب کنیم فقط و به او اعتماد داشته باشیم که همیشه خیر ما را میخواهد(چون اساس این جهان و خداوند فقط خیر و خوبی است) و آرامش و اطمینان قلبی داشته باشیم در هر موقعیتی مطمئنا سعادتمند در دنیا و آخرت هستیم
به نام خداوندی که آرامش قلبم از اوست .
روز ۴۶ام سفر
سلام به استادم و مریم عزیز و تمام نازنینان و همسفرانم.
ایمان نه به ریشه ،نه جای مهر رو پیشونی، و نه چادر …..
با تمام سختی ها میخواستم چادر رو حفظ کنم دو تا بچه به بغل و با سختی و نامرتب بودن ،انگار چادر برام حکم ایمان به خدا رو داشت اما غافل از اینکه ایمان تعریف دیگه ای داره.و من با باورهایی اشتباه برای خودم زندگی ساخته بودم که لذتی ازش نمی بردم.
تعریف جدید ایمان رو انگار تمام سلول های بدنم قبولش دارن اونقدر که با تمام وجودم و روحم در هماهنگیه.ارامش و احساس خوب و امید و شوق نتیجه ی این تعریفه و من دوستش دارم .
پیرمرد حکایت ما ،حکایت همه ی ماست که تو زندگی مون کم و زیاد شرک داریم و نتیجه ی شرکو در زندگیمون میبینیم و باز غر میزنیم حالا که یاد گرفتیم این شرایط ساخته ی خودمونه آروم میشیم چون می فهمیم خدا همیشه مهربون بوده و این شرایط مهربون بودنش رو نقض نمیکنه.
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
و چه زیبا خدایی که ازش دور شدی با عشق به دنبالت می فرسته یه راه برگشت می سازه برات تا بفهمی در خونه ی کس دیگه ای رو باید بزنی که همه چیزو و همیشه اجابت میکنه.
هر بلائی کز تو آید ،رحمتی است
هر که را فقری دهی،آن دولتی است
سختی ها میان تا دست از آدمها بشوری و فقط به خودش وصل بشی و بس .پس چه زیبا تغییر میشود الخیر و فی ما وقع.
اگه باور داشته باشیم جریان هستی بر خیر است دیگه هر اتفاقی رو خیر میدونیم و اینکه سختیها میان تا راه درست رو پیدا کنیم و اون باور نادرست رو درست کنیم و این یعنی اتفاق خوبی که در پس این شرایط به ظاهر ناراحت کننده وجود داره وقتی باورهات درست بشه خوب قانون میگه اتفاقات عالی هم در راهه.
چقدر زیبا همه چیز همدیگه رو کامل میکنه بدون اینکه نکته ی استثنایی وجود داشته باشه .
وقتی از فرکانس خوبی ها و عشق و نعمت ها دور میشیم به نقطه ی مقابلش میرسیم که کمبود و ناراحتی هاو نگرانی ها و مشکلات. در اصل همون راهی است که باید بری.راهی که میشه خدا رو پیدا کرد و دوباره فرکانس های عالی رو فرستاد و نتایج عالی رو دریافت کرد.
خدای من انگار دارم یه نظم دقیق ریاضی رو توش میبینم.رابطه هایی شرطی با نتایج ثابت.
بدون هیچ حالت نقض.
و اما
گندمم ریختی ،تا زر دهی
رشته ام بردی،که تا گوهر دهی
ظاهر مشکلات راهی به سمت گنجی بینهایت است اگر دیدمون رو عوض کنیم و در اولین رویارویی درسش رو بگیریم تا اون نقطه ضعف برطرف بشه .و راه رو برای درست کردن باور های قدرتمند کننده باز کنه .
خدای من تو رو به خاطر آگاهی هایی ارزشمند که این روزها به سمتم جاریست سپاس گذارم.
برای استاد عزیزم، برای دوستان و همسفرانم متشکرم .
خدایا ایمان ،صبر، امید ،توکل ،عشق ازت میخوام که تو همه چیز هستی و همه چیز میشی و سریع اجابت میکنی.
دوستتون دارم دستان خدا در زندگیم .
سلام به استاد عزیز و مریم عزیزم
به نام خدای زیبایی
الخیر فی ما وقع
استاد من تصمیم گرفتم یکی از تجربه هام رو داخل این موضوع بگنجونم چون حقیقتا سخته درک این موضوع وقتی الان داخل آسایش و راحتی هستم.
استاد من توسط خدا هدایت شدم که یک ایده ای رو عملی کنم که اول از همه که اصلااااا مهارت خوب و قابل قبولی نداشتم.دقت کنید حتی قابل قبولم نبود اون مهارت قبل از اجرایی کردن ایده ام.
من اون ایده رو انجام دادم و هنوزم ادامه داره و تموم نشده ولی هر چی پیش رفتم جلو چون اون اوایل مهارت کمتری داشتم از استادم کمک و راهنمایی میگرفتم.بعد از چند روز باز یه ایده ی دیگه اومد که چطوری بیشتر اون مهارت رو بالا تر ببرم و مقایسه کنم تا مهارتم بیشتر و بیشتر بشه.نتیجه فوق العاده بود در حدی که استادم هم مونده بود و گفت چطوری این فکرا به ذهنت میرسه و اینقدر تونستی پیشرفت کنی!
رفتم جلوتر و باز انجام دادم تااا زمانی که به تضاد خوردم.به استادم دسترسی نداشتم ، متوقف شده بودم،به معنای واقعی گیر کرده بودم و کلافه بودم از اون موضوع.
یه صدایی اومد که گفت رها کن،دفعه ی اول دوم گوش ندادم ولی بعدش بیخیال شدم و گفتم باشه و رفتم سراغ انجام دادن کاری که دوست داشتم!
فردا یه ایده ای اومد فوق العادهههههه در حدی که من حتی از کمک ها و راهنمایی های استادم هم تواین زمینه بی نیاز شدم!مهارتم هزاران هزار برابر بالاتر رفت و نتیجه این شد که من تو اون مهارت الان مستقل شدم و خودم میتونم کارم رو پیش ببرم.
ولی الانم حس میکنم یه تضاد کوچولوی پیش اومده،انگار پیشرفت نمیکنم،شدیدا تشنه ی چالش دوبارم تو این مهارت چون میدونم تو تمام این چالش ها من هدایت شدم!
امیدوارم زودتر هدایت بشم به این سمت.
در نهایت داخل یکی از جمله های دوستان خونده بودم که داخل تضادها ایده ها به وجود میاد.بهترین جملست به نظرم چون قطعن اون ایده ها منجر میشن به پیشرفت ،حرکت و نزدیکتر شدن به خود خدا
خدایا شکرت از اینکه وقتی دیدگاهمو مینویسم چه قدرررر حسم عالی میشه از اینکه خودش رو دوباره به یادم میارم.
چهل و ششمین ردپای من در سفرنامه
روز۴۶سفرنامه .چه شعری بود واقعا منکه گریه ام گرفت.نمیدونم چی بنویسم از عظمت این پادشاه بزرگ بارها اتفاق به ظاهر بدی افتاده اما واسه من فقط خیر و خوبی بوده.ولی اون موقع تمام عظمتش میبردم زیر سوال ولی الان میفهمم الان درک میکنم اون موقعیت اومده برای رشد دادن و بزرگ کردن من.خدایا از ته دلم بهت میگم خیلی دوست دارررررررررم
با سلام فراوان خدمت استاد و مریم عزیزم و دوستان گلم💚🌹💚🌹💚🌹
روز چهل و ششم تحول زندگی من..
مفهوم الخیر فی ما وقع..
جمله خیلی کوتاهیه ولی اگه میتونستیم فقط کمی درکش کنیم و در زندگیمون ازش استفاده کنیم زندگیمون بهشت میشد..
همیشه هر اتفاقی که میفته یه خیریتی توش هست و باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب این باشه که یه اتفاق خوبی در راه هست.
اگه احساس خوب داشته باشیم اتفاقات خوب برامون رخ میده و اگه احساس بدی داشته باشیم اتفاقات بد برامون رخ میده.
این یه قانونه و تغییر نمیکنه✔✔
ما باید باور کنیم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه… یعنی اگه در زندگیمون ظاهرا ببینیم اتفاقات بدی افتاده اون فقط ظاهرش هست در حالیکه ما از باطنش خبر نداریم و نمیدونیم چه منفعت هایی پشتشه. و باید تو هر اتفاق دنبال نکات مثبت و خوب باشیم.
کسی که احساس خوب داره یعنی ایمان داره. ملاک ایمان احساس آرامش درونه. هر چقدر احساس آرامش داشته باشیم یعنی ما به یه نیرویی ماورای خودمون اعتقاد داریم که اون نیرو محافظ ماست. به این میگن ایمان.
اگه آرامش داری اگه امید داری اگه احساس خوب داری اگه شوق وذوق داری یعنی ایمان داری.
الا بذکرالله تطمئن القلوب…
واقعا هر بلایی که از سمت خدا میاد یه رحمته. چون اگه همیشه اوضاع خوب باشه خدا رو پیدا نمیکنیم…
و هر مشکلی که برامون به وجود میاد خدا رو پیدا میکنیم نه به خاطر اینکه خدا تنهاست و نیاز داره که ما پیداش کنیم .به خاطر اینکه وقتی ما خدا رو فراموش می کنیم و از فرکانس خدا دور میشیم، در فرکانس بدی ها قرار میگیریم…
پس باید خداروشکر کنیم بابت تمام بلاهایی که تو زندگیمون هست. که اگه بفهمیم اونا در واقع نعمت هستن که ما سریعتر به سمت خدا برگردیم…به سمت زیبایی ..به سمت راه درست…
من خودم تو چند روز اخیر فرکانس هایی منفی داشتم و از اون جایی که خدا خیلی دوستم داره منو زود متوجه مسیر اشتباهم کرد و من از نظر جسمی بیمار شدم. طوری که اصلا نمیتونستم بیام کامنت بنویسم یا بخونم..ولی امروز خداروشکر کمی بهترم و متوجه شدم مریضیم هم به خاطر این بوده کا حتما فرکانس های مثبتی نفرستاده بودم و از مسیر دور شده بودم و خدا سریع منو متوجه کرد..
خدایا ازت ممنونم که اینقدر دوسم داری.. ازت ممنونم که الان بیشتر قدر سلامتیم رو میدونم که بزرگترین نعمته و چون ما خیلی برامون طبیعی هست نعمت داشتن بدن سالم، به این خاطر کمتر سپاسگزاری میکنیم..
استاد منم مثل شما خیلی تحت تاثیر این شعر قرار میگیرم وقتی میشنوم…چون بارها تجربه کردم که وقتی خدا رو رها میکنم و چشمم به دیگرانه چه نتیجه ای دریافت میکنم..
وقتی از بنده خدا میخوایم چقدر احساس خفت و خواری میکنیم و وقتی از خدا میخوایم چقدر احساس عزت و افتخار میکنیم..
خدای خوبم ازت میخوام کمکم کنی تا روز به روز بیشتر تو رو بشناسم و درکت کنم و نگاهم فقط به سمت تو باشه..
ازت میخوام که صبر و توکلم رو بیشتر کنی..
ازت میخوام کمکم کنی که توی هر ماجرایی مفهوم الخیر فی ما وقع رو با تمام وجودم بفهمم..
ازتون ممنون و سپاسگزارم استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان..آرامش و شادی سهم دلهاتون.💟💟💟💟💟💟💟
درود دوستان
وقتی از خدا دور میشیم و از فرکانسش جدا میشیم مشکلات شروع میشن
مشکلات از طرف خدا نیست این ما هستیم که باید در شرایط سخت ذهن رو کنترل کنیم و دنبال نکات مثبت بگردیم و توکل به خدا داشته باشیم تا دری از امید و معجزه و عشق و ایمان و نور به زندگیمون باز بشه
اولش سخته ولی شدنیه
از خدا میخوام به همه ی ما این قدرت رو بده تا توکل کنیم و آرامش داشته باشیم و ایمان .
خدایا ما را به راه آنان که نعمت دادی هدایت کن
به نام رب العالمین
سلام استادعزیزم
سلام به مریمنازنینم
این فایل مناسبترین فایلی بود ک الان باید گوش میدادم.
و خداوند بهترین هدایتگر است.
پیرمرد داستان ما هرروز گدایی میکرد
و دستش رو جلوی هرکس و ناکسی دراز میکرد.
از خداوند چرا نمیخواست؟
کسی چیزی به او نمیداد
بالاخره گندمی به او دادند
با عقلخودش فکر میکرد که اگر گندم را یکجا از او بخرند همه چیز درست میشه
و مشکلش حل میشود
از خداوند خواست گره زندگیش را باز کند
چیزی ک باعقل خودش فکر میکرد حل مشکلاتش راسبب میشود
غافل از اینکه خداوند نسبت ب همه چیز داناتر است
و چه بسا چیزی را خیر میپنداری و آن برای تو بدتر است.
پیرمرد ناگهان دید همه گندمش ریخته
شروع کرد ب داد و فریاد که من گفتم گره زندگیم را بگشای
نه گره گندم ها را
و غر زدن را هی ادامه داد
بشدت عصبی و ناراحت بود و فکر میکرد که دنیا به آخر رسیده است
خیلی از ماها تو شرایط سخت فکر میکنیم که خدا ما رو نمی بینه…..
اما خداوند عاشقانه عاشق ماست و ماییم که با فرکانس هامون زندگیمون رو به این شکل رقم میزنیم
شرایط زندگی ما هر طوری ک باشه منشا اون فرکانس های ارسالی ماست
پیرمرد نشست تا گندما رو جمع کنه
که بین گندما چشمش به سکه طلایی افتاد
اینجا بود ک ایمان آورد ب همراه بودن همیشگی خداوند با بنده اش
از رگگردن نزدیکتر بودن خداوند ب بنده اش
دلیل اینکه کسی به پیرمرد کمک نکرد این بود تا فقط از خدا بخواد.
و آنچه ک هست از خداونده
در حق همیشه بازه برای بنده اش
و اگر که به خواسته ای نرسیدیم شکایت و ناله نکنیم که قطعا خداوند بهتر از اون رو قراره به ما عطا کنه…..
اگر فرکانس های درستی داشته باشی
هرآنچه ک پیش میاد خیره
اون یه مسیره برای رسیدن ب اهدافت
بلایی وجود نداره و هرچی ک از سمت خداوند بیاد خیره
چون خداوند منشا زیبایی هاست
منشا نعمت هاست
منشا فراوانی ثروت هاست.
وقتی خداوند رو فراموش میکنیم از فرکانس خوبی ها دور میشیم اتفاقات بد رو تجربه میکنیم
و بدی از سمت خداوند نیست.
رزق و روزی از طرف خداست
که هر موقع ب غیر خدا چشم دوختیم از همون ضربه خوردیم
نعمت ب کسی میرسه ک حالش رو همیشه خوب نگه داره
در شرایط سخت نعمت ها رو ببینه
چون در همون شرایط سخت نعمت های فراوانی وجود داره کمیتونیم با سپاسگزاری اونا حال خودمون رو بهتر کنیم
باید هرچی بیشتر رو خودمون کار کنیم
تا بتونیم حتی موقع تضادها موقع سختی ها حالمون رو خوب کنیم
استاد قشنگم تحسینتون میکنم برای اینکه با وجود داشتن اون همه شرایط سخت
ب خصوص مرگ فرزندتون تونستین حال خوبتون رو دوباره ایجاد کنید
اینا خیلی حرفه
کسی ک بتونه واقعا احساس خوبش رو داشته باشه و هر لحظه سپاسگزار خداوند باشه
لیاقت دریافت نعمت ها رو داره
چون در هر حال سپاسگزاره
چون ناشکری نمیکنه
خدایاشکرت ب خاطر این آگاهی ها
خدایاشکرت ب خاطر اینکه میتونیم هر لحظه بیشتر و بیشتر درک کنیم
ب شرط کار کردن رو خودمون
عاشقتونم استاد عزیزم
به رب العالمین میسپارمتون
۴۶ امین برگ سفرنامه ام
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و دوستان خوب هم فرکانسی ام
“اَلخِیر فِی مَا وَقَع در شعر پروین”
همیشه هر اتفاقی میفته، خیری در اون هست و باید نگاه مون به اتفاقات به ظاهر نامناسب، این نگاه باشه که، یک اتفاق خوبی در راه هست و اگر ما احساس خوب را در همه لحظات زندگی مون داشته باشیم، اتفاقات فوق العاده عالی برامون رخ میده!
این یک قانون هست:
“اگر احساس خوب داشته باشیم، اتفاقات خوب رخ میده و اگر احساس بد داشته باشیم، اتفاقات بد رخ میده! ”
اگر سعی کنیم در تمام طول شبانه روز، در هر شرایط و در هر موقعیتی، احساس مون را خوب کنیم، مطمئنا اتفاقات خوب، جوری از در و دیوار وارد زندگی مون میشه که ما را مبهوت میکنه!
این کار شاید در شروع، کار ساده ای نباشه، اما مطمئنا با تمرین و با تغییر باورها اتفاق میفته!
ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبی هست!
کسی که احساس خوب داره، یعنی کسی که ایمان داره!
ملاک ایمان، احساس آرامش درونی هست!
هرچقدر احساس آرامش و احساس خوب داشته باشیم، یعنی ما به یک نیرویی ماوراء نیروی خودمون اعتقاد داریم که اون نیرو با ماست و محافظ ماست!
به این میگن: “ایمان”
نشان ظاهری ایمان، داشتن ِ احساس خوب هست!
پس اگر احساس خوب داریم، اگر امید داریم، اگر آرامش داریم، اگر احساس شوق و ذوق داریم، یعنی ایمان داریم!
“اَلا بِذِکرِ الله تَطمَئِنُ القُلوُب”
تنها با یاد خداوند، دلها آرام میگیرد!
این موضوع در یکی از شعرهای بسیار بسیار زیبای خانم پروین اعتصامی اومده!
این شعر داستان یک پیرمرد هست که خیلی زندگی سختی داشته، و از اونجا شروع میشه که پیش همه رفت و گدایی کرد و رو انداخت و امیدش را از خدا دور کرد و به غیر خدا رو آورد ولی همه دست رد به سینه اش گذاشتن و نابود شد زندگی اش!
ولی خداوند بازم دوسش داشت و بهش رحم کرد و با اینکه اون خدا را ندید ولی خدا اونو دید !
خداوند همه ما را دوست داره!
با تمام اشتباهات مون! با تمام بی ایمانی مون! با تمام بدی هامون!
ولی ما را دوست داره، ما را بخشیده و هنوزم داره میگه برگرد بیا پیش من!
هنوزم میگه منو ببین، من هرچی که بخوای بهت میدم!
تو فقط منو باور کن! فقط منو بشناس! منو درک کن!
هرچی از دنیا بخوای، بهت میدم!
پول، سلامتی، عشق، رابطه قشنگ، کار خوب …
شعر پروین:
پیرمردی، مفلس و برگشته بخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
هم پسر، هم دخترش بیمار بود
هم بلای فقر و هم تیمار بود
این، دوا میخواستی، آن یک پزشک
این، غذایش آه بودی، آن سرشک
این، عسل میخواست، آن یک شوربا
این، لحافش پاره بود، آن یک قبا
میگه پیرمرد داستان ما زندگی با شرایط بسیار سختی داشت با دختر و پسری بیمار!
روزها میرفت بر بازار و کوی
نان طلب میکرد و میبرد آبروی
دست بر هر خودپرستی میگشود
تا پشیزی بر پشیزی میفزود
هر امیری را، روان میشد ز پی
تا مگر پیراهنی، بخشد به وی
شب، بسوی خانه می آمد زبون
قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون
روز، سائل بود و شب بیمار دار
روز از مردم، شب از خود شرمسار
هر روز میرفت گدایی میکرد، دستش را جلوی هر کس و ناکسی دراز میکرد، بلکه چیزی بهش بده، وقتی هم می اومد خونه خیلی ناامید و ناراحت بود و احساس خیلی بدی داشت!
صبحگاهی رفت و از اهل کرم
کس ندادش نه پشیز و نه درم
از دری میرفت حیران بر دری
رهنورد، اما نه پائی، نه سری
ناشمرده، برزن و کوئی نماند
دیگرش پای تکاپوئی نماند
درهمی در دست و در دامن نداشت
ساز و برگ خانه برگشتن نداشت
نشون میده که همه جا رفت ولی چیزی بهش ندادن، همه شهر و همه کوچه ها را رفت، دیگه حس راه رفتن نداشت ولی هیچی برای خونه بردن هم نداشت! رویی هم نداشت که برگرده خونه!
رفت سوی آسیا هنگام شام
گندمش بخشید دهقان یک دو جام
زد گره در دامن آن گندم، فقیر
شد روان و گفت کای حی قدیر
گر تو پیش آری بفضل خویش دست
برگشائی هر گره کایام بست
چون کنم، یارب، در این فصل شتا
من علیل و کودکانم ناشتا
میخرید این گندم ار یک جای کس
هم عسل زان میخریدم، هم عدس
آن عدس، در شوربا میریختم
وان عسل، با آب میآمیختم
درد اگر باشد یکی، دارو یکی است
جان فدای آنکه درد او یکی است
بس گره بگشودهای، از هر قبیل
این گره را نیز بگشا، ای جلیل
رفت پیش دهقان و آسیابانی، یه مقدار گندم بهش داد! گفت خدایا شکرت
اگر تو بخوای کمک کنی، میتونی همه جوره کمک کنی، اگر من این گندم را بفروشم، میتونم هم عدس بخرم، هم عسل بخرم، میتونم بچه هام را خوب کنم
داشت این صحبتا را به عنوان تشکر از خداوند میکرد! گفت خدای مهربان، گره از زندگی خیلی از مردم باز کردی، این گره را هم باز کن!
این دعا میکرد و میپیمود راه
ناگه افتادش به پیش پا، نگاه
دید گفتارش فساد انگیخته
وان گره بگشوده، گندم ریخته
دید این دعایی که کرده، به جای اینکه بهش کمک کنه، به ضررش شده و این همه داره راه میره و دعا میکنه، دید اون گره ای که به دامنش زده بود و گندم ها رو ریخته بود توش، گره باز شده و همه گندم ها ریخته!
بانگ بر زد، کای خدای دادگر
چون تو دانائی، نمیداند مگر
سالها نرد خدائی باختی
این گره را زان گره نشناختی
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
تا که بر دست تو دادم کار را
ناشتا بگذاشتی بیمار را
هر چه در غربال دیدی، بیختی
هم عسل، هم شوربا را ریختی
من ترا کی گفتم، ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
ابلهی کردم که گفتم، ای خدای
گر توانی این گره را برگشای
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت، دیگر چه بود
من خداوندی ندیدم زین نمط
یک گره بگشودی و آنهم غلط
تا اینجای داستان، پیرمرد به شدت ناراحت و عصبانی، به همه چیز شک میکنه، خدایا این چه وضعی ِ! چه کاری بود با من کردی، من گفتم گره از زندگی ام باز کن، نه گره ِ دامن را که همه گندم ها بریزه! من ازت خواستم که کمکم کنی نه اینکه تو سرم بزنی و بدبختم کنی!
خیلی از ما تو شرایطی قرار میگیریم و احساس میکنیم که خدا با ما قهر کرده، یا اوضاع سخت میشه، فکر میکنیم خدا ما را نمیبینه! فریاد میزنیم میگیم خدایا مارا ببین! ما اینجا هستیم، فکر میکنیم خدا روش را کرده اون ور!
نه!! همیشه خدا با ما هست!
الغرض، برگشت مسکین دردناک
تا مگر برچیند آن گندم ز خاک
چون برای جستجو خم کرد سر
دید افتاده یکی همیان زر
سجده کرد و گفت کای رب ودود
من چه دانستم ترا حکمت چه بود
هر بلائی کز تو آید، رحمتی است
هر که را فقری دهی، آن دولتی است
تو بسی ز اندیشه برتر بودهای
هر چه فرمان است، خود فرمودهای
زان بتاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو، پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب
هر که مسکین و پریشان تو بود
خود نمیدانست و مهمان تو بود
رزق زان معنی ندادندم خسان
تا ترا دانم پناه بی کسان
ناتوانی زان دهی بر تندرست
تا بداند کآنچه دارد زان تست
زان به درها بردی این درویش را
تا که بشناسد خدای خویش را
اندرین پستی، قضایم زان فکند
تا تو را جویم، تو را خوانم بلند
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در ِ حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
بر در دونان، چو افتادم ز پای
هم تو دستم را گرفتی، ای خدای
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش
ورنه دیگ حق نمیافتد ز جوش
چقدر این شعر زیباست!
چقدر قشنگ توضیح میده که اگر به ظاهر هم داری توی زندگی ات مشکل میبینی، این دقیقا همون راهی هست که باید بری!
همون نعمت هست!
همون ایده ای هست که بهش نیاز داری!
همون مسیری هست که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدف ات!
و چقدر قشنگ توی این شعر توضیح میده، که هر بلایی که از خداوند میاد، یه رحمت هست!
میگه به این دلیل برای من مشکلی ایجاد شد که تو را پیدا کنم!
که اگر همیشه اوضاع خوب باشه، تو را پیدا نمیکنم!
ما اگر مشکلی توی زندگی مون بوجود میاد، باعث میشه خدا را پیدا کنیم!
نه بخاطر اینکه خدا تنهاست و نیاز داره ما پیداش کنیم!
بخاطر اینکه وقتی ما خدا را فراموش میکنیم و از فرکانس خدا دور میشیم، در فرکانس بدی ها قرار میگیریم!
اگر مشکلی بوجود میاد، خدا این مشکل را بوجود نیاورده !
بلکه وقتی ما از فرکانس خوبی ها، نعمت ها و عشق دور میشیم، طبیعتا به نقطه مقابلش میرسیم!
میگه من خیلی به این در و اون در زدم!
من خیلی به افراد مختلف رو انداختم!
اما همیشه رزق و روزی پیش تو بود!
و همیشه هم میتونستم در حال دریافت ِ نعمت ها باشم!
این شعر خیلی احساس خوبی داره!
و چقدر آگاهی دهنده است!
میگه:
گندمم را ریختی، تا زر دهی
رشتهام بردی، تا که گوهر دهی
زندگی ما همیشه همین هست!
اگر چیزی را از دست دادیم، به معنای کمبود نیست، بلکه به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگ تر هست!
اما به کی میرسه این نعمت؟
به کسی که بتونه این طوری نگاه کنه به خداوند!
به کسی که بتونه احساس ِ خودش را کنترل کنه!
به کسی که بتونه در شرایط سخت، خوبی ها و نعمت هایی که داره را ببینه!
در سخت ترین شرایط هم، همیشه ما نعمت های زیادی داریم که میتونیم بخاطرش سپاسگزار باشیم و خودمون را به احساس خوب برسونیم!
خیلی خیلی موارد هست که اگر ما روش کار کنیم، میتونیم در سخت ترین شرایط احساس مون را خوب کنیم!
امیدوارم توی این مسیر، با ایمان و توکل حرکت کنیم
از خدا میخوام که ما را هدایت کنه
صبرمون را بیشتر کنه
توکل مون را بیشتر کنه
امیدمون را بهش بیشتر کنه
باورهامون را قوی تر کنه نسبت به خودش
میخوام ازش که هیچ وقت فراموشش نکنیم
و اگر توی این مسیر حرکت کنیم، زندگی سراسر شادی، معجزه، عشق و سراسر نعمت و خوبی خواهد بود!
خدایا شکرت خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام خدمت دوستان و استاد قدرتمندم
فایل بسیار زیبایی بود و داستان همه ی ماست و این شرک در همه ما وجود داره از همه همه چی میخوایم و وقتی نامیدمون میکنن به درگاه خدامیریم و وقتی خدا به ما لطفی میکنه بجای دیدن ابعاد مختلفش از یک بُعد بهش نگاه میکنیم که اگه خلاف انتظارمون باشه لب به شکوه میگشاییم.
ممنون از استاد بخاطر این فایل زیبا و یادآوری خوب.
خدایاشکرت
سلام
سفرنامه روز چهل و ششم
ستایش مخصوص خداوندی است که همواره ما را هدایت می کند فقط باید چشمهایمان را قابل شنیدن و گوشهایمان را قابل شنیدن کنیم
تا از رحمت و هدایت الهی بهره مند شویم.
چون در غیر این صورت زندگی چیزی جز تکرار روزهای بی ثمر نخواهد بود در حالیکه می تواند هر لحظه اش مکاشفه ای تازه باشد
هر لحظه اش می تواند جهشی به سمت نور و آگاهی و هوشیاری و ثروت بیشتر باشد.
هر لحظه اش می تواند آفرینشی بدیع باشد
اگر چشم و گوشمان هوشیار باشد و گرد و غبار ذهن روی آن را پوشانده باشد
اگر دچار ترس و غم بیهوده دنیا نباشیم
آنوقت زندگی هر لحظه اش شور و شعف و معجزه است
آنوقت بی صبری معنا ندارد
دلتنگی معنا ندارد
خستگی معنا ندارد
تنهایی معنا ندارد
دلزدگی معنا ندارد
چون اینها خاصیت دنیای بدون خداست
دنیایی که در آن باور به خدای یکتا که بسیار بخشنده و مهربان و قدرتمند است، وجود ندارد
چقدر خوب که هر روز که چشمهایم را باز می کنم دنیایی را می بینم که مال خدای یکتای مهربان مقتدر و بخشنده است
پس خیالم آسوده است،لبخند می زنم و می دانم حواسش به من هست
مگر می شود خالق حواسش به مخلوق نباشد؟
مگر می شود نیازی در او قرار دهد و پاسخش را ندهد
دنیای خدای مهربان دنیایی امن و زیبا و سراسر شور و شوق و خلق و معجزه است
تلاش می کنم در چنین دنیایی بمانم
و نگذارم ذهنم مرا به جهان های دردناک و ناامن و زشت و پر از فقر و پلیدی بکشاند
من جانشین به حق خداوند روی زمین هستم
پس با قدرت تمامزندگیم را خلق می کنم
یک زندگی سراسر خوشی و شادی و لذت و قدرت و آفرینش
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت