«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 27

803 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اوا گفته:
    مدت عضویت: 1508 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و دوستان 🌹

    ردپای روز چهل و ششم …

    نکات عالیه این فایل …

    باید همیشه اینو به خودم یادآوری کنم که هر اتفاقی که برام رخ میده یه خیری توش هست و نگاهم به اتفاقات به ظاهر نامناسب این باشه که یه اتفاق خوب در راهه

    ما اگر بتونیم در هر لحظه و در هر شرایطی احساس خوب داشته باشیم .. اتفاقات عالی واسمون رخ میده .

    احساس خوب = اتفاقات خوب

    احساس بد = اتفاقات بد

    سپاسگزارم 🙏

    با آرزوی بهترینها برای شما.

    دوستون دارم 💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    امیر بهاری گفته:
    مدت عضویت: 2261 روز

    سلام میگنم خدمت دوستان همفرکانسی و استاد عزیزم ،،من هم اکنون دارم دوره عزت نفس رو کار میکنم ولی یکی دوروزه یه ذره احساس کردم حالم خوب نیس و هدایت شدم به این صفحه از سایت و قبل از این فایل هم چندین بار فایل نشانه هایقانون جذب در قرآن رو دیدم وبه لطف خدا تونستم حالمو بهتر کنم با این دوتا فایل بینظیر و نجواهارو ساکت کنم و البته که باید قوی تر بشم و بتونم ذهنمو کنترل کنم و خودمو در حالت سپاسگزاری و هماهنگ با نیروی برتر قرار بدم و بتونم با حس خوب و شادی دوباره اتفاقات خوب رو جذب کنم و بازم از خدا خیلی خیلی ممنونم که همیشه ودر همه حال با منه و منو رها نمیکنه وهدایتم میکنه به شرط باور و ایمان من

    ممنون از همه شما عزیزان این سایت بینظیر

    مهر ماه ۱۴۰۰

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    علی و شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1656 روز

    به نام خدای مهربان

    برگ چهل و ششم از سفرنامه

    سلام به استاد جانم مریم بانو مهربانم و خانم فرهادی و آقا ابراهیم عزیز و تمام بچه های خانواده بزرگ عباسمنش

    استاد جان این فایل نشان می دهد که علارغم همه ناسپاسی ها و زود قضاوت کردن های ما باز هم خداوند بینهایت ما را دوست دارد و تمام عشق خودش را به ما می دهد.هرگز دوست ندارد که ما از دیگران خواهش کنیم که به ما کمک کنند بلکه دوست دارد که ما از خودش درخواست کنیم.اگر شرایط به ظاهر نامناسب بد است زود قضاوت نکنیم منتظر بمانیم تا خدا همه چیز را درست کند.عاشقتونم علی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    عرفان شکوهی گفته:
    مدت عضویت: 1742 روز

    سلام استاد عزیزم اشرف مخلوقات برایت می‌نویسد.

    چقدر از این که در این مسیر هستم خوشحالم.

    خدایا شکرت مگه میشه یک مسیر اینقدر زیبا؟

    آنقدر قشنگ؟

    آنقدر با هدایت الهی همراه شدن؟

    وای وای مگه میشه؟

    اینو منی می‌نویسم که هیچ نتیجه بزرگی از قانون نگرفتما. ولی مطمئنم هر چقدر بیشتر روی خودم و باورهایم کار کنم جهانم نیز تغییر می‌کنه

    این احساس فوق العاده که الان دارم فقط با شکر گذاری به وجود اومده.

    هر اتفاق ناگواری می‌افتد یک خیریتی توش هست.

    چقدر این نگاه زیباست

    باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر بد جوری باشه که یک اتفاق خوب در راه است.

    «ملاک ایمان احساس آرامشِ»

    بوووووم

    واقعا ملاک ایمان احساس آرامشه احساس خوبه

    لا خوف علیهم و لاهم یحزنون

    «اونی که خدا رو ندید خدا دیدش»

    سال ها نرده خدایی داشتی این گره را زان گره نشناختی؟

    خیلی خندیدم سر این بیت

    و در آخر میگه « دیگ حق نمی‌افتد ز جوش»

    یعنی خدا همیشه هست

    باران رحمت الهی همیشه می‌باره

    ما ظرفمون کوچیکه

    و نمیدونید چقدر خوشحالم که به خودم قول دادم روزی حداقل یک کامنت بزارم

    منتظر معجزاتش هستم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    هلن گفته:
    مدت عضویت: 4008 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان موفقم ومریم بانوی شایسته.

    بعد از اینهمه انجام تمرینات و در مسیر استاد قدم زدن دارم کم کم الخیر فی ما وقع رو درک میکنم.

    البته به اندازه یه پرتو.

    ولی بازم خدارا به خاطر همین پرتو هم شاکرم.

    من وخانواده ام به این بیماری رایج مبتلا شدیم و مدتی هم درگیرش بودیم والان به لطف خدا همه مون حالمون خوبه.

    اون موقع خیلی ذهنم درگیر بود ومدام میگفت چرا من بیمار شدم و….و در شرایط نازیبا من باید تمام تلاشم رو میکردم تا حالم رو یه کوچولو خوب نگه دارم.

    و اینکه فرزندانم نیز بودن و خیلی باید روحیه میدادم تا زودتر بهبود یابند.

    الان که دو ماه از این بهبود میگذره دارم دونه دونه حکمت این رو میفهمم.

    به خدا اصلا اگه این مساله اتفاق نیفتاده بود من نمیتونستم اینهمه درسهای زیبا تو زندگیم بگیرم.

    درسهایی که کلی برام منفعت داشت و کمک میکرد که زندگی من وعزیزانم بهتر وبهتر شود.

    و واقعا که خداوند مدیریتش درسته اگه بهش اعتماد کنیم.

    خدایا دستم رو تو دستای تو میزارم و از تو یاری میخام.

    الخیر فی ماوقع……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    راضیه اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 1468 روز

    به نام خداوند هدایتگر….

    سلام به دوستان عزیزم و استاد قشنگم…

    به راستی که:(خیری هست در هر انچه که،اتفاق می افتد…..)

    واقعا همین‌جمله کوتاه،ساعت ها و ساعت ها تفکر و تعقل میخواد،چون اگر معنای واقعی ان را درک کنیم تحولی شگرف در ما به وجود میاورد…یعنی هر مسئله ای که به ظاهر بد است برایمان اتفاق افتاد،با این دید نگاه کنیم که نیروی حاکم بر جهان خیر است و حتما این اتفاق به ظاهر بد،برای من خیر و میوه ای دارد…

    اگر چنین دیدگاهی نداشته باشیم،اتفاق های بدتر بیشتری جذب میکنیم.

    به راستی داستان این پیرمرد درمانده،داستان خیلی از ما ها هست…به شخصه داستان خود من هم هست قبل از اینکه به این مسیر زیبا بیام و این آگاهی های زیبا رو درک کنم….به مانند پیرمرد داستان،بسیار کفور و ناسپاس بودم و عشق و محبت و خدا را در دیگران جستجو و گدایی میکردم،و طبق قانون هیچ وقت چیز خوب رو به گدا نمیدن….و این گدایی کردن ها تا جایی ادامه پیدا کرد که دیگه حالم از خودم از این همه شرک به هم میخورد تا اینکه خدایی را یافتم که دستم را گرفت و از باتلاق بیرونم کشید…

    خدای عزیزم سپاسگزارت هستم،هرچقدر شکرت را به جا آورم کم هست…..عاشقتم یگانه معبود من….

    از وقتی خدایم را پیدا کردم،خودم را پیدا کردم.برای خودم ارزش قائل شدم‌زیرا میدانم دستی،دستم را گرفته که هیچ کس قادر به شکستش نیست…

    خودم‌رو بیشتر دوست دارم چون منم تکه ای از وجود او هستم پس باید رفتارها و فرکانس هایم شبیه او باشد…آری روح خدایی در من دمیده شده که قدرت برتر هست،آیا مانند ذات مقدسم عمل میکنم؟یا اینکه بین خود و ذاتم حجابی گذاشته ام و این فاصله را با ترس ها،نگرانی ها و بی ایمانی هایی پر کرده ام که باعث میشود روز به روز از ذات مقدسم فاصله بگیرم.

    چقدر این جمله منقلبم کرد:

    رزق زان معنا ندادندم خسان،تا تو را دانم پناه بی کسان….خدای من این جمله واقعااااا زیباست البته اگه درکش کنیم و بدونیم چی میگه….

    بیشتر ازاین وقتتون رو نمیگیرم،واقعا نمیتونم این شور و شوق و این امیدی رو که دارم توصیف کنم.از خداوند میخوام تو این مسیر بمونم و هدایتگرم باشه…

    امیدوارم یه روزی همه به اصل خودشون برگردند….

    عاشق همه تون هستم.پیروز باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    فاطمه مهاجر گفته:
    مدت عضویت: 2857 روز

    به نام الله آنکه سررشته امور به دست اوست

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم و همه ی همسفرهای عزیزم

    روز چهل و ششم سفرنامه

    به دریا بنگرم دریا تو بینم

    به صحرا بنگرم صحرا تو بینم

    به هر جا بنگرم کوه و دَر و دشت

    نشان از قامت رعنا تو بینم

    حتی عنوان فایل هم حال منو خوب میکنه: الخیر فی ما وقع . در هر کاری خیری هست 

    چقدر دنیا زیباتره با این نوع نگاه 

    چقدر خوبه که دل به دل خدا بدیم و نگران هیچ چیز و هیچ کس نباشیم

    چقدر خوبه آگاهانه به دنبال خیر و خوبی و زیبایی باشیم 

    نگاهمون رو زیبا کنیم به قول آندره ژید ناتانائیل ای کاش عظمت در نگاه تو باشد نه در آن چیزی که به آن می نگری…

    هر بار این شعر رو میخونم فقط بغض میکنم اشک میریزم و بیشتر عاشق خدا میشم خدایا خیلی دوست دارم رفیق مهربون من خیلی دوست دارم

    این فایل مال منه ، اصلا این فایل وصف حال منه من مثل همون پیرمردی هستم که هر دری رو زدم الا در خداوند رو ! 

    به هر کسی امید بستم الا به خدا

    روی هر کسی حساب کردم الا روی خداوند !

    و تمام این مدت تنها کسی که هوای منو داره خداست ، همون کسی که هر لحظه درکنار منه ولی من فکر میکنم دوره خیلی دور…

    بیدلی در همه احوال خدا با او بود

    او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد

    خداوند دانه های گندم منو ریخت تا خودش رو به من بشناسونه

    تا فقط روی خودش حساب کنم ، تا به جای گندم به من زر بده … 

    رزق زان معنی ندادندم خسان 

    تا تو را دانم پناه بی کسان …

    استاد الان در شرایطی هستم که فقط باید روی خودم حساب کنم روی توانایی درونی خودم حساب کنم و حرکت کنم و توکل کنم و فقط روی کمک خداوند حساب کنم 

    استاد تمام این تضادها نعمت های بزرگی هستن که فرصت های بزرگی در درون خودشون دارن و باید باور داشته باشیم که ان مع العسر یسری و بعد راه ها و ایده ها به سراغمون میاد

    »»»»خدا همه ی ما رو دوست داره با تمام اشتباهاتمون ، با تمام بی ایمانیمون ، با تمام بدی هامون دوستمون داره ، بخشیده ما رو ««««

    تازه فهمیدم خدایم این خداست استاد تازه دارم درکش میکنم 

    خدایا تو بودی ولی من نمی دیدمت ، من فکر میکردم نیستی در حالیکه تو از رگ گردن به من نزدیکتری …

    »»»»اگر چیزی رو از دست دادی  به معنای کمبود نیست این به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگتره««««

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سعیده اکبری فرد گفته:
    مدت عضویت: 1809 روز

    به نام خداوند روزی رسان

    برگ ۴۶ سفرنامه

    هر اتفاقی که برات می افتد حتما یک خیریتی دارد و تلاش کنیم نگاهمان به اتفاقات ظاهرا نا خوشایند باید جوری باشه که به احساس بهتری برسیم که اگر احساس خوبی داشته باشیم اتفاقات خوب رخ می دهد و اگر احساس بدی داشته باشیم اتفاقات بد رخ می دهد.پس سعی کنیم در هر شرایط و موقعیتی احساستان را خوب کنید و با ادامه این روند میزان اتفاقات خوبی که در زندگیتان جاری میشود شما را مبهوت میکند

    ایمان داشته باشیم روند جهان به خیر و خوبی و خوشی است و اگر ما در حال تجربه نامطلوبی در زندگی هستیم به خاطر اینکه نتونستیم احساسمان را کنترل کنیم و خیریت اتفاقات را ببینیم

    ملاک داشتن ایمان این است که احساس آرامش درونی داشته باشیم احساسی مانند امید ، شوق ،ذوق ، آرامش…. هر چقدر احساس خوب و آرامش داشته باشیم یعنی ما به یک نیروی ماورایی اعتقاد داریم که مراقب ماست و از ما محافظت میکند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    مرضیه گفته:
    مدت عضویت: 1528 روز

    سلام استادعزیزم وخانم شایسته مهربان

    وسلام دوستان ارزشمندم

    درباره الخیرفی ماوقع یه اتفاقی چندروز پیش برای ما افتاد که دلم میخواد براتون بنویسمش

    پسرم چندروزپیش بشدت بیماربود وما چندین بارپیش پزشک بردیمش وبعدازچند روز پزشکش گفت احتمالا کرونای بچه گانه ضعیف گرفته وچندین آزمایش وسونوگرافی براش نوشت وبعدازاینکه جواب آزمایشهاش رودید گفت که کلیش هم عفونت داره هم ورم

    اگه این اتفاق براش نمی افتاد ماشایدخیلی دیرمیفهمیدیم واونوقت هم خیلی دیرمیشدوخدا روشکر میکنم که این اتفاق به ظاهر بدافتاد که ما بتونیم این موضوع رومتوجه بشیم

    وهمسرم یه چکی دست مشتری داره که هنوز موفق نشده حسابشو پرکنه ولی من بشدت آرومم ومطمئنم هراتفاق به ظاهربد آخرش به نفع من وخانوادم خواهد بودوبرای پیشرفت وقویترشدنمون ما بسیار کمک میکنه مطمئنم خدا حواسش به ماهست وخداوندهرگز دیر نمیکند

    خیلی خیلی سپاسگزار خداوندم هستم

    خیلی خیلی سپاسگزار استاد عزیزم هستم

    وبسیار ازشمادوستانم که کامنتم روخوندید ممنونم

    ازخدابرای هممون سلامتی وثروت وعشق وهدایتش روطلب میکنم

    درپناه خداوند مهربانم باشید دوستان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    آمیتیس گفته:
    مدت عضویت: 4008 روز

    متن کامل فایل ارزشمند “مفهوم الخیرفی ماوقع در شعر خانم پروین اعتصامی” تقدیم به دوستان عزیز هم فرکانسی:

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیز

    امروز میخوام در مورد ایمان صحبت کنم، در مورد توکل صحبت کنم. توی خیلی از برنامه هام به دوستان میگم که همیشه هر اتفاقی می افته یک خیریتی توش هست و باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب، این نگاه باشه که یک اتفاق خوبی در راه هست. و من به شما قول میدم که اگر شما احساس خب رو در همه ی لحظات زندگیتون داشته باشید اتفاقات فوق العاده عالی براتون رخ میده. این یک قانونه.

    اگر احساس خوب داشته باشید اتفاقات خوب رخ میده و اگر احساس بد داشته باشید اتفاقات بد رخ میده. این یک قانونه و استثنایی هم نداره. اگر سعی کنید در تمام طول شبانه روز، در هر شرایط و در هر موقعیتی احساستو خوب کنی مطمئنا اتفاقات خوب جوری از در و دیوار وارد زندگی شما میشه که شما رو مبهوت میکنه.

    این کار شاید در شروع کار ساده ای نباشه اما مطمئنا با تمرین اتفاق می افته. با تغییر باورها اتفاق می افته. ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوشی و خوبیه. کسی که احساس خوب داره یعنی کسی که ایمان داره. من همیشه در همه ی دوره هام میگم ملاک ایمان نه به ریش هست و نه به جای مهر روی پیشونیه و نه به چادره و نه به هیچ چیز دیگه ای. ملاک ایمان از دیدگاه من احساس آرامش درونیه.

    هرچقدر احساس آرامش داشته باشیم، هر چقدر احساس خوب داشته باشیم یعنی این که ما به یک نیرویی ماورای نیروی خودمون اعتماد داریم که این نیرو محافظ ماست. که اون نیرو با ماست. به این میگن ایمان. نشان ایمان، نشان ظاهری ایمان این احساس خوبه. اگر احساس خوب داری یعنی ایمان داری. اگر امید داری یعنی ایمان داری. اگر احساس شوق داری، احساس ذوق داری، اگر آرامش داری یعنی ایمان داری. هیچ چیز دیگه ای نیست. واقعا هیچ چیز دیگه ای نیست.

    “الا بذکر الله تطمئن القلوب” تنها با یاد خداوند دلها آرام می گیرد. این موضوع در یکی از شعرهای بسیار بسیار زیبای خانم پروین اعتصامی اومده و من امروز میخوام در مورد این شعر با شما صحبت کنم.

    من وقتی که این شعر رو برای اولین بار گوش دادم تا کلی وقت گریه کردم و نمی تونستم احساس خودم رو کنترل کنم. نمی تونستم این احساسی رو که در من ایجاد کرد این شعر کنترل کنم و اشک از چشمانم سرازیر شد و امیدوارم که برای تو هم این اتفاق بیفته. چون احساس خیلی قشنگیه. احساس پاکیه، احساس رسیدن به خداست، احساس عشقه، احساس درک خداونده.

    این شعر داستان یک پیرمرده که خیلی زندگی سختی داشته و از اونجا شروع میشه که همه ردش کردن، همه دست رد به سینه اش زدن. پیش همه رفت. پیش همه گدایی کرد. پیش همه رو انداخت. امیدش رو از خدا دور کرد و به غیر خدا رو آورد. نابود شد زندگیش ولی خداوند بازم دوسش داشت. ولی خداوند بازم بهش رحم کرد. ولی خداوند دید اون رو. اونی که خدا رو ندید، خدا دیدش و خدا دوسش داشت.

    خدا همه ی ما رو دوست داره با تمام اشتباهاتمون، با تمام بی ایمانی مون. با تمام بدی هامون دوستمون داره. بخشیده ما رو و هرروزم داره به ما میگه که برگرد بیا پیش من. هرروزم میگه منو ببین من هرچی که بخوای بهت میدم. تو فقط منو باور کن، فقط منو بشناس، منو درک کن. بعد هرچی که از دنیا میخوای بهت میدم. چی میخوای بهت بدم؟ پول میخوای؟ سلامتی میخوای؟ عشق میخوای؟ رابطه ی قشنگ میخوای؟ کار خوب میخوای؟ هرچی رو که بخوای بهت میدم.

    این شعر اینجوری شروع میشه:

    پیرمردی، مفلس و برگشته بخت / روزگاری داشت ناهموار و سخت

    هم پسر، هم دخترش بیمار بود / هم بلای فقر و هم تیمار بود

    این، دوا میخواستی، آن یک پزشک / این، غذایش آه بودی، آن سرشک

    این، عسل میخواست، آن یک شوربا / این، لحافش پاره بود، آن یک قبا

    داستان رو اینجوری توضیح میده که شرایط یک پیرمرد بسیار بسیار تهیدست، با بیمارهایی که تو خونه داره، یک تفسیر و یک توضیح بسیار واضح از یک زندگی بسیار بسیار سخت و نامناسب رو میگه و بعد ادامه میده:

    روزها میرفت بر بازار و کوی / نان طلب میکرد و میبرد آبروی

    دست بر هر خودپرستی میگشود / تا پشیزی بر پشیزی میفزود

    هر امیری را، روان میشد ز پی / تا مگر پیراهنی، بخشد به وی

    شب، بسوی خانه می آمد زبون / قالب از نیرو تهی، دل پر ز خون

    روز، سائل بود و شب بیمار دار / روز از مردم، شب از خود شرمسار

    پیرمرد داستان ما هرروز میرفت گدایی میکرد، هرروز میرفت دستشو جلو هر کس و ناکسی دراز میکرد بلکه یه چیزی بهش بده. وقتی هم که میومد خونه خیلی ناامید و ناراحت میومد خونه و احساس خیلی بدی داشت.

    صبحگاهی رفت و از اهل کرم / کس ندادش نه پشیز و نه درم

    از دری میرفت حیران بر دری / رهنورد، اما نه پائی، نه سری

    ناشمرده، برزن و کوئی نماند / دیگرش پای تکاپوئی نماند

    درهمی در دست و در دامن نداشت / ساز و برگ خانه برگشتن نداشت

    نشون میده که پیش هرکسی رفت هیچ چیزی بهش ندادن. همه ی شهر رو، همه ی کوچه ها رو رفت. دیگه حس راه رفتن نداشت اما هیچی برای بردن خونه نداشت. رو نداشت که برگرده بره خونه.

    رفت سوی آسیا هنگام شام / گندمش بخشید دهقان یک دو جام

    زد گره در دامن آن گندم، فقیر / شد روان و گفت کای حی قدیر

    گر تو پیش آری بفضل خویش دست / برگشائی هر گره کایام بست

    چون کنم، یارب، در این فصل شتا / من علیل و کودکانم ناشتا

    میخرید این گندم ار یک جای کس / هم عسل زان میخریدم، هم عدس

    آن عدس، در شوربا میریختم / وان عسل، با آب می‌آمیختم

    درد اگر باشد یکی، دارو یکی است / جان فدای آنکه درد او یکی است

    بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل / این گره را نیز بگشا، ای جلیل

    رفت پیش دهقان و پیش آسیابان و آسیابان هم یه مقدار گندمی بهش داد و گفت خدایا شکرت. خدایا تو اگر بخوای کمک کنی میتونی همه جوره کمک کنی و اگر من این گندم رو بفروشم هم میتونم عدس باهاش بخرم، هم عسل بخرم. میتونم بچه هامو خوب کنم و این صحبت ها رو به عنوان تشکر از خدای مهربان داشت میکرد و در انتها هم گفت:

    بس گره بگشوده‌ای، از هر قبیل / این گره را نیز بگشا، ای جلیل

    گفت گره ی زندگی خیلی از مردم رو باز کردی، این گره رو هم باز کن ای خدای مهربان.

    این دعا میکرد و می‌پیمود راه / ناگه افتادش به پیش پا، نگاه

    دید گفتارش فساد انگیخته / وان گره بگشوده، گندم ریخته!

    دید این دعایی که کرده به جای اینکه بهش کمک کنه به ضررش شده و این همه داره راه میره و داره دعا میکنه دید که بابا اصلا اون گره ای که به دامنش زده بود و گندم ها رو ریخته بود توش، اون گره باز شده و همه ی گندم ها ریخته.

    بانگ بر زد، کای خدای دادگر / چون تو دانائی، نمیداند مگر

    سالها نرد خدائی باختی / این گره را زان گره نشناختی

    این چه کار است، ای خدای شهر و ده / فرقها بود این گره را زان گره

    چون نمی‌بیند، چو تو بیننده‌ای / کاین گره را برگشاید، بنده‌ای

    تا که بر دست تو دادم کار را / ناشتا بگذاشتی بیمار را

    هر چه در غربال دیدی، ریختی / هم عسل، هم شوربا را ریختی

    من ترا کی گفتم، ای یار عزیز / کاین گره بگشای و گندم را بریز

    ابلهی کردم که گفتم، ای خدای / گر توانی این گره را برگشای

    آن گره را چون نیارستی گشود / این گره بگشودنت، دیگر چه بود

    من خداوندی ندیدم زین نمط / یک گره بگشودی و آنهم غلط

    تا اینجای داستان پیرمرد به شدت ناراحت، به شدت عصبانی، به همه چیز شک میکنه و میگه خدایا این چه وضعشه؟ این چه کاریه با من کردی؟ من گفتم گره ی زندگیمو درست کن، نه گره ی دامن رو که همه ی گندم ها بریزه. من ازت خواستم که کمکم کنی نه اینکه تو سرم بزنی بدبختم کنی.

    خیلی از ماها تو شرایطی قرار می گیریم که فکر میکنیم خدا با ما قهر کرده. اوضاع سخت میشه ما فکر میکنیم که خدا ما رو نمی بینه. فریاد میزنیم میگیم خدایا ما رو ببین. ما اینجا هستیم. فکر میکنیم خدا روشو کرده اون ور. نه، همیشه خدا با ماست.

    الغرض، برگشت مسکین دردناک / تا مگر برچیند آن گندم ز خاک

    چون برای جستجو خم کرد سر / دید افتاده یکی همیان زر

    سجده کرد و گفت کای رب ودود / من چه دانستم ترا حکمت چه بود

    هر بلائی کز تو آید، رحمتی است / هر که را فقری دهی، آن دولتی است

    تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای / هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای

    زان بتاریکی گذاری بنده را / تا ببیند آن رخ تابنده را

    تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند / تا که با لطف تو، پیوندم زنند

    گر کسی را از تو دردی شد نصیب / هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب

    هر که مسکین و پریشان تو بود / خود نمیدانست و مهمان تو بود

    رزق زان معنی ندادندم خسان / تا ترا دانم پناه بیکسان

    ناتوانی زان دهی بر تندرست / تا بداند کآنچه دارد زان تست

    زان به درها بردی این درویش را / تا که بشناسد خدای خویش را

    اندرین پستی، قضایم زان فکند / تا تو را جویم، تو را خوانم بلند

    من به مردم داشتم روی نیاز / گرچه روز و شب در حق بود باز

    من بسی دیدم خداوندان مال / تو کریمی، ای خدای ذوالجلال

    بر در دونان، چو افتادم ز پای / هم تو دستم را گرفتی، ای خدای

    گندمم را ریختی، تا زر دهی / رشته‌ام بردی، تا که گوهر دهی

    در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش / ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش

    چقدر زیباست. چقدر زیبا توضیح میده که اگر هم به ظاهر داری می بینی که تو زندگیت مشکل به وجود میاد این دقیقا همون راهیه که باید بری، این دقیقا همون نعمته، این دقیقا همون ایده ایه که بهش نیاز داری. این دقیقا همون مسیریه که میتونه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت و چقدر قشنگ تو این شعر توضیح میده که هر بلایی که از خداوند میاد یه رحمتیه. میگه به این دلیل برای من مشکل ایجاد شد که تو رو پیدا کنم. که اگر همیشه اوضاع خوب باشه دیگه تو رو پیدا نمی کنم.

    اگر مشکلی تو زندگیمون به وجود میاد خدا رو پیدا می کنیم. نه به خاطر اینکه خدا تنهاست، خدا نیاز داره که ما پیداش کنیم. به خاطر اینکه وقتی ما خدا رو فراموش می کنیم و از فرکانس خدا دور میشیم، در فرکانس بدی ها قرار می گیریم. اگر مشکل به وجود میاد خدا این مشکل رو ایجاد نکرده، ما از فرکانس خوبی ها، از فرکانس عشق، از فرکانس نعمت ها وقتی دور میشیم طبیعتا به نقطه ی مقابلش میرسیم.

    میگه من خیلی این در اون در کردم:

    من به مردم داشتم روی نیاز / گرچه روز و شب در حق بود باز

    من خیلی رو انداختم به افراد مختلف اما رزق و روزی پیش تو بود همیشه. همیشه هم در حال دریافت نعمت ها می تونستم باشم.

    خیلی خیلی مهمه. خیلی خیلی این شعر احساس خوبی به من میده و مدت ها من گریه کردم وقتی که اینو شنیدم. و هربار که گوشش می کنم، هربار که در موردش صحبت می کنم تو تمام سمینارهام احساس فوق العاده ای دارم.

    واقعا برای خانم پروین اعتصامی آرزو می کنم که روحش در آرامش باشه، با صالحین محشور بشه و چقدر این شعر آگاهی دهنده هست. میگه:

    گندمم را ریختی تا زر دهی / رشته ام بردی که تا گوهر دهی

    زندگی ما همیشه همینه. اگر چیزی رو از دست دادیم به معنای کمبود نیست، این به معنای یک نعمت جدید و بسیار بزرگتره. اما به کی میرسه این نعمت؟ به کسی که بتونه اینطوری نگاه کنه به خداوند. به کسی که بتونه احساس خودشو کنترل کنه. به کسی که بتونه در شرایط سخت، خوبی ها رو ببینه. در شرایط سخت، نعمت هایی که داره ببینه.

    دوستان خیلی مواقع هست شرایط سخت میشه. برای منم این اتفاق افتاده. اما باور کنید در سخت ترین شرایط هنوز نعمت های زیادی هست که ما داریم و می تونیم به خاطر اونا سپاسگزار باشیم و خودمون رو به حس خوب برسونیم. خیلی خیلی موارد هست که اگر ما روش کار کنیم میتونیم در سخت ترین شرایط احساس خودمونو خوب کنیم.

    من خودم شرایط خیلی سختی رو تجربه کردم، خیلی خیلی سخت. از بیکاری، از بی پولی، از یک سال تو خیابون خوابیدن تو سن 15 سالگی، یک سال گوشه ی پارک ها زندگی کردن، از از دست دادن فرزند عزیزم، از دست دادن بچه ام که توی کل دوره ی زندگیش حتی یک بار هم مریض نشده بود.

    من اونچه که شما فکر می کنید به عنوان سختی میشه ازش یاد کرد، اونچه که شما فکر می کنید به عنوان غصه و درد میشه ازش یاد کرد، اگر مرگ عزیزه، اگر بی پولیه، اگر بیکاریه، اگر آوارگیه من تجربه کردم.

    این زندگی واقعی منه اما بخدا میشه. میشه در همون شرایط سخت جور دیگه ای نگاه کرد و من تونستم این کار رو انجام بدم. و من تونستم این کار رو در مورد مرگ فرزندم انجام بدم. و تو هم میتونی و هرکسی که بخواد و خدا رو باور کنه میتونه این کار رو انجام بده.

    امیدوارم که تو این مسیر با ایمان، با توکل حرکت کنیم. از خدا بخوایم که ما رو هدایت کنه. از خدا بخوایم که صبرمون رو بیشتر کنه. از خدا بخوایم که هیچوقت فراموشش نکنیم. از خدا بخوایم که توکلمون رو بیشتر کنه، امیدمون رو بهش بیشتر کنه، باورهامون رو قوی تر کنه نسبت به خودش.

    و اگر تو این مسیر حرکت کنیم زندگی سراسر شادی، سراسر معجزه، سراسر عشق، سراسر نعمت و خوبی خواهد بود.

    برای همه ی دوستان عزیزم آرزوی سلامتی، خوشبختی و سعادت دارم.

    انشاالله هرجا که هستید شاد و پیروز و موفق و موید در پناه خدای یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: